نظریه ارزش
12 مهر 1397 | بازدید: 3539

رهایی کار

نوشته شده توسط رضا کریم پور

work-freedom-workersسرمایه به‌مثابه‌ی یک کلْ مجموعه‌ی ارزش‌های در دست سرمایه‌های منفرد است که مطابق با مفهوم سرمایه در حال خودگسترشی است. اشکال غیرصنعتی سرمایه که بخشی از ارزش اضافی تولید شده در حیطه‌ی تولید را تصاحب می‌کنند در این خودگسترشی نقش مستقیم ندارند. رابطه‌ی این اشکال سرمایه با سرمایه صنعتی در وهله‌ی اول به‌عنوان رابطه میان سرمایه‌ها در هنگام نظاره‌ی سرمایه به‌مثابه کل کنار گذاشته می‌شود.

 

 دانلود کتاب رهایی کار

                                                         

                                                                          چند نکته‌ی توضیحی

 

     از عباس فرد (به‌عنوان یکی از هم‌کاران سایت رفاقت کارگری)

 

توضیح (1): گرچه کتاب‌چه‌ی «رهایی کار» اثر ارزشمندی است، و توصیه من به‌فعالین جنبش کاری مطالعه‌ی دقیق و تا به‌آخر آن است؛ اما باید توجه داشت که ایراد هرشکلی از خلاصه‌سازی کاپیتال، منهای برداشت‌های بعضاً نارسا و حتی در مواردی بسیار غلط (که این مورد شامل «رهایی کار» نمی‌شود)، در این است‌که روش تحقیق مارکس را که دیالکتیکی است، حذف می‌کند. به‌هرروی، تاآن‌جاکه من می‌دانم و پرسیده‌ام، هنوز خلاصه‌ای از کاپیتال تدوین نشده که دیالکتیکِ مارکسی را ابقا کرده تداوم بخشیده باشد. برای مثال: مارکس هیچ‌وقت از «از سرمایه‌دار منفرد و یا کارگر منفرد» حرف نمی‌زند، بلکه کلیت سرمایه‌داران و کلیت کارگران را در انتزاعی دیالکتیکی و بلافاصله قابل بازگشت به‌انضمانم‌های منفرد، در کلیتی ارائه می‌کند که در نظر سطحی منفرد و یا «نمونه» می‌نمایند.

 

توضیح (2): گرچه کارگری که مثلاً در بخش تجاری کار می‌کند، مولد ارزش اضافی نیست؛ اما ازآن‌جاکه لازمه‌ی وجود سرمایه، تقسیم آن به‌اشکال مختلف و مثلاً شکل تجاری نیز هست؛ و طبعات این تقسیم، تقسیم کسانی است‌که چیزی جز نیروی کار خود برای گذران زندگی ندارند؛ از این‌رو، کارگر مولد ارزش اضافی و کارگر غیرمولد ارزش اضافی در روی‌کردهای طبقاتی و سیاسی در مقابله با طبقه‌ی صاحبان سرمایه، کلیت واحدی را (به‌مثابه‌ی طبقه‌ی کارگر یا اتحاد کارگران و زحمت‌کشان) تشکیل می‌دهند. همان‌طور که رضا کریم‌پور به‌درستی در این کتاب‌چه می‌گوید: «طبقه کارگر... به‌عنوان تولید کننده‌ی تمام ثروت اجتماعی (چه مادی و چه غیرمادی)[خودرا] در برابر کل طبقه سرمایه‌دار [به‌مثابه‌ی کلیتی واحد]  میبینند.

 

توضیح (3): در رابطه با «کار مرده» و بازشناسی «طبقه کارگر... به‌عنوان تنها فاعل دگرگونی سوسیالیستی نظام سرمایه‌داری» باید توجه کرد که:

تضاد رابطه‌ی دو بنیان است و اگرچه بنیان‌ها دارای نهادند ـ‌چون تضاد در تجلی خود بناچار ماهیت‌پذیر، حدپذیر، و ساختارپذیر است‌ـ اما نباید نهاد را با بنیان یکی گرفت. طبقه‌ی کارگر و طبقه‌ی سرمایه‌دار نهادهای رابطه‌ی کار و سرمایه‌اند و بین آن‌ها آن‌چه در جریان است مبارزه است، اما کار و سرمایه دو بنیان رابطه‌اند و آن‌چه در این میان جاریست، تضاد است. تضاد بنیان‌ها محل بررسی ضرورت‌هاست، حال آن‌که مبارزه‌ی نهادها محل بررسی ارزش‌ها، اخلاق و زیبایی‌شناسی است.

هرگز نمی‌توان پذیرفت که دو بنیان تضاد (هر تضادی و در هر رابطه‌ای که باشد)، یکی مرده و دیگری زنده قلمداد شود. دو بنیان وحدتی ذاتی دارند و اگر قرار به‌مردن باشد هر دو بنیان با هم می‌میرند، زیرا علی‌رغم اختلاف کیفی که دو جنبه و دو طرف رابطه را متجلی می‌کند، باید تأکید کرد که درعین‌حالِ هم‌اند.

اگر بخواهیم از روزن نهاد به‌رابطه بنگریم می‌توانیم بگوییم که کارگر هم هنگامی که از چرخه‌ی کار خارج است (مثلاً هنگامی که می‌خوابد، نماینده‌ی کار مرده است)؛ این نگاه که به‌جای بنیانْ نهاد را نماینده‌ی رابطه بدانیم، ما را از فهم دینامیسم زنده‌ی تضاد و حرکتِ جوهر دور می‌کند. [بنابراین] تضاد کار و سرمایه در یک زمان و مکان واقعی است که باید فهم شود.

.... [به‌هرروی] مرگ همان ناممکنیِ وجود است و ممکن بودنْ فعلیتِ وجود است و این کاملاً درست است که مرگْ پایان یک تضاد و درنتیجه پایان یک ماهیت است و همین گزاره دال بر این است که تا هنگامی ماهیتی برقرار است، سخن از مرگ بنیان‌های رابطه که سازای همان ماهیت‌اند، نقیضی منطقی در پی دارد. و اگر سرمایه‌داری ماهیت خود را هنوز حفظ کرده نمی‌توان از مرگ کار یا سرمایه سخن گفت.

و بالاخره، در باره‌ی مارکس که همه وام‌دار اوییم، باید خاطرنشان کنم که شیفتگی او به‌انقلاب کارگری آن‌چنان زیاد بود که برخلاف منطق دیالکتیکی‌ای که در همه‌ی آثارش موج می‌زند، الغای سرمایه‌داری را با ندیده گرفتن سنتز که هم مستحیل‌کننده‌ی کار به‌مثابه‌ی مولد ارزش اضافه و هم سرمایه که ارزشی است در برابر آن، تنها به‌عهده‌ی آنتی‌تز (یعنی: طبقه‌ی کارگر) می‌دانست و این شیفتگی چنان بود که حتی جنبه‌ی سنتزی اندیشه‌ی خود را نادیده می‌گرفت.

نویسنده‌ی کتاب‌چه‌ی «رهایی کار»، رضا کریم‌پور، بدون این‌که پذیرای نظرات به‌اصطلاح نوینی باشد که به‌نوعی شعار «همه با هم» می‌دهند و در جستجوی اتحاد طبقه کارگر و طبقه‌ی موسوم به‌متوسط‌اند[!؟]، آن‌جایی که به‌جای عبارت «طبقه کارگر... به‌عنوان تنها فاعل دگرگونیِ سوسیالیستیِ نظام سرمایه‌داری»، از عبارت «جای‌گاه محوری طبقه کارگر در فراروی از نظام سرمایه‌داری» استفاده می‌کند، علی‌رغم بعضی از برگشت‌هاُ عملاً گام بسیار کوتاه نقادانه‌ای در همین زمینه برداشته است.

 

توضیح (4): چنین به‌نظر می‌رسد که نکات زیر را می‌توان به‌گونه‌ی دقیق‌تری نیز فرمول‌بندی کرد که به‌منظور پرهیز از طولانی‌تر این یادداشتِ توضیحی، زحمت آن را به‌عهده‌ی خواننده‌ی مفروض این کتاب‌چه می‌گذارم.

1ـ «روند تکامل شیوه‌های تولید در طول تاریخ را به‌واسطه‌ی تکامل نوع ابزارهایی می‌توان مشاهده نمود که در این دوره‌ها استفاده می‌شوند».

«با پیچیده‌تر شدن فرآیند کار در طول زمان تهیه‌ی چنین نقشه‌ای اهمیت بیش‌تری یافت و در اثر تقسیم کار فعالیت مستقلی را تشکیل داد که موجب جدایی تدریجی کار ذهنی و جسمی گردید».

«هر دو شکل گردش در شیوه تولید سرمایه‌داری به‌صورت فراگیر ظاهر می‌شوند در صورتی که در دوران ماقبل سرمایه‌داری به‌صورت پراکنده وجود داشتند، چون تولید کالایی پراکنده و غیرفراگیر بود. تجارت و ربا شکل‌هایی از گردش پول به‌عنوان سرمایه بودند که ماقبل عصر سرمایه‌داری وجود داشتند».

«پروژه‌ی مهندسی که کارکن مستقل انجام می‌دهد می‌تواند ساخت مادی دستگاهی باشد (فرآوری مواد) و یا تحلیلی از عمل‌کرد آن دستگاه بر  اساس اطلاعاتی که دریافت می‌کند (فرآوری اطلاعات) و در هر دو صورت این فرد جزئی از خرده‌بورژوازی محسوب می‌گردد».

 

توضیح (5): سه مقاله‌ی دیگر نیز در سایت «رفاقت کارگری» در رابطه با کار مولد و غیرمولد وجود دارد که خواننده‌ی کنکاو می‌تواند به‌آن‌ها نیز مراجعه کند:

{1}: تئوری «مزد و حقوق‌بگیران» - ترفندی برای انحلال اراده‌ی طبقه‌کارگر

{2}: بررسی مقاله‌ای در مورد کار مولد و غیر مولد

{3}: تفکیک کار مولد از کار غیرمولد گامی در راستای اتحاد طبقاتی کارگران و زحمت‌کشان

 
 

 

1ـ «روند تکامل شیوه‌های تولید در طول تاریخ را به‌واسطه‌ی تکامل نوع ابزارهایی می‌توان مشاهده نمود که در این دوره‌ها استفاده می‌شوند».

«با پیچیده‌تر شدن فرآیند کار در طول زمان تهیه‌ی چنین نقشه‌ای اهمیت بیش‌تری یافت و در اثر تقسیم کار فعالیت مستقلی را تشکیل داد که موجب جدایی تدریجی کار ذهنی و جسمی گردید».

«هر دو شکل گردش در شیوه تولید سرمایه‌داری به‌صورت فراگیر ظاهر می‌شوند در صورتی که در دوران ماقبل سرمایه‌داری به‌صورت پراکنده وجود داشتند، چون تولید کالایی پراکنده و غیرفراگیر بود. تجارت و ربا شکل‌هایی از گردش پول به‌عنوان سرمایه بودند که ماقبل عصر سرمایه‌داری وجود داشتند».

«پروژه‌ی مهندسی که کارکن مستقل انجام می‌دهد می‌تواند ساخت مادی دستگاهی باشد (فرآوری مواد) و یا تحلیلی از عمل‌کرد آن دستگاه بر  اساس اطلاعاتی که دریافت می‌کند (فرآوری اطلاعات) و در هر دو صورت این فرد جزئی از خرده‌بورژوازی محسوب می‌گردد».