این روزها بسیاری از کارهایی که انجام آن لازم و حتی ضروری مینماید، با تأخیر انجام میشود. شاید دلیل اینگونه تأخیرها پیری و ناتوانی جسمی است. اما تأخیر در نوشتن این یادداشت بهجز پیری و ناتوانی جسمی، انتظاری نیز بود که برآورده نشد؛ و بهمنظور بیان حقیقت چارهای جز اشارهی تلویحی بهآن نیست.
بههرروی، کمتر از دوماه پیش (یعنی: در تاریخ بیستم و هفتم نوامبر 2016) یکی از دوستان قدیمی که از زندان شاه او را میشناختم و اینک با استفاده از مقالات و نوشتههای مختلف یک نشریه اینترنتی درست میکند و از طریق میل برای بسیاری ارسال میکند، بهمن زنگ زد و پرسید که مگر تو با آقای (ن. ب) [یعنی: کسی که در محافل سیاسی خودرا بهاین نام معرفی میکند؛ و احتمالاً نام اصلی او چیز دیگری باشد] مشکل خاصی داری که او مشغول تبلیغ برعلیه تو و سایت رفاقت کارگری است؟ پاسخ دادم:
نه! من و او یک دورهای دوستی و رفاقت کردیم و حتی توسط او با چند نفر آشنا شدم که حاصل این دوستیها و رفاقتها و آشناییها 13 شماره نشریه 40 تا 60 صفحهای بهنام «کمون» [از شماره 11 تا 22] بود که بهجز مقالات بسیار، کلیه کارهای ویرایش و صفحهبندی و مانند آن را نیز (با کمک یکی از دوستانی که در آن زمان مقیم هلند بود) انجام میدادم. بهاین دوست قدیمی توضیح دادم که علت قطع همکاریام با (ن. ب) در ابتدا پیشنهاد من مبنی براین بود که اولاًـ باید نشریهای منتشر کنیم که نوشتههایش اسم داشته باشند و این اسامی واقعی باشند (نه مثلاً ناصر آذرپو، ناصر وفایی یا بدون اسم که در واقع اسامی مستعار من بودند)؛ دوماًـ میبایست اسپانسورهای سیاسی و فعالین دایم نشریه در ابهام نباشند؛ و سوماًـ بهنادرست نیز مدعی ارتباطات کارگری در ایران نباشد. بدینترتیب، (ن. ب) که وابستگی عاطفی هم بهاو پیدا کرده بودم، در سایه دیگر وقایعی که در زندگیش پیش آمد و نیازی بهبیان آنها نیست، ترجیح داد با من همکاری نکند و محفلی را تأسیس کند که درعینحال سرکردهی آن هم باشد. ضمناً برای این دوست قدیمی توضیح دادم که (ن. ب) بارها و بهبهانههای مختلف و بیشتر بهواسطهی اعلام بزرگی و ابراز هویت بهکارهایی که تا قبل از قطع ارتباط با او عنوان «اعلا» داشتند، بهاصطلاح نقد نوشته که بهدلیل تهی بودن از اندیشه و نگاه طبقاتی و کمونیستی جوابی بهآنها ندادهام. صحبتم با این دوست قدیمی و زندانی زندان شاه را با بیان این نکته بهپایان رساندم که من تا قبل از قطع رابطهی (ن. ب) هرچه از دست و کلهام برمیآمد، از او و بعضی از افراد محفلش دریغ نکردم.
برای روشن شدن مسئله لازم بهتوضیح است که (ن. ب) ایـمیلی را برای دوستِ دوران زندان شاه فرستاده بود که فایلی هم بههمراه داشت. این فایل که از صفحهی فیسبوکی Process Naghd کپی شده بود، سایت امید و سایت رفاقت کارگری را «به شكلی خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف سازمان امنیت جمهوری اسلامی» دانسته بود، که در ادامه بهآن میپردازم و استدلال میکنم که این نگاه پروغربی (یعنی: پروامپریالیستی و رژیمچنجی) است.
گرچه (ن. ب) در ایـمیل خود نوشته بود: «برای مطالعه»؛ اما تصورِ اینکه قصد او از ارسال این میل نه خبررسانی و مطالعه، بلکه تبلیغ علیه سایت رفاقت کارگری و سایت امید بوده، نیازی بهدانش و تخیل پیچیدهای ندارد. اگر قصد او اعلام هشدار و اطلاعرسانی بود، میتوانست بهمن و یا بهبستگان من (که تا چندی پیش بارها با آنها تماس تلفنی داشت) زنگ بزند ویا حتی با میل من که از طریق سایت رفاقت کارگری قابل دستیابی است، تماس بگیرد. اما حقیقت جز این است. چراکه هم عنوان «برای مطالعه» نشانهی تبلیغ است و هم ارسال میل برای کسی که با استفاده از نوشتههای مختلف نشریه اینترنتی درمیآورد و برای دیگران میل میکند، حاکی از تبلیغ محتوی نوشتهی ارسالی است.
با همهی این احوال، قبل از اینکه بهمسئلهی اصلی (یعنی: نوشتهی پروسهی نقد) بپردازم، لازم بهتوضیح استکه منهای افاضات بهاصطلاح فلسفی که چیزی جز دستوپا کردن هویت برای گذرانِ اجتماعیِ زندگی شخصی نیست؛ اما من هنوز هم جنبههای مثبت شخصیت (ن. ب) را نمیتوانم فراموش کنم؛ و بُروز اینگونه بدسگالیها را بهپای سقوط ارزشها و تبادلات انسانی و رفیقانه در زمانهی حاضر میگذارم که باید با تمام قوا برعلیه آن مبارزه کرد.
*****
دربارهی ادعانامه پروسهی «نقد» در مقام دادستان تبادلات رژیمچنجی
من عبارت پروسهی نقد را بهاین دلیل پروسهی «نقد» مینویسم و کلمهی نقد را داخل گیومه میگذارم که اولاًـ در نوشتهی کوتاهی که عبارت بهعبارت آن را مورد بررسی قرار میدهیم، بهجز اتهامات دروغین، هیچ نکتهی نقادانهای وجود ندارد؛ و دوماًـ بهاین دلیل که این صفحهی فیسبوکیِ مجهولالهویه در مقام نماینده درصدد انتقامکشی از نقد و بررسیهایی است که ما در رابطه با جنبش سبز نوشتیم، منتشر کردیم و واقعیت چپ خردهبورژوایی را برای بخشی از کارگران و زحمتکشان ایران تحلیل کردیم. نتیجه اینکه صفحهی فیسبوکی پروسهی «نقد» شایستگی عنوانی را که روی خود گذاشته، ندارد؛ زیرا نقد و نقادی متانتی را میطلبد که ذاتاَ با دروغپردازیها و نتایج سانتیمانتال، تبلیغاتی، انتقامجویانه و برانگیزانندهی این «صفحه» متناقض است. بیجهت نیستکه نگاه و برخورد پروسهی «نقد» با یک نوشتهی کارگری نه تنها هیچ شائبهای از عِرق طبقاتی و جانبداری مبارزاتی ندارد، بلکه از جنبهی منطقی ـحتیـ از نگاه شیوخ دینی در عربستان سعودی هم ایستاتر و نتیجتاً ارتجاعیتر است. پس، بهنکاتی بپردازیم که فراتر از دروغ، اغواگرانه و ارتجاعی نیز هستند[تمام تأکیدها از من است]:
1ـ «سایت "رفاقت كارگری"، همزاد سایت "امید" است»! این عبارت یک دروغ محض است. چراکه سایت رفاقت 8 سال پس از سایت امید بهثبت رسید و ایجاد شد. تخیل همزادهایی که 8 سال با هم تفاوت سنی داشته باشند، فقط از عهدهی والامقامهای پروسهی «نقد» ساخته است.
2ـ «گردانندگانشان [یعنی: گردانندگان سایتهای امید و رفاقت کارگری] از بُریده های جریان "كمونیسمِ كارگری" حكمتیستی هستند! این نیز دروغ و اغواگری است. هیچیک از فعالیت سایت «امید» ویا سایت «رفاقت کارگری» حتی برای یک دقیقه هم با حکمتیستها نبودهاند. این را همهی چپهایی که بالای 30 سال سن دارند، میدانند.
3ـ تا آنجاکه من فعالین سایت امید و رفاقت کارگری را میشناسم، فقط یک نفر از افراد سایت امید عضو حزب کمونیست کارگری بوده و هیچیک از چند نفریکه با سایت رفاقت کارگری همکاری میکنند، نه تنها حتی برای یک ثانیه هم با حزب «کمونیست کارگری» و منصور حکمت نبودهاند، بلکه همسویی با چنین جریان و افرادی را دور از شأن خویش میدانسته و هنوز هم میدانند. [یک توضیح: آنچه در ادامه میآید، منحصراً دربارهی سایت رفاقت کارگری است؛ و کاری بههیچ سایت و محفل و حزبی ندارد].
4ـ «هر یك به شكلی [یعنی: ازجمله سایت رفاقت کارگری] خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف سازمان امنیت جمهوری اسلامی» حركت می كنند. چرا؟ برای اینکه «درك سطحی و كارگریستی» که آنها «در نقد جنبش چپ و كمونیستی پیش گذاشتند» اكنون... به وضعیتی مضحك تبدیل شده و كار به این اینجا رسیده كه با سرشماری اموال افراد و نقل و قول های فیس بوكی درجه ی "فعال كارگری" بودنشان سنجیده می شود». پاسخ این نقلقول را باید نکته بهنکته بنویسم:
الف) سایت رفاقت کارگری بهغیر از همین نوشتهی حاضر، مطلقاً هیچ نقلقولی از فیسبوک در هیچ موردی نداشته است.
ب) سایت رفاقت کارگری تاکنون هیچگاه و هرگز کاری بهاموال هیچ بنیبشری نداشته است.
پ) فراتر از اتهامتراشی پروسهی «نقد»، فرض کنیم که واقعاً «درك سطحی و كارگریستی» در نقد هرچیزی بهاینجا برسد که «با سرشماری اموال افراد و نقل و قول های فیس بوكی درجهی "فعال كارگری" بودن» افراد و جریانهای سیاسی را بسنجد؛ این سنجش غلط و قابل نقد چه رابطهای با حرکت «در راستای اهداف سازمان امنیت جمهوری اسلامی» دارد؟ آیا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از جمله در تلاش استکه همهی جریانهای اپوزیسیون چپ را (که در داخل، و بهویژه در خارج، حتی توان سازماندهی یک تظاهرات هزار نفره را هم ندارند)، با ویروس «درك سطحی و كارگریستی» کنار بزند و بقای نظام جمهوری اسلامی را تضمین نماید؟ اگر چنین است، پس بلاهت را هم حد و مرزی نیست!!؟
ت) نتیجه اینکه صفحهی فیسبوکی پروسهی «نقد» بدون این که حرفی در جهت اثبات اتهامات خود داشته باشد، حتی بری از وجدان حقوقی بورژوایی، دیگران را بهواسطهی مسئلهی نامعلومی متهم بههمسویی با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی میکند. بههمین دلیل استکه این صفحهی فیسبوکی نه تنها نقاد نیست، بلکه در خویشتنبینی و ایستانگریِ ذهنی و همچنین پروندهسازی برای کسانی که در خط او (یعنی: خط پروغربیسم) نیستند، در ردیف ملاهای سَلَفی و طبعاً مرتجعِ عربستان سعودی قرار میگیرد که برای جریانهایی مثل داعش خوراک فکری تهیه میکنند. تفاوت این صفحهی فیسبوکی با آن ملاهای جنایتکار شاید در این باشد که آنها مذهبی، مسلمان و سلفی هستند و در قدرت؛ اما محفل پروسهی «نقد» سکولار است و بههرقیمتی بهدنبال خرِ قدرت میدود تا شاید بهبازی گرفته شود و نهایتاً بهیک پالان ساخت غرب و چهبسا ساخت آمریکا مجهز شود.
ث)گرچه با اندکی توجه بهمنطق نهفته در نوشتهی پروسهی «نقد» ـفراتر از اغواگری، دروغپردازی و شانتاژـ میتوان بهآمادگی آنها برای انجام جنایت هم پیبُرد؛ اما برای اینکه این «آمادگی» راحتتر ترسیم و دریافت شود، اندکی بیشتر روی آن مکث میکنم: با توجه بهاینکه فرض محال، محال نیست؛ فرض کنیم که براثر حادثهای غیرقابل پیشبینی و آسمانی، در طرفةالعینی اوضاع ایران عوض شد و افرادی همانند محفل پروسهی «نقد» بهقدرت رسیدند! حال سؤال این استکه آیا آنها چارهای جز ایجاد محدودیت، زندان و حتی اعدامِ کسانی دارند که قبل از قدرتیابی آنها «به شكلی خواسته یا ناخواسته در راستای اهداف سازمان امنیت جمهوری اسلامی حرکت» میکردند؟ بهلحاظ منطق نهفته در یادداشت پروسهی «نقد»پاسخ این سؤال مثبت است؛ چرا؟ برای اینکه در آن فضای مفروض (یعنی: بهقدرت رسیدن افراد وابسته بهمحفل پروسهی «نقد») همواره این احتمال بسیار قوی وجود دارد که افراد و گروههایی که قبل قدرتیابی این جماعت «در راستای اهداف سازمان امنیت جمهوری اسلامی حرکت» میکردند، دوباره در همان راستا و اینبار برای بازگشت جمهوری اسلامی بهقدرت فعالیت کنند!؟ بنابراین، پروسهی «نقد» با وارد کردن اتهامِ حرکت در راستای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بهکسانی که دریافت و نظر یک آدم (اعم از کارگر ویا غیرکارگر، درست یا نادرست) را منتشر کردهاند، ضمن نشان دادن منطق اندیشه و عمل خود، درعینحال این متهمان را محکوم بهمجازاتی میکنند که شرط اجرای آن دستیابی بهقدرت و بهراه انداختن دایرهی اجرای احکام مخصوص بهخودشان است. گرچه من با اینگونه «اندیشه» و «عمل» در ایران ناآشنا نبودم؛ اما در خارج از ایران بود که بهعمقِ مخرب و بازداندهی آن پیبردم. بههرروی، بهواسطهی جوهره و بهاحتمال بسیار قوی ریشهی مشترک پروسهی «نقد» و حزب کمونیست کارگری بیفایده نمیبینم که بخشی از مقدمه مقالهای را که در بهمن 1376 (ژانویه 1998)، در ضمیمهی 16 صفحهای و طبعاً مستقل نشریه «کارگر سوسیالیست»، با عنوان «نقد مفهوم سوسیال دمکراتیک از پناهندگی و مهاجرت»، برعلیه وراجیهای فریبنده و تهدیدآمیز حزب کمونیست کارگری نوشتم، در اینجا نیز بیاورم تا در فرصتی دیگر تمام آن مقاله را منتشر کنیم:
«سوسیال دمکراتها در آنجاکه پای پراتیک سوسیالیستی و تحلیل دیالکتیکی در میان است؛ از طریق شانتاژ، ارعاب، شالتاقبازی و بهمنتهاالیه «چپ» چرخیدن، آرزوهای تثبیتگرانهی خویش را پنهان میدارند تا مدت زمان بیشتری در عرصهی «سیاست» باقی بمانند و در مقابل درخشش خونرنگ پرچم کار برعلیه سرمایه ابهامات ذهنی ایجاد کنند. آنها از این واقعیت غافلاند که چاوشگران انقلاب پرولتری از زمین پُرصلابت طبقهی کارگر برخاستهاند؛ و در پیوند با خرد پُرمخافت روشنفکران انقلابی، حقیقت نوعی انسان را در مبارزهی طبقاتی برعلیه هرشکلی از خودبیگانگی دریافته، و با تهدید و عوامفریبی و حتی اعدام هم گامی بهعقب برنخواهند داشت، زیرا گذر از ماهیت خود بهضرورت دگرِ خویشْ سلوک و شیوهی آنهاست که معنایی جز عشقورزی در همین زمین خاکی و تبادلی عاشقانه با همین آدم روبرو ندارد.
پس، برافراشته باد پرچم سرخ کمونیسم برفراز جهان!
«فالانژیست»های دوآتشهی زندانهای شاه که مورد پشتیبانی جنایتکارترین باندهای ساواک بودند و بعداً بهسردمداران خلافت اسلامی تبدیل شدند؛ در آنجاکه هنوز در قدرت نبودند، هرگز مخالفین خودرا به«صندلی محاکمه» حواله نمیدادند؛ و برای آنها خط و نشان نمیکشیدند که درصورت در دسترس بودن دندانهایشان خرد خواهد شد. معهذا همین جانوران «آرامِ» آن روزگار بهمحض اینکه ارکان قدرت را از کارگران و زحمتکشان دزدیدند؛ سرکوب و جنگ و بیارزشی را تا نهایت تجربهی جامعهی طبقاتی بهایران تحمیل کردند.
زین پس، چه خواهد شد؟
یعنی آنها که تحت عنوان کمونیست، کار انقلابی نمیکنند؛ اندیشهی سیستماتیک و منسجمی ندارند؛ با موضوع مورد ادعایشان فاقد ارتباط هستند؛ و پارهتفکرات شبهآکادمیک خودرا جهت کم بها دادن بهمقولات و ملزمات مربوط بهاستقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» مدرنیزم جا میزنند؛ و در عوض فقط دعوا راه میاندازند و جنجال بهپا میکنند و لجن میپراکنند؛ پس از فرضی محال، اگر بهقدرت رسیدند، در جامعه ایران چه خواهند کرد»؟
5ـ عالیجنابانِ فیسبوکیِ پروسهی «نقد» در نقش مفتش (یا بهعبارت درستتر: در نقش دادستانی «انقلاب») مینویسند: «این سایت و نویسندهی جعلی اش (جالب است كه هر دو سایت "نویسنده"های جدید و "كارگر" به ما معرفی می كنند با اسم مستعار) بهتر است جرات داشته باشند و واضح و روشن و با ذكر نام و مشخصات به نقد افراد یا جریانات مورد نظرشان بپردازند». بهاین درجه از وقاحت چه جوابی میتوان داد؟ آیا این شکل از سیاهکاری و سیاهبازی و مظلومنمایی چیزی جز لمپنزمی است در آراستگی ظاهری و مجازیاش، دلقکمآبانه رؤیای پالانمندی را بهسر دارد؟ باید از این جماعت هپروتی سؤال کرد که درس زرنگیِ نظاممندِ اشک و آه را از کدام دیالکتیکدان نظاممندی یاد گرفتهاید که اسم و آدرس آدمهایی را میخواهید که بههردلیلی حق دارند یادداشت خودرا با اسم مستعار بنویسند؟ کلام قبل از آخر اینکه آیا عبارت «فعالان كارگری كه زیر تیغ سركوب» چیزی بهجز مظلومنمایی (یعنی: ننه من غریبم بازی) است؟
6ـ لازم بهتوضح استکه دهها مقالهی نقادانه دربارهی جریانات مختلف چپ خردهبورژوایی و طرفدار بورژوازی ترانسـآتلانتیک در سایت «رفاقت کارگری» و شاید هم در سایت «امید» وجود دارد که جویندهی حقیقت را بهمطالعه و نقد آنها دعوت میکنم. طبیعی استکه من فقط مسؤلیت نوشتههای خودم را خواهم داشت.
دربارهی کارگران و فعالین کارگری
یادداشتی که در سایت رفاقت کارگری تحت عنوان «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!» منتشر شد، ضمن کوتاهی و سادگیاش دست روی بعضی از وجوه حقیقت کارگری در ایران میگذارد؛ و بههمین دلیل هم بهصفحهی فیسبوکی پروسهی «نقد» دستور داده شد تا زیپ دهانش را بکشد و هرچه را در مکتب ضدکمونیستی پروغربیسم فراگرفته نثار کارگرانی کند که بدون عنوان و مناسبات شاکلهی «فعال کارگری» جرأت کردهاند یادداشتی بنویسد، روی پارهای حقایق انگشت بگذارند و آن را بهگوش دیگران نیز برسانند. بارزترین حقیقتی که نشان دهندهی نارسایی جنبش کارگری در ایران و ضمناً بیانکنندهی وضعیت «فعالین کارگری» در این جغرافیای سیاسی است، از دهان دختر نویسندهی یادداشت بیان میشود: «بابایی تو چرا خودت از خودت دفاع نمیکنی؟!!!». حقیقت هم همین است. اگر کارگران نتوانند از خودشان دفاع کنند و نیاز بهوکیل و وصی داشته باشند، نه تنها هرگز از نظام بردگیِ مزدی خلاص نمیشوند، بلکه در چارچوب همین نظام هم دستشان بهلقمهی قابل قبولی از نان بند نخواهد شد. موضعگیری در مقابل این حقیقت عینی، طبقاتی و تاریخی هرچه باشد یا نباشد، قطعاً کارگری نیست؛ و ازآنجا عنصری غیرکارگری در مقابل یک حقیقت کارگری ایستاده است، قطعاً ضد کارگری و نتیجتاً ضدکمونیستی است. نتیجه اینکه برخورد و موضعگیری پروسهی «نقد» بدون هرگونه شبهه و اما و اگری ـدر نظر و عملـ ضدکارگری و ضدکمونیستی است.
تفاوت عمدهی جنبش کارگری و بهویژه شبکهی مناسبات کمونیستی با ادیان ابراهیمی در این استکه حقیقتِ هرشخص و گروهی اساساً در پراتیک (و نه در پذیرش نظری و اعتقادی) استکه معلوم میشود و مورد ارزیابی قرار میگیرد. بهبیان دیگر، برای ورد بهیکی از ادیان ابراهیمی و داشتن هویت ویژهی آن دین معین کافی است که اصول اعتقادی اولیه رسماً پذیرفته شود؛ اما پذیرش و بهدنبال آن کسب هویت در جنبش کارگری و مناسبات کمونیستی مشروط بهپراتیک خاص در یک زمان و مکان معین است که چهرهی عام آن سازمانیابی طبقاتی و نهایتاً کمونیستی کارگران در اشکال و پتانسیلهای گوناگون است. بنابراین، وجود مؤثر «فعالین کارگری»، پس از یک دورهی مثلاً 10 ساله، درعینحال بهمعنی کاهش تعداد آن فعالینی استکه بهنهاد کارگری معینی (مثلاً یک کارخانه، یا کارگاههای یک رشتهی تولید ویا منطقهای خاصی) تعلق ندارند. اما مناسبات کارگری در جامعهی ایران نشان میدهد که از حدود 15 سال پیش که عنوان «فعال کارگری» رایج شده است، افرادی که حامل این عنوان بودهاند، نه تنها کاهش نیافتهاند، بلکه بعضاً بهطور شتابندهای افزایش نیز داشتهاند. نتیجه اینکه عنوان «فعال کارگری» در ایران و خارج از ایران بیش از این که واقعیت عملی و سازماندهنده داشته باشد، هویتی و بعضاً هم سیاسی است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که «فعال کارگری» (اعم از این که در ایران مقیم باشد یا در خارج از ایران) ربط چندانی بهکنش و برهمکنشهایی ندارند که مجموعاً مبارزهی طبقاتی و کارگری در ایران را بهنمایش میگذارند. این واقعیتی استکه نویسندهی یادداشت «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!»چارهی آن رابا استفاده از نام مستعار و از زبان دخترش بیان میکند: «بابایی تو چرا خودت از خودت دفاع نمیکنی؟!!!»؛ بهعبارت دیگر، چرا کارگران بهطور نسبی سازمان نمییابند که خودشان بهجای «فعالین کارگری» از خودشان دفاع کنند و از پسِ این دفاعْ روندی تاریخاً روبهتکامل را نیز بپیمایند؟
در رابطه با «فعالین کارگری» مشاهدهی ساده ـاما مکررـ نشان از این دارد که در کنار افزایش تعداد آنها و همچنین دستهبندیهای اغلب متنافر و روبهافزایش، وضعیت گذران اغلب (و نه همهی) آنها که اکثراً بیکارند و «از جیب میخورند»، بهبود نسبی نیز داشته است. یادداشت «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!»با بهتصویر کشیدن یک مورد که از نزدیک شاهد آن بوده است، بدون وارد کردن اتهام بهکسی ویا جریان خاصی، بهکارگران پیامِ هشداردهنده میدهد که نسبت بهکسانی که خودرا «فعال کارگری» مینامند، با دقت بیشتری نگاه کنند و نسبت بهشیوهی معاش آنها که ناگزیر برآمده از مناسبات معین تولیدیـاجتماعی است، بیتفاوت نباشند. این هشداری عمیقتاً طبقاتی و قابل رویش بهسازمانیابی انقلابی و کمونیستی است که بهمذاق قاضیالقضات پروسهی «نقد» خوش نیامده و در رؤیای مستکنندهی دستیابی بهقدرتْ حکم بهتکفیر داده که تبعات خردکنندهای هم بهدنبال دارد.
با همهی این احوال، یادداشت «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!» کمبودهای بسیاری نیز دارد که بهیکیـدو موردِ آن اشاره میکنم تا اگر یادداشت دیگری در این زمینه نوشته شد، جامعتر و طبقاتیتر باشد:
■ حضورِ بیتأثیر «فعالین کارگریِ» غیرشاغل در مناسبات کارگری، یعنی: حضوری که بهواسطهی بیکاری مزمن نوعاً حرفهای مینماید و با سازمانیابی نسبی نیز همراه نیست، صرفنظر از عوامل بسیار مؤثر و محرکهای مبارزاتی عینی (مثل قراداد موقت کار و دستمزد ناچیز و مانند آن) بهطور خودبهخود بهانفعال ذهنی کارگران در امر سازمانیابی دامن میزند؛ و قطعاً بهطور ناخواسته در کنار عوامل بهلحاظ ذهنیِ بازدارندهی نظام سرمایهداری قرار میگیرد. اوج تأثیرگذاری اینگونه «فعالین کارگری»، اگر بتوان از تأثیرگذاری حرف زد، با احتساب ویژگی و استاندارد متفاوت و بسیار بالاتر زندگی در کشورهای بهاصطلاح پیشرفتهی سرمایهداری، همانی استکه در سندیکاهای موسوم بهزرد در اغلب کشورهای اروپایی (عمدتاً شمال و غرب)، آمریکای شمالی و ژاپن میبینیم: فعالیت کارگران بهواسطهی کارکنان حرفهای سندیکاها که با انفعال ناگزیر کارگران در امر سازمانیابی طبقاتی همراه است.
حقیقت این استکه آنچه به«فعالین کارگری» معنی میدهد، حداقلی از سازمانیابی در ابعاد گوناگون و بهویژه در بُعد سازمانیابی اتحادیهای است که در جامعهی ایران در موارد نه چندان نادری با تبعات و تاوانهایی نیز همراه بوده و همراه نیز خواهد بود. بنابراین، معیار ارزیابی نه «زیر تیغ سركوب» بودن «فعالین کارگری»، که میزان قابل قبولی از سازمانیابی طبقاتی و کارگری است. پس، «زیر تیغ سركوب» بودن «فعالین کارگری» آنجایی معنی دارد و قابل بررسی استکه بهعنوان تابعی از سازمانیابی کارگری مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرد. نتیجه اینکه بهصِرف زندان و شکنجه و حتی اعدام (که در جمهوری اسلامی مثل نقل و نبات از در و دیوار میریزد) نمیتوان کسی را فعال کارگری ویا کمونیست دانست. بهعبارت دیگر، آری، این درست است که فعالین کارگری و کمونیستها تاوان باورهای عملی خودرا میدهند، اما عکس قضیه صادق نیست؛ یعنی: تاوانپردازن ـالزاماًـ فعال کارگری ویا کمونیست نیستند.
■ اخبارِ نشریات و سایتهای اینترنتیِ رسمی در ایران روزانه از چندین اعتراض کارگری خبر میدهند که در اشکال گوناگون (مانند اعتصاب، تحصن، امتناع از گرفتن غذا، تجمع در مقابل نهادهای دولتی، ارسال نامهی دستجمعی بهمقامات، راهپیمایی، ایجاد راهبندان و غیره) خودمینمایاند. لازمهی شکلگیری این اعتراضاتْ وجود و حضور افراد فعالی در میان کارگران معترض است که حداقل برای مدت کوتاهی بتوانند ایدهها، افراد و دیگر مسائل را همآهنگ کرده و درعینحال کارگران مردد را نیز تشجیع و ترغیب کنند. این افراد، در گمنامی خویش و بدون اینکه از زوایه نگاه اغلبِ جریانهای سیاسی چپْ «فعال کارگری» بهحساب بیایند، حقیقتاً فعال کارگریاند که «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!» نیز بهآن اشاره نکرده است. بنابراین، حداقل دو نوع فعال در ایران داریم: یکی، آنهایی که اعتبار مدیایی دارند، جریانهای سیاسی آنها را میشناسند و اکثراً یا کارگر نبودهاند و یا بیکارند؛ و دیگری، آن کارگرانیکه در عین فعال کارگری بودنْ گمناماند، برای گروههای سیاسی ناشناختهاند و تاوانهایی که بهواسطهی فعالیت کارگری خود میپردازند، نیز ناشناخته است.
■ بخشی از افرادی که خود را «فعال کارگری» مینامند (برای مثال: وابستگان به«اتحادیه آزاد کارگران ایران»)، ضمن اینکه با «آزاد» دانستن خود، مسئلهی سازمانیابی در محل کار را در نظر و عمل کنار گذاشته و حتی کتمان کردهاند، اما مسئلهی اساسیتر ایناست که این محفل چند نفرهی پُرهیاهو بیش از اینکه بهفکر مطالبات کارگری باشد، بهدنبال جنجالهایی میدود که برایش معروفیت سیاسی و اعتبار اجتماعی بهارمغان میآورد [اینجا و اینجا]. بنابراین، این دسته از «فعالین کارگری» در امر فعالیتِ عملی و نظری در راستای سازمانیابی طبقاتیِ کارگران بهتمام معنی کاذباند. گرچه تلاش برای کسب هویت کاذب کارگری بهخودی خود عملی ضدکارگری است؛ اما بیم این میرود که مسئله بههمین حد محدود نماند.
بررسی این مسئله را با یک سؤال شروع میکنیم: آن هویت سیاسی و اعتبار اجتماعیای که با معرفی خود بهعنوان «فعال کارگری» بهدست میآید، چه کاربردی میتواند داشته باشد؟ آشکار استکه چنین اعتبار و هویتی بار انقلابی و سوسیالیستی نمیتواند داشته باشد؛ چراکه فاقد پشتوانهی نظریـعملیِ کارگری، مبارزاتی و بهلحاظ طبقاتی سازمانیابنده است! بنابراین، منهای اینکه با چنین هویت و اعتباری دقیقاً چه میتوان کرد، آشکار استکه هرکاری که بتوان با آن (یعنی: با هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی) کرد، محدود بهچارچوب همین نظام سرمایهداری است و فقط در محدودهی همین نظام قابل تبادل است. چراکه فاقد پراتیک طبقاتیـمبارزاتی در راستای سازمانیابی طبقاتی کارگران است.
حال با فرض اینکه «اتحادیه آزاد کارگران ایران» تااندازهای بههویت سیاسی و اعتبار اجتماعی دست یافته باشد، سؤال خودرا یکبار دیگر و اینبار کمی دقیقتر مطرح میکنیم: با این هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی که فقط در همین نظام قابل تبادل است، چه کارهایی میتوان کرد؟ بحثی در این نیست که «اتحادیه آزاد کارگران ایران» و امثالهم در پیِ تجارت و کارهایی از این دست نیستند. بهعبارت دیگر، سرمایهگذاری روی کسب هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی درصورتی که با موفقیت نسبی همراه باشد، فقط بهاین درد میخورد که بازهم هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی بیشتری کسب کند. اما افزایش هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی اگر در نهادهای بهاصطلاح مدنی حضور نداشته باشد، نه تنها نمیتواند چرخهی خودافزایی خودرا بپیماید، بلکه در اثر مرور زمان بهفراموشی هم سپرده میشود.
خلاصهی کلام اینکه نهایت تلاش «اتحادیه آزاد کارگران ایران» و امثالهم کسب هویت سیاسی و اعتبار اجتماعی بهآن اندازهای است که بتوانند بهعنوان یک نهاد مدنی معتبر ابراز وجود کنند. اگر فعل و انفعلات راهبر بهچنج رژیم و رژیمچنجی را کنار بگذاریم، در مختصات جامعهی ایران این احتمال (گرچه نه چندان قوی) نیز وجود دارد طی چند سال آتی و مثلاً بهواسطهی مرگ بعضی از رجال سیاسی فعلاً در قدرتْگرایش سیاسی و اقتصادی بهغرب افزایش قابل توجهی داشته باشد. در این صورت مفروض پذیرش فورمالیتههای بینالمللی و ازجمله پذیرش تمام فورمالیتهی «سازمان جهان کار» نیز الزامی مینماید. در چنین صورتی، هیچ بعید نیست که دستگاه حکومت «آتی» بهمنظور ارائهی تصویر جدیدی از خود در جهان، برای «خانه کارگر» محدودیتهایی ایجاد کند که زمینهی شکلگیری نهادی دیگر را بهعنوان «تشکل سراسری کارگران» فراهم میآورد[اینجا].
با توجه بهروند شکلگیری، مناسبات شاکله و نیز کنش و واکنشهایی که به«اتحادیه آزاد کارگران ایران» موجودیت و بقا میدهند، بیم این میرود که این جریانِ «آزاد»، جایگزینی خودرا با «خانه کارگر» یا ادغام در آن را در چشمانداز داشته باشد. در کنار بسیاری از مسائل، مناسبات آشکار و پنهان با مهرههای ریز و درست اصلاحطلبان (که از دوستان نامیدن کروبی و موسوی شروع شد) و همچنین تلاش برای اینکه مهمترین نهاد «کارگری» بهنمایش دربیاید، بهوجود چنین چشمانداز و هدفی دامن میزند.
آخرین کلام اینکه:
اولاًـ این درست استکه در عرصهی جایگزینی یا ادغام با «خانه کارگر»، «اتحادیه آزاد کارگران ایران» جدیتر از دیگران است؛ اما تنها بازیگر این صحنهی مفروض نیست.
دوماًـ از جزییات که بگذریم، اگر چنین نهادی واقعاً شکل بگیرد، بهمراتب سرکوبگر از «خانه کارگر» خواهد بود؛ چراکه مطابق بسیاری از تشکلهایی که توسط اتحادیههای غربی و ازجمله توسط سولیداریتی سنتر شکل گرفتهاند، اشرافیت کارگری متشکل، وظیفهی سرکوب تودههای کارگرِ غیرمتشکل را بهعهده خواهد گرفت.
سوماًـ نوشتهی «کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!» بهجای اینکه مسائل را اساساً از زاویه تبادلات، احتمالات و چشماندازها و تحولات سیاسی نگاه کند، بیشتر روی وضعیت فیالحال موجود تکیه کرده که بیش از هرچیز سکون را میرساند و چهرهی مالی بهخود گرفته است.