ـ شما مکررن از نگرش تاریخی صحبت کردین و گفتید با رویکرد دیگه ای باید تاریخ را تدوین کرد. سؤالم اینه که در تدوین تاریخ چه زوایایی مد نظرتون هست؟
ـ اول از همه جهانبینی مهمه. جهانبینیِ مورخ از اهم وجوه آفریدن(یا تدوین و مرتبسازی و حتی گزینش اطلاعات از مأخذ عینی) «تاریخ» و شرح و بسط مباحث و تحلیلهای تاریخیه. جهانبینیْ مورخ را مقید و محدود بهسوگیری منافع آنی و آتی گروهبندهای خاصی از اجتماع میکند. یعنی حتی هنگامی که میگه منافع این یا آن طبقه را درنظر داره به بخش یا گروه محدودتری از همان طبقه نیز ناظر است. جهانبینی هرچقدر عمق اندیشتر باشد از منظر پیشروندهتری از تنگنای گروه گرایی و حتی قشری بودن وامیرهد. این امر به مورخ فرصت میده بیاندیشه که ماهیات در پس و پشتی پنهان از ضروریات هست که خود مینمایه و میتوانه و باید از منظری دگر شونده و فراونده تصویر ساز و تدوینگر تاریخی بشه.
ـ در این «جنبش» رویکرد دموکراسی خواهی خیلی پر رنگه اما واضح نیست که ضرب آهنگش از نبض های کدام گرایش و گروه اجتماعی زده میشه. لطفا توضیح بدین کدام قشر داره مسئله طرح و پاسخ میده؟
ـ دموکراسی خواهی «جنبش» اجتماعی خلص نه خردهبورژایی هست، نه سوسیال دموکراتیک هست، و نه سوسیالیستی. گرچه از هر جهتی از سمت و سوهای فوق متاثر هست. اما هیچ یک به تنهایی و یا آشکارا نقض ونفی آن دیگری نیست. آنجایی که شعار «زندگی معمولی» را میده اشتراک پر رنگی از خواستههای خردهبورژوایی و سوسیالدموکراتیک را میجوره. بدون اینکه قطعی باشه که از سوسیال دموکراسی مطابعت خواهد کرد. در این میان جناح راست «سوسیال دموکراتها» هویت سازمانی و اصلاح طلبی مثلا چپ[ول] را دارند و نیروهایشان را از میان کارمندان، کسبه مدرن مثل کارخانهداران متوسط و پیمانکاران مختلف و بخشی از مدیران بخشهای خصوص و عمومی میگیرن.
ـ دموکراسی خواهی در نگاه سوسیالدموکراسی حاضر در جنبشاجتماعی از «بیپولی» [تهیدستان]و از آزروی «کودک زبالِگرد» و دوستیِ محیط زیست و حمایت از حقوق حیوانات میگه؛ که هم به لایه های فوق الذکر خرده بورژوایی و هم به گروههای کوچک و کم رنگ«سوسیالیستی» گوشه چشمی دارد. این جهان بینی نیروهایش را بیش از همه از میان طبقه تحصیلکرده(تکنوکراتها) و نیز از میان برخی از کسبه و کارمندان کم درآمد میگیره. اما در انتخاب آتی بستگی به استحکامات هر نیروی راست یا میانه و حتی چپ؛ با ابنالوقتی مهارانه بازی خواهد کرد. چنانکه یا خوش فیالحال خرده بورژواز میشه و یا کرم سیب سوسیالیستها.
ـ لطفا در باره نقش و وزن سوسیالیستها بیشتر توضیح بدین.
ـ در میانه اوضاع این جنبش، سوسیالیستها نحیفترین طیف به لحاظ قدرت حضور و نیروهای هوادار هستند. از طرفی با سرکوبهای سیستماتیک حاکم و خطاهای تاکتیکی خودشان از ارتباط با بزرگترین نیروی تاریخی اجتماعی یعنی «کارگران»، بیکاران، تهیدستان شهری و روستایی(که بیشتر در ترکیب اردوی کارگران فصلی متمرکزند) و دستفروشان و کارکنان خویشفرمای (خودکارکن بیشاگرد یا کارگر) بی بهره یا کم بهره مانده ان.
ـ سوسیال دموکراتها را شما کاملا جدا کردین از اونها؟
ـ س.د. ها هم کثیرند و هم وجیه. قدرت پروپاکاندایشان را همیشه و گسترده بکار می گیرن. در عموم عرصهها بلدند توشه بگیرن. چیزی که هم قدرتشان است هم پای طاوس شان که از آنها در گرهگاههای «تاریخ»ساز جز به مذبح رفتن حاصلی در این نیم قرن ببار نیاوردن. اگر هوشیاری تاریخی را در گزینش مواضع تا حدی حضور بدهند که پشت گرمی شان را از سوسیالیستها و بخصوص از اردوی نیرویکار بگیرند و در جهت آنها حرکت کنند. رستگاری(تاریخی)شان را رقم خواهند زد.
ـ راجع به رابطه این دو گرایش بگید!
ـ نفوذ سوسیالیستها در میان نیروهای چپ سوسیالدموکرات از ضعف های برجسته آنان بوده و هست. همچون ناتوانی شان در حل کردن [مثل دیگر نکات ضعفشان] که جملگی باعث شده که در پروسه مبارزات نیم قرن اخیر نتوانند از شَرِ بلاهایی چون «لمپنیزم سیاسی»، «اشرافیت روشنفکری»، «نامتوازنی تئوریک»[بخصوص در مصافهای عرصه های پراتیک]، بپرهیزند و از نقصان و بی اثری در فعالیتهای دموکراتیک کارگری و فعالیتهای دموکراتیک عمومی اجتماعی و نظایر آن بکاهند؛ که تاحدی بتوانند به نقش هژمونیک تاریخی لازم برای خودشان دست پیدا کنن. در نتیجه امروزه هیچ یک از این نیروها دارای پتانسیل جذب آن نوآوردگان که برشدگی و فراروندگی انقلابی به سوگیری سازنده آمادهاند را ندارند. چیزی که تا حدودی رهبریشان را ممکن می سازه. سوسیالیستها نفوذ «توده»ای مردمی را گرچه لازم میبینند اما از ظرفیتهای اثربخش خود در جنبش بی بهره ماندهاند.
ـ پس به این ترتیب لازمه به شناخت عللش بپردازیم، درسته؟
ـ بله، باید متوجه منطقش باشیم. منطق حاکم بر جنبش را در آشفتگی و بی مرزی، هم در وحدت و هم در تشکل های لازم و در تاکتیکهایی که به کاهش هزینه های گرانبار انسانی بیانجامد، میشه دید.
ـ خب، پس سوسیالیست ها چی؟
ـ اینجاست که وظایف سوسیالیستها در امکان ارتقاء شعارها، تقسیم کار، ایجاد لجستیک، مواجهه با خطرات، ایجاد نهاد هماهنگی«ائتلافی»، خط دهی در پروپاکاندای جنبش، و بسیاری فرارفتها آشکار میشه. درصورتیکه سوسیالیستها بتونن در مولفه های سیاسی، و جایگاهش با مولفه های ساختار اعتلای کاری و درونی رو همسوی با هم رقم بزنن و نتیجه خلق کنن در فازهای آتی سرنگونی و مدیریت گذار میتونن دارای پتانسیل ارتقاء نیروهای خود در مولفه های جنبش کارگری باشن.
ـ نکات بسیار درخشانی را مطرح کردین که بسیار چالش برانگیز و باعثِ ایجاد تعمقِ.
ـ عزیزای من حرف ها اگر هم بقول شما خوش فُرم باشن تنها وقتی پشتوانه عملی داشته باشن ارزش دارن وگرنه بی تعارف فقط حرف خوبن مثل یه شعر قشنگ.
ـ خُب تجربه و خودسازی بچه های قدیمی برای«جنبش» همینه که مارو روشن کنه. گرچه آموزگار خود نیازمند آموزشه. ما هم وظیفه مون هم چالش نظری و تحقیقه و هم عمل کارآمد ارتباطی.
ـ «جنبش» از خواصی که داره ایجاد پیوندگاهه که گرچه ضعیف اما در حال انعقاده و این خیلی به خودسازی و خودآگاهیِ-عملی داره.