بررسی نظری - سیاسی
16 بهمن 1397 | بازدید: 2685

دست‌ها از ونزوئلا کوتاه!

نوشته: رامین جوان

Juan-Guaido-Maduroآن‌چه در جریان هیاهوی مدیریت‌کننده‌ی ذهنِ توده‌ها توسط مدیای وابسته به‌جناح‌بندی‌های سرمایه جهانی نباید فراموش شود، این واقعیت است‌که کودتای امپریالیستی در ونزوئلا نه تنها امکان سازمان‌یابی ناچیز توده‌های کار و زحمت‌کشِ ونزوئلایی را از این‌که هم‌اکنون هست، خیلی کم‌تر می‌کند و به‌عبارتی به‌نابودی می‌کشاند و به‌هرنحو که بتوانند فعالین کارگری و مدنی صادق را به‌همراه کمونیست‌های غیرسازش‌کار به‌شدت سرکوب می‌کند...

                                                             

                                                                              دست‌ها از ونزوئلا کوتاه!

نوشته‌ی: رامین جوان

این روزها تلاش مستمر و شدت‌گیرنده‌ی امپریالیسم آمریکا در همراهی با اپوزسیون ارتجاعی و دست‌راستی ونزوئلا برای حذف رئیس جمهور مادورو به‌مرحله­ای بسیار حساسی رسیده است. «اپوزسیون» دعوت به‌اعتراضات عمومی کرده و مایک پنس (اولترا دست‌راستی محافظه‌کار با تمایلات بنیاد‌گرایانه‌ی مذهبی و ضدیت بسیار شدید با برابری زن و مرد) در یک بیانیه عمومی چراغ سبز برای رژیم‌چنچ پروامپریالیستی را صریحاً آشکار کرد. همان‌طور که بر همگان آشکاراست، به‌تحریک پااندازهای اولترا دست‌راستی و نئوفاشیست هم‌چون ترامپ، بولسونارو، ماکری و آلماگار تلاش مستمری در ونزوئلا در جریان است تا رئیس جمهور مادورو را از طریق یک کودتای نظامی به‌پایین بکشند.

در دهم ژانویه، مجمع ملی ونزوئلا که تحت کنترل اپوزیسیون دست‌راستی قرار دارد، از قبول مادورو به‌عنوان رئیس جمهور با بیش از ۶۰ درصد آرا خودداری کرد، و او را به‌ناراست رئیس جمهوری «نامشروع» نامید. هم‌چنین اعلام کرد که مجمع ملی تنها قدرت مشروع در کشور ونزوئلا است؛ و رئیس مجمع ملی، خوان گوایدو را برای قبول مقام رئیس جمهور موقت، معرفی کرد. گوآیدو از ارتش خواسته که وی را به‌رسمیت بشناسد و در مقابل از رئیس جمهوری که در یک انتخاب دموکراتیک با اکثریت آراء انتخاب شده، حمایت نکند.

آمریکا آشکارا از «انتقال به‌دموکراسی» (بخوانیم: سرکوب، کشتار و نابودی نیروهای چپ‌ و انقلابیون سوسیالیست، و همین‌طور خلع ید از تمامی دست‌آوردهای اندکی که کارگران، زحمت‌کشان و تمامی فرودستان این کشور از زمان شکل‌گیری «انقلاب بولیواری» تاکنون به‌دست آورده‌اند)[مانند کاهش فقرِ 50 درصد اهالی به ۲۵.۴ درصد در سال ۲۰۱۲ یا کاهش فقر مفرط از ۱۰.۸ درصد ۱۹۹۸ به ۵.۴ درصد ۲۰۱۴] دم می‌زند؛ و مجمع ملی (که از سال ۲۰۱۶ از اجرای دستور دادگاه خودداری کرده است) قانونی را به‌تصویب رسانده و براساس آنْ به‌افسران ارتش که از حمایت از رئیس جهمور مادروی «دیکتاتور»[!!!] و «نامشروع»[!!!] دست بردارند، عفو کامل اعطا می­کند. اما، دادگاه عالی ونزوئلا اعلام کرده که این تصمیمات مجمع ملیْغیرقانونی، بی‌اعتبار و بی‌اثرند.

نافرمانی ارتجاعی نافرجام

در ساعات اولیه روز دوشنبه 21 ژانویه تعداد اندکی از افسران گارد ملی اقدام به‌نافرمانی و شورش کردند. کمی بعد این عده خلع سلاح و بازداشت شدند. این عده به‌چند پُست گارد ملی یورش برده بودند تا سلاح‌های آن‌ها را درچنگ زرآلود خود بگیرند. سؤال این است که این واقعه را باید که صرفاً یک مورد خاص تلقی کرد ویا این‌که بیان‌گر انعکاسی از گسترش نارضایتی در میان نیروهای مسلح ونزوئلاست؟ خوشبختانه چنین نیست. لازم به‌تأکید است که نظامیان شورشیِ پروامپریالیست اکثرا از افسران رده‌های پایین و عضو گارد ملی بودند که جدا از بدنه‌ی اصلی ارتش قرار دارند. دولت گزارش داده که نگهبانان شورشی تلاش داشتند تا سلاح­های خود را به‌اعضای حزب اپوزیسیون دست راستی مورد حمایت امریکا به‌نام Voluntad Popular تحویل دهند.

شورشدر کوتیزا رخ داد که منطقه­ای کارگری در شمال کاراکاس است. بعضی از ساکنین محلی برعلیه دولت تظاهرات به‌راه انداخته و با برپا کردن آتش، موانعی در خیابان‌ها ایجاد کرده بودند. حتی اگر نقش و تأثیر فعالان اپوزیسیون در راه‌اندازی این اعتراضات را بپذیریم، نمی­توان تأثیر فشارهای بحران اقتصادی که بیش‌ترین تاثیر را در مناطق و محله‌های کارگرنشین به‌جای گذاشته، در شروع این اعتراضات نادیده گرفت. لازم به‌اشاره است که بسیاری از مناطق کاراکاس دوره­های طولانی قطع آب را تجربه کرده­اند.

در عصر همان روز، اعتراضات ادامه داشت و مردم معترض با به‌هم کوبیدن ظروف (ماهیتابه و قابلمه) و بستن راه­ها با موانع آتشْ در چند نقطه‌ی کاراکاس اعتراض خود را به‌دولت را نشان دادند. گرچه تعداد متعرضان به‌نسبت کل جمعیت اندک بود، اما بخش اعظم آن‌ها از مناطق کارگری غرب کاراکاس بودند؛ یعنی مناطقی که به‌طور سنتی هوادار چاوز تلقی ­ می­شدند، از جمله: کاراپیتا (آنتیمانو)، مناطق شهری، و اللیمون، سیوداد کاریبیا، و جاده‌ی منتهی به‌لا گاریا و غیره.

اگر این وقایع بدان معناست که اپوزسیون واپس‌گرا در حال نفوذ و جاگیری در لایه‌های فرودست جامعه به‌خاطر قطع آب، تورم بسیار شدید، دستمزدهای پایین و غیره است، بیان‌گر این نیز هست که جامعه به‌خاطر اتخاذ سیاست‌های بورژوایی و نئولیبرالیستی مادرو و نظامیان به‌عقب بازگشته، و دولت فی‌الحال موجود به‌مانعی در مقابل سازمان‌یابی طبقاتی و انکشاف انقلابی جامعه تبدیل شده است.

گرچه زمانْ تنها معیاری است‌که پاسخ این پرسش را خواهد داد. اما واقعیت این است که، از زمان آخرین دور اعتراضات خشونت‌آمیز اپوزسیون در سال ۲۰۱۷ برای سرنگونی دولت، شرایط جامعه از نظر وضع معیشت کارگران و فرودستان خیلی سخت­تر شده است. این مسئله روی زندگی افسران رده‌ی پایین ارتش هم اثر گذاشته است، زیرا آن‌ها نیز از لحاظ مالی در شرایط نسبتاً سخت زندگی می‌کنند. علاوه بر همه این‌ها، دولت از سال 2017 بارها قول داده که شرایط اقتصادی فرودستان جامعه را بهبود می‌بخشد، اما تاکنون هیچ‌یک از این قول و قرارها جامعه‌ی عمل نپوشیده است. این روند باعث کاهش اعتماد به‌دولت مادرو در رفع مشکلات، در میان مقامات حزب هوادار چاوز و درون چاوزیسم شده است.

تظاهرات عمومی اپوزسیون

روز 23 ژانویه در سال‌گرد سرنگونی دیکتاتوری پرز خیمنز در سال ۱۹۸۵، اپوزیسیون دعوت به‌تظاهرات عمومی کرد. آن‌ها تمامی نیروهای خود را روی این تظاهرات متمرکز کردند. هدف روشن بود: نمایش قدرت، تا ارتش را به‌نقطه شکست برسانند، تا مادور را از قدرت کنار بزنند. آیا همه‌ی داستان همین است؟ شاید این‌طور نباشد.

چند روز پیش، تعدادی در زولیا به‌دلیل دراختیار داشتن سلاح و یونیفرم‌های نظامی بازداشت شدند. این ایده که اپوزسیون یا بخش‌هایی از آنْ خواهان بُروز یک حادثه‌ی مسلحانه‌اند تا توجیهی برای شروع یک کودتا به‌دست بیاورند، کاملاً واقعی به‌نظر می­رسد. به‌هرصورت، اتفاقی مشابه همین (یعنی: شلیک تک تیراندازها به‌تظاهرات هواداران و مخالفان دولت) سرآغاز کودتای آوریل 2002 بود. اپوزیسیون، دولت را به‌خاطر «آتش گشودن به‌سوی شرکت‌کنندگان غیرمسلح در تظاهرات» مقصر دانست، و این علامتی بود برای شروع کودتای نظامی.

بیانیه‌ای از سوی سناتور آمریکایی، مارکو روبیو (رهبر اتاق جنگ یکی از متخاصم‌ترین بخش‌های حکومت آمریکا نسبت به‌کوبا و ونزوئلا) منتشر شده است که بیان‌کننده‌ی کلید زدن این سناریوست. در این بیانیه به‌سرویس مخفی ونزوئلا اشاره می­شود که طرح­هایی برای تیراندازی به‌تظاهرات مخالفان دارد.

وی به‌روشنی در بیانیه خود اعلام می‌کند که تنها هدف این اعتراضات برکنار کردن رئیس جمهور منتخب است و آمریکا در این راه در کنار معترضان قرار دارد (در حقیقت، آمریکا یکی از اجزا و در واقع جزءِ اصلیِ نقشه‌ی شوم برای ایجاد آشوب، گسترش آن و بردن ونزوئلا به‌سوی هرج‌ومرج و جنگ داخلی است). این شرایط حتی ناقض تمامی قواعد و اصول به‌نقد موجودِ بین‌المللی است. چراکه واشنگتن آشکارا دستوراتی را برای سرنگونی دولت یک کشور مستقل صادر کرده است.

اقدامات آمریکا تنها به‌حرف و تبلیغات رسانه‌ای محدود نبوده است. آمریکا به‌جد به‌فکر شدیدتر کردن تحریم‌های اقتصادی است که اقتصاد ونزوئلا را به‌زانو درآورد. این تحریم‌ها می­تواند تحریم کامل نفتی را نیز شامل شود، که نتیجه‌ی آن فلج شدن دولت و زندگی مردم است.

تهدید به‌مرگ و مداخله‌ی امپریالیستی

رهبر تندرو­ترین بخش اپوزسیون ارتجاعی ونزوئلا، پتیاره‌ای به‌نام ماریا کورنیا ماچادو در ۲۲ ژانویه با وقاحت و بی‌شرمی اعلام کرد که «اگر مادرو می­خواهد از جان خود حفاظت کند، می‌بایست بفهمد که زمانش به‌سر رسیده است». آیا این سخن چیزی جز تهدید مستقیم به‌مرگ است که نشان‌دهنده‌ی ماهیت واقعی اپوزسیون به‌اصطلاح دموکراتیکی است که روی حمایت کامل آمریکا و اتحادیه اروپا حساب بازکرده است؟

با همه‌ی این اوصاف، شرایط بس پیچیده و خطیر است. کاملاً روشن است که واشنگتن و اپوزیسیون واپس‌گرا و دست راستی فرصتی پیدا ­کرده­اند و آماده­اند که برای رسیدن به‌هدف اصلی خود (یعنی: نابودی دست‌آوردهای انقلاب ونزوئلا) اقدامات تروریستی و خشونت‌آمیز انجام دهند. هدف آن‌ها حذف مادورو و مقابله با انکشاف دست‌آوردهای انقلاب در ونزوئلا و سایر کشورهای آمریکای لاتین با ایجاد هرج‌ومرج، ترور و تروریسم است. از سوی دیگر، اتحادیه اروپا پس از این‌که درخواست مذاکره بین دولت و اپوزسیون برای حل بحران را مطرح کرد، در ادامه‌ی ترفند گفتگو، رئیس جمهورِ آمریکاخوانده را به‌رسمیت شناخت. آشکار است که واشنگتن و بروکسل هر دو به‌دنبال یک چیزند: حذف رئیس جمهور ونزوئلا، حذف بعضی دست‌آوردهای قابل توصیف به‌دست‌آورد دمکراتیک ویا دولتِ رفاهی، نابودی موقعیتی که به‌توده‌های کارگر و زخمت‌کش فرصت بهتری برای سازمان‌یابی می‌دهد، سرکوب همه‌جانبه‌ی کارگران و زحمت‌کشانِ ونزوئلا و آمریکای لاتین با خشونت عریان و به‌اصطلاح قانونی. ممکن است تفاوت‌های اندکی بین امریکا و اتحادیه اروپا در شیوه‌ی عمل و برخورد برای سرکوب «انقلاب بولیواری» وجود داشته باشند، اما هدف و اصول کاربردی آن‌ها یک‌سان است.

شرایط اقتصادی ونزوئلا از آخرین تلاش برای کودتا در سال 2017 آشفته­تر شده و دولت نتوانسته به‌بسیاری از وعده­هایی که برای بهتر شدن شرایط اقتصاد داده بود، عمل کند. علاوه براین، دولت از زور و سرکوب در مقابل کارگرانی که برای دست‌یابی به‌حقوق خود اعتراض می­کنند، استفاده کرده است. در آخرین مورد، اعتراضات کارگران آگروپاتریا در چاگوا با خشونت از سوی گارد ملی روبرو شد، و رهبر معترضان بازداشت گردید. به‌علاوه، دولت کاری برای دفاع از دهقانان فقیر که برای اصلاحات کشاورزی تلاش می­کنند، کار انجام نداده است؛ این درحالی است که در این رابطه وعده‌های زیادی داده بود.

*****

در ایران هم که همه اراذل جمهوری اسلامی (یعنی: نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و دریک کلام: کلیت رژیم از سر تا به‌ذیل) خودْ ید طولانی و طولایی در سرکوب کارگران، نیروهای چپ و کمونیست و نیز قیام ۵7 داشته‌اند، با توسل به‌تزویر و فریب خودرا مدافع «انقلاب بولیواری» جا زده‌اند تا در ایجاد ابهام سیاسی‌ـ‌طبقاتی، کالای سرکوبِ کنش‌های دمکراتیک و سوسیالیستی را جنایت‌کارانه‌تر و گران‌تر به‌بازار بورژوازی خودی و بلوک‌بندی ارو‌ـ‌آسیا (به‌زعامت روسیه و چین) ببرند. اما نکته‌ی هشدار برانگیز این است که بخشی از اراذل و اوباش اینترنی‌ـ‌‌مدیاییِ راستِ پروامپریالیست (از شوونیست‌های سلطنت‌طلب گرفته تا راستِ به‌اصطلاح سکولار‌ـ‌دموکرات، کنگستریسم مجاهدینی و برخی چپ‌های دنباله‌روی مثلث بلاهت‌ـ‌‌جنایتِ ترامپ‌ـ‌بن‌سلمان‌ـ‌ نتان‌یاهو) با وقاحت از کودتای امپریالیستی در ونزوئلا و آمریکای لاتین دفاع می‌کنند. این جماعت با دفاع از کودتای امپریالیستی ـ‌در عمل و نظر‌ـ پروژه‌ی «رژیم‌چنج» را تدارک می‌بینند و زمینه می‌سازند تا سازمان‌یابی طبقاتی و انقلابی توده‌های کارگر و زحمت‌کش را تعلیق به‌محال کنند.

برخی بی‌کله‌های مشنگِ چپ‌نما هم با این تحلیل‌ ‌که کودتا در ونزوئلا چیزی جز جنگ طیف‌ها و جناح‌های گوناگون بورژوازی نیست و برای کارگران و زحمت‌کشان تفاوتی نمی­کند که چه کسی در این ستیز برنده باشد (چه‌بسا به‌دلیل حماقت[!؟]) عملاً آب به‌آسیاب امپریالیست‌ها و عوامل رژیم‌چنجی آن‌ها می‌ریزند. اما ورای همه‌ی این چرندیات و مارمولک‌بازی‌های، حقیقت این است که اگر پرورژه ارتجاعی رژیم چنجی واشنگتن برنده شود، صرف‌نظر از اثرات مخرب سیاسی علیه طبقه‌ی کارگر بین‌المللی، کشورهای آمریکای لاتین و فراتر از آن، شرایط کارگران در ونزوئلا هزاران بارسخت­تر و اسف‌بارتر خواهد شد.

*****

موضع ما در مقام انقلابیون سوسیالیست، پرولتاریایی و انترناسیونالیست روشن و آشکار است. ما از دولت مادورو حمایت نمی­کنیم؛ چراکه چاوزیسم را در امتداد بورژا‌ـ‌‌ناسیونال‌ـ‌پوپولیسمِ چپ که سنت دراز دامنی در آمریکای لاتین است، ارزیابی می‌کنیم؛ و سیاست‌های مادورو را در راستای نهادینه‌ کردن و گسترش موفقیت‌های اولیه «انقلاب بولیواری» نمی‌دانیم. زیرا مادورو و حتی کلیت چاوزیسم فی‌الحال موجود برای حل بحران سیاسی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌اقتصادی شدت‌یابنده‌ای که از مدت‌ها قبل نمایان بوده است، از مسیری که به‌آن وانمود می‌کرد (یعنی: مسیر کوباییِ رشد، توسعه و سازمان‌یابی برخاسته از انقلاب 1961) خارج شد و به‌جای الویت بخشیدن به‌تولید داخلی، کاهش مداوم فاصله‌ی بالاترین و پایین‌ترین درآمدها، تشکیل تعاونی‌های توده‌ای در اقتصاد و برپاییِ انجمن‌های خودگردان در سیاست و مناسبات اجتماعی، به‌ارتشی‌ها و دستگاه ‌بوروکراتیک روبه‌گسترشی تکیه ‌کرد که منهای رنگ و لعابِ بیش‌تر مردمی‌اش، ذاتاً تفاوتی با بورژوازی و روی‌کردهای ‌نئولیبرالیستی ندارد.

در یک کلام: پاشنه‌ی آشیل چاوزیسم، حتی آن‌گاه که در اوج درخشش خود بود و در آمریکای لاتین پرچم و روی‌کرد متفاوتی از نظم موجود جهانی به‌نظر می‌رسید، این بوده است‌که بند ناف خودرا از ارزش‌ها و مناسبات بورژوایی نبرید و با حرکت به‌طرف ارزش‌ها و مناسبات سوسیالیستی، شورِ گسترده‌ و توده‌ایِ آمریکای لاتینی را به‌سوی شعف کنش‌های سوسیالیستیِ خودگردان و انقلابی راهبر نگردید. منهای منفعت بورژوایی که سائق چاوزیسم بوده است؛ اما این باور و نگاهِ ناسیونالیستی است‌که چاوزیسم را به‌لحاظ ایدئولوژیک به‌طرف پرتگاه سقوط می‌کشاند.

اما علی‌رغم تمامی این معضلات که بدون دخالت مؤثر کمونیست‌ها و طبقه‌ی کارگر لاینحل نیز می‌نماید، ما در جای‌گاه و با نگاهی انقلابی و سوسیالیستی‌ـپرولتاریایی‌ـ‌انترناسیونالیستی با تمام وجود با این کودتا مخالفیم و به‌هرنحو که در توان داشته باشیم، در مقابل آن می‌ایستیم. در واقع، این وظیفه‌ی تمام فعالین مارکسی و مارکسیست جنبش سوسیالیستیِ طبقه‌ی کارگر و سایر هواداران صادق دموکراسی و آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک است که تمام‌قد با این پروژه‌ی کودتای امپریالیستی در ونزوئلا مقابله کنند و از حق مردم این سرزمین برای تصمیم‌گیری در مورد آینده‌ی خود، بدون مداخله امپریالیستی، دفاع کنند.

آن‌چه در جریان هیاهوی مدیریت‌کننده‌ی ذهنِ توده‌ها توسط مدیای وابسته به‌جناح‌بندی‌های سرمایه جهانی نباید فراموش شود، این واقعیت است‌که کودتای امپریالیستی در ونزوئلا نه تنها امکان سازمان‌یابی ناچیز توده‌های کار و زحمت‌کشِ ونزوئلایی را از این‌که هم‌اکنون هست، خیلی کم‌تر می‌کند و به‌عبارتی به‌نابودی می‌کشاند و به‌هرنحو که بتوانند فعالین کارگری و مدنی صادق را به‌همراه کمونیست‌های غیرسازش‌کار به‌شدت سرکوب می‌کند؛ اما فراتر از واقعیتِ کودتا در ونزوئلا، حقیقت این است‌که این کودتا (در صورت موفقیت) چراغ سبز به‌دولت‌ها و صاحبان سرمایه (در آمریکای لاتین، و از پس آمریکای لاتین به‌همه‌ی جهان) برای استثمار شدیدتر و سرکوب جنایت‌بارتر نیروی‌کار و توده‌های فرودست است. پس، تقابل با این کودتا و تببین نظریِ چراییِ مخالفت با آن، نقطه‌ی آغازین «راه سوم» یا سازمان‌یابی مستقل و طبقاتی توده‌های کارگر و زحمت‌کش است.

نتیجه این‌که آن افراد و گروه‌هایی که با ‌شعار و پرچم «نه مادورو، نه آمریکا» به‌عرصه‌ی سیاست وارد می‌شوند (اعم از این‌که ایرانی، غیرایرانی ویا ونزوئلایی باشند)، صرف‌نظر از توجیهات کلامی‌شان (که صبغه‌ی بسیار شدید دینی دارد)، عملاً (یعنی: با روی‌کرد پاسیفیستی در مقابله با اهداف صراحتاً بورژوایی و ضدکارگری کودتا) جانب ترامپ را می‌گیرند؛ و در مقام ستون پنجم کودتا (چه‌بسا بدون ‌مواجب) نقش‌آفرینی می‌کنند. افشای این توجیهات ظاهراً بی‌طرفانه، اما عملاً در ‌جانب‌داری از کودتای امپریالیستی، یکی از عاجل‌ترین وظایف نظریِ تمام فعالین مارکسی و مارکسیست جنبش سوسیالیستیِ طبقه‌ی کارگر و سایر هواداران صادق دموکراسی، آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک است.

هرآدم اندک‌آشنایی با دنیای سیاست و واژگان سیاسی (که امروزه اساساً بورژوایی است)، می‌داند که معنی «همه‌ی گزینه‌ها و ازجمله گزینه‌ی ارسال نیروی نظامی به‌ونزوئلا روی میز است»، و ارسال چندهزار نیروی نظامی آمریکایی به‌‌مرز مکزیک چیزی جز احتمال نه چندان ناچیز تهاجم ماشین جنگی ایالات متحده به‌ونزوئلا نیست.

موشک‌های آلوده به‌اورانیوم هنوز آن‌قدر هوشمند نشده‌اند که پس از شلیک، درِ هرخانه‌ای را بکوبند و از وضعیت طبقاتی ساکنین خانه سؤال کنند؛ و اگر اشتباهاً به‌خانه‌ی کارگر ویا فرودستِ بیچاره‌ای آمده باشند، با پرداخت 10 دلار به‌خانه‌ی بعدی بروند و دربه‌در به‌دنبال نظامی‌های و هم‌پیمان‌های مادورو و مانند آن بگردند!! از طنز تلخ درباره‌ی هوشمندیِ سلاح‌های کشتار جمعی که بگذریم؛ اما حقیقت این است‌که دولت آمریکا قدم به‌قدم به‌بازآفرینی سناریوی سوریه، لیبی، عراق و افغانستان در آمریکای لاتین (با احتساب ویژگی این منطقه) نزدیک می‌شود. هیچ بعید نیست که قرعه‌ی آغاز این سناریو را به‌‌گردن ونزوئلا بیندازند. آن‌چه از چنین احتمالی می‌کاهد، تقابل همه‌جانبه‌ی با این پروژه توسط نیروهایی است که (همانند چپ‌های پروغربی ایرانی) خود فروخته نباشند.

اما سوریه‌ای کردن آمریکای لاتین چه معنایی دارد؟ پاسخ ساده و روشن است: تخریب تمامی زیرساخت‌های لازم برای زندگی در حول و حوش امکانات ربع اول قرن بیست‌ویکم. نگاهی به‌ده‌ها هزار تصویر از سوریه که در اینترنت قابل دسترسی است، معنای روشن تخریب زیرساخت‌ها را آشکارا به‌نمایش می‌گذارد.