«جنگ انتخاباتی» ترامپ/بایدن ضمن اینکه نشاندهندهی سرریز شدن بحران اقتصادیِ شدت یافته بهدرون طبقهی حاکم امریکا و دیگر کشورهاست؛ اما جوهرهی اصلی آنْ مدیریت انتخاباتی این بحران بههمراه تبعات طبقاتیاش در چارچوبهی همین نظام سرمایهداری است. بنابراین، در ارزیابی از این «جنگ انتخاباتی» میتوان چنین نیز اظهار نظر کرد که آمیختهای است از: مدیریت آگاهانه و نیز واکنشهای ناشی از رخنهی بحران بهدرون طبقهی حاکم. دربارهی اینکه کدامیک از این دو عامل سنگینترند؛ گرچه با احتیاط، اما میتوان روی رخنهی سنگینتر بحران بهدرون طبقهی حاکم متمرکز شد.
«جنگ» بایدن/ترامپ
صورتکی که با عنوان «ترامپیسم» ظاهر میشود
صرفنظر از اینکه «کارزار» انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا (در مقایسه با دیگر کشورهای «دمکراتیک» جهان) طولانیترین است، و حتی بیش از یک سال هم طول میکشد؛ اما آنچه فراتر از این «قاعده»، یک «استثنا» را بهنمایش میگذارد، این واقعیت است که طی دوماه گذشته بیشترین اخبار منتشره در رسانههای همگانی (اعم از ملی یا جهانی)، بهطور ویژهای (مستقیم یا غیرمستقیم)، به«رقابتِ» انتخاباتی بین بایدن و ترامپ اختصاص داشته است. گرچه بعضی از رسانههای همگانی برای توصیف وضعیت استثنایی این رقابت انتخاباتی از عبارت «دوئل بایدن/ترامپ» نام میبرند؛ اما حقیقت این «دوئل» (در پیوستار طبقاتی/اجتماعی/تاریخیاش) این استکه رقابت بین بایدن/ترامپ یا ترامپ/بایدن بیش از اینکه بهدوئل شباهت داشته باشد، بهیک «جنگ» استثنایی شباهت دارد؛ جنگی که کُنه و عمقِ آن، درست مثل «جنگِ» زرگرهای بازار طلافروشهای تهران، معنایی جز انحراف اذهان از روال جاری امور ندارد!؟
اما مقایسهی «جنگ انتخاباتی» ترامپ/بایدن با مقولهی «جنگ زرگری» بهشرطی قابل قبول است و میتواند واقعیتی را بیان کند که بتوانیم بهاین سؤال پاسخ بدهیم که این جنگ زرگری میخواهد کدام اذهان را از کدام روندها بهانحراف بکشاند که تحت عنوان «روال جاری امور» از آن نام بردیم. برای پاسخ بهاین سؤال میبایست گشت و گذاری در بازارِ اخبارِ انتخاباتی در ایالات متحده و تحولات عمدهای داشته باشیم که صرفنظر از چگونگیِ جنبهی آگاهانهی این «نمایش»، زمینهی آن را ایجاد کردهاند:
ــ با توجه بهاینکه برتری میزان کمکهای مالیِ غیردولتی بهنامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا یکی از عوامل تعیینکنندهی دستیابی بهقدرت اجرایی در این کشور است؛ و با توجه بهاینکه اخبار و گزارشهای متعدد چنین ادعا میکنند و خبر میدهند که کمکهای مالی بهبایدن حتی بهدو برابر کمکهای دریافتی از سوی ترامپ هم میرسد؛ اما برخلاف انتخاباتْ در دورههای پیشینْ کمتر تحلیلگر بهاصطلاح بیطرفی پیدا میشود که این برتری را بههمان اندازهای ارزشگذاری کند که تحلیلگرهای پیشین ارزشگذاری میکردند.
ــ بسیاری از شواهد، قرائن و نظرسنجیها حاکی از این است که رئیس جمهور آتی ایالات متحده بایدن است؛ اما بسیاری از مفسران سیاسی همچنین میگویند برای دستیابی بهنتیجهی قطعی انتخابات باید منتظر آخرین حرکت (و در واقع) مانوری باشیم که بهابتکار تیم انتخاباتی ترامپ شکل میبندد. صرفنظر از اینکه معنی نهفته در این انتظارْ بیش از هرتصور و گمانی بهاین واقعیت معطوف استکه پیشبینی نزدیک بهواقعیت نتیجهی انتخاباتْ مشروط بهشمارش آرا و بهاحتمال قوی مشروط بهگذر از لابرنتهای قضایی/حقوقی در دادگاه عالی است؛ اما همین امر (یعنی: ناهمخوانی بین نظرسنجیها، شواهد و نتیجهی نهایی) بهاین معنی استکه این انتخابات فراتر از عرصههایی که پشتِ سر گذاشته است، عرصههایی را پیشِ رو دارد که برخلاف معمول قابل پیشبینی نیستند.
ــ ورچسبها و توهینهای شدتیابندهی متقابل نامزدهای انتخاباتی که شروعکنندهی آن معمولاً ترامپ بوده است، امری «نوین» قابل تعبیر است.
ــ این عبارت پُر معنی ترامپ باهم بخوانیم: «که اگر من همانند یک سیاستمدار تیپیک مطابق قوانین واشنگتن عمل نمیکنم، بهاین معنی است که انتخاب شدهام تا سختتر از همیشه برای شما بجنگم »[تأکید از من است].
ــ این عبارت نقل شده از توماس فریدمن را نیز باهم بخوانیم: «ما رئیس جمهوری داریم که میگوید یا من در انتخابات پیروز میشوم یا مشروعیت انتخابات را زیر سوال میبرم».
ــ برخلاف دورههای قبلی که آرای پستی حداکثر 30 میلیون بود، در انتخابات این دوره 62 میلیون نفر شرکت داشتهاند که ترامپ با مانور حقوقی/قانونی و توسل بهانواع و اقسام دادگاهها درصدد ابطال یا بیاعتباری آن 20 میلیون افزایش یافتهای است که بهاحتمال نه چندان ضعیف بهدموکرات و بایدن رأی دادهاند.
ــ تعداد مراجعات طرفین این «جنگ» بهدادگاه و دریافت دستورهای موقت اجرایی در مقایسه با دورههای پیشین بهطور چشمگیری افزایش داشته است.
ــ همهی نیروهایی که در دستگاه سیاسی ایالات متحده با عنوان «چپ» توصیف میشوند، (ازجمله سوسیالیستها و حزب کمونیست آمریکا)، با شرکت در انتخابات، از بایدن حمایت کردهاند. این نکته از این زاویه قابل تأکید است که این شرکتکنندگان انگیزهی خودرا دفاع از دموکراسی آمریکایی بیان میکنند؛ و عکسالعمل ترامپ هم الصاق برچسب کمونبیست بهبایدن بوده است.
ــ آلن لیکتمن مورخ و پروفسور آمریکایی که از سال 1984 نتایج 9 انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را بهدرستی پیشبینی کرده، این بار شکست ترامپ در انتخابات 2020 را پیشبینی کرده است.
ــ افزایش چشمگیر حضور انتخاباتی مردم آمریکا (بهویژه از میان سیاهپوستها، لاتینی و جوانترها) در این انتخابات یکی از ویژگیها این «جنگ انتخابی» است که مُهر وضعیت استثنایی را نیز برپیشانی آن میکوبد.
ــ بعضی از تحلیلگران انتخاباتی پیشبینی میکنند که ترامپ بهمحض اعلام نتایج آرا و بدون اینکه نتیجهی قطعی آن معلوم شده باشد، خودرا برنده اعلام میکند تا بایدن را بهطرف توسل بهقوهی قضاییه و دادگاههای متعدد براند که بیشتر طرفدار ترامپاند تا اینکه از بایدن حمایت کنند.
ــ وبالاخره بعضی پیشبینیها حاکی از این استکه نتیجهی نهایی این انتخابات برخلاف روال معمول با تعویق بسیار طولانی همراه خواهد بود.
******
صرفنظر از این واقعیت که انتخابات در همهی کشورها بهطورکلی و بهویژه در «انتخابات» ایالات متحده در حقیقت امر فقط «تمشیتِ» تبلیغاتی/نمایشی فریبآمیزی است که گاهاً با رشوه و تمهید و تهدید نیز همراه میشود؛ اما همهی موارد فوقالذکر و موارد بسیاری که بهدلیل کمبود وقت از بیان آنها صرفنظر کردهایم، حاکی از این استکه تفاوتی جدی و اساسی بین این انتخابات و انتحاباتهای 50 سال گذشته ایالات متحده وجود دارد. ناگفته پیداست که ترامپ و بایدن بهعنوان افرادی که از نمایندگی و پشتوانی حزبی/جناحی/طبقاتی برخوردارند و در مقابلْ تعهد و مسئولیت حزبی/جناحی/طبقاتی نیز دارند، بنا بهتوان و امکان شخصی خویش نمیتوانند منشأ این تفاوت چشمگیر و حتی قابل توصیف بهتفاوت تاریخی باشند. بنابراین، منشأ این تفاوت را باید در وضعیت اقتصادی/سیاسیِ ایالات متحده در سطح جهانی و همچنین در تبادلات سیاسی/طبقاتی داخلی این ابرقدرتی پیدا کرد که بهباور من روندی رو بهافول را میپیماید. بدون اینکه در این مختصر قصد تحلیل و بیان چرایی این روند رو بهافول را داشته باشم، بهطور مختصر بهبعضی از عوامل آن اشاره میکنم تا بتوانیم نگاهی هم بهنتیجهی نهایی انتخاب ترامپ یا بایدن نیز (که نکتهی کلیدی این نوشته است) داشته باشیم.
ــ بحران اقتصادی در جهان (که با بُروز کوویدـ19 سرعت گرفت، تشدید شد و بُروزی شدیدتر هم خواهد داشت)، اثر عمیقی روی شیوهی مدیریت سرمایه جهانی گذاشته و زمینهی تأثیرات بیشتری را هم فراهم ساخته است.
ــ با توجه بهاقتصادهای نسبتاً نوظهوری (مانند هند، آفریقای جنوبی، برزیل، روسیه و چین) که از نرخ رشد بالایی هم برخوردارند، بیشترین فشار بحران شدتیابندهی فیالحال موجود روی کشورهایی است که با عبارت بورژوازی اروپایی/آمریکایی یا «غربی» قابل توصیفاند.
ــ اقتصاد نسبتاً متمرکز/دولتی چین و تااندازهای هم روسیه، این امکان را در اختیار این دولتها قرار میدهد که مقابلهی قویتری با انواع بحرانها داشته باشند. مقابلهی دولت چین با پاندمی کوویدـ19 این مسئله را تااندازهای ثابت میکند.
ــ رشد اقتصادی چین طی 40 سال گذشته 800 میلیون نفر را از زیر خط فقر درآورده که در همهی تاریخ بشری بیهمتاست. بخش قابل توجهی از این 800 میلیون بهامکاناتی قابل مقایسه با بخش پایینی طبقهی متوسط ایالات متحده دست یافتهاند. همهی این رویداها با افزایش نسبی فاصلهی اقتصادی/تجاری چین از ایالات متحده نیز همراه بوده است. از همهی اینها گذشته و صرفنظر از اینکه چین بهکارخانهی جهانی تولید کالا تبدیل شده است؛ اما دولت چین بهطور جدی تصمیم گرفته و در برنامه دارد که روی انواع فنآوریها نیز سرمایهگذاری کند تا در سال 2030 در این زمینه نیز بهعالیترین سطح جهانی دست پیدا کند.
ــ وضعیت اقتصادی روسیه علیرغم فشارهای سیاسی و خصوصاً فشار اقتصادی بورژوازی غربی و بهویژه فشاری که از سوی اقتصادی ایالات متحده وارد میشود، مجموعاً بهگونهای است که این کشور همچنان برتوان نظامی خود میافزاید و بهلحاظ نفوذ سیاسی نیز (گرچه بهکُندی)، در حال گسترش است.
ــ جنبشهای اجتماعی (گرچه هنوز بار طبقاتی چندان روشنی ندارند)، بهخصوص در آمریکای لاتین روندی روبهرشد را طی میکنند. گرچه سرعت این رشد هنوز بسیار کُند است؛ اما با توجه بهاین امر که سیاستهای ئنولیبرالی بهانتهای مخرب خود رسیدهاند، احتمال رشد انفجارآسای این جنبشها چندان هم دور از واقعیت نیست.
******
از نکات برشمرده در بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که:
1ـ «جنگ انتخاباتی» ترامپ/بایدن ضمن اینکه نشاندهندهی سرریز شدن بحران اقتصادیِ شدت یافته بهدرون طبقهی حاکم امریکا و دیگر کشورهاست؛ اما جوهرهی اصلی آنْ مدیریت انتخاباتی این بحران بههمراه تبعات طبقاتیاش در چارچوبهی همین نظام سرمایهداری است. بنابراین، در ارزیابی از این «جنگ انتخاباتی» میتوان چنین نیز اظهار نظر کرد که آمیختهای است از: مدیریت آگاهانه و نیز واکنشهای ناشی از رخنهی بحران بهدرون طبقهی حاکم. دربارهی اینکه کدامیک از این دو عامل سنگینترند؛ گرچه با احتیاط، اما میتوان روی رخنهی سنگینتر بحران بهدرون طبقهی حاکم متمرکز شد. نتیجه اینکه از جنبهی کیفی و استراتژیکِ امر، تفاوتی بین حضور بایدن ویا ترامپ در پست ریاست جمهوری ایالات متحده قابل تصور نیست؛ بهعبارت دیگر، ترامپ یا بایدنْ الزاماً بههمان راهی میروند که ضربانِ تغییرات کلیت نظام اقتصادی/سیاسی بهآنها دیکته میکند؛ تفاوت (اگر قابل تصور باشد)، دربرگیرندهی محدوده بسیار باریکی از جنبهی صرفاً کمّی و تاکتیکی است که متأثر از شخصیت شخص رئیس جمهور و تااندازهای هم ناشی از منش همکاران نزدیک اوست.
2ـ گرچه سروصدای انتخابات این دورهی ایالات متحده همانند دورههای پیشین، کمی دیرتر یا زودتر، میخوابد؛ اما آنچه ماندگار خواهد بود، شیوهی مدیریت ایالات متحده و گسترش این شیوه ـکموبیشـ بههمهی کشورهای دنیاست. بهبیان روشنتر اثرات 4 سال ریاست ترامپ و روشهای ابداعی او در امر انتخابات، صرفنظر از این که او یا هرکس دیگری از پسِ انتخابات جاریْ مدیریت قدرت اجرایی را بهدست بگیرد، تأثیرات ماندگاری خواهند داشت که با مککارتیسم یا ریگانیسم قابل مقایسهاند. بنابراین، یک ایسم دیگر را باید بهانبان ایسمهای بورژوایی افزود: ترامپیسم!؟
3ـ جهان بهلحاظ اقتصادی/سیاسی/اجتماعی در وضعیت تغییر و تحولِ (در حالِ حاضر نسبتاً آرام و اما تندشوندهای) قرار گرفته است که بهتدریج بهیک تغییر و تحول ژئوپلیتک/استراتژیک راهبر خواهد شد. پیامد این تغییر ریلْ از یکسو، نهایتاً بُروز و شدتیابی اشکال گوناگون جنگ است؛ و از دیگرسو، تشدید مبارزهی طبقاتی است که درنهایت بهانقلاب اجتماعی راهبر میگردد. وظیفهی ترامپیسم مدیریت همین بحرانی است که یکی از مهمترین تبعات آن تشدید مبارزهی طبقاتی است.
4ـ همچنانکه تغییر و تحولات کنونیِ اقتصادی/سیاسی/اجتماعی جهان بهریل تغییر و تحول ژئوپلتنیک/استراتژیک میگراید، مبارزهی طبقاتی نیز در همهی کشورهای جهان (متناسب با مختصات زمانی/مکانی هریک از این کشورها) شدت خواهد گرفت.
5ـ براساس نکات بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که دو گرایش چپ (در نهایتِ مارکسی/نقادانه/کمونیستیِ آن) و راست (در نهایت فاشیستیِ آن) در همهی ابعاد (یعنی طبقات، اقشار و گروهبندیهای اجتماعی) گسترش خواهد یافت. تفاوت چپ بورژوایی با رویکردِ راستِ این طبقه در نهایتِ ممکن و متصور خویش، تداوم سیاستهای نئولیبرالی با سرعت کمتر (از سوی راستها) و توقف تدریجی این سیاستها (از سوی چپ)هاست. «جنگ انتخاباتی» ترامپ/بایدن از همین روند ریشه میگیرد. بنابراین، هستهی مرکز این اختلاف دو شکل از سرکوب است: سرکوب فاشیستی زیرپای رشد دستجات راسیستی/ضدخارجی/شوینیستی یا تبلیغ ایدههای «نجاتبخش» رفورمیستی/سندیکالیستی و ان.جی.او.یی!
6ـ بنابر همهی اینها، هرچه «دانش مبارزه طبقاتی» از دادههای عملاً شکست خورده و باسمهای بیشتر دور شود و رویکرد نقادانه/تحقیقاتی/تودهای داشته باشد، امکان و امید گسترش چپ انقلابی/نقاد/تودهای افزایش مییابد و مبارزهی طبقاتی شکل تودهای، آگاهانه و سازمانیافتهتری پیدا میکند. درغیر اینصورتِ ممکن و محتمل (یعنی: چنانچه آگاهی انقلابی در نظر و عمل تجدید حیات نداشته باشد) آنچه بیشترین امکان را برای بروز پیدا میکند، شکلگیری «جنبش»ها، دولتها و شیوههایی است که میتوان تحت عنوان خلف فاشیزم آلمانی/ایتالیایی از آنها نام برد.
7ـ و بالاخره اینکه، هرچه جنبشهای مطالباتیِ تودهای در کشورهای مختلف (در تناسب با مختصات زمانی/مکانی هریک از این کشورها و همچنین بهواسطهی تأثیراتی که از هم میگیرند)، گسترش یابند و آگاهانهتر و سازمانیافتهتر عمل کنند؛ و در نتیجه، زیرپای بورژوازی را داغ و داغتر کنند، چپِ بورژوایی بیشتر عقب مینشیند و بازگشت به«دولت رفاه» بهعنوان چارهی نجات «نظام» زمینهی بیشتری پیدا میکند. گرچه این عقبنشینی بنا بهذات بورژوایی خویش محدود خواهد بود؛ اما تا زمانی که هنوز متوقف نشده باشد و بهاتخاذ سیاستهای مشترکِ سرکوبگرانهی فاشیستی با راست بورژوایی نرسیده است، این امکان برای تودههای کارگر و زحمتکش و فرودست فراهم است تا بیاموزند که چارهی زندگی ـحتی در تداوم همین نظام موجود ـهمـ داغ کردن زیرپای بورژوازی است.