هیچ کس فراموش نکرده است که تحریم های سازمان ملل متحد، که از سوی ایالات متحده طراحی شده بود، برضد عراق در سال های دهه ۱۹۹۰ منجر به مرگ ۵۰۰ هزار کودک عراقی شد. ترامپ نیز از طریق دستورات اجراییْ انواع مختلفی از تحریم ها را بر یک سوم کشورهای جهان تحمیل کرده است: از محاصره یک جانبه ۶۰ ساله کوبا به جرم پافشاری بر استقلال خود (که تنها ۹۰ مایل با آمریکا فاصله دارد)، تا تحریم ارسال دارو و غذا به ونزوئلا، که موجب مرگ ۴۰ هزار تن شده است...
جنایات ضدبشری ایالات متحده
در داخل و خارج از آمریکا
[آیا این جنایتها ایران را هم دربرمیگیرد؟]
نوشتهی: بیل هکول - آلیشیا یراپکو
ترجمه:رامین جوان
مقدمهی سایت رفاقت کارگری
انتظار فرسایندهای برفراز جامعهی ایران در گشت و گذار است. انتظاری که نزد دولتیها پنهان و بهاصطلاحْ دیپلماتیک است، و در میان گروه بندیها متوسط و مردم فرودست آشکارا خود مینمایاند: بایدنِ «خوب» در جایگزینیِ ترامپِ «بد» چه خواهد کرد؟
تنها پاسخ معقول بهاین انتظار و سؤال برای آنها که آشکار در انتظارند، طرح سؤال دیگری است: ترامپ، بایدن یا منافع اقتصادی/سیاسی ایالات متحدهی آمریکا!؟
از اپوزیسیون چپِ و راست و میانهی ایرانی بهاین دلیل بگذریم که همیشه و همواره در بزنگاههای اوجگیری مبارزاتیْ شتر/گاو/پلنگ بازی میکند، که در بهترین صورتْ بهمعنای هیچ است؛ اما آن مردمی که تحت عنوان فرودستان قابل توصیفاند، در سقوطِ انتخاباتیِ جناحی که قلدرِ ابلهی مثل ترامپ در رأس آن بود، بهجناح دیگر دل بستهاند، درست همانند دلبستگیهای پیشین خود بازنده خواهند بود. این یک اصل ساده و بدیهی است که گروهبندیهای جناحیْ در ایالات متحده ـدرست همانند همهی کشور دیگریـ بههر نحوی که عمل کنند، الزاماً تابع مختصات اقتصادی/سیاسی ویژهی همان کشورند؛ و غیرممکن است که بتوانند کنشی خارج از الزامات این مختصات داشته باشند.
واقعیت این استکه ایالات متحدهی آمریکا اقتدار جهانی 20 سال پیش خود را از دست داده است. این اقتدار 4 سال پیش هم (گرچه نه در وسعت امروز) از دست رفته بود؛ و نشستن ترامپ با شیوهی چاله میدونیاش بر مسند قوهی مجریه یکی از نشانههای آن بود. اما ایالات متحده بدون اقتدار جهانی چهبسا بقای خود را نیز بهعنوان ایالات متحده از دست بدهد. بنابراین، بهدست آوردن اقتدار از دست رفته نقطهی مرکزی مختصات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کنونی ایالات نه چندان متحد آمریکاست.
نیازی بهتوضیح نیست که کنش و واکنشهای ترامپ بسیار فراتر از تیم انتخاباتی و همکاران او، بخشهایی از بورژوازی آمریکا را در پشت خود داشته است. 4 سال پیش که بورژوازی آمریکا ترامپ را برکرسی ریاست جمهوری نشاند، برآوردش این بود که با استفاده از شخصیت ترامپ میتواند شیوههایی را اِعمال کند که بهواسطهی آنْ اقتدار روبهزوال خود را دوباره بازیابد. اما سیاستهایی که توسط ترامپ اِعمال گردید، بهنتایج مورد نیاز بورژوازی نرسید، و بههمین دلیلْ بخش وسیعی از کارگردانان سیاست آمریکا درصدد اعمال شیوهی دیگری برآمدند.
مسئلهی محوری دعوای انتخاباتیِ همچنان جاری، تداوم ریاست جمهوریِ ترامپ ویا جایگزینی او با فرد دیگری است که اشغال مجلس نمایندگان را هم کودتاگونه بهدنبال داشت. گرچه ترامپ در مقایسه با رئیس جمهورهای قبلی خود بیشتر لاتبازی درمیآورْد؛ اما نه او و نه نیروهای پشتیبان او ابله نیستند که دعوای انتخاباتی را بیهوده طولانی کنند. آنچه در پسِ این دعوای نسبتاً بیسابقه جریان دارد، نحوهی مدیریت سیاسی/اقتصادی آمریکا در داخل و بهویژه در عرصهی بینالمللی است.
نتیجه اینکه بهاحتمال بسیار قوی حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه در رابطه با سیاستهایی که بایدن باید اِعمال کند، بهسازش رسیدهاند؛ و آنچه این سازش را ضمانت میکند، مشروعیت نسبی ترامپ با 70 میلیون رأی و آن نهادهای پنهانی است که در موقع «مقتضی» میتوانند حرکاتی نظیر اشغال مجلس نمایندگان را سازمان بدهند. پس، بایدن باید سیاستهای ترامپ را، نه بهشیوه ترامپ، بلکه بهشیوهی خودش پی بگیرد! بنابراین، بایدنِ «دمکرات» که معاون اوبامایِ «سوپر دموکرات» بود و فوت و فن ریاست قوهی مجریه را در مکتب او آموخته است، ذاتاً همان چیزی است و همان کارکردی را دارد که ترامپ بهشکل دیگری داشت و اِعمال میکرد. مقالهی حاضر تصویر ساده، اما بسیار گویایی از اوباما (استاد و حمایتکنندهی بسیار جدی) باید «خوب» میدهد:
مردم هیروشیما و ناکازاکی قربانی شدند تا علامت تعجبی برای اعلام ظهور ایالات متحده به عنوان ابرقدرت برتر جدید به جهانیان باشند. همچنین، این بمباران نمونه ای شد تا نشان دهد که ایالات متحده دست به هر نوع جنایت وحشیانه ای خواهد زد تا جایگاه برتری امپریالیستی اش را حفظ کند، امری که بارها و بارها نشان داده است. حتی اینک که ایالات متحده در حال فروپاشی است، بازهم هرگز به خاطر آن جنایت غیرضروری عذرخواهی نکرده است، چراکه آن را نشان ضعف و عقب نشینی از سیاست حق السکوت هسته ای می داند که در برابر کشورهای دنیا اجرا می کند. اوباما در سال آخر ریاست جمهوری خود، که به هیروشیما سفر کرده بود و دیگر [برای تداوم ریاستش] چیزی برای از دست دادن نداشت، شانس آن را داشت که دقیقا همین کار را انجام دهد. اما او به جای عذرخواهی از مردم ژاپن یا کاستن از تنش های جهانی، در یک سخنرانی پر زرق و برق گفت: «واژگان نمی توانند آن عذاب ها را بیان کنند. اما ما مسئولیت مشترکی داریم که مستقیما به چشم تاریخ نگاه کنیم و بپرسیم که اقدامات ما این بار چه تفاوتی باید داشته باشند تا بتوان از آن عذاب ها اجتناب کرد.»
بدینترتیب است که در رابطه با ایالات متحده، باید بهمختصات اقتصادی/سیاسی/اجتماعی آن نگاه کرد و انتظار معجزه از این مختصاتْ بیراههای است که بههرصورت ممکن و متصور کموبیش حفظ منافع فرادستان بهزیان فرودستان جامعهی خواهد بود.
مقالهی «جنایات ضدبشری ایالات متحده...»، علیرغم نگارش اختصاریاش، اما تصویری نسبتاً جامع از چیستی، چگونگی و کارکردهای جهانی بورژوازیِ آمریکا ارائه میکند. این کارکردی امپریالیستی/چپاولگرانه است که قطعاً و بهویژه شامل جامعهی ایران نیز خواهد بود. اما آنچه گفتنی است، این است که «جنایات ضد بشری ایالات متحده» در رابطه با ایرانْ بلایی استکه مردم فرودست تاوان آن را میدهند، و فرادستان نه تنها تاوانپرداز نخواهند بود، بلکه ثروت (گرچه نه سرمایه) بیشتری هم انباشت میکنند. بهطورکلی، دلبستگی بهبایدنِ «خوب» چیزی جز دلبستگی بهسیاستهای امپریالیسمی نیست که در سراشیبی سقوطْ جنایتکارانهتر از پیش هم عمل میکند.
*****
جنایات ضدبشری ایالات متحده
در داخل و خارج از آمریکا
یک سال قبل، در همین ماه رئیس جمهور سابق بولیوی ایوو مورالس به جهانیان اعلام کرد که گروهی از نویسندگان و دانشگاهیان آمریکای لاتین کمپینی برای نامگذاری ۹ آگوست به عنوان روز بین المللی جنایات ضدبشری ایالات متحده به راه انداخته اند. به شکلی مناسب، این روز جهت یادآوری دومین بمب هسته ای است که در ۱۹۴۵ بر روی شهر ناکازاکی ژاپن انداخته شد، بمبی که تنها سه روز پیش از فروافتادن بمبِ نخست بر سر اهالی هیروشیما به کار گرفته شد.
تصور کنید که رئیس جمهور دموکرات وقت ایالات متحده، هری ترومن، چقدر می توانست خبیث و نسبت به بشریت بی احساس بوده باشد که متوجه شود ۱۵۰هزار نفر را در یک روز به آتش کشیده است، و سپس دقیقا همان کار را سه روز بعد در ناکازاکی تکرار کرده و ۶۵ هزار انسان دیگر را به همان سرنوشت گرفتار کند. تاریخ نگاران ایالات متحده عاشق این هستند که حقیقت را وارونه نمایی کرده، بگویند که آن بمب ها جان چند انسان را نجات داده اند، در حالی که ژاپن حتی پیش از بمباران اتمی و به خاطر بمباران عادی ۶۷ شهر خود، که با خاک یکسان شده بودند، در آن جنگ شکست خورده بود.
مردم هیروشیما و ناکازاکی قربانی شدند تا علامت تعجبی برای اعلام ظهور ایالات متحده به عنوان ابرقدرت برتر جدید به جهانیان باشند. همچنین، این بمباران نمونه ای شد تا نشان دهد که ایالات متحده دست به هر نوع جنایت وحشیانه ای خواهد زد تا جایگاه برتری امپریالیستی اش را حفظ کند، امری که بارها و بارها نشان داده است. حتی اینک که ایالات متحده در حال فروپاشی است، بازهم هرگز به خاطر آن جنایت غیرضروری عذرخواهی نکرده است، چراکه آن را نشان ضعف و عقبنشینی از سیاست حق السکوت هسته ای می داند که در برابر کشورهای دنیا اجرا می کند. اوباما در سال آخر ریاست جمهوری خود، که به هیروشیما سفر کرده بود و دیگر [برای تداوم ریاستش] چیزی برای از دست دادن نداشت، شانس آن را داشت که دقیقا همین کار را انجام دهد. اما او به جای عذرخواهی از مردم ژاپن یا کاستن از تنش های جهانی، در یک سخنرانی پر زرق و برق گفت: «واژگان نمی توانند آن عذاب ها را بیان کنند. اما ما مسئولیت مشترکی داریم که مستقیما به چشم تاریخ نگاه کنیم و بپرسیم که اقدامات ما این بار چه تفاوتی باید داشته باشند تا بتوان از آن عذابها اجتناب کرد.»
مسئولیت اکثریت سرکوب شده در جهان، هم در آن زمان و هم اینک، بر دوش یک سیاست امپریالیستی، سرمایه سالارانه و موتور پیشران نئولیبرالی ذاتی آن است که توانایی کشورها برای انکشاف در مسیری که می تواند بهتر زیستن، سلامتی و شکوفایی برای اکثریت عظیم توده های مردم را در پی داشته باشد، آشکارا با خشونت سرکوب میکند. در نهایت، این یک نظام بی ثبات است که فقط برای صاحبان ثروت و قدرت یک درصدی جامعه مفید است.
جنایات ضدبشری ایالات متحده منحصر به بمباران اتمی ژاپن نیست. همچنان که سال ها پیش یکی از فعالین مبارز حقوق بشر در آمریکا، رپ براون اشاره کرده است، «خشونت همان اندازه در ذات آمریکا قرار دارد که کیک گیلاس جزو آن است.» از زمان به وجود آمدن، ایالات متحده با موتور پیشرانیْ از سرکوب برضد هر فرد یا کشوری عجین شده است که بخواهد در برابر سلطه و کنترل آن بر منابع و سیاست گردآوری نامحدود ثروت های عظیم برای اقلیت یک درصدی آن مقابله کند.
اوباما را به دادگاه بکشید!
سیزده مستعمره اصلی، که بعدها هسته اصلی [کشوری بنامِ] ایالات متحده آمریکا را تشکیل دادند، تنها به خاطر پرداخت مالیات به انگلستان و نداشتن نماینده در آن شورش نکردند، بلکه بیشتر به این دلیل بر انگلستان شوریدند که پادشاه وقت انگلیس، شاه جورج، محدودیت هایی بر آزمندی لجام گسیخته مهاجران سفیدپوست در راستای گستراندن مهاجرنشین ها و سرقت زمین از مردمان و جوامع بومی[سرخپوستان]، و همچنین ایجاد یک نظام برده داری (که منبع اصلی گردآوری سرمایه، به ویژه در مهاجرنشین های جنوبی) بود، وضع کرده بود. در زمان انقلاب، نزدیک به ۲۰ درصد جمعیت را برده های سیاه پوست تشکیل می دادند. در واقع، برده داری برخلاف قانون عمومی و غیرمدوّن بریتانیا بود، و به همین دلیل نیز تنها راه رونق اقتصادی طبقه نوظهور مالکان زمین این بود که از امپراتوری بریتانیا جدا شوند. با انجام این کار، بخش کلیدی از دی.ان.ای. ایالات متحده شکل گرفت: نژادپرستی ساختاری به عنوان ابزاری برای توجیه هرمیزان از تبعیض و سرکوب، به همراه باور درونی به پست بودن هر نژادی غیر از سفیدپوستِ مسیحی. فریادهای زندگی سیاهان ارزش دارد، که امروزه در خیابان های تمام شهرهای بزرگ و کوچک ایالات متحده فریاد می شود، در واقع پژواک های پرطنین مقاومتی است که از کشتزارهای دوران برده داری و کشتی هایی شروع شده که بردگان را از آفریقا وارد کردند.
قتل عام بومیان در ایالات متحده نخستین موج جنایت های ضدبشری بود که با گسترش به غرب شروع شد. آنها باور داشتند که خداوند مقرر کرده است که آنها تقدیر آشکار خود را به اجرا بگذارند. تاریخ ابتدایی این سرزمین پر است از صدها قتل عامی که در آنها ساکنین اصیل این سرزمین، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، به قتل رسیدند. و همان جنایت ها امروزه نیز ادامه دارند: بومیان آمریکایی بیشترین تعداد قربانی کووید-۱۹ را دارند، که نتیجه مستقیم بی توجهی ترامپ و کاخ سفید و نادیده گرفتن توافقاتی است که کوچ نشین های بومیان را در فقری خُردکننده نگه می دارند، از جمله در مناطق زیادی که حتی از آب آشامیدنی نیز برخوردار نیستند.
در ۲۱ یولی (جولای)، کنگره یک لایحه تخصیص بودجه نظامی ۷۴۰ میلیارد دلاری را تصویب کرد که تا آن زمان بی سابقه و دو میلیارد دلار نیز از پارسال بیشتر بود. ایالات متحده به تنهایی بیشتر از ترکیب یازده کشور بعدی در فهرست بزرگترین ارتش ها برای مخارج مربوط به دفاع ملی هزینه می کند. بخش هایی از حزب دموکرات در یک اقدام با نیت خوب (ولی ناتوان) تلاش کردند تا ۱۰ درصد از این بودجه را قطع کنند تا آن را به بخش سلامت و خدمات انسانی تخصیص دهند، اما شکست خوردند: در نهایت، تامین بودجه ۸۰۰ پایگاه نظامی ایالات متحده در بیش از ۷۰ کشور در سرتاسر کره خاکی بر چیزی اساسی و بشری همچون برنامه های ارائه یارانه غذا ارجحیت داشت. در همین حین، تقریبا ۲۰ درصد خانواده های این کشور هر روز تلاش می کنند تا غذای مقوی (به عنوان یک نمونه از نیازهای بهداشتی و اجتماعی در حال افزایش) خود را به دست آورند.
جنگ با کشورهای دیگر و اشغال آنها هزینه زیادی برمی دارد، و این پول مستقیما از این مسیر از دست می رود. پولی که صرف این راه شده است دیگر در چرخه بازیابی اقتصادی قرار نمی گیرد، بلکه تبدیل به تجهیزات و عملیات نظامی می شود که قرار است ویرانگر و ترورکننده باشند. تنها بخشی از آن دوباره برای تجهیز نیروهای پلیس داخل کشور به کار میرود که در حال تجهیز برای جنگ های درون کشور هستند؛ چیزی که به صورت عادی در صحنه های جنگ خارجی دیده نمی شود.
هنگامی که اوباما دولت را از بوشِ پسر تحویل گرفت، قسم خورد که جنگ افغانستان را به پایان خواهد رساند، و در واقع نیز هنگامی که پس از هشت سال دوره ریاست جمهوریِ او به پایان رسید، تنها رئیس جمهوری بود که تک تک روزهای دوران ریاست جمهوری او با جنگ همراه بود. او حداقل در هشت کشور دست به بمباران هوایی یا حملات زمینی زد: افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن، سومالی، و پاکستان؛ و هنگامی که ترامپ این سمت را به عهده گرفت درهمان مسیر پیشنیان خود در کاخ سفید گام برداشت و جنگ مرگ، ویرانی، و بی ثباتی در افغانستان را به سال بیستم کشاند. پنتاگون می داند که روزهای پیروزی مستقیم در جنگ به پایان رسیده است و اینک به جنگ های ترکیبی روی آورده که احتمالا جنایات بیشتری را نیز با خود به همراه خواهد داشت. اینک زمان جنگ های فرسایشی با استفاده از مزدوران و ارتش های پیمانی، بمباران هوایی، و تخریب زیرساخت هاست که تبدیل به جنگهای بی پایانی می گردند که با نیت اطمینان حاصل کردن از این انجام می گیرند که کشور مورد هدف غیرمتعادل و خسته شده و دیگر نتواند به استقلال سیاسی دست یافته و یا [درمسیر] توسعه اقتصادی گام بردارد و از منابع خود به سود مردمان خود استفاده کند.
البته این تنها نوع جنگ جنایت کارانه در زرادخانه انواع جنگ امپراتوری امپریالیستی آمریکا نیست. تحریم های اقتصادی، به اندازه حملات نظامی، جنایت ضدبشری هستند.
هیچ کس فراموش نکرده است که تحریم های سازمان ملل متحد، که از سوی ایالات متحده طراحی شده بود، برضد عراق در سالهای دهه ۱۹۹۰ منجر به مرگ ۵۰۰ هزار کودک عراقی شد. ترامپ نیز از طریق دستورات اجراییْ انواع مختلفی از تحریم ها را بر یک سوم کشورهای جهان تحمیل کرده است: از محاصره یکجانبه ۶۰ ساله کوبا به جرم پافشاری بر استقلال خود (که تنها ۹۰ مایل با آمریکا فاصله دارد)، تا تحریم ارسال دارو و غذا به ونزوئلا، که موجب مرگ ۴۰ هزار تن شده است، و سرقت آشکار میلیاردها دلار از دارایی های آنها و سازماندهی نقشه هایی برای سرنگونی رئیس جمهور قانونی منتخب مردم ونزوئلا، نیکولاس مادورو، و تحریم های حداکثری علیه مردم ایران.
اینک دستی که داده با دستی که می گیرد برابر شده است و ترامپ در حال ارسال واحدهای نظامی مخفی به شهرهایی چون پورتلند، سیاتل و دیگر شهرهای ایالات متحده است؛ به گونه ای که انگار می خواهد یک کشور بدبخت دیگر را اشغال کند، آن هم نه برای برقراری مجدد نظم و آرامش، بلکه برای پراکندن خشونت، برای تشدید تحریک مردمی که ماه هاست به خیابان ها ریخته اند و عدالت و برابری واقعی را درخواست می کنند. آمیزه شکست خوردن دولت ترامپ در مقابله با همه گیری براساس هرگونه اراده یا طرح علمی ملی، بحران اقتصادی کنونی با جدایی آشکار ثروت، و کشتار بی پایان غیرسفیدپوستان به عنوان سیاست عادی پلیسْ خصوصیات نظم اقتصادی و نظام حکومتی آمریکا را به شکل بی سابقه ای بر مردم آمریکا کاملا آشکار کرده است. آگاهی فزاینده اکثریت توده های مردم درآمریکا، که به نظر می آید متوجه شده اند که باید تغییراتی بنیادین در کشور صورت گیرد، شتاب دهنده تغییرات اساسی در آینده خواهد بود. این تغییرات از سوی دولتی که بازتاب دهنده نیازهای آنها باشد اِعمال نخواهند شد، بلکه [این تغییرات را] تنها از طریق تلاش های واحدی به دست خواهیم آورد که ما را در مسیری قرار خواهند داد که جنایات ضدبشری ایالات متحده، چه در خارج از کشور و چه در داخل آن، دیگر تکرار نخواهند شد.
۲۲ اگوست۲۰۲۰