آقای مازیار گیلانینژاد مصاحبهای با «پیام فلزکار»، نشریهای که با عنوان «سندیکای فلزکارمکانیک» از آن یاد میشود، دارد که حاوی اطلاعات بعضاً ضمنی و بعضاً صریحی دربارهی طومار 30 هزار امضا، رابطهی «تشکل»های کارگری باهم، رابطهی این «تشکل»ها با خانهی کارگر[!] و سرانجام چگونگی حضور و نفوذ اندیشههای منصور حکمتگونه در «جنبش» کارگری ایران است.
گرچه اطلاعاتی که در بالا بهآنها اشاره شد، مقولات و مسائل تازه یا ناشناختهای نیستند؛ اما این مسائل و مقولات از زبان یکی از دستاندرکاران طومار 30 هزار امضا، این گمانه را بهذهن متبادر میکند که فعالان این طومار وارد فاز بیان علنی مناسبات و اهداف خود شدهاند. بههرروی، بهتر استکه برای بررسی درستی یا نادرستی اینگونه گمانهها نگاهی بهاطلاعاتی بیندازیم که مازیار گیلانینژاد آشکارا یا بهطور ضمنی در مصاحبهاش با پیام فلزکار در اختیار عموم قرار میدهد.
1ـ علاوه بر «اتحادیه آزاد...»، مازیار گیلانینژاد و «سندیکای» فلزکارمکانیک نیز از هماهنگکنندگان طومار 30 هزار امضا هستند. این مسئله تاجائی صحت و قوت دارد که گیلانینژاد میگوید: «من فکرمیکنم که حتا دوستان اتحادیه کارگران آزاد هم فکر نمیکردند که با چنین سرعتی بتوانیم این 30 هزار امضا راجمعآوری کنیم». بنابراین، نه تنها گیلانینژاد در گردآوری 30 هزار امضا نقش فعالی داشته، بلکه ادعا ضمنی او این است که این نقش بسیار مؤثر و حتی مدبرانه بوده و برخلاف «دوستان اتحادیه» ظرفیت و درایت پیشبینیهای درست را هم داشته است[همهی تأکیدها در این یادداشت از من است].
2ـ گیلانینژاد بهاطلاع عموم میرساند که گرچه ابتکار گردآوری امضا از آنِ «اتحادیه آزاد...» است؛ اما «بهجرات میتوان گفت همه فعالین کارگری با هردیدگاه و تعلق تشکیلاتی در این جمعآوری امضا شرکت داشتهاند». ادامهی مصاحبه این تصویر ضمنی را میدهد که خانهی کارگریهای هم در این امر ـحداقلـ حضور کمرنگی داشتهاند. برای بررسی این مسئله لطفاً بهقسمت (ب) از نکتهی (4) همین یادداشت نگاه کنید.
3ـ تأکید گیلانینژاد بر شرکت «هردیدگاه و تعلق تشکیلاتی» در گردآوری طومار بدینمعنی است که او نه تنها (براساس نکتهی شماره 1) در گرآوری امضا فعالانه و مؤثر شرکت داشته، بلکه در عینحال دیدگاه و تعلقات تشکیلاتیاش را نیز در پروسهی این کار حفظ کرده است. اما ازآنجاکه حضور نظریِ دیدگاهها و تعلقهای تشکیلاتی یک فرد یا یک «نهاد» در عرصهی مبارزهی کارگری و در جریان یک پروژهی معین نمیتواند جنبهی تزئینی داشته باشد و قصد از حضور نظری، اساساً تحقق عملی آن دیدگاهها و تعلقات است؛ بنابراین، میتوان چنین نیز نتیجه گرفت که دیگر شرکتکنندگان در پروژهی گردآوری امضا (و مقدم برهمه: «اتحادیه آزاد...»)، در مورد جنبهی عملی و اجرائی دیدگاهها و تعلقات تشکیلاتی گیلانینژاد توافقات «لازم» و داد و ستدهای مقتضی را داشتهاند. در ادامه بهاین نکته برمیگردیم.
4ـ گوشههائی از دیدگاهها و تعلقات تشکیلاتی گیلانینژاد بنا بهگفته و گزارش خودِ او از این قرار است:
الف) «سرکوب مطالبات کارگری بهعناصر نفوذی سرمایه داری انگل تجاری این امکان را میدهد که درغیاب سندیکاهای کارگری با تحریک احساسات کارگران آنان را بهسمت اغتشاش سوق دهد. مسولین [باید] ازاین امراجتناب کرده و حقوق ملت را که در فصل سوم قانون اساسی آمده رعایت کنند». یا «بهرحال یکروز ما باید شروع به تمرین دمکراسی کنیم و از آزادی های مطرح شده در قانون اساسی بهره مند شویم»!!
بنابراین، بهباور آقای گیلانینژاد: اولاًـ قانون اساسی جمهوری اسلامی مبین «حقوق ملت» و حاوی «دموکراسی» است و «مسؤلین» بهواسطهی عدم رعایت آن، «حقوق ملت» و ازجمله حقوق کارگران را رعایت نمیکنند؛ و دوماًـ مسئلهی «اغتشاش» کارگران هم مطرح استکه میتواند با «تحریک احساسات...آنان» توسط «عناصر نفوذی سرمایهداری انگل تجاری» شکل بگیرد!!؟ از کل این عبارتبندی میتوان چنین هم نتیجه گرفت که «اغتشاش» (یا بهعبارت روشنتر: شورش تهیدستان) بهزیان سرمایهداری غیرانگلی است و باید جلوی آن را گرفت. برای دریافت درستتر این حکم بهاین دو عبارت هم نگاه کنیم: یک) «هرچند مسوولین قائل به مبارزه برضد سرمایه داری هستند...»؛ و دو) «همانطوری که قبلا گفتم، فعلا هماهنگ کنندگان چنین ضرورتی را [یعنی: استفاده از «دیگر شیوه های اعتراضی»] نمیبینند و فضای سیاسی هم اجازه چنین کاری را نمیدهد. ما از استانداری تهران تقاضای مجوز برای تجمع در مقابل وزارت کار کردیم، ولی اجازه ندادند».
ب) «البته واکنش بهاین دستمزد چنانکه امروز شما بهخبرگزاری ایلنا مراجعه کنید بسیار توفانی است امیدوارم که این خشم نمایندگان شوراها و خانه کارگری ها تا روز اول ماه مه با همین شدت باشد تا شاید آنروز با یک حرکت منسجم این مصوبه را بشود لغو کرد». بنابراین، «خبرگزاری ایلنا»، «نمایندگان شوراها و خانه کارگریها» بههمراه گیلانینژاد و آنچه موسوم بهسندیکای فلزکار مکانیک است، احتمالاً در اول ماه مه «با یک حرکت منسجم» و همسو با سرمایهداری غیرانگلی «مصوبه»ی حداقل دستمزد را «لغو» خواهند کرد!!؟ با توجه بهنکتهی الف (در بالا)، آیا این جملات گمانهی یک همکاری پنهان، ضمنی و مداوم بین خانهی کارگر، گیلانینژاد، «سندیکای» فلزکارمکانیک، «اتحادیه آزاد...» و «همه [آن] فعالین کارگری [که] با هردیدگاه و تعلق تشکیلاتی در این جمعآوری امضا شرکت داشتهاند» را بهذهن متبادر نمیکند؟ اگر چنین فرضی غلط است، پس چگونه «مطبوعات هم» جرآت کردند که طومار امضا را «پوشش» بدهند؟ و اصولاً چرا هیأت اجرائی بهاصطلاح «اتحادیۀ آزاد کارگران ایران» متشکل از آقای جعفر عظیمزاده بههمراهی خانم پروین محمدی و آقای شاهپور احسانی راد در نمایشگاه کتاب در غرفهی خبرگزاری ایلنا حاضر میشود و بههمراه آنها عکس هم میگیرند؟ حتی از این هم مهمتر: چرا آقای جعفر عظیمزاده در مصاحبهی سال 88 خود با رادیو آلمان موسوی و کروبی را 5 بار با کلمهی «دوستان» مورد خطاب قرار داد؟ اگر همهی اینها تصادفی است؛ پس چرا استثمار نیرویکار توسط سرمایه تصادفی و غیرقابل نفی و رفع نباشد؟
5ـ گیلانینژاد و «سندیکای» فلزکارمکانیک برخلاف «اتحادیه آزاد...» که با رسانههای برونمرزی هم مصاحبه میکنند، «جزبارسانههای داخلی ازجمله ایلنا و روزنامه کار و کارگر، قائل بهمصاحبه با رسانههای غیر نیستند». اگر این فرضیه یا احتمال نه چندان ضعیف را بپذیریم که رابطهی گیلانینژاد، «سندیکای» فلزکارمکانیک و «هردیدگاه و تعلق تشکیلاتی» دیگر بههمراه «اتحادیه آزاد...» گستردهتر از آن چیزی استکه تا بهحال قابل دریافت بوده است، ناگزیر بهپذیرش این نیز هستیم که نوعی تقسیم کار و ارتباط رسانهایِ داخلیـغیرداخلی هم بین این جماعت وجود دارد.
بدینترتیب استکه «اتحادیه آزاد...» با پادرمیانی «اتحاد بینالملی در حمایت از کارگران ایران» در نشست لیبراستارت [اینجا و اینجا] شرکت میکند و نیز بخش رسانهای خارج از کشور همهی «دیدگاه[ها] و تعلقات تشکیلاتی» حاضر در پروژهی گردآوری امضا را بهعهده گرفته میگیرد؛ درصورتیکه گیلانینژاد و یکیـدو نفری که «سندیکا»ی فلزکارمکانیک را «تشکیل» دادهاند، بیشتر ارتباط با اصلاحطلبان، خانهکارگریها و امثالهم را بهعهده دارند و با ایلنا و روزنامهی کار و کارگر و مانند آن مصاحبه میکنند و در مواردی از آنها «پوشش» مطبوعاتی هم میگیرند.
6ـبدون اینکه در اینجا صحبتی از و اشارهای بهارتباط مستقیم، رابطهی ارگانیک یا هرگونهای از وابستگی سیاسی و غیره در میان باشد، باید بهاین مسئله اذعان داشتکه بهواسطهی فضای مجازیـماهوارهایـاینترنتیْ نوعی از تأثیرات «فکر»ی نسبتاً پایدار بین «جنبش» کارگری در داخل کشور و «اپوزیسیون» سیاسی در خارج وجود دارد که گرچه بررسی جزئیات آن در این یادداشت نمیگنجد، اما عنوان یکی از عواملی است که در تغییر و تحولات «جنبش» کارگری در ایران غیرقابل چشمپوشی است. گرچه آنچه در فضای اینترنتی بهجنبش کارگری شهرت دارد، بهسختی بهیک حلقهی چند صد نفره میرسد؛ اما گاه این تأثیرات بهاصطاح اندیشگی حتی شگفتی هم میآفرینند. برای مثال، در نامهای که فعالین «هردیدگاه و تعلقات تشکیلاتی» بههمراه طومار 30 هزار امضا بهوزیرکار و رفاه وامور اجتماعی نوشتهاند و رونوشت آن را بهنمایندگان مجلس و دفتر رئیس جمهوری دادهاند، بهجای عبارت تشکل یا سندیکای کارگری که بیان هویت گیلانینژاد، «سندیکای» فلزکارمکانیک، «سندیکای» نقاشان، سندیکای واحد و غیره میباشد، این عبارت آمده است: «مصرانه خواهان افزایش حداقل دستمزدها براساس تورم واقعا موجود و تامین شرافتمندانه سبد هزینه یک خانوار چهار نفره با دخالت نمایندههای منتخب مجامع عمومی کارگران کارخانهها و مراکز تولیدی و خدماتی هستیم».
هرآدم تازه واردی بهعرصهی سیاست بهاصطلاح چپ ایرانی میداند که مقوله و عبارت «مجامع عمومی کارگران» هم بهلحاظ معنائی و هم از جنبهی کلامی در تاریخ مبارزهی کارگری در ایران از هیچگونه سابقه و سنتی برخوردار نیست. بنابراین، پیدا شدن سروکلهی این مقوله در نامهای که بنا بهادعای نه چندان ضمنیِ گیلانینژاد کل طبقهی کارگر ایران را متحد کرده است[!!؟]، همانقدر میتواند تصادفی باشد که استثمار نیروی کار توسط سرمایه. از طرف دیگر، برای همهی فعالین حلقهی حداکثر هزار نفرهی «جنبش» کارگری ایران و همچنین وزارت اطلاعات رژیم آشکار استکه عبارت «مجامع عمومی کارگران» از افاضات منصور حکمت و گروهی استکه تحت عنوان «حزب کمونیست کارگری» از آن نام میبرند. نتیجه اینکه: حضور عبارت «مجامع عمومی کارگران» در نامهی فعالین «هردیدگاه و تعلقات تشکیلاتی» بهدستگاههای دولتی بههمراه 30 هزار امضا (که بهاحتمال بسیار قوی و براساس قرائن متعدد با کمک گروههای اصلاحطلب و بورژوازی غیرانگل نیز انجام شده است)، در واقع حضور حواریون آن فقید در «جنبش» کارگری و در مقابله با بخشی از دستگاههای دولتی استکه «غیرمتعارف»اند!؟
خردهبورژوازی فرانسه در آن هنگام که سرمایهداری بهانحاط مطلق نرسیده بود، بنا بهمحل استقرارش در «کنوانسیون» و غیره که یکیـدو متر از بقیه گروهبندهای مرتفعتر بود، در عرصهی سیاست «کوهی» را میمانست که فقط موش میزائید؛ اینک خردهبورژوازی ایرانی در وضعیت انحطاط و بحران سرمایهداری جهانی فقط میتواند سوسک بزاید. استفاده از عنوان «مجامع عمومی کارگران» در نامهی همهی «دیدگاه[ها] و تعلقات تشکیلاتی» بهدولت و مجلس مبارک باشد!!
7ـ گرچه با احتساب تیترها و عناوین، بین دیدگاهها و تعلقات تشکیلاتی گیلانینژادـتودهایستی و دیدگاهها و تعلقات تشکیلاتی «حزب کمونیست کارگری» از داخل کشور تا خارج از آن فاصله است؛ اما با نگاه بهتحلیلها و دریافتهای این دو، تفاوت چندانی بین آنها قابل رؤیت نیست. برای مثال بهاین عبارت بهاصطلاح تحلیلی گیلانینژاد نگاه کنیم که برگردان دیگری از دولت «غیرمتعارف» در ایران است: «سرکوب مطالبات کارگری مشکلی راحل نمیکند بلکه بهسرمایه داری انگل تجاری فرصت میدهد که بیشتر مردم راچپاول کند و اقتصاد کشور را ورشکسته و وابسته به سرمایهداری بین المللی کند تا هرزمان که اراده کرد گلوی آزادی را بفشارد. سرکوب مطالبات کارگری به عناصر نفوذی سرمایهداری انگل تجاری این امکان رامی دهد که درغیاب سندیکاهای کارگری با تحریک احساسات کارگران آنان رابه سمت اغتشاش سوق دهد. مسولین ازاین امراجتناب کرده وحقوق ملت راکه درفصل سوم قانون اساسی آمده رعایت کنند».
گرچه این همنظری بین گیلانینژاد و «حزب کمونیست کارگری» میتواند همکاری بین همهی «دیدگاه[ها] و تعلقات تشکیلاتی» را زمینه بسازد؛ اما معامله روی عنوان «سندیکای کارگری» بهجای «مجامع عمومی کارگران» بهانگیزههای ملموستری نیاز دارد. این انگیزهها و محرکهای ملموس، بهغیر از رقابت جناحـباندهای رژیم برسر دلجوئی لفظی از کارگران، چه هستند و چگونهاند؟ پاسخ بهاین سؤال را فعلاً بهخوانندهی احتمالی این نوشته وامیگذارم و فقط بهچند نکته اشاره میکنم که مجموعاً دانههای یک زنجیر را برای سینهزنی کارگری میسازند:
ـ «بیانیه مشترک سندیکاها، اتحادیهها و دیگر تشکلهای کارگری پیرامون بیتوجهی بهزندگی کارگران و کودکان»[اینجا].
ـ تعریف و تمجید اسانلو از «اتحادیه آزاد...» و اعلام هیئت مدیرهی سندیکای واحد از طریق رد صلاحیت اکثر اعضای آن.
ـ اعلام حضور اسانلو در جریان مافیائی «موج سبز» و تکذیب آن پس از آنکه دکان رسانهی تلویزیونی این جریان مافیائی تخته شد، بدون هرگونه واکنش نسبت بهاین بازی جنایتکارانه و تحقیرآمیز.
ـ حضور صاحبمنصبان «اتحاد بینالمللی...» در «رها تی وی» و در خدمت کثافتی مثل جهانشاهی، پس از حضور در لیبراستارت.
ـ تلاش بهروز خباز و شرکا برای القای اینکه خانم مریم ضیا یکی از بانیان سندیکای واحد و از رهبران اعتصاب شرکت واحد بوده است.
ـ جانبداری حزب کمونیست کارگری از اسانلو و نصایحی که توسط بعضی از آدمهای این جریان بهاسانلو تحویل میشود.
ـ رویآوری همهی جناحـباندهای رژیم به«جنبش» کارگری و کارگردوست شدن همهی جنایتکاران ریز و درشت دیروز و امروز.
***
کوتاه سخن این که جنبش کارگری ایران میرود تا با مصاف تازهای روبرو شود. همۀ آن گروهبندیهایی که مخالفت با استقلال طبقاتی کارگران شاخصۀ فعالیت آنان بوده است، اکنون بههمگرائی میرسند. معلوم میشود که اختلافات بین اینان چیزی بیش از اختلافاتی درون خانوادگی نبوده است. در امر مقابله با استقلال طبقاتی کارگران، آنها یک صف واحد را تشکیل میدهند. با این صف بندی باید مقابله کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
{*} این مقاله برای اولینبار در تاریخ 21 مارس 2013 (اول فروردین 1392) در سایت امید منتشر شد[عباس فرد]