بگذارید خلاصه کنم. همه اینها را نوشتم تا بگویم که عیال و فرزندانم مدام بابت باجناقم و خانوادهاش بهمن سرکوفت میزنند. چند روز پیش بود که دختر کوچکم یکباره برگشت و از من پرسید: بابایی تو چرا خودت از خودت دفاع نمیکنی؟!!! جوابی نداشتم. عیالم هم مدام راه میرود و میگوید: توی بیعرضه هم اگه فعال کارگری شده بودی الان هشتمون گرو نهمون نبود، یه نیگا بهعلیرضا بکن!!! برای عیالم هم جوابی ندارم. یا بهتر است بگویم فعلا جوابی ندارم!!
کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!
نوشته: م. آشوب
توضیح سایت رفاقت:
یادداشت زیر را از طریق میل دریافت کردیم و نه تنها نویسندهی آن را نمیشناسیم، بلکه نام واقعی او را هم نمیدانیم. بههمین دلیل ابتدا قصد انتشار این یادداشت را نداشتیم؛ و بهارسال کنندهی میل نیز اطلاع دادیم که از انتشار آن معذوریم. اما پس از چند روز میل دیگری از یکی از دوستان قدیمی دریافت کردیم که مقیم ایران است. این دوست بهما اطلاع داد که نویسندهی این یادداشت را میشناسد و یادداشت او هم تااندازهی زیادی واقعی است. پس از میل این دوست بود که یکی از همکاران سایت رفاقت ایدهی انتشار این یادداشت را پیش کشید و در واقع پیشنهاد کرد.
بههرروی، علاوهبر تضمین این دوست که نویسندهی یادداشت واقعاً کارگر است و ماجرای یادداشت هم دور از واقعیت نیست، بنا بهپارهای شواهد دیگر که بعضی جنبههای اینگونه یادداشتها تأیید میکنند، تصمیم بهانتشار آن گرفتیم. با وجود این، انتشار این نوشته بهمعنی تأیید همهجانبهی آن نیست.
آنچه این یادداشت و نویسندهاش را بهیک جهتیابی رادیکال و متناسب با امکانات میرساند، برخورد نقادانه است. نقدی که براساس وحدت طبقاتی روی اختلافنظرها تمرکز پیدا میکند.
*****
کارگران جهان بروید فعال کارگری شوید!!!
سلام. میخواستم کمی با شما درددل کنم. اسم من رضا… است. باجناقی دارم بهاسم علیرضا (نام خانوادگیش را نمیگویم چون آدم مشهوری است، قصد ندارم دردسر درست کنم!). من کارگرم، باجناقم یک فعال کارگری است. من در کارگاه کوچکی مشغول بهکار هستم و درآمدم بهاندازهی همان حداقل دستمزدی است که هرسال از طرف دولت اعلام میشود. باجناقم بیکار است و درآمدی ندارد و فقط از حقوق من و دیگر کارگران دفاع میکند.
من دو دختر و یک پسر دارم. باجناقم یک دختر و یک پسر. دختر کوچکم که دبستان میرفت، امسال مجبور بهترک تحصیل شد، چون پولی برای پرداخت هزینههای مدرسه نداشتم. دختر باجناقم دانشجوی کارشناسی ارشد رشتهی هنر در دانشگاه آزاد است. پسر بزرگم کارگر کارخانه است و با این که حقوقش بیشتر از من است نمیتواند کمکی بهخانواده بکند، چون قصد ازدواج دارد و بیشترِ حقوقش را پسانداز میکند.
پسر علیرضا (باجناقم را میگویم) هم یک فعال کارگری است (اسم او را هم نمیگویم!!) و حقوقی نمیگیرد. پسر علیرضا هر روز با پژو پرشیای سفیدیخچالیاش میرود تا از حقوق کارگران دفاع کند. من هیچوقت اتومبیل نداشتهام. ما مسافرت نمیرویم و تفریحمان در خانه تماشای برنامههای ماهوارهای است. بچههایم میگویند حداقل یک تلویزیون السیدی بخر. ولی بودجهام جوابگو نیست.
باجناقم زیاد دوندگی میکند. همهجا میرود و بههرگوشهای سرک میکشد. گاهی با عیال، تو ماهواره میبینیمش که در حال مصاحبه کردن است. خودش میگوید در روزنامهها هم گاهی در دفاع از ما کارگران مقاله مینویسد. راست و دروغش با خودش، من که روزنامه نمیخوانم. اما بهخاطر همین دوندگیها علیرضا دچار کمردرد شده و دکتر بهاو توصیه کرده در آب راه برود. حالا علیرضا مجبور شده هفتهای سه روز برود استخر.
دختر علیرضا پیانو هم میزند. ما که نفهمیدیم کی کلاس رفت و استاد دید. آخر ما زیاد با هم رفت و آمد نداریم. عیال هم فقط گهگاه تلفنی بهخواهرش میزند و احوالی میپرسد. راستی! همسر باجناقم هم فعال کارگری است (ولی اسمش را نمیگویم چون حتما میشناسیدش!!)، حتی فعالتر از شوهرش. حتی برای دفاع از ما سفر خارج از کشور هم میرود.
بگذارید خلاصه کنم. همه اینها را نوشتم تا بگویم که عیال و فرزندانم مدام بابت باجناقم و خانوادهاش بهمن سرکوفت میزنند. چند روز پیش بود که دختر کوچکم یکباره برگشت و از من پرسید: بابایی تو چرا خودت از خودت دفاع نمیکنی؟!!! جوابی نداشتم. عیالم هم مدام راه میرود و میگوید: توی بیعرضه هم اگه فعال کارگری شده بودی الان هشتمون گرو نهمون نبود، یه نیگا بهعلیرضا بکن!!! برای عیالم هم جوابی ندارم. یا بهتر است بگویم فعلا جوابی ندارم!!
(م. آشوب از ایران)