تاریخ جنبش کارگری
23 دی 1395 | بازدید: 4711

قیام دانش‌جویی‌ـ‌دانش‌آموزی سووتو در سال 1976

نوشته: پویان فرد

Afrikaans studentsجوانان در جریان مبارزات سال‌های 77-1976 پی‌بردند که غرور خشم‌آلود، و عزم و اراده‌ی غیرقابل انعطافی که جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» به‌آن‌ها القا کرده بود، برای سرنگونی رژیم به‌دست خود آن‌ها کافی نیست. جوانان با رویارویی با قدرت مرگ‌بار دولت و نظام سرمایه‌داری که دولت مدافع آن نظام است، دریافتند که خشم آن‌ها به‌موتورهای پیستونی جنبشِ کارگری در تولید نیاز دارد تا بتوانند مبارزه‌ی خود را براساس نیرویی مادی و قدرتمند متمرکز کنند. 

و با رسیدن به‌چنین نتیجه‌ای که آن را از خود کارگران آموخته بودند، به‌محدودیت‌های جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» پی‌بردند.

 

 

قیام دانش‌جویی‌ـ‌دانش‌آموزی سووتو در سال 1976

 

مقدمه‌ی مترجم

یک ماه و چند روز پیش تحرکات دانش‌جویی در ایران یک‌بار دیگر ـ‌بنا به‌ویژگی تاریخی‌اش‌ـ به‌عرصه‌ی سیاست و مطالبات سیاسی کشیده شد؛ و افراد و گروه‌های چپ خارج از کشور (اعم از چپ و راست و میانه) نیز بنا به‌ذات وجودی خویش، یک‌بار دیگر در عرصه‌های گوناگونِ مجازی و اینترنتی به«پراتیک» روی آوردندوردندآ، و مسائل «نظری» را به‌نفع مسائل «عملی» کنار گذاشتند تا خطاب به‌دانش‌جویان ایرانی مقدار قابل توجهی اطلاعیه، بیانه، رهنمود و غیره صادر کنند. در بحبوحه‌ی صدور این اطلاعیه‌ها و بیانه‌ها و رهنمودها بود که فکر کردم من هم باید (یعنی: وظیفه دارم که) کاری بکنم! اما چه کاری از دست من، به‌ویژه این‌که در خارج از ایران زندگی می‌کنم، برمی‌آید؟

دانش‌جوی دانشگاه که نبوده‌ام؛ باوری به‌احزاب رنگارنگ خارج از کشوری که ندارم؛ رهبر پرولتاریا که نیستم؛ دنبال تدارک حزب پرولتاریا هم که نمی‌دوم تا سایت عوض کنم و در قمار انقلاب آینده سهمی برای خودم تدارک ببینم. خلاصه‌ی کلام مانده بودم که در این لحظه‌ی معین و در مختصات فی‌الحال موجود چه باید بکنم و چه می‌توانم بکنم.

وقتی در گفتگوی تلفنی با یکی از دوستان خانوادگی که از کودکی اورا می‌شناختم، همین مسئله را مطرح کردم، جواب او برایم راه‌گشا شد. چکیده‌ی حرف او این بود که: تو و امثال تو، به‌این دلیل روش که در شرایط این‌جا [ایران] نیستید و به‌همین دلیل نمی‌توانید درک عملی و گام به‌گامی از اوضاع و احوال داشته باشید، بهتر است که بخش قابل توجهی از نیروی خود را در زمینه‌ی انتقال دست‌آوردهای عام ئتوریک و نیز تجربه‌ی خاص مبارزاتی از دیگر نقاط جهان به‌ایران صرف کنید.

به‌هرروی، پس از این گفتگو بود که در ادامه‌‌ی کارهایی که در رابطه با مبارزه‌ی طبقاتی آفریقای جنوبی کرده بودیم [این‌جا] ـ [این‌جا] ـ [این‌جا] ـ [این‌جا]، روی قیام دانشجویی در این کشور متمرکز شدم تا یک گام واقعی در راستای اعتلای جنبش دانشجویی در ایران بردارم که امروزه روز (در مقایسه با 40 سال پیش) رگه‌های کارگری بیش‌تری هم دارد[*].گرچه چنین می‌نماید که سرنوشت جنبش دانش‌جویی در ایران به‌طور روزافزونی با سرنوشت جنبش کارگری گره می‌خورد و نمی‌تواند همانند سووتو شورشی و عصیانی عمل کند؛ اما نگاه به‌آن‌چه درجای دیگر واقع شده، علی‌الاصول به‌درک تفاوت‌ها‌ و دریافت ویژگی جنبش دانشجویی در ایران کمک می‌کند. به‌هرروی، قصد از این ترجمه به‌هیچ‌وجه الگوسازی و کپی‌برداری نیست؛ و ایران کنونی را نباید با آفریقای جنوبی در سال 1976 یکی فهمید.

*****

 

دهه‌ی پس از آپارتاید

دوازده سال پس از سقوط اقلیت سفیدپوست که حاکمیت را در دست داشت، طبقه‌ی جدیدی آپارتاید در آفریقای جنوبی را نمایندگی می‌کرد. کشور به‌واسطه‌ی 40درصد آمار بیکاری ویران گشته بود، بیش از 50 درصد از جمعیت در فقر زندگی می‌کردند، و بالاترین میزان ابتلا به‌ویروس اچ‌آی‌وی و بیماری ایدز در دنیا را به‌خود اختصاص می‌داد. به‌غیر از دوران دیکتاتوری اقتصادی طبقه‌ی سرمایه‌دارِ سفیدپوست، در دوران حکومت «کنگره‌ی ملی آفریقا» تنها اندکی از نخبگان سیاه‌پوست یک‌شبه و به‌طور وقیحانه‌ای ثروتمند شدند. این درحالی بود که طبقه‌ی سرمایه‌دار سفیدپوستِ مسلط بر اوضاع در حال جذب سرمایه‌دارن سیاه‌پوست بود. جوانان متحمل اصلی فشار سیاست‌های سرمایه‌دارانه‌ی دولت بودند. کم‌تر از 50 درصد از دانش‌آموزان دوران تحصیلی را به‌اتمام می‌رساندند. نابرابری آموزش و پرورش همانند اهانت‌هایی که به‌آن‌ها می‌شد در حافظه‌ی نسل 1976 حکاکی شده بود. شهریه‌ی سنگین و غیرقابل پرداخت تحصیل نتیجه‌ای جز محروم شدن هزاران تن از مؤسسات آموزشی نداشت و تظاهرات هم‌اکنون تبدیل به‌رویدادی سالانه شده بود.

شرایط موجود در آن زمان برای انفجار درگیری‌های اجتماعی فراهم بود. در سال 2005 بیش از 5 هزارنفر در تظاهرات علیه فساد و خدمات ناچیز اجتماعی به‌خیابان آمدند. محاکمه‌ی جاکوب زوما Jacob Zuma معاون برکنارشده‌ی سابقرئيس جمهور، کنگره‌ی ملی آفریقا را در عمیق‌ترین بحران خود از زمان‌ تأسیسش در سال 1912 فرو بُرد و باعث کش‌مکشِ غیرقابل تحملی در اتحاد سه‌جانبه‌ی کنگره‌ی ملی آفریقا، حزب کمونیست آفریقای جنوبی و کنگره‌ی اتحادیه‌های کارگری آفریقای جنوبی گردید که مجموعاً انعکاس تحریف شده‌ی قطب‌بندی‌های بُرنده‌ی طبقات اجتماعی بود.

*****

برای دریافت پراتیک‌تر قیام دانش‌جویی‌ـ‌دانش‌آموزی در سووتو بهتر است‌که تصویر نسبتاً درستی از سیستم آموزش بانتو که مهم‌ترین علت قیام بود، داشته باشیم. بنابراین، ابتدا نگاهی به‌این سیستم تحقیرکننده و ضدانسانی می‌اندازیم تا زمینه فهم دقیق‌تر قیام را برای خود فراهم کرده باشیم.

*****

 

سیاست آموزشی بانتو

واژه‌ی «بانتو» که عنوان سیاست‌های آموزشی در آفریقای جنوبی بود، باری به‌شدت سیاسی و ضمناً تحقیرکننده داشت. سیستم آموزشی بانتو در سال (1948) برای آموزش و آماده کردن نقش آفریقایی‌ها [به‌عنوان نیروی کار ارزان] در نظام آپارتاید طراحی شد. به‌غیر از سیستم آموزشی بانتو، تسخیر سرزمین‌های مادری، محدودیت شهرنشینی برای سیاه‌پوستان و تصویب قوانین نیروی‌کار ذخیره به‌عنوان بخشی از کل سیستم آپارتاید درنظر گرفته شده بود. این قوانین تنها برای کارگران و خدمه خانگی صادق بود. همان‌طور که اچ-اف-فِروُد H.F Verwoerd طراح قانون سیستم آموزشی بانتو در سال (1953) می‌گوید:

«در جامعه‌ی اروپایی [ما] برای آفریقایی‌ها هیچ جای‌گاهی مگر اشکال مختلف کار ساده وجود ندارد. بنابراین آموزش‌هایی که هدف آن جذب این افراد در جامعه‌ی اروپایی است، برای آن‌ها بی‌فایده است».

 

آموزش آفریقایی‌ها قبل از دوران آپارتاید

البته این تصور که سیستم آموزشیِ قبل از دوران آپارتاید چیزی جز به‌حاشیه‌راندن سیاه‌پوستان بوده، کاملا اشتباه است.بسی پیش از انتخابات سفید در سال 1948 که قدرت را به«حزب ملی» واگذار کرد، سیستم آموزشیِ تبعیض‌آمیز و نابرابری در کشور حکم‌فرما بود. در دورانی که تحصیلِ رایگان و اجباری برای سفید‌پوستان در حال گسترش بود؛ همین امر درمورد سیاه‌پوستان به‌شدت نادیده گرفته می‌شد. عدم تأمین مالی و هجوم به‌شهرها باعث کمبود شدید امکانات تحصیلی، معلم، لوازم آموزشی و هم‌چنین غیبت دانش‌آموزان و یا غیبت در ثبت‌نام گردید. تحقیقاتی در سال 1936 این مشکلات را تصدیق می‌کند. اما تقریباً هیچ کاری در حل این مشکلات انجام نشد.

 

تقسیمات نژادپرستانه‌ و سیستم آموزشی بانتو

در سال 1949 بود که دولت کمیسیون اِسلن Eiselen را مقرر داشت تا سیستم آموزشیِ مخصوصی را برای آفریقایی‌ها مورد بررسی قرار دهد. توصیه‌ی کمیسیون توسل به‌اقدامات بنیادین برای مؤثر بودن اصلاحات سیستم آموزشی بانتو بود.

در سال 1953 یعنی قبل از به‌اجرا درآوردن سیستم آموزشی باتو توسط دولت آپارتاید، 90 درصد از مدارس سیاه‌پوستان در آفریقای جنوبی مدارسی دولتی‌-مذهبی‌ بودند که از کمک‌های دولتی برخوردار می‌شدند. اما قوانین تصویب شده خواستار آن بود که تمامی این مدارس، اولاً در دفاتر دولتی ثبت شده و دوماً کنترل آموزشی آفریقایی‌ها از کلیسا‌ها و مقامات استانی حذف شود. بعد از آن، کنترل مدارس به‌وزارت آموزش و پرورش بانتو اختصاص داده شد تا سیستم آموزشی را مجزا و نامرغوب نگه دارد. تقریبا تمامی مدارسِ تحت کنترل کلیسا بسته شدند. کلیسای کاتولیک روم در تلاش برای حفظ مدارس، بدون کمک‌های دولتی تا حد زیادی تنها بود. قوانین تصویب شده در 1953 هم‌چنین تأمین بودجه‌ی آموزشی برای آفریقایی‌ها را از هزینه‌های دولتی جدا کرده و بودجه‌ی آموزشی را مسقیماً به‌میزان ‌مالیاتی که توسط آفریقایی‌ها پرداخت می‌شد، متصل نمود. نتیجه‌ی چنین قانونی صرف بودجه‌ی کم‌تری برای کودکان سیاه‌پوست در مقابل کودکان سفید‌پوست بود.

در سال‌های 5-1954 بود که آموزگاران و دانش‌جویان سیاه‌پوست در مقابل سیستم‌ آموزشی بانتو دست به‌اعتراض زدند. جنبش آموزش و پرورش آفریقایی به‌عنوان آلترناتوی در مقابل سیستم آموزشی بانتو شکل گرفت. برای چند سال باشگاه‌های فرهنگی به‌عنوان مدارس غیررسمی عمل می کردند که آن‌ها نیز در سال 1960 بسته شدند.

اجرای گسترده‌ی قوانین آموزشی در دانشگاه‌ها از سال 1945 تا 1959 به‌حضور دانش‌جویان سیاه‌پوست در دانشگاه‌های سفید‌پوستان پایان داد (علی‌الخصوص در دانشگا‌های کیپ تاون و ویتواترسرند Witwatersrand). قانون جداسازی مؤسسات دانشگاهی براساس نژاد موجب تأسیس «دانشگاه‌های قومی» برای دانشجویان سیاه‌پوستان گردید. دانشگاه‌های به‌اصلاح «بوش» مانند فورت هار Fort Hare ، ویستا Vista و وندا Venda در کیپ غربی تشکیل شدند. سیاه‌پوستان دیگر نمی‌توانستند آزادانه در دانشگا‌ه‌های سفید شرکت کنند.

پس از آن‌که دولتِ ملیِ آپارتاید به‌ضرورت استفاده از نیروی کار سیاه‌پوستان پی‌برد، مخارج سیستم آموزشی بانتو نیز از اواخر دهه‌ی 60 افزایش یافت. به‌همین دلیل نیز بود که در این سیستم آموزشی کودکان آفریقاییِ بیش‌تری نسبت به‌سیستم  آموزشی قدیم به‌مدرسه رفتند، البته در مقایسه با کودکان نژادهای دیگر و به‌ویژه سفیدپوستان از امکانات به‌شدت کم‌تری برخوردار بودند. 

نسبت دانش‌آموزان به‌معلمان در سطح کشوری در سال 1955، 1 به 46 و در سال 1967، 1 به 58، و تدریس نیز در کلاس‌های پرجمعیت نوبتی بود. هم‌چنین کمبود معلم یکی دیگر از معضلات به‌شمار می‌رفت، و آن معلم‌هایی که درس می‌دادند معمولا فاقد صلاحیت لازم برای تدریس بودند. در سال 1961 تنها 10 درصد از معلمان سیاه‌پوست گواهی نام‌نویسی در دانشگاه را داشتند. سیستم آموزشی سیاه‌پوستان به‌شدت پسرفت کرد، تا جایی که صلاحیت معلمان برای تدریس کم‌تر از خود شاگردان بود. تصویب قانون آموزشی رنگین‌پوستان در 1963 کنترل مدارس «رنگین‌پوستان» را تحت کنترل وزارتی به‌نام وزرات آموزشی رنگین‌پوستان قرار داد.  مدارس «رنگین» نیز دیگر باید در دفاتر دولتی به‌ثبت می‌رسیدند. تحصیل برای رنگین‌پوستان اجباری شده، اما در آن زمان کاملا از سیستم تحصیلی سفیدپوستان جدا شده بود.

قانون آموزش و پرورش برای هندی‌ها در سال 1965 برای جدا کردن و کنترل آموزش آن‌ها به‌تصویب رسید. در سال 1976 SIAC کنگره‌ی هندی‌ها در آفریقای جنوبی برخی از وظایف خاص آموزشی را برعهده گرفت. تحصیل برای هندی‌ها نیز اجباری شد.

به‌دلیل سیاست‌‌های دولت به‌نام سیاست «سرزمین‌های مادری»، از سال 1962 تا 1971 دیگر هیچ دبیرستانی در سووتو ساخته نشد، منظور از این سیاست این بود که دانش‌جویان برای ادامه‌ی تحصیل به‌ساختمان‌های جدیدی که در سرزمین‌های مادری‌شان بنا شده بود، نقل مکان کنند. با وجود این، دولت در سال 1972 که برای بهبود وضعیت تجاری به‌نیروی کار ماهر سیاه‌پوست احتیاج داشت، با فوریت دست به‌بهبود سیستم آموزشی بانتو زد. 40 مدرسه‌ی جدید در سووتو ساخته شد و بین سال‌های 1972 و 1976 تعداد دانشن‌آموزان در مدارس متوسطه از 12,656 به 34,656 نفر افزایش یافت. یک پنجم کودکان در مدارس متوسطه حضور یافتند.

 

ستم از طریق سیستم آموزشی نامرغوب و تحقیر کننده ـ شورش سووتو در سال 1976

بالا رفتن حضور دانش‌آموزان در مدارسِ متوسطه اثر قابل توجهی بر جوانان گذاشت. پیش از این بسیاری از جوانان در فاصله‌ی زمانیِ بین فارق‌التحصیلی از مدرسه‌ی ابتدایی تا دست‌وپا کردن شغلی (البته اگر خوش‌شانس بودند) در باندهایی که به‌طورکلی فاقد هرگونه آگاهی سیاسی بودند، به‌سر می‌بردند. اما حضور در مدارس متوسطه در رشد آن‌ها سهم به‌سزایی داشت. در سال 1969 بود که سازمان دانش‌جویان آفریقای جنوبی SASO تشکیل شد.

هرچند که سیستم آموزشی بانتو برای محروم و ایزوله‌ کردن آفریقایی‌ها از ایده‌های «خراب‌کارنه» طراحی شده بود، اما خشم از چنین سیستمِ آموزشی‌ای خود تبدیل به‌تمرکز اصلی برای مقاومت، به‌ویژه در شورش 1976 در سووتو گردید. در پی این اعتراضاتِ صریح و تاثیرگذار بود که طرح برخی از اصلاحات ارائه شد، اما طرح‌های ارائه شده هم ناچیز بودند و هم بسیار دیرهنگام. بسیاری از نابرابری‌های موجود در سیستم آموزشیِ آن سال‌ها تا دهه‌ی 90 نیز ادامه داشتند.

هنگامی که دانش‌آموزان دبیرستان سووتو در 16 ژوئن 1976 برای سیستم آموزشی بهتر دست به‌اعتراض زدند، پلیس با گازاشک‌آور و گلوله پاسخ داد. اما هم‌اکنون در آفریقای جنوبی، 16 ژوئن روز جوانان است و تعطیلی رسمی محسوب می‌شود. این روز نشانی از احترام به‌تمام جوانانی است که در برابر آپارتاید و سیستم آموزشی بانتو جان خود را از دست دادند. 

در دهه‌ی 80 هنوز مدارس بسیار محدودیاز سیستم آموزشی بانتو تبعیت می‌کردند که البته به‌طور مداوم هدف اعتراض قرار می‌گرفتند. میراث دهه‌های متوالی آموزش و پرورش نامرغوب و تحقیر‌آمیز بانتو چیزی نبود مگر( عدم رشد تحصیلی، تصویری دون‌مایه از خویشتن، رکود اقتصادی، بیکاری، جرم و جنایت و غیره) که تا سال 1994 یعنی تا اولین انتخابات آزاد و ایجاد دولتی که با عنوان وحدت ملی انتخاب شد، به‌طول انجامید. 

*****

 

قیام آغاز می‌شود

شانزدهم ژوئنِ 1976 حدود ساعت 7 صبح بود که هزاران دانشجوی آفریقایی در سووتو در نقاط تجمعِ از پیش‌تعیین شده برای تظاهرات گرد هم آمدند. آن‌ها جنبشی برعلیه تدریس و در واقع اعمال و تحمیل زبان استعماریِ آفریکانس medium of instruction  در مدارس آفریقایی راه ‌انداخته بودند و جنبش خود را به‌مدت 20 ماه تا قیام جوانان در سراسر کشور برعلیه رژیم آپارتاید پیش‌ بردند. گرچه تاوان این جنبش، جان بیش از هزار جوان بود؛ اما مانند زلزله‌، چنان شکلافی در تاریخ آفریقای جنوبی ایجاد نمود که باعث جدایی دو دوره‌ی تاریخی گردید. این جنبش نسل جدیدی از جوانان را درگیر سیاست کرد تا خاطرات دوران شکست‌های 1960 را پشت‌سر بگذارد. عزم جوانان در این جنبش پایان ‌یکی از وحشیانه‌ترین نمونه‌های بردگی مدرن سرمایه‌داری را اعلام نمود. 

مردم از فوریه‌ی 1976 به‌دلیل تحمیل زبان استعماریِ آفریکانس از طرف رژیم خشمگین بودند، خشمی که به‌سرعت برعلیه کل سیستم آموزشی بانتو معطوف گردید. سیستم آموزشی بانتو سیستمی بود که سیاه‌پوستان و رنگین‌‌پوستان را از تحصیلات دربرابر سفیدپوستان منع می‌کرد. این سیستم که برای اولین‌بار در سال 1955 به‌اجرا گذاشته شد، نه تنها برای ایجاد هرگونه مانع ممکن و محتملی در برابر پرورش فکری سیاه‌پوستان آفریقایی، بلکه آگاهانه برای به‌بردگی کشیدن و بهره‌برداری پرولتاریا به‌مثابه‌‌‌ی نیروی‌کار ارزان طراحی شده بود.

توسعه‌ی عظیم اقتصاد سرمایه‌داری که نیاز به‌نیروی کار ماهر را به‌همراه داشت، در تضادی مستقیم با نیروی‌کار ارزان‌ قیمت قرار گرفت و بحرانی جدی در مدارس را موجب گردید. سیستم آموزشی بانتو (یعنی: فقر سیاه پوستان آفریقایی و هزینه‌های آموزشی بالا) باعث افت شدید تولید گردید. در سال 1975 کم‌تر از 10 درصد از دانش‌آموزان سیاه‌پوست آفریقایی دیپلم دبیرستان می‌گرفتند و 24/0 درصد کلاس پنجم را تمام می‌کردند که سال آخر دبیرستان است و «ماتریک» نیز نامیده می‌شد. عدم وجود نیروی‌کار ماهر کافیْ دولت را مجبور به‌اجرای برخی تغییرات در سیستم آموزشی کرد. دوره‌ی تحصیلی از 13 به 12 سال کاهش یافت، و نمره‌ی قبولی برای ورود به‌مدرسه‌ی متوسطه نیز از 50 به 40 درصد کاهش یافت. گرچه این تغییرات بسیار ناچیز بود، اما در اثر همین تغییرات ناچیز نیز ورود به‌مدرسه‌ی متوسطه افزایش یافت.

نتیجه‌ی نهایی این تغییرات چیزی غیر از هرج و مرج نبود. نظرسنجی‌ای در ژانویه‌ی 1973 نشان می‌دهد که یک چهارم تمام مدارس ثبت شده، فاقد ساختمانی به‌عنوان مدرسه بودند و دانش‌آموزان در سالن‌های کلیسا، چادر و  بعدازظهرها در  کلاس‌هایی که از مدارس دیگر «قرض» می‌گرفتند، جمع می‌شدند. این اوضاع باعث آزردگی و برانگیختگی زیادی در میان والدین گردید. بسیاری از آن‌ها آموزش و پرورش را (با وجود نواقض آن) به‌عنوان نردبانی می‌دانستند که باید کودکان‌شان را از فقری نجات می‌داد که عاقبتِ اجتناب‌ناپذیرِ بسیاری از افراد برخاسته از طبقه‌ی کارگر سیاه‌پوست به‌نظر می‌رسید.

در این شرایط تلاش برای تحمیل زبان استعماری آفریکانس (یعنی: زبان دولت آپارتاید) به‌مدارس همانند نمکی بود که روی زخم ریخته شود. این موضوع حتی در میان عناصر محافظه‌کار هیئت مدیره‌ی پاره‌ای از مدارس همانند ‌جرقه‌ای برای مخالفت عمل کرد. دانش‌آموزان در ابتدا کلاس‌های درس آفریکانس را بایکوت کرده و به‌سرعت شروع به‌بایکوت تمامی کلاس‌های درس نمودند. در اوایل ماه ژوئن چندهزار دانش آموز از هفت مدرسه در اعتصاب بودند.

 

شانزده ژوئن

در شانزدهم ژوئن جنبش دانشجویی آفریقای جنوبی به‌منظور برگذاریِ جلسه‌ای در مرکز مجمع دونالدسون در اورلاندو فراخوان داد. 300 تا 400 دانشجو که حدود 55 مدرسه را نمایندگی می‌کردند در این تاریخ تصمیم گرفتند که صحنه‌ی سیاست را با یک تظاهرات توده‌ای تغییر دهند. یک کمیته‌ی اجرایی که بعدها به‌عنوان  شورای نمایندگی دانشجویان سووتو (SSRC) شناخته شد، برای این کارِ مبارزاتی انتخاب شده بود. این کمیته مرکب بود از دو نماینده از هرمدرسه که جلسات خود را به‌طور مخفیانه برگذار و از اسم سودنامس  pseudonyms [نامی ساختگی که برای پنهان کردن هویت افراد به‌کار می‌رفت] استفاده می‌کردند.

در شانزدهم ژوئن ستون‌هایی از جوانان، از محل‌های از پیش تعیین شده‌ی تجمعات، و در آنِ واحد حرکت کردند. این تاکتیک برای این انتخاب شده بود که ضمن حفظ نظم و آرایش دفاعی، حتی‌الامکان صفوف پلیس را نیز پراکنده کنند. در مسیر حرکت به‌مقصد نهایی (یعنی: ورزشگاه اورلاندو) که برای تظاهرات توده‌ای تعیین شده بود، ده‌ها مدرسه به‌عنوان مراکزی برای گرد‌هم‌آیی به‌کار گرفته شدند. با وجود برخوردهایی که در بین راه با پلیس پیش آمد، اما تمام راه‌پیمایان به‌محل تظاهرات در ارولندوی غربی رسیدند.

با این حال که صدها تن از راهپیمایان هنوز به‌طرف اورلاندو در حال حرکت بودند، توده‌ی بسیار پرشماری از نیروهای پلیس، خود را با مینی‌بوس‌های مخصوص، به‌مسیر تظاهرات رسانده و در مقابل راهپیمایان در قالب نیم‌دایره‌ای موضع گرفتند. دانش‌جویان سرسختانه و پُرشور به‌خواندن سرود‌های آزادی‌خواهانه ادامه دادند. ناگهان پلیسی سفید‌پوست بسته‌های گاز اشک‌آور را به‌طرف دانش‌جویان پرتاب کرد. دانش‌جویان کمی عقب‌نشنی کردند، اما مواضع خود را حفظ کرده و پلاکارد‌های خود را تکان داده و شعار می‌دادند: «مرگ بر آفریکانس»، «سیاه‌پوستان زباله‌دانی نیستند»، «آفریکانس زبانی قبیله‌ای است» و غیره.

ناگهان پلیسی هفت‌تیر خود را بیرون کشیده و دانشجویان غیرمسلحی را که در حال سرود خواندن بودند را هدف گلوله قرار داد. هکتور پترسون اولین قربانی این قیام بود که در مقابل رفقای خویش بر خاک غلطید. پس از آن مأموران پلیس روی  تظاهرات ‌کنندگان آتش گشودند.

دانش‌آموزان که بسیاری از آن‌ها دختران 10 یا 12 ساله‌ای بیش نبودند، در ابتدا مات و مبهوت ایستاده و به‌پیکر کشته و زخمی‌ شدگان می‌نگریستند. بعد از آن، خشم و غضب بود که جای این بهت‌زدگی را گرفت. آن‌ها سنگ، آجر و هر جسم سنگیتی که دست‌شان به‌‌آن می‌رسید برمی‌داشتند، به‌طرف خطوط پلیس حرکت کرده و به‌سوی آن‌ها پرتاپ می‌کردند. یکی از روزنامه‌نگاران حاضر در آن صحنه‌ی دردناک می‌گوید: «آن‌چه بیش از هر چیز من را دچار وحشت‌ کرد، خلق و خوی دانش‌آموزان بود. به‌نظر می‌رسید که بسیاری از آن‌ها نسبت به‌خطر بی‌اعتنا هستند.با این حال که پلیس مسلح بود و به‌طرف دانش‌آموزان شلیک می‌کرد، اما آن‌ها با جاخالی دادن و گریز زدن هم‌چنان به‌طرف پلیس حرکت می‌کردند». قیام سووتو آغاز شده بود.

پلیس به‌دلیل هجوم جوانان عقب‌نشینی کرد. تمام ساختمانهایی که به‌نوعی با دولت مرتبط بودند، مانند: دفاتر اداری هیئت مدیره، ادارات پست و به‌خصوص سالن‌های آبجوخوریمورد حمله قرار گرفتند. جوانان به‌نام انقلاب، بنزین‌ را از صاحبان گاراژ برای درست کردن بمب‌های بنزینی و آتش زدن ساختمان‌ها مصادره می‌کردند. در گام بعدی مشروب فروشی‌ها (که مخصوص سفیدپوست‌ها بود و ‌سیاه‌پوست‌ها را راه نمی‌دادند)، مورد حمله قرار گرفت و محتویات بطری‌ها در خیابان‌ها خالی شد.

ظهر بود که دو هلیکوپتر بر فراض آسمان اورلاندوی غربی به‌چرخش درآمدند و گاز اشک‌آور پرتاب کردند. دو واحد ویژه‌ی ضد شورش از پرتوریا و ژوهانسبورگ در منطقه مستقر شدند. به‌هنگام شب، 14 نفربر که به‌هیپوس hippos(کرگدن) معروف بودند، به‌‌‌یکی از شهرک‌های حاشیه‌ای موسوم به‌تاون‌شیپ‌‌townshipsوارد شدند. این نفربرها برای مقاومت در مقابل مین‌های زمینی‌ در جنگ‌ِ چریکیِ نامیبیا و زیمبابوه طراحی شده بودند و حالا درحال تبدیل شدن به‌بخش طبیعی محیط‌ ‌زندگی گتوهای سیاه‌پوست‌ها بودند.

تخمین آمار کشته شدگان در 16 ژوئن بین 25 تا 100 نفر است که به‌ضرب گلوله از پای درآمدند. روز دوم بود که 1500 پلیسِ مسلح به‌مسلسل‌های استین (Sten)و تفنگ‌های کارابینیِ کوتاه و سبک به‌سووتو خوانده شدند و واحد‌های ارتش به‌حالت آماده‌باش درآمدند. تلفات جانی روز دوم بیش‌تر از روز اول بود، براساس برآوردهای احتمالی صدها نفر جان باختند. تیراندازی بدون توجه به‌کنش‌های جمعیت در مقابل پلیس، دستور کار آن روز بود. بالا بردن مشتی گره کرده و فریاد زدن شعار «آماندلا» (به‌معنای قدرت) برای اصابت گلوله به‌شقیقه‌ی شعاردهنده و اطرافیان او کفایت می‌کرد. بنابراین، غسل تعمید سیاسیِ نسل کاملاً جدیدی از جوانانِ طبقه کارگرِ در حالِ مبارزه، با گلوله و گاز اشک‌آور صورت گرفت.

بسیاری از والدین شب را که به‌خانه‌های خود بازگشتند، گتوهای سیاه‌پوست‌ها را سوخته در آتش یافتند و شاهد کشته و یا مفقود شدن کودکان خود بودند.

بسیاری در روز هفدهم ژوئن بدون هم‌آهنگیِ قبلی سرِ کارهای خود حاضر نشدند. دانش‌آموزان سفیدپوستِ دانشگاه ویتواترسرند تظاهراتی را تدارک دیدند که روی یکی از پلاکاردهای آن نوشته بودند: «انقلاب را بدون ما آغاز نکنید». دولت در هفدهم ژوئن مدارس سووتو را بست. سووتو در روز جمعه به‌طور مؤثری توسط پلیس در محاصره بود، پلیس مجهز به‌ماشین‌های مسلح بود و به‌طرف هر گروهی که در خیابان دیده می‌شد، شلیک می‌کرد.

در این میان درگیری‌هایی در تمبیسا Tembisa، کاگیسو Kagiso و مکان‌های دیگری در موازات ویتواترسرند Witwatersrand به‌وجود آمد. دانشجویان در دانشگاه‌های قومی نیگویه Ngoye و تورفلوپ Turfloop به‌نشان هم‌بستگی دست به‌اعتصاب زدند و سرِ کلاس نرفتند. دانشگاه تورفلوپ Turfloop در 18 ژوئن بسته شد. جوانان در الکساندرا، در شمال ژوهانسبورگ به‌سرعت متوجه شدند که به‌تنهایی نمی‌توانند در مقابل پلیس مقاومت کنند و ‌جلب حمایت والدین و کارگران را در دستور کار خود قرار دادند. هجدهم ژوئن بود که آن‌ها درصدد متقاعد کردن کارگران برآمدند و به‌منظور ترغیب آن‌ها به‌اعتصاب، در ایستگا‌ه‌های اتوبوس و راه آهن پیکت برگزار کردند. اولین تلاش دانشجویان به‌دلیل عدم تدارک مناسب برای متقاعد کردن کارگران، ناموفق بود.

 

حمایت کارگران

پس از گذشت هفته‌ای نسبتاً آرام، گتوهای مختص سیاه‌پوستانِ پرتوریا Pretoria به‌این مبارزه پیوستند. 22 ژوئن بیش از 1000 کارگر در کارخانه‌ی خودروسازیِ کرایسلر Chrysler کار را متوقف کردند. این اولین اعتصاب آگاهانه در حمایت از دانش‌آموزان بود.

طبقه‌ی کارگر در دوره‌های انقلابی چیزی را که در دوره‌های سکونِ مبارزاتی سال‌ها طول می‌کشد تا فرابگیرد، تنها با گذشت چند روز و بعضی وقت‌ها در عرضِ چند ساعت فرامی‌گیرد. ازآن‌جا که برگزاری جلسات عمومی از سوی دولت قدغن اعلام شده بود، با مسامحه‌ی سازمانی که مسئول برگزاری مراسم خاک‌سپاری کشته‌شدگان بود، حضور جمعیت در این مراسم در 22 ژوئن به‌تظاهرات سیاسی تبدیل شد.

جوانان طبقه‌ی کارگر در سووتو مانند جوانان در الکساندرا به‌سرعت ضرورت دخالت‌گری والدین خود را حس کردند. آن‌ها هم‌چنین به‌این موضوع پی‌بردند که محدود کردن جبهه‌ی نبرد علیه دولت تنها در گتوهای سیاه‌پوستان، به‌معنای محدود کردن کلیت مبارزه است. درنتیجه شورای نمایندگی دانشجویان سووتو SSRC مسئولیت سازمان‌دهی راهپیمایی دانش‌جویان به‌طرف ژوهانسبورگ را نیز که 3 روز به‌طول انجامید، در چهارمِ اوت به‌عهده گرفت؛ و این اولین اعتصاب عمومی سیاسی از سال 1961 در آفریقای جنوبی بود.

چنان روحیه‌ی‌ عصیان‌گرانه‌ای در گتوهای سیاه‌پوست‌ها حکمفرما بود که وعده‌ی امتیازات رژیم در 6 ژوئن ذره‌ای از خشم مردم نکاست. با وجود این، عصیان و شورش در آن روزها مستقیماً برعلیه دولت مدیریت نمی‌شد. یکی از جعبه‌های ارسال سیگنال در سیستم حرکت قطارها «دست‌کاری» شد تا تمامی قطارهای سووتو از حرکت بازایستند. جوانان پیکت‌هایی در ایستگاه‌های اتوبوس و راه‌آهن ایجاد کردند و در بسیاری از موارد سعی داشتند که کارگران را حتی به‌زور از رفتن به‌سرِ کارهای خود بازدارند. چیزی بین 20 تا 40 هزار نفر به‌سمت ژوهانسبورگ راهپیمایی کردند، اما چند کیلومتر خارج از سووتو پراکنده شدند. توقف کار که عمدتاً ناشی از دست‌کاری در سیستم کنترل قطارها بود، به‌مدت 3 روز تا 60 درصد موفقیت‌آمیز بود. دانش‌آموزان که به‌دلیل این پیروزی تشویق شده بودند به‌سازماندهی اعتصابی سه روزه که در 23 اوت آغاز ‌شد، اقدام نمودند.

در این اثنا بود که برای اولین‌بار شورش بین دانشجویان غرب و شرق شهر کیپ گسترش یافت. رژیم درصدد تاکتیک‌های جدیدی برآمد: آمار سرکوب رهبران دانشجویان در سراسر کشور بالا گرفت و آن‌ها را بی‌حد و حصر بازداشت می‌کردند.

رژیم برای جلوگیری از موفقیت دوره‌ی دوم اعتصاب (به‌واسطه‌ی ممانعت از حرکت قطارها) سعی بر ایجاد تفرقه کرد. پلیس به‌کارگران مهاجر زولو که از نظر فیزیکی و اجتماعی بیرون از گتوهای مختص سیاه‌پوست‌ها در هتل‌ها اقامت داشتند، گفت که: جوانان قصد حمله به‌آن‌ها را داشته‌اند. روز دوم اعتصاب بود که یکی از این خواب‌گاه‌ها به‌آتش کشیده شد، و احتمالاً مأموران اخلال‌گر عامل این آتش‌سوزی بودند. کارگران مهاجر به‌گتوهای سیاه‌پوست‌‌نشین هجوم بردند، ‌ساکنان آن‌جا را مورد حمله قرار دادند، موجبات آزار و اذیت‌شان را فراهم آوردند، خانه‌ها را به‌آتش ‌کشیدند، و تحت محافظت پلیس به‌ساکنان گتوهای این منطقه تجاور نمودند، و اموال‌شان را غارت ‌کردند. این تهاجم تأثیر تاکتیک‌ها و سیاست‌هایی بود که در سال‌های قبلتوسط رژیم در مقیاسی گسترده مورد استفاده قرار گرفته بود.

دانشجویان در دوره‌ی دوم اعتصابِ (توقف قطارها) و به‌واسطه‌ی تجربیاتی که  در نخستین دوره‌ی  این اعتصاب به‌سرعت آموخته بودند، کارزار وسیعی به‌راه انداختند، به‌تک‌تک خانه‌ها مراجعه کردند و مسائل و مشکلات‌شان را به‌والدین خود توضیح می‌دادند. دوره دوم این اعتصاب تا 90-80 درصد موفقیت‌آمیز بود. علاوه براین، اگر این اعتصاب در دور نخست فقط  به‌سووتو محدود می‌شد، در دور دوم مورد حمایت مناطق دیگر ویتواترسرند نیز قرار گرفت. اگرچه روز دوم و سوم کم‌تر از روز اول اعتصاب موفقیت‌آمیز بود، اما این اعتصاب مجموعاً پیروزی مهمی برای جوانان به‌شمار می‌رفت.

سومین دور اعتصاب (به‌واسطه‌ی ممانعت از حرکت قطارها) موفق‌ترین روز اعتصاب نامیده شد. در ترانسوال که (در آن زمان به‌استان‌های گائوتنگ Gauteng، مبومالانجا Mpumalanga و لیمپوپو Limpopo تقسیم شده بود) 75 تا 80 درصد مردم به‌طور پیوسته بیش از 3 روز از اعتصاب حمایت کردند. سه‌ـ‌چهارم از یک میلیون کارگر این مناطق در این اقدام که به‌اقدامی در سطح ملی نزدیک بود، شرکت جُستند.

این‌بار کارگران مهاجر زولو تقریباً به‌طور کامل از اعتصاب پشتیبانی کردند. جوانان پیشاپیش با کارگران مهاجر ارتباط برقرار کرده و توضیح داده بودند که دولت در اعتصابات پیشین از اسم آن‌ها سوءِاستفاده کرده است و از آن‌ها درخواست کردند که از مبارزه حمایت کنند.

فراخوان چهارمین اعتصاب 5 روزه ناموفق ماند. جوانان پا از گلیم خود فراتر نهاده و کارگران دیگر قادر به‌دنبال کردن هدف نبودند. اما جوانان با وجود این شکست مصمم باقی ماندند.

در آوریل 1977 شورای نمایندگی دانشجویان سووتو اقدام به‌اجرای کمپینی کرد که شکایت والدین‌شان، یعنی کارگران را در پی‌داشت. دست‌نشاندگان مقامات محلی شورای شهر بانتو UBC تصمیم به‌بالا بردن اجاره‌ها گرفتند. شورای نمایندگی دانشجویان سووتو، شورای شهر بانتو را مجبور به‌تعلیق افزایش کرایه‌ها کرد و در ماه ژوئن خواستار استعفای تمام نمایندگان شورای شهر بانتو شد. سپس در سووتو، الکساندرا، ماملودی و آتریجول در (پرتوریا) جوانان را مجبور به‌استعفا از هیئت مدیره‌ی مدرسه کردند. آخرین موج خیزش پس از 17 سپتامبر بود، زمانی که دانشجویان سراسر کشور در واکنش به‌خبر مرگ استیو بیکو Steve Biko  رهبر جنبشی به‌نام آگاهی سیاه‌پوستان، شورش کردند. شورش در سراسر کشور و به‌ویژه در کیپ شرقی گسترش یافت.

بیست تن از اعضای شورای نمایندگی دانشجویان سووتو و آخرین رئیس منتخب شورای نمایندگی دانشجویان سووتو در اواخر ماه اوت دستگیر شدند و  ترومبوفو سونو Tromfomo Sono که آخرین رئیس منتخب شورای نمایندگان دانشجویان سووتو بود، از تبعید فرار کرد. دولت در نوزدهم اکتبر 17 سازمان را که بسیاری از آن‌ها از سازمان‌های جنبش آگاهی سیاه‌پوستان بودند، غیرقانونی اعلام کرد. قیام 1976-1977 به پایان خود رسید.

جنبش جوانان به‌دلیل عدم وجود رهبری برای لحظه‌ای معین عقب‌نشینی کرده و نیروهای ارتجاع دست بالا را گرفتند. اما برخلاف سال‌های 1960 عقب‌شینی جنبش به‌معنای پیروزی قاطع برای دولت و نیروهای ارتجاع نبود. نسل جدید جوانان طبقه‌ی کارگر به‌ واسطه‌ی اقدامات وحشیانه‌ی رژیم، سخت و آبدیده شده بود و این وضعیت به‌ظاهر آرام تنها پیش‌درآمدی بود برای رویارویی‌های سترگ‌تر در آینده.

 

پیش‌زمینه‌ها

 نسلی که شورش‌های سال‌های 1976 و 77 را رهبری کرد، صحنه‌ای کم‌وبیش بی‌نظیر و قهرمانانه را به‌نمایش گذاشت. اما رویدادهای 1976 از آسمان نازل نشده بود. ابراز وجود رزم‌آورانه‌ی جوانان سیاه‌پوست عنصری ضروری برای بقای شورش به‌مدت 20 ماه بود که انعکاس آن را می‌توان در تغییرات وضعیت عینیِ آن‌ها و به‌ویژه در توازن قوای نیروهای طبقاتی مشاهده کرد. این تغییرات حتی در تاریک‌ترین ساعات شکست در جنبش در سال‌های 1960 ادامه داشت. در حقیقت این شکست و دوره‌ی صلحِ نسبیِ تخاصم طبقاتی که بعد از آن حاکم گردید، از پسِ شرایط رونق سرمایه‌داری در سراسر جهان است که طبقه‌ی حاکم آفریقای جنوبی از آن به‌عنوان فرصتی برای توسعه‌ی اقتصادی بی‌نظر خود استفاده می‌کند. 

ما هم‌چنین در این دوره شاهد گسترش عظیمی در نیروهای تولیدی به‌لحاظ تعداد، اندازه، مکانیزه کردن کارخانه‌ها، معادن و مزارع هستیم. نرخ متوسط 5.5 درصدی رشدِ بین سال‌های 1961 تا 1974 به‌دو برابر شدن تعداد کارگران آفریقایی در کارگاه‌ها انجامید. در اواخر سال 1974 کارگران آفریقایی  70.4 درصد جمعیتی را تشکیل می‌دادند که از نظر اقتصادی فعال بودند. بنا به‌گفته‌ی لئون تروتسکی، مجموعه شرایط به‌حرکت درآمده در آفریقای جنوبی را می‌توان «فرآیندهای مولکولی» آگاهی طبقه‌ی کارگر، بهبود زخم‌های این طبقه و بازیافتِ اعتماد به‌نفسِ طبقاتی‌اش تعریف کرد.

استانداردهای زندگی کارگران آفریقایی با وجود رشد اقتصادی یا ثابت مانده و یا حتی کاهش هم یافت. بی‌کاری از نیم میلیون در سال 1962 به 1.5 میلیون نفر در سال 1974 افزایش یافت؛ اما از سال 1976 میزان افزایش اشتغال به 30 هزار شغل در ماه رسید.

بحران‌ اجتماعی خود را در افزایش برق‌آسای اجاره و مخارج حمل و نقل و کاهش شدید در هزینه‌های دولت در مسکن منعکس کرد. در آن لحظه‌ای که اعتماد به‌نفس طبقه‌ی کارگر آفریقا دوران نقاهت خود را می‌گذراند، شکوفایی پس از جنگ جهانی سرمایه‌داری به‌پایان رسید. در سال‌های 1975-1974 رکود اقتصادی به‌طور هم‌زمان تمام کشورهای بزرگ سرمایه‌داری را فراگرفته بود. در سال 1975 نرخ رشد آفریقای جنوبی به 2 درصد کاهش یافت و در سال های 1976-1977 این رقم زیر 2 درصد و در سال‌های 1977-1978 بود که با افتِ مطلق تولید به  0.2 درصد رسید.

اثر این تغییرات در آگاهی پرولتاریای آفریقا را می‌توان در کاهش تعداد اعتصابات مشاهده کرد. بین‌ سال‌های 1962 و 1968 تعداد کارگرانی که سالانه به‌طور متوسط در اعتصابات شرکت می‌جستند تنها به 2 هزار نفر می‌رسید؛ و این نمایان‌گر احساس ناتوانی ناشی از شکست وخیمِسال‌ 1961 بود که با ممنوعیت کنگره‌ی ملی آفریقا و کنگره‌ی پان آفریقا و تحمیل وضعیت اضطراری را در پی داشت. 

اولین نشانه‌های تغییر در آوریل 1969 مشاهده شد، یعنی هنگامی که 2000 هزار کارگر بارانداز برای افزایش دستمزد دست به‌اعتصاب زدند. آن‌ها در این اعتصاب شکست خوردند، اما در ماه سپتامبر-اکتبر سال 1971 دوباره دست به‌اعتصاب زده و این بار پیروز شدند. بعد از آن در نامیبیا به‌مدت یک ماه در دسامبر و ژانویه‌ی 1971-1972 اعتصاب عمومی درگرفت. هرچند که خواست‌های کارگران برآورده نشد، اما قدرت طبقه‌ی کارگر را به‌نمایش گذاشت.

اما نقطه‌ی تعیین‌کننده‌، و در واقع نطقه‌ی عطف مبارزات کارگری در آفریقای جنوبی موج اعتصابات 25 ژانویه‌ی 1973 بود: هنگامی که 7 هزار کارگر کارخانه‌های نساجی در ناتال Natal دست به‌اعتصاب زدند؛ اعتصابی که به‌سرعت به‌سایر استا‌ن‌ها سرایت کرد. تنها در ماه فوریه 60 اعتصاب به‌وقوع پیوست که شامل 40 هزار کارگر اعتصابی بود. اواخر ماه مارس رقم  کارگران اعتصابی به60 هزار رسید که در بیش از 150 مؤسسه کار می‌کردند. در سطح کشوری 100 هزار کارگر در حال اعتصاب بودند.

پیروزی برجسته‌ی این اعتصابات خط فاصل روشنی بین دوران شکست و انفعال، و دوره‌ی جدیدی از مخالفت‌های مبارزه‌‌جویانه را ترسیم کرد. جوشش آتش‌فشان از ژوئن 1976 آماده‌ی فوران شده بود که با جابه‌جایی گورکن‌وار پرلتاریای آفریقای جنوبی به‌حرکت درآمد. 

 

از آگاهی به‌سیاه‌پوست بودن تا ‌آگاهی طبقاتی

جوانان دهه‌ی 1970 با روحیه‌ای سرزنده مبارزه را آغاز کردند. در آن زمان هیچ‌گونه سنت مارکسیستیِ ریشه‌داری وجود نداشت. نه کنگره‌ی ملی آفریقا و نه حزب کمونیست آفریقای جنوبی هیچ‌گونه کادر زیرزمینی‌ای در راستای تحلیل و درس‌آموزی از شکست‌های دهه‌ی 50 حفظ یا ایجاد نکرده بودند. بسیاری از شرکت‌کنندگان در جنبش تنها زمانی از نسل‌های پیشین آموختند که یا به‌زندان افتاده و یا تبعید شدند.

به‌نظر می‌رسید که جنبش آگاهی سیاه‌پوستان، با الهام از ایده‌ی پلنگان سیاه Black Panthers که جنبشی حقوقی-‌مدنی در ایالات متحده بود، درصدد ارائه‌ی توضیحاتی برای ستم و استثماری است که مردم سیاه پوست از آن رنج می‌برند. نیروی مهم و محرکه‌ی جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان»، ضرورتِ فاصله گرفتن از نفوذ تضعیف‌کننده‌ی ایدههای لیبرالیِ ناتوان در مقابل رژیم (مانند «اتحادیه ملی داننشجویان آفریقای جنوبی»National Union of South African Students  - NUSAS به‌رهبری سفیدپوست‌ها) بود. اگرچه جدایی جوانان سیاه‌پوست از «اتحادیه ملی دانشجویان آفریقای جنوبی»NUSASبراساس تحلیل روشن و مبتنی‌بر اختلافات طبقاتی نبود، اما دریافت سیاسی دانشجویان حاضر در جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان» به‌طور ناخودآگاه  و در عمل گرایشِ متضاد طبقاتی نمایندگی می‌کرد که درعین‌حال آشتی‌ناپذیر هم بود.

جوانان سیاه‌پوست به‌درستی به‌این دریافت رسیده بودند که پیش‌شرط مبارزه‌ای پیروزمند برعلیه رژیم ایجاد وحدت در میان مردمی است که به‌اشکال گوناگون مورد ستم قرار گرفته‌اند. آن‌ها به‌جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان» به‌عنوان وسیله‌ای نگاه می‌کردند که می‌توانست حامل چنین وحدتی باشد. هم‌چنین دانش‌آموزان سیاه‌پوست در دانشگاه یعنی آن‌جا که جنبش آغاز شده بود، طرحِ برقرار کردن ارتباط با اکثریت سیا‌ه‌پوستان تحت ستم را ارائه دادند. جاذبه‌ی جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان» برای دانش‌آموزان از این جهت اهمیت داشت که برای آن‌ها امکان و درعین‌حال هویت مبارزه‌ی غرورآمیز برعلیه تحقیر نژادی را فراهم می‌کرد. جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان» هم‌چنین شعار‌هایی را دربرداشت که حصارها و محدوده‌های قومیِ بین جمعیت آفریقایی‌تبار، آفریقایی‌های رنگین‌پوست و هندی‌ها را کنار می‌زد. همان‌طور که مارکس در ارتباط با انقیاد مردم مستعمرات تحت کنترل امپریالیسم توضیح می‌دهد، چنین جنبش‌هایی تا زمانی می‌توانند ادامه پیدا کنند که حسِ ملیت‌گرایی در میان توده‌های ستم‌دیده توسعه نیافته باشد.

علاوه براین، جنبش «آگاهی سیاه‌پوستان» خرده‌بورژوازیِ سیاه‌ را مورد انتقاد قرار می‌داد که آماده‌ی شرکت در طرح‌های دولت مبنی‌بر سیاست تفرقه بی‌انداز و حکومت‌کُن بود. به‌عنوان مثال، نقش ارتجاعی گاتشا باتالزی Gatsha Buthelezi رهبر حزب آزادی اینکاتا Inkatha Freedom Partyموردی بود که در سال‌های بین 1980 و 1990 به‌خشونت‌ ‌سیاه‌پوست‌ها برعلیه سیاه‌‌پوست‌ها دامن می‌زد. اما تا زمانی که ماهیت این جریان ارتجاعی توسط جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» برای مردم سیاه‌پوست روشن شود و این مردم به‌عنوان دشمن به‌آن نگاه کنند، 10 هزار نفر قربانی آن شده بودند. با همه‌ی این احوال، واقعیت این است که جنبش آگاهی سیاه‌پوستان هیچ‌گونه دیدگاه، نظریه، سیاست و برنامه‌ی روشنی ارائه نداد؛ و همه‌ی دست‌آورهایش اساساً عملی و تجربی بود.

اما، ورود جوانان مدارس ابتدایی و متوسطه به‌مبارزه ترکیب اجتماعیِ جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» را به‌طور جدی تغییر داد. جوانان مدارس که اکثریت آن‌ها از خانواده‌های کارگری بودند، شعارهای جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» را از اتاق‌های بحث دانشگاه بیرون آورده و آن را در عرصه‌ی مبارزه‌ی زنده محک زده و به‌سرعت این بحث را پیش‌ کشیدند که آیا جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» به‌عنوان راهنمای عمل کفایت می‌کند یا نه.

جوانان در جریان مبارزات سال‌های 77-1976 پی‌بردند که غرور خشم‌آلود، و عزم و اراده‌ی غیرقابل انعطافی که جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» به‌آن‌ها القا کرده بود، برای سرنگونی رژیم به‌دست خود آن‌ها کافی نیست. جوانان با رویارویی با قدرت مرگ‌بار دولت و نظام سرمایه‌داری که دولت مدافع آن نظام است، دریافتند که خشم آن‌ها به‌موتورهای پیستونی جنبشِ کارگری در تولید نیاز دارد تا بتوانند مبارزه‌ی خود را براساس نیرویی مادی و قدرتمند متمرکز کنند. آن‌ها درعین‌حال پی‌بردند که دغدغه‌ها و علایق ویژه‌ی آن‌ها چیزی نیست مگر بخش جدایی‌ناپذیری از دغدغه‌ها و علایق طبقه‌ی کارگر. و با رسیدن به‌چنین نتیجه‌ای که آن را از خود کارگران آموخته بودند، به‌محدودیت‌های جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» پی‌بردند. جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» دارای این پتانسیل بود تا به‌عنوان نیرویی در عرصه‌ی ملی و برفراز جنبش جوانان سیاه‌پوست باقی بماند، و در واقع این تا زمانی امکان داشت که جوانان خود را به‌عنوان بخشی جداگانه از جنبش کارگری سیاه‌پوستان می‌دیدند.

«آگاهی سیاه‌پوست‌ها» هیچ‌گونه سیاستی در قبال مسئله‌ی مبرم آفریقای جنوبی انقلابی: کنترل زمین، معادن و کارخانه‌ها، سازمان تولید و توزیع و خصلت طبقاتی دولتی انقلابی نداشت. «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» برای طبقه‌ی کارگر ابزاری برای بیان خشم و سرخوردگی‌ها بود، اما راهنمای مسیر حرکت در آینده نبود.

بدین‌ترتیب بود که جوانان بعد از سرکوب‌های 1977 به‌ناتوانی جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» در تدارک رهبریِ منسجمِ مبارزات کارگری به‌روشنی پی‌بردند. سال 1979 بود که جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» به‌طور جدی با افت مواجه شد. جوانان استقبال فزاینده‌ای از منشور آزادی و کنگره‌ی ملی آفریقا کردند، یعنی سنتی که کارگران هنوز به‌آن وفادار بودند.

در همان ژوئن 1977 بود که دیلیزا مای Diliza Mji در خطابیه‌ی ریاست خود در کنفرانس سالانه‌ی سازمان دانشجویان آفریقای جنوبی SASO مرحله‌ی آغازین درکِ طبقاتیِ در حالِ توسعه را به‌روشنی بیان کرد:

 «امروز فراخوان لیبرال‌ها و فرلیگده‌هاverligte [به‌فردی از احزاب سیاسی سفید گفته می‌شد که از گرایش‌های لیبرالی سیاست‌های دولت حمایت می‌کرد] به‌دولت ملی‌گرا این است که باید به‌سیاه‌پوست‌ها فرصت‌های بیش‌تری برای شرکت در به‌اصلاح "نظام بازار آزاد" داده شود، چنان‌چه آن‌ها با این فرصت‌ها هویت بگیرند و قادر باشند در مقابل "پیش‌رفت تجاوزگرانه‌ی کمونیست‌ها که در حال حاضر در آستانه‌ی دروازه‌های آفریقای جنوبی قرار دارند"، از خود آن‌ها دفاع کنند. بنابراین ضروری است که به‌مبارزه نه تنها از نقطه‌نظر منافع رنگ پوست، بلکه از نقطه‌نظر طبقاتی نیز نگاه کنیم».

 

مسئله‌ی مسلح شدن

 جوانان از سال 1976 به‌نتایج دیگری رسیده بودند واین‌ نتیجه چیزی غیر از این نبود که: جنبش باید مسلح شود. جوانان در سال‌های 1976-1977 مبارزه‌ی ناامیدکننده‌ و نابرابری را با دولتِ مسلح به‌‌انواع سلاح‌های سبک و سنگین پیش‌ گرفتند. آن‌ها آرزو داشتند تا مسلح شده و از خود دفاع کنند. اما چنین چشم‌اندازی برای آن‌ها در کار نبود. در عوض، مجبور شدند که روی قدرت فراگیری و هوشیاری خود تکیه کنند. آن‌ها به‌سرعت آموختند که چگونه با گاز اشک‌آور مقابله کنند، و با در سطل آشغال‌، اگر کمی بخت با آن‌ها یار باشد، چگونه گلوله را از مسیر خود منحرف کنند. آن‌ها کشف کردند که اگر تایرهای پرشده با بنزین را آتش زده و از تپه‌ها به‌طرف خطوط پلیس هُل بدهند، پلیس را در آن لحظه دچار مشکلاتی می‌کنند، یا این‌که توپ‌های تنیس را از بنزین پر کرده، آن را آتش زده و به‌طرف ساختمان‌ها پرتاپ کنند تا مهلت فرار داشته باشند. اما تمامی این‌کارها به‌طرز ناامیدکننده‌ای ناکافی بود.  

شاید رهبران کنگره‌ی ملی آفریقا از پس این حوادث غافل‌گیرشده بودند. با این حال که شورش بیش از 20 ماه به‌طول انجامید، اما هنوز هیچ‌گونه سلاحی در اختیار جوانان قرار داده نشد. این امر نه تنهابه‌دلیل لَختی و ناکارآمدی رهبری، بلکه به‌دلیل پیگیری سیاست‌های ورشکسته‌ی جنگ چریکی بود که با وجود شجاعت‌ کادرهای اومخونتووی سیزوه Umkhonto we Sizwe (نیزه‌ی ملت، شاخه نظامی کنگره ملی آفریقا و حزب کمونیست آفریقای جنوبی)، چیزی نبود مگر مایه‌ی تحریک ناچیزِ رژیم؛ و تدارکی بود برای تابع کردن جنبش توده‌ای در برابر سیاست‌های جنگ چریکی.

نتیجه‌ی سیاست‌های رهبری بلافاصله، جدائیِ دائمیِ «مبارزه‌ی مسلحانه» از جنبش توده‌ای بود. هزاران تن از جوانان برای به‌دست آوردن سلاح و آموز‌ش‌های چریکی از مرزها عبور کردند، و امید داشتند که دوباره بازگشته و از طریق جنگ چریکی مردم تحت ستم را آزاد کنند. آن‌ها بدون این‌که نیازی باشد از وظیفه‌ی اصلی خود (یعنی: سازمان‌دهی توده‌ایِ طبقه‌ی کارگر) منحرف شدند.

کنگره دانشجویان آفریقای جنوبی (COSAS) در سال 1979 در داخل آفریقای جنوبی متولد شد و اولین سازمان ملیِ واقعاً توده‌ای برای دانش آموزان بود. AZASO (سازمان دانشجویان آزانین) Azanian Students Organisation از جنبش «آگاهی سیاه‌پوست‌ها» جدا شدند. بایکوت‌ مدارس در سال 1980 خبر از مبارزه‌ای نوین در میان جوانان می‌داد، که در آغاز پیوندی تنگاتنگ با کارگران داشت و در حال تدارک و آب‌دیده کردن خود برای خیزش‌های انقلابی 84-1985 می‌کرد.

*****

 

روزشمار قیام جوانان در کیپ‌غربی (1976)

                                                      

16 ژوئن: گشت‌های نیروهای ویژه‌ی پلیسِ مستقر شدند.

24 ژوئن: دفتر اصلی مدرسه‌ی هلنگیسا (نیانگا) به‌آتش کشیده شد و به‌همین دلیل فردای آن روز گروه ضدشورش، مقامات اداره‌ی بانتو را تهدید کردند.

27 ژوئن: اداره‌ی پست لانگا Langa  و مدرسه‌ی زیمسا Zimosa  به‌آتش کشیده شدند.

2 اوت: دانشجویان دانشگاه کیپ غربی UWC، جلسه‌ای در ابراز هم‌بستگی با دانشجویان سووتو تشکیل دادند و تصمیم گرفتند کلاس‌های درس را تحریم کنند.

6 اوت: دانش‌کده‌ی آموزشی هوات Hewat در آلتون Athlone در هم‌بستگی با دانش‌جویان دانشگاه کیپ غربی به‌آتش کشیده شد.

8 اوت: آتش دفتر اصلی مدرسه‌ی اتروئس را ویران کرد.

10 اوت: بخشی از ساختمان پیش‌ساخته‌ی دانش‌کده‌ی پنینسولا Peninsula که برای آموزش‌های پیشرفته‌ی فنی ساخته شده بود، در شعله‌های آتش سوخت و سه بمب دست‌ساخته نیز در دانش‌کده‌ی گوود هُپ پرایمری در بلوین Bellville جنوبی پیدا شد.

11 اوت: دانش‌جویان آفریقایی از لانگا Langa، گوگولتو Guguleth و نیانگا Nyanga در هم‌بستگی با دانش‌جویان سووتو راهپیمایی کردند. دانش‌جویان لانگا با پلاکاردهایی در خیابان‌های شهر دست به‌راهپیمایی زدند. معلمان نیز که مصمم بودند نظم راهپیمایی را حفظ کنند، آن‌ها را همراهی کردند. دانش‌جویان هم‌چنین تحت‌نظر پلیس بودند و در پی حوادث مربوط به‌حمله به‌فروشگاه‌ها، 33 نفر به‌ضرب گلوله‌ی پلیس کشته شدند. پلیس نظاهرات گوگولتو را متوقف کرد و به‌دانش‌جویان 8 دقیقه مهلت داد تا متفرق شوند. دانشجویان از جای خود تکان نخوردند و در نهایت گازهای اشک‌آور بود که بر سر آن‌ها باریدن گرفت. 25 تا 30 نفر از آن‌ها دستگیر شدند. مابقی جمعیت که مصمم به‌ادامه‌ی تظاهرات بودند، در پیِ مطالبه‌ی آزادی بازداشت‌شدگان از اداره‌ی پلیس گوگولتو برآمدند.

 

قیام جوانان کیپِ غربی در 16 ژوئن

تعدادی از رهبران دانش‌جویان دانشگاه کیپ غربی و دیگر رهبران انجمن‌ها دستگیر شده و در زندان ویکتور ورستر Victor Verster در نزدیکی شهر پارل Paarlزندانی  شدند.

12 اوت: در این روز شاهد 36 ساعت درگیری گارد پلیس R2 هستیم. گارد در این درگیری‌ها صدماتی را نیز متقبل می‌شود. کارکنان لانگا و گوگولتو کار را متوقف می‌کنند. کودکان خردسال برای ساختن بمب‌های بنزینی از اتومبیل‌ها درخواست بنزین می‌کنند. دانش آموزان دبیرستان اِسلن پارک Esselen Park در ورکستر Worcester در مقابل دبیرستان تظاهرات می‌کنند و مورد حمله‌ی گاز اشک‌آور و باتوم قرار می‌گیرند.

دانشجویان دانشگاه کیپ UCT به‌طرف مرکز شهر راهپیمایی کرده و در حالی که حرکت می‌کردند، به شیوه‌ی گروه قدرت سیاه‌پوستان ادای احترام می‌کردند و سلام نظامی می‌دادند، تا این که پلیس آن‌ها را متوقف می‌کند. در این جریان 73 نفر از دانشجویان دستگیر می‌شوند.

در بلویل Bellville، 600 تن از دانش‌آموزان رنگین‌پوستِ دبیرستانِ آموزشی بلویل راهپیمایی کرده و با پلیس درگیر شدند، این درحالی است که پلیس پوسترهای تظاهرات‌ کنندگان را در دانشگاه کیپ غربی می‌شکند. افرادی که پوسترها را حمل می‌کنند به‌دلیل پیام‌هایی که برروی آن‌ها نوشته شده است، دستگیر می‌شوند. برروی این پوسترها نوشته شده بود: «سووتو معذرت می‌خواهیم و یا کروگر Krugerیک خوک است و یا انقلاب در راه است».         

14 اوت: آتش سوزی‌هایی در محلات سیاه‌پوستان گزارش می‌شود.

16 اوت: دانش‌آموزان در دبیرستان‌های الکساندر سینتون  Alexander Sinton و  بلگریویا Belgravia کلاس‌های درس را بایکت می‌کنند. 500 تن از دانش‌جویان دانشگاه کیپ غربی به‌طرف دادگاه بلویل راپیمایی می‌کنند، دادگاهی که 15 تن از دانش‌جویان را به‌دلایل حوادث اخیر دستگیر شده بودند، محکوم می‌کند. دبیرستان آرکادیا Arcadia شاهد آتش‌سوزی است و کلاس‌های درس در سامرست غربی Somerset West  به‌دلیل اعلام هم‌دردی با «سیاه‌پوستان به‌قتل رسیده» بایکوت می‌شود.

23 اوت: دانش‌آموزانِ دبیرستان آتلون Athlone در بیانیه‌ای خشونت پلیس، آموزش نامرغوب، تبعیض نژادی و وضعیت رقت‌بار بازداشت شدگان را محکوم می‌کنند. پلیس تاکتیک خود را تغییر می‌دهد و برای درهم‌شکستن روحیه‌ی جوانان به‌مدارس هجوم می‌آورد.

30 اوت: حدود 600 تن از دانش‌آموزانِ مدارس متوسطه به‌طرف بانتل‌هاول Bontheuwel (یکی از گتوهای رنگین‌پوستان در استان کیپ غربی) راهپیمایی می‌کنند. آن‌ها در مسیر راهپیمایی با چهار خودروی ضدشورش مواجه می‌شوند. دانش‌آموزان از طرف پلیس ضد شورش مورد حمله‌ی گاز اشک‌آور قرار می‌گیرند و به خانه‌های اطراف پناه می‌برند. پلیس غضبناک شده و برای جلوگیری از خروج آن‌ها، حیاط‌ خلوت خانه‌ها را نیز مورد حمله‌ی گاز‌اشک‌آور قرار می‌دهد.

1 سپتامبر: حدود 2 هزار تن از دانشجویان لانگا Langa، گوگولتو Guguleth و  نیانگا Nyanga بدون اطلاع قبلی و یا هیچ‌گونه تبلیغاتی به‌طرف منطقه‌ی تجاری کیپ تاون راهپیمایی می‌کنند و با هیچ‌ مانعی مواجه نمی‌شوند.

2 سپتامبر: دانش‌آموزان رنگین‌پوست به‌امید به‌نمایش‌ گذاشتن راهپیمایی‌ای آرام دست به‌تظاهرات می‌زنند. اما پلیس خود را آمده کرده و مرکز تجاری کیپ تاون را تعطیل می‌کند. گازی که پلیس برای پراکنده کردن دانش‌آموزان به‌کار می‌برد، به‌کارگران آن منطقه نیز آسیب می‌رساند و آن‌ها مجبور می‌شوند از آن منطقه فرار کنند. راهپیمایی تا سوم سپتامبر ادامه پیدا می‌کند، تا این‌که پلیس در اقدامی مشابه دست به‌پراکنده کردن تظاهرت‌کنندگان می‌زند. به‌نظر می‌ر‌سد که شورش‌ کیپ تاون در این مقطع به‌مرحله‌ای رسیده‌ است که ارعاب، عامل عقب‌نشینی جوانان از شورش‌های خیابانی است.

4-5 سپتامبر‌: جوانان در شهر‌ک‌های رنگین‌پوستان به‌خیابان‌ها هجوم می‌آورند. مدارس، کتابخانه‌ها و دادگاها به‌آتش کشیده می‌شوند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[*] قسمت‌های مختلف این نوشته را از سایت‌های زیر برگرفته‌ام:

http://www.sahistory.org.za/topic/western-cape-youth-uprising-timeline-1976

http://www.sahistory.org.za/topic/june-16-soweto-youth-uprising-timeline-1976-1986

http://www.socialistworld.net/doc/2342