خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
بعد همگی را به بند یک و هفت و هشت که یکجور قرنطینه بود بردند. استقبال بدون مجوز زندان خیلی گرم و پر مهر بود. من تمام دو-سه شبی را که آنجا گذراندم با تعداد زیادی از بچهها (دو به دو) صحبت کردیم چون اجازه تجمع داده نمی شد. از وقایع زندان آنجا و سرکوب پلیس و نحوه انتقاد آمیز برخوردها بسیار شنیدم. و بسیاری از پرسش هایی که بنظر می آمد بی پایان هستند را در حد ممکن پاسخ گفتم. همه ی کسانی که در این چند روز باب صحبت را گشودند از شکست اعتصاب با انتقاد یاد کردند و بخصوص درباره ابهام تحقیر آمیز ندامت «رهبران»زندان بهت و گنگی آشکاری داشتند.
****************************************
«تبعید» از تبعید
بد نیست توضیح بدهم که چرا انتقال از زندان (بند چهار اتاقهای دربسته) زندان عادل آباد به زندان شماره یک قصر در تهران را «تبعید» نامیدم. در بند چهار عادلآباد تقریبا امکانات در حد صفر بود. روحیه عمومی حاکی از خستگی، و چشم انداز بهبود در شناختی مه آلود و ناروشن بود. اما آنچه در اکثر افراد وجود داشت، قدرت مقاومت و تاب آوردن و هم اندیشی جمعی مقاومت بود. به یک زبانی دل ما «قرص» بود. و پلیس با همه سرکوب گری اش در عمل محتاط و در نگاهش نسبت به ایستادگی بچه ها ناتوان و زبون بود. این را در سکوت و فاصله ای احترام آمیز می شد بوضوح دید. ما هنوز در وضعیت برابر مذاکره می کردیم و خواسته هایمان را به اصطلاح «روی میز» می گذاشتیم. اما در تهران وضعیت برعکس بود.
زندان شماره یک؛ هشت بند داشت . که در سه حیاط جدا از هم تفکیک شده بود. اولی بندهای یک و هفت و هشت و دو و سه بود. دیگری بند چهار وپنج و آخری بند شش. همه به یک کریدور اداری اصلی (زیر هشت) وصل بودند. اتاقهای افسران و پاسبانان در این قسمت بود. راهروی رفتن به «سالن» ملاقات از این کریدور بود. در واقع راهروی بند چهار برای رفتن به بند پنج و بند شش نیز بود. عملاً سه زندان (هشت بند) در یک جا متمرکز بود. به اصطلاح پرونده های سبکتر، نیمه سنگین و سنگین، را بطریقی جداسازی کرده بودند. ولی به نسبت سخت گیری برعکس اعمال میشد.
در این زندان درِ اتاقها باز بود. رفت و آمد در راهروها منعی نداشت. آشپزخانه (چراغخانه) کوچکی در اختیار سه بند(4و5و6) وجود داشت. صبح تا شب استفاده از حیاط (هواخوری) آزاد بود. کتابخانه جمعی متعلق بهزندانیان باتنوع کتاب، داخل بند وجود داشت. کتابخوانی چندنفره از طرف پلیس بدون محدودیت بود. ملاقات در روزهای معینی بصورت (پشت دو ردیف میله-طوری فاصلهدار) برقرار بود. گرفتن وسایل از خانوادهها تا حدودی مجاز بود. در حیاط بند شش تور والیبالی بود که نیمی از روز از آن استفاده میشد و نیمی از روز برای بازی فوتبال (گل کوچک) جمع می شد. در حیاط بند پنج هم ساعاتی برای بازی فوتبال بود و بعلت پیاده روی اکثر افراد ساعاتی بازی نمی شد.
اما یک چیز را نمی شد بهیچ وجه ندیده گرفت. و آن اعمال تفوق بیحد پلیس بود. ساعات خاموشی بشدت اعمال می شد. در ساعات خاموشی حق کتاب خواندن شخصی (تکنفره) هم نبود. و بشدت منع می شد. در اوقات صبح و شب با اعلام سرشماری همه را به حیاط می فرستادند. عذر هیچکس را برای نرفتن نمی پذیرفتند. و بشدت برخورد می کردند. در فاصله به حیاط رفتن مامورین هر وقت که می خواستند با کفشهای شان وارد هر اتاقی که می خواستند می شدند و وسایل اتاق را بهم می ریختند. زندانیان هیچ حق اعتراضی نداشتند. به عبارتی پلیس یک جور فضای رعب را حفظ می کرد. در واقع سلطهای روانی را حاکم نگه می داشتند.
در شیراز کتکخوردن، غل و زنجیر شدن، انفرادی و منع ملاقات طولانی مدت، و هر شکنجهای باعث شکست روحی زندانیان نشده بود. این وضعیت برتری روحیه با توجه به همه ی ضعف و قوت برخورده های پیشآمده بود. اما در زندان تهران یک شکست تحقرآمیز و عقب نشستن به اصطلاح «تاکتیکی» روحیه عمومی را درب و داغان کرده و مقاومت سخت و جانانه عدهای را هم که مقاوت کرده بودند بیرنگ و بیاثر نموده بود. «عقبنشینی تاکتیکی» شده بود «عقب راندهشدن استراتژیک».
*
«رد تئوری بقا» در زندان
در زندان های سیاسی آن زمان که بزرگترین شان زندان قصر تهران بود این موضوع منتشر شده بود که درگیری(شورش) زندان عادل آباد براساس مسئله «رد تئوری بقا» بوجود آمده. یعنی زندانیان می خواستند حرکات آرام در زندان را که باعث تخریب روحیهی مبارز زندانیان می شده را رد(نفی) نموده و برای همین منظور اقدام به درگیری را جایگزین ماندن بی دردسر و گذراندن محکومیت های شان کردهاند. مثلا این تئوری روزمرگی مثل ورزش و مطالعه و احیاناً تحصیل و ترجمه و زبان آموزی بحث و گفتگوی گروهی و از این دست را «بقا» تعریف می کردند و درگیری با پلیس(ومثلا گروگان گیری) را رد تئوری بقا تبیین می کردند. این نوع تئوری سازی از رخدادهای زندان شیراز را دو تشکیلات زندان در بندهای چهارو پنجو شش فدائی ها (برهبری بیژن) و مجاهد ها (برهبری مسعود) در تعاملات بین خود خلق کرده بودند. ولی در سرکوب پلیسی با اولین رخداد؛ خود این رهبران با کمترین فشار اظهار ندامت(«گه خوردم») در انظار همه کرده بودند.
گویا چند نفر از جمله این دو نفر را زیر هشت می برند و در حالیکه با میکروفونی صدایشان را از بلندگوی همه بندها پخش می کردند شلاق(کابل) میزنند و دراثر اندک فشاری آن فضاحت را رقم می خورد. درحالیکه اشخاصی را بشدت و خیلی زیاد می زنند ولی اظهار ندامت نمی کنند. تعداد بیشتری را به بیرون زندان شماره یک بند تنبهی و انفرادی می برند و آنجا شلاق کش می کنند. به همین منظور که اظهار ندامت کنند. که البته شاهد و ناظری از جمع زندانیان آنجا نبوده. برخی مقاومت میکنند و برخی ندامت (گه خوردم) را اظهار می کنند.
*
تجربه زندان شماره یک
ورود به زندان شماره یک با برخورد تند شروع شد. بعد، وقتی وارد در راهرو بند چهار شدم، جایی روی یک تخت سه طبقه را پلیس برایم معین کرد که محل خوابم بود. می توانستم از هواخوری حیاط بند پنج روزها مثل بقیه طبق مقررات استفاد کنم. می توانستم در اتاقهای این دو بند رفت و آمد داشته باشم و در ساعات غذای صبح و ظهر و شب با افراد بند شش که به بند چهارو پنج می آمدند گفتگو داشته باشم.
اولین برنامه من صحبت کردن با تک تک افرادی بود که تجربه مستقیم کتک خوردن تنبیهی را داشتند. و از زبان خودشان پیشینه و نوع برخورد و بخصوص دفاع یا انتقادشان را بشنوم. با کسانیکه بیادم مانده صحبت کردم ، وجیه ق. بود. از پرونده و سابقه او چیزی بخاطر ندارم ولی وجیه یک چهره مقاوم و نشکسته در زیر شکنجه های شدید پلیس زندان بود. او شلاقها را خورده بود و اظهار ندامت نکرده بود و اعتراض را حق زندانی (خودش) دانسته بود. بعد از چند روز مجرد به بند بازگشته بود. وجیه طرفدار تئوریهای بافته شده درگیری نبود ولی در اعتصاب شرکت کرده و مورد شناسائی و تنبیه واقع شده بود. وجیه درباره ندامت دیگران اظهار نظر نمیکرد. اما نسبت به شرایط ایجاد درگیری و خطای محاسباتی انتقاد داشت. او عضو کمون بزرگ بود ولی در تشکیلات سیاسی زندان نبود.
*
نفر دیگری که با او مفصل صحبت کردم دکتر غلام بود. او برایم حرفهای زیادی داشت که بزند و از جمله شرح وقایع و پیرویش از جریان «رد تئوری بقا» و درگیری در زندان. او بیشتر با مجاهدین م.ل. و برخی منتقدین به مشی مسلحانه نزدیک و مرتبط بود. اما از «کوتاه آمدن» خودش در انفرادی و قبول اظهار ندامت هم بشدت انتقاد و انتقاد از خود داشت. تا جایی که بیاد میآورم او شکست اصلی را کوتاه آمدن دو نفر اولیه و پخش اظهارات آن دو می دید.
از تجربیات جالب زندان جدیدم اینکه عزیز سرمدی و عباس سورکی که هم پرونده بیژن بودند با وی خیلی کوتاه ملاقات و برخورد داشتند. بخصوص که وقتی مشعوف کلانتری و حسن ضیا ظریفی را هم به این زندان منتقل کردند. آن چهار نفر با هم خیلی نزدیک بودند ولی با بیژن خیلی ارتباط دوری داشتند. اسم گروه بیژن فقط یک اسم از یک پرونده قبلی بود. و تا جایی که مشاهده می شد هم فکری یا هم راهی بین بیژن با اعضاء افراد آن پرونده در جریان نبود. بنظرم می شود پرونده جزنی-ظریفی را یک کادر تبلیغاتی هویتی تعریف کرد تا یک ارتباط مبارزاتی و تشکیلاتی.
بیژن در زندان بند شش در یک اتاق با مسعود رجوی، دکتر عباس شیبانی، شکراله پاکنژاد (و یکی دو نفر دیگر) هم اتاق بودند. اینجا یک جوری بوسیله پلیس زندان جدا سازی شده بود. من با بیژن هم صحبت کردم او انتخاب های اولیه برای درگیری و تاکتیک ندامت (صوری) را مورد تائید می دید. ولی در مورد زندان شیراز که واقعیتی جز از تحلیل های باب شده در زندان قصر داشت را مورد گفتگو قرار نداد و موکول به بعدها کرد.
*
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
او در جایی که از من خواست نظرم را به او بدهم چیزی شبیه به این گفتم«آدم خوبه جایگاهش رو منطبق با توانش انتخاب کنه !» بیاد ندارم حرفم را قبول یا رد کرده باشد. [او خود را در جایگاهی میدید که برایش مقدر شده، و این تقدیر ماورائی نقشی را برایش رقم زده. پس موظف است در مرکز تحلیلها و خط دهی ها باشد. اما در جنبه «انسانی» سیره داهیانهاش را چنان رقم میزد که از همهی نقادیها برای تثبیت جایگاه فرعونیش بهره میداد و بس.]
*
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه