rss feed

30 دی 1400 | بازدید: 1408

اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو

نوشته شده توسط لکس بوهلمایر - مترجم: آزاده ادیب

جایگزینی همه‌جانبه‌ (ویا به‌عبارتی کارساز و مؤثرِ) انرژی فسیلی با انرژی به‌اصطلاح پاک از جنبه‌ی اقتصادی در ساختار اقتصادی/سیاسیِ فی‌الحال موجودِ دولت/ملت‌ها به‌لحاظ ملی و بین‌المللی (به‌واسطه‌ی رقابت ذاتی سرمایه در روی‌کردهای گوناگون درونی و بیرونی‌اش) عملی نیست؛ سؤال این است‌که صرف‌نظر از جنبه‌ی تکنولوژیک (که عمدتاً نظری است)، انواع زیرساخت‌های کنونی از این قابلیت برخوردارند که بدون تغییرات اساسی در بنیان‌های اقتصادی/سیاسیِ موجودْ پذیرای انرژی الکتریکیِ پاک به‌جای انرژی الکتریکی حاصل از سوخت‌های فسیلی باشند؟

 

اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو

 گفتگوی لکس بوهلمایر با دت‌لف فان فوورِن

 

نوشته‌ی: لکس بوهلمایر (Lex Bohlmeijer)

مترجم: آزاده ادیب

منبع: روزنامه‌‌‌‌ی کارسپاندنت- نوابر 2021

 

 مقدمه‌ی سایت رفاقت کارگری

مقاله‌ی حاضر به‌دو دلیل ترجمه و منتشر می‌شود: یکی، ارائه‌ی تصویری کلی در زمینه‌ی فاجعه‌‌ی درحال شکل‌گیری برای طبیعت در بُعد انتشار گازهای گلخانه‌ای (که می‌تواند تخریب ابعادی از زندگی و حتی کلیتِ وجودِ نوع انسان را درپی‌داشته باشد)؛ و دیگری، ارائه‌ی نمونه‌‌ی عموماً پذیرفته شده‌‌ای از راه‌حل‌هایی براساس نگرش رفورمیستی/بورژواییِ به‌اصطلاح رادیکال در رابطه با ‌فاجعه‌ی انتشار گازهای گلخانه‌ای و گرمایش زمین. این نوشته که اساساً یک گفتگوی ژورنالیستی است، علی‌رغم ابراز ناامیدی از حل معضلات اقلیمی در موجودیت نظامِ اقتصادی/سیاسی/اجتماعی موجود، اما گامی فراتر برنمی‌دارد و از جنبه‌ی سرسپردگی طبقاتی، در همین نظام موجودْ میخ‌کوب می‌شود و تاریخاً گامی ‌جلوتر نمی‌رود.

جنبه‌ی مثبت پرسش‌وپاسخ‌ها در این نوشته این است‌که ‌ـ‌در مجموع‌‌ و علی‌رغم بعضی ناروشنی‌هاـ به‌خواننده فرصت می‌دهد تا براساس بینش خود به‌این نتیجه برسد که نظام سرمایه‌داری (لااقل تا لحظه‌ی کنونی) توان مقابله‌ی مؤثر با انتشار گازهای گلخانه‌ای و تخریب طبیعت در این زمینه را نداشته است. شیوه‌ی آقای دتلف فان فوورِن (به‌عنوان یکی از کارشناسان معتبر در مسائل اقلیمی) در پاسخ به‌سؤالات آقای لکس بوهلمایر به‌عنوان مصاحبه‌کننده‌ به‌این ترتیب است که از یک طرف روی راه‌حل‌های موجود انگشت می‌گذارد و نسبت به‌اثرگذاری آن‌ها ابراز امیدواری می‌کند؛ اما از طرف دیگر، نوعی از شکِ ضمنی را پیش می‌کشد که می‌تواند خوانند‌ی جدی را به‌بررسی و مطالعه‌ی گسترده‌تر راهبر شود.

برای مثال، مصاحبه‌شونده در مقابل این سؤالِ مصاحبه‌کننده که آیا طبیعت به‌طور خودبه‌خود بازسازی می‌شود و تخریب‌های وارده را از سر می‌گذراند[؟]، می‌‌گوید: «هم‌اکنون 20 تا 30 سال فرصدت داریم تا انتشار CO2 را به‌صفر برسانیم تا زمین بیش از 5/1 درجه گرم نشود. پس، باید هرچه زودتر به‌این مسئله بپردازیم. این امر از جنبه‌ی تکنیکی قابل تصور است؛ اما به‌لحاظ سیاسی چالش بسیار بزرگی است»[همه‌ی تأکیدها از ماست]. این شکل از بیان به‌طور ضمنی به‌خواننده می‌گوید عامل عمده‌ی تخریب طبیعتْ سیاسی است؛ چراکه جلوگیری از گرمایش زمین از «جنبه‌ی تکنیکی قابل تصور» است! بدین‌ترتیب، خواننده بنا به‌موقع و موضع ایدئولوژیک/طبقاتی خود به‌دنبال چاره‌ا‌ی سیاسی می‌گردد که نهایتاً از دو حالت خارج نیست: بقای نظام فی‌الحال موجودِ سودمحور با بعضی اصلاحات ویا جستجو و تحقیق درباره‌ی آلترناتیوِ اجتماعی/تاریخیِ ممکن.

در مثالی دیگر، مصاحبه‌شونده در مقابل این سؤال ضمنی که آیا رشد جمعیتِ جهانْ تخریب بیش‌تر طبیعت را درپی خواهد داشت[؟]، این‌طور جواب می‌دهد: «سبک زندگی آدم‌ها، شیوه‌ی تولید انرژی و میزان مصرف سرانه‌ی آن مهم‌تر از رشدِ [مطلق] جمعیت است. بنابراین، «افزایش جمعیتْ» زمین را فرسوده نمی‌کند، در واقع این «مصرفِ» بیش از حد است که باعث فرسودگی زمین می‌شود».

جنبه‌ی منفی این گفتگویِ بورژواییِ به‌اصطلاح چپْ به‌طرح چگونگی تخریب طبیعت برمی‌گردد که از  محدوده‌ی مقولات مطرح در اجلاس گلاسکو فراتر نمی‌رود. به‌بیان دیگر، این گفتگو علی‌رغم اشاره به«‌تغییر کاربردی زمین»، درباره چگونگی و چیستی این «تغییر کاربردی» تقریباً سکوت می‌کند. گرچه اساس این گفتگو بررسی مسائل مطرح در اجلاس گلاسکوست، اما وظیفه‌ی کارشناس حقیقیِ مسائل اقلیمی (که دغدغه‌ی بقای طبیعت و بقای نوع انسان را نیزداشته باشد)، اشاره‌ی روشن و دسته‌بندی شده‌ به‌عوامل تخریب‌کننده‌ی طبیعت به‌عنوان پاره‌ی جدایی‌ناپذیر از نوع و نوعیت انسانی است.

بسیاری از کارشناسان و نظریه‌پردازان مسائل اقلیمی (ازجمله همین آقای دتلف فان فوورِن) ضمن تأکید و عمدگی بخشیدن به‌انتشار گازهای گلخانه‌ای (مانند گاز کربنیک و متان)، راه‌حل را الکتریکی کردن حمل‌ونقل شهری و بین شهری، و هم‌چنین تولید برق از منابع تجدید‌پذیر می‌دانند که به‌زعم آن‌ها با دخالت و زیرنظر دولت‌ها شدنی است.

دتلف فان فوورِن در همین گفتگو می‌گوید: «10 سال پیش نمی‌دانستیم که استفاده از وسائل حمل‌ونقل برقی در کاهش گازهای گلخانه‌ای گام مؤثری است. همین امر درباره‌ی تأمین انرژی الکتریکی نیز صادق است. درحال حاضر، انرژی خورشیدی و باد به‌همان هزینه سوخت‌های فسیلی است. برای دست‌یابی به‌این هدف که افزایش دمای زمین بیش از 5/1 درجه نباشد، امکانات روبرو چنان ناچیز است‌که به‌درِ بسته‌ای شباهت دارد. اما چنان‌چه عملاً گام‌های کوچکی برداشته شود، چه‌بسا امید دست‌یابی به‌این هدف نیز افزایش پیدا کند». با نگاهی نسبتاً دقیق به‌سخنان این کارشناس هلندی متوجه می‌شویم که کُنه و عمق حرف او این است‌که درحالِ حاضر امکانِ جایگزینیِ انرژی الکتریکیِ حاصل از سوخت‌های فسیلی با انرژیِ حاصل از عوامل غیرفسیلی و به‌اصطلاح پاک، ضمن این‌که ممکن است، اما عملی نیست. این تناقض را چگونه می‌توان توضیح داد؟

برای جستجوی ریشه‌ی این تناقضْ فرض کنیم که براساس یافته‌های تکنولوژیک فی‌الحال موجود بتوانیم تا سال 2025 از شرّ استفاده از سوخت‌های فسیلی به‌طور کامل رها شده و در همه‌ی امورِ بشری از  نیروی الکتریکی به‌اصطلاح پاک و غیرفسیلی استفاده کنیم. در این صورتِ مفروض چه اتفاقاتی در جهان رخ می‌دهد، و با چه تغییراتی مواجه خواهیم بود؟

در چنین صورت مفروضی، قبل از هرچیز با بیش از یک میلیارد انسانی مواجه می‌شویم که در گرسنگی مطلق به‌سر می‌برند! چرا؟ برای این‌که آن‌چه به‌این توده‌ی عظیمْ غذا و مایحتاج حداقلی برای زنده ماندن را می‌رسانَد، استخراج و تولید انواع سوخت‌های فسیلی است که در وضعیتِ مفروضِ استفاده‌ی کامل از انرژی غیرفسیلی ارزش خودرا به‌طورکامل از دست می‌دهد و به‌لحاظ اقتصادی روی آن تبادلاتی خط می‌کشد که یک طرف رابطه‌اش تولید و استخراج سوخت‌های فسیلی بوده است. براساس این فرضیه، گرچه از شرّ گرمایش زمین (که به‌نظر بسیاری از کارشناسان اقلیمی موجودیت نوع بشر را تهدید می‌کند)، خلاص خواهیم شد؛ اما کشورهای دیگر با تهاجم بیش از یک میلیارد انسان گرسنه و از هستی ساقط شده‌ای مواجه می‌شوند که چه‌بسا در امر بقای نوع انسان حتی خطرناک‌تر از گرمایش 5/1 یا 2 درجه‌ای کره‌ی زمین نیز باشد. اما فرض بالا (به‌مثابه‌ی یک سکه‌ی مفروض)، روی دیگری هم دارد که به‌ابعاد فاجعه بیش‌تر دامن می‌زند. چرا؟ برای این‌که اگر سوخت‌های فسیلی ارزش خودرا از دست بدهند و از عرصه‌ی تبادلات اقتصادی خارج شوند، دولت‌ها در کشورهای متعددی که اساس بقای اقتصادی و سیاسی آن‌ها برمحور فروش و تبادل سوخت‌های فسیلی است، ازهم می‌پاشند و توان خرید‌های انواع کالاهای لوکس، نیمه‌لوکس و نظامی را نیز از دست می‌دهند؛ و همین امر موجبِ بی‌کاری توده‌ی نسبتاً وسیعی از کارکنان کارخانجاتی می‌شود که به‌نوعی درگیر تولید تسلحیات نظامی و کالاهای لوکس و نیمه‌لوکس‌‌اند. باید توجه داشته باشیم که محل استقرار این‌گونه کارخانجات و صنایع (به‌ویژه در تولیدات نظامی) عمدتاً کشورهای پیشرفته‌ی اروپایی و آمریکای شمالی است. بنابراین، خارج شدن سوخت‌های فسیلی از چرخه‌ی تبادلات اقتصادی، به‌لحاظ بروزِ بی‌کاری وسیع همان بلایی را به‌نسبت کم‌تری به‌سر کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری می‌آورد که برسرِ کشورهایِ درحال توسعه‌ای می‌آورد که پایه درآمدهای اقتصادی‌شان فروش سوخت‌های فسیلی است. نتیجه این‌که تولید انرژی الکتریکی با استفاده از سوخت‌های غیرفسیلی در ساختار اقتصادی کنونیِ جهان نه تنها تا سال 2025 بلکه تا سال‌ها بعد نیز غیرعملی است؛ چراکه لازمه‌ی وقوع این تحول تکنولوژیک، بُروز تحولات پیچیده در عرصه‌ی مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی/فرهنگی در سراسر جهان است. لازم به‌توضیح نیست که وقوع چنین تحول عظیمی بدون دخالت سازمان‌یافته، آگاه، مستمر و هم‌بسته‌ی توده‌های گسترده‌ی مردمِ طبقات غیرحاکم در همه‌ی کشورهای جهانْ نسبت به‌سرنوشت ‌نوع انسان و نوعیت انسانی غیرممکن است.

 صرف‌نظر از طرح و بررسی همه‌ی تحولات تکنولوژیک و اقتصادی/سیاسیِ لازم برای جایگزینی انرژی به‌اصطلاح پاک با انرژی حاصل از سوخت‌های فسیلی (که در ظرفیت این مقدمه نمی‌گنجد و در توان سایت رفاقت کارگری نیز نیست)، اما با اندکی تأمل می‌توان به‌این نتیجه رسید که زوایا، گستردگی و ابعاد این تحولات هرچه باشد، مقدمتاً باید در زمینه‌ی حداقل‌های امروزی برای زنده ماندن گسترش جهانی داشته باشد.

بدون این‌که نیاز به‌تحقیق چندان پیچیده‌ای باشد، در زمینه‌ی این حداقل‌های لازم (برای بقای زیستی) می‌توان روی نیروی محرکه‌ برای به‌کار انداختن ساده‌ترین ابزارهای لازم برای تولیدِ مایحتاج‌ فقیرترین مردم جهان، نیروی محرکه‌ی وسایل حمل‌ونقل، و انرژی لازم برای استفاده از لوازم خانگی انگشت تأکید گذاشت. در این‌جا تناقضی آشکار وجود دارد که توسط اغلب کارشناسان اقلیمی و فعالین محیط زیست (به‌عمد یا سهو) نادیده گرفته می‌شود. یک سوی این تناقض، لزوم گسترشِ حداقلیِ استفاده از انرژی الکتریکی حاصل از عوامل غیرفسیلی است، و سوی دیگر آنْ وجودِ نزدیک به‌یک میلیون انسان در وضعیت حاضر است که با گرسنگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و حتی دسترسی به‌لامپ برای روشنایی هم ندارند.

 گذشته ازاین‌که جایگزینی همه‌جانبه‌ (ویا به‌عبارتی کارساز و مؤثرِ) انرژی فسیلی با انرژی به‌اصطلاح پاک از جنبه‌ی اقتصادی در ساختار اقتصادی/سیاسیِ فی‌الحال موجودِ دولت/ملت‌ها به‌لحاظ ملی و بین‌المللی (به‌واسطه‌ی رقابت ذاتی سرمایه در روی‌کردهای گوناگون درونی و بیرونی‌اش) عملی نیست؛ سؤال این است‌که صرف‌نظر از جنبه‌ی تکنولوژیک (که عمدتاً نظری است)، انواع زیرساخت‌های کنونی از این قابلیت برخوردارند که بدون تغییرات اساسی در بنیان‌های اقتصادی/سیاسیِ موجودْ پذیرای انرژی الکتریکیِ پاک به‌جای انرژی الکتریکی حاصل از سوخت‌های فسیلی باشند؟ گرچه پاسخ بسیاری از کارشناسان مسائل اقلیمی به‌این سؤال مثبت است؛ اما حقیقت (که در ادامه تصویر مختصری از آن ارائه می‌دهیم) این است‌که پاسخ مثبتِ این قبیل «کارشناسان» بیش از این که درجهت بقا و بازآفرینی طبیعت و نوع انسان باشد، در جهت ‌تثبیت‌ِ و تداوم اقتصادی/سیاسی/اجتماعی نظام سرمایه‌داری و به‌جانب‌داری از کسب رأیِ انتخاباتی برای احزاب و جناج‌بندی‌های سیاسیِ مختلفْ تئوریزه شده‌اند.

برای مثال، دولت ائتلافیِ هم‌اکنون در قدرتِ هلند به‌واسطه‌ی دلبریِ سیاسی از حزب سبزها 5 میلیارد یورو را به‌صندوقی واریز می‌کند تا در امر بهبود امور اقلیمی هزینه شود؛ اما درعین‌حال 5 میلیارد یورو از هزینه‌های بهداشت و درمان کم می‌کند تا آن 5 میلیارد یورو را جبران کرده باشد!؟ بنابراین، با این فرض که وضعیت اقلیمی کمی بهتر خواهد شد، با افزایش زمانِ انتظار برای آزمایش‌های ضروری پزشکی در حدود ‌سه برابر برای افراد بیمار و مسن مواجه می‌شویم. بدین‌ترتیب، نه تنها آسیب‌رسانی بیماری‌ها افزایش می‌یابد، بلکه میزان مرگ‌ومیر هم در مقایسه با وضعیت موجود بالا می‌رود. به‌طورکلی، با در نظر گرفتن این حقیقت ‌که «آینده‌ی» بدون «اکنون» در هرزمینه‌ایْ چیزی جز فرافکنی و فریب نیست، آیا این شکل از سیاست‌گذاریِ دولتی (در امر بهبود وضعیت اقلیمی برای آیندگان که به‌زیان باشندگانِ امروزی است) یکی از اشکالِ کلاهبرداری به‌اصطلاح دموکراتیک/دیپلماتیک نیست؟

*****

تصویری که کارشناسان مسائل اقلیمی (ازجمله همین آقای دتلف فان فوورِن) از چگونگی و سازوکارِ رابطه‌ی انتشار گازهای گلخانه‌ای و افزایش گرمای کره‌ی زمین برای مردم غیرمتخصص ارائه می‌کنند، چنان ساده‌سازی شده و کلی است که تنها به‌شیوه‌ی اعتقادی/اعتباری قابل پذیرش است. به‌بیان دیگر، پذیرش نظریه‌های منتشره‌ی عمومی درباره چرایی و چگونگی گرمایش زمین و افزایش گازهای گلخانه‌ای در اغلبِ نزدیک به‌اتفاق مواردْ چنان ساده و کلی‌ هستند که پذیرش آن‌ها بدون باور به‌اعتبار و جای‌گاه مثلاً علمی گوینده‌اش غیرممکن می‌نماید. بنابراین، برفرض این‌که همه‌ی آن‌چه کارشناسانی امثال آقای دتلف فان فوورِن می‌گویند، بیان‌کننده‌ی حقیقت (به‌معنی ربطِ اجتماعی/طبقاتی/تاریخیِ مسئله) باشد، ضرورتِ تحققِ این دریافتِ حقیقی (یعنی اثبات علمی/عملیِ حقیقی بودن نظرات ارائه شده درباره‌ی علت و خطرات افزایش گرمای کره‌ی زمین) آموزشِ مداوم، سیستماتیک و علمی این مسئله به‌توده‌های مردم (اعم از تحصیل کرده و مثلاً تحصیل نکرده) است.

گرچه وجود چنین آموزش‌هایی دارای جنبه‌ها، ابعاد و سطوح مختلفی است؛ اما مهم‌ترین جنبه‌ی آنْ مردمی کردن مسئله‌ی خطرِ افزایش گرمایش زمین به‌واسطه‌‌ی افزایش گازهای گلخانه‌ای و دیگر عوامل، درجهتِ تغییر سبک در مصرف بی‌رویه‌ای است که بیش از هرعامل دیگری توسط شرکت‌ها و بَرندهای گوناگون تبلیغ می‌شود. به‌طورکلی، یکی از وجوهِ تبادل اطلاعات در امرِ افزایش گرمای کره‌ی زمینْ آموزشِ نظری/تبلیغاتی برعلیه فرهنگ روبه‌گسترش مصرف‌گرایی است، که با استفاده از ترفندهای گوناگون، مصرفِ برای مصرف را تبلیغ می‌کند تا چرخه‌ی تولیدِ سود و انباشت سرمایه هم‌چنان بچرخد و بشریت را به‌طرف تخریب بیش‌تر طبیعت و نوع انسان براند. شکی در این نیست که این‌گونه آموزش‌ها و تقابل‌‌ها به‌جنبشِ مطالباتیِ بازسازی محیط زیست دامن می‌زند که اساساً نمی‌تواند سیاسی نباشد. در ادامه به‌این نکته بازمی‌گردیم.

گذشته از ضرورت آموزشیِ تخریب اقلیمی به‌واسطه‌ی شیوه‌ و سبک مصرف و طبعاً روابط تولیدِ فی‌الحال موجود؛ تصویری که کارشناسان اقلیمی از زیرساخت‌های لازم برای جایگزینی انرژی الکتریکی حاصل از سوخت‌های فسیلی با انرژی الکتریکی به‌اصطلاح پاک ارائه می‌دهند، چنان ساده‌سازی شده و مختصر است که انگار به‌جای گفتگو از کامیون‌هایی با توان حمل بارهای چندین تُنیْ از کامیون‌هایی گفتگو می‌کنند که همانند اسبابِ بازی کودکان است و نیروی محرکه‌شان اگر کوک فنرِ این اسباب‌بازی نباشد، باطری‌های یک‌ونیم ولتی است.

در گفتگوهایی که با بعضی از دوستانی داشتیم که در زمینه‌ی گرمایش زمین و به‌طورکلی تخریب طبیعت به‌شکل غیرحرفه‌ای مطالعه می‌کنند، با سه نکته در این زمینه آشنایی اندکی پیدا کردیم که طرح  اشاره‌وار این نکات در این‌جا می‌تواند مفید باشد:

 

یک}ـ

صرف‌نظر از جنبه‌ی عمدتاً نظری و قیاسی/صوری این دیدگاه نسبتاً فراگیر که افزایش انتشار گازهای گلخانه‌ایْ باعث افزایش دمای کره‌ی زمین و تخریب محیط زیست و نوع انسان می‌شود؛ اما همه‌ی کارشناسان مسائل اقلیمی براین باور نیستند که افزایش 5/1 تا 2 درجه‌ای گرمای زمین با تخریب جبران‌ناپذیر محیط زیست و حیات نوع انسان همراه خواهد بود. برای مثال، «اقلیم‌شناسی به‌نام بیورن لومبورگ معتقد است از آن‌جا که دو تا سه درجه افزایش دمای یکنواخت در همه‌‌ی نقاطِ جهان ممکن است باعث قطع ال‌نینو (این پدیده‌ی بسیار مخرب و خطرناک) شود[این‌جا]، بهتر است بشر به‌جای کنترل گرمایش جهانیْ به‌دنبال افزایش دمای زمین از طریق روش‌هایی هم‌چون استفاده بیش‌تر از سوخت‌های فسیلی باشد»!

به‌جز این نظریه که در حوزه‌های آکادمیک طرف‌داران محدودی دارد، اقلیم‌شناسان معدودی هم وجود دارند که می‌گویند: با توجه به‌این‌که با کاهش لکه‌های خورشیدیْ دوره‌ی سرمایش زمین آغاز می‌شود، می‌توان پیش‌بینی کرد که این اتفاق بین سال‌های ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۰ آغاز می‌شود و دمای زمین نیز به‌شدت اُفت خواهد داشت.

نکته‌ی جالب در عرصه‌ی مسائل مربوط به‌محیط زیست یکی هم این‌که «عده‌ای از محققان و اقلیم‌شناسانْ نوع روی‌کرد حاکم بر هیأت جهانی تغییرات اقلیمی IPCC  را سیاسی دانسته و معتقدند این ارگانِ بین‌دولتی و علمی از تحقیقات علمی نتایج جهت‌داری می‌گیرد و به‌دنبال محدود کردن کشورهای درحال توسعه (از جمله ایران) از مسیر توسعه است. در مقابل این عده، صاحب‌نظرانی هم وجود دارند که نتایج منتشر شده از تغییرات اقلیمی را یک حقیقت علمی دانسته و معتقدند که برای ادامه حیات بشری راهی جز محدود کردن فعالیت‌های صنعتی و تغییر الگوی مصرف منابع فسیلی وجود ندارد.

با همه‌ی این احوال، گرچه هنوز دقیقاً مشخص نشده كه تغییرات اقلیمی چه تاثیری بر پدیده‌ی ال‌نینو دارد، اما چندین دانشمند در مطالعه‌ای که در سال 2014 در نشریه Nature  کردند، این نظریه را مطرح نمودند که با بالا رفتن میانگین دمای کره‌ی زمین، احتمالاً فراوانی و هم‌چنین شدت ال‌نینو نیز افزایش می‌یابد. با وجود این، هیئت بین‌دولتیِ تغییرات اقلیمی (IPCC) این پیوند را اثبات شده نمی‌داند.

 در زمینه‌ی تخریب محیط زیست و وضعیت اقلیمی، یا دربیانی دقیق‌تر: تخریب طبیعت (که پاره‌ی جدایی‌ناپذیرِ نوع انسان است و بقای انسان مشروط به‌بقای محیط زیست و طبیعت انسانی است)، می‌توان گفت: پتانسیل تخریبیِ تغییر کاربری زمین (به‌ویژه در حال حاضر) در مقایسه با پتانسیل تخریبی انتشار گازهای گلخانه‌ای آن‌چنان کم اهمیت و ناچیز نیست که بدون اشاره‌ای گذرا به‌این معضلْ بحثِ اشکال تخریب‌های اقلیمی را دنبال کنیم.

اثرات مخربِ تغییر کاربری زمین ابعاد زوایا و جنبه‌های بسیاری دارد که ارائه تصویرِ نسبتاً روشنی آن در این یادداشت عملی نیست. اما اشاره‌وار می‌توان گفت که مهم‌ترین جنبه‌ی تغییر کاربری زمین جنگ‌زدایی است. گرچه جنگل‌زدایی سابقه‌ای تاریخی و بسیار طولانی دارد، و قطع و سوزاندن درخت‌های جنگلی به‌منظور به‌دست آوردن زمینِ غنی برای کشتْ اولین شکل کشاورزی در تاریخ بشری به‌حساب می‌آید؛ اما مسئله‌ی جنگل‌زدایی در وضعیت کنونی از همه‌ی جوانب متصور و ممکنْ متفاوت است، و حتی به‌لحاظ شیوه و انگیزه در مقابل و حتی در تناقض با یکدیگر قرار می‌گیرند. انگیزه‌ی قطع و سوزاندن درخت‌های جنگلی برای انسان کمون‌های اولیه بقای ساوازه‌ی خودی و قبیله‌ای بود، درصورتی‌که انگیزه‌ی قطع و سوزاندن درخت‌های جنگل برای انسان کنونی عمدتاً (و البته نه مطلقاً) کسب سود به‌نفع فردیت خویش و به‌زیان سازوازه‌ی نوعی است.

ازجمله زیان‌هایی که تغییر کاربری زمین به‌نوع انسان تحمیل می‌کند، از بین بردن جنگل‌های بارانی است که نقش بسیار مؤثری در تبدیل گاز کربنیک دارند. جنگل‌های بارانی از طریق فتوسنتز نقش مهمی در محبوس کردن کربن اتمسفر در پوشش گیاهی خود دارند. وقتی جنگل‌ها را می‌سوزند، این روند معکوس می‌شود: مقادیر زیادی کربن به‌عنوان دی‌اکسید کربن همراه با دیگر گازهای گلخانه‌ای (اکسید نیتروژن، متان و سایر اکسیدهای نیتروژن) در جو آزاد می‌شودکه یکی از مضرت آنْ افزایش دمای کره‌ی زمین است.

امروزه به‌جز بخش ناچیزی از مردمِ ساکن حاشیه جنگل‌ها که با سوزاندن جنگل‌ها قطعه زمینی برای کشت و گذران زندگی به‌دست می‌آورند، بخش اعظم جنگل‌زدایی‌ها از سوی باندهای مافیایی/دولتی انجام می‌شود. زمین‌هایی که توسط این باندها به‌بهانه‌ی جنگل‌زدایی تصاحب می‌شود، عمدتاً  به‌سه شکل مورد استفاده (و در واقع: مورد سوءِ استفاده) قرار می‌گیرد: الف) ایجاد مجتمع‌های کشاورزی برای تولید محصولات گران‌قیمت (مانند سویا، آوُکادو و دیگر محصولات لوکس) که آب زیادی هم صَرف کشت و پرورش آن‌ها می‌شود؛ ب) ایجاد مجتمع‌های ویلاییِ لوکس برای لایه‌های بالایی و پایینی طبقه‌ی به‌اصطلاح متوسطِ شهرنشین، و پ) تهیه چوب و الوار برای فروش مستقیم.

صرف‌نظر از تخریب اقلیمی ناشی از تغییر کابری زمین و ازجمله جنگل‌زدایی که بیش‌ترین خسارت را به‌آیندگان وارد می‌آورد؛ اما امروزه «ارمغان»[!] این پدیده‌ی مخرب برای توده‌های روستایی و حاشیه شهرها شکل خاصی از ناامنی غذایی و ایجاد سیل پناهندگان است که به‌لحاظ تعداد ‌ـحتی‌ـ‌ بیش‌تر از پناهدگان ناشی از جنگ برآورد می‌شود. به‌طورکلی، برآوردها حاکی از این است‌که تغییر کاربری زمین تنها در شش دهه (1960-2019) تقریباً یک سوم (32٪) از مساحت زمین را در عرصه‌ی جهانی تحت تأثیر قرار داده است.  این امر حدوداً چهار برابر بیش‌تر از برآوردهای قبلی از تغییرات کاربری زمین است.

 دو}ـ

فرض کنیم که به‌جز دولت هلند، دیگر دولت‌هایی که عنوان دمکراتیک را یدک می‌کشند، بدون کلاهبرداری به‌اصطلاح دموکراتیک/دیپلماتیک و براساس ضریب جمعیت و وسعت خاکِ خود، سالانه 2 برابر هلند برای بهبود وضعیت اقلیمی و مثلاً برای تبدیل زیرساخت‌های کنونی (که براساس استفاده از سوخت‌های فسیلی بنا شده‌اند) به‌زیرساخت‌هایی در نظر بگیرند که قرار است براساس انرژی الکتریکی به‌اصطلاح پاک بچرخند. صرف‌نظر از این‌که منبع تأمین این‌گونه بودجه‌ها (همانند هرشکلی دیگری از تخصیص بودجه) عمدتاً جیبِ مردم کارگر و کارمند و زحمت‌کش‌ است، و صرف‌نظر از امکان اثبات این‌که بیش‌ترین بخش مالیات‌ها را همین مردمْ به‌طور مستقیم می‌پردازند و بخش دیگرِ آن نیز که توسط صاحبان سرمایه پرداخت می‌شود، بازهم از جیب همین مردم بیرون کشیده می‌شود؛ اما فرض کنیم که همه‌ی دولت‌ها اعم پیشرفته، درحال توسعه و فوق‌العاده بدبخت (مانند چاد، سودان، اتیوپی و مانند آن‌ها) بدون کسب هرگونه مالیات مستقیم و غیرمستقیم از مردم، دو برابرِ ‌نسبت جمعیتی/سرزمینیِ هلند را برای بهبود و بازسازی وضعیت اقلیمی و زیرساخت‌های مناسب برای استفاده از انرژی الکتریکی در نظر بگیرند؛ و صرف‌نظر از این‌که این بودجه‌ها از کجا (مثلاً از آسمان) تأمین خواهد شد[!]، و با فرض این‌که سالانه‌ی جهانیِ‌ این بودجه به‌دو تریلیارد (2,000,000,000,000) دلار هم برسد، سؤال اساسی این است‌که با توجه به‌رقابت ذاتی صاحبان سرمایه‌ها، شرکت‌ها و دولت‌های موجود، و در نظر گرفتن این‌که ساختار و انگیزه‌ی وجودیِ انواع صنایعْ انباشت بیش‌تر و کسبِ سودِ بالاتر از نرخ میانگین جهانی است، آیا این امکان وجود دارد که کلیه زیرساخت‌های جهانی (از ده‌ کوره‌های آفریقا گرفته تا کلان‌شهرها در کشورهای پیشرفته) در یک بازه‌ی زمانی مثلاً 30 ساله آن‌چنان تغییر کنند که بتوانند به‌جای استفاده از انرژی حاصل از سوخت‌های فسیلی از انرژی حاصل از عوامل غیرفسیلی استفاده کنند؟ هیچ‌یک از دانشمندان محیط زیستی، هم‌چنین هیچ دانشگاه و دانشکده‌ای جوابی روشن به‌این سؤال نمی‌دهند. چرا؟ برای این‌که صرف‌نظر از توانِ تکنولوژیکی (که به‌لحاظ  تئوریک ممکن به‌نظر می‌رسد)، و هم‌چنین مسئله‌ی تأمین مالی این پروژه‌ی عظیم (که فرض می‌کنیم ممکن است)، اما آنارشی ناشی از رقابت ( که ذاتِ به‌اصطلاح پوینده‌‌ی نظام سرمایه‌داری را شکل می‌دهد) با هرگونه برنامه‌ریزیِ غیرسودمحور متناقض است. این ذاتِ رقابتی را علاوه‌بر واقعیت‌های اجتماعی/تاریخی، همه‌ی اقتصاددانان بورژوایی و غیربورژوایی نیز تأیید می‌کنند. نیازی به‌ارائه‌ی فاکتورهای دور و دراز نیست؛ همین پاندمی کووید 19 بارزترین نشانه‌ی ناتوانی نظام موجود در پروژه‌های جهانی است. سایت «رفاقت کارگری» در این زمینه مقالات فراوان دارد.

 سه}ـ

تخریب اقلیمی که ذاتیِ نظام سرمایه‌داری (یا تولیدِ سودمحور) است، امروزه چنان گسترش یافته و شدت گرفته که مبارزه در راستای حفاظت از وضعیت آب‌وهوایی را به‌جنبشی در حال گسترش تبدیل کرده است. مطالباتِ تاکنونی این جنبشِ درحال گسترش ـ‌عمدتاً‌ـ اصلاحاتی در چارچوبه‌ی حقوقی و قانونی همین نظام سودمحور بوده است. ازآن‌جاکه نظام سیاسی/اقتصادی/اجتماعی موجود دارای این ظرفیت بوده است که از طریق بلع جنبش‌های مطالباتی/قانونیِ محض نیز تغذیه کند و ضمن تداوم بقای خود، وسعت بیش‌تری هم بگیرد؛ از این‌رو بیم این می‌رود که جنبش‌های محیط زیستیِ فی‌الحال موجود تحت سیطره‌ی ایدئولوژیک/هژمونیک نظام موجودْ به‌ابزاری درجهت بقا، توسعه و ایجاد رشته‌های تازه‌ای از صنعت تبدیل شود که نه تنها گامی در راستای احیای طبیعت برنمی‌دارند، بلکه به‌واسطه‌ی ذات سومحورشان زمینه‌ساز تخریب بیش‌تر محیط زیست و طبیعت نیز می‌شوند. به‌همین دلایل با این سؤال راهبردی مواجه می‌شویم که در این زمینه‌ی معین چه باید و چه می‌توان کرد.

ازآن‌جاکه تخریب‌های وارده به‌محیط زیست در هرنقطه‌ای از جهان، به‌طور خودبه‌خود گسترش فرامنطقه‌ای و جهانی پیدا می‌کند و در ‌شکل‌های مختلف به‌‌مردم همه‌ی مناطق جهان صدمه می‌زند؛ از این‌رو، جنبش‌های محیط زیستی نیز می‌بایست دیدگاهی فرامنطقه‌ای و جهانی داشته باشند. از دیگرسو، ازآن‌جاکه علت اساسیِ تخریب محیط زیستْ حاکمیت مطلق روابط و مناسبات سودمحورانه است؛ پس، منهای شیوه‌های مختلف ابراز اعتراض و طرح مطالبات در منطقه‌های گوناگون، هدف نهایی و چشم‌‌انداز استراتژیک این جنبش‌ها بالضروه (یعنی: با انتخاب امکانات غیرسودمحورانه) می‌بایست جهانی و فرامنطقه‌ای باشد.

دانسته است‌که طبیعت و نوع انسان از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند؛ چراکه «طبیعت» به‌معنای خاص کلامْ آن نسبتی از هستی بی‌کران است که موضوع کار و بررسی انسان‌ها قرار گرفته است، هم‌چنین‌که انسان نیز با ایجاد دگرگونی در بخش‌هایی از هستی بی‌کران و تبدیل این بخش‌ها به‌«طبیعت» خود، خویشتن را از زنجیره‌ی تنازع انواع رهانید و تغییرات تحمیلیِ ناشی از «زنجیره‌ی خوراک» را به‌تغییرات و تکامل اجتماعیْ فرارویانده است. بنابراین، رهاییِ محیط زیست بشری از تخریبِ ناشی از شیوه‌ی تولید سودمحورانه تنها درصورتی حقیقی است و مؤثر واقع می‌شود که در گستره و اتحادی جهانی و با چشم‌اندازِ الغای شیوه‌ی تولید سودمحورانه و ایجاد مناسبات تولیدی/اجتماعیِ انسان‌محور صورت بگیرد. به‌عبارت دیگر، جنبش‌های محیط زیستی تنها در صورتی توسط شیوه‌ی تولید سودمحورانه تبدیل نمی‌شوند و زمینه‌ی پیدایش صنایع تازه‌‌ی ـ‌چه‌بسا مخرب‌تری‌ـ را فراهم نمی‌کنند که ضمن طرح مطالباتِ هم‌اکنون و درچارچوب همین نظام قابل دست‌یابی، چشم‌اندازی جهانی در راستای اعتلای نوع انسان (فارغ از نژاد، ملیت، مذهب و وضعیت طبقاتی افراد) و ایجاد شیوه‌‌ی تولید انسان محور داشته باشند. این امر تنها در بستر تبادل آموزشیِ «دانش مبارزه‌ی طبقاتی» و سازمان‌یابی در راستای رهایی طبقاتی و نوعی/انسانی کارگران، زحمت‌کشان و فرودستان همه‌ی کشورها ممکن و میسر است.

*****

وضعیت آب‌وهوا هم‌‌اکنون چگونه است؟ از میان همه‌ی پیش‌بینی‌های فوق‌العاده تیره و تار در باره‌ی وضعیت تغییرات اقلیمی کدام اقدامات حتماً برای تغییرجهت اوضاع لازم است؟ و اجلاس گلاسو تاچه حدی می‌تواند این تغییرجهت را ایجاد کند. متخصص مسائل اقلیمی آقای دتلف فان فوورِن Detlef van Vuuren به‌مهم‌ترین سؤالات در این زمینه پاسخ می‌دهد.

      *****

کنفرانس کشورهای شرکت‌کننده در اجلاس گلاسکو این هفته برگزار خواهد شد. این بیست‌وششمین اجلاس اقلیمی سازمان ملل است که COP26 نام دارد. طی برگزاری این اجلاس با اطلاعات فراوانی مواجه می‌شویم که در همه‌ی موارد از وضوح لازم برخوردار نیستند: گاهی اوقات نظر کارشناسان با یکدیگر تناقض دارد، منافع [سیاسی و غیرسیاسی] در بیان حقیقتْ نقش بازی می‌کنند و حتی پاره‌ای از اطلاعاتْ ناقص است.

به‌همین دلیل من [نویسنده‌ی مقاله: لکس بوهلمایر) از اعضای روزنامه‌ی De Correspondent از هم‌کارانم درخواست کردم تا سؤالات مهم خودرا به‌گونه‌ای مطرح کنند تا بتوانم برای آقای دتلف فان فوورِن (متخصص مسائل اقلیمی) مطرح کنم که دیدگاهی همه‌جانبه در زمینه‌ مسائل اقلیمی دارد.

لازم به‌توضیح است‌که فان فورِن دانشمندی مطرح و بین‌الملی در زمینه‌ی مسائل اقلیمی است. او محقق آژانس ارزیابی زیست‌محیط در هلند و استاد دانشکده‌ی علوم زمین در دانشگاه اوترخت است. رشته‌ای که تدریس می‌کند، «ارزیابی یک‌پارچه‌ی تغییرات محیطی جهان» (‘Integrated Assessment of Global Environmental Change’) نامیده می‌شود. فان فوورِن نویسنده‌ی اصلی گزارش‌های IPCC (هیئت بین‌دولتی تغییرات اقلیمی) در دو اجلاس گذشته بوده است. او هم‌چنین نویسنده‌ی اصلی دو گزارش سال 2022 خواهد بود. به‌طور خلاصه فان فوورن شخصی ایداه‌آل برای تشریح مسائل مربوط به COP26 است.

 

پرسش‌ها و پاسخ‌ها[1]

   ■ در اجلاس گلاسکو کدام مسائل مربوط به‌معاهده‌ی پاریس مطرح می‌شود؟

  ج: ما به‌عنوان جهانی واحد توافق کردیم که از افزایش دمای کره‌ی زمین جلوگیری کنیم و نگذاریم که بیش از دو درجه و درصورت امکان بیش از 5/1 درجه سانتی‌گراد گرم شود. با وجود این، به‌نظر می‌رسد که این توافق کاملاً عقلانی نباشد؛ چراکه فراتر از جنبه‌ی جهانی، توافق می‌بایست در چارچوبه‌ی ملی و کشوری نیز جنبه‌ی اجرایی پیدا کند. دولت‌ها [در اجلاس‌ها] می‌پذیرند که کمک‌های خودرا داوطلبانه ارائه ‌کنند، اما مسئله‌ی اساسی تنظیم و هم‌آهنگی برای دست‌یابیِ عملی به‌این هدف جهانی است.

   ■ وضعیت اقلیمی درحال حاضر چگونه است؟

  ج: گرچه ما در بهبود اقلیمی تلاش می‌کنیم، اما ازآن‌جاکه نتیجه‌ی آن مربوط به‌آینده است، [پاسخ خیلی روشنی به‌این سؤال نمی‌توان داد]. به‌هرروی، برای این‌که دمای کره‌ی زمین بیش از دو درجه بالا نرود، انتشار گازهای گلخانه‌ای تا سال 2050 باید به‌صفر برسد. برای دست‌یابی به‌این هدف باید گازهای گلخانه‌ای هم‌اکنون موجود را تا سال 2030 به‌نصف برسانیم. در واقع، حتی اگر تمام قوا و وعده‌های کشورهای مختلف را یک‌جا جمع کنیم، بازهم تا تحقق عملی این قول‌ و عده‌ها فاصله بسیار است. چراکه این توافق‌ها هنوز به‌قانونی [که جنبه‌ی اجرای جدی داشته باشد]، تبدیل نشده‌اند.

   ■ آیا منظور تو این است‌که ‌هدف به‌صفر رساندن گازهای گلخانه‌ای تا سال 2050 دست نیافتنی است؟

  ج: ‌این سؤال ناروشن است. برای این‌که آن‌چه انجام می‌دهیم به‌هیچ‌وجه برای دست‌یابی به‌این هدف کافی نیست. فراموش نکنیم که تاریخ این معاهده 2015 است، [یعنی: طی این 6 سال هنوز هیچ‌کاری انجام نشده]. به‌هرروی، چرخ‌دنده‌های بسیار کوچکی برای انجام این هدف [بسیار بزرگ] مورد استفاده قرار گرفته‌اند. به‌اخبار نسبتاً فراوان درباره تغییرات اقلیمی نگاهی بیندازیم: چیزهایی درحال تغییر است. برای مثال، 10 سال پیش نمی‌دانستیم که استفاده از وسائل حمل‌ونقل برقی در کاهش گازهای گلخانه‌ای گام مؤثری است. همین امر درباره‌ی تأمین انرژی الکتریکی نیز صادق است. درحال حاضر، انرژی خورشیدی و باد به‌همان هزینه‌ی سوخت‌های فسیلی است. برای دست‌یابی به‌این هدف که افزایش دمای زمین بیش از 5/1 درجه نباشد، امکانات روبرو چنان ناچیز است‌که به‌درِ بسته‌ای شباهت دارد. اما چنان‌چه عملاً گام‌های کوچکی برداشته شود، چه‌بسا امید دست‌یابی به‌این هدف نیز افزایش پیدا کند.

   ■ بنابراین، مهم است‌که بدانیم از این به‌بعد باید CO2 اضافه نشود؛ یعنی، تولید آن باید به‌طور قطع متوقف گردد، و به‌طورکلی انتشار گازهای گلخانه‌ای باید به‌صفر برسد[؟].

  ج: CO2 برای مدتی طولانی (یعنی: قرن‌ها) در جوّ باقی می‌ماند. رابطه‌ی مستقیمی بین مقدار CO2 وارد شده به‌جوّ و افزایش دما وجود دارد. زمانی که زیرساخت‌هایی مانند نیروگاه‌های ذغال سنگ و نیروگاه‌های گازسوز ایجاد می‌کنیم، این کار معمولاً برای چهل سال است. اگر بخواهیم افزایش گرمای زمین را در کوششی جهانی به‌زیر دو درجه برسانیم، این کار بدین معناست که از هم‌اکنون همه‌ی فعالیت‌هایی که به‌نحوی CO2 تولید می‌کنند، باید متوقف شوند. اگر افزایش دمای 5/1 درجه را هدف قرار بدهیم، با مشکلات بیش‌تری مواجه خواهیم بود. براساس زیرساخت‌های موجود، می‌توان انتشار میزان انواع گازهای گلخانه‌ را محاسبه کرد. این مقدار 650 گیگاتن CO2 است. پس، اگر بخواهم افزایش گرما بیش‌تر از 5/1 درجه نباشد، باید تولید گازهای گلخانه‌ای را تا میزان 400 گیگاتن کاهش دهیم. درنتیجه، باید که بخشی از زیرساخت‌های موجود را حذف کرده و انرژی‌های تجدیدپذیر را نیز جای‌گزین کنیم.

   ■ برخی افراد و نهادها می‌گویند خانه در آتش است. بعضی‌ها براین باورند که طبیعت به‌طور خودبه‌خود با وضعیت موجود سازگار خواهد شد. نظر شما چیست؟

  ج: به‌هرحال، طبیعت با افزایش دما سازگار خواهد شد، و ما انسان‌ها نیز باید همین کار را انجام بدهیم که البته کار سختی است. ما زیرساخت‌های خودرا متناسب با شرایط کنونی ساخته‌ایم؛ شهرها را در کنار دریا و مکان‌های جذاب بنا کرده‌ایم؛ و در مکان‌هایی که برای کشاورزی مناسب است، کشاورزی می‌کنیم. چنان‌چه در آینده با افزایش دمای یک، دو یا سه درجه مواجه شویم، سطح دریاها نیز بالا می‌رود و درنتیجه زیرساخت‌های موجود به‌واسطه‌ی تغییر وضعیت محل استقرار کنونی‌شان قابل استفاده نخواهند بود؛ و انسان‌ها با مشکلات عذاب‌آور بسیاری مواجه خواهند شد.

گرچه ما با شرایط جدید منطبق خواهیم شد، اما این تنها درصورتی است که بتوانیم در محدوده‌های ممکن سازگار شویم؛ و این محدوده‌های ممکن تنها درصورتی قابل دست‌یابی است‌که از سرعت تغییرات اقلیمی بکاهیم. در سال 1988 اولین تلاش‌ها برای دست‌یابی به‌یک توافق اقلیمی انجام شد. اگر این توافق موفقیت‌آمیز ‌‌بود، دراین صورت محدوده‌های ممکن برای کاهش تغییرات اقلیمی فراهم می‌گردید. هم‌اکنون نیز 20 تا 30 سال فرصدت داریم تا انتشار CO2 را به‌صفر برسانیم تا زمین بیش از 5/1 درجه گرم نشود. پس، باید هرچه زودتر به‌این مسئله بپردازیم. این امر از جنبه‌ی تکنیکی قابل تصور است؛ اما به‌لحاظ سیاسی چالش بسیار بزرگی است.

   ■ [فرض کنیم که] طبیعت سازگار خواهد شد؛ وضعیت بعد از این سازگاری چگونه خواهد بود؟

  ج: حوادث طبیعیِ پیش آمده در فرانسه با شدت بیش‌تر در هلند پیش می‌آید؛ [بدین معنی‌که تعداد تلفات موج گرمای تابستان‌ها بیش از آن 15 هزار نفری خواهد بود که در 2003 در فرانسه اتفاق افتاد]. به‌طورکلی، این اتفاق با از دست دادن گونه‌های انواع جانوری همراه خواهد بود. شرایط اقلیمی همواره در نوسان بوده است؛ اما تغییرات آن هرگز به‌این سرعتی نبوده که امروز هست. بنابراین، چیزهایی که به‌نظر ما زیبا هستند و برای زندگی ضروری‌اند، قطعاً ازبین می‌روند. گرچه طبیعت سازگار خواهد شد، اما صخره‌های مرجانی در اثر افزایش گرمای دو درجه‌ای نابود می‌شوند.

   ■ آیا زمین تهی خواهد شد؟

  ج: بله، حتماً. این امر درباره‌ی کشاورزی نیز صادق است. محاسبات IPCC (هیئت بین‌دولتی تغییرات اقلیمی)  برآورد می‌کند که کشاورزی به‌ویژه در مناطق گرمسیری دچار آسیب‌های سختی خواهد شد. با وجود این، تصور براین است‌که روسیه و کانادا ‌وضعیت مناسب‌تری برای کشاورزی خواهند داشت. به‌هرروی، فشار برروی مناطق گرم‌تر و گرمسیری است که افزایش جمعیت هم دارند. پس، این مناطق برای تأمین مواد غذایی با مشکلات مواجه خواهند شد. به‌علاوه، تغییرات اقلیمی مشکلات اجتماعی را نیز به‌همراه می‌آورد.

   ■ پس فاجعه‌ی واقعی در کشورهای فقیر استوایی روی می‌دهد؟

  ج: سخت‌ترین عواقب تغییرات اقلیمی در همین مناطق خواهد بود.

   ■ منظور این است که باید در رابطه‌ با تغییرات اقلیمی هم‌بستگی داشته باشیم؟

  ج: اتفاقاً ما در هلند دلیل مهم نگران‌کننده‌ای داریم: دریا. براساس پیش‌بینی‌های کنونی، قابل تصور است که تا پایان این قرن سطح دریا تا یک متر افزایش داشته باشد. اما هنوز هم می‌توانیم در این مورد کار کنیم. در واقع، روند [تحقیقی] را آغاز کرده‌ایم. [ازآن‌جاکه] چنین سناریویی برای هلند آسان است، در مورد سراسر جهان هم مصداق دارد. منهای امر هم‌بستگی، این اقدام برای ثبات کره‌ی زمین لازم است. چراکه در اثر افزایش گرما بخش‌هایی از زمین قابلیت زیست خودرا از دست می‌دهند و مردم این سرزمین‌ها به‌دنبال مکان‌های مناسب برای زندگی روان خواهند شد.

   ■ با وجود این تصویری که ترسیم کردید، در بیست‌وششمین اجلاس اقلیمی سازمان ملل چه مسائلی باید مطرح [و چه تصمیماتی باید گرفته] شود.

  ج: افزایش دما مستقیماً به‌مقدار افزایش CO2 بستگی دارد، اما برای تثبیت دما امکانات [و انتخاب‌های] محدودی در دسترس است. انتشار 400 گیگاتن گاز کربنیک باعت افزایش 5/1 درجه گرمای کره‌ی زمین می‌شود. هم‌اکنون هرساله 40 گیگاتن گاز منتشر می‌کنیم. بنابراین، پس از 10 سال با افزایش 5/1 درجه‌ای زمین مواجه خواهیم بود. پس، از هم‌اینک باید طی 20 سال آینده انتشار گازهای گلخانه‌ای را به‌طرف صفر ببریم. هرساله حدود 40 گیگاتن گاز کربنیک منتشر می‌شود که این بخش بزرگی از [حداکثر ظرفیت مخرب ممکن] است. برای افزایش زیرِ دو درجه‌ای زمین حدود 1000 گیگاتن گاز کربنیک لازم است. بنابراین، انتشار گاز باید به‌سرعت به‌سمت مرحله‌ای پایین بیاید که بتوانیم کنترل محدودی روی آن داشته باشیم.

مشکل توافق پاریس این است که با روند کندی پیش می‌رود. آن‌ها سطحی را تعیین کردند که در آن انتشار گازهای گلخانه‌ای همه‌ی کشورها باید برای رسیدن به‌اهداف پاریس ترکیب شود. اما بعد معلوم شد که این تصمیم مناسبی نبوده است. بنابراین، ما باید بیش‌تر کار کنیم. در آغاز قرار براین بود که ادامه گفتگوها در سال 2020 انجام شود، اما به‌سال 2021 که کشورها می‌بایست تعهدات جدیدی را (یعنی: برنامه‌هایی برای کاهش کم‌تر گازهای گلخانه‌ای) متقبل می‌شدند، موکول شد. ما این طرح‌ها را مورد ارزیابی قرار دادیم. براساس این طرح‌ها کاهشِ بسیار کمی (حدود 4 گیگاتن در سال 2030) صورت می‌گیرد که کافی نیست. زیرا حداقل باید 15 گیگاتن گاز کربنیک کاهش یابد. بسیار مهم است‌که در گلاسکو رهبران همه‌ی دولت‌ها با هم ملاقات کنند تابرای کاهش انتشار واقعاً  گسترده‌ی گازهای گلخانه‌ای تعهداتی را متقبل شوند.

   ■ مردم بدبینانه می‌گویند: خُب، این هم کنفرانس دیگری از مردان کت‌وشلواری که قرار نیست  تعهدات جدی و سخت‌گیرانه‌ای را بپذیرند.

  ج: ما به‌عنوان جهانی واحد همگی باید این مشکل را حل کنیم، که البته پروسه‌ی پیچیده‌ای است. در گذشته دوسوم انتشار گازهای گلخانه‌ای توسط کشورهای پیشرفته و یک‌سوم هم توسط کشورهای درحال توسعه انجام می‌شد. اما امروزه دوسوم توسط کشورهای درحال توسعه و یک‌سوم هم توسط کشورهای توسعه یافته انجام می‌شود. تصور کنید که کشور شما هند است. بدین‌ترتیب، انتشار گازهای گلخانه‌ای کشورتان بسیار زیاد است و باید بخشی از راه‌حل باشید. از طرف دیگر، به‌مثابه‌ی کشوری درحال توسعه مشکلات بسیاری دیگری در پیش دارید. درنتیجه این داستان پیچیده‌ای است. این در‌حالی است‌که کشورهای توسعه یافته می‌گویند این فقط ما نیستیم که باید گازهای گلخانه را کاهش بدهیم، هند و هم‌چنین چین هم باید در این امر شرکت داشته باشند.

   ■ چگونه می‌توان به‌این راه‌حل دست یافت؟

  ج: سال‌های اخیر هم‌چنان با موانع مواجه بوده است. این امر در اجلاس قبلی در کپنهاگ (2009) به‌درستی پیگیری نشد. شرکت‌کنندگاه در این اجلاس می‌خواستند توافق‌های الزام‌آور منعقد کنند. اما به‌دنبال آن، مشکل بزرگ این بود که دیگر نگران تغییرات اقلیمی نبودند. بلکه در مذاکرات یکدیگر را به‌عنوان دشمن نگاه می‌کردند.

   ■ یعنی، مبارزه‌ای سیاسی در جریان بود؟

جنبه‌ی خوب کنفرانس پاریس این بود که مبارزه‌ی سیاسی ادامه پیدا نکرد؛ اما با یک امتیاز بزرگ: قرار شد شرکت کشورهای مختلف داوطلبانه باشد. این کشورها به‌یکدیگر نشان بدهند من این کار را می‌کنم، آیا شما هم حاضرید کاری انجام بدهید؟ این همان چیزی است‌که شرکت‌کنندگان در اجلاس COP26 به‌آن نیاز دارند تا متقاعد شوند که چه کاری می‌توانیم انجام دهیم.

   ■ پس، این جنبه‌ از کنفرانس پاریس را می‌توانیم تمرینی برای هم‌بستگی بنامیم؟

این امر قبل از هرچیز تمرینی برای هم‌بستگی بود. در پسِ این تمرین چرخه‌ی تکنیکی مهمی نقش‌آفرین است. بدین‌ترتیب، مردم با استفاده از ‌شیوه‌ای معقول عملیات مثبت یا منفی دولت‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهند. در این کنفراس قرارهایی با جزئیات گذاشته شد. برای مثال، درباره این‌که چگونه از زمین [مثلاً در امر کشاورزی] استفاده کنیم تا گازهای گلخانه‌ای کاهش یابد. این یک چشم‌انداز است که در ضمن درستی‌، راهی سخت است ‌که سریع‌ترین راه هم نیست. این‌که هرازچندگاهی راهی متفاوت در نظر گرفته شود، مشکلی نیست. دراین‌جا رهبران دولت‌ها می‌توانند تلنگر بزرگی به‌هم بزنند تا پروسه‌ی تغییر زندگی سریع‌تر شود.

   ■ شما نظری سه‌گانه دارید که برای اجلاس COP26 بسیار مهم است. قبلاً در دو مورد اول و دوم [به‌طور ضمنی] اشاره کرده‌اید، در مورد سوم چه می‌گویید؟

  ج: اگر بر روی سال 2030  متمرکز شویم و هیچ کاری [هم در امر کاهش گازهای گلخانه‌ای] انجام ندهیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ در این‌جا دو خط یا موضوع داریم. آن‌چه برای سال 2030 وعده داده شده است، برنامه‌هایی است که شرکت‌های حاضر در اجلاس (ndc’s) باید ارائه بدهند؛ و آن‌چه در این‌جا توافق می‌شود، قانون تصویب شده در اجلاس است. این هردو به‌هیچ‌وجه کافی نیستند. نکته‌ی قابل توجه و اساسی این است که آیا می‌توان دو موضوع را به‌گونه‌ای عملی کنیم که کره‌ی زمین بیش از 5/1 تا 2 درجه گرم نشود؟

   ■ آیا انتشار گازهای گلخانه‌ای در سراسر جهان اندازه‌گیری می‌شود؟

  ج: مکان‌هایی وجود دارد که اندازه‌گیری در آن‌ها انجام می‌شود. تعدادی مؤسسه وجود دارند که [انتشار گازهای گلخانه‌ای] را به‌لحاظ تاریخی برآورد می‌کنند؛ و تعدادی کلوپ هم هستند که با توجه به‌سیاست‌های کنونی و اتفاقاتی که محتمل‌الوقوع است، نیازها، تعهدات و توقع [عملی] از این  تعهدات را پیش‌بینی می‌کنند. آژانس ارزیابی زیست‌محیطی هلند(PBL)  یکی از این مؤسساتی است‌که در سراسر دنیا روی این مسائل کار می‌کند.

   ■ به‌گفته‌ی شما وضعیت اقلیمی همواره درنوسان بوده است. آیا می‌توانیم از گذشته چیزی بیاموزیم؟

  ج: بدین‌معنا که ما توجه کنیم نوسان تاریخی باعث چه چیزی شده است. برای مثال، ما عواقب بالا رفتن سطح دریا را می‌دانیم، اما در حال حاضر دلیل وقوع این امر، چیزهای دیگری است. هم‌اکنون استفاده از سوخت‌های فسیلی دلیل بالا رفتن سطح دریاهاست. محاسبه‌ی این روش‌ها سخت نیستند. هنگام استفاده از سوخت‌های فسیلی می‌توان به‌راحتی میزان گازهای گلخانه‌ای را محاسبه کرد. سپس، می‌توانیم چرخه‌ی کربن را که ما نیز به‌خوبی می‌شناسیم، دنبال کنیم. این روش تصویر واضحی است، و بالا رفتن درجه‌ی حرارت هم موضوع عجیبی نیست. ما می‌دانیم که گازهای گلخانه‌ای به‌طور طبیعی وجود دارند.

 این فرضی غیرعقلانی نیست که اگر گازهای گلخانه‌ای بیش‌تری منتشر و وارد جوّ کنیم، دما هوا افزایش می‌یابد. این موضوع علمِ ساختن موشک نیست. این مسئله در قرن نوزدهم فقط روی کاغذ بود. یک سؤال بسیار بزرگ این است‌که این‌همه انرژی اضافه کجا می‌رود؟ آیا باعث افزایش دمای کره‌ی زمین می‌شود و یا به‌اشکال دیگر (مثلاً تولید ابرهای [باران‌زای] بیش‌تر) بازتاب می‌یابد. این مسئله در 20 یا 30 سال گذشته با دقت بررسی شده است. هم‌اکنون ما متقاعد شده‌ایم که گرمایش تاریخی 100 سال گذشته مخصوصاً ناشی از استفاده‌ی سوخت‌های فسیلی و تغییر کاربری زمین بوده است. هم‌چنین متقاعد شده‌ایم که هرچقدر گاز کربینیک بیش‌تری در هوا منتشر شود، دمای هوا نیز افزایش می‌یابد.

   ■ تأثیر رشد جمعیت برهمه‌ی این مسائل چیست؟

  ج: انتظار می‌رود که جمعیت جهان در 30 تا 40 سال آینده از 7 به 9 میلیارد و حتی به 10 میلیارد افزایش یابد. این امر به‌افزایش بیش‌تر گازهای گلخانه‌ای کمک می‌کند. اما ما هم‌چنین می‌دانیم که تفاوتِ انتشار سرانه‌ی گازهای گلخانه‌ای بین کشورهای هند [از یک طرف] و ایالات متحده و عربستان سعودی [از طرف دیگر] به‌راحتی دارای ضریب یک [هند] به ده [درعربستان و ایالات متحده] است. پس سبک زندگی آدم‌ها، شیوه‌ی تولید انرژی و میزان مصرف سرانه‌ی آن مهم‌تر از رشدِ [مطلق] جمعیت است. بنابراین، «افزایش جمعیتْ» زمین را فرسوده نمی‌کند، در واقع این «مصرف» بیش از حد است که باعث فرسودگی زمین می‌شود.

   ■ چه مواردی در گلاسکو باید درباره بازار نفت و گاز مورد توافق قرار بگیرد؟

  ج: گرچه این مسئله‌ای غیرمستقیم است؛ اما نفت و گاز به‌عنوان منبع اصلی تولید انرژیْ ماندگار خواهد بود. در گلاسکو درباره‌ی گازهای گلخانه‌ای مذاکره می‌شود که روی دیگر سکه‌ آن در واقع به‌عواقب ‌سوخت‌های فسیلی برمی‌گردد. حدود دوسوم انتشار گازهای گلخانه‌ای جهان از سوخت‌های فسیلی ناشی می‌‌شود. علاوه براین، جنگل‌زادیی گسترده باعث تغییر کاربری زمین به‌میزان 10 درصد شده است. از کل انتشار گازهای گلخانه‌ای یک‌چهارم باقی می‌ماند که توسط گازهای گلخانه‌ای دیگر (مثلاً متان) ایجاد می‌شود که بخش زیادی از آن نیز به‌سوخت‌های فسیلی (مثلاً نشت گاز طبیعی) ارتباط دارد. به‌هرروی، بیش‌ترینِ این بخش از گازهای گلخانه‌ای به‌کشاورزی مربوط است.

   ■ آیا باید مصرف سوخت‌های فسیلی را به‌طور کامل متوقف کنیم؟

  ج: برای مدتی. به‌هرحال، می‌خواهیم به‌سمت صفر برویم. چراکه افزایش دما با مجموع انتشار گاز کربنیک مرتبط است. ازآن‌جاکه تولید گاز CO2 به‌هرشکلی به‌مدت بسیار طولانی در جوّ باقی می‌ماند؛ پس، باید استفاده از چیزهای تولیدکننده‌ی گاز کربنیک را به‌طورکلی متوقف کنیم. درغیر این‌صورت، باید سوخت فسیلی را با گاز کربنیک ترکیب کرده و در زیز زمین قرار دهیم. ویا انتشار منفی را (مثلاً از طریق احیای جنگل‌ها) ایجاد کنیم تا برخی از انتشارات فسیلی باقی مانده را جبران کند. این کار باعث جذب گاز کربنیک خالص از جوّ می‌شود. بدین‌ترتیب، این امکان به‌وجود می‌آید که در بخش‌های معینی بتوانیم به‌طور محدودی از سوخت‌های فسیلی استفاده کنیم.

   ■ بلافاصله متوجه می‌شویم که [صاحبان] صنایع در مقابل این‌گونه مباحث و قراردادها مقاومت می‌کنند. آیا در گلاسکو این‌گونه مقاومت‌ها ‌پشت پرده انجام می‌شود؟

  ج: بله، اما به‌طور غیرمستقیم. هدف مباحث واقعاً در ارتباط با گازهای گلخانه‌ای است، اما روی دیگر این سکه سوخت‌های فسیلی است. شرکت‌کننده‌ها در این رابطه (یعنی: سوخت‌های فسیلی) موضع‌گیری می‌کنند. برای مثال، نباید از کشورهای خاورمیانه کاهش شدید [تولید سوخت‌های فسیلی] را توقع داشته باشیم. چراکه [ازجمله] باعث تنش مضاعف در مذاکرات خواهد شد. در مورد ذغال سنگ مطمئنیم که باید به‌سرعت حذف شود. چراکه ذغال سنگ در ازای هرواحدی از تولید انرژی دو برابر گاز گلخانه‌ای تولید می‌کند که باعث تغییرات اقلیمی می‌شود. با وجود این، در برخی از کشورها تأمین انرژیْ تقریباً براساس ذغال سنگ است. این‌جاست که مسئله شکل پیچیده‌ای به‌خود می‌گیرد.

   ■ جای‌گزین چیست؟

  ج: ذغال سنگ عمدتاً در تأمین برق استفاده می‌شود. در این رابطه جای‌گزین‌های قابل دسترس و با تجدید دوباره‌ی انرژی (مثل باد و خورشید)، و هم‌چنین استفاده از فسیل‌هایی با جذب گاز کربنیک داریم. برای بعضی از کشورها انرژی هسته‌ای قابلیت جای‌گرینی دارد. [اما] این از سَمْت عرضه انرژی است. هم‌چنین باید تقاضای مصرف انرژی را هم محدود کرد. اگر به‌مصرف بی‌رویه انرژی ادامه دهیم، در مقطع دیگر امکان مقابله با این مشکل وجود نخواهد داشت.

   ■ پس، نحوه‌ی زندگی [چگونه باید باشد]؟

  ج: درهرصورت کارآیی و هم‌چنین سبک زندگی ما می‌تواند در مصرف بهتر انرژی اثرگذار باشد. کارآمدی کارخانه‌ها و نیروگاه‌ها، صرفه‌جویی در استفاده‌های خانگی و به‌طور هم‌زمان جستجوی سبک بهتر زندگی [عوامل مؤثری در کاهش گازهای گلخانه‌ای خواهند بود]. علاوه‌بر CO2 گاز متان نیز یک گاز گل‌خانه‌ای مهم است. یکی از مهم‌ترین منابع تولید گاز متانْ کشاورزی و تولید گوشت است. خوردن گوشت کم‌تر به‌کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای کمک کرده و مؤثر است. به‌علاوه، مصرف کم‌تر گوشت در کشورهای غربی بازگشت به‌توصیه‌های بهداشتی برای سلامت نیز هست. به‌طورکلی، تغییر درسبک زندگی [و مصرف] به‌این امر کمک می‌کند؛ و در این زمینه تکنولوژی هنوز راهی طولانی در پیش دارد.

   ■ آیا حوصله‌ی یک‌شنبه‌ی بدون اتومبیل را داریم؟

من به‌عنوان یک محقق می‌توانم راه‌هایی را نشان بدهم که باعث به‌صفر رساندن گازهای گلخانه‌ای ‌شود. به‌عنوان مثال، می‌توان انرژی زیست‌توده‌ای (Biomass) را با CO2 ترکیب کرد. اگر CO2 را زیر زمین دفن کنیم، به‌یک راه‌حل کاهنده‌ی گازهای گلخانه‌ای دست یافته‌ایم. ما می‌توانیم راه‌حل‌ها را شناسایی کرده و سود و زیان آن‌ها را نشان بدهیم. خودِ جامعه باید فکر کند که چه چیزهایی برایش جذابیت بیش‌تری دارد. بنابراین، یک یک‌شنبه‌ی بدون اتومبیل برای کمک به‌چیزی که هنوز نامعلوم است، جای شک دارد. برای من ارتقای حمل‌ونقل عمومی با ارائه‌ی زیرساخت مناسب و درعین‌حال جذاب معقول‌تر است. قطارهای سریع‌السیر اروپایی که مسافت‌ها طولانی را در زمانی کوتاه طی می‌کنند، از ترافیک هوایی هزینه‌ی کم‌تری دارند. این راه‌حل از اقدامات سخت‌گیرانه‌ای مانند یک‌شنبه‌های بدون اتومبیل مؤثرتر و درعین‌حال جذاب‌تر است.

   ■ آیا مبارزه در مقابل تغییرات اقلیمی در سیستم اقتصادی موجود موفق بوده است؟

من به‌عنوان یک محقق در زمینه‌ی تغییرات اقلیمی هیچ پاسخی برای ارائه ندارم. برای من به‌عنوان یک شخصْ بعضی از شرط‌های پایه (مثلاً سیستم دموکراتیک)[یعنی: بدون دستورالعمل‌های اجباری در امر مصرف] به‌همان اندازه مهم‌ است که نمی‌خواهم جلوی آن‌ها گرفته شود.

   ■ درباره‌ی نظام سرمایه‌داری چه می‌توان گفت؟

  ج: شخصاً فکر می‌کنم که با سیستم بازار که دولت محدوده‌ی بازی را تعیین کند، ما می‌توانیم به‌راه‌های خوبی دست پیدا کنیم. اما این مسئله‌ای در حوزه‌ی سیاست است؛ و اگر دیگران نظر دیگری داشته باشند، هم خوب است.

   ■ نقش هلند در این کنفرانس چه می‌تواند باشد؟

  ج: معاهده‌ی پاریس از همه می‌خواهد که مسئولیت‌پذیر باشند. سهم هلند در انتشار گازهای گلخانه‌ای بسیار بالاتر از میانگین جهانی و بیش از ضریب دو است. ضمناً تولید گازهای گلخانه‌ای هلند بالاتر از میانگین اروپاست. هلند باید مسئولیت خودرا بپذیرد؛ البته چنین ادعا می‌کند که هدف به‌صفر رساندن گازهای گلخانه‌ای است. دولت هلند تاریخاً مسئولیت بیش‌تری در این زمینه دارد؛ چراکه کشور نسبتاً ثروتمندی است و راه‌حل‌های تکنولوژیکی متعددی در اختیار دارد. سیاستمداران در هلند باید به‌این موضوع خوب فکر کنند. عمل‌کردهای هلند در زمینه‌ی تغییرات اقلیمی می‌تواند تأثیر بسیار داشته باشد. ما هلندی‌ها دربرابر سطح دریا بسیار آسیب‌پذیر هستیم. اگر هلند در اجرای اقدامات لازم برای جلوگیری از انتشار گازهای گلخانه‌ای جدی و پیش‌قدم باشد، می‌تواند روی دیگر کشورها میزتأثیر بگذارد و تسریع‌کننده‌ی روند عمومی این‌گونه اقدامات باشد. در معاهده‌ی پاریس پروسه‌ی هم‌کاری و اعتماد متقابل در زمینه‌ی انتشار گازهای گلخانه‌ای آغاز شد.

   ■ پس، ما در عمل نباید شاگردِ بدِ کلاس باشیم، درجایی که به‌خودمان می‌بالیم!

  ج: طی 20 سال گذشته انتشار گازهای گلخانه‌ای در هلند تقریباً ثابت مانده، این درحالی است که گازهای گلخانه در سایر کشورهای اروپایی روند نزولی داشته است. هلند از نظر انرژی‌های تجدیدپذیر درمقایسه با دیگر کشورهای اروپایی عقب‌مانده به‌حساب می‌آید. برنامه‌های ما در راستای اقدامات  اروپاست. پس باید برای رسیدن به‌میانگین اروپا عجله کنیم.

   ■ آیا این امر بدین معناست که در هلند باید استانداردهای زندگی خود را پایین بیاوریم؟

 ج: من شخصاً فکر می‌کنم که رسیدن به‌‌این اهداف از طریق صرفه‌جویی در انرژی و انواع چیزهای مصرفی کاملاً ممکن است. احتمالاً سبک زندگی تغییر می‌کند. با مراجعه به‌راهنمایی‌های اقلیمی می‌توان تغییرات مخرب اقلیمی را کاهش داد. اما این‌گونه امور خود به‌خود به‌این معنا نیست که استاندارد زندگی پایین می‌آید. با اتخاذ رژیم غذاییِ گوشتِ کم‌تر حتی می‌تو‌انیم به‌استاندارد بالاتری هم دست پیدا کنیم.

   ■ نقش اتحادیه اروپا در این زمینه چیست؟

  ج: اتحادیه اروپا همواره سعی کرده که در خط مقدم باشد. اروپا در مذاکرات اقلیمیْ اغلب مبتکر برداشتن گام‌های گسترده‌ای بوده است. اگر خیلی جلوتر از این گام‌ها برویم، در خطر از دست دادن ارتباط با دیگر کشورها خواهیم بود. این گام‌ها فقط یک تلاش است.

   ■ اجلاس گلاسکو با چه قول و قرارهایی به‌نتیجه‌ای موفقیت‌آمیز می‌رسد؟

  ج: انواع موارد تکنیکی و امور مالی وجود دارند که باید سازمان بیابند. اگر این موارد انجام شوند، واقعاً به‌نتیجه خوبی دست می‌یابیم. تاآن‌جایی که به‌من مربوط می‌شود، برنامه‌ی جدید کشورها که عمدتاً موارد فوری‌اند، نتایج کافی را به‌همراه نداشته‌ است. بنابراین، مجموعه‌ی جدیدی از وعده‌ها [بازهم] به‌سختی جنبه‌ی اجرایی پیدا می‌کند. امیدوارم حداقل در مورد برنامه‌‌هایی به‌توافق برسیم که قابلیت اجرایی سریع داشته باشند. اگر تا سال 2025 منتظر دور مذاکره‌ی جدیدی بمانیم و برنامه‌های مورد توافق به‌اجرا درنیامده باشند، عملاً 160 گیگاتن گاز کربنیک به‌جو تحمیل کرده‌ایم و این نیمی از مقدار گاز کربنیکی است که گرمای زمین را یک‌ونیم درجه افزایش می‌دهد.

   ■ آیا مهم‌ترین موردی که باید به‌آن دست یافت، فوریت احساس مشترک باهم بودن است؟

  ج: طرح اضطراری در مورد دست‌یابی به‌اهدافی در زمینه‌ی کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای ضروری است. البته تعدادی از کشورهای توسعه یافته اهداف گسترده‌ای را مد نظر قرار داده‌اند. اما مهم این است‌که در اجلاس با کشورهایی مواجهیم که در امر تحقق این‌گونه اهداف ناموفق بوده‌اند. کشورهای خاورمیانه‌ای از این جمله بوده‌اند. روسیه نیز همین مسیر را طی کرده است. خوب است‌که بتوانیم به‌هند کمک کنیم تا از آن‌چه تاکنون وعده داده، پیش‌تر برود.

چین هم در این زمینه اهمیت زیادی دارد. چین درحال حاضر بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی CO2 است. اما نکته‌ی مثبت این است‌که چین قول‌های متعددی داده است. سال گذشته این کشور متعهد شد تا گازهای گلخانه‌ای خودرا تا سال 2060 به‌صفر برساند، که البته گام مهمی است. آن‌ها برای مدتی طولانی خودرا به‌عنوان یک کشور درحال توسعه معرفی کرده‌اند. ‌اکنون این امر باید رسمیت [جهانی] پیدا کند. این طبیعی است‌که ما خواهان کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای در کوتاه مدت هستیم. بنابراین، باید اطمینان حاصل کنیم که آن‌چه وعده داده می‌شود، جنبه‌ی عملی پیدا می‌کند؛ سپس توقعات‌ خودرا نیز افزایش بدهیم.

   ■ آیا در گلاسکو در مورد غرامت مالی برای کشورهای فقیر صحبت می‌شود؟

  ج: این مسئله‌ی بسیار دردناکی برای کشورهای درحال توسعه است. در پاریس توافق شد که یک صندوق 100 میلیاردی در اختیار کشورهای درحال توسعه برای اجرای سیاست‌ها اقلیمی و سازگاری با این تغییرات قرار بگیرد. آن صندوق هنوز پُر نشده است. کشورهای درحال توسعه دائماً و به‌درستی وجود این صندوق را یادآور می‌شوند. این‌ها به‌بقیه کشورها می‌گویند همه‌چیز را از ما انتظار دارید، اما هنوز به‌وعده‌ی خود [نسبت به‌صندوق] عمل نکرده‌اید.

   ■ آیا انتظار می‌رود عواملی موجبات نمایان‌تر شدن مسائل اقلیمی را فراهم کنند؟

  ج: من انتظار دارم که مردم برای دست‌یابی به‌اهداف تعیین شده تلاش بیش‌تری از خود نشان بدهند، چون‌که کارهای مربوط به‌مشکلات اقلیمی باید خیلی سریع‌تر به‌انجام برسند. بوریس جانسون [نخست وزیر انگلیس] به‌هنگام افتتاح اجلاس گلاسکو با همین حال‌وهوا حرف زد. [اما] من انتظار ندارم پیشزفتی حاصل شود. [البته] این امکان وجود دارد که نظر من اشتباه باشد.

تأکیدی که روی مسائل اقلیمی می‌شود، منحصر به‌فرد، و انتظاراتْ از اجلاس گلاسکو بسیار زیاد است. شما نمی‌توانید روزنامه‌ای را باز کنید که در آن با مطلبی درباره‌ی تغییرات اقلیمی مواجه نشوید. [از طرف دیگر] این مسئله  در بالاترین دستورهای سیاسی قرار دارد. چنین به‌نظر می‌رسد که مردم احساس می‌کنند که باید چیزهایی را در رابطه با راهِ حل مشکلات اقلیمی فورموله کنند.

   ■ بعضی از اعضای روزنامه‌ی De Correspondent شما را به‌عنوان یک دانشمند زیر سؤال می‌برند. چگونه به‌این مردم (اعم از فقیر یا ثروتمند) انگیزه می‌دهید؟ آیا به‌عنوان یک دانشمند باید درباره‌ی وضعیت جهنمی [آینده] موعظه کنید؟

  ج: این سؤال خوبی است. استفان اشنایدر Stephen Schneider، دانشمند مشهور آمریکایی، یکی از اولین کسانی بود که تغییرات اقلیمی را در دستور کار خود قرار داد. او اعلام کرد که این مسئله مشکلِ بزرگی است و باید با آن مقابله کنیم. درنتیجه او سال‌ها مورد تهدید قرار گرفت. او کتابی تحت عنوان «علم به‌عنوان ورزشی با تماس بدنی» نوشت که در آن می‌گوید: شما به‌عنوان یک دانشمند وضعیت را به‌تصویر می‌کشید و توضیح می‌دهید که فوق‌العاده جدی است. او انتظار داشت که کاری برای آن انجام شود، اما این‌طور نشد. اشنایدر از خود پرسید که آیا او باید بیش ازاین حد پیش برود، آیا لازم است مسئله را یک درجه بالاتر ببرد؟ سپس به‌خودش گفت: این ممکن نیست، زیرا اگر به‌غلو و مبالغه گرفتار شوم، اعتبارم از بین می‌رود.

نگرش من هم مشابه اشنایدر است. حالا که متقاعد شده‌ام باید دست به‌عمل بزنیم، می‌خواهم مسئله را حتی‌الامکان با ظرافت بیان کنم. [چراکه] همه چیز برای ‌اقدام فوری به‌قدر کافی جدی است. عواقب افزایش یک درجه‌ای دما را در اطراف خود مشاهده می‌کنیم. هم‌چنین نتایج کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای نیز [قابل فهم است]. اگر تولید انرژی را به‌استفاده از انرژی‌های تجدیدپذیر (مانند انرژی خورشیدی و بادی) تغییر بدهیم، آلودگی هوا نیز کاهش می‌یابد. ما باید مرحله‌ی گذار را پشتِ سر بگذاریم، اما نقش من هم‌چنان بازتاب واقعیت‌ها باقی خواهد ماند.

   ■ آیا بیش‌ترین ابتکار را از مجتمع‌های تجاری انتظار دارید؟ [اما] اهمیت نوآوری این مجتمع‌ها [عمدتاً] جنبه‌ی تجاری دارد.

  ج: بله [درست می‌گویید]، مجتمع‌های تجاری هم باید نقشی برابر [با دیگر نهادها] داشته باشند. شرکت‌هایی که در زمینه سوخت‌های فسیلی فعالیت می‌کنند می‌توانند نقش مهمی در نوآوری ایفا کنند؛ اما اگر با این اطمینان کار کنند که دیگر شرکت‌های همین بخش [از صنعت] هم همانند آن‌ها کار می‌کنند، خیلی بهتر می‌شود. به‌همین دلیل بسیار مهم است که دولت مرزها را تعیین کند. شما می‌بینید که تشکل‌های محیط زیستی از طریق [شکایت به]دادگاه‌ها به‌مجتمع‌های تجاری مراجعه می‌کنند. درنتیجه، [شرکت نفتی] شل Shell از اقدامات بلندپروازنه [و سودآورانه‌ای] حرف می‌زند که خیلی فراتر از قبل است.

   ■ آیا همه می‌توانند در این زمینه نقش‌آفرین باشند؟

  ج: همه باید نقشی داشته باشند [و مسئولیتی به‌عهده بگیرند]؛ مسئله‌ی اقلیمی حال را نباید با مشکلات زیست محیطی قبل (مانند اسیدی شدن لایه اوزون) که با آن دست به‌گریبان بودیم، مقایسه کرد. این‌گونه مقایسه‌ها مسئله را خیلی بغرنج می‌‌کند. آن مشکلات در حاشیه اقدامات ما قرار داشتند. سوراخ شدن لایه اوزون ناشی از ذرات معلق در هوا بود که ما به‌راحتی توانستیم از شر آن‌ها خلاص شویم. سوخت‌های فسیلی پایه و اساس [تولید انرژی در] جامعه‌ی امروزی‌اند. همه ما باید با آن درگیر شویم؛ [بنابراین] همه باید راه حل‌هایی پیدا کنیم که از حمایت گسترده برخوردار باشند.

   ■ چقدر برق از بیومس Biomass [زیست‌توده‌هایی مانند فاضلاب‌ها، فضولات دامی، انواع زباله‌ها و غیره] به‌دست می‌آوریم؟

  ج: مشکل خورشید و باد این است که این انرژی‌ها به‌طور محدود در دسترس‌اند. باد به‌طور دائم نمی‌تواند بوزد، و خورشید نیز همیشه نمی‌تواند بتابد. در سیستم تولید برق باید به‌منابع مطمئن و مداومی دسترسی داشته باشیم. انرژی زیست‌توده‌ای  در این امر می‌تواند نقش داشته باشد. می‌توانیم روی بیومس به‌عنوان کمک مثبتی در امر ‌جلوگیری از تغییرات اقلیمی حساب کنیم. اما شما باید انرژی بیومس را تولید کنید و این به‌زمین نیاز دارد، و این امری برانگیزاننده است، زیرا ما برای حفاظت از تنوع زیستی و هم‌چنین برای جنگل‌ها به‌زمین نیاز داریم. گذشته از این، ما هم‌چنین برای تأمین غذا و رفع گرسنگی هم به‌‌زمین نیاز داریم. بنابراین، جامعه باید این قبیل مسائل را در نظر بگیرد. من فکر می‌کنم انرژی بیومس احتمالاً به‌واسطه پسماندها، زباله‌های کشاورزی و ضایعات جنگل‌داری نقش مثبتی ایفا خواهد کرد. ما در این زمینه به‌گفتگو جدی نیاز داریم.

   ■ و [بالاخره] باید [انرژی را] ذخیره کنیم. برای این کار به‌چند باتری نیاز داریم؟

  ج: این بخشِ دیگر مسئله است. با وجود خورشید و باد در سیستم تولید برق به‌حجم عظیمی از ظرفیت ذخیره‌سازی نیاز داریم. خوشبختانه، طی سال‌های اخیر  پیشرفت‌های زیادی [در امر ساختِ باطری‌ها] صورت گرفته و هزینه‌ی تولید آن به‌طور قابل توجهی کاهش یافته است. ما باید در جستجوی راه‌هایی برای سازماندهی راحت‌تر آن باشیم. اگر درآینده با برق رانندگی کنیم، کمیت زیادی باطری در خودروها خواهیم داشت. می‌توانیم از این باطری‌ها برای ذخیره‌سازی برق استفاده کنیم. این نیز یکی از تحقیقاتی است [که باید انجام شود]، زیرا برای باطری‌ها به‌فلزاتی نیاز داریم که کمیاب‌اند. اما [تجربه‌ی] تاکنونی نشان می‌دهد که از نظر فن‌آوری می‌توانیم به‌‌این نیاز دست یابیم.

   ■ کدام اقدامات امروزه رایج تأثیر کمی دارند؟

راه‌حل‌هایی وجود دارد که در بلندمدت به‌آن‌ها نیاز داریم، اما درحال حاضر کمک چندانی به‌ما نمی‌کنند. برای مثال رانندگی الکتریکی. در نهایت این بخش مهمی از راه حل است، اما در حال حاضر برق آن را از شبکه برق موجود، که شامل سوخت‌های فسیلی هم می‌شود، می‌گیریم. اگر ما برق را از منابع تجدیدپذیر تولید کنیم، سهم رانندگی الکتریکی در آینده بسیار بزرگ خواهد بود.

[عامل] دیگر هیدروژن است. این می‌تواند نقش مهمی در سیستم [تولید برق به‌شیوه‌ی] جدید داشته باشد، زیرا هیدروژن می‌تواند تثبیت‌کننده نیز باشد. مازاد برق را می‌توان برای [تولید] هیدروژن مورد استفاده قرار داد. از هیدروژن می‌توان در مکان‌هایی استفاده کرد که چندان هم آشکار نیستند. هم‌چنین می‌توانیم از هیدروژن در جاهایی استفاده کنیم که با حمل و نقل سروکار دارند. [بنابراین] باید به‌طور هم‌زمان تولید هیدروژن را نیز شروع کنیم. در برخی از طرح‌ها، هیدروژن با سوخت‌های فسیلی مرتبط است؛ ازاین‌رو، در این زمینه‌ها نمی‌توان به‌صفر نزدیک شویم. به‌هرروی، در درازمدت هیدروژن نیز باید از منابع تجدیدپذیر تولید شود. این به‌معنی یافتن نحوه‌ی دقیق درست کردن این پازل است. فکر ‌کنم هیدروژن نقش ایفا خواهد کرد، اما نمی‌دانم نقش آن به‌آن اندازه‌ای است که گاهی می‌شنویم.

 

پانوشت:

[1] مطلب زیر که برگرفته از بخش نتیجه‌گیریِ کتاب «سرمایه‌داری و آب‌وهوا»، نوشته‌ی نیومی کلاین، ترجمه‌ی احمد عزیزی، ویرایش شکوفه صمدی، و منشر شده توسط نشر نی است، به‌این دلیل نقل می‌شود که به‌جز بیان جنبه‌هایی از حقیقت در رابطه با مقابله با تخریب کره‌ی زمین، درعین‌حال از اعتبار بسیار بالای علمی و آکادمیک نیز برخوردار است. استفاده از اعتبارهای علمی/آکامیک به‌ویژه در وضعیت نسبتاً راکد مبارزات سوسیالیستی کنونی به‌امری ناگزیر تبدیل شده است:

{{در دسامبر 2012، بِرَد وِرنر، متخصص نظام‌های پیچیده، از میان جمع بیست‌و‌چهار هزار نفریِ دانشمندان زمین و فضا در نشست پائیزی اتحادیه ژئوفیزیک آمریکا (در سانفرانسیسکو) راهی برای خود تا صدر تالار باز کرد. در گردهم‌آیی آن سال اعضایی صاحب نام شرکت داشتند، از اد استون (عضو پروژه ویُجر ناسا)، با سخنانش درباره‌ی «نقطه‌ی عطفی تازه در فضای میان سیاره‌ای» گرفته، تا جیمز کمرون (فیسلم‌ساز) با طرح ماجراهای خود در قعر دریاها. اما بحث ورنر در این میان با عنوان «آیا زمین به‌گند کشیده شده» بیش از همه همهمه برانگیز شد.

این استاد دانشگاه کالیفرنیا در سندیه‌گو، با استفاده از مدل‌های پیشرفته‌ی رایانه‌ای، در پاسخی بالنسبه رُک و بی‌پرده به‌پرسش خود، جماعت را مجذوب کرد. از محدودیت‌های این نظام گفت و هم‌چنین از پریشانی‌ها، جاذبه‌ها، پراکندگی‌ها، شاخه شاخه شدن‌ها و موضوعاتی دیگر در آن، تا حدود زیادی نیز نامفهوم برای کسانی ناآشنا با نظریه نظام‌های پیچیده، [اما] ته حرف او روشن بود: سرمایه‌داری جهانی در مسیر فرسایش و زوال منابع آن‌چنان شتابان، بی‌هوا و بی‌ترمز جلو رفته که واکنش «سیستم‌های تعامل زمین و انسان» نسبت به‌آن را در حدی خطرناک ناپایدار و بی‌ثبات کرده است. وقتی روزنامه‌نگاری با اصرار از ورنر خواست تا پاسخی روشن‌تر به‌پرسش خود «آیا زمین به‌گند کشیده شده»؟ بدهد، او بدون تکرار واژه‌ی موصوف پاسخ داد: «کم و بیش».

اما در این سناریو نقطه‌ی امیدی نیز بود که ورنر آن را نقطه‌ی «مقاومت» نامید ــ‌جنبش‌هایی متشکل از مردم یا گروه‌هایی از مردم، با تحرکاتی «ناساز با فرهنگ سرمایه‌داری»، و بنا به‌چکیده‌ی سخنرانی او، ازجمله «اقداماتی زیست محیطی و مقاومت‌هایی فراسوی فرهنگ حاکم، چون اعتراضات، بستن راه‌ها و خراب‌کاری‌هایی از سوی بومیان، کارگران، آنارشیست‌ها و سایر گروه های فعال». خیزش‌های مردمی از این قبیل ـ به‌موازات جنبش‌های القای بردگی و حقوق مدنی‌ــ نویدبحش‌ترین اهرم «تقابل» با اقتصاد بی‌لجام کنونی‌اند و چوب لای چرخ آن.

به‌باور ورنر سود تاریخی این ماجرا «آثار شگفت جنبش‌های اجتماعی پیشین بر... نحوه‌ی تحول و تکامل فرهنگ حاکم است». با این روی‌کرد، «چنان‌چه به‌آینده‌ی زمین بیندیشیم و آینده‌ی بده‌بستان‌مان با محیط زیست، گریزی نخواهیم داشت جز این که مقاومت را نیز بخشی از همین فرآیند به‌حساب آوریم». به گفته‌ی او چنین محاسبه‌ای نه عقیده و نظر صرف که «مسئله‌ای اساساً ژئوفیزکی است}}.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top