خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
«چریکهای فدایی خلق» و «مجاهدین خلق» استمرار پذیرترین گروههای سیاسی-نظامی(چریکی) جنبش بودند. که آسیب پذیریهای بعدی شان با تغییراتی از درک و فهم مسائل و بکارگیری آنها توانست بدوامشان کمک دهد. اما آنچه در زندانها از برجستگی اجتناب ناپذیری برخوردار بود مسئلهی «مقاومت» در برابر سرکوب بود. صد البته بیراه هم نبود؛ بلکه قویاً ناکافی و در بسیاری موارد آسیب زننده به وجهه «انقلابی» جنبش بود. ضعفی که منجر شد تا جنبش چریکی و حواشی گسترده آن بیک «سازمان» رهبری کننده در قیام تودهای منتهی نشود. در این میدان از فدائیان که از جنبه ایدئولوژیک خود را م. ل. میدانستند بیتردید انتظار میرفت بتوانند به چنین جایگاهی ارتقاء اجتماعی بیابند، که نیافتند. البته این در ذات جنبش ریشه داشت. جنبش نتوانست از مرحله سوسیالدموکراتیک به سوسیالیستی ارتقاء درونی پیدا کند. چندانکه بخشی از آن به سوسیال لیبرالها بدل شدند و بخشی نیز در ستیز عبور به این ارتقاء دچار موانع درونی باقی ماندند. در ادامه و جای خود به این مسئله میپردازم.
****************************************
بعد از شورش زندان عادل آباد
جستجوگری انتقادی یا تعبد اعتقادی
من در جریان مبارزه آموخته ام؛ برای مبارزه سیاسی که وجهی از مبارزه طبقاتی است، یکی از اصول فراروندگی؛ جستجوگری است. جستجوگری بمعنی آنکه در برابر نارسای ها و ضعف ها از توجیه گری و کلاه شرعی درست کردن پرهیز کنی و در عوض بدون «تعبد»؛ باز و آزاد برای درک ناشناخته ها و فهم ناشیگری ها مهیا باشی. آنچه «ما» بعنوان مردمانی از مناسبات طبقاتی مشخص، با عقب ماندگی های فرهنگی و انحرافات شناختی - تشخیصی با حضورمان در مبارزه اجتماعی بلافاصله منجر بهتحول آنی نمی توانستیم بشویم ؛ بهیچ روی دگرگونی بلافاصله در همهی عرصه ها لازم و ضروری را شکل نمی داد. این تحول نیازمند یک دوران نسبتاً طولانی پالایش بوده و هست. تا هم شناختن را مبتنی بر اصول علمی و منطقی اصلاح کند و شخصیت را در کوران عمل بپالاید. تنها در دیدگاههای آئین باورانه است که اصول معرفتی ثابت و تغییر ناپذیر است وحقایق در پیوند با امر قدسی یقینی و قطعیند. در حالیکه در «شدن» لزوم تغییر و تغیُر از مبانی حرکت است. اما با توجه به اینکه خوداصلاحی که پدیدهای از خودآگاهی تاریخی-اجتماعی است، خود از گونهای «انتخاب اخص» برمی خیزد، تنها در صورتیکه افراد بخواهند در این انتخاب باشند و فرایندهای استعلایی آنرا بپیمایند به این توانمندی دست می بایند. به شرط آنکه مستبعد در شناختن نباشند. در واقع مبارزه انقلابی گونه ای انقلاب شناختی - شخصیتی را الزامی می کند. در این دوره چند ماهه (شاید بیش از شش ماه - تاجائیکه بیاد می آورم) سلول انفرادی این بازانگاری و خودکاوی در یک شوقِ ترو تازه ای روی می داد. خودم را رها از بند محدود کننده ها می دیدم و مشتاق و راغب فهم تازه تری از حقایق مبارزه و «انقلاب» بودم.
سلولهای انفرادی و بند در بسته عمومی
بطورکلی تجربه زندان عادلآباد شیراز در این فضاها اتفاق می افتاد: قبل از جریان شورش، بند عمومی (شماره چهار) که با آزادی ارتباطات داخلی بین زندانیان همراه بود. کتاب و کاغذ و قلم با محدودیت کمی در اختیارمان قرارداشت. سرویس های بهداشتی و دوش حمام در خود بند و آزاد برای استفاده تقریبا در همه ساعات آزاد بود. در اداره رفاهی زندان مشارکت موثر زندانیان اتفاق می افتاد (مثل اداره کتابخانه، سرویس های بهداری، پخت غذا در آشپزخانه، اداره و استفاده از باشگاه ورزشی زندان). هواخوری مرتب و هر روزه ای که وجود داشت. ملاقات تلفنی از پشت شیشه و با کنترل و شنود، برای عموم افراد موجود بود. در بین زندانیان سیاسی و پلیس زندانبان دیالوگ برای مسائل جاری بند وجود داشت. گرچه فقط منجر به امتیازات اندکی بنفع زندانیان می شد.
*
بعد از شورش دو فضای تنبیهی را ناگزیر متحمل شدیم. یکی فضایی که برای بازجویی و شکنجه بود: شامل یک اتاق بزرگ انبارگونه بدون هر گونه وسیلهای مثل وسیله خواب یا حتی زیر انداز یا پتو. دستشویی آن محل بیرون از این فضا بود. رفتن به مستراح فقط با اجازه و دلبخواه پاسبان مسئول هر شیفت ممکن بود. اینجا زندانی را بصورت دست و پا بسته و اغلب با چشم بند نگهداری می کردند. برای غذا خوردن یا توالت رفتن هم اغلب همان دست و پای بسته و چشم بند اعمال می شد. من اینجا را چندبار بعد از شورش زندان تجربه کردم. زندانی تنبیهی معمول بود که چوب و فلک «مدرن» را هم مزه کند. و بجای شلاق کابل اختراعی سازمان امنیت را بخورد. طبعاً هیچ امکان گرفتن مواد خوراکی یا تماسی با خانواده زندانی درمیان نبود.
فضای تنبیهی دیگر؛ سلول انفرادی بند یک بود. اینجا سه طبقه با سلولهای دیواره میلههای آهنی در دو سوی یک راهرو بود. سرویس بهداشتی در ابتدای بند بود و برای استفاده باید با اجازه پاسبان مامور استفاده میشد. اول بازکردن درِ قفل شده بود و بعد بستگی به خواسته پاسبان مامور زمان استفاده از مستراح و یا دوش زمانش تعین می شد. ارتباط بین زندانیان تا فاصله دید هر یک از سلول های روبرویی هم ممکن (و ناگزیر) بود. و شنیدن صداها تا حدود تُن و بلندی صدا ممکن می بود. بطور طبیعی شنیدن هر گفتگویی در معرض شنود بیواسطه مامور بند در هر طبقه قرارداشت.
جالب اینکه یک جفت بلندگوی دوبله بسیار قوی در سقف بند نصب شده بود که برای زجر دادن با حداکثر صدا به پخش نوارهای مبتذل(موسیقی)می پرداخت. این اتفاق بعد از مدتی در اثر اعتراضات مکرر کم و کمتر شد. هواخوری ماه ها وجود نداشت و بعد از حوادث «خود زنی» بعضی افراد که از شیشه های پنجره های باریک بالای سلول استفاده کرده بودند؛ از طرف زندانبان شیشه ها را بازکرده و برده بودند. و سلول در معرض گرما وسرما و باد وخاک زیاد بیرون فضای بند قرار داشت.
سلول با یک تخت یک نفره فلزی با تشک ابری و پتوی سربازی با کف موزائیک لخت و دیوارهای سیمانی زبر و چراغ سقفی جباب داری که عموماً روشن بود. البته بغیر از وقتی که کمبود برق باعث خاموشی های نوبتی می شد، برق اضطراری فقط راهروها را روشن می کرد. در این بند لباس زندانیان شامل زیرپوش های سربازی و بولیز و شلوار مثل لباسکار ساده گشاد بود. هیچ کس هیچ وسیله شخصی نداشت. اصلاح سر وصورت هروقت که خود زندانبان می خواست در داخل سلول و بوسیله سلمانی زندان با فقط ماشین ته زنی و نه چیز دیگری انجام می شد.
در این بند ملاقات بهیچ صورتی با خانوادهها وجود نداشت و وسایلی هم از ایشان گرفته نمی شد. تنها در اواخر دوره پس از ماه ها از برخی ملاقاتی ها مقدار محدودی پول گرفتند. که به زندانی اعلام می شد. بعد تر از همین پول چیزهای محدودی از فروشگاه زندان تهیه می شد. چنانکه بیاد دارم ؛ شیر پاستوریزه برای بیماران معده ای گرفته شده بود. یکی دو بارهم میوه(مرکبات) گرفتند.
ساعات بیداری و خاموشی با نظمی همیشگی اجباری بود. مثلا نمی توانستی در ساعات خاموشی بشینی یا داخل سلولت راه بروی و یا درخواست رفتن به دستشویی داشته باشی. یک حرکت احمقانه عجیب هم روزانه مدتی وجود داشت که برای ظاهرا چک کردن میله های جلوی سلول ها که احیانا بریده نشده باشند! مامورین با باتوم یا میله ای آهنی درحال حرکت بین میلهها میکشیدند که با ایجاد صدا مشخص میشد که زندانی بدون هر وسیله ای میله را نبریده باشد!
*
مورد دیگر، بند عمومی دربسته بود که همان بند قبلی بود با همان فضای فیزیکی. با این تفاوت که برای قدم زدن در راهرو محدودیت وجود داشت و رفت و آمد به سرویس های بهداشتی هم نوبتی بود. درِ اتاقها بسته، اما قفل نبود. امکانات وسایل محدود خواب و چند پتوی اضافه برای فرش کف. پوشش هم لباس های زندان بود. با این تفاوت که وسایل ملاقاتی مثل میوه را می گرفتند و خرید از فروشگاه زندان در محدودیت بسیار کم هم وجود داشت. هواخوری یکساعت در روز برای همه ی بند با هم داده می شد. البته فضای هواخوری زندان عادلآباد یک صحن سیمانی حدود هفت-هشت متر طول وعرض و حصار سیمخاردار به دور آن(مثل قفس) بود. بطوریکه فضای خاکی اطراف تا دیوارها و برج های نگهبانی هیچ چیزی جز خاک نبود. بهترین استفاده از این هواخوری اردوگاهی اسرا، آفتاب بود و باد که باخودش گردو خاک را گاهی که شدت داشت می آورد.
در این بند دربسته تدریجا کتاب و قلم وکاغذ و امکان مکاتبه با خانوادهها درشکل محدود بوجود آمده بود. طول مدت بودن در این بند تا انتقال از شیراز به تهران را دقیق بخاطر ندارم. اما بنظرم چند ماهی بیشتر نشد.
*
با کلیه وسایل زیر هشت
یکروز پنج نفر را با «کلیه وسایل» صدا زدند. این حالت معنای انتقال را داشت. اما به کجا معلوم نبود. عباس سورکی، عزیز سرمدی، (از پرونده معروف به «گروه جزنی») ممی شالگونی (از پرونده فلسطین) احمد معینی عراقی (برادر اسماعیل از اعدامی های سیاهکل و عضو یک گروه چریکی) و من (از گروه ستاره سرخ). زندانبان فرصتی برای خدا حافظی عمومی نداد. این افراد انتقالی همگی روحیه خوبی داشتند. روش انتقال همان سیستم قبلی انتقال از زندان قصر تهران به زندان عادلآباد شیراز بود. بنظر میآمد این پنج نفر بوسیله پلیس و ساواک شیراز با عنوان «سرکردگان» وقایع شورش زندان گزارش شده اند و انتقالشان به تهران بمنظور آخرین تنبیهی است که در برنامه ساواک شیراز قرار دارد. در بین راه هیچ فرصتی برای فرار نبود. با احمد و عزیز که امکان «پچ پچ» داشتم این احتمال را سنجیدیم. با توجه به اینکه سورکی مشکل شدید دیسک کمر داشت و در مسیر تا تهران را هم با تحمل درد گذراند. اتوبوس حامل ما یک اتوبوس مسافربری با مسافرین مردم عادی بود. ما پنج نفر بوسیله هفت-هشت نفر ژاندارم مسلح بطریقی که یک بیک با ماموری دستبند بودیم. برنامه زمانی هم اینطور ریخته شده بود که در شب انتقال می یافتیم. دوجا برای رفتن به سرویس بهداشتی تک به تک به سرویس انتقال داده شدیم. تمام سعی درحفظ فاصله و جدایی ما از مسافرین اجرا شده بود. نمی دانم چرا آنها هم نگاه و رفتارشان کاملا با فاصله و سرد بود. هیچ کنجکاوی و همدلی را نمی شد در رفتار و حالاتشان دید. شاید قبلا ترسانده شده بودند.
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
بعد همگی را به بند یک و هفت و هشت که یکجور قرنطینه بود بردند. استقبال بدون مجوز زندان خیلی گرم و پر مهر بود. من تمام دو-سه شبی را که آنجا گذراندم با تعداد زیادی از بچهها (دو به دو) صحبت کردیم چون اجازه تجمع داده نمی شد. از وقایع زندان آنجا و سرکوب پلیس و نحوه انتقاد آمیز برخوردها بسیار شنیدم. و بسیاری از پرسش هایی که بنظر می آمد بی پایان هستند را در حد ممکن پاسخ گفتم. همه ی کسانی که در این چند روز باب صحبت را گشودند از شکست اعتصاب با انتقاد یاد کردند و بخصوص درباره ابهام تحقیر آمیز ندامت «رهبران»زندان بهت و گنگی آشکاری داشتند.
*
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه