دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
اما جابهجایی شعارها ـبدینگونهـ در مورد «جنبش سبز» ممکن نبود؛ چراکه جنبش سبز بهلحاظ ترکیب طبقاتی و همچنین از جنبهی ایدئولوژیک و ساختار تشکیلاتی با جنبش فیالحال جاری تفاوتهای بسیاری داشت. بدنهی اصلی جنبش سبز را آن بخشهایی از خردهبورژوازی تشکیل میدادند که در همین نظام جمهوری اسلامی، از پسِ خردهرانتهای دولتی و با الگوی فرهنگ هالیودی شکل گرفته بودند، و بیش از هرچیز اعتبار سیاسی و رانت بیشتر را بهزیان مردم کارگر و زحمتکش طلب میکردند
دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی
جنبش دیماه 96
دربارهی ماهیت طبقاتی و آرزومندیهای سیاسی جنبش روبهگسترش جاری، و همچنین دربارهی چگونگی آغاز اعتراضات خیابانیِ سه روز گذشته نظرات مختلف و حتی بعضاً متناقضی وجود دارد که مقدمتاً باید همهی آنها را کنار گذاشت تا بتوان هرچه بیشتر روی مطالبات و چگونگی گسترش طبقاتی و کارگری این اعتراضات متمرکز گردید و بهتداوم آن اندیشید. براین اساس، فرقی نمیکند که آیا دارودستهی رئیسیِ جنایتکارْ شهر مشهد را بهبهانهی گرانی و بهخاطر منافع فردی و گروهی خود بهتحرک کشیدهاند ویا مجاهدین و بهخصوص سلطنتطلبان (بهعنوان عوامل بورژوازی آمریکایی که سر از CIAهم درمیآورند)، بربستر تفکر ایرانشهریـناسیونالیستی، از طریق شبکههای مجازیِ بهاصطلاح اجتماعی و در همسویی کامل با مدیای وابسته بهبورژوازی ترانسآتلانتیک، روی زخمهای اقتصادی و سیاسی بخشی از مردم و خصوصاً نسل جوان موسوم بهدههی شصتی و هفتادیهای این مردم انگشت گذاشته و میگذارند که بیکاری، گرانی و بیافقیِ زندگی همانند دیوی آدمخوار همهی نیازها و آرزوهایشان را بهکابوسی برآمده از جهنم تبدیل کرده است.
گرچه بررسی چگونگیِ شکلگیری و نقطهی شروع این جنبشْ بهلحاظ تداوم مبارزهی سازمانیافتهی سوسیالیستی و انقلابی از اهمیت بهسزایی برخوردار است؛ اما مقدم برچنین پراتیک لازمی، ضروری استکه از طریق دخالتگری مستقیم و طرح شعارهای طبقاتی (که در واقع بهنوعی بیان مطالبات مردم کارگر و زحمتکش است)، جنبش جاری را هرچه ممکنتر از شرِ عوامل دستِراستی و وابسته بهدولتهایی نجات داد که بهواسطهی تناقض منافع منطقهای و جهانیِ خود در تعارض با جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند.
بدیهی استکه در لحظهی حاضر مجاهدین (بهطور پنهان و بهعنوان آتشبیار معرکه) و سلطنتطلبها (آشکارا و حتی با حضور بسیار کمرنگ و ناچیز در خیابان) در خط مقدمِ این عوامل وابسته قرار دارند؛ و بنابراین، باید با آن شعارهایی بهمقابله برخاست که خط و نشان این جمعت را برپیشانی دارند. چراکه هرچه بیشتر شعارهایی مطرح شود که نشان از رنگ و بوی این مزدوران داشته باشد، ضمن اینکه بار مبارزاتی و امکان همراستاییِ طبقاتیـکارگری جنبش را کاهش میدهد، چرخش بهراست را دامن میزند، و جوانهای در خیابان را نیز بهطرف سوخت و سازهایی میکشاند که از یک طرف عمدگیاش رژیمچنجی و بورژوایی و دستِ راستی است، و از طرف دیگر برشدت سرکوب جمهوری اسلامی نیز میافزاید. منهای تجزیه و تحلیل سیاسی و معقول، با نگاه تجربی هم میتوان فهمید که ـدر وضعیت فیالحال موجودـ جمهوری اسلامی بیش از اینکه از طرح مطالبات تودههای کارگر و زحمتکش ترسی داشته باشد، از توطئهها و تهاجمات خارجی وحشت دارد که علیالعموم با چراغ سبز دولت آمریکا، راهبری دولت اسرائیل و پول عربستان سعودی شکل میگیرند. و بههمین دلیل هم برخورد سرکوبگرانهی رژیم با چنین رویکردها و عوامل آگاه یا ناآگاه آن سبوعانهتر از برخورد سرکوبگرانهاش با فعالینی است که حقیقتاً مطالبات معینی را پیش میکشند.
بههرروی، سکانداران ریز و درشت رژیم میدانند که اگر عصیان تودههای محروم بار طبقاتی و انقلابی پیدا کند و بهطرف براندازی نظام سرمایهداری برود، همهی دشمنان خارجی «امروز» بهدوستان «دیرینه» تبدیل میشوند تا جنبش انقلابی و کارگری را سرکوب کنند. بههمین دلیل هم هست که رژیم در مقابل سلطنتطلب و مجاهد و امثالهم[!؟] (که فراتر از همسویی، خودشان هم سرسپردگی بهدولت فخیمهی آمریکا را کتمان نمیکنند)، بسیار سختگیرانهتر عمل میکند تا در مقابل جوانانی که نه بهواسطهی وابستگی سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه بهخاطر فشارهای اقتصادیـاجتماعی و نبود افقی برای آیندهی خویش سر بهعصایان برداشتهاند.
*****
گرچه غیرممکن نیست، اما بعید مینماید که جنبش کنونی بتواند چنان گسترش پیدا کند که طبقهی کارگر و تودههای زحمتکش را طوری دربربگیرد که بتوان رژیم را سرنگون کند. از همهی دلایل قابل ارائه که بگذریم، روی این دلیل میتوان متمرکز شد که سرنگونیْ بدون وجود طرح و نیروی آلترناتیو غیرممکن است. دستگاه سلطنت بهاین دلیل سرنگون شد که «زمین و زمان» (یعنی: آمریکا، بورژوازی ایران و رهبران خردهبورژوازی) دست بهدست هم دادند تا خمینی و دستگاه روحانیت شیعی را بهعنوان آلترناتیو بهجامعه قالب کنند؛ اما هماکنون امکان چندانی و بهویژه فرصتی برای آلترناتیوتراشیِ خارج از چارچوبهی رژیم وجود ندارد. بنابراین، اگر آلترناتیوی هم تراشیده شود، بهاحتمال بسیار قوی ـمستقیم یا غیرمستقیم؛ کودتایی یا استحالهگونهـ یک پایش توی همین رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود.
نتیجه اینکه، با کنار گذاشتن این نظریه نه چندان شایع که جنبش جاری ـدر صورت عدم باروری طبقاتی و کارگریاشـ حتی میتواند بهگرایشهای اولترا راست نیز دامن بزند؛ برفرض اینکه جنبش درکلیت خویش و بهتمامی هم سرکوب نشود، دراینصورت احتمال بسیار قوی این استکه با آلترناتیوی مواجه شود که عملاً جمهوری اسلامی دوم را (طبعاً با سیاستهای ریاضتکشانهی اقتصادی و اجتماعی بسیار شدیدتر و بهمراتب سرکوبگرانهتر) بنیانگذاری کند!؟
با همهی این احوال، احتمال بسیار قوی این استکه جنبش فیالحال جاری در شکل و شمایل کنونیاش سرکوب شود. پس، چاره چیست؟ از توصیف جزئیات که بگذریم ـدر یک دستهبندی کلیـ دو راه حل وجود دارد: یکی، دست روی دست گذاشتن و پهن کردنِ پیشاپیشِ بساط اشک و آه و مصیبت است؛ و دیگری، تمرکز روی شیوههایی از تبادل و دخالتگری است که بتواند بهنوعی و لااقل بهطور کیفی تداومدهندهی جنبش باشد. بدینترتیب که هرچه شعارهای فراطبقاتی، صرفاً سیاسی و ظاهراً ساختارشکنانه (و در واقع: رژیمچنجی) کنار گذاشته شود و جای آنها را شعارهایی با مطالبات معین و روبهسوی مردم کارگر و زحمتکش بگیرد، حتی اگر جنبش در حالت کنونیاش سرکوب هم شود، باز هم بهواسطهی ماهیت طبقاتی جنبش کنونی، ادامهی کار نسبت بهمطالبات سرکوب شده همچنان ممکن و عملی است. چرا؟ برای اینکه مطالباتی که مردم کارگر و زحمتکش را دربربگیرد و جنبشی را هم پشتِسر گذاشته باشد، بهلحاظ تداوم فعلیت، پذیرندگی و تودهگیر شدنش از آسمانِ آرزوی صرف تا واقعیتِ زمینیِ نیاز واقعی باهم فرق دارند.
اما جابهجایی شعارها ـبدینگونهـ در مورد «جنبش سبز» ممکن نبود؛ چراکه جنبش سبز بهلحاظ ترکیب طبقاتی و همچنین از جنبهی ایدئولوژیک و ساختار تشکیلاتی با جنبش فیالحال جاری تفاوتهای بسیاری داشت. بدنهی اصلی جنبش سبز را آن بخشهایی از خردهبورژوازی تشکیل میدادند که در همین نظام جمهوری اسلامی، از پسِ خردهرانتهای دولتی و با الگوی فرهنگ هالیودی شکل گرفته بودند، و بیش از هرچیز اعتبار سیاسی و رانت بیشتر را بهزیان مردم کارگر و زحمتکش طلب میکردند؛ درصورتی چنین مینماید که نیروهای شاکلهی جنبش فیالحال جاری بیشتر بخشی از جوانهای برخاسته از لایههای میانی و بعضاً پایینیِ خردهبورژوازی (نه کلیت این لایهها) باشند که طی چند سال گذشته بهواسطهی گرانیِ روزافزون، کلاهبرداریهای بانکی و گسترش بیکاری تااندازهای بهآن بخشهایی از جامعه همدرد شدهاند که مجموعاً با عنوان لایههای مرفهتر کارگران و زحمتکشان قابل توصیفاند. همین ترکیب طبقاتی بدنهی اصلی جنبش جاری است که امکان پذیرش نسبی شعارهای مطالباتی مجموعاً دمکراتیک و رفاهی را بهاین جنبش میبخشد.
از طرف دیگر، جنبش سبز برخلاف جنبش فیالحال جاری دارای ستاد رهبریِ متمرکز و شعارهای انتخاب و از پیش تعیین شدهای بود که آشکارا و بهطور جدی در یکی از جناحبندیهای همین جمهوری اسلامی ریشه داشت؛ درصورتیکه جنبش کنونی فاقد رهبری متمرکز و شعارهای ازپیش تعیین شده است، و اگر بعضی از گروهبندیهای حکومت اسلامی هم (مانند دارودستهی رئیسی ویا احمدینژادیها) دستی در آن داشته باشند (که بهاحتمال زیاد دارند) این دست نه آشکار، نه متمرکز و نه تعیینکننده است.
بنابراین، ازآنجاکه جنبش حاضر وضعیت تثبیت شده و نیروی متمرکزِ تثبیتکنندهای ندارد، انگیزههایش برخلاف جنبش سبز که زیادهطلبانه و تهاجمی بود، دفاع از وضعیت روبهوخامت بخشهایی از جامعه است که چندان هم از بخشهای بالایی مردم کارگر و زحمتکش فاصله ندارند و بههمین دلیل هم روی شعارهایشان (برخلاف جنبش سبز) متعصب نیستند؛ از اینرو، مقدمتاً باید از تحریکات هیجانآفرین (که مثلاً مسلح شوید!) دست برداشت تا بتوان روی چگونگی مطالبات، نحوهی ارائه و بالاخره عمومیت بخشیدن بهآنها نظراً و عملاً متمرکز گردید.
چنانچه شعارها بهدرستی (یعنی: متناسب با برآیند روحیه افراد حاضر در یک تظاهرات خاص و در منطقهای معین) طراحی شوند، اگر در کنار تظاهراتکنندهها قرار بگیریم و بتوانیم یک گروه سهـچهار نفرهی آنها را متقاعد کنیم، بهاحتمال زیاد میتوانیم آن شعار خاص را عمومی کنیم و بهواسطهی همین عمومیت منطقهایِ معین یک شعار، زمینهی طراحی شعارهای همراستا را در دیگر مناطق و دیگر جمعهای اعتراضی نیز فراهم بیاوریم. از طرف دیگر، از آنجاکه چشم اسفندیار این جنبشْ شعارهای رژیمچنجی، غربگرایانه و ناسیونالیستی است؛ بنابراین، طراحی شعارهای متناسب هرمنطقه و هرجمع معترضی باید در تقابل با اینگونه شعارها نیز باشد؛ چراکه گروههای وابسته بهدولتهای متعارض با دولت ایران (که مجاهدین و سلطنتطلبان و بسیاری گروههای ریز و درشت ناسیونالیست کورد، ترک، بلوچ، فارس، عرب و غیره را در برمیگیرد) بهواسطهی گسترش شعارهای مخصوص بهخویش بهطور آگاهانهای از طرح و گسترش شعارهایی جلوگیری میکنند که بهنوعی بار طبقاتی و کارگری داشته باشد.
گرچه من بههمهی شعاری جاری در جنبش و طبعاً بههمهی شعارهایی که توسط گروههای مرتجع بهمیان جمعیت آورده میشود، اِشراف ندارم؛ اما برای بیان مقصوم بهچند نمونه از آنها اشاره میکنم:
ـ مرگ برحزبالله (که در واقع از همان سیاستی دفاع میکند که در دستور روز دولت عربستان سعودی و اسرائیل قرار دارد).
ـ .... لاریجانی عراقیه (یعنی: از اگر این کثافتِ مشکوک بهتدارک کودتا ایرانی بود، قابل قبول بود).
ـ نترسید، نترسید؛ ما همه با هم هستیم (شعاری که وجود ته رنگی از کنشهای مخصوص جنبش سبز در این جنبش را نشان میدهد).
ـ نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران (این درصورتی استکه سرزمین جغرافیایی ایران بیش از اینکه بهکارگران و زحمتکشان تعلق داشته باشد، متعلق بهصاحبان سرمایه است. بههرحال، این شعار بش از هرکس باب طبع دولت ناکس اسرائیل است).
ـ ای شاه ایران برگرد بهایران!!
ـ ایران که شاه نداره؛ مملکت حساب کتاب نداره!!
ـ استقلال، آزادی؛ جمهوری ایرانی!!
ـ اسلام رو پله کردن؛ مردم رو ذله کردن (در این شعار اسلام همچنان مورد احترام است؛ و میتواند پذیرندهی آلترناتیوی از درون رژیم بهمثابهی جمهوری اسلامی دوم باشد).
ـ آخوندها فرار کنند؛ مملکت رو رها کنند (حقیقت این استکه قبل از اینکه آخوندها بر ایران حاکم باشند، صاحبا سرمایه برایران حاکماند؛ و اگر «لازم» باشد، آخوند هم کت و شلوار میپوشد و کراوات میبندد و حتی ناخنهایش را هم مانیکور میکند).
*****
برخلاف این نظریه که باید جنبش را بهدرون کارخانهها و مراکز تولیدی و خدماتی کشاند، که در نبود تشکلهای مناسب و لازم غیرممکن و هپروتی است؛ جایگزینی شعارهای مطالباتیِ دربرگیرندهی نیازهای مردم کارگر و زحمتکش با شعارهای فراطبقاتی، ظاهراً رادیکال و قابل تعبیر و تفسیر توسط گروههای دوـسه نفره هم شدنی است. گرچه یک گروه دوـسه نفره بُرد بسیار محدودی دارد؛ اما از آنجاکه یکی از ویژگیهای جنبش فیالحال جاری پراکندگی و عدم تمرکز آن از جمیع جهات است، از اینرو میتوان بهآن بخشهایی در این جنبش که خودرا چپ میدانند و شعار مثلاً «کارگرـدانشجو، اتحاد اتحاد» را مطرح میکنند، توصیه کرد که در گروههای دوـسه نفر پخش شوند و در زمینهی جایگزینی شعارها عمل کنند. بههرروی، اگر کار روی شعارها و راهبری آنها بهسوی مطالباتِ دربرگیرندهی مردم کارگر و زحمتکش مورد قبول واقع شود، با توجه بهعدم تمرکز و نداشتن رهبری متمرکز جنبش فعلی، راهکارهای بسیاری را بهویژه در محیط (و نه الزاماً در خارج از کشور) میتوان پیدا کرد. اینکار حتی در سال 57 که شعارهای سفت و سخت و از بالا تعیین شدهای داشت، تا اندازهی ناچیزی شدنی بود.
*****
این نظریه نه چندان شایع که شعارها بهطور خودبهخودی تکامل پیدا میکنند، کاملاً غلط است؛ چراکه بهجای دخالتگری در امر جایگرینیِ تکاملدهندهی شعارها، خواسته یا ناخواسته تقدیرگرایی را جایگزین ارادهی دخالتگر میکند تا پراتیک و فعلیت ویژه در زمان و مکان معینی را در جامهی آرزو بهانحلال بکشاند. از طرف دیگر، این نظریه نسبتاً شایع که این جنبش درحال رادیکال شدن است و در یکی از فازهای اعتلای انقلابی قرار دارد، نه فقط غلط است، بلکه پاسیفیسم را ـناخواستهـ جایگزین ارادهمندی دخالتگر انقلابی میکند. و بالاخره دربین همهی نظریههایی که بهگونهای در سه روز گذشته مطرح شدهاند، این نظر که بهجوانان در خیابان رهنمودِ مسلح شدن میدهد و آنها را بهتخریب تشئیق میکند، بهشدت ناروا، خطرناک و مجاهدینی است؛ چراکه برداشتن اسلحه شدت سرکوب و تاوان جنبش را چهبسا دهها برابر افزایش بدهد. درچنین صورت مفروضی برندهی اصلی این بازی جنایتکارانه، نهادهای حقوق بشری خواهند بود که جاده صافکن حمله نظامی بهیوگوسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و جاهای دیگر بودهاند. نه، باید بههرطریق متصوری بهافراد شاکلهی این جنبش گفت که: بههنگام حضور در تظاهرات حتی چاقوی جیبی خود را که بهدرد پرتقال پوست کندن میخورد، دور بیندازند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه