اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
یک توضیح ضروری: نوشته حاضر و نوشتههای ضمیمهی آن در هفتم دسامبر 2008 (17 آذر 1387)، پس از یک سری بحثهایی که بهنتیجه نرسید، در دوسایت اتحاد کارگری و امید منتشر شد. اشتراک مقطعی من با آقای صدیق جهانی، پس از انتشار این اطلاعیه، بهسرعت کاهش گرفت و خیلی زود بهصفر رسید. بههرروی، انتشار این اطلاعیه بیش از هرچیز بهاین منظور انجام میشود که بهعنوان آرشیو در خدمت افراد کنجکاوی قرار بگیرد که در مورد کشمکشهای جاری در درون اپوزیسیون چپ ایرانی تحقیق میکنند.
بدون اینکه وارد جزئیات بشوم (که شرح آن میماند برای بعد)، این توضیح را لازم میدانم که گرچه «ما» (یعنی: فعالین سایت امید در آن روزگار) بهلحاظ حقوقی نتوانستیم «اتحاد بینالمللی...» را وادار بهاخراج رضا مقدم بکنیم و رضا مقدم نیز خودش پیشاپیش از ترس چنین اخراجی استعفا داد، اما بهلحاظ حیثیتی برندهی اصلی دعوا ما بودیم. اما این همهی مسئله نیست. مسئله از این قرار استکه دعوا با جریان رضا مقدم که میتوانست ورچسب «جنبهی شخصی» نیز بخورد (که خورد)، یداله خسروشاهی را یک قدم از ما (یعنی: از سایت امید) دورتر کرد. این برای جنبش کارگری پیشرفت بهحساب نمیآمد و هنوز هم پیشرفتی بهحساب نمیآید. شاید با اتخاذ سیاستهای معقولتری میتوانستیم دست بهاقداماتی بزنیم که هم یداله از ما دورتر نشود و هم «اتحاد بینالمللی...» ـعملاً و چهبسا بدون جیره و مواجبـ بهپادوی رسانههای تحت کنترل بلوک سرمایهداری ترانسآتلانیتک تبدل نشود.
اگر قرار براین باشد که در این زمینه افرادی مورد انتقاد قرار بگیرند، این انتقاد (بیش از همه) بهمن وارد است؛ چراکه مجری آن سیاستی بودم که نوشتههای زیر نمای نسبتاً جامعی از آن را بهنمایش میگذارد.
*****
بهاین وسیله ما (عباس فرد و صدیق جهانی) پایان همکاری خود با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران» را اعلام میکنیم.
پیوستن ما بهجمع همکاران و فعالین «اتحاد...» با امید بهتقویت مبارزه برای همبستگی با جنبش کارگری در ایران صورت گرفت. امروز با کمال تأسف باید اعلام کنیمکه اساس سیاست «اتحاد...» نه برمبنای تقویت همبستگی با جنبشکارگری در ایران، بلکه برمبنای اولویتها و جهتگیریهای سیاسی معینی تعیین میشود که در تناقض با منافع عمومی جنبش کارگری در ایران قرار دارند.
برجستهترین موارد این جهتگیریها در ماههای اخیر خود را در بیتوجهی هرچه بیشتر و سکوت کامل نسبت تحرکات و تجدید سازمان خانهکارگر در سطح داخلی و بینالمللی از یکسو، و برجسته کردن غیرواقعی خطر «مرکز همبستگی آمریکائی» (سولیداریتی سنتر) در جنبشکارگری ایران از سوی دیگر نشان داده است. این جهتگیری که در هفتهها و روزهای اخیر بهطور غیرمنتظرهای و بدون هیچ زمینهای در جنبش کارگری ایران شدت نیز یافته است، دقیقاً انعکاس سیاست مخرب، ضدکارگری و فرقهای جریان رضا مقدم و ایرج آذرین نسبت بهجنبش کارگری است که اکنون هرچه بیشتر از جانب «اتحاد بینالمللی...» نیز اتخاذ میشود.
«اتحاد...» در پاسخ بهدرخواست اخراج رضا مقدم نوشت: «اختلافات سیاسی و نظری خود را در خارج از اتحاد پیش» ببریم؛ اما در اخراجنامهی مهدی کوهستانی با زبان دیپلماتیک مینویسد: «... طی ماههای گذشته نشستها و گفتگوهای زیادی بین اعضاى شورای هماهنگی و جمع فعالین این نهاد با شما برای دست یافتن بهتعریف قابل قبولی برای نحوه فعالیت شما با اتحاد انجام شد. متاسفانه این تلاشها بهنتیجه روشن و مطلوبى نرسید...»!؟
چرا بههمان دلایل و روالی که اخراج مهدی کوهستانی نژاد از «اتحاد...» در دستور گفتگو قرار گرفت، اخراج رضا مقدم در دستور بحث قرار نگرفت؟ آیا جمهوری اسلامی (که دارودستهی رضا مقدم هماکنون بهدادههای اطلاعاتیـامنیتی آن مشروعیت میبخشند) بیشتر در سوی کارگران است تا «سولیداریتی سنتر» و دولت آمریکا (که نهایتاً میتوانند آیندهی جنبش را بهمخاطره بیندازند)؟!!
اکنون روشن میشود که بیاعتنائی مطلق فعالین اتحاد بهسیاست آشکارا پلیسی جریان مقدم و آذرین نسبت بهجنبش دانشجوئی و توجیه ادامه حضور رضا مقدم و پیروان او در «اتحاد...» تحت عناوینی از قبیل اینکه «امر ما جنبش کارگری است و نه جنبش دانشجوئی» و یا «ما بهدرگیریهای سیاسی گروهها کاری نداریم» چیزی بیش از یک سادهنگری سیاسی بوده است. تداوم عضویت کسی که در مخالفت با دانشجویان انقلابی رسماً به«اطلاعات» زیر شکنجه نهادهای امنیتی رژیم استناد میکند و حضور پیروان چنین جریانی، از نظر ما نقض فلسفه وجودی «اتحاد...» بهعنوان تشکلی در تبعید است که بنا برطبیعت خود قبل از هرچیز باید تشکلی باشد برعلیه رژیم جمهوری اسلامی و مخالف سازش و مماشات با این رژیم در هرشکل و شمایلی.
امروز «اتحاد...» با ورود رسمی بهکمپین ضدکارگری رضا مقدم دیگر روشن میشود که آن بیاعتنائی اولیه برمتن توافقی پایهایتر با جهتگیریهای این جریان فرقهای و برای بیرون بردن این جریان از زیر ضرب انتقاد معنا داشته است. ما از این جهتگیری عمیقاً متأسفیم.
متأسفیم زیرا که میدانیم که نزد اکثریت فعالین «اتحاد...»، که [ما آنها را] کماکان رفقای خود میدانیم، این جهتگیری براساس منافع فرقهای و حقیر امثال رضا مقدم صورت نمیگیرد، بلکه اساساً ناشی از یک کوتهنگری سیاسی و رعایت مصلحتهای خُرد و کوچک تشکیلاتداری است. برهمین اساس نیز ما تا امروز و با امید بهاین که این رفقا در جهتگیریهای خود تجدید نظر کنند، بههمکاری خود با «اتحاد...» ادامه دادیم. حوادث روزهای اخیر و آشکار شدن مباحثی که متعاقب پیوستن «اتحاد...» بهکمپین ضدکارگری رضا مقدم بهوقوع پیوستهاند، ما را بهاین نتیجه رساند که ادامه مبارزه در راه منافع عمومی جنبش کارگری دیگر در چهارچوب این اتحاد امکانپذیر نیست.
«اتحاد...» امروز آگاهانه بههمکاری با کسانی ادامه میدهد که نه تنها استناد به«اطلاعات» امنیتی رژیم را در مقابله با دانشجویان مجاز میدانند، بلکه همچنین از طریق اعوان و انصار خود آشکارا حمله بهفعالین صدیق و واقعی جنبش کارگری را با عناوینی از قبیل «مشتی خودفروخته در داخل کشور» آغاز کردهاند. آنها هیچ ابائی از آن ندارند که فعالین جنبش کارگری را با اتهامات واهی «آمریکائی» و «خودفروخته» بهچوبهی دار بسپارند. ماندن در چنین جمعی دیگر جایز نیست.
ما تا بهامروز وجود روابط محفلی، غیرشفاف و توطئهگرانه در درون «اتحاد...» را بهحرمت حضور رفقای عزیزی از ما در «اتحاد...» تحمل کرده و سعی کردیم که رفقای خود در «اتحاد...» را از مضر بودن حضور توطئهگران ضدکارگری مثل رضا مقدم متقاعد کنیم. اسناد و مدارک ضمیمه بهوضوح وجود این روابط غیرسیاسی را نیز نشان میدهند. امروز اما باید اعلام کنیم که این روابط غیرسالم که عملاً بهپناهگاهی برای جریان ضدکارگری رضا مقدم و ایرج آذرین تبدیل شدهاند، خود بیان وجود همان جهتگیریهای سیاسی و ناچیز شدن اهمیت مبارزه برای ایجاد یک صف نیرومند از همهی فعالین و دوستداران جنبش کارگری در خارج از کشور برعلیه رژیم ضدکارگری سرمایهداری اسلامی است. ایجاد چنین صفی را دیگر نمیتوان با حضور در درون «اتحاد...» دنبال کرد. این مبارزهای است که ما خود را بدان متعهد میدانیم و آن را بهاشکالی نو و بیرون از «اتحاد...» دنبال خواهیم کرد.
بههرروی، ما در پیوست، نوشتههائی را که طی چند ماه گذشته برای «اتحاد...» فرستادهایم، در اختیار علاقمندان قرار میدهیم. از نظر ما انتشار نوشتههای «اتحاد...» و اعضای آن در این مورد وظیفهی اخلاقی خود «اتحاد...» است.
برافراشته باد پرچم تشکل مستقل و سراسری طبقهکارگر
گستردهتر باد همبستگی بینالمللی کارگران جهان
زندهباد سوسیالیسم
هفتم دسامبر 2008 (17 آذر 1387) ـ صدیق جهانی و عباس فرد
*****
نوشتههائی که توسط ما (عباس فرد و صدیق جهانی) در مورد ضرورت اخراج رضا مقدم
به«اتحاد بینالمللی...» ارائه گردیده است
موضوع: تقاضای اخراج رضا مقدم از «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
رفقا،
بدینوسیله ما امضاکنندگان تقاضای اخراج رضا مقدم از «اتحاد بینالمللی...» را داریم.
دلیل: رضا مقدم امروز یک جریان سیاسی منحط و نئوتودهایستی را نمایندگی میکند. رهبران این جریان و ازجمله خود رضا مقدم در برخورد بهفعالین جنبش دانشجویی هرگونه موازین مبارزه انقلابی را زیرپا گذاشتهاند. این افراد از جمله:
1ـ این جریان با استناد بهاظهاراتیکه زیر شکنجه بهدانشجویان نسبت داده شد، هم نَفْس عملِ شکنجهی مخالفان رژیم را تأیید کرده و هم بهدستگاه سرکوب جمهوری اسلامی مشروعیت بخشیدهاند.
2ـ در پوشش نقد خط مشی یک حزب مخالف خود، دانشجویانی را که هنوز منتظر برگزاری دادگاه هستند و تیغ شکنجه و زندان و اعدام آنها را تهدید میکند، بهاحزاب برانداز نسبت داده و بهاین وسیله با تأیید اتهامات دستگاههای اطلاعاتی رژیم جان دانشجویان را با خطر مواجه ساختهاند.
3ـ این جریان حتی با تأیید تبلیغات وزارت اطلاعات رژیمْ فعالین دانشجویی را نه تنها طرفدار یک حزب نظامی معرفی کردهاند، بلکه در موارد متعدد بهطور پنهان و آشکار بهآنها اتهام حمل اسلحه نیز وارد کردهاند؛ که بهمعنای تقاضای مرگ برای آنهاست.
همه این اقدامات را رضا مقدم و طرفداران ایشان قبلاً و مکرراً در اشکالی متفاوت در قبال فعالین جنبش کارگری نیز انجام داده بودند. این روش خائنانه فقط در مقابل جنبش دانشجویی قرار نمیگیرد. این سیاستی است که کل جنبشهای اعتراضی و بهویژه جنبش طبقه کارگر را نیز هدف قرار داده است. رضا مقدم و طرفداران ایشان امروز فعالانه در حال وارد کردن ضربه بهجنبشهای انقلابی در ایران هستند. هرلحظه حضور رضا مقدم در صفوف «اتحاد بینالمللی...» بهمعنای ضربه برحیثیت و اعتبار سیاسی «اتحاد...» و همه فعالین صدیق آن است. ما امضا کنندگان بهطور جدی تقاضای اخراج رضا مقدم از «اتحاد...» را داریم. ما همچنین خواهان قطع هرنوع همکاری مستقیم و غیرمستقیم اتحاد با جریان اتحاد سوسیالیستی کارگری نیز هستیم.
عباس فرد و صدیق جهانی ـ 2008/7/11
*****
تقاضای برگزاری جلسه بهمنظور رسیدگی
بهخواست اخراج رضا مقدم از «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
رفقا!
پیرو تقاضانامهی اخراج آقای رضا مقدم از «اتحاد بینالمللی...» در تاریخ 11 یولی 2008 که توسط من و رفیق صدیق جهانی امضا شد و بهاطلاع شما هم رسید، در این نوشته توجه شما عزیزان را بهنکات زیر جلب میکنم تا با گذر از بعضی ابهامها، دستهای رفاقت طبقاتی را چنان گره بزنیم تا در مقابله با نظام سرمایهداری، که در جمهوری اسلامی نمایندگی میشود، سازای یک زندگی شایستهی انسانیتِ انسان و کارِ انسانی باشیم.
1ـ طی سه ماه گذشته مقالات فراوان، گوناگون و مختلفالاجهتی دربارهی همسوئی گروه آقایان مقدم و آذرین با رژیم جمهوری اسلامی نوشته شده است؛ و یقیناً فعالین «اتحاد بینالمللی...» نیز در جریان این مقالات بودهاند[1]. با این وجود، مسؤلین «اتحاد بینالمللی...» هنوز بهطور رسمی هیچگونه عکسالعملی در مورد تقاضای ما (من و رفیق صدیق) در مورد اخراج رضا مقدم از این نهاد حمایتکنندهی مبارزات کارگری نشان ندادهاند؛ و اساساً تشکیل جلسات ماهانهی «اتحاد...» را نیز تعطیل کردهاند. چنین بهنظر میرسد که «اتحاد بینالمللی...» در این زمینهی خاص بهیک خواب تابستانی و طولانی فرو رفته است!؟ این خواب تابستانی ـمتأسفانهـ تاآنجا عمیق و طولانی بوده که «اتحاد بینالمللی...» را ـحتیـ از صدور یک اطلاعیهی فوری و حمایتی از علیرضا ثقفی و در محکومیت جمهوری اسلامی بازداشت. گرچه بعضی از اخبار هنوز تأیید نشده حاکی از این است که علیرضا ثقفی پس از 5 روز بازداشت، بدون وثیقه از زندان آزاد شد؛ اما هرنهادی که بخواهد با جنبشکارگری در ایران همسو باشد و عملاً در راستای وحدت فروشندگان نیرویکار گام بردارد، میبایست نسبت بهامور مربوط بهطبقهکارگر واکنش حمایتکننده و ضدرژیمی وسیع داشته باشد. بنابراین، بهعنوان یکی از فعالین سوسیالیست جنبش کارگری و بهعنوان یکی از اعضای «اتحاد بینالمللی...» بهطور مؤکد پیشنهاد دارم که همین بازداشت چندروزه را هم با صدور یک اطلاعیه محکوم کنیم تا کارگزاران رژیم چنین نتیجه نگیرند که «اتحاد بینالمللی...» با بازداشت پارهای از فعالین جنبش کارگری موافقت دارد.
شاید عدم حمایت از علیرضا ثقفی دلائل دیگری دارد که هنوز برای من روش نیست. اما، مبارزهی طبقاتی و کارگری حکم میکند که هرنهاد حمایتکننده از مبارزات کارگری شرایط ویژهی خود را در این زمینهی (که در بسیاری از مواقع در حمایت از فعالین کارگری و در مقابله با رژیم خود مینمایاند) بهطور صریح، روشن و روبهبیرون بیان کند تا فعالین کارگری دچار توهم و اشتباه نشوند. شاید هم عدم حمایت فوری از آقای علیرضا ثقفی بههمان بحثهائی برمیگردد که همزمان با دعوت WFTU از خانهکارگر برای شرکت در اجلاس سازمان جهانی کار جریان داشت؛ و بعضی از فعالین «اتحاد...» بهجای اعتراض بهدعوت خانهکارگر از طرف WFTU ، این بحث را پیش کشیدند که ثقفی با چه مجوزی در این اجلاس شرکت کرده بود!؟
2ـ اینجا و آنجا ـدر درون «اتحاد...»ـ شنیده میشود که با تعیین ضوابط سختگیرانه و جدی افرادی همانند رضا مقدم را از «اتحاد بینالمللی...» کنار بگذاریم و عملاً اخراج کنیم[!]. چرا؟ برای اینکه این افراد ضمن عضویت در «اتحاد...» و کسب هویت شخصی ـدر واقعـ کاری نمیکنند و وظیفهی روشنی را نیز بهعهده نمیگیرند!!
من با تمام وجودم با چنین شیوهای مخالفم؛ چراکه با موازین دموکراسی کارگری، سوسیالیستی و انقلابی ناسازگار نیست. علت تقاضای اخراج رضا مقدم و وابستگان بهجریان آدرینـمقدم توسط من و رفیق صدیق جهانی این نبود که آنها در «اتحاد...» کاری نمیکنند و وظیفهی روشنی را بهعهده نمیگیرند. ما بهاین دلیل تقاضای اخراج نامبردگان را کردیم که آنها در مقابله با حزب رقیب بهاطلاعات زیرشکنجهی وزارت اطلاعات رژیم استناد کرده، امکان کتمان چنین اطلاعاتی را (اگر واقعاً وجود داشته باشند) تضعیف نمود و با منتسب کردن دانشجویان بهیک حزب سیاسیـنظامی عملاً آنها را در معرض زندانهای طولانی و حتی اعدام قرار دادهاند. بهعبارت دیگر، ما بهاین دلیل تقاضای اخراج رضا مقدم و وابستگان بهجریان آدرینـمقدم را کردیم که آنها با حرکت همسو با دولت سرمایهداری جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات ـعملاًـ وحدت طبقاتی کارگران را در ازای موقعیتهای مفروض برای خود (شاید بهعنوان یک حزب رفرمیست و علنی) فروختهاند. بنابراین، آنچه ما در پی محکوم کردن آن هستیم، نه کمکاری، بلکه آدمفروشی و خیانت بهطبقهکارگر و همهی جنبشهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه است.
چه ایرادی دارد که صدها نفر بهعضویت «اتحاد...» دربیایند و با این عضویت برای خود هویت مبارزاتی کسب کنند؟ چه ایرادی دارد که صدها نفر ضمن عضویت در «اتحاد...» کار و وظیفهی معینی را نیز بهعهده نگیرند؟ چه ایرادی دارد که «اتحاد...» بهمرجع و منبعی تبدیل شود که عدهی کثیری در رابطهی غیرفعال با آن، خودرا فعال جنبشکارگری بدانند؟ و سرانجام، چه ایرادی دارد که «اتحاد...» با داشتن صدها عضو غیرفعال هویت خودرا گسترش بدهد، زمینهی ارتباطاتاش را بگستراند و زمینهی آکسیونهای تودهای را در خارج از کشور فراهمتر کند؟ بنابراین، اخراج افراد منفعل نه تنها غیردموکراتیک است، بلکه درعینحال پاسیویستی و انحلالگرایانه نیز میباشد.
3ـ اینجا و آنجا شنیده ـدر درون روابط «اتحاد...»ـ میشود که «اتحاد...» یک تشکل دموکراتیک کارگری و فراگرایشی است. دموکراتیسم و فراگرایشی در اینجا چه معنا و مفهوم و تعریفی دارد؟ آیا فراگرایشی و دموکراتیسم در رابطه با جنبشکارگری بدینمعنی نیستکه «اتحاد...» بیش از هرچیز از وحدت طبقاتی کارگران دفاع میکند و نگرشهای سیاسیِ برخاسته از گرایشات درون جنبشکارگری را در مقابل وحدت طبقاتی کارگران کنار میگذارد یا بهآن نمیپردازد؟ اگر چنین است، پس چرا ضرورت اخراج رضا مقدم و وابستگان بهجریان آدرینـمقدم در اینجا و آنجا بهمقابله با ضرورت حرکت فراگرایشیِ «اتحاد...» کشیده میشود؟ مگر استناد بهاطلاعاتیکه بهزور شکنجه بهافراد تحمیل میشود و مشروعیت بخشیدن بهچنین شیوههای ضد انسانیْ یکی از گرایشهای درون طبقهکارگر استکه در گوشه و کنار بهمقابله با ضرورت حرکت فراگرایشی «اتحاد...» کشیده میشود؟ آیا این تقابل بهمعنیِ سیاستزدایی از یک نهاد حمایتکنندهی جنبش کارگری (یعنی: «اتحاد...») نیست که عملاً و بهطور ضمنی سوسیالیسمزدایی و تسلیمطلبی در مقابل بورژوازی را جامیاندازد؟ آیا اینگونه نجواها شباهت زیادی با همان شیوههایی ندارد که جریان آذرینـمقدم مروج آن هستند؟ سرانجام اینکه اگر چنین قضاوت کنیم که علیرغم مخالفت درگوشی اکثر اعضای «اتحاد...» با حضور وابستگان بهجریان آذرینـمقدم در این نهاد، اما یکی از نگرشهای جاری در «اتحاد...» همان خط آذرینـمقدم است، پُر بیراه رفتهایم؟
اگر «اتحاد...» بهدلیل فراگریشی بودناش ـعملاًـ از هرگونه بحث و کنش و رابطهی سیاسی پرهیز میکند؛ آیا سؤال نابهجایی است، اگر بپرسیم که چرا تودهایها و اکثریتیها را در «اتحاد...» جایی نیست؟ شاید در مقابل این سؤال، بهدرستی پاسخ بشنویم که خودِ تودهایها و اکثریتیها «اتحاد...» را عرصهی فعالیت خود نمیدانند؛ وگرنه «اتحاد...» در تعریف خود نگفته استکه آنها نباید در این نهاد شرکت داشته باشند. نتیجه اینکه «اتحاد...» بهگونهای خودرا سازمان داده که عناصر وابسته بهتودهایـاکثریتیها ـعملاًـ گِرد آن نمیچرخند. این در مورد جریانهای شناخته شدهای مانند تودهایها و اکثریتیها طبیعی است؛ اما در مورد جریان آذرینـمقدم که زمزمههای همکاری با اقشار یا جناحهای رژیم را در استناد و مشروعیت بخشیدن بهشکنجه بهیک همسویی آشکار با وزارت اطلاعات رژیم تبدیل کردهاند، طبیعی نیست. چراکه اینها هنگامی به«اتحاد...» وارد شدند که علیرغم زمزمههای بهاصطلاح تئوریک، اما هنوز چنین چرخش آشکاری را نکرده بودند. بههرروی، هماینک یک علامت سؤال غیرقابل لاپوشانی و کتمان در مقابل «اتحاد...» قرار دارد: با نئوتودهایسم که در رقابت سیاسی جان و شرف و اعتماد دانشجویان چپ را بهبازی میگیرد و بهمعرض معامله میبرد و بهخطر میاندازد چه باید کرد؟ آیا پرهیز از اخراج رضا مقدم از «اتحاد...» بدینمعنی نیست که این نهاد حمایتکنندهی مبارزات کارگری را با دو خطر بسیار محتمل مواجه کردهایم: الف) فراهم کردن زمینههای فروپاشی آن؛ ب) انحلال «اتحاد...» در جریانات همسو با رژیم بهمثابهی اساسیترین مانع وحدت طبقاتی کارگران.
4ـ برخلاف این ادعای فرمال که «اتحاد...» فراگرایشی عمل میکند و درجهت منافع آتی جنبش کارگری گام برمیدارد؛ در واقع، «اتحاد...» خواسته یا ناخواسته بهجانبداری از جریان مقدمـآذرین عمل کرده است. چراکه بهبهانهی تعطیلات تابستانی و در واقع بهمنظور پرهیز از بحث دربارهی تقاضای اخراج آقای مقدم تقریباً 3 ماه استکه جلسات ماهانهی فعالین خود را بهتعویق انداخته است. آیا متصور استکه یک نهاد دموکراتیک کارگری، ظاهراً با گرایش غالبِ سوسیالیستی، نزدیک بهسه ماه جلسات عمومی ماهانه نداشته باشد و بازهم قابل توصیف بهصفت دموکراتیک باشد؟ این تعویق سه ماهه را چگونه میتوان توجیه کرد؟
گذشته از این، چرا «اتحاد...» در مقابل کسانی که با استناد بهجلساتاشْ همسوئی با رژیم جمهوری اسلامی را امری عادی جلوه میدهند، سکوت اختیار میکند؟ آیا این سکوت نیز دموکراتیک و فراگرایشی است؟ آیا من نیز این اجازه را دارم که برای اثبات نظراتم بهجلسات «اتحاد...» ویا بهجلساتی از «اتحاد...» که در آن حضور نداشتهام، استناد کنم؟ آیا «اتحاد...» بهشرکتکنندگان در جلساتاش این حق را داده که مباحث درونی آن را در اختیار دیگران بگذارند؛ و دیگران نیز بنا بهاستناد و همچنین تحریف مباحث درونی «اتحاد...»، در جهت یک خط پرو رژیمی دروغپردازی کنند؟ بهمقالهی چهارم شهریور آقای علی خدری بهنام «خطوط مشترک...»، مندرج در سایت «خانهکارگر آزاد» که یکی از نهادهای غیررسمیِ تشکیلات آقای رضا مقدم است، نگاه کنید؛ آیا علی خدری درجلساتی که بهآنها استناد میکند، حضور داشته یا منبع اطلاعات او رضا مقدم است؟ آیا عدم تحقیق در این مورد نیز یک حرکت فراگرایشی است؟
اغلب فعالین «اتحاد...» میدانند که این اولین باری نیست که رضا مقدم با کسب اطلاعات از «اتحاد...» و تحریف اطلاعات کسب شده استفادهی سیاسی، گرایشی و پرو رژیمی میبَرد. بنابراین، بحث فراگرایشی در مقابل خواستهی اخراج رضا مقدم بیش از اینکه بیانکنندهی حقیقتی در امر مبارزهی طبقاتی باشد، یک بهانهی حقوقی بهنظر میرسد که گرایش نسبی یا مطلق عدهای از فعالین «اتحاد...» بهاین خط را لاپوشانی میکند. بههرروی، چه تضمینی وجود دارد که رضا مقدم و وابستگانش هرگاه که منافعشان ایجاب کند، بحثهایی را (البته بهقول خودشان و با روایت خودشان) علنی نکنند که اتحاد بههردلیلی از علنی کردن آنها خودداری کرده است؟ بهباور من اگر اجازه بدهیم که چنین شیوهای بهیک شیوهی مرسوم در «اتحاد...» تبدیل شود، بهغیر از ضربهی سنگین بهافراد، گسترش ناباوری در عرصه مبارزهی طبقاتی را نیز بههمراه خواهد داشت.
سرانجاماینکه: سخنِ ناگفته ـاما بهطور ضمنیـ مطالبه شدهی پارهای از دوستانی که با آنها گفتگو داشتهام، این استکه در مقابل سکوت «اتحاد...»، من نیز سکوت کنم. معنای سکوت من در مقابل سکوت «اتحاد...» چیست؟ آیا این سکوتِ در مقابل سکوت، معنائی جز این دارد که زیر همان پرچمی حرکت کنم که با تمام وجود خیانتکار برآوردش میکنم[2]؟
5ـ من بارها از اعضای فعال «اتحاد...» شنیدهام که این تشکل ضمن فراگرایشی بودن، درجهت منافع آتی جنبش کارگری نیز گام برمیدارد. این ادعائی زیبا، اما پُر مسئولیت است. گرچه در مقالهی مفصلی بهاین مسئله میپردازم؛ اما باید در یک تصویر مختصر بههمهی دوستان و رفقای فعال در «اتحاد...» هشدار بدهم که رژیم جمهوری اسلامی همهی امکاناتاش را بهکار گرفته تا بهشیوهی محاکمات و تراز محکومیتهای سال 60 برگردد. رژیم برای دستیابی بهچنین موقعیتی، ابتدا میبایست رابطهی فعالین داخل کشور را با فعالین خارج از کشور قطع یا کانالیزه کند؛ و سپس وجود چنین رابطهای را در انظار تودهی مردم بهیک تابو تبدیل نماید. قویترین برگی که رژیم در این راستا در اختیار دارد، ورچسب آمریکائی زدن بههرمقوله و رابطهای استکه آن را نمیپسندد. جریان آقای مقدم نیز همین شیوه را اختیار کرده است. این جریان که بیان بارز افسدالافاسدین در اپوزیسیون است، تودهایترین تشکل کارگری در ایران را (گرچه با زبان زرگری، اما بههرصورت) بهگرفتن پول از آمریکا متهم کرد؛ رادیکالترین فعالین دانشجوئی را وابسته بهاحزاب سیاسیـنظامیِ وابسته بهآمریکا ورچسب زد؛ بازگوئی زبان زرگریِ آمریکائی جلوه دادنِ تشکلهای تودهایـکارگری را ورچسب آمریکائی میزند؛ و شاید که فردا...!!
بنابراین، میبایست بهاین حقیقت کوبنده و دهشتناک توجه داشته باشیم که اگر «اتحاد...» نتواند خودرا بهصراحت و روشنی از زیر آوار جریان آذرینـمقدم، سیاستهای آن و روابط آشکار و پنهاناش بیرون بکشد، بهدنبال این جریانِ پرو رژیمی، که خود بهدنبال یک گرایش ارتجاعی است، چارهای جز همسوئی با سیاستهائی ندارد که در ضدآمریکائینمایاش، اوین را دوباره بهکشتارگاه هرشکلی از آزادیخواهی و برابریطلبی تبدیل میکند.
6ـ رفقا و دوستان فعال در «اتحاد...» با تمام وجود از تک تک شما خواهش میکنم که من را با سکوت خود در مقابل پرنسیپهای طبقاتی و شخصیام قرار ندهید. چراکه تنها راه زنده ماندن کسی که در مقابل پرنسیپهای شخصی و طبقاتیاش قرار داده میشود، رویآوری بهجنبش و تودههای کارگر است. در جلسهی آتیِ «اتحاد...» در این مورد و در مورد چگونگی پرو رژیمی بودن سیاستهای جریان مقدمـآذرین بهگستردگی استدلال خواهم کرد.
پانوشت:
[1] از جمله میتوان بهمقالهی «بازبینی یک توطئه ـکنکاشی در زوایای تاریک نئوتودهایسم» مراجعه کرد.
[2] بهسایت انگلیسی «اتحاد...» نگاه کنید تا معنی درست جملهام دریافت شود:
Advisory Committee
Evert Hoogers, National Representative, CUPW
Yadullah Khosroshahi, Labour Foundation-Iran, former Secretary, representative of
Council of Tehran Refinery Workers and All-Iran Council of Oil Workers
Reza Moghadam, Editor of Worker Today Paper
Farid C. Partovi, Coordinator, IASWSI
Paul Puritt, CANADA
عباس فرد ـ 29 آگوست 2008 (8 شهریور 1387)
*****
بههمکار محترم در اتحاد بینالمللی: ...
همکار محترم؛ بهتر بود که از همان آغاز نوشتهتان بهعنوان یک همکارِ مساوی نظر خود را ارائه میکردید، نه همانند سخنگوی اتحاد بینالمللی یا شخصی با حقوق ویژه.
بهنظر من لحن عتاب آلود شما در مورد افراد و از جمله با من با موازین دموکراتیزم کارگری ناهمخوان است. بهاین جمله توجه کنید: «اگر از همان نامه اول شما کسی جوابی به درخواستتان نداد، بیشتر به این دلیل بود که... ». این عبارتبندیِ یک عضو ساده و مساوی با دیگران نیست. خواهشمندم در شبکهی مناسبات اتحاد بینالمللی از این لحن استفاده نکنید. بههرروی، قبل از اینکه جلسهای برگزار شود و مباحثهای صورت بگیرد و نهایتاً بهرأیگیری بنشینیم، شما فقط میتوانید بگوئید که نظرِ شخص خودتان چیست. بنابراین، سوال این استکه شما از کدام جایگاه ویژهای یکی از اعضای اتحاد را با عبارت «اتحاد جای تصفیه حساب های شخصی نیست» مورد خطاب قرار میدهید. آیا بهتر نبود این لحن عتابآلود را در چگونگی مورد بیرونی شدن مباحث درونی اتحاد بینالمللی بهکار میبردید؟ ضمناً من از هیچیک از اعضای اتحاد نشنیدهام که «اعضای آن ... حول یکسری خواست های حداقل گرد هم جمع شده اند»! بنابراین، اگر اجازه داشته باشم، این اظهار نظر را نیز نظر شخص شما برآورد میکنم.
بههرروی، ضمن تشکر از نصایح شما بهخودم و نگرانیهای شما در مورد امکان فروپاشی اتحاد بینالمللی، لازم بهیادآوری است که درخواستِ دموکراتیک یکی از اعضای یک نهاد دموکراتیک را اساسا با مباحثه و نهایتاً از طریق اکثریت آرا میتوان پاسخ گفت. بهطورکلی تصور من از اتحاد بینالمللی این است که همهی اعضا از حقوق مساوی برخوردارند. اگر این تصور اشتباه است، لطفاً بهعنوان یکی از اعضای اتحاد بینالمللی بهمن اطلاع بدهید.
با تشکر از جواب شما بهنوشتهام: عباس فرد
دوم سپتامبر 2008
*****
رفیق عزیز ...
با سلام و تشکر از اظهار نظر شما دربارهی پیشنهاد من و رفیق صدیق جهانی.
یادداشت کوتاه شما حاوی نکاتی بود که لازم دانستم این چند خط را برای روشنتر شدن بیشتر نظر خودم بنویسم، بهامید اینکه تبادل اندیشههای طبقاتی گسترش رابطهی رفیقانه را بههمراه داشته باشد.
شما گفتهاید که «اتحاد...» جای درگیریهای شخصی نیست. من نمیدانم منظور شما از شخصی چیست و شما از کجا بهاین نتیجه رسیدهاید که بحث ما شخصی است. من شخصاً جز یک دیدار کوتاه در یک جلسه عمومی هیچگونه آشنائی خاصی با آقای رضا مقدم نداشته و ندارم. بنابراین، نه هیچگونه الفت شخصی بین ما بوده است و نه هیچ کدورت شخصیای. اطلاق شخصی بودن بحث بهیک مجادله طبقاتیـسیاسی، لااقل بیانصافی است. خود آقای رضا مقدم بیشتر از هرکسی بهغیر شخصی بودن بحث واقف است و دقیقا بههمین دلیل نیز تاکنون در مقابل بحث ما سکوت کرده است.
من تا پیش از وقایع مربوط بهجنبش دانشجویی علیرغم انتقاداتی که بهخط و مشی آقای مقدم داشتم، ایراد اصولیای در همکاری با ایشان در چهارچوب گستردهی «اتحاد...» نمیدیدم. بعد از آن مباحث اوضاع متفاوت است. اگر یک مورد از شخصی بودن بحث هم مطرح باشد، در مورد من لااقل این هست که فرزندان خودم در سن و سال همان دانشجویانی هستند که زیر تیغ رژیم قرار گرفتهاند و آقای رضا مقدم نیز نه تنها دفاعی از آنها بهعمل نیاورده، بلکه برای تثبیت موقعیت سیاسی خود زندگی این دانشجویان را بیشتر بهخطر نیز انداخته است. اگر این را شخصی بهحساب میآورید، آری این احساس شخصی من است. اما این بههیچوجه بهمعنای آن نیست که جدال ما یک منازعه شخصی است. بنابراین، خواهش میکنم که از شخصی قلمداد کردن بحثی با این درجه از اهمیت طبقاتی پرهیز کنیم.
گفتهاید که «اتحاد...» جای این حرفها نیست و ما باید بهکار اصلی خود که جلب همبستگی با جنبش کارگری است، بپردازیم. با این گفتهی شما که کار اصلی ما جلب همبستگی با جنبش کارگری است، کاملا موافقم. اما فراموش نکنیم که علت وجودی «اتحاد...» و همچنین همهی نهادهای دیگرِ همبستگی با جنبش کارگری در ایران در این است که جنبش کارگری ایران در شکل دادن بهشبکه تبادلات خود با هیولایی بهنام رژیم جمهوری اسلامی طرف است که نه تنها حق تشکل را برای کارگران بهرسمیت نمیشناسد، بلکه حتی آنها را بهجرم سادهی برگزاری یک مراسم طبقاتی بهشلاق میبندد. این رژیم ستون اصلی سرمایهداری ایران و عامل تعیینکنندهی تداوم شرایط دهشتبار امروز طبقهکارگر در ایران است. شرایطی که کارگران را بهخودکشی، بهفروختن اعضای بدن خود و حتی فرزندان خردسال آنها را بهتنفروشی و فحشا و اعتیاد سوق میدهد. اگر در ایران امروز طبقهکارگر امکان و حق ایجاد تشکلهای مستقل طبقاتی خود را داشت، قطعاً از این فلاکت کاسته میشد و میلیونها خانوادهی کارگری لااقل در موقعیت مناسبتری قرار داشتند. همهی قطعنامه جمعکردنهای ما برای دفاع از جنبش کارگری مگر برای عقب راندن تعرضات همین رژیم نبوده است؟ مگر کار اصلی «اتحاد...» چیزی غیر از این است که در عقب راندن تعرضات رژیم بهطبقهکارگر نقش شایستهی خود را ایفا کند؟ حال از درون همین «اتحاد...» کسی پیدا شده است که سیاستی را در پیش گرفته که تأیید عملکرد همان رژیم در مقابله با جنبشهای اجتماعی حقطلبانه است. مگر استناد بهاعترافات زیر شکنجه چیزی جز تأیید سیاست شکنجهگر و محکوم کردن قربانی است؟ آقای رضا مقدم بهکرات بهاین کار دست زده و من هم آن را در نوشتههای خودم بهاندازهی کافی نشان دادهام.
آیا ما میتوانیم در مقابل چنین سیاستی بهاین استدلال رو بیاوریم که «اتحاد جای این حرفها نیست»؟ آری «اتحاد...» جای طرح اختلافات گروهی نیست. اما مگر بحث ما راجع بهمرحله انقلاب و یا مثلا چگونگی حل مسأله ملی و یا شکل مناسب تشکل کارگری است؟ بحثی که اینجا درگرفته است مربوط بهچگونگی برخورد بهجنبشهای اجتماعی در قبال جمهوری اسلامی است. کسی که نگران تقویت جمهوری اسلامی در قبال جنبشهای اجتماعی نیست و در برخورد بهمخالفین خود در اپوزیسیون حتی بهدادههای رژیم استناد میکند، از نظر من و بهلحاظ طبقاتی شایسته همکاری نیست. بههمین دلیل نیز وجود کسانی مثل آقای مقدم در صفوف «اتحاد...» بیش از هر چیز بهاعتبار طبقاتی خود این تشکل بهعنوان یک تشکل مدافع جنبش کارگری که همواره تأکید آن بر ضدیت با ارگانهای رژیم در درون جنبش کارگری بوده است، ضربات جبرانناپذیری خواهد زد. اخراج رضا مقدم از «اتحاد...» اعتبار آن را نزد همهی چپ و فعالین جنبش کارگری افزایش خواهد داد و یک گام عملی در تقویت این جنبش بهطور کلی و در تقویت وزنهی چپ در جنبش کارگری خواهد بود.
بهامید تقویت رفاقت طبقاتی و سرنگونی سوسیالیستی جمهوری اسلامی
عباس فرد ـ 7 سپتامبر 2008
*****
دوست عزیز آقای...
شما میتوانید بههرسنت و رویهای که دوست دارید، تعلق داشته باشید؛ اما بیتوجهی بهسیاستهائی که بحش مهمی از جنبش اعتراضی دانشجویان علیه جمهوری اسلامی را بهمخاطرات سنگین انداخته است، نه تنها ربطی بهمبارزات کارگری و سوسیالیستی ندارد، بلکه بهطور آشکاری برعلیه روند مبارزهی طبقاتی نیز میباشد.
حتی از نگاه حقوق بورژوائی نیز بدیهی استکه نباید بیدلیل و مدرک بههیج فرد یا جریانی اتهام زد. اما شما یا از انبوه مطالب مستند، نقادانه، مستدل و افشاگرانه در رد یا محکومیت سیاست ارتجاعی آذرینـمقدم نسبت بهجنبش دانشجویی بیاطلاعاید، یا اینهمه مدرک و سند را جانبدارانه کتمان میکنید. چه از روی بیاطلاعی و چه از روی جانبداری، اینگونه اظهار نظرهای غیرمسؤلانه برازندهی کسانی نیست که خود را کمونیست مینامند. بههرروی، شایستگی کمونیستی حکم میکند که بهجای صدور احکام دلخواه بهاستدلال، تحلیل و واقعیت رویآور باشید تا سیاهیِ شب را آفتاب زندگی نپندارید.
میدانم که این اظهارات دلبخواهی که کار «اتحاد بینالمللی...» عرصهی کارگری است و ربطی بهجنبش دانشجوئی ندارد، از کجا میآید و ریشهاش در کدام مناسبات است. ازاینرو، با ردِ قاطعِ نظر شما، میبایست بهاطلاعتان برسانم که عرصهی فعالیت «اتحاد...» یک کمپین معین برای جلب همبستگی بینالمللی ـدر دفاع از جنبش کارگری و برعلیه جمهوری اسلامیـ است؛ نه مثلاً کمپینی برای لغو مجازات اعدام در ایران، که صرفاً بهدنبال تحقق بعضی پروتکلهای حقوقِ بورژوائیِ کشورهای اروپای غربی در ایران است. بهعبارت دیگر، «اتحاد...» در فعلیت کارگری و طبقاتی خویش از حدود رسائیهای حقوق بورژوائی فراتر میرود و شما ـمتأسفانهـ درهمان گام نخست متوقف میمانید. وجود و بقای «اتحاد بینالمللی...» از این حقیقت نشأت گرفت و در این حقیقت میتواند بقا داشته باشد که وحدت طبقاتی کارگران را بهعنوان استراتژی خود برگزید؛ و این بهطور ضمنی ـنه آشکاراـ بهمعنای گرایش بهجانبداری طبقاتی برعلیه جمهوری اسلامی و سرمایهداری هار حاکم از ایران است.
اما کدام جنبش و کمپین طبقاتی، کارگری یا ترقیخواه و انساندوستانهای است که نسبت بهسرنوشت دیگر جنبشها و اعتراضات و کمپینهای تحت ستم و حقطلبانه اینچنین لاقید و بیخیال باشد. حمایت و همبستگی متقابل بین جنبشهای اجتماعی و تأثیر متقابل آنها بریکدیگر از الفبای مبارزه کارگری و سوسیالیستی است که تلاش برای نقض و بیاهمیت جلوه دادن آن، از جمله تلاشی راستگرایانه برای جا انداختن خط راست و پرو رژیمی، در این جنبشهاست.
شما نگرانید که «اتحاد...» بهجای پرداختن به «امور مهمتر» انرژی خود را برای طرد جریان راست رضا مقدم از درون اتحاد هدر دهد!؟ درحالی که در مقطع حاضر هیچ موضوعی مهمتر از طرد این جریان از «اتحاد...» نیست. چراکه رضا مقدم بهدلیل اتخاذ و اجرای سیاست همسویی با جمهوری اسلامی در برخورد بهجنبش دانشجویی از یکطرف، و حضور خود و سایتاش ـکارگر امروزـ بهعنوان عضو و اسپانسور «اتحاد بینالمللی...» از طرف دیگر، استقلال «اتحاد...» را خدشهدار نموده و تداوم حضورش بهمضمون و علت وجودیِ این تشکل طبقاتی ضربات جدی و سنگینی وارد خواهد نمود. بهعبارت دیگر، آشکار و پنهان قابل رؤیت استکه جمع آذرینـمقدم در رابطه با «اتحاد...» دو هدف موازی را در نظر گرفته و برنامه ریختهاند: یا «اتحاد...» را از مضمون طبقاتی و ضدرژیمیاش تهی میکنند که بهمعنیِ انحلال محتواییِ آن است؛ یا درصورت شکست این سیاست، درجهت انحلال ساختاری آن حرکت خواهند کرد. این گازانبری است که گلوی «اتحاد...» را گرفته و عدم توجه و مقابله با آن چیزی جز رضایت بهمرگ و انحلال «اتحاد...»و هرتشکل مشابه دیگری نیست.
بنابراین، درخواست شما برای تغییر این الوویت و ضرورت، در رابطه با «اتحاد...» و در مقطع کنونی، بهمعنی تلاش برای حفظ حضور رضا مقدم و در ابهام فرو بردن استقلال، مضمون طبقاتی و اعتبار «اتحاد...» است. «اتحاد بینالمللی...» بهعنوان کمپینی که با اعتقاد عمیق بهاستقلال طبقهکارگر از همهی دولتها و سیاستهای بورژوایی و ضدکارگری فعالیت میکند، نه میخواهد و نه میتواند با هیچیک از این سیاستهای ارتجاعی و بورژوائی تداعی شود. بنابراین، دوست عزیز این استقلالطلبی طبقاتی را عزیز بدارید و آن را برفراز هر منفعت فرقهای قرار دهید.
لازم بهتاکید است که شما بههمراه دوستان عزیز و جریان سیاسی متبوعتان میتوانید هرقدر که میخواهید جریان راست و پرو رژیمی آذرینـمقدم را مورد حمایت قرار دهید و با آن مماشات کنید. اما لطفاً این حمایتها و سیاستبازیها را بهدرون «اتحاد...» نیاورید و بهمشغلهی آن تبدیل نکنید. اجازه دهید که «اتحاد...» همچون گذشته متکی براستقلال طبقاتیاش، پُراعتبارتر از پیش بهامر مبارزهی طبقه کارگر علیه دشمنان طبقاتیاش یاری برساند.
سرانجام لازم بهتوضیح استکه کمونیستها حقانیت باورهایشان را از صندوق آرا بیرون نکشیدهاند که در مقابل صندوق آرا رهایشان کنند. ازاینرو، اولاً خواهشمندم که بهجای ابراز رأی، براساس واقعیت استدلال و تحلیل کنید؛ و ثانیاً بهجای تکیه بروضعیت ویژهی پارهای از افراد بهروندی دل بسپارید که با نفیِ هرلحظهاش تاریخ را میسازد.
خواهش دیگرم این استکه لطف کنید: فارسی، انگلیسی یا فارسـانگلیسی بنویسید که من برای خواندن نوشتههای شما مجبور بهرمزگشائی نباشم.
گرچه خطاب مستقیم این یادداشت ایـمیل آقای...، یکی از اعضای «اتحاد...» است که من شانس دیدار حضوری یا اینترنتی او را نداشتهام؛ اما بهمنظور بیان صداقت، برای همهی اعضای شناخته شدهی «اتحاد...» نیز ارسال خواهد شد تا حقیقت را نپوشانده باشم.
با آرزوی شادمانی، صلابت و سرخوشیِ انقلابی
عباس فرد ـ دهم سپتامبر 2008
*****
بهاعضای «اتحاد بینالمللی...»
موضوع: تقاضای اخراج رضا مقدم و برگزاری جلسهی «اتحاد...»
رفقای عزیز با سلام،
دیروز نامهای بهدست ما رسید که برمبنای آن ـگویاـ واحدهای شهری «اتحاد...» تصمیم گرفتهاند تا تقاضای ما مبنی بر اخراج رضا مقدم از «اتحاد...» را رد نموده و از برگزاری جلسه در این مورد خودداری کنند. این نامه از نظر ما فاقد هرگونه وجاهت حقوقی، سیاسی و مبارزاتی است و ما همچنان برخواست خود در مورد برگزاری نشست عمومی «اتحاد...» و بررسی موضوع اصرار داریم. دلایل ما برای فقدان وجاهت حقوقی، سیاسی و مبارزاتیِ نامهی مزبور بهقرار زیر است:
1ـ تا بهامروز و مطلقاً در هیچ موردی تصمیمات سیاسی «اتحاد...» در ارگانی بهنام «واحدهای شهری» اتخاذ نشده است. همهی تصمیمات اساسی «اتحاد...» تا بهامروز در جلسات عمومی گرفته شده است. حال یکباره و در مقابل درخواست دو تن از اعضای «اتحاد...» نامهای ارسال میشود که مدعی است در خواست ما در واحدهای شهری و کشوری بهبحث گذاشته شده است. این نه تنها نقض بدیهیترین حقوق هرعضو و همکار یک تشکیلات و جمع است، بلکه همچنین زیرِ پا گذاشتن همهی موازین تاکنونی «اتحاد...» و دور زدن جلسهی عمومی تحت عنوان موهوم «واحدهای شهری» است. صرفنظر از اینکه آیا سازماندهی مناسبات تشکیلاتی براساس واحدهای شهری ـاصولاًـ میتواند جایگزین مجمع یا جلسهی عمومی اعضا باشد یا نه، نفس اینکه در مورد حاضر بدون هیچ سابقهای ظاهراً این روش بهکار گرفته شده است، بهاندازه کافی آن را فاقد اعتبار میکند.
2ـ روشی که در این کار در پیش گرفته شده، در هیچگونه تشکل و کمپینی نمونه ندارد. تنها در احزاب سیاسی، آن هم در احزاب سیاسی بسته و غیردمکراتیک، میتوان چنین نمونههایی را مشاهده کرد. تقاضای دو نفر از اعضاء اتحاد مبنی بر برگزاری جلسهی عمومی و رسیدگی بهیک خواست سیاسی ظاهراً توسط عدهای که گویا برای خود حق و حقوقی بیش از دیگران قائلاند و در مکانیسمهایی بهشدت مخفیانه و غیرعلنی بهبحث گذاشته میشود و در آن مورد تصمیمگیری نیز میشود! متأسفیم از اینکه ما، که با ادعای مبارزه در دفاع از حقوق طبقهکارگر کنار هم جمع شدهایم، حتی موازین ابتدایی رایج در کشورهای دمکراتیک بورژوایی نیز را زیر پا میگذاریم. ما را بهمدافعان احتمالی آقای رضا مقدم کاری نیست. اما از رفقایی که با آنها کار کردهایم، میخواهیم که توضیح دهند که آیا آنها نیز در این اقدام شریک بودهاند یا نه؟ اگر آری چرا و اگر نه، در مقابل این نقض آشکار ابتداییترین موازین کار سیاسیِ شفاف و علنی چه توضیحی دارند؟ این رفقا چگونه میتوانند در مورد پیشنهاد دو نفر از اعضای «اتحاد...» و در غیاب خود آنها بهتصمیمگیری بپردازند، بدون آنکه بهآنها فرصت تشریح نظر خود را داده باشند. آیا این کار نمونه بسیار بدی از کار غیردمکراتیک نیست؟
3ـ از نظر ما تنها مرجع صلاحیتدار برای بررسی تقاضای ما جلسهی عمومی «اتحاد...» است و ما بهدلایل حقوقی نامبرده، نامهی واصله را فاقد وجاهت حقوقی میدانیم و موضوع برگزاری جلسه از نظر ما همچنان مطرح است.
4ـ مفاد مندرج در نامهی مزبور از نظر سیاسی نیز فاقد هرگونه وجاهتی است. نامهی مزبور مدعی است که کار ما جلب پشتیبانی از طبقهکارگر است. سؤال اینجاست که این جلب پشتیبانی قرار است بهکدام نیاز پاسخ دهد؟ آیا غیر از این است که هدف از این جلب پشیتبانی شرکت در مبارزه برای عقب راندن رژیم جمهوری اسلامی است؟ آیا اگر در ایران آزادی حق تشکل و بیان وجود داشت، بازهم بهوجود «اتحاد...» نیازی بود؟ درصورت وجود آزادی حق تشکل در ایران، آیا هیچیک از ما بازهم در تبعید بهسر میبردیم که امروز از تبعیدگاه درجهت تقویت مبارزات طبقهکارگر تلاش کنیم؟ آنچه ما تقاضای بررسی آن را کردیم، دقیقا همین موضوع است. آقای رضا مقدم بارها و بهکرات اتهامات امنیتی دستگاه جهنمی جمهوری اسلامی برعلیه فعالین یک جنبش اجتماعی را تأیید کرده و اطلاعات کسب شده زیر شکنجه و زندان را بهعنوان اسناد سیاسی بهکار گرفته است. این اقدامات چیزی بهجز نقض اهداف پایهای اتحاد نیست. چگونه میتوان سر را بهزیر انداخت و بههمکاری با مجریان چنین سیاستی ادامه داد. یادآوری میکنیم که آقای رضا مقدم قبلاً نیز بهکرات آمادگی خود را برای وارد کردن اتهامات بیپایه بهدیگران نشان داده و ازجمله بخش مهمی از اعضای کنونی «اتحاد...» را بهعنوان «مشاطهگران سرکوب جمهوری اسلامی» بهباد ناسزا گرفته است. آنچه ایشان در جریان برخورد بهفعالین جنبش دانشجویی انجام داد، دقیقاً در تداوم همان سیاستها، اما از سویی دیگر بود. اینبار ایشان بهاتهاماتی از قبیل «برانداز»، «مسلح» و «آمریکائی» روی آورد. بیتفاوتی امضاکنندگان نامهی مزبور بهاین واقعیتها حیرتانگیز است.
5ـ نامهی مماشاتجویانهی مزبور بهآقای رضا مقدم نیز این امکان را داده است تا بعداز مدتها اعلام وجود کند و مطالبی را در جهت اهداف خود بیان نماید که از نظر ما تأییدی برخواست ما مبنی بر اخراج ایشان از «اتحاد...» است. آقای مقدم در نوشتهاش اعلام کرده است که با توجه بهاهمیت خطر عناصر نفوذی پلیس گویا اعضای اتحاد اتهام نفوذی بودن وی را غیرقابل بررسی دانستهاند. واقعیت این است که ما هیچگاه و در هیچ نوشتهای ایشان را «عامل نفوذی پلیس» معرفی نکردهایم که حالا هم واحدهایی از «اتحاد...» آن اتهام را رد کرده باشند. این شگرد ترحمبرانگیزانهای است که ایشان برای مسموم کردن فضا بهکار میگیرد. ما گفتیم و بازهم میگوییم که سیاست ایشان در برخورد بهجنبش دانشجویی درجهت سیاست رژیم بوده و بهاهداف وزارت اطلاعات این رژیم خدمت میکند. ما براین نظریم که اگر آقای مقدم همین سیاست را نسبت بهجنبشهای دیگر هم بسط دهد، در آن جنبشها نیز درجهت خدمت بهاهداف رژیم کار خواهد کرد. این یک بحث کاملاً سیاسی است و نه اتهام نفوذی پلیس. بدون تردید خود ما اگر زمانی بهاین نتیجه رسیده باشیم که ایشان نفوذی است، آن را با صدای بلند اعلام خواهیم کرد. اما امروز که ما چنین نکردهایم، چرا آقای مقدم خود چنین میکند؟ بهاین علت خیلی ساده که اولاً بهما اتهامی کذب و غیرقابل اثبات نسبت دهد؛ و ثانیاً در رد این اتهام کذب بهنامه مزبور استناد نموده و حکم پیروزی برای خود صادر کند. لازم میدانیم تأکید کنیم که نامه مزبور گرچه از نظر ما فاقد وجاهت حقوقی و سیاسی است، از نظر مضمون برخورد بهمسأله ـهر چند نه کاملاًـ اما درجهت مورد انتظار ما است. حقیقت این استکه رفقایی که آن نامه را نوشتهاند، ادعانامهی ما علیه سیاستهای رضا مقدم را رد نکردهاند. آنها حتی یک کلمه هم بیان نکردهاند که از آن نادرستی اتهامات ما برداشت شود. این تأییدکننده همهی صحبتهایی است که ما تا پیش از این نامه هم با رفقای «اتحاد...» داشتیم و در آنها توافقی عمومی برسر ارزیابی از حرکت آقای مقدم و جریان ایشان را مشاهده میکردیم. اختلاف برسر آن بوده و هست که آیا «اتحاد...» جای رسیدگی بهچنین دعاویای هست یا نه. آقای مقدم نمیتواند حکم تبرئه خود را از آن نامه بیرون بکشد. این مبارزه بنا بهریشهی طبقاتی و کارگریاش هنوز ادامه دارد.
در پایان یک بار دیگر از همهی رفقای «اتحاد...» میخواهیم که در اسرع وقت با برگزاری جلسهای بهطور دستجمعی بهحل موضوع بپردازیم و اجازه ندهیم که این موضوع بیش از این بهدرازا کشیده شود. این کار میتوانست مدتها زودتر از این بهنتیجه رسیده باشد. همهی رفقایی که نگران از هم پاشیدن «اتحاد...» هستند نیز باید لااقل بهاین توجه کرده باشند که تا همین حد از مباحث نیز نه تنها «اتحاد...» را از هم نپاشانده، بلکه جدیت سیاسی درون آن را افزایش داده است. این مسیری است که باید در هرگام برداریم.
با آرزوی گسترش جنبش جهانی طبقهکارگر
عباس فرد ـ صدیق جهانی (13 سپتامبر 2008)
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه