آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
نزد مارکس، بالعکس، کمونیسم «مبتنی براندیشهها یا اصولی نیست که توسط این یا آن مدعی اصلاحطلب [یا مصلح اجتماعی] اختراع یا کشف شده باشد» (بیانیه کمونیست)؛ کمونیسم قصهی کودکانهای دربارهی باورهای مشترک نیست که جماعتی برابریطلب را بهوجود میآورد، که این دقیقاً همان «سوسیالیسم تخیلی» است که مارکس با «سوسیالیسم علمیاش» منتقد آن بود. بلکه مسئله این استکه «هستی پرولتاریا چیست، و آنچه پرولتاریا برطبق این هستی ـبهلحاظ تاریخیـ مجبور بهانجام آن است، چیست»؛ با این فرض که آنچه پرولتاریا انجام میدهد دربرگیرندهی «وضعیت زندگی خودش و نیز تمامی سازمان جامعهی بورژوائی امروز» است. این آن چیزی است که اندیشهی کمونیسم بنا بر نظرات مارکس و انگلس توضیح دهندهی آن است (خانوادهی مقدس).
نوشته: استفن تامینو ـ گروه ترجمه سایت امید ـ ویرایش: عباس فرد[**]
شبحی براروپا سایه افکنده است ـ شبح کمونیسم...، اکنون وقت آن رسیده استکه با قصهی کودکانهی شبح کمونیسم بههمراه بیانیه حزبش روبرو شویم. (بیانیه حزب کمونیست، نوشتهی کارل مارکس و فردریک انگلس، سال 1848)[***].
1ـ «شبح» کمونیسم
آنچه مجموعهی رسانههای «جریان عمده»ی جامعه از آن سخن میگویند، اشغال وال استریت ـنمایندهی شبح کمونیسمـ استکه از جهان مردگان برخاسته است.
از قول مفسرین جناح راست مانند گلن بک (Glenn Beck) تا اخبار جاافتادهی لیبرال مانند نیویورک تایمز، جنبش اشغال برچسب «کمونیستی» خورده است، زیرا مسئلهی نابرابری طبقاتی را در ایالات متحدهی آمریکا پیش کشیده است.
برای مثال بهنقلقولهایی از گلن بک [محافظه کار] مراجعه میکنیم (2:47 ـ 1:58):
«شما مردمی را در خیابانها دارید که خواهان انقلاباند... این انقلابی مارکسیستی است که ماهیتاً جهانی است... رهبران این جنبش میگویند ما برای اصلاحات اینجا نیامدهایم، ما میخواهیم نظام ساقط شود. ما برای اصلاح نظام اینجا نیستیم. آنها صراحتاً خواستار انقلاباند».
و محرک این انقلاب، بهقول بک، چیست؟
آنچه باید مورد سرزنش قرار بگیرد، در واقع، این واقعیت نیست که نابرابری روزافزون در این کشور وجود دارد، این واقعیت که دستمزدها در 40 سال گذشته افزایشی نداشته است، اینکه بنا بر دادههای ادارهی آمار نصف جمعیت ایالات متحده در فقر بهسرمیبرند، اینکه از هر 7 نفر یک نفر بهلحاظ غذایی در حاشیه ناامن قرار دارد، اینکه از هر 6 نفر یک نفر بیکار و فاقد بیمهی درمانی است، اینکه میلیونها نفر خانهی خودرا از دست میدهند، و انبوه بدهکاریهای دانشجوئی[1]. نه، آنچه در پشت این حرکت قرار دارد، استادان دانشگاهها هستند. ما «بهمؤسساتمان پول میدهیم، هزینهی آموزش عالی را میپردازیم تا مارکسیسم را بهکلهی بچههای ما فروکنند».
بازتاب واکنش بک نسبت بهاشغال وال استریت در نیویورک تایمزِ 7 نوامبر انتشار قطعهای در بخش آموزشی آن، دربارهی نود و چهارمین سالگرد انقلاب روسیه در سال 1917، است که حزب کمونیست را بهقدرت نشاند[2].
[نویسندگان نیورک تایمز] در این مقاله بهخوانندگان خود هشدار میدهند که جنبشهای اجتماعیـانقلابی که براساس «تمایز طبقاتی کارل مارکس بین "داراها" و "نادارها"» قرار داشته باشند، بهلحاظ تاریخی «بهاعدام و گرسنگی میلیونها نفر منجر میشوند».
ادامهی مقالهی [نیویورک] تایمز حاکی از این استکه اشغال وال استریت چنین جنبشی است؛ زیرا در وب سایت خود میگوید: «یک چیز که همگی در آن مشترک هستیم، این استکه 99% مردم دیگر نمیخواهند آزمندی و فساد 1% را تحمل کنند».
با قضاوت براساس واکنش هراسآمیزِ مجموعهی رسانههای متحد نسبت بهاشغال وال استریت، چنین بهنظر میرسد که ایالات متحده مدتها آنچنان درگیر جنگهای فرهنگی و سیاستهای هویتی بوده استکه هرگاه یک جنبش اجتماعی پدید میآید که صریحاً نابرابری طبقاتی روزافزون در این کشور را مورد خطاب قرار میدهد، آنها تصور میکنند که این جنبش باید «تروریسمِ» الهام گرفته از مارکسیسم باشد.
بههرروی، واکنش هراسناکشان پیشداورهای طبقاتی خودشان را افشا میکند. در شیوهی تفکر آنها، مسأله در بیعدالتی و نابرابری نظام نیستکه مشتی را بهبهای مشکلاتیکه بسیاری دچار آن هستند، ثروتمند میسازد؛ بلکه مردمی هستند که آشکارا نارضائی خودرا از نابرابری اجتماعی بیان میکنند، یعنی این مردم را بلاگردان یا قربانیان خطرناک و خشنی معرفی میکنند که قصد نابودی تمدن را دارند. مارکسیسم در تصور آنها بهعنوان «لولوئی» که همه را تهدید میکند، برای ترساندن کارگران است تا ببینند هرنوع مقاومتی در برابر سرمایهداری یک تهدید «خارجی» و «خشونتبار» نسبت بهشیوهی آمریکائی زندگی است.
2ـ «قصهی کودکانه»ی کمونیسم
اما شیوهی دیگری هم برای اینکه ما اشغال وال استریت را کمونیستی بدانیم وجود دارد. همچنانکه مقالهای در واقعهنگاری آموزش عالی (The Chronicle of Higher Education) توضیح میدهد، بسیاری از اندیشههائی که در پسِ جنبش اشغال وال استریت وجود دارد را میتوان در نوشتههای دانشگاهی جناح چپ ملاحظه کرد، بهویژه آن نوشتههائیکه توسط مایکل هارت ، آنتونیو نگری و اسلاوی ژیژک نوشته شدهاند که [هرسه] خودرا صریحاً کمونیست مینامند[3].
اما این [کمونیسم] چه نوع کمونیسمی است؟
ژیژک در قرارگاه اشغال وال استریت در نیویورک سیتی (6:36 ـ 4:37) اینطور توضیح میدهد:
«تنها مفهومی که کمونیست بودن ما در آن معنی پیدا میکند، این استکه ما بهعامهی مردم اهمیت میدهیم: بهمشترکات طبیعت؛ بهمشترکات آنچه توسط دارائی روشنفکری خصوصی شده است؛ بهمشترکات زیستیـژنتیکی. تنها بهاین دلیل استکه باید مبارزه کنیم».
«کمونیسم مطلقاً شکست خورده است. اما مسائل عامهی مردم همچنان در اینجاست. بهشما میگویند که ما که در اینجا هستیم، آمریکائی نیستیم. اما بنیادگرایان محافظهکاری که ادعا میکنند بهراستی آمریکائیهای واقعی هستند باید چیزی را بهیاد بیاورند. اینکه مسیحیت چیست؟ روحالقدس است؟ روحالقدس چیست؟ یک جماعت برابریطلب از مؤمنانیکه با عشق بهیکدیگر بههم پیوند داده شدهاند؛ و نیز تنها کسانیکه آزادی خودشان و مسؤلیت اجرای آن را دارند. بهاین اعتبار روحالقدس اکنون اینجاست. و درست همینجا آن پائین در وال استریت کافرانی هستند که بتهای کفرآمیز را نیایش میکنند».
اگر کمونیسم بهمعنی «قصهی کودکانه»ی ژیژک باشد، برای فائق آمدن برتفاوتهایمان از طریق قدرت عشق تا [بتوانیم] از منافع مشترکمان (یعنی، از منافع ملیمان) در برابر آزمندی مشتی چند که شخصاً خودرا بههزینهی دیگران ثروتمند میسازند، دفاع کنیم؛ آنگاه گلن بک چیزی برای نگرانی ندارد، زیرا آنچه او از آن میترسد، تنها یک شبح است ـ روح مسیح است، نه نظریه مارکس.
نزد مارکس، بالعکس، کمونیسم «مبتنی براندیشهها یا اصولی نیست که توسط این یا آن مدعی اصلاحطلب [یا مصلح اجتماعی] اختراع یا کشف شده باشد» (بیانیه کمونیست)؛ کمونیسم قصهی کودکانهای دربارهی باورهای مشترک نیست که جماعتی برابریطلب را بهوجود میآورد، که این دقیقاً همان «سوسیالیسم تخیلی» است که مارکس با «سوسیالیسم علمیاش» منتقد آن بود. بلکه مسئله این استکه «هستی پرولتاریا چیست، و آنچه پرولتاریا برطبق این هستی ـبهلحاظ تاریخیـ مجبور بهانجام آن است، چیست»؛ با این فرض که آنچه پرولتاریا انجام میدهد دربرگیرندهی «وضعیت زندگی خودش و نیز تمامی سازمان جامعهی بورژوائی امروز» است. این آن چیزی است که اندیشهی کمونیسم بنا بر نظرات مارکس و انگلس توضیح دهندهی آن است (خانوادهی مقدس).
اقتضای اندیشهی کمونیسم نزد مارکس فهم چگونگی دنیاست؛ و این نقطهی مقابل این باور استکه تنها بهشیوهای که دوست داریم دنیا آنگونه باشد، بهآن نگاه کنیم. این بدین معنی است که نگاه دقیقتری «بهمناسبات واقعی که از مبارزهی طبقاتی موجود برمیخیزد بیندازیم، و بهجنبش تاریخیای که درست در برابر چشمان ما جریان دارد»، دقیقتر نگاه کنیم (بیانیه کمونیست). طبق نظر مارکس کمونیستها «با دنیا بهشیوهای آموزهای و مکتبی (doctrinaire) و با یک اصل جدید برخورد نمیکنند تا بگویند حقیقت اینجاست، در برابرش زانو بزنیم؛ بلکه صرفاً نشان میدهند که دنیا واقعاً برای چه مبارزه میکند» (از نامهی مارکس بهروگه، سپتامبر 1834). بدینسان، کمونیسم در بیان مارکس «وضعیتی از امور نیست که باید استقرار یابد، [همچنین] آرمانی [نیز] نیستکه واقعیت باید خودرا با آن منطبق سازد؛ کمونیسم بلکه «یک جنبش واقعی استکه وضعیت کنونی امور را از میان برمیدارد» (ایدئولوژی آلمانی).
مثلاً طبقه را در نظر بگیرید.
طبقه، بهبیان مارکس صرفاً مسئلهی توزیع ناعادلانهی درآمد بین «داراها» و «نادارها» نیست که توسط مردمی که کمتر حریص یا بیشتر اخلاقی باشند، تغییر کند.
نزد مارکس، طبقه توضیح تقسیم جهانی کار بین صاحبان و ناظران بر وسائل تولید ثروت اجتماعی، و کسانی است که هیچ چیزی جز نیرویکار خود ندارند و باید آن را بهکارفرما بفروشند تا بتوانند زندگی کنند. بنابراین، نابرابری طبقاتی تنها هنگامی تغییر میکند که کارگران بهاستثمار اقتصادی توسط سرمایه پایان دهند، خود نظارت برتولید را بهعهده بگیرند، و جامعهای را مستقر سازند که قاعدهی آن «از هرکس بهاندازهی توانائیاش و بههرکس برحسب نیازش» باشد (مارکس، نقد برنامهی گوتا).
دریافت ژیژک از کمونیسم، همانند مفسرین جریان عمدهی اجتماعی، دفاع از اندیشهی جماعتی استکه تنها نابرابری را مخاطب قرار میدهند، گوئیکه مسئلهی [عمده] توزیع ناعادلانهی ثروت و قدرت است.
درحالیکه گلن بک فکر میکند هرگونه توزیع مجدد ثروت از ثروتمندان بهبینوایان موجب انقطاع خشونتباری در جامعهای میشود که درغیراینصورت [جامعه] صلح آمیز، منصفانه و عادلانه خواهد بود؛ ژیژک فکر میکند که توزیع مجدد ثروت از فقیران بهثروتمندان که هنجار جامعه از زمان ریاست جمهوری ریگان بوده است، امری سبع و ناعالانه است، و باید منصفانهتر شود.
کمونیسم نزد ژیژک، عبارت از توزیع منصفانهتر ثروت است که ما در آن خیر همگانی را، برای ثروتمند شدن مشتی از مردم، قربانی نمیکنیم.
اگر بهشیوهای که ژیژک استدلال میکند، اعتراض اشغالکنندگان وال استریت کمونیستی باشد، آنچه مورد اعتراض قرار میگیرد ـآنگونه که وب سایت اشغال وال استریت میگویدـ بههرحال، فقط اتحاد [یا تجمیع] «فساد و آزمندی» است. بدینترتیب، نابرابری که علت آن استثمار روزانهی کار توسط سرمایه در محل تولید است، مورد اعتراض قرار نمیگیرد؛ بلکه صرفاً تأثیرات طبقه بر فرهنگ است که مورد اعتراض است، چراکه اجازه داده منافع ویژهی اقلیتی ناچیز بدین شیوه برحیات سیاسی و اجتماعی مسلط شود.
اما با صِرف اعتراض بهآثار فرهنگی طبقه (یعنی، «آز و فساد»)، بهجای اعتراض بهعلت نابرابری شدیدی که مشاهده میکنیم، این باور غالب شکل میگیرد که سرمایهداری میتواند بهصورت «منصفانه» و «دمکراتیک» حفظ شود. تأثیر این باور این استکه گویا استثمار روزانهی طبقهی کارگر توسط طبقهی سرمایهدار بهنجار است و قابل قبول؛ این صرفاً شیوهی امور استکه اینچنین است؛ بنابراین، باید آنگونه که هست، باشد.
چنانچه مسئله را اینگونه نشان دهیم که گویا ریشههای نابرابری در آز و بیانصافی شخصی قرار دارد ـو نه در قانون سود که [ناگزیر] کار را استثمار میکندـ آنگاه فهم نابرابری طبقاتی، ریشهها و [نیز] امحای آن غیرممکن مینماید. آنچه ژیژک و دیگر نظریهپردازان بهاصطلاح چپ بهعنوان «کمونیسم» اشاعه میدهند، این تصور است که اگر نظامی ایجاد کنیم که فقط اندکی منصفانهتر باشد، و اندکی قاعدهمندتر از وال استریت، و اندکی هم بیشتر از کارگران حفاظت کند؛ در آنصورت، همانگونه که در بعضی اسطورههای گذشته آمده، همهچیز بهشیوهی معمول خود باز میگردد و دموکراسی [نیز] اعاده میشود.
بههرروی، بدون فهم پایهای از طبقه که ایدئولوژی مسلط را بهنقد میکشد؛ [یعنی] آن ایدئولوژیای را بهنقد میکشد که با معرفی سرمایهداری بهعنوان سیستمی باز برای «عادلانه» و «دمکراتیک» شدن، آن را تبدیل بهامری نرمال میکند؛ غیرممکن است که بتوان سیستم را تغییر داد، و [در نتیجه] سلطهی 1% بر حیات سیاسی و اجتماعی همچنان ادامه خواهد یافت.
اشخاصیکه بهجنبش اشغال علاقهمندند، گاهی نگراناند که این جنبش از سوی دمکراتها ربوده شود و از صورت جنبشی برضد نابرابری اجتماعی بهجنبشی صرفاً برای انتخاب مجدد اوباما تبدیل شود و بهاصلاحات جزئی [نیز] امیدوار گردد.
اما با فرض اینکه کانون «آز و فساد» قاعدهی [عام] و متحدی است، و [همچنین] با فرض اینکه فقدان نقد سرمایهداری که نابرابری طبقاتی پایهای را افشا میکند و توضیح میدهد که چرا تازمانیکه طبقات وجود دارد دموکراسی نمیتواند وجود داشته باشد؛ روشن استکه در سطح اندیشههای اشغال وال استریتْ این مسئله همچنان بهصورت حمایت ایدئولوژیکی از نظام طبقاتی موجود درآمده است. بهاین دلیل استکه حتی جمهوریخواهان میتوانند زبان اشغال را برای استراتژیهای انتخاباتی خود بهکار بگیرند؛ همچنانکه گینگریچ (Gingrich) و پری (Perry) با حمله بهشرکت «سرمایهداری لاشخورِ» رامنی (Romney) چنین کردند. این محدود کردن ایدئولوژیکی و پذیرش هنجارهای بورژوازی بهمعنی آن استکه اشغال وال استریت آنگونه که امروز وجود دارد، جنبشی رفرمیستی است و میکوشد سرمایهداری را در زمان بحران نجات دهد؛ نه اینکه جنبش کارگری اصیلی باشد که بخواهد جایگزین سرمایهداری شود که نظامی است با هدف ایجاد سود برای مشتی چند و از کارِ بسیاران ـ نه اینکه خواهان سوسیالیسم باشد که قصد اولیهاش ارضای نیازهای بسیاران و امحای استثمار نیرویکار توسط سرمایه است.
باوجود این، آنچه مردم را بهاعتراضات اشغال میراند ـ اعم از اینکه آنها این را تشخیص میدهند یا نهـ در نیویوک سیتی، اوکلاند، پیتسبورگ، دیترویت،
آستین، چالستون، فورد لوردیل و در سراسر ایالات متحده و سراسر جهانْ فساد دموکراسی توسط شرکتهای آزمند نیست، بلکه خودِ بحران نظام سرمایهداری است.
3ـ الفبای کمونیسم
ریچارد ولف (Richard Wolff) در سخنرانیاش در قرارگاه اشغال وال استریت، در نیویورک سیتی، اندیشهی کمونیسم مارکس را اینگونه ارائه کرده است (43:06 ـ 41:36):
«هنگامی که مارکس نقد خود از سرمایهداری را مینوشت، تصور او از پایان آنْ این نبود که از بیرون مورد تهاجم قرار خواهد گرفت، همانطورکه تصور او این نیز نبود که سرمایهداری در معرض خطرِ «تروریستها» قرار میگیرد. استدلال مارکس چنین بود که سرمایهداری فقط و تا زمانی باقی میماند که تضادهای درونیاش، چیزهائیکه در پیرامون آن وجود دارد و یکدیگر را تضعیف میکنند، آن را ساقط سازند و مردمی که در این سقوط زندگی میکنند اعلام دارند که نظام متفاوت و نوینی باید شروع شود. آنچه در اینجا پرتو افکنده استْ این است؛ و مارکس اگر امروز در اینجا بود با لبخندی از ته دل لب و با زبان آلمانی بسیار رسائی احتمالاً میگفت، «من که بهشما گفتم که چنین میشود».
هرگاه هدف سخنرانی ولف را که میخواست براساس دموکراسی در محل کار یک دیدگاه مسیحائی از جامعهای عالانهتر را رواج دهد، کنار بگذاریم؛ او یک مورد را درست میگوید: و آن اینکه خدمت اصلی مارکس بهاندیشهی کمونیسم این استکه کمونیسم جنبشی مادی و تاریخی است که با شکست سرمایهداری بهوجود میآید، نه با جهاد اخلاقی برای اصلاح آن.
امروز با این واقعیت روبرو هستیم که سرمایهداری، دقیقاً بههمان شیوهای که مارکس شکست ناگزیر آن را توضیح داد، شکست خورده است[4]. سرمایهداری «شدتیابی تضادهای طبقاتی را ساده» کرده است (مانیفست کمونیسم)؛ و با تمرکز ثروت و متمرکز ساختن قدرت در دستهای تعداد معدودی موفق شده تا تودههای مردم را از هرآنچه داشتهاند، بهجز نیرویکارشان، محروم کند. در نتیجه، همانطور که مانیفست کمونیست نتیجهگیری میکند، آشکار شده استکه طبقهی حاکم «برای حاکمیت نامناسب است»؛ «چراکه سرمایهداری ناتوان از تأمین هستی بردهاش در چارچوب [نظام] بردهداری خویش است، زیرا نمیتواند از این ممانعت کند که بردهاش در چنان وضعیتی فروغلطد که بهجای تغذیه از او، خود اجباراً او را تغذیه کند». بدینسان، بردگان مجبورند که بهاین جنگ پاسخ دهند.
سرمایهداریْ کمونیسم را ضروری میسازد؛ زیرا یک طبقهی کارگر بینالمللی بهوجود آورده که شرایط مشترک زندگی نه تنها نیاز، بلکه همچنین قدرت اقتصادیای بهآنها داده تا بتوانند جامعهای را مستقر سازند که در آن قاعده چنین باشد: «از هرکس بنابرتوانائیاش و بههرکس برحسب نیازش» (مارکس، نقد برنامهی گوتا).
تا زمانی و تنها درصورتیکه با این واقعیت روبرو هستیم که سرمایهداری یک بار دیگر جهان را بهنقطهای کشانده است که بهسود یا بهزیان نظام بهطورکلی جانبداری کند، بازهم کمونیسم همچنان لولو یا قصهای کودکانه خواهد ماند، بیشتر برای ترساندن و آرام کردن وجدان مالکان تا آنچه واقعاً هست ـ یعنی نظریهای ماتریالیستی که بهطور مطلق لازمهی رهائی ما از استثمار است و جامعهی نوینی که آزاد از این ضرورت باشد. همانطور که لنین گفت: «جنبش انقلابی بدون نظریه انقلابی نمیتواند وجود داشته باشد» (چه باید کرد).
ما با بحرانی تاریخی و در ابعادی جهانی روبرو هستیم که از ما میطلبد تا مارکسیسم را، بهعنوان چیزی که لازم است مورد مطالعه قرار بگیرد و راهحل مسائل امروز را در آن بجوئیم، جدی بگیریم.
شاید دراینصورت حتی بتوانیم فهم کمونیسم را بهشیوهای که بیانیه کمونیسم آن را ارائه میدهد، بهمثابهی «جنبشی مستقل و خودآگاه از سوی اکثریت عظیم بهنفع اکثریت عظیم»، شروع کنیم و نابرابری را برای همیشه پایان بدهیم.
*****
[*] http://www.redcritique.org/WinterSpring2012/isoccupywallstreetcommunist.htm
[**] این نوشته برای اولین بار در سایت امید منتشر شد، مترجم آن «گروه ترجمه سایت» امید است، و من نیز ویرایشگر آن بودهام. منهای چیستی و چگونگی «گروه ترجمه امید»؛ اما ازآنجاکه من ویراشگر آن بودهام، این حق را بهخودم دادم که بهعنوان کاری که در آن سهیم بودهام، بهمثابهی کاری از خودم منتشرش کنم. لازم بهتوضیح استکه بهدلیل کمبودهایی که من در زبان انگلیسی دارم، وقتی مطلبی را ویرایش میکنم، این ویرایش را در تمام جزئیات (از کلیت مفهومی متن گرفته تا جملات و تک تک کلمات) بهجریان میاندازم. بهعبارتی، ویرایش برای من بهاندازه ترجمه نیرو و وقت میبرد؛ معهذا ویرایش برای من سادهتر از ترجمه است.
[***] توضیح سایت امید: ترجمهی مستقیم از آلمانی عبارت نقل شده از مانیفست، از این قرار است: «شبحی براروپا سایه افکنده است ـ شبح کمونیسم...، اکنون وقت آن رسیده استکه در برابر داستان شبح کمونیسم یک بیانیه خودِ این حزب را قرار دهیم».
[1] http://www.guardian.co.uk/news/datablog/video/2011/nov/16/99-v-1-occupy-data-animation?fb=native
[2] http://learning.blogs.nytimes.com/2011/11/07/nov-7-1917-russian-government-overthrown-in-bolshevik-revolution
[3] http://chronicle.com/article/Intellectual-Roots-of-Wall/129428
[4] http://online.wsj.com/video/nouriel-roubini-karl-marx-was-right/68EE8F89-EC24-42F8-9B9D-47B510E473B0.html
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوپنجم
روزی یک سرباز یا مأمور جوانی با کیسه ای از لوازم اصلاح (ماشین و شانه و...) به سلول ها می رفت، به سلول ما که رسید، خواستم که سرم را از ته بتراشد. چند جای زخم در سرم، هنوز خوب نشده بود. همین زخم ها برای تراشیدن مو مشکل ایجاد می کرد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه