فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
مردان نامرئی:
فساد (corruption)در اتحادیههای کارگری کانادا
دربارهی انتشار مجدد این ترجمه:
این ترجمه که در حدود دو سال و نیم پیش توسط من انجام شده بود، با امضای «سایت جنبش کارگری» منتشر گردید؛ و اینک با تغییر بسیار ناچیزی در مقدمهی مترجم حقیقی، دوباره و با امضای شخص واقعی (بهجای شخصیت حقیقی یک سایت اینترنتی) در «رفاقت کارگری» منتشر میشود. تغییر بسیار ناچیزِ مقدمه بهخوشبینی آن روز ما نسبت بهجنبش انقلابی نان و آزادی در خاورمیانه و خصوصاً در مصر برمیگشت که در «بیانیه اعلام موجودیت هیأت مؤسس فدراسیون مستقل اتحادیههای مصر» این مطالبه مطرح شده بود که حداکثر درآمد نباید از 10 برابر حداقل درآمد بیشتر باشد. تصور این بود که امکان گسترش این شعار وجود دارد و گسترش این شعار مبارزهی طبقاتی در خاورمیانه و در گام بعدی در جهان را بهیک تحول کیفی راهبر میگرداند. اما اینبار هم بهواسطهی عدم تدارک ضرورتهای کمونیستیـانقلابی، قهر وجودی سرمایه برمبارزهجویی نیرویکار فائق آمد؛ و بعضی از رهبران کارگری را نیز بهخدمت بُروز آشکارا نظامی خویش گرفت. مبارک که برنظامیان تکیه داشت رفت تا ژنرال السیسی جای او را بگیرد و جنبش کارگری مصر نیز از درون و بیرون درهم کوبیده شود.
این فقط جنبش کارگری مصر نبود که تاوان سنگینی داد. جنبش کارگری ایران هم با چرخیدن بعضی از فعالینش بهسوی ارگانهای حقوقبشری، با مهاجرتهاییکه فرار را بهجای مبارزه بشارت میدهد، و با برپایی «تشکل»های محفلی و ادعاهای سوپرطبقاتی تاوان ناچیزی نپرداخته است!؟
مقدمهی مترجم:
بروز فساد، شکلگیری مناسبات مافیایی، زدوبندهای مالی و نیز کنشهای همسو با صاحبان سرمایه یا دولتها، در درون و بیرون آن تشکلهای «کارگری»ای که ـبرخلاف خانهی کارگر و شوراهای اسلامی کارـ ماهیتاً و از اساس بهعنوان یکی از ارگانهای دولت عمل نمیکنند، امری استکه در جامعهی سرمایهداری امکان و احتمال وقوع آن غیرقابل کتمان است. با این وجود، نباید چنین احتمالی را بهیک «قانون» آسمانی تبدیل کرد و احتمال وقوع فساد در اتحادیههای کارگری را ـبههردلیلیـ کلیت و مطلقیت بخشید. آنچه در مقابل احتمال نه چندان ناچیز بُروز فساد در تشکلهای کارگری میایستد، سازمانیابی کمونیستیِ گروهها و حتی افرادِ آمادهتری از میان فعالین جنبش کارگری است. صرفنظر از استدلالهای تئوریک، مراجعه بهتاریخ نیز این حقیقت را آشکار میکند: فسادناپذیری جنبش کارگر در روسیه، بهجز وضعیت ویژهی اقتصادیـسیاسی روسیه، سازمانیابی حزب بلشویک و تأثیرات این سازمانیابی برمبارزات و جنبش کاری بود.
با این وجود، توصیف مقالهی «فساد در اتحادیههای کارگری کانادا» ـبهعبارتیـ بیان کموبیش درستی از همهی آن اتحادیهها و سندیکاهایی استکه ارتباطات مستقیماً کارگری خودرا با زیست حرفهای و مناسبات بوروکراتیک تاخت زده و فعالیت کارگری و سندیکایی را بهشغل و اشتغال تبدیل کردهاند. فرقی نمیکند که در کدام اتحادیه یا سندیکای کارگری، در کدام گوشهای از کرهی زمین و بهچه دلیلی رخ بنماید؛ هرجا که فعالیت کارگری بهشغل دائم تبدیل شود، منفعتطلبی فردی جای آرمانگرایی طبقاتی را میگیرد و حقوقبگیری و سلسلهمراتب اداری جای خودرا بهحضور مستقیم و ارتباطات زندهی کارگری میدهد. همین زمینه، یکی از مهمترین عوامل فساد در درون اتحادیههای کارگری است که مقالهی «فساد در اتحادیههای کارگری کانادا» بهطور گذرا بهآن میپردازد؛ و بیشتر روی امور حقوقی متمرکز میشود.
بههرروی، مقالهی «فساد در اتحادیههای کارگری کانادا» بدون اینکه صراحتاً بیان کند، بهطور ضمنی از این نظر دفاع میکند که کارکنان حرفهای اتحادیههای کارگری در کانادا [و دیگر جاها]، خصوصاً آنها که در روند صعود بهرأس این اتحادیه قرار میگیرند؛ موجوداتی فاسد، غیرقابل اعتماد و در خدمت سرمایه و سرمایهدار قرار دارند: «این سیستم استکه فساد را ایجاد میکند و بهآن اجازه میدهد. ران کری (رانندهی کامیون) آدم خوبی بود، با نیات شریف، که گرفتار این سیستم شد و هماکنون در معرض اتهام و احتمالاً در آستانهی زندانی شدن است. اینگونه مدیران (مستقیم یا نه چندان مستقیم) بهسیستم اتحادیهها بهعنوان راهی برای دسترسی بهمقادیر کلان پول نگاه میکنند که با دخالت بیرونی چندانی نیز مواجه نیست. سیستم [اتحادیهها در کانادا] چنین است». بههرحال، فرقی بین رانندهی کامیون، کفاش یا قصاب نیست؛ قریبِ بهمطلق کارکنان حرفهای اتحادیههای کارگری، صرفنظر از اینکه حقوق آنها از کجا تأمین میشود و چگونه پرداخت میگردد، در خدمت نظام سرمایهداری قرار دارند. اینجا بحث برسر تواناییها، صلابتها و اخلاقیات فردی در میان نیست. چراکه همهی این تواناییها و صلابتها و اخلاقیات فردی تا قبل از ورود بهسیستم، کارآیی دارند و در درون سیستم بیشتر بهتزویر میمانند تا کنشهای شخصی.
قصد از نگارش مقالهی «فساد در اتحادیههای کارگری کانادا» نه بیان آلودگی بهفساد در اتحادیههای کارگری کانادا، بلکه تصویرِ اساسِ فساد در این اتحادیههاست. از اینرو، بهجای آمار و ارقام که جنبهی عَرَضی دارد، بهساختارهایی ارجاع میدهد که وجوه ذاتی را مینمایانند. گرچه این مقاله صراحتاً بیان نمیکند که آن اتحادیه و سندیکاهایی که در خدمت کارگران نیستند یا مستقیماً در رابطه با آنها قرار ندارند، ناگزیر در خدمت دولت و سرمایهداران قرار گرفتهاند؛ اما حقیقت این است که تقابل شدتیابندهی کار و سرمایه جایی برای تعامل، مدارا و درویشمسلکی باقی نمیگذارد. چراکه بین کارگران و سرمایهداران چنان درهای وجود دارد که با هیچ موعظهای پرنمیشود؛ و در این جنگ̊ آنکس که نمیجنگد، اگر سازش نکرده باشد، تسلیم شده است. این همان چیزی استکه مقالهی «فساد در اتحادیههای کارگری کانادا» قصد القای عقلانی آن را دارد.
آخرین نکته اینکه تصور نظام سرمایهداری در هرگوشهای از این جهان̊ بدون ارگانهای مهندسی افکار، بدون ارگانهای سرکوب و بدون نهادهای امنیتیـ پلیسیـ قضایی یک فانتزیـکُمیک زشت و مسخره است.
ترجمه این مقاله از آنرو صورت گرفته است که اکنون جنبش کارگری ایران در آغاز راهی قرار دارد که اگر به زایش بوروکرات منشهایی از نوع آنچه که مقاله بهتصویر میکشد توجه نکند، چهبسا آیندهای بدتر از این نیز در انتظارش خواهد بود. مقاله حاضر کمک میکند که ظرافتها و پیچیدگیهای ظهور یک بوروکراتیسم فاسد در جنبش کارگری ایران را (البته با احتساب ویژگیهای جامعهی ایران) بهتر بشناسیم و از هماکنون بهاین بوروکراتیسم امکان رشد و نمو ندهیم.
*******
[تعریف] فساد: اختلال در همهی ابعاد (از درستکاری گرفته تا اصول اخلاقی)؛ تباهکاری (از پوسیدگی گرفته تا فروپاشی)؛ کشش بهکارهای خلاف بهواسطهی رشوه، استفاده از شیوههای ناشایست یا اَعمال غیرقانونی دیگر؛ انحراف از آنچه بیعیب یا درست است؛ مؤسسه یا [عامل] نفوذیِ ایجاد فساد.
به درستی میتوان گفت که افشاگری ما در رابطه با اتحادیههای کارگریِ کانادا، همچنان که داستان پیشتر میرود ـ بدون درنظر گرفتن این که خواننده کیست و چه نظراتی در مورد نیروی متشکل کار در کانادا داردـ با واکنشهای تندی همراه خواهد بود. اگر بهبسیاری از مردمی شباهت دارید که خودرا طرفدار کارگران درنظر میگیرند، احتمالاً عکسالعمل شما ناباوری خواهد بود. چنین چیزهایی چگونه میتواند اتفاق بیفتد؟ آن اتحادیههایی که دربارهشان مطالعه کرده بودیم [و از آنها شناخت داشتیم] چگونه تحت کنترل آدمهای این چنین فرصتطلب قرار گرفتهاند؟ چرا اعضای این اتحادیهها کاری برای [اصلاح] آن انجام نمیدهند؟ کجاست دستِ توانای قانون؟ رسانههای خبری و مطبوعاتی کجا بودند که [اینچنین شد]؟
اگر چنین بهنظر میرسد که این وقایع در گذر از مرز قانون بهیاغیگری اتفاق افتادهاند، بهاین دلیل است که بهشیوهی خیلی حساب شده و طبیعی انجام گرفتهاند.
ما در کانادا با پذیرش امکان وقوع فساد مشکلات زیادی داریم. برای ما پذیرش این که مؤسساتی میتوانند درگیر فساد باشند که با آنها روابط محکمی داریم، بسیار مشکل است. فرض ما این است که فساد [و رشوهخواری] فعالیتهای جناییاند و قانونهایی وجود دارد که مانع وقوع آن میشود؛ و اگر فساد واقع شود، قانون میتواند با اِعمال شیوههای خاصی عاملین آن را دستگیر کند. تصور ما این استکه اگر امر فاسدی اتفاق بیفتد، خبر آن را در روزنامهها میخوانیم و از طریق اخبار از وجود آن مطلع میشویم. ازآنجا که ما خودمان بهفساد آلوده نیستیم، تصورمان این استکه فساد اصلاً وجود ندارد.
چندی پیش تعدادی از هواداران «اعضا برای دموکراسی» (Members for Democracy){1}یک بحث اینترنتی برگزار کردند که دربارهی فساد [در اتحادیههای کارگری] و نیز اینکه چرا کاناداییها وجود آن را بهسختی باور میکنند، بود.
فساد وجود ندارد:
کاناداییها با مفهوم فساد مشکلات فراوانی دارند. علیرغم شواهد متناوبیکه عکس این را نشان میدهد، ما کاناداییها چنین تصور میکنم که فساد در مملکت ما امکان وقوع ندارد. فساد چیزی نیستکه وجودش در اینجا قابل تصور باشد. این چیزها آمریکایی [و نه کانادایی] هستند. تا آنجایی که بهما کاناداییها مربوط میشود، یعنی تا آنجاکه عدهای زحمت فکر کردن در این مورد را بهخود میدهند، فساد در اتحادیههای کارگری کانادا با "هال بانک" بهاین کشور وارد و با او نیز از مملکت بیرون رفت. "هال بانک" یکی از مجرمان سابق آمریکایی بود که در دهههای 50 و 60 بهعنوان رییس کانادایی شاخهی"اتحادیه بینالمللی ملوانان" مبارزهی انتخاباتی بسیار سختی را برعلیه اتحادیههای وابسته بهدموکراتها رهبری کرد{2}.
ما آموزش میبینم که رشوهخواری در کانادا وجود ندارد:
نهادهای دانشگاهی آموزش میدهند که در محدودهی اتحادیههای کارگری فساد وجود ندارد. پژوهشگران دانشآموخته بهما میگویند دلیل عدم وجود فساد در اتحادیههای کارگری «قانون نمایندگی بدون تبعیض» (Duty to Fair Representation legislation)استکه اطلاع ناچیزی هم از آن دارند. در اینجا قسمتی از یک کتاب درسی دانشگاه را دربارهی مناسبات کار در کانادا نقل میکنم:
یکی از دلایلیکه بهسؤالِ چرا در کانادا رهبران کارگریِ امثال "هال بانک" کم یافت میشوند، میتواند این باشد که اقتدار بسیار بالای سیستم قضاییِ کانادایی برای تشخیص درست نمایندگی دورهای، نمونهای استکه در دستگاه قضایی آمریکایی وجود ندارد. احتمال اینکه یک عضو خطارکار بتواند کنترل اتحادیه را بهدست آورد -بهدلیل واکنش هیئت مدیره بهمثابهی ترمز بازدارنده در برابر اعمال غیردموکراتیک- بسیار ناچیز است. بهطور خلاصه، طبق سیستمیکه اگر یکی از اعضا بهآن ارجاع داده شود با بررسی داخلی جدی و ثقیلی روبرو میگردد که دادگاه را نیز بهدنبال خواهد داشت، رهبران ـبا آگاهی از اینکه با کوچکترین شکی در مورد بروز عمل غیردموکراتیک بهپای میز حساب و کتاب کشیده میشوندـ باید تمایل بسیار شدیدی بهعمل غیردموراتیک داشته باشند تا بدان تن بدهند. (روابط صنعتی کانادایی، جان پییِرس، سال 2000 ، صفحهی 182){3}.
ما نمیدانیم که فساد چیست:
فساد برای ما بهدرستی تعریف نشده و یا آن را بهدرستی نمیفهمیم. ما کاناداییها وقتی بهفساد فکر میکنیم، گرایشمان این استکه شخصیتهای عجیب و غریبی را تصور کنیم که کیسههای پر از کاغذ را با کیسههای پر از پول عوض میکنند. اما فساد درست خلاف این تصور است. فساد میتواند دربرگیرندهی هرچیزی باشد که مغایر آن چیزی استکه باید باشد. فساد (corruption) یعنی آدمهایی که برای خدمت بهدیگران درنظر گرفته شدهاند، اما بهجای خدمت بهدیگران، بهخودشان خدمت میکنند. اگر سازمانی که برای پیشبرد منافع کارگران درنظر گرفته شده است، این حقوق و وظیفه را زیر پا بگذارد، فساد واقع شده است. آدمهایی فاسد محسوب میشوند که ما را آزار میدهند، درصورتیکه شغلشان کمک بهماست. هنگامیکه یک سازمان مردممحور بهیک شرکت سرمایهگذاری تبدیل میشود، این شکلی از فساد است. اما اینها، آن تصوراتی نیستند که ما در مورد فساد داریم. ما همچنان بهدنبال آدمهای مشکوکی میگردیم که زد و بندهایشان را در پسکوچههای تاریک انجام میدهند.
فسادیکه ما در بسیاری از سازمانها با آن مواجه میشویم، دربرگیرندهی آدمهایی استکه شباهتی بهافراد مشکوک و سایهگون ندارند؛ و همانند آنها نیز عمل نمیکنند. کشیش، اعضای انجمن شهر، افسرهای پلیس، سیاستمداران انتخابی و بوروکراتهای دولتی ـ همه شبیه آدمهای معمولی و مردم خوباند. چیزهاییکه اینها انجام میدهند، معمولی بهنظر میرسد ـ درست شبیه کسبوکار یا کارِ سخت برای پاداشی مناسب. آنها در نظر ما شبیه کلاهبرداران نیستند؛ [زیرا] تصور ما این استکه کلاهبرداران قیافهها و راههای منحصر بهفردی دارند. هرکس که صورت مخارجاش را نمیپردازد، میتواند بد باشد.
نادرست تنها نسبت بهدرست معنی دارد:
فساد یک امر نسبی است: وجود فساد بستگی بهاین دارد که ما چه چیزی را درست و چه چیزی را غلط میدانیم. اگر بهتعریف فساد (منظور جملهی قبلی است) با دقت نگاه کنید، متوجه میشوید که فساد بهنسبت چیزهای خوب تعریف شده است ـ [بنابراین] فساد فروپاشی یا تلاشیِ چیزهایی است که خوب بودهاند. بدون چیزهای خوب، فیالواقع فساد نمیتواند وجود داشته باشد. اگر چیزی درعین خوب بودن بد تعریف شود یا مورد بدفهمی قرار بگیرد، درک آن چیز برای ما ـهنگامیکه بهفساد میگرایدـ بسیار سخت خواهد بود. این احتمال وجود دارد که نفهمیم یا حتی متوجه نشویم که آن چیزِ [خوبِ بد تعریف شده] فاسد شده است.
ما نمیدانیم چه چیزی درست است:
اتحادیههای کارگری، علیرغم تاریخ طولانی خویش، هنوز در جامعهی ما بهدرستی شناخته نشدهاند. از دهتا آدم مختلف بپرسید که اتحادیه کارگری چیست، در جواب با ده پاسخ مختلف مواجه میشوید. اکثریت مردم کارگر عضو اتحادیه نیستند، و با این شیوهای که امور پیش میروند، احتمالاً هیچگاه هم عضو اتحادیه نخواهند شد. خودِ اتحادیههای کارگری محدوده و گسترهی خودرا نمیشناسند. در بسیاری از سازمانهای اتحادیهای بین ارزشها و دیدگاههای فلسفی رقابت وجود دارد. در اتحادیه کارکنان تجارتخانهها ارزشهای تجاری سلطه دارند، [بدین معنیکه] هیچ ارزش اتحادیهایِ معینی وجود ندارد که دربارهی آن صحبت کنیم. پیچیدگی مسئله در این است که اتحادیهها ارتباط مناسبی با تودههای کارگر ندارند. بنابراین، هیچ چیزِ خوبی در مقابل آن چیزهایی که میتوانند بهعنوان چیز بد فهمیده شوند، وجود ندارد.
ما احساس ناتوانی میکنیم:
پس چرا کاری انجام نمیدهید؟ جواب این استکه شما برای تغییر امور احساس ناتوانی میکنید. چهکار میتوان کرد که این احساس ناپدید شود؟ شما بیشتر بهآدمی شباهت دارید که دستاش بهجانور چموش(shit kicking)نمیرسد، اما سعی میکند که او را متوقف کند. در این مورد بهپلیس زنگ بزنید تا آنها بهشما بخندند.
ما فکر میکنیم که آنها دموکراتیک عمل میکنند:
کاناداییها فکر میکنند اتحادیههای کارگری نهادهای دموکراتیکی هستند و هرکسی را که برعلیه بقیه اعضا دست بهتقلب بزند و مرتکب جرم شود، افشا کرده و اخراج میکنند. برهمین اساس استکه ژاندارمری سراسری و ادارهی کل مالیات کانادا ـبههنگام تفسیر آنچه برای «اتحادیه عمومی کارگران» در بریتیش کلمبیا اتفاق افتاد، [یعنی] پس از بازداشت رییس اتحادیه بهاتهام اختلاس و اقدام مسلحانهـ بهدریافت غلط میرسند. آنچه مأموران ژاندارمری و ادارهی مالیات دیده بودند، انتخاب مجدد رییس، درست چند روز قبل از زندانی شدن او بود. این مأموران پس از بازداشتِ رییس، از [تعقیب] مسائل مربوط بهاتحادیه دست برداشتند. آنها دیدند که اعضای اتحادیه هیچگونه سروصدایی در مورد فساد بهراه نینداختند. در واقع، آنچه مأمورین مشاهده کردند، این بود که اعضای اتحادیه اقدامات رییس را مورد تأیید قرار داده و بهآن اعتبار بخشیدهاند. این مأمورین با حالتی بهدنبال کارهای خود رفتند که انگار زیرلب میگفتند «چرا ما برای خودمان دردسر درست کنیم»؟ این مأمورین درنمییابند که اتحادیههای کارگری سازمانهای دموکراتیکی ـعیناً همانند دولتهاـ نیستند.
سرشیر بالا میآید:
من فکر میکنم آنچه براندیشهی اغلب کاناداییها ـبههنگام رویآوری بهاتحادیههای کارگریـ سایه میافکند، همین دریافت غلط آنها از وضعیت دموکراتیک اتحادیههاست. آنها فکر میکنند که فساد [ابتدا] بهبالاترین سطح میرسد و [سپس] توسط روند دموکراتیک و بهطور اتوماتیک جمعآوری شده و بهدور ریخته میشود. بنابراین، حتی اگر سروکلهی یک آدم هرزه و دغل نیز پیدا شود، اعضای اتحادیه او را بهواسطهی روند دموکراتیک امور بهسرعت ازکار برکنار میکنند. حتی اگر اکثر اعضای اتحادیه کارگری بهاین باور باشند که سازمان آنها [نفسِ وجودی] دموکراسی است؛ [بازهم] آنها فکر میکنند که رأی دادن در هنگام ملاقات اعضا با یکدیگر دموکراسی است. آنها فکر میکنند که دست بالا بردن و نماینده انتخاب کردن دموکراسی است. آنها فکر میکنند که دموکراسی این استکه یک نماینده بگوید چگونه میتوان رأی داد.
بههرروی، آنچه کاناداییها از درک آن عاجزند، این استکه اتحادیههای کارگری ضمن اینکه پنهانکارند، الیگارشیهای بسته نیز میباشند. گردش اطلاعات در اتحادیههای کارگری بهدقت کنترل میشود و اطلاعات صحیح فقط در دسترس تعداد معدوی قرار دارد.
بهترین شیطانی که شما میشناسید:
یک روز پس از بحث اینترنتی در سایت اعضا برای دموکراسیMFDیک نفر کامنتی نوشته بود که یکی دیگر از تصورات غلط کانادییها را نشان میدهد: «یک قراداد بد، بهتر از عدم وجود قرارداد است». شاید این حرف در موقع خاصی درست باشد، اما نه بیشتر از این. قرارداد بد میتواند بهوجود آورندهی بردگی قراردادی باشد. انعقاد یک پیمان یا توافقنامهی بهاصطلاح پخته شما را تحت حمایت ناظران اتحادیه خودتان قرار میدهد. من مردم را بهخاطر این سرزنش نمیکنم که فکر میکنند: علیرغم اینکه زیر پوشش پیمان «پخته» قرار دارند، با چه رفتارهای حقیرانهای که مواجه نمیشوند. آنها اینطور فکر میکنند: «ببین، اگه با وجود حمایت اتحادیه رفتار آنها [کارفرما] با من اینقدر بَده، وای بهحال روزی که اتحادیه هم کلاً دست از حمایت من برداره».
آنها نمیخواهند:
من بهخط فکری دیگری میاندیشمکه در کانادا فراگیر است؛ این خط فکر براین استکه اتحادیهها و کارفرماها چنان از یکدیگر متنفرندکه هیچگاه در مورد سرویس کردن دهن کارگران بهتبانی نخواهند نشست. این نمونهی برجستهای از آن خط فکری دیگر کانادایی است؛ و اینجا همانجایی است که من و شما باید دخالت کنیم. ما کلاهبرداریهای کثیف را دیدهایم: ساخت و پاختها و نیز بهجیب زدنهای آنچنانی را. [با این وجود] حتی اگر اینگونه فکرها برای کسانیکه بهاین خط فکر تعلق دارند، سرگرمکننده باشد، بازهم برایشان قابل تصور نیستکه کسی بتواند بهاینگونه اعمال [زشت و غیردموکراتیک] دست بزند. [واکنش آنها چنین است:] شاید فلان اتحادیه و بهمان شرکت تولیدی دست بهچنین اعمال کثیفی بزنند؛ ولی در مورد «اتحادیه بینالمللی کارگران غذاییـتجاری» (UFCW) و فروشگاههای زنجیرهای لابلاوُز [که شعبات بسیار گستردهای دارند] چه میگویید؟ نه بابا اینها که بزرگترینها هستند، اگر معاملات زیرجلکی و کثیفِ اینجوری داشتند، نمیتوانستند بهاینجا که رسیدهاند، برسند. این [حرفها] غیرقابل تصور است.
اینجا همانجایی است انکار کانادایی از آن ریشه میگیرد. مسئله این نیست که آیا فساد واقعاً وجود دارد [یا نه]، بلکه مسئله این استکه چه کسی بهآن اقدام میکند.
فساد تصویر بهتری از تو ارائه میکند:
بعضی از رهبران اتحادیهها با فساد مبارزه نمیکنند، چراکه اهمیتی بهاین نمیدهند که مردم چگونه بهشخصیتهای مهم اتحادیهای نگاه میکنند. در واقع، بعضی از اعضای مافیا، اتحادیهها را میگردانند. در واقع، بعضی از افراد عادی مافیا [نه رهبران آن] کسانی هستند که اتحادیهها را میگردانند. مافیا یا کوزا نوسترا (La Cosa Nostra)از اتحادیهها استفاده میکند؛ معهذا آنها چندان هم درگیر عملیات روز بهروز نمیشوند. ممکن استکه اتحادیهها لات و لوتهای خیابانی را بهخدمت بگیرند؛ اما رؤسای بالاتر ملزومات مخصوص بهخود را برای کنترل و هدایت دارند.
فساد یک رابطه [اجتماعی] است:
بهاین فکر کنید که اتحادیهها چهکار باید بکنند. اتحادیههایی که کارهایشان را در پشت پرده انجام میدهند، نمیتوانند مطابق توقعات اعضای خود عمل کنند؛ چراکه مرهون منت کارفرماها هستند. آنها میبایست با کارفرماها همکاری داشته باشند تا بتوانند کارهای پشت پردهی خودرا انجام دهند. اگر آنها یک صندوق امانت مشترک داشته باشند؛ دراینصورت، رؤسای اتحادیهها باید برای رؤسای شرکتها کاری انجام بدهند تا آنها را وادار کنند کنترل لازم برای دستکاری پولهای صندوق را بهآنها [رؤسای اتحادیهها] بدهند. اگر اتحادیهها کنترل کامل و مطلق [روی اینگونه صندوقها] داشته باشند؛ علیالقاعده باید چیزی بهکارفرما داده باشند که آنها کنترل [صندوق] را رها کرده باشد. بهشرکتهای ساحتمانسازی نگاه کنید: اینهمه کارفرما و اتحادیههای هرزه. بههرروی، من فکر نمیکنم که شرکای نامبرده (کارفرما و اتحادیه) بهاندازهی قبل بههم اعتماد داشته باشند. «توافقنامهی همکاری پروویگو» نمونهی خوبی است: «من بهکارگرهایم اجازه میدهم که عضو تو بشوند؛ اما تو باید بهمن قول بدهی و امضا کنی که بهمن ضرر وزیانی وارد نکنی... هرگز»{4}.
فساد عادی بهنظر میرسد:
نکتهی غمانگیز در رابطه با فساد در اتحادیهها این استکه فساد بهقدری فراگیر و شایع شده استکه اغلب رهبران و اعضای اتحادیهها قادر بهتشخیص آن ـحتی آنگاه که در مقابل چشمانشان قرار میگیردـ نیستند. فساد در بعضی از موارد از طریق رأگیری «دموکراتیک» و پیشنهادهای مبهمی که معنا و مقصد واقعی آنها پنهان است، مشروعیت مییابد. برای مثال: «من پیشنهاد میکنم که مخارج ساختمانیِ گذشته و حال مطابق حساب و کتابهایی که در زمان انجام هزینهها صورت گرفته و پذیرفته شدهاند، تصویب گردند. همه موافقاند»؟ اینچنین استکه جرائم گذشته در فعالیتهای کنونی پنهان میشوند.
آنچه ما از آن اطلاع نداریم، آسیبی هم بهما نمیرساند:
هیچکس واقعاً نمیداند که کار روزانهی اغلب رؤسای اتحادیهها چیست؛ بنابراین، باید سؤال کرد که بهراستی کار منصفانه برای یک روز چیست؟ آیا هفتهای 15 ساعت کار هفتگی و دریافت دستمزد سالانهی 128 هزار دلار، بهاین بهانه که در قرارداد کاری تو 60 ساعت کار در هفته نوشته شدهاند، وظیفهای اخلاقی و امانتدارانهای است؟ آیا واقعاً وظیفهی لوکال استکه هزینههای بازی گلف را بپردازد؟ این درست که هزینهی بازی گلف و شام مدیران شرکتها از صندوق اتحادیه پرداخت شود؟ آیا این فساد نیست که 5000 دلار هزینهی ملاقات دوستان در سواحل غربی پرداخته شود و سری هم بهونکوور بزنیم و بگوییم که این «امر مربوط بهاتحادیه» بود؟ این جور چیزها دیگر بهعنوان فساد درنظر گرفته نمیشوند.
از کجا میآید:
معمولاً فساد در اتحادیهها از طمع، عدم مسؤلیت و مفهوم حقوق کاذب ناشی میشود.
چه چیزی میتواند فساد شخصی را سبب شود؟ من فکرمیکنم دلیل فساد شخصی این استکه مردم برای پاسخ بهنیازهایشان دروننگری را متوقف و بهجای آن بهبیرون نگاه میکنند. کسیکه از دروناندیشی ناتوان است، بهسادگی بهیک بیمار روانی تبدیل میشود. برای مثال بهیک رهبر اتحادیهای نگاه کنیم که بهجای مراجعه بهاعضای اتحادیه، پاسخ سؤالات خودرا در بیرون [از اتحادیه] جستجو میکند. آدمها فکر میکنند بهخاطر اینکه خودشان در موقعیت رهبری قرار دارند، آنهاییکه میبایست رهبری شوند، چیزی بهعنوان پیشنهاد یا نظرمشورتی ندارند. من و تو میدانیم که چنین چیزی حقیقت ندارد؛ چراکه یکی از اصول آموزش و پرورش این استکه تو ابتدا میبایست نیازهای شاگردان خودرا بفهمی و سپس بهطرفی حرکت کنی که پاسخگوی نیاز آنها باشد. [اما] تو زمانی نیازهای واقعی شاگردان خودرا درمییابی که مستقیماً از آنها پرسیده باشی؛ و پس از این پرسشهاست که هرازچندگاهی میبایست مسیر خودرا چک کنی که درست است یا نه.
بعضی از اینگونه افراد وقتی استخدام میشوند، بهجز نگاه بهبیرونهیچ کاری نمیکنند. آنها بهزندگی سطح بالا چنگ میاندازند و بازهم «بیشتر» میخواهند؛ و برای «بیشتر» بهدست آوردن بهحیله متوسل میشوند و میفهمند که این کار چقدر ساده است. اگر «بیشتر» بهدست آوردن مشکل هم باشد، آنها برای ساده کردن آن̊ دست بهابداع و اختراع میزنند. برای مثال، آنهایی که بهاصطلاح داوطلبانه درجایگاه هیئت اجرایی مینشینند، میتوانند بهخاطر این کار ماهانه تا 1000 دلار پاداش بگیرند. پیشنهادی داده میشود تا حقوق هیئت اجرایی، بهدلیل همهی آن کارهایی که برای گسترش اتحادیه انجام میدهند، افزایش یابد. طمع و احساس حق بهجانب بودن مسلط میشود و پیشنهاد پذیرفته میگردد. بعد از این تازه نوبت «اوه، آره ما بخش دیگری از کار را فراموش کردهایم؛ رییس هم بهاضافه حقوق یا بهیک ماشین بهتر نیاز دارد» میرسد. اگر آنها فقط بهخودشان اضافه حقوق بدهند و رییس را فراموش کنند، بهخوک شباهت پیدا خواهند کرد. بالاخره رییس هم برای اضافه حقوق خودش کار میکند.
علاوه برهمهی اینها، هرچه لوکال بزرگتر باشد، «بیشتر» بهدست آوردن، آسانتر است. [ضمناً] اعضای اتحادیه هیچ نشانهای در دست ندارند که بهواسطهی آن، کار رییس و کارکنان او را تشخیص بدهند.
[یکی از رؤسای سابق] از همان ابتدا فاسد بود. او بهاین دلیل رهبریِ اتحادیه را انتخاب کرد که اتحادیهها با کمترین کنترل و جوابگویی بهکسی قابل چرخیدن هستند. کافی استکه شدیدترین کنترل را روی همهی ارتباطات اعضا داشته باشید و همدستان خود را نیز خودتان انتخاب کنید؛ در اینصورت، بدون اینکه در معرض مجازات قرار داشته باشید، تقریباً هرکاری میتوانید بکنید. از آنجاکه بهمبالغ هگفتی از پول دسترسی دارید، میتوانید همهی دشمنان خود را بخرید؛ دراینصورت، آنها در بارهی کارهایی که قصد انجام آن را دارید، چیزی نخواهند گفت. در میان رؤسای اتحادیهها «کد سکوتی» وجود دارد که «همبستگی» نامیده میشود؛ این «کد همبستگی» شما را در مقابل اینکه وضعیتتان بهمدیا یا اعضای اتحادیه گزارش شود، حمایت میکند. [در واقع] شما مدیریت یک شرکت بسیار بزرگ را در اختیار دارید که بهغیر از یک برگهی ترازنامه بههیچگونه گزارش دیگری نیاز ندارد.
این سیستم استکه فساد را ایجاد میکند و بهآن اجازه میدهد. ران کری (رانندهی کامیون) آدم خوبی بود، با نیات شریف، که گرفتار این سیستم شد و هماکنون در معرض اتهام و احتمالاً در آستانهی زندانی شدن است. اینگونه مدیران (مستقیم یا نه چندان مستقیم) بهسیستم اتحادیهها بهعنوان راهی برای دسترسی بهمقایر کلان پول نگاه میکنند که با دخالت بیرونی چندانی نیز مواجه نیست. سیستم [اتحادیهها در کانادا] چنین است.
آدمهای بد دستگیرمیشوند، مگر غیر از این است؟
همهی ما براین باوریم که در جامعهای تحت پوشش قانون زندگی میکنیم که از حقوق افراد حمایت میشود؛ و گناهکاران توقیف میگردند و بهخاطر اعمال خود مؤاخذه میشوند. فرض ما براین استکه قانون بر رفتار مقامات اتحادیهها حاکم است، قانون از حقوق اعضای آن حمایت میکند و این قوانین توسط نهادهای گوناگون دولتی مورد تأیید قرار میگیرند و بهاجرا درمیآیند. فرض ما براین استکه اگر آدمهای بد در اتحادیهها وجود داشته باشند، قانون بهحساب آنها میرسد. ما خبرچندانی از این آدمهای بد نمیشنویم؛ از اینرو، بهاین باور رسیدهایم که وجود آنها در اطراف ما نمیتواند چندان هم زیاد باشد. اما این بار نیز، در همهی اینگونه موارد اشتباه کردهایم.
برخلاف این باور عمومی، قوانین چندان زیادی بر اتحادیهها و نیز بر رابطهی آنها با اعضایشان حکمیت نمیکند. اغلب ما براین باوریم که قوانین گوناگونِ ناظر بررابطهی کار، امکان حمایت از اعضای اتحادیهها را تا اندازهای فراهم میکنند؛ اما واقعیت این استکه چنین قوانینی موجودیت چندانی ندارند. قانونگزاریِ روابط کار در کانادا هیچگونه حقی برای اعضای اتحادیه قائل نیست و عملاً هیچ حمایتی از آنها نمیکند. وظیفهی اصلی قانونگزاریِ روابط کار در کانادا تنظیم رابطهی بین کارفرماها و اتحادیههاست. بدینترتیب، درعین حال که اتحادیهها و کارفرماها حقوق و تعهدات مشخصی در برابر یکدیگر دارند، اما اتحادیهها تعهدات چندانی نسبت بهاعضای خود ندارند.
[فسادِ] نامرئی، درست همانند اعضای اتحادیه:
فساد در اتحادیهها بهاین دلیل ناموجود بهنظر میرسد که محلی برای اقامهی دعوا برعلیه آن وجود ندارد. آن اعضایی از اتحادیهها که میکوشند با مقامات فاسد مقابله کنند، جایی را برای رسیدگی بهسیستم مربوط بهروابط کار پیدا نمیکنند. قانون [در رابطه با فساد در اتحادیهها] نه تنها هیچگونه حقی را برای اعضا در نظر نگرفته، بلکه حتی این حق را هم برای آنها در نظر نگرفته که برعلیه فساد اطلاعیه هشداردهنده صادر کنند. [بههرروی]، اعضای اتحادیهها در محدودهی سیستم موجود، جایی برای طرح شکایات خود ندارند. در خارج از این سیستم نیز، نهادهای مجری قانون ـحتی آنجا که شواهد جرم هم وجود داشته باشدـ راههای دیگر را جستجو میکنند.
بدینترتیب چنین بهنظر میرسد که فساد [در اتحادیههای کارگری] وجود ندارد. [چراکه] هیچ گزارشی از فساد در اتحادیههای کارگری وجود ندارد (البته جایی هم برای گزارش چنین مواردی وجود ندارد)؛ رسماٌ هیچگونه شکایتی از اتحادیههای کارگری در دست نیست (البته جایی هم برای شکایت وجود ندارد)؛ و هرگز هیچکس بهپای میز حساب و کتاب کشیده نمیشود{5}.
پانوشتها:
{1}«اعضا برای دموکراسی» (MFD) در سال 1997، هنگامی تأسیس شد که «اتحادیه کارگران غذاییـ تجاری» (UFCW)، لوکال 1518، در بخش بریتیش کلمبیا بهاین نتیجه و تصمیم رسید که وقت آن استکه با رهبری بیفایدهی لوکال بهمبارزه برخیزد.
MFD در اواخر سال 1999 با ارائهی لیست انتخاباتی جداگانهای که دربردارندهی یک رفروم جدی بود، در انتخابات لوکال 1518 شرکت کرد؛ اما نهایتاً در وضعیت کاملاً مشکوکی بهعنوان بازنده سراز صندوق درآورد. MFD در اعتراض بهاینکه در رأیگیری دستکاری شده، نتیجهی این انتخابات را بهچالش کشید. «اتحادیه بینالمللی کارگران غذاییـتجاری» (UFCW) در پاسخ بهاین اعتراض، صندوق انتخاباتی را ضبط و بهانتاریو منتقل نمود. بدینترتیب، اختلافات بین MFD و UFCW برای اولین بار بهدادگاه کشیده شد.
وبسایت MFD در بهار 2000 راهاندازی گردید و تقریباً بلافاصله عدهای نه چندان پُرشمار ـاما گوناگون و رک و راستـ را بهخود جذب نمود؛ و در بیشتر قسمتهای سایت ـنیزـ با شنوندگان و کاربران هوشیار و جدیای مواجه گردید. اتحادیهگرایی دموکراتیک̊ وجه مشترک کسانی بود که در اشکال گوناگون بهاین وبسایت روی آوردند. این شیوهای از سازمانیابی بود که در مقابل سلطهی جهتگیری سوادگرانه در جنبش کارگری، فقدان آن احساس میشد.
پیام MFD ساده بود: سازمانیابی اتحادیههای دموکراتیک برای ارتقای زندگی امروز و آیندهی مردم کارگر ضروری است. در این راستا بود که MFD خود را متعهد بهتهیه و تدارک اخبار و اطلاعاتی دانست که برای افزایش توان کارگران در مباحثات و مجادلات کارگری ـو مهمتر از آن، برای حمایت از کسانیکه میخواهند با شراط موجود مبارزه کنندـ لازم است.
برای اطلاع بیشتر از موقعیت و مواضع MFD ازجمله میتوان بهلینک زیر مراجعه کرد:
http://www.m-f-d.org/index.php?option=about
{2} هارولد چمبرلین «هال» بانک (تولد: 28 فوریه 1909، مرگ: 24 سپتامبر 1984)؛ از شهر واترلو ـ ایالت آیووا، از رهبران بحثبرانگیز اتحادیههای کارگری در کاناداست. هال بانک در سال 1949 بهدعوت شرکتهای کشتیرانی، بعضی از نهادهای کارگری وابسته و حمایت حکومت فدرال، بهکانادا دعوت شد. هال بانک را بهاین قصد بهکانادا دعوت کردند که اتحادیه ملوانان را از نفوذ کمونیستها پاکسازی کند. حدود دو سال پس از ورود هال بانک بهکانادا بخشهای کانادایی اتحادیه بینالمللی ملوانان که تحت کنترل "هال" قرار داشت، تقریباً همهی حقوق مربوط بهانعقاد قراداد دستهجمعی و چانهزنی برای اغلب کارکنان امور دریایی را بهخود اختصاص داده بود. روشهایی را که "هال" برای گسترش اتحادیهی تحت کنترل خود بهکار میبرد، ازجمله ضرب و شتم، تهدید و حتی قتل را هم دربرمیگرفت.
گرچه "هال بانک" در رابطه با دستمزدها و شرایط کار امتیازات چشمگیری برای اعضای اتحادیه تحت رهبری خویش بهدست آورد؛ اما شیوه رهبری او در اتحادیه بینالمللی ملوانان دیکتاتورمنشانه و مافیایی بود. کوشش "هال" برای گسترش حوزهی نفوذ اتحادیه تحت کنترلاش بهمهندسین و فرماندهان (ناخدا) کشتیها، بالاخره بهناسازگاری با دیگر اتحادیهها و بهویژه بهبرخورد شدید با کنگرهی کار کانادا منجر گردید. این ناسازگاری ـسرانجامـ بهکشمکشی خونین منجر گردید که رفت و آمد کشتیها را نیز برای مدتی مختل نمود. دولت فدرال کانادا تحت نظرِ دادگاه بریتیش کلمبیا بهکمیسیونی بهسرپرستی نوریس مأموریت داد تا در مورد این برخورد خونین تحقیق کند. نوریس در گزارش خود "هال بانک" را قلندر و گردنکلفت توصیف نمود و خواهان محکومیت او برای توطئه و تهاجم شد. "هال بانک" پس از اظهار نظر کمیسیون تحقیق در سال 1964 از کانادا گریخت؛ و دولت آمریکا بهریاست لیندن جانسون نیز از استرداد او خودداری نمود. [این پانوشت با استفاده از دائرالتمعارف کانادیی و مراجعه بهویکیپدیا تهیه شده است].
{3}برای مطالعه در مورد «قانون نمایندگی بدون تبعیض» بهلینک زیر مراجعه کنید:
http://www.m-f-d.org/article/toolkit/hs3apapafq0.php
{4} برای اطلاع بیشتر از «توافقنامهی همکاری پروویگو» از جمله بهلینک زیر میتوان مراجعه کنید:
http://m-f-d.org/news/8e4v4ytht4w.php
{5} لازم بهتوضیح استکه قسمت آخر این مقاله (یعنی: حدود یک ششم از کل آن) ترجمه نشده است. دلیل این کار وجود کامنتهای تلگرافی افراد مختلفی بود که فهم درست نظرات آنها مشروط بهمراجعه بهلینکهایی است که بهآن ارجاع دادهاند. ازاینرو، من ضمن ادامهی اطلاعرسانی در رابطه با فساد در اتحادیههای کارگری در کانادا، ترجمهی این بخشِ ترجمه نشده را ـبههمراه ترجمهی لینکهای مذکورـ در آینده دراختیار کاربران سایت رفاقت کارگری و فعالین جنبش کارگر ایران قرار میدهم. ضمناً مقالهی «مردان نامرئی، فساد...» نیز از طریق لینک زیر قابل دسترسی است:
http://www.m-f-d.org/weekly/6wgxmy1vgre.php
عباس فرد ـ اواسط سال 2012
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه