rss feed

30 آبان 1397 | بازدید: 3483

هفت‌تپه، تاکتیک‌ها و راستای طبقاتی

نوشته شده توسط پوریا

haft tapeh- etesab-14چرا به‌گونه‌ای حرکت کنیم که برای یک لقمه نان بخورونمیر به«مقام معظم رهبری»، امام جمعه شوش، فرماندار و هر فرد و نهاد دیگری بیاویزیم که با استفاده از همین آیات و روایات و نهادها، ضمن این‌که میلیاردها اندوخته و بساط عشرت پهن کرده‌اند، فقر و فحشا و بی‌حرمتی را نیز در جامعه رواج دادند؟ چرا باید به‌گونه‌ای حرکت و مبارزه کنیم که «روحانیون، ائمه جماعات مساجد، اساتید و طلاب حوزه‌های علمیه» و امثالهم از مبارزه‌‌ی برحق ما حمایت کنند؟ همه‌ی این‌ها و دیگر هم‌پالگی‌های دولتی و «غیردولتی‌شان» جزءِ لاینفک لشگر استثمار و سرکوب نیروی‌کار و کارگرند...

                                                  *****************************************       

 

17 روز از اعتصاب و راهپیمایی‌های متعدد کارگران هفت‌تپه می‌گذرد. این برآمد کارگری که می‌تواند فصل نوینی را در مبارزات کارگران و زحمت‌کشان ایران بگشاید، به‌جز گسترش کمی (که اعلام هم‌بستگی کارگران صنایع فولاد اهواز بارزترین و مثبت‌ترین نمونه‌ی آن است)؛ ولی به‌لحاظ کیفی، طبقاتی و استراتژیک حتی نسبت به‌روز آغاز اعتصاب هم عقب‌گرد داشته است.

اما قبل هرگونه بحث، نتیجه‌گیری ویا ابراز نظر ابتدا باید روی مطالبات کارگران هفت‌تپه متمرکز شویم و نگاهی به‌چگونگی آن بیندازیم. بنابراین، باید به‌این سؤال پاسخ بدهیم که مطالبات کارگران هفت‌تپه ـ‌حقیقتاً‌ـ چیست و آن‌ها با کدام چشم‌اندازی دست به‌اعتصابی زده‌اند که حتماً تاوان‌های سنگینی را درپی‌خواهد داشت؟

اسماعیل بخشی (نماینده‌ زندانی کارگران هفت‌تپه) که قبل از قبول مصاحبه با روزنامه‌نگاری به‌نام مهسا شمس‌کلائی نسبت «به‌عالم و آدم» ابراز بی‌اعتمادی می‌کرد و می‌‌گفت: «می‌خواهم مطمئن شوم شما خبرنگار وطنی هستی. اعتراض دارم ولی نمی‌خواهم کلامی از اعتراض‌هایم در رسانه‌‌های بیگانه منتشر شود»، در جریان مصاحبه با خبرنگار فرهیختگان آنلاین، در مقابل این پرسش محترمانه که «مطالبات‌تان را یک‌بار دیگر به‌صورت کامل اعلام می‌فرمایید»؟ می‌گوید:

«چهارماه حقوق معوقه داریم و هشت‌ماه بن کاری به‌کارگران روزمزد پرداخت نشده است و 11 ماه بیمه کارگران روزمزد از سال 95 طلب دارند، جیره ماه رمضان و سه سال پاداش کشت را طلب داریم و حدود دو ماه بیمه‌هایمان را پرداخت نکردند که اینها مطالبات ریالی ماست. مطالبه دیگر ما آینده شرکتی است که از آن ارتزاق می‌کنیم و آنها نباید در این شرکت حضور داشته باشند و ما با شرکت خصوصی‌سازی، دیگر کار نمی‌کنیم. مطالبه بعدی اینکه برای هیچ‌یک از کارگران نباید پرونده امنیتی و قضایی ایجاد کنند».

اما چنین می‌نماید که مطالبات کارگران هفت‌تپه جنبه‌ی دیگری هم دارد که آقای بخشی در مصاحبه‌اش اشاره‌‌ای به‌آن نکرده است. گرچه این جنبه از مطالبات کارگران هفت‌تپه در اطلاعیه‌های متعدد کانال رسمی کارگران هفت تپه آمده است، و اطلاعیه همین دیرو (یعنی: 29 آبان) در خطاب به‌آقای یاوری نیز می‌گوید «کارگر هفت تپه بدنبال احیای امنیت و ازادی شرکت و شهرش در سایه خلع ید بخش خصوصی و نظام برده داری ضدکارگر است»؛ اما گویاترین بیان این جنبه از مطالبات هفته‌تپه‌ای‌ها را در ویدیوکلیپی می‌توان دید که دیروز در کانال تلگرامی رسمی کارگران هفت‌تپه مشاهده کردیم. این خواسته که روی بخشی از فیلم اسپارتاکوس مونتاژ شده، چنین است: «منم اسماعیل بخشی؛ نان، کار، آزادی ـ اداره‌ی شورایی».

صرف‌نظر از شعف بی‌پایان طیف بسیار وسیعی از افراد و گروه‌های موسوم به‌چپ‌ و کمونیست که نسبت به‌این‌گونه شعارها از خود بروز داده و می‌دهند، و نیز صرف‌نظر از فعلیت «انقلابی» این خرده‌بورژواهای به‌اصطلاح دانشمند در شبکه‌های اجتماعی که به‌نفس وجودی و اساساً انتزاعی مبارزه‌ طبقاتی‌ای دل ‌بسته‌اند که در مختصات سیاسی فی‌الحال موجود جهان ـآ‌گاهانه یا فرضاً از روی ناآگاهی‌ـ می‌تواند رژیم‌چنجی هم باشد؛ اما نیاز به‌استدلال چندانی نیست تا دریابیم که اداره‌ی شورایی یک واحد تولیدی‌ـ‌اقتصادی تنها درصورتی ممکن و متصور است که کارکنان آن واحد به‌نوعی خودرا مالک آن بدانند، وگرنه برفرض تحقق مطالبه‌ی «اداره‌ی شورایی»، شورای اداره‌کننده جنبه‌ی مشورتی پیدا می‌کند که در دو آیه از قرآن آمده و ابزار و توجیه سرکوب «شوراهای اسلامی» نیز بوده‌اند:

{1} آیه 159 از سوره‌ی آل عمران: «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله؛ و در کار با ایشان مشورت کن و هرگاه عزم کردی به‌خدا توکل کن».

{2} آیه 38 از سوره‌ی شوری: «و امرهم شوری بینهم؛ و کارشان، شورا در میان‌شان است».

*****

فرض کنیم که منظور کارگران هفت‌تپه از «اداره‌ی شورایی»، اداره‌ی شوراییِ مجتمع هفته‌تپه‌ای‌ است که به‌مالکیت تعاونی درآمده و مجموعه‌ی کارکنان کنونی (و طبعاً کارگران آتی نیز) مالک این تعاونی به‌حساب می‌آیند؛ یعنی: دولت بپذیرد که مجتمع هفت‌تپه را با همان شرایطی که به‌اسدبیگی‌ها «فروخته» به‌تعاونی یا شرکت سهامی متشکل از ‌کارگران بفروشد، کارگران هم بتوانند مبلغی در حدود همان پیش پرداخت اسدبیگی‌ها (یعنی: 1۵ میلیارد تومان) بپردازند، و بالاخره بانک‌ها هم همان تسهیلاتی را دراختیار مالکین جدید (یعنی: شرکت‌ سهامی کارگران) قرار بدهند که در اختیار اسدبیگی‌ها قرار داده‌اند. آیا درچنین صورت مفروضی «اداره‌ی شورایی» مجتمع هفت‌تپه امکان‌پذیر است؟ پاسخ این سؤال هم آری است و هم نه!

آری، در درازمدت امکان‌پذیر است؛ البته مشروط به‌وجود جنبش گسترده‌ای با مطالبه‌ی برپایی تعاونی‌ها؛ یعنی: جنبشی روبه‌اعتلا‌، به‌لحاظ طبقاتی‌ـ‌سیاسی مستقل، در ارتباط با کارگران و زحمت‌کشان منطقه و نیز سرشار از هم‌بستگی طبقاتی با کارگران، زحمت‌کشان و کلیه مردمی که مجموعاً فرودست به‌حساب می‌آیند و برخلاف آخوند و طلبه و امثالهم از قِبَل سفره‌ی کارگران و زحمت‌کشان پروار نمی‌شوند. نتیجه این‌که در وضعیت کنونی که ویژگی بارز مبارزه‌ی طبقاتی در ایرانْ پراکندگی و سازمان‌گریزی است، این امکان وجود ندارد که مالکیت مجتمع هفته‌تپه به‌مالکیت تعاونی تبدیل شود و اداره‌ی آن نیز به‌شکل شورایی درآید.

پس، برای تحقق «اداره‌ی شورایی» مجتمع هفت‌تپه چاره‌ای جز این نیست که به‌جای تکیه به‌کمیتِ اعلام حمایت‌ها (که اغلب صرفاً حرف هستند، پتانسیل عملیِ ارگانیک و نهادینه ندارند، و بعضاً هم به‌قصد ایجاد انحراف ابراز می‌شوند) به‌جنبه‌ی کیفی مبارزه‌ی طبقاتی روی بیاوریم که ستون عمده‌ی برپانگهداره‌اش آرمان‌گرایی و استقلال طبقاتی است. نخستین گام‌ در این‌گونه آرمان‌گرایی، که با استقلال طبقاتی نیز همراه است، از مبارزاتی شروع می‌گردد که اصلاحاً صنفی‌ـ‌اقتصادی نامیده می‌شود و (گرچه گذرا، اما) درچارچوب قوانین موجود جامعه‌ای معین نیز فعلیت می‌گیرند. گذشته از استدلال علمی‌ـ‌عقلی‌ـ‌دیالکتیکی، آن‌چه تجربه‌ی 200 ساله‌ی مبارزات کارگری در انبان خونین و حماسه‌آفرین خود دارد، این است‌که در این بُعد از مبارزه‌ی طبقاتی (یعنی: مبارزه‌ی به‌اصطلاح صنفی‌ـ‌اقتصادی) نباید مسائل و پارامترهای ایدئولوژیک را (اعم از این‌که دینی، ملی، قومی، جنسی یا حزبی باشند) دخالت داد. چراکه تعیین‌کننده‌ترین رابطه‌ای که انسان‌ها با هم دارند، آن رابطه‌ای است که در جریان تولید (یعنی: تهیه نانی که هرروز باید خورده شود) برقرار می‌شود. براین اساس، کارگر با کارگر (در امر فروش نیروی کار برای بقای زندگی‌اش) و سرمایه‌دار با سرمایه‌دار (در امر خرید نیروی‌کارِ کارگر برای بقای سرمایه و درعین‌حال سود بیش‌تر) با هم مرتبط می‌شوند و متحد می‌گردند. تجربه‌ی مکرر نشان داده است که نه تنها کلمات یک‌سان نزد کارگر و سرمایه‌دار در موارد بسیاری دارای معانی متفاوتی هستند، بلکه آن‌جاکه این معانی متفاوت به‌سهم‌بری از تولید اجتماعی می‌رسد، جنبه‌ی متضاد هم پیدا می‌کنند. به‌همین دلیل است‌که در بُعد مبارزه‌ی به‌اصطلاح صنفی‌ـ‌اقتصادی نباید مسائل و پارامترهای ایدئولوژیک را (اعم از این‌که دینی، ملی، قومی، جنسی یا حزبی باشند) دخالت داد.

اگر این اصلِ مبارزاتی و طبقاتی که هم تحلیلی‌ـ‌علمی‌ـ‌دیالکتیکی و هم تجربی است، مورد پذیرش کارگران هفت‌تپه و مشاورین احتمالی آن‌ها باشد؛ باید گفت که: همه‌ی توسل‌های دینی‌ـ‌ایدئولوژیکِ تاکنونی که در نامه‌ها، بیانیه و اظهارنظرهایی که در کانال رسمی کارگران هفت تپهبه‌فراوانی به‌چشم می‌خورد، ناقض تحققِ عملی «اداره‌ی شورایی» بوده‌اند. اگر این تناقض برطرف نشود، کارگران هفت‌تپه به‌عنوان جلودار مبارزات کنونیِ کارگری شکست سختی خواهند خورد که طبعاً به‌هفت‌تپه و شوش محدود نخواهد ماند و دود آن ‌چشم توده‌های پراکنده‌ی کارگری در سراسر ایران را نیز نه تنها اشک‌آلوده می‌کند، بلکه به‌‌اشکی خونین نیز می‌آلاید.

*****

چرا به‌گونه‌ای حرکت کنیم که برای یک لقمه نان بخورونمیر به«مقام معظم رهبری»، امام جمعه شوش، فرماندار و هر فرد و نهاد دیگری بیاویزیم که با استفاده از همین آیات و روایات و نهادها، ضمن این‌که میلیاردها اندوخته و بساط عشرت پهن کرده‌اند، فقر و فحشا و بی‌حرمتی را نیز در جامعه رواج دادند؟ چرا باید به‌گونه‌ای حرکت و مبارزه کنیم که «روحانیون، ائمه جماعات مساجد، اساتید و طلاب حوزه‌های علمیه» و امثالهم از مبارزه‌‌ی برحق ما حمایت کنند؟ همه‌ی این‌ها و دیگر هم‌پالگی‌های دولتی و «غیردولتی‌شان» جزءِ لاینفک لشگر استثمار و سرکوب نیروی‌کار و کارگرند، و آن‌هنگام که لازم بدانند ـ‌حتی‌ـ حکم تیرباران کارگران هفت‌تپه را هم خواهند داد. چرا باید اعلام هم‌بستگی کارگران فولاد اهواز و دانشجویانی را که خودرا فرزندان طبقه‌ی کارگر معرفی‌ می‌کنند، در همان کفه‌ای بگذاریم که «مجمع طلاب و فضلای شوش دانيال (ع) در حوزه علميه قم» آن را به‌اشغال خود درآورده‌اند؟

نه، با این شیوه از طرح مطالبات و پذیرش و تفاخر به‌این‌گونه حمایت‌های سالوسانه (یعنی: با تکیه به‌نهادها و افرادی که مجموعاً دولت و طبقه‌ی استثمارکننده‌ را تشکیل می‌دهند)، منهای این‌که هم‌اکنون شکست می‌خوریم، آینده نیز به‌گونه‌ای رقم خواهد ‌خورد که بازهم به‌نان شب محتاج خواهیم بود. نتیجه این‌که: اولاً‌ـ تنها براساس هم‌بستگی طبقاتیِ نهادینه‌ی واقعی [نه «ایجاد» تشکل سراسری صوری که زمزمه‌ی آن شنیده می‌شود] می‌توان در درازمدت به‌موفقیت دست یافت؛ و دوماً‌ـ شرط ایجاد و گسترش هم‌بستگی طبقاتیْ طرح مطالبات صنفی‌ـ‌اقتصادی [مثلاً مطالبه‌ی تبدیل مالکیت فردی مجتمع هفت‌تپه به‌‌مالکیت جمعی و تعاونی] بدون دخالت‌های ایدئولوژیک (اعم از مذهبی، حزبی، قومی، جنسی و سنی) است. بنابراین، نیازی به‌توصیف شهر شوش به‌عنوان شهیدپرور، مدافع نظام جمهوری اسلامی و مانند آن نیست.

نه، اشتباه نشود؛ هرکس حق دارد و آزاد است‌که از ‌باورهای دینی و غیردینی خود صحبت کند و به‌آن‌ ببالد؛ اما صرف‌نظر از تحلیل علمی‌ـ‌عقلی، تجربه نیز نشان داده است‌که طی 100 سال گذشته هرگاه مبارزه‌ی طبقاتی یا سیاسی به‌تبیین‌های دینی مشروط شده و دین پرچم‌دار آن بوده است، نهایتاً روی‌کردهایی را به‌همراه داشته که خشونت‌بار و ضدکارگری بوده‌اند. گرچه رابطه‌ی انسان با خدا امری اجتماعی-تاریخی است، اما در جوامع پیش‌رفته آن را امری شخصی می‌دانند و عمومیت بخشیدن به‌این امر شخصی چیزی جز استفاده‌ی ابزاری از مکنونات قلبی انسان‌ها نیست. خدایی که برزبان یک کارگر جاری است، با آن خدایی که صاحبان سرمایه از آن سخن می‌گویند، یکی نیست. خدا برای کارگرِ ناامید و گرسنه، امیدی به‌رفاه در ‌فردای قیامت است؛ اما خدا برای سرمایه‌دار ابزار فریب کارگر است تا از حق قابل حصول امروز خود دست بکشد و در انتظار قیامت بماند. بدین‌ترتیب است‌که سرمایه‌دار هم‌چنان سرمایه‌دار می‌ماند؛ و کارگر نیز هم‌چنان کارگر.

*****

کارگران هفت‌تپه، ساکنین زحمت‌کش شوش!

همه‌ی صاحبان سرمایه و دولتی‌ها می‌دانند که «فساد بازار و قاچاق و اختلاس» که شما در نوشته‌ی خود از آن نام برده‌اید، عنصر ذاتی نظام جمهوری اسلامی (به‌مثابه‌ی نظام سرمایه‌داری) است. همه‌ی دولتی‌ها می‌دانند که دولت تنها عامل گرانی ارز و خالی‌تر شدن سفره‌ی مردم کارگر و زحمت‌کش بوده و هست. شاید نوشته‌هایی مانند آن‌چه نمونه‌اش را در زیر می‌خوانید، سرکوب شما را چند صباحی به‌تعویق بیندازد؛ اما دستگاه قضایی جمهوری اسلامی با استفاده از همین عبارات که شما در نوشته‌ی خود از آن استفاده کرده‌اید، ‌سرکوب را تشدید خواهد کرد و دادگاه‌ها نیز با همین توجیهات دینی نمایندگان‌تان را به‌زندان می‌اندازد. گفتگو از درد بی‌کاری و گرسنگی میلیون‌ها ایرانی (اعم از پیر و جوان یا زن و مرد) به‌مراتب برانگیزاننده‌تر، هم‌بسته‌کننده‌تر و سازمان‌دهنده‌تر از توسلات مذهبی و دولتی است که شما در نوشته زیر به‌آن متوسل شده‌اید.

کارگران هفت‌تپه، ساکنین زحمت‌کش شوش!

شکی در این نیست که دولت با استفاده‌ی ابزاری و توجیهی از اسلام و به‌کارگیری نهادهایی امثال «مجمع طلاب و فضلای شوش دانيال (ع) در حوزه علميه قم» و طبعاً با استفاده از پلیس و ارتشْسرکوب شما را تشدید می‌کند؛ و همان ‌چیزی اتفاق می‌افتد که اسماعیل بخشی در مصاحبه‌ای گفت که این نوشته را با آن آغاز کردیم: «اعتراض دارم ولی نمی‌خواهم کلامی از اعتراض‌هایم در رسانه‌‌های بیگانه منتشر شود».

آری، دولت ‌سرکوب را شدت می‌بخشد و «رسانه‌‌های [متعدد] بیگانه» نیز برای‌تان اشک تماس خواهند ریخت، و به‌شورش و عصیان دعوتتان می‌کنند. تنها را نجات از این سندان و چکشِ سرکوب‌گرانه‌ی سرمایه ایرانی و سرمایه جهانی، کنار گذاشتن تببینات و توسلات دینی و دست گذاشتن روی آن چیزی است‌که توده‌ی عظیمی را به‌خاک سیاه نشانده است: بیکاری و فقر و بی‌حرمتی.

چرا به‌جای توسل به‌دین و نهادهای دینی و دولتی، از دولت صندوقی را طلب نمی‌کنیم که اگر کارفرمای شرکت خصوصی شده حقوق کارکنان خودرا نپرداخت، دولت و این صندوق مسئول پرداخت آن باشند؟

چرا از دولت ایجاد صندوق دیگری را طلب نمی‌کنیم تا به‌‌کسانی که از کارافتاده‌اند و بی‌کارانِ درجستجوی کار، ماهانه حقوقی معادل حداقل حقوق بپردازد؟

چرا از دولت ایجاد صندوق را طلب نمی‌کنیم تا به‌کسانی که مستأجرند، به‌نسبت عکس درآمدشان یارانه‌ی مسکن بدهد؟

شاید طرح این‌گونه مطالبات زیاده‌خواهی به‌نظر برسد و دولت بگوید پولی در بساط ندارد؛ اما به‌واسطه‌ی اتحاد طبقاتی کارگران و زحمت‌کشان که دست‌یابی به‌آن نیازی به‌توسل‌ها و توجیهات مذهبی ندارد، می‌توان زیر پای دولت را چنان داغ کرد که یقه‌ی سرقت‌های میلیاردی را بگیرد و مطالبات انسانی توده‌های مردم را نیز بپردازد.

*****

نمونه‌ای از توسل‌های دینی‌ـ‌دولتی که مانعی در مقابل اتحاد طبقاتی و گسترش سراسری آن است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم معاون وزیر کار

ما کارگران نیشکر هفت تپه بر سرهمان عهدی وپیمانی هستیم که شهیدان این خطه با رهبر عزیز مان امام خامنه ای درجبهه های شوش با امام راحل بسته بودند وباخون خود انرا درتاریخ درخشان این منطقه ثبت کردند

امروز روز حماسه است روزی است که باید انقلاب را ازدست نا اهلان حفظ کنیم وعمل به وصیت امام شهیدان کنیم

دراین نقطه حساس تاریخ درنبرد نابرابراقتصادی با شیطان بزرگ  امریکای جهان خوارونوچه های داخلی که بدستور اربابان خارج نشین انها کمر به نابودی اقتصادی این مملکت بسته اند وسنگرهای جهاد اقتصادی رایکی پس ازدیگری با رانت  وحمایت اشخاص سود جووضعیف النفس تسخیر کرده وتیشه به ریشه واصل نظام می زنند  پس لازمه این زمانه است که خرمشهر جنگ اقتصادی ،هفت تپه را از لوس وجود انها آزاد کنیم

امروز هفت تپه خرمشهر دوران دفاع مقدس است

کسانیکه هفت تپه رابه این روز درآورده اند هدفی جز اشغال اقتصاد ایران ندارند آنها امروز اول ترور اقتصادی میکنند  اول با فساد بازار ارز وقاچاق واختلاس وسپس با تخریب زیرساخت های اقتصادی وفنی ونابودکردن صنایع وبا بهانه بخش خصوصی ودور زدن قانون آب به اسیاب دشمن می ریزند وبااعمال فشار اقتصادی  مردم رانسبت به این نظام بدبین میکنند

معاون محترم وزیر کار ما کارگران هفت تپه مورد هجوم وغارت این گونه اشخاص شدیم واگر رهنمودهای رهبر معظم انقلاب نبود که دستور آتش به اختیار دادن معلوم نبود چه برسر منطقه می اوردن ولی سربازان اقتصادی ایران  درهفت تپه هوشیار بوده واجازه خرابکاری به این راهزنان ندادن وفریاد( هیهات من الذله )سردادن

آری برادر عزیز

این چپاول گران دست به هر کاری درمنطقه زدن از آدم کشی وتفرقه افکنی بین عرب وعجم وترعیب وتهدید وتجویع کارگران ومهمتر  ازآن تخریب مزارع نیشکر وکارخانه وخالی کردن اعتبار هفت تپه ومقروض کردن آن به بانکها وعدم توجه به قانون وزیر پا گذاشتن قولها وقرارهای خود با مسولین وشورای تامین شهرستان شوش که بارها تعهد داده ولی عمل نکرده اند امروز این کارگران چشم امیدشان به شما ومسولین محترم وبزرگوار شوش واستان خوزستان وکلیه مسولان نظام مقدس جمهوری اسلامی است تابااتخاد تدابیر حکیمانه خود مشت محکمی به دهان یاوه گویان غرب وبوغهای تبلیغاتی انها ورسانه های خبری فاسد وخبیث که هدفی جز تخریب این نظام ندارند

آری هرچند اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه  بربایه بینش اسلامی وانقلابی وآرام وبادرایت وبدور از تشنج بوده وهست ولی از مسولین تقاضا داریم بانیان وباعثان ان که همان کارفرما نماهای دروغین

که دراین سه سال اقدام به تخریب این کارخانه وتشنج آفرینی دراین منطقه کردند برخورد قانونی شود وتحقیق وتفحص درمورد خیانت آنها وهم دستانشان را برای روشن شدن کلیه ابهامات  انجام گردد

درپایان آرزوی سلامتی وسرافرازی برای رهبر فرزانه وشما دلسوزان جمهوری اسلامی ایران را از خداوند منان خواستارم باشد که برسردرب طرح نیشکر هفت تپه نوشته شود

طرح نیشکر هفت تپه کل شاغلین80000000 میلیون کارگر

سربلند وپیروز باشید

چهارشنبه ۳۰/آبان /۹۷

کارگران نیشکر هفت تپه

#نه_به_بخش_خصوصی_در_هفت_تپه

 @kargeranhaftapeh_ir

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top