rss feed

13 ارديبهشت 1399 | بازدید: 2207

مبارزه طبقاتی و حداقل مزد

نوشته: رضا کریم پور

کالبد کالاهای با کاربردهای گوناگون اطرافمان همانند چارچوبی، کار انسانی ساده، فارغ از نوع آن را دربرمی‌گیرند و مجموع ثروت اجتماعی را می‌سازند. رقابت، عرضه و تقاضا، انحصار و عوامل زیاد دیگری روي تغییر قیمت کالاها تاثیر می‌گذارند اما آنچه بنیان قیمت کالا را می‌سازد، مقدار کاری است که به طور میانگین در جامعه‌ی مشخصی برای تولید آن لازم است. به چنین بنیانی براي قیمت، «ارزش» گفته می‌شود. کل کاری که برای تولید یک لباس لازم است ارزش آن را تعیین می‌کند.

 

مبارزه طبقاتی و حداقل مزد

 نگاهی تأییدآمیز به‌‌این مقاله:

مقاله‌ی بسیار گویا و قابل تأملی است. چراکه روی «ایجاد تشکل­ های مستقل کارگری در محیط کار» تأکید می‌کند؛ تشکلی را درنظر دارد که «با غلبه بر رقابت میان کارگران در بستر فعالیتی ادامه ­دار و صبورانه، در برابر تهاجم هر روزه­ ی سرمایه ­داران در قالب بیکارسازی­ ها، فشرده کردن معیشت کارگران، نادیده­ گرفتن امنیت جانی کارگران... در محیط کار» سازمان می‌یابد؛ این امرِ سترگ را «در دستور کار کارگران پیشرو» می‌گذارد؛ به‌طور ضمنی مشخصه‌ی «پیشرو» بودن کارگران را تلاش مؤثر و نتیجه‌بخش در همین راستا برآورد می‌کند؛ و بالاخره باوری به «ایجاد تشکل­ سراسری» خارج از محیط کار به‌منظور «پیوند با گروه­ های اجتماعی ناراضی» ندارد.

به‌نظر ما این مقاله زیباتر می‌شد، اگر تأکید می‌کرد که کشف «راز ارزش ­افزایی سرمایه» در تناسب با وضعیت امروز جهانی و «شناخت دستاوردهای تاریخی تئوریک مبارزه‌ی» طبقاتی و ازجمله مبارزات کارگری، منهای بعضی استثناهای آموزش‌یافته‌ی نادرِ کارگری، به‌واسطه‌ی خودبیگانه‌کنندگی فروش نیروی‌کار، اساساً وظیفه‌ی روشن‌فکران سوسیالیستِ انقلابی است؛ و شرط نظری‌ـ‌عملی سوسیالیست انقلابی بودن نیز ‌کشف همین مسائل طبقاتی و انقلابی است.

تأکید مؤکد براین حقیقت نیز ضروری است که بعید به‌نظر می‌رسد که این‌گونه دست‌آوردهای طبقاتی و درعین‌حال انقلابی بدون ارتباط و تبادل رفیقانه، عاطفی، هم‌دلانه، عملی و مستمر با کارگران دست‌ یافتنی باشد.

    دانلود

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت نوزدهم

پاراگرافِ آخر از قسمت هیجدهم

کوچه ای از خیابان درخشنده جنب کارخانه برق بسمت شرق شروع میشد وتا خط آهن شهر ری  چهارتا کوچه شمالی جنوبی را قطع میکرد، امتداد میافت. محله ای پر جمعیت که هر خانه اش حدود شش اتاق داشت و در اکثر خانه­ها پر از مستاجر بود. همه هم پر اولاد. ابراهیم در خانه شان یک اتاق جدا در انتهای حیاط کوچک شان داشت. او حاضر شده بود که کتابداری را در اتافش عملی کند. بنا بنظر ابراهیم کاری شدنی بود و مانعی در بین نبود. اما بنظر من بعید مینمود. با اینکه پدر ابراهیم با معاشرت من با پسرش و رفت وآمد به خانه شان مشکلی نداشت اما محافظه کار تر از آن بود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت هیجدهم

پاراگرافِ آخر از قسمت هفدهم

من در سالهای 47 ببعد قویا جذب فعالیت­هایی شدم که اقدامات(فعالیت) چریکی نام داشت. دیگر کتاب خواندن محفل مطالعاتی موضوع کار نبود. بلکه طرح­های تبلیغی مسلحانه در برنامه­مان قرار داشت. یک شبکه تودرتوی ارتباطی در هر طرف که من قرار می­گرفتم(حداقل در مورد من سه حوزه ارتباطی)به این مسیر گرایش عملی داشت. اولی خیلی زود آسیب دید و قطع شد. دومی که در تدارکات بود موجب دستگیریم شد و سوی که لو نرفت کارکردی عملی وتدارکاتی آموزشی داشت. جالب اینکه هر سه ارتباط­های کوچک محفلی در یک گروه (پرونده ستاره سرخ) نام ونشان یافت. مسئولین هر سه ارتباط کار شاگرد بنایی مرا تائید می­ کردند. هیچ کدام نگفتند برو دنبال مثلا یک کارصنعتی! یا برو درکارخانه­ای کارکن و اساساً دنبال تبلیغ بر روی کارگران و یا رشد سیاسی آنان نبودند، بلکه همه سعی داشتند مرا به یک کادر«مبارز حرفه­ای»(چریک) تبدیل کنند. اینطوری شد که فضای کار من مدتی نیز محل اختفای رفقای تحت تعقیب ساواک، هم بود.

ادامه مطلب...

تشکر از مادر بزرگ و ادامه‌ی مصاحبه با او

ـ ماهی جون دوستان نشریه(بولتن) دانشجو خیلی ازتون تشکر کردن. تا حالا خیلی میدان گفتگو را باز کرده.

ـ خوشحالم که کنجکاوی و جستجوگری زیاد میشه. اگه به سلامت پیش ببرید کمی تا قسمتی به تعهدات و مسئولیت های اجتماعی که داریم عمل کردیم.

ـ چرا «کمی تا قسمتی»؟ این یه شوخی  و تواضعِ یا نه نکته دیگه در این گفته هست؟

ـ قالبش شوخ طبعیِ. اما همه ما بواقع خیلی از جنبش های خودانگیخته عقب هستیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت پانزدهم، شانزدهم و هفددهم

 دو پاراگرافِ آخر از قسمت سیزدهم

وقتی در سال‌های 50 به‌بعد من زندان بودم، نزدیکی این­دو(پدربزرگ و مادربزرگ) خیلی بیش‌تر شده بود. در این اوقات در مشهد زندگی می‌کردند. و سال‌های اول ارتباط با تهران فقط از طریق نامه بود و گاهی هم تلفن‌خانه مرکزی که هر دو طرف در شهرهای‌شان باهم حاضر می‌شدند و در نوبت به‌انتظار می­ماندند که بروند در کابین‌های خودشان و ارتباط برقرار شده را داشته باشند و صحبت کنند. زمان صحبت محاسبه و هزینه از هر طرف گرفته می‌شد. کم پیش می­آمد که روابطْ این فرصت را به‌وجود آورده باشد. اما من تجربه این گفتگوها را داشتم.

ادامه مطلب...

ادامه‌ی مصاحبه‌ی «ژورنال دانشجو» با مادر بزرگ

 ـ چه کسانی در این خیزش شرکت کردند؟

ـ تا جایی‌که همه شنیدیم و در خبرها هم آمد، جمعیتی نگران و سراسیمه (بین 40 تا 50 نفر) آمدند جلوی بیمارستان کسری برای پی‌جوییِ سلامتیِ ژینا امینی که از بازداشتگاه گشت ارشاد (واقع در خیابان وزرا) به‌این‌جا آورده شده بود. بعد هم منتشر شد که او در کُماست... خبر مرگ این دختر کُردِ اهل سقز از زمان خاک‌سپاریش سیل گسترده‌ای از اعتراضات را در سراسر ایران به‌وجود آورد. عکس‌های ژینا از هنگامی که در کُما قرار داشت، خیلی تاثیرگذار بود. 

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top