هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
برای مثال، کنش افراد و گروهها و جریانهایی را در نظر بگیریم که خودرا چپ و کمونیست و رادیکال مینامند. صرفنظر از چپهای پرو رژیمی که بهبهانهی بالکانیزاسیون و سوریهای شدن ایران هرگونه مقابلهی «غیرقانونی» و بهاصطلاح غیرمدنی با صاحبان سرمایه و حکومت اسلامی را رژیمچنجی ورچسب میزنند تا اثبات خدمتگذاری و نوکری کرده باشند؛ اما چپهای سرنگونیطلب هم عملاً و بهشکل غیرمستقیم بههمان راهی رفتهاند که ...
هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
پس از انتشار یادداشت رضا رخشان بهنام «اتحادیه آزاد در هفتتپه چه میکند؟» در سایت رفاقت کارگری و بهاشتراک گذاشتن آن در فیسبوک توسط من، چندین یادداشت و کامنت و گفتگوی تلفنی ـبعضی آشکار و برخی بهطور ضمنیـ انتشار این یادداشت و یادداشتهای دیگرِ رضا رخشان را ـبعضی نقادانه و برخی ستیزهجویانهـ بهپرسش کشیدند. تا آنجاکه این برخوردهای در نوسان بین نقد و ستیزه در محدودهی فیسبوک و گفتگوی تلفنی بود، جوابهای لازم را نوشته و گفتهام؛ اما تا این لحظه فرصتی برای پاسخ به«سؤالات» و برخوردهایی پیدا نکردهام که از طریق میل ارسال شدهاند. بههمین دلیل یادداشت سؤالگونهی دوست محترمی را (البته بدون نام واقعی او) منتشر میکنم تا در پاسخ بهسؤالاتش (که در واقع ایرادهای اوست)، پاسخ همهی دیگر دوستان را در این زمینهی معین داده باشم. پس، ابتدا یادداشت این دوست را باهم بخوانیم:
عباس جان سلام
امیدوارم حالت خوب باشد. آرزوی من سلامتی توست. مدتی است كه سوالی از تو در مورد رضا رخشان داشتم. اما هر زمان آن را پشت گوش انداختم. تا اینكه همین حالا در حال نگاه كردن به رفاقت كارگری بودم. دیدم مطلبی از رخشان در آن درج كردی. آن را خواندم. باز هم سوال برایم زنده شد و تصمیم گرفتم تا نظر تو را در باره ایشان جویا شوم. با خواندن نوشته رخشان، مثل همیشه دریافتم كه باز هم اظهارات او موازی و هم رنگ حاكمان رژیم جمهوری اسلامی است. آدم به عینه می بیند كه خاك پاشیدن در چشم كارگران كاری است كه رخشان به آسانی آن را انجام می دهد، شگرد آن را بلد است. در این نوشته هم خون دل و بغض تركیده زحمتكشان جان به لب آمده را زیر عنوان تحقیر آمیز رژیم چنچ منكوب كرده است. در حالی كه اسماعیل بخشی كارگر مبارز زیر ساطور و قمه مزدوران سرمایه و رژیم قصابی شده است، به او خرده می گیرد كه او برای خودنمایی و معروف شدن به امام جمعه تهران توپیده! احساس كردم رخشان ناراحت شده كه كسی جرات كرده به درجه دار خامنه ای حمله كند.
نمی دانم عباس جان دلیل استقبال تو از اظهارات رخشان و درج با شتاب نوشته او چیست! اما می دانم او از جنس كارگر دردمند و مدافع راستین منافع كارگران نیست. از جنس یداله نیست. از جنس خود تو هم نیست. او سیاست را ملك طلق طبقات دارا می داند. اگر كارگری حرفی از سیاست بزند، به سرعت او را محكوم می كند و انگ دنباله رویی از این و آن به او می زند، ولی سیاست را مال احمدی نژاد و آقای و ارباب سابق اش می داند. سیاست را مال شاه هخامنشی می داند. اما كارگر را لایق این حرفهای گنده گنده نمی داند. گاهی ما با كارگران مبارزی رو به رو می شویم كه از نظر خودشان برای دامن زدن به تضادهای طبقه حاكم ( اكنون درست و یا غلط آن را كاری ندارم ) می كوشند از جناح مغلوب حاكمان در مقابل جناح غالب دفاع كنند. اما برای رخشان به هیچ وجه این گونه نیست. او در كنار جناح مغلوب حاكمان به هیچ وجه نیست، او همواره در كنار جناح غالب قرار دارد و هر مبارزه ای را علیه جناح غالب تحقیر و تخطئه می كند.
تو را می بوسم.
قربانت
مجید
*****
مجید عزیز، ضمن سپاس از یادداشتیکه فرستادی، خواهشم این استکه این پاسخ مختصر و بعضاً قابل تعبیر به«زمخت» را نشانهی احترام و محبت عمیقی بدانی که نسبت بهتو دارم. دریافت من از رابطهی دوستانهای که بارِ رفاقت طبقاتی هم داشته باشد ـنه همگونگیـ که همسوییِ طبقاتی است؛ و چنین موقعیتی تنها درصورتی تحقق مییابد که «رابطهی دوستانه» درعینِ تدوامِ عملی، با اختلاف نظرهایی همراه باشد که بهمرز تناقض نیز نرسیده باشند.
مجید عزیز، چون و چرای تو در مورد انتشار بعضی از یادداشتهای رضا رخشان چندان هم بیسابقه نیست. برای مثال، چندی پیش یکی از رفقای بسیار محترم نیز همین چون و چراهای تو را (البته با غلظتی بسیار بیشتر) در رابطه با یادداشت دیگری از رضا رخشان بهنام مغلطه از نوع زیبا کلام پیش کشید که سایت رفاقت کارگری توضیح زیر را در پایین همین یادداشت منتشر کرد:
پس از انتشار این یادداشت، چند نفر از دوستان و نیز کاربران سایت رفاقت کارگری طی تماسهای اینترنتی در بارهی چرایی انتشار یادداشتهایی از این دست، و بهویژه همین یادداشت حاضر سؤالاتی را مطرح کردند. بنابراین، ضمن اینکه از زاویه پرنسیپهای کمونیستیـپرولتاریایی ملزم بهپاسخ کلی بهسؤالات مطرح شده هستیم، درعینحال در اینجا فراتر از یادداشت حاضر، نسبت بهانتشار یادداشتهای مشابه نیز توضیح میدهیم. بهاینترتیبکه:
اولاًـ علت انتشار اینگونه نوشتههای از یکطرف وجود رگههایی (البته گاه بسیار نازک و حتی خام) از حقیقت در آنهاست؛ و از طرف دیگر، منبع این نوشتههاست که طبق اطلاع و باور ما خاستگاه کارگری دارند.
دوماًـ انتشار هرنوشتهای (بهویژه در ستون یادداشتها) حتی با وجود دارا بودن رگههایی از حقیقت، بهاین معنی نیست که تماماً مورد پذیرش سایت رفاقت کارگری است.
سوماًـ و اما دربارهی همین یادداشت حاضر:
{الف} بهنظر ما رضا رخشان بیجهت کاسهی زندگی را بهطرف احمدی نژاد دراز میکند. وقتی رضا رخشان تلاش احمدینژاد برای تزریق پول بهلایههای پایین جامعه را مطرح میکند، فراموش میکند دربارهی شکل ویژهای از انباشت سرمایه حرف بزند که مورد نظر احمدی نژاد است. بههمین دلیل هم فراموش میکند یادآور شود که هرشکل و نحوهای از انباشت سرمایه بهمعنی تشدید استثمار نیرویکار و درنتیجه بهمعنی سیهروزی مادی و معنوی روزافزون مردم کارگر و زحمتکش است.
{ب} توضیح رضا رخشان در مورد همراهی استثنایی احمدی نژاد با همکارانش و محبوبیت مردمی او، شاید آمیخته بهاغراق باشد، اما نسبت به آن چپی که 40 سال است بدون ارتباط با جامعهی ایران و از پس آرزومندیهای انفعالی خویش برای سرنگونی جمهوری اسلامی ثانیه شماری میکند، اندکی بهحقیقت نزدیکتر است.
{پ} این عبارت در نوشته رضا رخشان ابهام برانگیز است: «نیروهای چپ انقلابی جمهوری اسلامی که در دهه شصت بشدت رادیکال و افراطی بودند در اواسط دهه هفتاد تغییرنام داده و با آمدن خاتمی بهیکباره اصلاحطلب شده بودند». کدام چپ؟ چپِ دولتی یا چپ ضددولتی؟ اگر منظور چپ دولتی است، باید دقیقتر بیان میکرد. و اگر منظورش چپ ضددولتی است، در اینصورت توصیف این چپ با صفت «انقلابی» میتواند روی کلیت انقلابی بودن خط بطلان بکشد.
{ت} از همهی اینها قابل توجهتر (نه مهمتر) اینکه حرف اصلی رضا رخشان عبور از روحانی است. اینکه او چگونه از روحانی عبور میکند، بهخود او مربوط است؛ و طرح پرسش در این مورد حتی میتواند عنادآمیز باشد.
مجید عزیز، قبل از اینکه نکاتی را در مورد یادداشت تو طرح کنم، لازم بهتوضیح استکه انتشار نوشتهی «اتحادیه آزاد در هفتتپه چه میکند؟» در ستون اصلی سایت رفاقت کارگری، در مقایسه با یادداشتهای منتشر شده در ستون یادداشتها، عملاً بهمعنی همسویی بیشتر با کلیت (اما نه تمام اجزای) آن است. ازهمینرو، ضمن احترام بهزحمت تو برای ارسال یادداشت قابل تعبیر بهنقادانه، خودم را موظف میدانم که در مورد بعضی نکاتْ بهروشنی بنویسم تا کلمهی «چپ و کمونیست» پردهی ساتری روی اختلاف نظرهای گاهاً بسیار عمیق نکشد. بنابراین، پاسخ یادداشت تو را با نکاتی میدهم که تقدم و تأخر خاصی هم ندارند.
1ـ
مجید عزیز، یادداشت تو بیش از اینکه حاوی سؤالی باشد و دغدغهی چون و چرای مبارزهی طبقاتی داشته باشد، کیفرخواستی برعلیه رضا رخشان (بهعنوان متهم ردیف اول)، و برعلیه من و سایت رفاقت کارگری (بهعنوان متهمهای ردیف دوم و سوم) است. چراکه بهجز یک مورد «استدلال»، بقیه موارد فقط اتهام است و بیان فروتری رضا رخشان از یداله خسروشاهی و من و طبعاً خودِ تو.
2ـ
وظیفه و علت وجودی فعالین نظری و عملی کارگری و بهویژه کمونیست ـازجملهـ گذر انقلابی و سوسیالیستی از «بغض تركیده زحمتكشان جان به لب آمده» است. لازمهی اینچنین گذریْ کنترل (و در واقع: ذخیرهی قابل بارآوریِ طبقاتیِ) همین بغضی است که تو بهآن اشاره میکنی؛ و سخرانی اسماعیل بخشی (خواسته یا ناخواسته) در جهت اضمحلال آنْ کارآیی خواهد داشت. چرا اضمحلال؟ برای اینکه:
در شرایط فیالحال موجود و غالب (یعنی: پراکندگی، شیوع فردگرایی افراطی و فرار از طبقه در میان کارگران، تشکلگریزی و سرکوب بسیار شدید تشکلهایی که اساساً چیزی بیش از یک محفل نیستند) هیچ کارخانهای (اعم از تولید یا خدماتی) نمیتواند توسط کارگران (و طبعاً برعلیه صاحبان سرمایه و دولت) اشغال شود و بهبقای تولیدی یا خدماتی خود ادامه دهد. منهای سرکوب بسیار شدید و طبعاً خونین که پیشبینی آن نیازی بهدانش ویژهای ندارد، اما بازارِ تحت کنترل بورژوازی و دولت ـنیزـ اینگونه تحرکاتِ منفرد و نابههنگام را در نطفه خفه میکند. فرض کنیم که کارگران نیشکر هفتتپهْ کارخانه را اشعال کردند و بهتولید هم ادامه دادند. از صدها شگردِ سرکوبکنندهی دولت و طبقهی صاحبان سرمایه که بگذریم، اما از این نمیتوان گذشت که با کوچکترین اشارهای، هیچکس از کارگران هفتتپه نمیخرد و بهآنها نمیفروشد. این بایکوت اقتصادی (که «متمدنانه»ترین شکل سرکوب بهحساب میآید) تا آنجایی ادامه پیدا میکند که کارگران در مقابل دولت و طبقهی سرمایهدار زانو بزنند و در مقایسه با شرایط قبل از «اشغال»، شرایط بسیار سختتری را بپذیرند.
رضا رخشان، گرچه بهگونهای نه چندان خردمندانه و حتی تااندازهای ترسآلوده، اما نکتهای را بیان میکند که میتوانست بهبحث و گفتگوی آموزنده و ادامهداری در میان کارگران هفتتپه و حتی بسیاری از کارگران دیگر واحدهای تولیدی یا خدماتی تبدیل شود؛ اما بسیاری از افراد و گروههایی که خودرا چپ و کمونیست میدانند، بهجای پیکرتراشی خردمندانه و کمونیستی حرف ناپالودهی رضا رخشانْ کاری جز سرکوب او نکردند. گرچه این سرکوب، بنا بهوضعیت و امکانات موجود، نظری است و «نرم» بهحساب میآید؛ اما تاریخ نشان داده است که همین سرکوبهای بهاصطلاح نرم بهموقع «مقتضی»، سخت و بسیار خونین هم خواهند شد!؟
بههرروی، ازآنجاکه خیزش اخیر تا اندازهی زیادی سرکوب شده و ـدر واقعـ همانند گلولهای آتشین بهزیر خاکستر خزیده است)، و قطعاً پس از چندی با کوچکترین محرکی دوباره شعلهور خواهد شد؛ از اینرو، میبایست با کنشهای مبارزاتی فیالحال موجود و بهاصطلاح مدنی طوری برخورد کرد و بهگونهای با آن وارد تبادل اندیشمندانه و انقلابی شد که اولاًـ بهجای شعلهور شدن در «خیابان»، حتیالمکان بهداخل واحدهای تولیدی و خدماتی هم کشیده شود؛ و دوماًـ ایدهی اشغال واحدهای تولیدی و خدماتی چنان گسترش یابد که دربرآمدهای بعدی و حتمیالوقوعْ بهپراتیک عمومی، طبقاتی و تودهای تبدیل شود. اما همهی اینها درصورتی محتمل و قابل تصور استکه اشغال نابهجای هفتتپه در شکست قطعی خویش بهنمونهی ناامیدکننده و بازدارندهای تبدیل نشده باشد.
مجید عزیز، انتشار یادداشت رضا رخشان بهاین دلیل بود که او (گرچه بدون استدلال و پیشبینیهای لازم) براساس شَم طبقاتی و سیاسی و تجربیاشْ امکان و احتمالی را دیده بوده که چپ هپروتیِ موسوم به«سرنگونیطلب» در کنشهای فراطبقاتی خویش (که تنها استفادهی کنونیاش رژیمچنجیِ آگاهانه یا ناآگاهانه است)، روی آن خاک میپاشد.
نتیجه اینکه: شاید بعضی از حرفهای رضا رخشان (مانند مورد {الف} از نقلقول آبیرنگ بالای همین نوشته) «هم رنگ حاكمان رژیم جمهوری اسلامی» باشد؛ اما جوهرهی حرف او در مورد نابهجایی اشغال هفتتپه و انگیزهی غیرطبقاتی طراحان و مبلغان آن (یعنی: «اتحادیه آزاد...» درست بهنظر میرسد و قابل تأمل است.
3ـ
مجید عزیز، نمیدانم کنش و واکنشهای «اتحادیه آزاد...»، نظرات و اهداف سیاسی آنها را تا چهاندازهای دنبال کردهای؛ اما تاآنجاکه من بهاین مقوله (لطفاً دقت کن: مقوله، نه تشکل) پرداختهام، کلیت حرف رضا رخشان در این رابطه را تأیید میکنم. اگر جویای چرایی و چگونگی این تأیید باشی میتوانی بهلینکی که در پی میآید و همچنین لینکهایی در درون آن وجود دارد، مراجعه کنی: سازمانیابی طبقاتی، «پراتیک» نیابتی و قهرمانسازی!؟
4ـ
مجید عزیز، نوشتهای: «احساس كردم رخشان ناراحت شده كه كسی جرات كرده به درجه دار خامنه ای حمله كند». اگر یک بار دیگر و با دقت بیشتری نوشتهی رضا رخشان را بخوانی، متوجه میشوی که «احساس» تو در این زمینه نادرست است. رخشان مینویسد: «... بحث اعتراضات عموماً اقتصادی بخشهایی از جامعه نسبت بهجمهوری اسلامی را بهمیان کشید و از میان همۀ اتفاقات مربوط بهآن لازم دانست که برعلیه اظهارات امام جمعه تهران موضع رادیکالی اعلام کند که از دیگر شاهبیتهای سخنرانی ایشان بود. آن هم در شرایطی که دولتیهای حسن روحانی و اصلاحطلبان همین اظهارات را در بوق و کرنا کرده اند که این تصور را بهوجود میآورد که او برای خوشایند آنها این سخنان را بر زبان آورده است»[همهی تأکیدها از من است]. بدینترتیب، اگر قرار براین نباشد که اساس را روی سیاهنمایی حرفهای رضا رخشان بگذاریم؛ یعنی از زاویهای بیطرفانه و بدون قضاوت پیشینی بهاین نقلقول نگاه کنیم، قبل از اینکه نگرانی رضا رخشان از حمله به«درجهدار خامنهای» بهذهنت متبادر شود، متوجه میشوی که نگرانی او این استکه «دولتیهایِ حسن روحانی و اصلاحطلبان» اظهارات اسماعیلِ بخشی را سخنانی در جانبدارای و «خوشایند»یِ خودشان تعبیر و تبلیغ کنند!؟ یکبار دیگر این عبارت را باهم بخوانیم: «در شرایطی که دولتیهای حسن روحانی و اصلاحطلبان همین اظهارات را در بوق و کرنا کرده اند که این تصور را بهوجود میآورد که او برای خوشایند آنها این سخنان را بر زبان آورده است»!؟
5ـ
مجید عزیز، آیا حقیقتاً اسماعیل بخشی «زیر ساطور و قمه مزدوران سرمایه و رژیم قصابی شده است»؟؛ و آیا «زیر ساطور و قمه مزدوران سرمایه و رژیم قصابی شدن» دلیل برحقانیت ابراز نظرهای طبقاتی شخص «قصابی شده» است؟ بنابراین، مجاهدین که در پتانسیل جنایتپیشگی و سرکوب نیروهای موسوم بهکمونیست دستِکمی از رژیم جمهوری اسلامی نداشتهاند، از حقانیت انقلابی برخوردارند؟ نه دوست عزیز، تو در یاداشت ارسالیات فقط کیفرخواست صادر کردهای؛ کیفرخواستی که فاقد شواهد و دلایلی است که برای دادگاههای بورژوایی کشورهای اروپایی هم قابل قبول باشد.
مجید عزیز، نوشتهای که رضا رخشان «از جنس كارگر دردمند و مدافع راستین منافع كارگران نیست. از جنس یداله نیست. از جنس خود تو هم نیست». در این رابطه، سؤال من این استکه منهای نمونهی یداله و عباس فرد (که برای تعارف انشا شده است)، اساساً «جنس كارگر دردمند و مدافع راستین منافع كارگران» را، صرفنظر از مقایسهها و جنبههای عاطفی مسئله که معمولاً پاسخگو نیستند، عقلاً چگونه میتوان تعریف کرد؟ بهنظر من «مدافع راستین منافع كارگران» کسی استکه علاوهبر کارهای بسیاری که در امر سازمانیابی طبقاتی و انقلابی تودههای کارگر و زحمتکش باید انجام بدهد، ازجمله میبایست بتواند خطراتی را پیشبینی کند و در مقابل آن بهایستد که تداوم خیزش و تبدیل آن بهجنبش را بهمخاطره میاندازد. این درست همان کاری استکه رضا رخشان (شاید با بعضی زمختیها) با پخش نوشتهاش بین کارگران هفتتپه بهآن اقدام کرده است؛ و دقیقاً نقطهی مقابل آن، همان کاری استکه «اتحادیه آزاد...» در همهی کنشهای تاکنونیاش در پروندهاش دارد. اقداماتی نظیر ممانعت از تشکل سندیکا توسط کارگران لاستیک البرز؛ «دوست» نامیدنِ مکرر میرحسین موسوی در مصاحبهای که جعفر عظیمزاده بههنگام جنبش سبز با رادیو آلمان داشت؛ شرکت در کنفرانسی که «سولیداریتیسنتر» زیر پوشش «لیبر استارت» در استانبول برگزار کرد؛ حشرونشر با گردانندگان خبرگزاری ایلنا؛ اعتصاب غذای قلابی و تبلیغاتی با چشم امید بهآدمهایی مثل علی مطهری؛ و موارد دیگری که بخشی از آنها در این لینک مذکور در بالا و لینکهای که در آن وجود دارد، قابل دستیابی است.
مجید جان، جنس یداله خسروشاهی بهزمانهی خودش تعلق داشت که با جنبههای مثبت و منفیاش گذشت و رفت. امروزه روز، روز آزمون و خطا برای یافتن و ساختن جنسهای دیگری استکه در تناسب با زمانهی کنونی فعلیت طبقاتی داشته باشند. شاید آدمهایی مثل رضا رخشان بهطور نسبی بتوانند این جنس را در مناسبات و اندیشههای خویش بازبیافرینند؟! شاید هم که سنگ من مثل خیلی از موارد دیگر، بازهم بهسنگ بخورد. اما چه میتوان کرد؟ ما نمیتوانیم درخواست انتشار نوشتهای را که با کلیت آن در تناقض نیستیم، نادیده بگیریم. چراکه در اینصورت احساس میکنیم که همانند بسیاری از سانسورچیها و سرکوبگران عمل کردهایم. آری، اگر نوشتهی رضا رخشان را در متناقض اساسی با مناسبات، باورها و دریافتهای خود میدانستیم، با نادیده گرفتنش خودرا خلاص میکردیم؛ اما منهای اینکه رضا رخشان فردای روزگار چه گُلی بهسر خودش و طبقهاش بزند، و حتی بدون حسابگری در مورد این هشدار که رضا رخشان بهراه اسانلو خواهد رفت، بری از هرگونه ماجراجویی یا برخورد لیبرالی، ریسک شکست را میپذیریم و براساس اشتراکات نسبی با رضا رخشان (که بهمعنی اختلافات نسبی نیز هست) نوشتهاش را منتشر میکنیم. فراموش نکنیم که ذات متغییر و در حرکت جهان مادیْ پیشبینی قطعی (یعنی: صددرصد درست) آینده را بهامری محال تبدیل میکند؛ و هرگامی که برمیداریم، علیرغم شناخت جامعی که از پروسههای شاکلهاش داشته باشیم، بازهم با این احتمال همراهیم که آینده را نادرست پیشبینی کنیم. ارادهی دخالتگر طبقاتی، علمی و انقلابی فقط میتواند از شدت اشتباه بکاهد؛ وگرنه در انتظار گام مطلقاً بدون خطا میبایست تا ابد درسکون درجا بزنیم.
مجید عزیز، نمیدانم که تا چقدر اطلاع داری؟ من همیشه (یعنی: در زندان شاه، پس از قیام 57 و حتی در اروپا) در مقابل دیگران از یداله دفاع کردم و در مقابل خودش تا آنجایی در دسترِسم بود و فلنگ را نمیبست، نقادانه برخورد میکردم. در مورد رضا رخشان و هرآدم متصور دیگری که خودش را در این مختصات قرار بدهد و من هم بهاو دسترسی داشته باشم، همان کاری را میکنم که با یداله کردم. بنابراین، از این منظر مشخص، اگر تعارف نکرده باشی، حتماً در اشتباه هستی؛ نه، من از جنس یداله نبودم و نیستم؛ همچنانکه رضا رخشان هم از جنس یداله نبوده و نیست. یداله از این شانس برخوردار بود که در آبادان زاده شود و گذارش بهشرکت نفت بیفتد و در ردهی پُردرآمدترین کارگران ایران قرار بگیرد؛ اما رضا رخشان بدشانسی آورد و در دزفول زاده شد تا با کار بسیار سخت، گذران سادهای را در پیش داشته باشد. و من در حاشیههای پایتخت بهدنیا آمدم تا از سن 6 سالگی درس و کار را باهم تجربه کنم، در 15 سالگی فارغالتحصیل شوم و تا 17 سالگی که در منزل پدری بودم، هرگز صبحانه نان و پنیر نخورده باشم. همهی اینها که بیشتر شبیه مصیبت است تا تحلیل طبقاتی، من را بیش از اینکه بهطرف اسطورهسازی از یداله خسروشاهی بکشد، بهطرف نوسانات گاهاً دردآور رضا رخشان میکشد که زنده است و میتواند گامهای بیشتر و متکاملتری بردارد.
مجید گرامی، از تفاوت «جنسِ» یداله و من و خودت با جنس رضا رخشان حرف میزنی؛ مگر «جنس«هایی امثال یداله و من و دیگران چه گلی بهسرِ طبقه کارگر زدهایم که خودرا در ردهی بالاتری طبقهبندی میکنیم؟
منهای جزئیات نقشی که هریک از ما در رابطه با طبقه کارگر ایفا کردهایم، منهای شیوهی کاری که بهآن مشغول بودهایم و همچنین منهای حضور کمتر یا بیشترمان در گسترهی تودههای کارگر؛ اما حقیقت این استکه هیچیک از ما بهواسطهی نادانستگی، ندانمکاری و پارهای محافظهکاریها و بستگیهای سیاسیمان ـیکی کمتر و دیگری بیشترـ در استقرار رژیم جمهوری اسلامی بیتأثیر نبودهایم. اما رضا رخشان نه تنها هنوز در مختصاتی قرار نگرفته است که بتواند نقشی همانند نقشهای ما (اعم از مثبت یا منفی) ایفا کند، بلکه تلاش او (علیرغم همهی چپ و راست زدنهایش) این استکه بههمان بلایی دچار نشود که ما شدیم.
مجید عزیز، منهای وجود تشکل تودهایِ کارگری که در شرایط کنونی مطلقاً وجود ندارد؛ اما تاآنجا که میدانم، در مقایسه با اغلب کارگرانی که در فضای مجازی بهفعال کارگری معرف شدهاند و مورد حمایت نهادهای کارگری کشورهای اروپایی هم قرار میگیرند و بهسفرهای خارجی هم دعوت میشوند، رضا رخشان تنها کارگری استکه پس از کسب مدال اینترنتی فعال کارگری نه تنها همانند دیگرانِ بسیار مرفهتر نشده، بلکه علیرغم تداوم فروش نیرویکار و کارگر بودنش، فقر او نیز شدیدتر هم شده است. همهی اینها که قطعاً در کنشها و مناسبات و دریافتهای آدمها ریشه دارند، بهعلاوهی پارهای از برخوردهای حقیقتجویانهی رضا رخشان، من را تااندازهای بهطرف او میکشاند. بههمین دلیل هم اشتباهات و بهراست زدنهای نه چندان نادرش برایم درآور است.
مجید عزیز، اگر حقیقتاً برای جنس کارگری مانند عباس فرد دل میسوزانی قدم پیش بگذار تا بهجای تَرد و انکار رضا رخشان، دریچهی نقد سازنده را بهروی او بگشاییم. من چارهای جز این نمیبیینم، حتی اگر چپ خردهبورژوایی و عمدتاً پروغرب و رژیمچنج مجسمهای بهبزرگی ابوالهول از عباس «خیانتپیشه» بسازد.
دنیای شگفتی است! افرادی مانند رضا رخشان که بهقول تو بههیچوجه «در كنار جناح مغلوب حاكمان...» نبوده و «همواره در كنار جناح غالب قرار» داشته و «سیاست را مال شاه هخامنشی میداند»، در گذر زمان و با شیبی آرامْ فقر را بیشتر تجربه میکند؛ اما سلحشورانی که بهعنوان فعال کارگری زیر تحقیر رضا رخشانها قرار داشتهاند، غالباً (نه مطلقاً)، در گذر زمان، با شیبی ملایم با طعم رفاه نسبی بیشتر آشنا میشوند!؟
6ـ
مجید عزیز، نوشتهای: «گاهی ما با كارگران مبارزی رو به رو می شویم كه از نظر خودشان برای دامن زدن به تضادهای طبقه حاكم (اكنون درست و یا غلط آن را كاری ندارم) می كوشند از جناح مغلوب حاكمان در مقابل جناح غالب دفاع كنند. اما برای رخشان به هیچ وجه این گونه نیست. او در كنار جناح مغلوب حاكمان به هیچ وجه نیست، او همواره در كنار جناح غالب قرار دارد و هر مبارزه ای را علیه جناح غالب تحقیر و تخطئه می كند»[تأکید از من است]. صرفنظر از اینکه تو (شاید ناخواسته) از «جناح مغلوب» رژیم در مقابل «جناح غالبِ» همین رژیم بهطور ضمنی دفاع کردهای، و صرفنظر از اینکه تقسیم جناحهای یک دولت واحد بهجناح «غالب» و «مغلوب» میتواند ورچسب رفورمیستی بخورد؛ اما شایسته بود که یکی از آن افرادی را نشان میدادی که توسط رضا رخشان (بهعنوان کسی که «همواره در كنار جناح غالب قرار» داشته) بهخاطر ایستادن «در كنار جناح مغلوب حاكمان»، «تحقیر و تخطئه» شده باشد.
7ـ
مجید عزیز، در این مورد که «تحقیرآمیز» بودنِ اطلاق عبارت «رژیمچنج» بهآدمهایی که کنشِ «رژیمچنج»ی نداشتهاند، با تو موافقم؛ اما بهراستی کنش «رژیمچنج»ی را چگونه میتوانیم تعریف کنیم؟ ازآنجاکه چنین بهنظر میرسد که مدیریت کنشهای رژیمچنجیْ فوق سری و نیز بسیار متنوع و متحول و بغرنج است؛ از اینرو، تعریف و توصیف چگونگی وقوع آنْ برای فعالین سادهای مثل من مقدور نیست. چراکه بهجز جستجوی اینترنتی و بعضی آشناییها در ایران هیچ امکان دیگری در اختیار ندارم؛ اما عکس این قضیه (یعنی: عدمِ انجام پارهای از کنشها در مقابل انجام پارهای از کنشهای دیگر) میتواند در توضیح چیستی کنش «رژیمچنج»ی تااندازهای راهگشا باشد. بهعبارت روشنتر: کنشی که در مختصات کنونیِ جهان سرمایه، بدون راستا و آلترناتیو سوسیالیستی، انقلابی و سازماندهندهی طبقاتیـکارگری درجهت سرنگونیِ رژیم جمهوری اسلامی شکل بگیرد، کنشی «رژیمچنج»ی بهحساب میآید. لازم بهتوضیح چندانی نیست که منظور از «مختصات کنونی» ـنیزـ مختصاتی استکه بالکانیزایسون و سوریهسازی بسیاری از کشورهای خاورمیانه و بهخصوص ایرانْ یکی از گزینههای بورژوازی غربیـآمریکایی است. بدینترتیب، مجاهدین و سلطنتطلبان و جریانهایی که مستقیم و غیرمستقیم بهبهانهی رهایی ملیـقومی در جهت تجریه ایران گام برمیدارند، بهاین دلیل که در بقای مناسبات سرمایهدارانه خواهان سرنگونی رژیم سیاسی جمهوری اسلامی هستند، همگی رژیمچنجیاند و درجهت سیاستهای بورژوازی غربیـآمریکایی و برعلیه منافع کارگران و زحمتکشان حرکت میکنند.
تأسف در این استکه بسیاری از افراد و گروههایی که صرفنظر از پایگاه و خاستگاه طبقاتیِ خردهبورژواییشان خودرا چپ و کمونیست میدانند؛ بدون اینکه عملاً دغدغهی سازمانیابی طبقاتی کارگران و زحمتکشان را داشته باشند و حتی بدون اینکه تلاشی زمینهسازانه و تدارکاتی در این جهت داشته باشند، دست بهکنشهایی میزنند که اولاًـ مطلقاً سیاسی است، دوماًـ مستقیم و غیرمستقیم سرنگونی صرفاً سیاسی (و نه سوسیالیستی و انقلابی) رژیم جمهوری اسلامی را نشان میدهد؛ و سوماًـ منهای شکلِ عمل که بهامکانات برمیگردد، بهلحاظ کُنه و جوهرهی حرکت تفاوتی با کنشهایی ندارد که صراحتاً و بهگونهای اعلام شده رژیمچنجیاند. حتی از کنشهای ـعملاًـ رژیمچنجی، این مسئله تأسفبارتر استکه بسیاری از افراد و گروههای موسوم بهچپ و کمونیست در کلیت خویش تصویری که از مبارزهی طبقاتی میپردازند، عملاً هیچ تفاوتی با انتقامجوییهای قبیلهای پیشاتاریخی ندارد. بدینترتیب استکه بسیاری از افراد و گروههایی که مجاهد و سلطنتطلب و تجزیهطلب نیستند، بهواسطهی دریافتها و کنشهایشان ـعملاً و بهطور پوشیدهایـ رژیمچنجی عمل میکنند و (چهبسا ناخواسته) در همان مسیری حرکت میکنند که رژیمچنجیهای آشکار و حتی وابسته بهقدرتهای امپریالیستی حرکت میکنند. مناسبات فیمابین بسیاری از افراد و گروهها با مجاهدین و سلطنتطلبان و حتی جریانهای ناسیونالیست قومی ـمتأسفانهـ از همین واقعیت حکایت میکند.
برای مثال، کنش افراد و گروهها و جریانهایی را در نظر بگیریم که خودرا چپ و کمونیست و رادیکال مینامند. صرفنظر از چپهای پرو رژیمی که بهبهانهی بالکانیزاسیون و سوریهای شدن ایران هرگونه مقابلهی «غیرقانونی» و بهاصطلاح غیرمدنی با صاحبان سرمایه و حکومت اسلامی را رژیمچنجی ورچسب میزنند تا اثبات خدمتگذاری و نوکری کرده باشند؛ اما چپهای سرنگونیطلب هم عملاً و بهشکل غیرمستقیم بههمان راهی رفتهاند که رژیمچنجیهای آشکار (مانند مجاهد و سلطنتطلب و دیگران) رفتهاند: اینها بهجای طرح مطالباتِ بهطور دائم قابل پیگیری و سازماندهندهی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، تهییج مردم کارگر و زحمتکشی را درپیش گرفتند که از فقر و بیافقی آینده و خفقان سیاسیـاجتماعی دست بهعصیان زده بودند. سرانجامِ اینگونه تهییجهای بدون آلترناتیو طبقاتی و سوسیالیستی (و حتی بدون مطالبات طبقاتیـاقتصادیـسیاسی) از دو حالت کلی خارج نیست: یا عصیان بهسختی سرکوب میشود، و سرخوردگی و یأس را بهدنبال میآورد، که در اینصورت مردم با شرایطی سختتر و سرکوبگرانهتری مواجه میشوند؛ ویا عصیان تداوم مییابد و زیر باران تبلیغات انواع رسانههای بورژوایی بهدامِ القائات «بورژوازی خوبِ غیراسلامی» در مقابله با «بورژوازی بدِ اسلامی» میافتند و مسیر رژیمچنجی را طی میکنند.
نه! بحث این نیست که اول باید نیروی رهبریکننده شکل بگیرد و بعد مردم بهعصیان برخیزند!! اینگونه بحثها اگر مختص چپهای پرو رژیمی نباشد (که معمولاَ هست)، قطعاً منشأ آن را باید در زیرزمینهای وزارت اطلاعات رژیم پیدا کرد. در این رابطهی معین مسئلهی اساسی این استکه باید (یعنی: ضروری است) ضمن احترام بهخشم فوران کردهی مردم کارگر و زحمتکش، بهآنها بگوییم که بهجای تخلیه خشم (که در مواردی میتواند ویرانگر هم باشد)، کمبودهایشان را بهعنوان مطالبه مطرح کنند تا تودهی هرچه وسیعتری را (و از جمله پایههای پلیسیـنظامی رژیم) را بهطرف خود و بهطرف مطالبات مطرح شدهی خویش جلب کنند. در چنین صورت مفروضی، رژیم چارهای جز نوسان بین سرکوب و عقبنشینی نخواهد داشت؛ اما همین نوسان (البته درصورت تداوم نسبی جنبش) میتواند زمینههای فروپاشی اقتدار سیاسی، سلطهی طبقهی سرمایهدار و هژمونی حکومت اسلامی را در پی داشته باشد. این مقطعی است که پروسهی سرنگونی رژیم میتواند شکل بگیرد.
مجید عزیز، طی چند روزی که خیزش دیماه 96 در اوج خود بود، اغلبِ قریب بهاتفاقِ سایتهای مربوط بهجریانهای چپِ سرنگونیطلب و نیز شبکههای اجتماعی (و از جمله فیسبوک) مملو از تصاویر و فیلمهایی بود که نشاندهندهی جنبهی عصیانگرانه کنش مردم بود. تا اینجا بسیار عالی و بهجا بود؛ اما بهجز تشویق بهادامهی عصیان و ترعیب بهتشدید آنْ کلامی در راستای ضرورت طرح مطالبات معینِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، و نیز کمتر سخنی در بارهی ضرورت تماس با کارگران شاغل و ترغیب آنها بهنوعی واکنش حمایتکنندهی غیرعصیانی مطرح نشد.
کسانی که بدون بیان کلمهای نقادانه یا راهنماییکننده براساس تجارب تاریخی، فقط تصویر حمله بهارگانهای دولتی را بهاشتراک میگذارند و برای اینگونه کنشهای عصیانی هورا میکشند، چهکاری جز دنبالهرَوی از مجاهد و سلطنتطلبِ و بقیه دارودستهای رژیمچنجی کردهاند؟ بیدلیل هم نبود که شعارِ علیه بیکاری، علیه گرانی و نهایتاً علیه دولت روحانی بهشعارهایی تبدیل شد که در نابهجا بودنشان، بیش از هرنیرویی بهدرد رژیمچنجیهایی میخورد که با گُهخوریهای ترامپ جنایتکار از شادی در پوست خود نمیگنجیدند.
هنگامیکه فلان کارگر، با ادعای فعالیت کارگری و کمونیستی و شورایی، و نیز با سابقهی زندانی کشیدن در هردو رژیم شاه و شیخ، هم با جریانات چپ و کمونیست حشرونشر دارد هم با سری افراشته زیر شمایل مریم رجوی عکس میگیرد و از عصیان مردم نیز دفاع میکند، چه فعالیتی جز فعالیت رژیمچنجی کرده است؟ هنگامی که افراد وابسته بهجریانات چپ سرنگونیطلب روی حضور و کنش همین فعال رژیمچنجی حساب میکنند و مَقدم او را (علیرغم غرولُندهای پشتِسرش) گرامی میدارند، چه کاری جز همسویی با فعالین رژیمچنجی کردهاند؟ هنگامی جریانات چپِ سرنگونیطلب ازیکسو با سلطنتطلبان حشرونشر دارند و از دیگرسو با مجاهدین لاس سیاسی میزنند و دست روی خاصهی اطلاعاتی و جنایتهای 40 سالهی آنها نمیگذارند، چه کاری جز همسویی با رژیمچنجیها کردهاند؟ و بالاخره، هنگامیکه در پناه وضعیت نسبتاً مرفه کشورهای اروپایی، و بدون هرگونه ارتباطی که زمینهساز تبادل اندیشه و راهکار مبارزاتی و انقلابی باشد، مردم بیآینده و مدام فقیرترشونده را بهعصیان و تخریبی دعوت میکنیم که جرم آن مرگ در خیابان و خودکشی شدن در زندان است، چه کارِ متفاوتی با همهی دارودستههای رژیمچنجی کردهایم؟
مجید گرامی، خلاصهی کلام اینکه اگر همهی افراد و گروههای چپِ سرنگونیطلب رأساً رژیمچنج نباشند (که حقیقتاً هم همگی و تماماً نیستند)، اما بهکنشهای رژیمچنجی آغشتگی بسیار دارند؛ و همین آغشتگیْ بهرضا رخشان حق میدهد که دعوت نابهجا بهاشغال دفتر مدیریت هفتتپه را، بهویژه وقتیکه پای «اتحادیه آزاد...» در میان باشد، در راستای کنشهای رژیمچنجی برآورد کند. بهنظر من گرچه او بیش از حد لازم تند رفته است؛ اما چندان هم نابرحق نیست.
با آرزوی روزگاری که تپش رفاقتِ طبقاتی و کمونیستی فراتر از افراد و گروههایی که خود را چپ و کمونیست میدانند، گسترهی تودهای و حقیقتاً انقلابی داشته باشد.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه