rss feed

15 خرداد 1393 | بازدید: 5842

سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!

نوشته شده توسط بابک پایور

توضیح: جان پیلجر از معدود ژورنالیستهای با سابقه ای است که مرعوب جو غالب بر امپراطوری رسانه های ترانس آتلانتیک نشده و از بیان حقایق ابائی به خود راه نمی دهد. ترجمۀ مقالۀ حاضر به معنای تأئید تمام مواضع تحلیلی آن نیست. در بیان تجاوزگری بلوک ترانس آتلانتیک سرمایه به سرکردگی آمریکا، آنچه پیلجر بیان می کند حقایقی هستند که اپوزیسیون "رژیم چنج" ایران و بخشهای وسیعی از بورژوازی حاکم در چهارچوب سیاست "نرمش قهرمانانه" در قبال غرب آنها را انکار می کنند.

*******************************

چرا ما تهدید به یک جنگ جهانی دیگر به نام خود را تحمل میکنیم؟ چرا ما اجازه میدهیم دروغ هایی گفته شوند که چنین خطری را توجیه میکنند؟ هارولد پینتر مینویسد: توانائی ما در تلقین چیزها به خودمان چنان عالی است که به طنز می ماند، درست مثل یک اجرای موفقیت آمیز هیپنوتیزم:  «باور میکنیم که حقیقت هرگز اتفاق نیافتاده است، حتی در همان لحظه ای که دارد اتفاق می افتد!»

هر سال مورخ آمریکایی، ویلیام بلوم، «خلاصه ای از سابقه سیاست خارجی آمریکا» را منتشر میکند؛ این نوشته نشان می دهد که از سال 1945 ، ایالات متحده سعی در سرنگونی بیش از 50 دولت در جهان را داشته است که بسیاری از آنها به طور دموکراتیک انتخاب شده اند، به شدت در انتخابات 30 کشور جهان دخالت کرده است، غیرنظامیان 30 کشور جهان را بمباران کرده است، سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی مورد استفاده قرار داده و اقدام به ترور رهبران کشورهای خارجی کرده است. در بسیاری از این موارد، بریتانیا همکار ایالات متحده بوده است.

درجه درد و رنج انسان - از تبهکاری و جنایت بگذریم - در غرب، با وجود به ظاهر پیشرفته ترین و آزادترین وسایل ارتباط جمعی و روزنامه نگاری آزاد، کمتر مورد شناخت قرار گرفته است. اینکه اکثر قربانیان متعدد این تروریسم - تروریسم خود ما - مردم مسلمان هستند، موضوعی است که کسی جرأت گفتنش را ندارد.

اینکه جهادیسم افراطی که منجر به  11 سپتامبر شد، به عنوان یک سلاح سیاست انگلیسی - آمریکائی (عملیات گردباد در افغانستان) پرورش داده شده بود، گفتنش ممنوع است و سرکوب میشود. در ماه آوریل امسال، وزارت امور خارجه آمریکا، پس از عملیات ناتو در ۲۰۱۱ لیبی، گزارش داد که این کشور به یک پناهگاه امن تروریستها مبدل شده است.

نام دشمن «ما» در طول این سالها، از کمونیسم به اسلام گرایی تغییر کرده است، اما به طور کلی هر جامعه ای مستقل از قدرت های غربی را در برمیگیرد که معادن سودمند و منابع غنی دارند. رهبران این کشورهای «مشکل ساز» معمولا با خشونت به کنار رانده میشوند؛ مانند محمد مصدق دموکرات در ایران و سالوادور آلنده در شیلی؛ یا اینکه به قتل میرسند مانند پاتریس لومومبا در کنگو. همه آنها در معرض کمپین هاب رسانه های غربی، از کاریکاتورسازی تا فحاشی، قرار میگیرند، مانند فیدل کاسترو، هوگو چاوز و ولادیمیر پوتین.

نقش واشنگتن در اوکراین، فقط از نظر پیامدهای آن برای خود ما متفاوت است: برای اولین بار پس از ریاست جمهوری ریگان، ایالات متحده همه دنیا را به جنگ تهدید میکند. با اروپای شرقی و پایگاه منطقه بالکان که اکنون مبدل به پایگاه نظامی ناتو شده است، آخرین «دولت حائل» در مرزهای روسیه از میان رفته است. ما در غرب، از نئونازی های کشوری حمایت میکنیم که نازی های اوکراینی در آن از هیتلر حمایت کرده بودند. با برنامه ریزی کودتا علیه دولت منتخب دموکراتیک در کی یف، طرح واشنگتن برای ایجاد تشنج تاریخی در روسیه و از میان رفتن پایگاه قانونی نیروی دریایی روسیه در آبهای گرم کریمه با شکست مواجه شد. روس ها از خود دفاع کردند، همانطور که آنها در برابر هر تهدید و حمله از سوی غرب برای تقریبا یک قرن، از خود دفاع کرده اند.

اما به محاصرۀ نظامی ناتو شتاب داده شده است. به همراه آن، آمریکا حملۀ هماهنگ بر علیه اقوام روس در اوکراین را آغاز کرده است. اگر پوتین برای کمک به مقاومت شرق برانگیخته شود، نقش منفوری که از وی به طور بین المللی ساخته شده است، اعلان جنگ کماندوهای تحت فرمان ناتو را توجیه میکند و به احتمال زیاد چنین جنگی به داخل روسیه هم کشانده خواهد شد.

در عوض، پوتین، جنگ طلبان را به کلی سر در گم کرده است. او از طریق خارج کردن سربازهایش از مرزهای اوکراین به دنبال همسازی با واشنگتن و اتحادیه اروپا است و همچنین از اقوام روسی در اوکراین خواسته است که رفراندوم تحریک کنندۀ آخر هفته را عقب بیندازند [مقالۀ حاضر پیش از رفراندوم در شهرهای شرقی اوکراین نوشته شده است / توضیح مترجم]. این مردم روس زبان و دو زبانه - که یک سوم از جمعیت اوکراین را تشکیل میدهند - مدت هاست که به دنبال یک فدراسیون دموکراتیک هستند که منعکس کننده تنوع قومی این کشور و خودمختاری و استقلال از مسکو باشد. اغلب آنها نه «جدائی طلب» هستند و نه «شورشی» و صرفاً شهروندانی هستند که می خواهند با آسایش و امنیت در کشور خود زندگی کنند.

مثل خرابه های عراق و افغانستان، اوکراين به پارک تفریحی سازمان سیا مبدل شده است که توسط مدیر سیا جان برنان در کی یف اداره میشود. با «نیروهای ویژه»شان از سیا و اف بی آی که «ساختار امنیتی» را تشکیل میدهند و هر مقاومتی در برابر کودتای فوریه را به شدت سرکوب میکنند.

تصاویر ویدئویی را نگاه کنید و گزارشهای شاهدان عینی قتل عام اودسا در این ماه را بخوانید. اراذل و اوباش فاشیست ساختمان اتحادیه های کارگری را به آتش کشیدند و 41 نفر را که در داخل ساختمان در تله افتاده بودند، سوزاندند. به نیروهای پلیس که در آنجا دیده بانی میکنند، نگاه کنید. دکتری که سعی کرده بود جان قربانیان را نجات بدهد میگوید «نیروهای نازی اوکراینی جلوی مرا گرفتند. یکی از آنها مرا به شدت هل داد و به من قول داد که من و بقیه یهودیان اودسا به زودی دچار همین سرنوشت خواهیم شد. می خواهم بدانم چرا تمام دنیا سکوت کرده است.»

اوکراینی های روسی زبان در حال مبارزه برای زنده ماندن هستند. زمانی که پوتین خروج نیروهای روسیه از مرزها را اعلام کرد، وزیر دفاع دولت خونتا - یکی از مؤسسین حزب حزب فاشیست اسووبودا - با افتخار اعلام داشت که حملات بر «شورشیان» ادامه خواهد داشت. رسانه های تبلیغاتی در غرب، به شیوه ای مانند داستانهای جورج اورول، از زبان ویلیام هیگ [وزیر جنگ انگلیس]، به طور کاملاً وارونه ای اعلام داشتند که مسکو «تنشها و تحریکات را هماهنگ می کند». این به سخره کشیدن ها، توسط پیام تبریک عجیب و غریب اوباما به خونتای کودتاچیان برای «خویشتن داری قابل تحسین» درست پس از قتل عام اودسا همزمان و دو چندان شده است. خونتای غیر قانونی و تحت سلطه فاشیست، توسط اوباما به عنوان «دولت منتخب قانونی» نام داده شده است. هنری کسینجر یکبار گفته است: «حقیقت مهم نیست، بلکه آنچیزی که به عنوان حقیقت پذیرفته میشود مهم است!»

در رسانه های ایالات متحده، فاجعۀ اودسا به عنوان یک برخورد «مبهم» و «دردناک» میان «ملی گرایان» (یعنی نئونازی ها) و «جدائی طلبان» شرح داده شده است (جدائی طلبان یعنی مردمی که برای یک رفراندوم در جهت اوکراین فدرال امضا جمع میکردند). وال استریت ژورنال، روزنامه رابرت مردوخ، قربانیان را محکوم میکند: «دولت میگوید که به نظر می آید آتش کشنده در اوکراين توسط شورشیان افروخته شده است». تبلیغات در آلمان یک جنگ سرد تمام عیار است: فرانکفورتر آلگمانیه تسایتونگ خوانندگانش را به «جنگ اعلان نشده روس ها» هشدار میدهد. برای آلمانی ها این طنز بسیار زشتی است که پوتین تنها رهبر سیاسی است که ظهور فاشيسم در اروپای قرن 21 را محکوم کرده است.

یک نظریه عمومی اینست که جهان پس از 11 سپتامبر تغییر کرده است. اما چه چیزی تغییر کرده است؟ به نظر یکی از خبررسانان معروف، دانیل السبرگ، یک کودتای خاموش در واشنگتن اتفاق افتاده و ميليتاريسم قدرت را به دست گرفته است. پنتاگون در حال حاضر در 124 کشور جهان «عملیات ویژه جنگی» اجرا میکند. در خانه، افزایش فقر و آزادی جنایت، تأثیر تاریخی منطقی این حالت جنگ دائمی است. خطر بروز جنگ هسته ای را هم به اینها اضافه کنید، و سپس سوال مصرانه ای مطرح میشود: اینکه براستی چرا ما اینها را تحمل میکنیم؟

 


نوشته: چان پیلچر
ترجمه بابک پایور
منبع: http://www.tlaxcala-int.org/article.asp?reference=12243
توضیج: این ترجمه برای اولین بار در تاریخ 5 ژوئن 2014 در سایت امید منتشر شده است و در اینجا جهت آرشیو بازآوری میشود. نام مترجم در سایت امید اصطلاحا «تحریریه امید» آورده شده است که در اینجا اصلاح شده است. 

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top