rss feed

04 خرداد 1393 | بازدید: 5834

ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران

نوشته شده توسط بابک پایور

برکینگ نیوز:

به گزارش هنگ سوم از لشگر دهم نیروی هوائی امریکا مستقر در قرارگاه «جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران» www.nuclear-fidh.org(قابل توجه کاربران، سایت بخش هسته ای قرارگاه در دسترس عموم نمی باشد) ژنرال عبدالکریم لاهیجی فرماندۀ کل نیروهای اتمی و شیمیائی حقوق بشر در ایران (ناتو)، اقدام روسیه و چین در وتوی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل برای ارجاع پرونده سوریه به دادگاه بین المللی و جلوگیری از توجیه قانونی حملۀ نظامی ناتو به دمشق را اقدامی «شرم آور» خواندند:

(لینک مطلب)

ایشان اظهار داشتند که هرگونه جلوگیری از حملات نظامی ناتو به کشورهای آسیائی، آفریقائی و شرق اروپا عملی «شرم آور» است و کسانی که در جهت حفظ جان و هستی و زندگی کارگران و زحمتکشان این کشورها، تلاش می کنند که از این حملات نظامی جلوگیری کنند، افراد معلوم الحالی هستند که در دادگاه تاریخ محاکمه و به اعدام توسط اشعۀ رادیواکتیو محکوم خواهند شد.

ژنرال لاهیجی، توفنده تر از مرغ طوفان، اعلام کردند که اجرای قوانین حقوق بشر حتی از حق نفس کشیدن نیز با اهمیت تر است.

ایشان با تأکید بر کشفیات اخیر دانشمندان در ردگیری مولکول های حقوق بشر در «مایعات گرانبهای بدن»  Precious Bodily Fluidsاذعان داشتند که سریع ترین شیوه دسترسی به کلیه قوانین حقوق بشر در ایران، تغییر همه سلولهای بدن «جانداران محروم از آزادی بیان»، به «مایع ارزنده» است. این تبدیل علمی بدون قرار گرفتن سلولهای بدن «جانداران بدون آزادی بیان» در برابر اشعه رادیواکتیو ممکن نیست.

ژنرال عبدلکریم لاهیجی، قویا اعلام کردند که: «وتوی امروز چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل آنها را از توافق عمومی در تمام سطوح سازمان ملل بر محکومیت نقض حقوق بشر و ارتکاب فجایع در سوریه منزوی کرده است».

در ادامه ایشان توضیح دادند که چگونه به تئوری «مایعات گرانبهای بدن» دست یافته اند و چگونه توانسته اند «نگرانی را فراموش کرده و بمب را دوست بدارند»

دکتر استرنج لاو، به همۀ مردم مبارز ایران اطمینان دادند که مرگ جانداران دوپا بر اثر حمله نظامی ناتو، بهتر از زندگی بدون آزادی بیان است. ایشان تأکید کردند که مرگ بر اثر قرار گرفتن در بمباران اتمی، به هیچوجه دردآور نیست و تجربۀ زیبائی محسوب می شود. به دلیل اینکه بیش از 90 درصد مولکولهای بدن را آب تشکیل میدهد، بازگشت سریع به «حقیقت مایع بشر» تجربه ای بسیار زیبا و شاعرانه است!

ایشان با اشاره به اینکه «انسان آزادیخواه» در جهان آخرت دارای همه گونه حقوق بشر، از جمله آزادی بیان، آزادی پرواز و غیره است و به سبب فعالیت های ایشان، مجازات اعدام حتی در بهشت نیز لغو شده است، از «مردم آزادیخواه ایران» قویاً درخواست کردند که تمامی گروه های معلوم الحال کمونیست را که در جهت جلوگیری از اجرای تئوری «مایع سازی» انسان ها تلاش می کنند، فوراً افشا کرده و آنها را از صفحۀ روزگار حذف کنند. در همین رابطه، ژنرال لاهیجی از هماهنگی های به عمل آمده لازم با گروههای قابل اعتماد «کمونیستی – کارگری» برای شناسائی و خنثی کردن کمونیستهای معلوم الحال خبر دادند. جزئیات این هماهنگی البته عنوان نشد.

به گزارشی تصویری از جزئیات دستیابی علمی به نظریۀ «مایع سازی»، در آزمایشگاه جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران (ناتو) توجه کنید:

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top