امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
یک توضیح لازم: این نوشته در هفتم آوریل 2013 (18 فروردین 1392) تدوین و برای اولین بار در سایت امید (که من یکی از فعالین آن بودم)، منتشر گردید. انتشار دوبارهی آن ضمن تأیید کلی آن، بهمنظور ایجاد یک آرشیو مستقل و قابل دستیابی نیز صورت میگیرد.
*****
مازیار گیلانینژاد (همهکارهی آنچه او تحت عنوان سندیکای فلزکارمکانیک از آن نام میبرد)، «تکذیبیه»ای دربارهی یکی از اطلاعیههای متعددِ «اتحادیه آزاد...» منتشر کرده که من خودِ این اطلاعیه را (حتی در سایت «اتحادیه آزاد...» هم) ندیدهام و در جستجوی اینترنتی نیز نتوانستم بهآن دسترسی پیدا کنم. این اطلاعیه که ظاهراً در شروع تعطیلات نوروزی منتشر شده، ادعای گیلانینژاد در مصاحبهاش [دال براینکه او یکی از فعالین و هماهنگکنندگان طومار 30 هزار امضا بوده است] را رد کرده؛ و بنا بهگفتهی خودِ گیلانینژاد بهاو و به«سندیکا»ی فلزکارمکانیک نیز توهینآمیز برخورد کردهاند.
از آنجاکه «ستیز» برسرِ تقسیم غنائمِ بهاصطلاح کارگری بین گروههای سیاسیِ خارج از طبقه و جریانات و فعالین داخل طبقه ـاما راست و رفورمیستـ یک ستیز همیشگی است که در موارد گوناگونی میتواند اتفاق بیفتد، اوج بگیرد و بازهم بهمصالحه برسد؛ قصد این یادداشت بررسی چگونگی رابطهی «اتحادیه آزاد...»، گیلانینژاد و «سندیکا»ی فلزکارمکانیک نیست، و فقط با مختصرترین بیان ممکن بهآنچه میپردازد که گیلانینژاد در پایان جوابیهاش به«اتحاد آزاد کارگران ایران» بهآن اشاره میکند: «البته همانطور که در مصاحبه هم گفتهام این امضاها توسط همه فعالین کارگری چه خانه کارگریها، شورای اسلامیها، انجمن صنفیها، سندیکاهای کارگری جمعآوری شده و اگر کسی یا کسانی میخواهند این طور وانمود کنند که این امضاها حاصل تلاش خودشان بوده بسیار نادرست است»[همهی تأکیدها در این یاددشت از من است].
اولین سؤالیکه در این رابطه (خصوصاً برای کسانیکه خارج از ایران اقامت دارند و با واسطهی افراد و رسانهها در معرض وقایع و رویدادهای کارگری قرار میگیرند) این استکه آیا این ادعای گیلانینژاد که «امضاها توسط همه فعالین کارگری چه خانه کارگریها، شورای اسلامیها، انجمن صنفیها، سندیکاهای کارگری جمعآوری شده»، درست است یا نه؟ منهای اطلاعاتیکه بههرحال در این مورد قابل دسترس است و صرفنظر از شیوهی حرکت[!؟] و نقطهنظراتی که از «اتحادیه آزاد...» جدائیناپذیرند و جای بحثِ بسیار دارند[!؟]؛ اگر فرض را براین بگذاریم که ادعای گیلانینژاد نادرست است، باید بهاین سؤال هم جواب بدهیم که انگیزهی او در پخش اطلاعات نادرست در مورد طومار 30 هزار امضا و «اتحادیه آزاد...» چیست؟ آیا گیلانینژاد از طرف دولت، یا یکی از جناحهای طبقهی حاکم مأموریت دارد که تصویری غیرکارگری و ضدانقلابی از «اتحادیه آزاد...» ارائه بدهد تا از بُرد طبقاتی آن بکاهد؟
این فرض بعیدی است. چرا؟ برای اینکه همهی سرتاپای 30 هزار امضا، حتی اگر خانهکارگریها و غیره هم در آن شرکت نداشته باشند، چیست که دولت [آن هم نه هردولتی، بلکه دولت جمهوری اسلامی که قتلعامهای چندین هزار نفری را در پیشینهی خود دارد و در عرصهی بینالمللی نیز بهخرمگس معرکهی دیپلماتیک تبدیل شده] در مقابله با آنْ چنین شیوهی کمتأثیر و بغرنج و پرهزینهای را انتخاب کند؛ و فرضاً همانند برخورد با سندیکای واحد بهطور فلهای اقدام بهبازداشت فعالین چنین حرکتی نکند و مؤثرترینِ آنها را بهزندانهای نسبتاً طولانی و چندین ساله محکوم نکند؟
نه، این فرض با عقل آدمیکه هنوز بهوقوع قانونمند وقایع و حضور فعالِ ادراک و تعقل بشری در امور طبقاتی باور دارد، جور درنمیآید. بدینترتیب، بازهم این سؤال پیش میآید که چرا گیلانینژاد ادعا میکند که طومار 30 هزار امضا «توسط همه فعالین کارگری چه خانه کارگریها، شورای اسلامیها، انجمن صنفیها، سندیکاهای کارگری جمعآوری شده» است؟ آیا مسئلهی رقابت سیاسی در میان جریانات موسوم بهاپوزیسیون مطرح است و گیلانینژاد با حذف خود در بسیاری از عرصههای محتملالوقوع کارگری و طبقاتیْ زیرپای حریف را میکشد تا جریان متبوعش دست بالا را پیدا کند؟ اگر چنین باشد، مضمون چنین رقابتی در عرصهی قدرت سیاسی (یعنی: عرصهی تقابل پوزیسیون حاکم و اپوزیسیون غیرحاکم) چیست؟ و اصولاً در جامعهایکه گردآوری 30 هزار امضای مطالباتی از میان 30 میلیون خانوادهی کارگری بهنزاعی تبدیل میشود که به«اطلاعیه» و «تکذیبیه» و این قبیل مسائل میانجامد، از کدام تشکل طبقاتی یا نیروی مادی و واقعی میتوان حرف زد که حقیقتاً توان اجرای نقش یک اپوزیسیون (هرچند کمتأثیر) را داشته باشد؟ بنابراین، نه تنها این فرض، بلکه هرفرض دیگری که بخواهد حرف گیلانینژاد در مورد حضور خانهکارگریها، شورای اسلامیها و انجمن صنفیها را در گردآوری طومار 30 امضا بهنوعی انکار کند، نه تنها معقول و واقعبینانه نیست، بلکه حقیقت را برای همین اندک چشمِ حقیقتبینی که وجود دارد، نیز کتمان کرده است.
بهطور دقیق، یعنی براساس شواهد و بررسیِ دیالکتیکی رویدادها، و همچنین با نگاه بهمناسبات و ماهیت طبقاتی و اجتماعی «اتحادیه آزاد...» که در ادامه بهآن میپردازیم، ظن بسیار قوی و حتی ظن قطعی این استکه این تشکل بهاصطلاح کارگری بهقصد یک هدف سیاسی هنوز اعلام نشده (که پانینتر بهآن میپردازیم)، سازماندهی یک شیپور کارگری (اما کاغذی و غایب از دستگاه تبادلات سیاسیـطبقاتی) را در دستور کار خود قرار داده و برای تحقق چنین هدفی بخش بهاصطلاح چپِ[!!] خانهی کارگر و شوراهای اسلامی را بهعنوان سادهترین ابزار نیز «انتخاب» کرده است. گرچه ماهیتاً فرقی نمیکند، اما، با توجه بهتوازن قوای سیاسیـاقتصادیـاجتماعی بین خانهکارگر و شوراهای اسلامی از یک طرف، و «اتحادیه آزاد...» از طرف دیگر، عکس این قضیه (یعنی: انتخاب «اتحادیه آزاد...» توسط بخش «چپِ» خانهکارگر و شوراهای اسلامی کار) معقولتر و درعینحال عملیتر بهنظر میرسد. بههرروی، در بررسیِ علت، زمینه و هدفِ صدور اطلاعیه مذکور از طرف «اتحادیه آزاد...» و کنار گذاشتن گیلانینژاد که لااقل بهشکل تلویحی جزئی از هماهنگکنندگان 30 هزار امضا بوده، زنجیروار و مختصر چنین میتوان تحلیل یا برآورد کرد:
یک) گیلانینژاد در مصاحبهاش بهنکاتی (مثلاً، ارتباط طومار 30 هزار امضا با خانهی کارگر و شوراهای اسلامی کار) اشاره کرده است که علت وجودِ این نکات (یعنی: نفس رابطه با خانهی کارگر و امثالهم) چنین حکم میکند که این رابطه همچنان (و تا موقع مقتضی) پنهان بماند. بنابراین، اخراج یکی از اعضای تلویحیِ هماهنگکنندگانِ طومار 30 هزار امضا میتواند یک مانور تلویحی دیگر برای کتمان مسئلهی ارتباط تشکل تلویحی طبقهی کارگر (یعنی: «اتحادیه آزاد...») با خانهی کارگر تا اطلاع در موقع مقتضی باشد.
بههرروی، از نوشتهی گیلانینژاد، آنجاکه میگوید: «اگر کسی یا کسانی میخواهند این طور وانمود کنند که این امضاها حاصل تلاش خودشان بوده بسیار نادرست است»، چنین برمیآید که اطلاعیه «اتحادیه آزاد...» اشارهی صریحی بهارتباط یا عدمِ ارتباط با خانهی کارگر و امثالهم نکرده است. لازم بهتوضیح نیستکه یکی از ویژگیهای یک تشکل طبقاتی و غیرتلویحیْ محکوم کردن صریح رابطه با خانهکارگر، شوراهای اسلامیکار، ایلنا و بهطورکلی ارگانهای تحت کنترل بورژازی (اعم از پوزیسیون و «اپوزیسیون») است. حمله بهگیلانینژادِ راست و رفورمیست و سندیکالیست بهجای حملهی مستقیم بهارگانهائیکه بهطور بیواسطه کارگزار بورژوازی هستند، نشانگر خاصهی تلویحی «اتحادیه آزاد...» است که همواره در سایهروشن میایستد تا بهمیخ و سندان ـهردوـ بکوبد!!؟
دو) احتمال اینکه بین این اطلاعیه و تکذیبیه اسانلو رابطهای وجود داشته باشد، چندان ناچیز نیست. روند تحولات سیاسی در آینده صحت و سقم این برآورد را معلوم میکند. بههرروی، در این مورد باید صبر کرد و هوشیارانه به«تشکل»های رنگارنگ و روزافزونی که عنوان کارگر را یدک میکشند، بیشتر و دقیقتر نگاه کرد. ما قبلاً (یعنی: قبل از بروز اختلاف بین سندیکای واحد و اسانلو) نه تنها در مورد ماهیت رابطهی این سندیکا و «اتحادیه آزاد...» نوشتهایم و رفیقانه هشدار دادهایم، بلکه در مورد مغازلهی اسانلو با «اتحادیه آزاد...» نیز اشاراتی داشتهایم.
سه) اگر فشار تحلیلی فعالین کمونیست جنبش کارگری (مثلاً نوشتهها و تحلیلهای خلاف جریان خود ما) نبود، «اتحادیه آزاد...» بهعنوان یک تشکل نیابتی و تلویحی، با گیلانینژاد تلویحاً برخورد میکرد و شاید هم او را بهرفع و رجوع تلویحی مصاحبهاش قانع میکرد.
چهار) میتوان چنین پیشبینی کرد که موقع مقتضیِ اعلامِ تلویحی رابطهی «اتحادیه آزاد...» با خانهی کارگر و شوراهای اسلامیکار هنگامی استکه هریک از این «تشکل»ها (شاید هم بهطور جداگانه و تلویحی) بخواهند بهتودههای جان بهلب آمده از فقر و سرکوبْ فراخوان حضور خیابانی بدهند. بههرحال، 30 یا 40 هزار امضا و حتی امضاهائی بسیار بیشتر از این اعداد و ارقام، اساسیترین کارآئیشان ـبهواسطهی جنبهی مجازی و نمادین خودـ ایجاد یا در واقع فراخوان بهعصیانی است که بهدلیل سرخوردگیهای اقتصادی و اجتماعی میتواند شکل بگیرد. اما ازآنجاکه هرگونه فراخوانی در همکاری یا در همسوئی با خانهی کارگر و امثالهم ناگزیر بورژوائی و ضدکارگری است؛ پس، زمان واقعی چنین فراخوان محتملی میتواند هنگامی باشد که کارگران (همانند حضور خیابانی خردهبورژوازی کلانشهرها در انتخابات سال 88) باید بازی قدرت را بهنفع آن جناحی از بورژوازی بچرخانند که مجموعاً میتوان با عنوان اشرافیت انقلاب اسلامی از آن نام برد.
اما چرا اشرافیت انقلاب اسلامی و نه دیگر جناحهای بورژوازی؟
برای اینکه خانهکارگریها، ایلنا و امثالهم که «اتحادیه آزاد...» پس از تظاهرات پارک لاله در 11 اردیبهشت سال 88 با آنها سَروسِر پیدا کردهاند، اصولاً خانهزاد همین اشرافیت اسلامی هستند و بدون دستور امثال رفسنجانیها حتی آب هم نمیخورند.
پنج) بههرحال، ازآنجاکه این جناح [یعنی: آن بخشی از بورژوازی حاکم که آقازاده تشریف دارند و ریشه در اشرافیتی دارند که انقلاب 57 را با جنایتآمیزترین سیاستها ملاخور کردند] در کلیت خویش تابعیت تقریباً بدون و چرای بورژوازی غرب و نیز همین وضعیت موجود سیاسیـاقتصادی را میپذیرد؛ از اینرو، آن چیزی که باید بهواسطهی بازوی اجرائی کارگران و بهفراخوان تلویحی یا آشکار گردآورندگان چند هزار امضا (در حذف ارادهی طبقاتی و انسانی کارگران و تبدیل آنها بهگوشت دم توپ) جابهجا شود، بیش از هرعامل دیگری توسط بورژوازی غرب و در مقابله با آن جناحی متحقق خواهد شد که بیشتر بهبورژوازی شرق (یعنی: عمدتاً روسیه و چین) تمایل دارد و مدرنیزاسیون دستگاه دولت و نیز افزایش کیفی پتانسیل سرکوب را (بهجای بگیروببندهای فلهای و برانگیزاننده) در دستور وجودی خویش قرار داده است.
در وضعیتی که بورژوازی بلامنازع برجهان حاکم است و سیطرهی ایدئولوژیک و حتی مناسبات خودرا در قالب چپ و «کمونیسم» میگستراند، اینکه آیا این جابهجائی محتملالوقوع، اساساً واقع میشود یا نه، و برفرض وقوع ـنیزـ شکلگیری آن دقیقاً چگونه خواهد بود، چندان هم قابل پیشبینی نیست. اما در این رابطه نمونههای متفاوتی از «انقلابات» مخملی گرفته تا «آزاد»سازی یوگسلاوی و عراق و لیبی، و حتی همین نمونهی هماینک جاری سوریه نیز متصور است.
شش) آن واقعیتیکه موارد بالا را بهطرف امری محتمل و حتی ممکن، و بهلحاظ نظری نیز قابل قبول سوق میدهد (فراتر از ماهیت سیاسی روابط «اتحادیه آزاد...» با خانهی کارگر، شورای اسلامی، ایلنا، هیستادروت و غیره)، مناسبات تولیدی اکثر گردانندگان این جریان نیابتی و تلویحی استکه یا مقاطعهکار خرد هستند و یا صاحب سوپرمارکت و مانند آن. خردهبورژواهائیکه بعضاً در گذشته کارگر بودهاند و از «بد» حادثه و بهواسطهی گذران «زندگیِ» بخور و نمیر بهخردهبورژواهائی تبدیل شدهاند که داعیه رهبری طبقهی کارگر را نیز تخیل میکنند، یکی از مناسبترین خمیرمایههائی هستند که سرمایهداری میتواند بهوساطت آن، و بدون ارائهی تصویری زشت از خود، برای سالها از «شر» نهادهای کارگری خلاص شود.
هفت) گیلانینژاد با استناد بهمسئلهی 400 امضا که ظاهراً در مقابل 30 هزار امضا قرار داده شده است، ادعا میکند که در این مقایسه هم «سندیکا»ی فلزکارمکانیک و هم خودِ او مورد توهین وتحقیر قرار گرفتهاند. منهای بررسی اینگونه توهینهای محتملْ در بازیهای صرفاً سیاسی و در واقع فراطبقاتی، آنچه دراینجا نشاندهندهی خاصهی غیرکارگری و در واقع استفادهی ابزاریِ از گردآوری امضاست، نفس همین نگاه مطلقاً کمی و مجازی به«امضا» بهعنوان یک «عدد» و نه «انسان» یا کارگری است که واقعاً وجود دارد و باید در راستای دستیابی همهجانبه بهشرایط، مناسبات و زندگیای که شایستهی انسان باشد، سازمان بیابد. از آنجاکه امضای اشخاص (خصوصاً آنجاکه بهلحاظ حقوقی معاملهای در بین نیست) بیان اراده و شخصیت و نیز تعهد و کنشگری اجتماعی آنهاست، پس باید بدون هرچون وچرائی از همان حرمتی برخوردار باشد که شایسته شخص حقیقی (و در اینجا یک کارگر واقعی) است.
پارتیزانهای اروپائی در مقابله با فاشیسم و نیز ویتکنگها در ویتنام خودرا ـبههرصورت و بههرقیمتیـ ملزم بهاین میدانستند که جنازهی همرزمانشان را برزمین دشمن جای نگذارند؛ چراکه این جنازهها علیرغم خروجشان از حوزهی تبادلات انسانی و مربوط بهحیات، بهعنوان یک نمادْ نشانهی حیات و تبادل انسانی هستند. بههرروی، احترامِ امضای کارگر ـدر مقایسه با حرمت جسد پارتیزانـ بهواسطهی آدم زندهای که در پشت آن قرار دارد و نیز همهگونه کنشگری طبقاتیـاجتماعی که میتواند داشته باشد، بیشتر و واجبتر است.
پرت کردن 400 امضا و مقایسهی آن با 30 هزار امضا (بههرشکلی که واقع شده باشد) نشانهندهی ارزش صرفاً کمی و ابزاری این امضاها در نبودِ حرمت انسانی، طبقاتی و سازمانگرانهی آنهاست. اعتراض شخصی گیلانینژاد و پارول این توهین انسانی و طبقاتی به«سندیکا»ی فلزکارمکانیک (و نه حقیقت انسانی تودههای کارگر) نیز بیان همین استفادهی ابزاری از امضای کارگران است. آن دستهجاتی که با نماد حقیقی و انسانی کارگران چنین کاسبکارانه و غیرانسانی برخورد میکنند، هیچ ابائی از ردیف کردن صاحبان همین امضاها در مقابلهی جنگ جناحهای سرمایه بهمثابهی گوشتِ دمِ توپ ندارند.
هشت) نتیجه اینکه: گرچه احتمال سازش دوباره و حتی چندبارهی افرادی مانند گیلانینژاد که بهقانون اساسی جمهوری اسلامی و خاستگاه بهاصطلاح سنتی آن [!!؟] آویزان شدهاند، هیچ بعید نیست؛ اما تفاوت اساسی گیلانینژاد با «اتحادیه آزاد...» در این استکه امثال گیلانینژادها علیرغم حضور در منتهاالیه راست جنبش کارگری و خاصهی رفرمیستیشان بههرصورت در درون طبقهی کارگر قرار دارند و با گسترش تبادلات طبقاتی و رزمندگی کارگری ـچهبساـ در صف عمومی مبارزهی طبقاتی ادغام شوند و در راستای اهداف طبقاتی گامهائی نیز بردارند. این در حالی است که دستهجاتی همانند «اتحادیه آزاد...» بهاین دلیل که بهلحاظ مناسبات اجتماعی و تولیدی در بیرون طبقهی کارگر قرار دارند و میخواهند از طریق زدوبند با نهادهای بورژوائی و مستقیماً سرکوبگرْ سکان حرکت اجتماعی و تاریخی این طبقه را در دست بگیرند، بههرصورت نسبت بهجنبش کارگری بیگانه محسوب میشوند و فاقد هرگونه امکانی برای اصلاح خویش و ادغام در حرکت عمومی طبقهی کارگراند. بنابراین، اینها (یعنی: امثال «اتحادیه آزاد...») تا بقای مبارزهی کار برعلیه سرمایه، همچنان پارازیت و عامل نفوذی جنبش کارگری باقی میمانند.
پس، مبارزه با و افشای دارودستههائی از قبیل «اتحادیه آزاد...» نه تنها کم اهمیتتر از مبارزه با کلیت جمهوری اسلامی و رفورمیستهای سازشکار نیست، بلکه در موارد بسیاریْ مثل همین توطئهی طومار امضا و زدوبند با ارگانهای سرکوبْ در مقایسهی با افشای رفورمیستها ـحتیـ الویت بیشتری را باید بهآنها اختصاص داد. چراکه یکی («اتحادیه آزاد...») در جلد رادیکالیسم کارگری برعلیه طبقهی کارگر دست بهتوطئه میزند؛ و دیگری (امثال گیلانینژاد) بههرصورت و شاید هم بهواسطهی رقابتْ گاه چنین توطئه هائی را افشا نیز میکنند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه