rss feed

22 مهر 1393 | بازدید: 13999

بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)

نوشته شده توسط پویان فرد

تقدیم به کارگران بافق

دوران تباهی انسانه امروز - روزگار خون و مرگ و سود آتش افروز
دوران سرمایه دارهای لجام گسیخته عجوز - دوران تیر و ترکش و جنگ خانمان سوز
تو همین زمونه، دوران - شده جنگِ با این نظام، فراموش

 

اکثر کارگرها 
سر در گریبان همین نظام موندن غمگین و بی‌خروش
اما تو همین دوران کارگرا ی بافق
بر می خیزیند و می‌کنن خروش
چرا؟ چون که با این همه عرق و زحمت و کار 
می گیرن پاپوش و ندارن تنپوش
چرا که سرمایه دارهای چموش حتی وقتی نمی‌زنن حرص و جوش 
دارن بمب و اسلحه و زره پوش 
5 هزار کارگر تو همین دوران می‌کنن اعتصاب 
از ذلت کردن اجتناب، آره کردن اعتصاب 
در مقابل خصوصی سازی می‌کنن اعتراض 

نمی شن دچار اضطراب 
با قدرت طبقاتی می کنن ایجاد ارعاب 
می کنن سرمایه دارها رو دچار التهاب 
می کنن پایه های مبارزه رو ایجاب 
می کشن پرده از صورت اونا نقاب
ولی این آغاز کاره 
راهی بسیار دشواره 
دانش مبارزه طبقاتی فقط یه ابزاره 
اتحاد کارگری در ناسیوناله، تو انترناسیوناله 
تشکل مستقل کارگری 
راهی بر پایان این استثماره 
ایجاد حزب کمونیست پرولتری یه الزامه، تنها چاره‌ی این همه اضطراره
 
اما چرا؟ آخه چرا؟ این کارگرا
بعد از پیروزی، وقتی رفت پرچم بالا 
از آقای ریاست جمهوری، روحانی 
نمایندگان مجلس شورای اسلامی 
مقامات استانداری، امام جمعه حواری 
از وزارت اطلاعات که کارش هست پاسداری 
به دست خط خودشون 
کردن سپاس گذاری 
چرا از این کار نمی کنند خودداری 
آخه پس از این همه عذاب و دستگیری 
پس از این شجاعت و دلیری 
چرا فرود بیاریم سر بر این نظام سرمایه داری
همین نظامی که هست عامل بیکاری 
عامل جنگ و بیچارگی 
عامل کشتار و ویرانگی 
چرا نه تشکل کارگری 
چرا نه تشکل کارگری سراسری
چرا آخه نامه نگاری 
چرا نامه به وزرای نظامی که در حفظ نظام فقط می کنند همکاری 
چرا نه اتحاد سراسری کارگران معادن در سطح کشوری 
چرا نه حزب پرولتری، کمونیستی، انترناسیونالی
آره این آغاز کاره 
راهی بسیار دشواره 
دانش مبارزه طبقاتی فقط یه ابزاره
اتحاد کارگری در ناسیوناله، تو انترناسیوناله 
تشکل مستقل کارگری 
راهی بر پایان این استثماره 
ایجاد حزب کمونیست پرولتری یه تنها چاره‌ی این همه اضطراره
کارگرهای معدن بافق 
با خصوصی سازی کردن مبارزه 
در دوران کمبود مبارزه امروزه 
اما این باید بشه یه آوازه 
با خصوصی سازی کردن مبارزه 
اما این کافی نیست نمیشه معجزه 
بی اثر نیست اما نظمی نوین نمی سازه 
باید با بنیان این نظام کرد مبارزه 
باید از ریشه زد این سازه 
مالکیت خصوصی یه اصله 
مبارزه بر این امر رو نباید کرد احاله 
یه مشت کراواتی آکله 
چرتکه می اندازن سر زندگی فرزندانمون باحوصله 
با دولت امید یا رفاه و امودن بجا کوتاه 
می ندازن کارگرها رو تو تله 
این داستانیه که همینطور ادامه داره 
شما کارگرها واقعا نشدید زله 
که این کراواتی ها با پول و پله می کننتون ژانگوله
 
آره این آغاز کاره 
راهی بسیار دشواره 
دانش مبارزه طبقاتی فقط یه ابزاره 
اتحاد کارگری در ناسیوناله، تو انترناسیوناله 
تشکل مستقل کارگری 
راهی بر پایان این استثماره 
ایجاد حزب کمونیست پرولتری، تنها چاره‌ی این همه اضطراره
چطور آخه سرمایه دارها دارن اتحاد 
اتحاد دارن در استبداد سرمایه در بازار آزاد 
همون ریاست جمهوری که همش می کنه به باتوم استناد 
مجلس شورای اسلامی که هستند در دزدی استاد 
از مقامات استانداری، بخشداری، شهرداری 
امام جمعه که می ده مجوز اجتهاد 
وزرای اطلاعات و رئسای ستاد 
دارن تو دستشون روند اقتصاد 
آره این سرمایه دار ها ی شیاد 
همه هستند مایه فساد 
اگر سرمایه هاشون بشه کساد 
می دن تمام زندگی کارگرها رو به باد 
آره از توی کارگر دارم می کنم انتقاد 2 
چرا که این نظم و باید زد از بنیاد 
این که هیچ 
تازه با اصلاحات که نمی شه عوض این نظم گل و گشاد
نمی شه این زمین آباد 
باید نظم نوینی بر پا نهاد 
می شه با کارگران دنباس و جهان 
با کارگران معادن مازندران 
با تمام کارگران و زحمت‌کشان 
آنچنان سازمانی بده سامان 
که این ارگان بیاره برابری اقتصادی ارمغان 
یادت باشه که آفریدن این امکان 
خرد کردن این نظام و استخوان 
کشیدن خط بطلان 
روی این دولت سرمایه‌داران
هست تنها راه و امکان 
از این برهوت بی کران 
از این استثمار لخت و عریان 
جنبش مستقل کارگری باید بشه هم پیمان 
با کارگرهای تمام جهان 
تا با انقلاب و سوسیالیسم بده به‌این نظام سود و آز و حرص، پایان
 

دیدگاه‌ها  

+1 #1 حمید رضا بوستانی 1395-09-30 02:58
درود بر جنبش کارگری ایران
خانه از پای بست ویران است.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top