rss feed

09 مهر 1397 | بازدید: 5308

تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی

نوشته: حمیدرضا شکیبا

tardasti3خواندن تاریخ، ساختن تاریخ است. این گزاره از دو جهت در این‌جا برای ما حائز اهمیت و ضرورت است. نخست این‌که خوانش تاریخی را از تاریخ جدا نمی‌کند و قائل ‌شدنِ شأنی بی‌طرف، علمی، فارغ از ارزش‌گذاری و بیرون از آن‌چه می‌خواند را منتفی می‌کند. به‌این معنی که همۀ مفاهیم، تحلیل‌ها و رویکردهای تاریخی را به‌همان میزان تاریخی می‌داند که اسناد، گزارش‌ها و مدارک و تبعاً به‌همان میزان که وقایع و اتفاقات را. در همین‌راستا آن‌کس که تاریخ را بلند و رسا می‌خواند و می‌سازد...

                            

 

 

این کتاب برای کسی مثل من که شناختی کلی، سیاسی و غیرتحقیقاتی از سوداگر و طباطبایی دارد، به‌شرط این‌که همه‌ی آن را تا آخرین جمله بخواند، بسیار مفید است. اما همین کتاب مفید، از نظر من (یعنی: عباس فرد) دو نقص چشم‌گیر نیز دارد: یکی این‌که، سوداگر و طباطبایی را عمدتاً در وجه روش‌شناسی (و نه کنش‌های طبقاتی) مورد بررسی و نقد قرار می‌‌دهد، و به‌همین دلیل در موارد نه چندان نادری پُرکردنِ جالی خالی و اثباتیِ آن‌چه را مورد نقد قرار داده به‌خوانند می‌سپارد؛ و دیگر این‌که، ضمن استفاده از عبارات و کلماتِ به‌عاریت گرفته شده از متون مربوط به‌منطق صوری، در مواردی از نوعی طنز نقادانه استفاده می‌کند که چنین می‌نماید که بیش‌تر اشخاص (و نه موضع طبقاتی‌ـ‌سیاسی این اشخاص) را به‌چالش می‌کشد. با همه‌ی این احوال، اما کتاب «تردستی و تاریخ» را می‌توان مقدمه‌ای بر ادعای نویسنده‌ی آن دانست: «خواندن تاریخ، ساختن تاریخ است. این گزاره از دو جهت...

                  

لینک کتاب: http://refaghatekargari.org/wp-content/uploads/2018/10/tardasti-va-tarikh-1-1.pdf

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

مهمانی تولد مامان سحر و جمع دوستان صابر و (نشریه غیررسمی «بولتن دانشجو»)

ـ ماهی جون بچه­ها رو که بهتون معرفی کردم؟

ـ آره صابر جون معرفیت کامل بود عزیزم، البته بعضی هاشون رو از قبل میشناختم.

ـ خانم دکتر جان؛ اجازه میدین مهمونی رو به نشست تبادل فکری تبدیل کنیم(خنده جمعی).

ـ صاحب خونه باید اجازه بده جونم، من خودم مهمونم. سحر جون ببین بچه ها چی میگن مادر.

ـ مادر جون برنامه را صابر گذاشته، من حرفی ندارم. فقط بشرط اینکه شما رو خسته نکنن.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت نوزدهم

این چمدانها را در اتاقمان زیر تختخواب آهنی نسبتا بزرگی (که صندوخانه اتاقمان بود) قرار دادیم و روی تخت را بطریق رویه کشیدیم که حالتی طبیعی داشته باشد و زیر تخت دیده نشود. چمدانها را با مقدار زیادی ادوکلون که به دیواره هایش پاشیده بودن معطر کرده بودن بصورتی که در ظاهر میشد گفت جنس های کویتی(جنوبی) است که آنروزها مسافران برای فروش از آبادان میآوردند.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top