rss feed

06 آذر 1396 | بازدید: 4581

زلزله‌ی کرمانشاه، ستیز جناح‌ها و جای‌گاه چپِ آکسیونیست!؟

نوشته شده توسط پوریا

kermanshah. zalzaheفرض کنیم که فضای سیاسی حاکم برجامعه اجازه‌ی شکل‌گیری تشکل‌های کارگری و تعاونی‌های نظارتی و غیرنظارتیِ مردمی را در چارجوب قانون اساسی همین نظام می‌داد؛ در این صورت مفروض: اولاً‌ـ خریداران مسکن مهر با ایجاد تعاونی‌های نظارتیْ این امکان را پیدا می‌کردند که برکیفیت ساخت و ساز و قیمت تمام شده‌ی خانه‌های خود نظارت داشته باشند و در جهت بهبود وارزان‌تر شدن آن بکوشند، وبه‌ویژه روی ایجاد زیرساخت‌های لازمِ شهری اصرار کنند؛ و درنتیجه، به‌واسطه‌ی وقوع زلزله آسیب کم‌تری ببینند.

 

 

                                                                          زلزله‌ی کرمانشاه، ستیز جناح‌ها و

                                                                             جای‌گاه چپِ آکسیونیست!؟

نوشته‌ی: پوریا

 

چند روز پیش با یکی از دوستانی که در ایران سکونت دارد و هرازگاهی با او گپ و گفتگویی دارم، تماس گرفتم تا حال و احوالی بکنم و کمی دلشاد شوم. گذشته از احوال‌پرسی و خوش‌وبش، از گفته‌هایش فهمیدم که راهیِ کرمانشاه است[1]. او به‌کرمانشاه می‌رفت تا به‌زلزله‌زدگان کمک کند. از چندوچون جریان و چگونگی راهی ‌شدنش به‌کرمانشاه پرس‌وجو کردم. به‌گفته‌ی این دوست، آن‌ها یکی از چند صد گروه‌های 6 تا 8 نفره‌ای هستند که در روزهای گذشته برای کمک‌رسانی به‌زلزله‌زندگان پول و به‌طور اخص مایحتاج اولیه‌ (مانند چادر و غذا و دارو و مانند آن) را تهیه کرده و به‌مناطق زلزله‌زده فرستاده‌اند. اما بسیاری از این اقلام به‌دلیل صعب‌العبور بودن راه‌ها در آن منطقه هم‌چنان به‌مقصد نرسیده‌اند. به‌همین دلیل هم گروه 8 نفره‌ی آن‌ها با ماشین‌های سنگین و دو دیفرانسیلی (مثل جیپ) راهی این مناطق هستند تا مایحتاج اولیه زلزله‌زدگان را به‌مقصد برسانند.

آن‌ها خود را ان.جی.اوهای مستقل و به‌معنای واقعی کلام سازمان‌های مردم‌نهادی می‌نامند که بدون بودجه‌های خارجی و داخلیِ دولتی و غیردولتی قصد کمک‌رسانی به‌مردم آسیب‌دیده در زلزله را دارند. به‌گفته‌ی این دوست، بیش‌ترین تلفات و خسارت‌ها در روستاها بوده که رقم آن حدود 2000 روستاست. او می‌گفت: حتی روستاهایی هستند که اصولاً جاده‌ای برای دست‌یابی به‌آن‌ها وجود ندارد و بسیاری از گروه‌های کمک‌رسانی با موتورسیکلت راهی این روستا‌ها شده‌اند. بنا به‌اطلاعات این دوست که در مقایسه با منابع دیگر موثق هم به‌نظر می‌رسد: زلزله با داشتن شعاعی حدود 60 کیلومتر، علاوه‌بر کرمانشاه و سرپل ذهاب و قصرشیرین ـ در شهر‌هایِ روانسر، جوانرود، کلات باباجانی، اسلام‌آباد غرب و کرندِ غرب و هم‌چنین شهرستان‌ها متعددی نیز خرابی‌های بسیار شدید ایجاد کرده است. اما همانند تمام زلزله‌های دیگر (مثل بوئین‌زهرا، طبس، رودبار، بم و...) بیش‌ترین تلفات جانی و مالی را روستایی‌ها متحمل شده‌اند. گرچه آمار دقیقی در دست نیست و چه‌بسا بعداً هم به‌دلیل پنهان‌کاری‌های دولت به‌دست نیاید؛ اما واقعیت این است‌که 90 درصد کشته‌ها در روستا‌ها هستند که صدای‌شان به‌جایی نمی‌رسد و روی آنتن خبر هم نمی‌آیند.

این دوست که در رشته‌‌ی راه و ساختمان تحصیل کرده و مدتی هم به‌عنوان مهندس در یکی از پروژه‌های «مسکن مهر» در تهران (واقع در پرند) کار کرده، براین باور بود که: قربانیان زلزله در کلیت خود به‌دو بخش تقسیم می‌شوند: یکی آن قربانیانی که در جریان وقوع زلزله در اثر تخریب ساختمان‌ها قربانی می‌شوند؛ و دیگری، قربانیان فقیری که پس از وقوع زلزله به‌دلیل عدم دست‌رسی به‌امکانات اولیه زندگی به‌مرگ تدریجی محکوم می‌شوند و معمولاً به‌حاشیه شهرها پناه می‌آورند و انبوه حاشیه‌نشینان را بازهم انبوه‌تر می‌کنند. به‌همین دلیل هم کمک‌رسانی به‌زلزله‌زدگان باید به‌دو بخش تقسیم شود: یکی، کمک‌های فوری (مانند نجات کسانی‌که هنوز زیر آوارْ زنده‌اند، ارسال وسائل ضروری مثل آب و غذا و وسائل گرمایی و غیره)؛ دیگری کمک‌هایی است که می‌بایست راه‌گشای ‌بازگشت به‌زندگی معمولی باشد. این قبیل کمک‌ها هم به‌دو دسته‌ی میان‌مدت و درازمدت تقسیم می‌شوند؛ کمک‌های میان‌مدتْ آن کمک‌هایی است‌که اُسکان موقت را ممکن می‌سازد؛ و کمک درازمات هم به‌آن نوع از کمک‌هایی اطلاق می‌شود که زندگی را پس از بهبود نسبی آثار روانی و غیرروانی، به‌روال عادی بازمی‌گردانند.

در گفتگو با این دوستِ تهرانی و براساس تجارب و مطالعات او (که درست هم به‌نظر می‌رسد)، به‌این نتیجه رسیدیم که اولاً‌ـ کمک‌های مردمی ـ‌در مقایسه با گستره‌ی خسارات جانی و مالی‌ـ به‌لحاظ مقدار بسیار ناچیز است؛ دوما‌ً همین مقدار کمک هم به‌دلیل نبود نهاد هدایت‌کننده‌ی مرکزی به‌درستی توزیع نمی‌شود و درد چندانی را از زلزله‌زدگان دوا نمی‌کند؛ سوماً‌ـ این‌گونه کمک‌ها که بیش‌تر ناشی از برافروختگی‌های عاطفی است، خیلی زود به‌‌انفعالی دلسوزانه تبدیل می‌شوند و از ظرفیت ارسال کمک‌های درازمدت و میان‌مدت تهی می‌گردند. بنابراین، اساسِ انواع کمک‌رسانی‌ها (و به‌ویژه کمک‌های درازمدت و میان‌مدت)‌ به‌زلزله‌زدگان را باید دولت تأمین کند و باید از دولت انتظار تأمین آن را داشت. اگر شرایط سیاسی نسبتاً بازی فراهم بود و انواع تشکل‌های کارگری و حقیقتاً مردمی وجود می‌داشت، آن‌گاه این تشکل‌ها نیز می‌توانستند با تداوم بخشیدن به‌کمک‌ها از طریق فعالیت اعضای خود، درعین‌حال مواد تهیه شده را نیز به‌طور مناسبی توزیع کنند؛ اما درجایی که تنها تشکل موجود خودِ دولت و نهادهای دولتی است، مسئولیت این‌گونه کمک‌ها نیز مطلقاً وظیفه‌ی دولت است.

 

*****

از آن‌جا که به‌جز اظهارات مقامات دولتی (مانند روحانی و جهانگیری و دیگران)، از افراد و گروه‌های چپ، ظاهراً انقلابی و مخالف رژیم ـ‌نیز‌ـ خصوصاً در شبکه‌های اجتماعی (مثل فیس‌بوک) مستقیم و غیرمستقیم این نظر را شنیده بودم که عامل اصلی مرگ و میر ناشی از زلزله، خانه‌های «مسکن مهر» است؛ از این‌رو، از دوست تهرانی‌ام که برای انتقال کمک‌های گردآوری شده‌ی مردمی عازم سفر به‌‌غرب کشور بود، درباره‌ی پروژه‌ی «مسکن مهر» و این‌که آیا این درست است‌که اکثر قربانی‌ها ساکنین ساختمان‌های مسکن مهر بوده‌اند، سؤال کردم. او پاسخِ سؤالِ من را در قالب طنز تلخی داد که تااندازه‌ی زیادی شرمنده‌ام کرد. او گفت: درست است، اکثر قربانی‌های زلزله‌ی اخیرْ ساکنین ساختمان‌های خریداری شده از «مسکن مهر» بوده‌اند؛ دلیل آن هم این است که از چند سال پیش تقریباً همه‌ی روستائیان ایران آپارتمان‌نشین شده‌اند و آپارتمان‌های‌شان را از پروژه‌ی مسکن مهر خریده‌اند!!!

پس از سکوتی نسبتاً طولانی که به‌حیرت نیز آمیخته بود، متوجه شدم که چه سؤال ابلهانه‌ای را در مقابل دوستم قرار داده بودم! به‌هرروی، ضمن این‌که به‌حرف‌های دوستم گوش می‌کردم، یک‌بار دیگر حرف‌های چند دقیقه پیشِ او را مرور کردم: بیش از 90 درصد قربانیان این زلزله (درست همانند زلزله‌های پیشین) ساکنین روستاها هستند که متناسب با منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، از ارزان‌ترین و در دسترس‌ترین مصالح (مثل گِل، سنگ، تیر چوبی و مانند آن) استفاده می‌کنند و به‌ندرت سیمان و تیرآهن و امثالهم را به‌کار می‌برند. نتیجه این‌که خانه‌های روستایی در کلیت خود و در مقایسه با میانگین استقامت خانه‌های شهری از مقاومت بسیار کم‌تری برخوردارند و به‌همین دلیل هم درصد بسیار بالایی از قربانیان زلزله از ساکنین روستاها هستند. پس، باید نتیجه می‌گرفتم که تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم دولتی‌ها نسبت به‌ناکارآمدی پروژه‌ی «مسکن مهر» بیش‌تر کاری عبث و حتی ابلهانه است!؟ اما آن بخش از چپ‌ها چی که به‌نوعی همین ساز را با نُت دیگری می‌زنند؟ آیا بلاهت هم می‌تواند به‌سیاست تبدیل شود؛ یا سیاست است‌که خودرا در پسِ بلاهت پنهان می‌کند؟

 

*****

به‌هرروی، پس از صحبتی طولانی با دوستم که مهندس راه و ساختمان هست و در پروژه‌ی «مسکن مهر» هم کار کرده، ضمن کسب اطلاعات مفیدی از او، شب به‌خیر گفتم و ذهنم را بیش‌تر روی مسئله‌ی تبلیغات علیه مسکن مهر متمرکز نمودم و به‌سایت‌های اینترنتی متعددی هم (اعم از دولتی، غیر دولتی یا متعلق به‌اپوزیسیون( مراجعه کردم. نتیجه این‌که هیاهویی که برعلیه پروژه‌ی «مسکن مهر» راه انداخته‌اند، نه ابلهانه، که یکی از شارلاتانیستی‌ترین سیاست‌بازی‌های ضدکارگری دستگاه‌های دولتی است.

آقای رئیس جمهور در سخنرانی‌ خود ضمن مقایسه‌ی خانه‌های کم‌تر تخریب شده‌ی معمولی با خانه‌های بیش‌تر تخریب شده‌ی خریداری شده از «مسکن مهر» در سرپلِ ذهاب که در سایت‌های مختلف (و ازجمله در سایت بی‌بی‌سی نیز) با یکی دوتا تصویر به‌نمایش گذاشته شده است)، راز حمله به‌پروژه‌ی «مسکن مهر» را بیان می‌کند: «خوب پیداست که [اگر] مردم خودشون برای خودشون خونه بسازن، بهتر می‌سازن تا ما بخواهیم برای مردم خونه درست کنیم. همه کارها به‌همین صورته؛ جز یه مواردی است‌که دولت وظیفه داره، ناچاره... هرچی ما بتونیم به‌مردم کار رو واگذار کنیم، بهتر انجام میدن، زودتر انجام میدن، ارزان‌تر انجام میدن، دقیق‌تر انجام میدن... بنابراین، این راه درسته؛ مردم باید خودشون خونه‌ی‌ خودشون رو درست کنن؛ منتها مردم...»[تأکید از من است][این‌جا].

نیازی به‌توضیح نیست که اساس و محور حرف‌های جناب رئیس جمهور و دیگر مقامات دولتی این است‌که «مردم باید خودشون خونه‌‌ی خودشون رو درست کنن». بنابراین، باید زیرپای پروژه‌ی «مسکن مهر» را کشید؛ و تعهدات، بقایا و تبعات ناشی از این پروژه (اعم از تخریب شده یا سالم) را به‌«مردم» (یعنی: به‌شرکت‌های خصوصی و رانت‌خوار) سپرد تا شیوه‌ی ایرانی‌ـ‌نئولیبرالیستیِ مدیریتِ آن‌چه جامعه نامیده می‌شود، هرچه گسترده‌تر گردد و سرمایه نیز هرچه بیش‌تر و عمیق‌تر جان و کار و شرف انسان‌‌های کارگر و زحمت‌کش را به‌گروگان بگیرد.

شکی در این نیست ‌که اگر خانه‌های تخریب شده‌ی «مسکن مهر» با استحکام بیش‌تری ساخته می‌شدند، در مقابل زلزله‌ی 7.3 ریشتری مقاومت بیش‌تر داشتند و از میزان آسیب‌های مالی و جانی نیز کاسته می‌شد؛ اما راهِ مقابله با تخریب‌های ناشی از زلزلهْ واگذاری بقایای آن به‌شرکت‌ها خصوصیِ رانت‌خوار و مافیایی نیست؛ چراکه همین ساختمان‌های کنونی هم نه توسط تعاونی‌های مردم‌نهاد، که توسط همین شرکت‌های خصوصی ساخته شده است. نتیجه این‌که راهِ مقابله با تخریب‌ها، ادامه‌ی این پروژه‌ است؛ البته با این شرط که از این به‌بعد سازه‌هایی با استحکام بیش‌تری ساخته شوند. چراکه در چنین صورت مفروضی مردمِ هرچه بیش‌تری از دربه‌دریِ اجاره‌نشینی و روند روبه‌افزایش حاشیه‌نشینی آزاد می‌شوند و مملکت هم در کلیت خویش آبادتر می‌گردد. اما، حقیقت این است‌که مسئله‌ی محوری دولت‌های بورژوایی افزایش نرخ سود و شدت‌یابی انباشت سرمایه‌ای است‌که نتیجه‌ی وجودی‌اش افزایش فقرِ نسبی و مطلق در میان مردمِ هرچه بیش‌تری است.

تفاوت اساسی دولت‌ها (اعم از روحانی و احمدی‌نژاد و تقی‌نشان بعدی) اولاً‌ـ شکل و شیوه‌ی انباشت سرمایه؛ و دوماً‌ـ حمایت یا عدم حمایت از اشکال و شاخه‌های متفاوتی از سرمایه است که مابه‌ازای به‌اصطلاح انسانی آن نیز اقشار و گروه‌بندی‌های درونیِ طبقه‌ی حاکم‌ است که به‌نوبه‌خودِ محرک شکل‌گیری جناح‌های متفاوت (اما نهایتاً در وحدتِ) سرمایه‌اند. بنابراین، آن افراد و گروه‌هایی که خودرا اپوزیسیون و خصوصاً اپوزیسیون طرف‌دار کارگران و زحمت‌کشان تعریف می‌کنند، نه تنها نباید سیاست‌هایی را پیشه کنند که مستقیم و غیرمستقیم در جانب‌داری از جناح‌بندی‌های سیاسی حاکم و غیرحاکم و نیز اقشار مختلف طبقه‌ی صاحبان سرمایه معنی پیدا می‌کند، بلکه باید (یعنی: ضرورت سازمان‌یابی طبقاتی و انقلابی کارگران و زحمت‌کشان حکم می‌کند که) از چنان هوشیاری، دریافت و رابطه‌ای برخوردار باشند تا بتوانند از بُروز و تشدید تضادهایِ بین گروه‌بندی‌های طبقه‌ی سرمایه‌دار و جناح‌بندی‌های سیاسی حاکمیت به‌نفع توده‌های کارگر و زحمت‌کش بهره‌برداری نمایند. برای مثال، در شرایط مصیب‌بار کنونی که تعداد بسیار وسیعی از مردم در غرب کشور در اثر زلزله جان و هستی خود را از دست داده‌اند و آن‌هایی هم که زنده مانده‌اند، به‌دلیل عدم کمک‌رسانی لازم به‌مرگ تدریجی محکوم شده‌اند، تکیه روی کیفیت پایین ساختمان‌های «مسکن مهر» همان سیاستی را تقویت می‌کند که دولت روحانی در برابر این پروژه و دولت قبلی پیش گرفته است.

به‌عبارت دیگر، آن‌چه ضرورتاً نیروهای حقیقتاً طرف‌دار مردم کارگر و زحمت‌کش باید روی آن متمرکز شوند و امر تبلیغ، ترویج سازمان‌یابنده در زمینه‌ی آن را فراهم کنند، به‌طورکلی به‌این قرار است:

یک) پرداخت تمامی خسارت‌های وارد به‌کسانی ‌که در اثر تخریب خانه‌های پروژه‌ی «مسکن مهر» به‌لحاظ جانی و مالی و روانی آسیب دیده‌اند.

دو) ایجاد این توقع در مردم آسیب دیده که دولت باید به‌همه‌ی آن کسانی هم که بدون سکونت در خانه‌های «مسکن مهر» و به‌دلیل عدم استحکام لازم سکونت‌گاهای‌شان دچار آسیب شده‌، خسارت بگیرند. ایجاد چنین توقعی به‌شرطی تبدیل به‌نیرویی اثرگذار می‌شود که همراه با ایجاد تخمه‌ی سازمان‌یابی در همین زمینه بین آسیب دید‌گان و نیز تمام کسانی باشد که با آسیب‌دیده‌ها ابراز هم‌دردی می‌کنند.

سه) طرح، تبلیغ و سازمان‌دهیِ این مطالبه که نه تنها پروژه «مسکن مهر» باید طرح اولیه‌اش (یعنی: 1.640.000 واحد) را با کیفیت مناسبِ شرایط جغرافیایی مناطق گوناگون پُرکند، بلکه باید تاآن‌جایی گسترش یابد که بتواند مسئله‌ای به‌نام اجاره‌نشینی را برای مردم کارگر و زحمت‌کش برطرف نماید.

طبیعی است که اگر این طرحِ مطالباتی عمومیتِ نسبی پیدا کند و به‌مطالبه‌ای مردمی تبدیل شود، دولت (از یک طرف) روی نداشتن بودجه برای پرداخت خسارت‌ها و ادامه‌ی پروژه انگشت می‌گذارد، و (از طرف دیگر) با این به‌اصطلاح دلیل که «مردم باید خودشون خونه‌‌ی خودشون رو درست کنن» تا قلابی از آب درنیاید، روی عدم کارآیی ساخت‌وساز دولتی می‌کوبد تا نشان بدهد که این‌گونه مطالبات غیرعملی و تخیلی است. پاسخ به‌این حقه‌ی رایج و بورژوایی بسیار ساده است:

به‌خاطر تأمین مالیِ مطالبه‌ی ایجاد مسکن برای همه‌ی کسانی که با قیمت‌های امروز مثلاً کم‌تر از 8 میلیون تومان در ماه درآمد دارند، روی درآمد کسانی که مثلاً درآمدِ ماهانه‌ی بالای 15 میلیون دارند، مالیات تصاعدی بسته شود. از طرف دیگر نیز، می‌توان مردم را طوری در تعاونی‌های نظارتی سازمان داد که بتوانند با نظارت داوطلبانه برکیفیت و استاندارهای ساخت و ساز در مناطق گوناگون ناکارآمدی دولت را جبران کرد، که آقای روحانی روی آن تکیه می‌کند.

 

*****

فرض کنیم که فضای سیاسی حاکم برجامعه اجازه‌ی شکل‌گیری تشکل‌های کارگری و تعاونی‌های نظارتی و غیرنظارتیِ مردمی را در چارجوب قانون اساسی همین نظام می‌داد؛ در این صورت مفروض: اولاً‌ـ خریداران مسکن مهر با ایجاد تعاونی‌های نظارتیْ این امکان را پیدا می‌کردند که برکیفیت ساخت و ساز و قیمت تمام شده‌ی خانه‌های خود نظارت داشته باشند و در جهت بهبود وارزان‌تر شدن آن بکوشند، وبه‌ویژه روی ایجاد زیرساخت‌های لازمِ شهری اصرار کنند؛ و درنتیجه، به‌واسطه‌ی وقوع زلزله آسیب کم‌تری ببینند. دوماً‌ـ این تشکل‌های کارگری و تعاونی‌های مفروضِ مردمی در شرایط کنونی که زلزله فاجعه به‌بار آورده، دارای این امکان و توانایی بودند که به‌واسطه‌ی سازمان‌دهی اعضای خود در امر گردآوری کمک‌های مردمی، کانالیزه کردن این کمک‌ها در راستای نیازهای واقعی زلزله‌زدگان، و نیز توزیع مناسب کمک‌های گرآوری شده در شهرها و روستاهای گوناگون، زلزله‌زدگان فقیر و تهی‌دست را که به‌واسطه‌ی عدم دسترسی به‌ضروریات اولیه زندگی به‌مرگ تدریجی محکوم شده‌اند، از مرگ حتمی نجات بدهند.

به‌هرروی، ازآن‌جاکه یکی از مهم‌ترین عواملی که آثارِ زیان‌بار حوادث طبیعی و حتی غیرطبیعی را تشدید می‌کند، عدم سازمان‌یافتگی مردمِ کارگر و زحمت‌کش در امر نظارت و کمک‌رسانی است؛ از این‌رو، می‌توان چنین نتیجه گرفت که آن عامل بسیار مهمی که خسارات ناشی از زلزله‌ی اخیر را افزایش داده است، بگیروببند و سرکوب‌های کارگری و مردمی است که مانعِ سازمان‌یابی کارگران و زحمت‌کشان بوده است. بدین‌ترتیب، نه تنها دولتِ روحانی یا احمدی‌نژاد، نه تنها همه‌ی دولت‌های تاکنونی و بعدی، و نه تنها نظام سیاسی جمهوری اسلامی، بلکه عنصر ذاتی این شیوه‌ی حکومتی (یعنی: نظام سرمایه‌داری) است که باید زیر سؤال برود تا امکان ایجاد آلترناتیوی برای آن فراهم گردد. این مسئله‌ای است‌که گردانندگان نظام نیز به‌آن واقف‌اند، و به‌همین دلیل ـ‌هم‌ـ ضمن ابراز موافقت ضمنی و تدریجی با پروژه‌ی مسکن مهر (که می‌بایست مسئله‌ی اجاره‌نشینی بیش از 20 میلیون نفر را حل می‌کرد)، کمبودها در این زمینه را به‌گردن دولت قبلی می‌اندازند که درحالِ حاضر فاقد هرگونه مسئولیت و توان اجرایی است. اما این آلاکلنگْ ناگزیر دو طرف دارد؛ و وابستگان به‌دولت قبلی نیز واکنش نشان می‌دهند تا احتمال رشد آگاهی و سازمان‌یابی طبقاتی را به‌بازیِ «انتخاب» بین و بد و برتر تقلیل دهند. درحالی که روحانی از عدم وجود تسهیلات زیربنایی (مانند مدرسه، مسجد، ژاندارمری و غیره) در مناطقی که مسکن مهر در آن ساخته شده است، شکایت می‌کند تا خاصه‌های ضدانسانی کلیت نظام سرمایه‌داری را به‌گردن دولت قبلی بیندازد، احمدی نژاد هم در مقابل با استفاده از همان شیوه، نظام سرمایه‌داری را فرافکنی می‌کند، با ابراز دلسوزی و طرف‌داری از مردم، می‌گوید: «گفتن آقا [ساختمان‌های مسکن مهر] مدرسه نداره، پاسگاه نداره، مسجد نداره! اولاً برا همه طراحی شده، جانمایی شده [و] بخشی از آن‌ها [هم] ساخته شده و آماده است. بخشی تو طراحی بوده، شروع شده. چهارتاش را هم شما بسازین. این‌که می‌گه چرا همه‌ چیز صددرصد آماده نشده و تحویل ندادن. ما هم ادعا نکردیم، [چون] این یه پروژه‌ی درحال حرکته. حالا جالبه تو یک قلم دولت فعلی فقط 5000 میلیارد تومان از زمین‌های مسکن مهر رو فروخت. خوب، این مسکن مهر اُمد [که] این زمین‌ها ارزش پیدا کردن؛ و این زمین‌ها جزءِ طرحه. آقا فروختین، خوب خرجِ خودش کنین! خرجِ زیربناهاش کن دیگه،... رفتن دوباره قیمت‌ها رو بردن بالا، از مردم پول گرفتن بابت این‌ها.... با 5000 میلیارد کل مدارس و مساجد مسکن مهر درست میشه دیگه. چرا بردین جای دیگه؟ از جیب مسکن مهر می‌خورین، بعد فحشش هم می‌دید؟... همون 12000 میلیارد تومنی که مردم تا حالا قسط برگردوندن، این رو ندادن به‌مسکن مهر؛ گذاشتن تو حساب بانک مسکن، داره با سود بالا به‌جاهای دیگه وام می‌ده!... یا می‌گن مشتری نداره. خوب، وقتی شما می‌زنین تو سرش، قیمت رو می‌برین بالا، توهین به‌مردم می‌کنین؛ بعد انتظار داری صف هم بکشن پشتِ دفترت!؟... البته بعضی جاهم می‌خوان نگهدارن تا گرون‌تر [بفروشن]»{از دقیقه 17 و 47 دقیقه به‌بعد}.

صرف‌نظر از این‌که احمدی‌نژاد، روحانی و دیگر رؤسای جمهور تا چه حد به‌طور آگاهانه ویا‌ با برنامه نقشِ بد و بدتر را به‌راه می‌اندازند تا علاوه‌بر بگیر و ببندهای پلیسی‌ـ‌امنیتی، به‌لحاظ ایدئولوژیک هم در مقابل آگاهیِ سازمان‌یابنده‌ی طبقاتیِ مردم کارگر و زحمت‌کش مانع ایجاد کنند؛ اما حقیقت این است‌که کنش و واکنش این جماعت (حتی بدون وقوع زلزله‌ی اخیر و حتی بدون هرگونه زدوبندی)، یکی از خاصه‌های حکومت‌هایی است‌که به‌اصطلاح انتخاباتی محسوب می‌شوند و جای بعضی از مهره‌های سیاسی به‌طور دوره‌ای عوض می‌شود. گرچه شیوه‌ی حکومتیِ احمدی‌ نژاد و روحانی متفاوت است، و یکی از این تفاوت‌ها در برخورد با پروژه‌ی «مسکن مهر» خود می‌نمایاند؛ اما همان‌طور که بالاتر هم اشاره شد، عمده‌ترین مسئله‌ی آن‌ها نرخ سود و میزان انباشت سرمایه است. تفاوت در این است‌که احمد‌ی نژاد می‌خواست با راه‌اندازی پروژه‌‌هایی مانند «مسکن مهر» و حذف نسبی اجاره‌ای که کارگران بابت مسکن می‌پردازند، از هزینه‌ی تجدید تولید نیروی کار بکاهد تا در قالب کمک به‌مردم، به‌صاحبان سرمایه یارانه بدهد؛ اما روحانی با سفت‌تر کردن پیچ سیاست‌های نئولیبرالیستی، دمیدن در بوق حذف تحریم‌ها و تبلیغ رونق اقتصادیْ ترجیح می‌دهد که ضمن پرداخت مستقیم یارانه به‌صاحبان سرمایه، با توقف تدریجی پروژه‌ی «مسکن مهر» در مقابل رکودْ به‌طورکلی و به‌ویژه در مقابل رکود در بخش ساختمان نیز سیاست‌ورزی کند.

گذشته از این واقعیت غیرقابل انکار که احمدی نژاد هم به‌نوبه‌ی خود، در دوره‌ی 8 ساله‌اش، سرکوب و بگیروببندهای سیاسی و کارگری را شدت بخشید؛ اما این تفاوت در سیاست‌های راه‌گشا به‌افزایش نرخ سود و انباشتِ شدید‌تر سرمایه ـ‌‌گرچه مشروط به‌حداقلی از هم‌سویی طبقاتی و نیز ارتباط و دریافت کارگری‌ـ اما به‌لحاظ طرحِ مطالبات کارگری می‌تواند مورد بهره‌برداری قرار گیرد و سازای زمینه‌‌ی مناسبی برای سازمان‌یابی طبقاتی باشد. روش کار بدین‌ترتیب است که با انگشت گذاشتن روی شعارهای عدالت‌خواهانه‌‌ـ‌ماوراییِ احمدی نژادی (که کُنه آن‌ها بورژوایی است)، تعبیر و تفسیری زمینی، کارگری و طبعاً دگرگونه‌ای از آن باید ارائه داد تا کارگران بتوانند ضمن این‌که دست به‌اقدامی غیرقانونی نمی‌زنند و مقدمتاً از خطِ قرمزهای نظام نمی‌گذرند، درعین‌حال مطالبه‌ای مطلوب‌تر را پیش بکشند و عملاً گامی در مقابله با سازمان‌ناپذیری و تشکل‌گریزی فی‌الحال موجود بردارند.

صرف‌نظر از جنبه‌های گوناگون و صورت‌های متفاوت و متنوعِ چنین شکلی از طرح مطالبات کارگری، و نیز صرف‌نظر از چگونگی طرح و پیش‌بُرد چنین شعارهایی در مناطق مختلف مملکت که قطعاً در هر منطقه‌ای ویژگی می‌گیرد و لازمه‌ی تشخیص ویژگی آنْ حضورِ فعال و مرتبط در همان منطقه است؛ اما در مورد پروژه‌ی «مسکن مهر» می‌بایست با اشاره به‌‌شعارهای دارودسته‌ی احمدی نژاد (که این روزها طنین بیش‌تری هم پیدا کرده است)، نه تنها در مقابل تعطیلی تدریجی این پروژه و خصوصی‌سازی آن ایستاد، بلکه به‌واسطه‌ی اشکال گوناگون فشارِ ممکنِ قانونیْ خواهان گسترش بیش‌تر، بهبود کیفیت و نظارت براجرای آن نیز بود.

 

*****

با توجه به‌این‌که بنا به‌برآورد و هم‌چنین شواهد بسیار، بیش از 90 درصد قربانی‌های زلزله‌ی اخیر، مردمِ روستاهایی بودند که دست‌رسی چندانی هم به‌آپارتمان‌های پروژه‌ی «مسکن مهر» نداشته‌اند؛ با توجه به‌این واقعیت آشکار ‌که نوحه‌سرایی‌ دولتی‌ها درباره‌ی فراوانیِ تخریب و کشتار در آپارتمان‌های «مسکن مهر» ادامه‌ی همان تبلیغاتی است‌که از ابتدای روی کار آمدن روحانی نسبت به‌پروژه «مسکن مهر» پیش گرفتند و اینک خودرا را هم‌راه با بی‌کفایتی‌های‌شان در امر کمک‌رسانی و پشتیبانی لجیستیکی، پشت زلزله و انبوه قربانی‌ها پنهان کرده‌اند؛ و بالاخره با توجه به‌این که پروژه‌ی «مسکن مهر» بخشی از مردم کارگر و زحمت‌کش را از اجاره‌نشینی خلاص کرد و همین امر می‌تواند از سقوط اخلاقی آن‌ها اندکی بکاهد و زمینه‌ساز سازمان‌یابی صنفی‌ـ‌طبقاتی باشد؛ این سؤال پیش می‌آید که چرا بسیاری از افراد و گروه‌هایی که خودرا چپ و حتی کمونیست می‌دانند، طی سه‌ـ‌چهار روزِ آغازین زلزله همان حرف و حدیث‌هایی را (گرچه با زبانی به‌اصطلاح خلقی‌تر) تکرار کردند که دولتی‌ها کوک می‌کردند؟

شکی در این نیست پاسخِ ‌این سؤالِ بسیار جدی و اساسی را نمی‌توان تنها در حوزه‌ی معرفت‌شناسی و بی‌اطلاعی و مانند آن جستجو کرد. بنابراین، همانند بسیاری از کنش و واکنش‌های بشری، چاره‌ای جز این نداریم که در آن مناسباتی جستجو کنیم که به‌هرصورت متضمن اجتماعی بودن و عمل کردن آد‌م‌ها به‌مثابه‌ی کسانی است ‌که دارای هیبت (و نه الزاماً کیفیت) بشری هستند: مناسبات تولید اجتماعی و مناسبات اجتماعی تولید. طبیعی است‌که این جستجو باید در ایران انجام شود؛ اما ازآن‌جاکه من در ایران نیستم، الزاماً به‌آن داده‌هایی استناد (و در واقع: تکیه) می‌کنم که از طریق اخبار رسمی و گفتگو با دوستان به‌آن رسیده‌ام.

منهای تحلیلِ گروه‌هایی که چشم‌بسته و همواره سرنگونی‌طلب هستند و هربحث و گفتگوی دیگری را سازش‌کارانه ورچسب می‌زنند و چهل سال است که درباره‌ی ابعاد مختلف بحران در ایران جنجال راه اندخته‌اند و قول سرنگونیِ فردایِ جمهوری اسلامی را می‌دهند؛ اما بنا به‌مشاهدات و تحلیل‌های اقتصادیِ رسمی و غیررسمی وضعیت اقتصادی در ایران بیش از این‌که بحرانی باشد، درحال رکود به‌سرمی‌برد. شاخص‌ترینِ نشانه‌ی این رکود عمومیِ اقتصادیْ رکودِ ساختمان‌سازی است که نه تنها توقف نسبیِ ساخت و ساز را به‌همراه داشته، بلکه ساختمان‌های ساخته شده را نیز روی دست مافیای بسازو‌بفروش بدون خریدار گذاشته است.

براساس همین وضعیت است‌که این باور (صرف‌نطر از غلط ویا درست بودن آن) شکل گرفته که اگر رشته‌ی ساخت‌وساز از رکود خارج شود و دارودسته‌ی بسازوبفروش‌ها (که بیش‌تر به‌‌شیوه‌ی مافیایی کار و رفتار می‌کنند)، جان تازه‌ای بگیرند و بتوانند از رکود خارج شوند، به‌دنبال آنْ کلیت اقتصاد نیز از رکود خارج شده و دوره‌ی رونق را آغاز خواهد کرد. این نیز ناگفته نماند که دولت روحانی از همان بدو به‌دست گرفتن سکان قدرت اجرایی، در مخالفتش با پروژه‌ی «مسکن مهر»، به‌طور مستقیم و غیرمستقیم این باور را دامن زد که اولاً‌ـ خروج بخش ساخت‌وساز از رکودْ سرآغاز رونقی عمومی خواهد بود؛ و دوماً‌ـ مهم‌ترین عامل به‌وجود آمدن رکود و به‌ویژه تورمْ همین «مسکنِ مهرِ» احمدی‌نژادی بوده است. در نتیجه‌ی داده‌هایی از این دست (که به‌طور موذیانه‌ای توجیه‌کننده‌ی ذات نکبت‌بار نظام سرمایه‌داری است)، خرده‌بورژوازیِ هدونیست‌ـ‌هالیودیِ علاقمند به‌رنگ و جنبش سبزِ که درعین‌حال در دولت روحانی نیز ادغام شده و مجذوب آن گردیده است، با تنفری که از کارگر و مبارزات کارگری دارد، در انتظار رونقی که معنایی جز افزایش رانت‌های قابل خوردن ندارد، شیپور به‌دست گرفته تا در قالب مخالفت با جناح مخالف (یعنی: دارودسته‌ی احمدی نژاد) با هرآن چیزی مخالفت کند که نفع کوچکی هم برای مردم کارگر و زحمت‌کش دارد.

بدین‌ترتیب بود که این خرده‌بورژوازیِ «نوپا» (به‌مثابه‌ی چهره‌ی بارز خُرده‌رانت‌خوار که از قضا در همین نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته و به‌طور سرسام‌آوری هم رشد کرده است)، در الاکلنگی که با آن بخش از بورژوازی که توسط روحانی نمایندگی می‌شود، چنان تصویر شیطان‌گونه‌ای از پروژه‌ی «مسکن مهر» ارائه داد که سکونت در این ساختمان‌ها عملاً به‌عنصری تحقیرآمیز تبدیل شد. اما از سوی دیگر، آن‌چه به‌شکل صراحتاً بیان نشده‌ای به‌پادزهر این عنصر تحقیزآمیز بدل گردید، افزایش تدریجی قیمت‌ این ساختمان‌ها از سوی دولت بود تا ضمن «رفع تحقیرِ» سکونت در ساختمان‌های «مسکن مهر»، خرید و فروش ظاهراً غیرقانونی آن نیز رواج بگیرد و پایین‌ترین رده‌ی مافیای بسازوبفروش را نیز به‌عنوان پیش‌تازِ رونق در ساختمان‌سازی به‌تکاپویی سودافزا و خرده‌رانت‌خوارانه بیندازد. اما آن‌چه اتحاد شومِ خرده‌بورژوازی رانت‌خوار با بورژوازی غرب‌گرا (به‌نمایندگی روحانی) را از زدوبندها و سیاست‌بازی‌های نیمه پنهان نسبت به‌»مسکن مهر» بیرون آورد و به‌یک مسئله‌ی علنیِ به‌اصطلاح ملی تبدیل کرد، زلزله در غرب کشور و کرمانشاه بود که این فرصت را به‌روحانی داد تا سیاست آتی دولت را درباره‌ی ایجاد رونق در بخش ساختمان‌سازی و رابطه‌ی آن با «مسکن مهر» را به‌صراخت بیان کند: «هرچی ما بتونیم به‌مردم کار رو واگذار کنیم، بهتر انجام میدن، زودتر انجام میدن، ارزان‌تر انجام میدن، دقیق‌تر انجام میدن... بنابراین، این راه درسته؛ مردم باید خودشون خونه‌ی‌ خودشون رو درست کنن؛ منتها مردم...».

با همه‌ی این احوال، اما هنوز به‌این سؤال جواب نداده‌ایم که چرا بسیاری از افراد و گروه‌هایی که خودرا چپ و حتی کمونیست می‌دانند، طی سه‌ـ‌چهار روزِ آغازین زلزله همان حرف و حدیث‌هایی را (گرچه با زبانی به‌اصطلاح خلقی‌تر) تکرار کردند که دولتی‌ها کوک می‌کردند!؟

ساده‌ترین پاسخ به‌این سؤال را می‌توان با توجیهات به‌اصطلاح دیالکتیکی این‌ طور داد که به‌هنگام وقوع حوادث فاجعه‌بار طبیعی تضادهای طبقاتی برای زمانی کوتاه فرعی می‌شوند؛ و چه‌بسا دولتی‌های و ضددولتی‌ها با صدای و شیوه‌هایی هم‌گون با فاجعه طبیعی روبرو شوند! اما حقیقت غیر از این است؛ چراکه همین افراد و گروه‌های چپ در برابر احتمال نه چندان ناچیز بروز زلزله‌ای به‌مراتب دهشت‌بارتر از زلزله‌های 50 سال اخیر در تهران سکوت کرده و در این زمینه برخلاف جریان سیاسی حاکم و نظامی که پشتیبان آن است (یعنی: نظام سرمایه‌داری)، حرف چندانی نمی‌زنند و براساس تضادهای واقعی حرکت نمی‌کنند. در این مورد پیش‌بینی می‌شود که وقوع زلزله‌ی 7 ریشتری در تهران بیش از یک میلیون کشته‌ی ناشی از زلزله و چه‌بسا 4 میلیون قربانیِ ناشی از انفجار در شبکه‌ی گاز در منطقه‌های فقیرنشین که فاقد شیرهای ایمنی و یک‌طرفه هستند، خواهد داشت. به‌هرروی، اگر وقوع حوادث طبیعی دهشت‌بار تضاد عمده‌ی کار و سرمایه را به‌طور موقت فرعی می‌کند؛ برمبنای همین قانون‌مندی هم احتمال وقوع فاجعه‌ای در آینده که اساسی‌ترین دلیل وقوع آن وضعیت سودبری کنونی سرمایه است، باید از زاویه منافع مردم کارگر و زحمت‌کش و نیز از زاویه سازمان‌یابی طبقاتی آن‌ها در مقابله با بروز فاجعه‌ای فعلیت داشته باشد که علت‌العلل جنبه‌ی فاجعه‌آفرینی آنْ سوخت‌وساز کنونی طبقه‌ی صاحبان سرمایه و دولتی است‌که دفاع از آن را در مقابل مبارزه‌جویی طبقه‌ی کارگر به‌عهده دارد.

بالاخره، جواب این سؤال که چرا بسیاری از افراد و گروه‌هایی که خودرا چپ و حتی کمونیست می‌دانند، طی سه‌ـ‌چهار روزِ آغازین زلزله همان حرف و حدیث‌هایی را تکرار کردند که دولتی‌ها کوک می‌کردند، چیست؟

برای پاسخ به‌این سؤال باید به‌کنش و واکنش‌های سیاسیِ ـ‌مثلاً‌ـ ده سال اخیر این چپ نگاه کرد که اساساً واکنشیْ و عکس‌العمل‌گونه بوده است. مسئله از این قرار است‌که چپ‌ها (و به‌ویژه چپ‌های مقیم خارج) در مقابل هرگونه کنشِ سیاسیِ داخل کشوری، منهای جنبه‌ی طبقاتی و بارِ تاریخیِ آن، واکنشِ آکسیونیستی و به‌اصطلاح حمایتی از خود نشان می‌دهند؛ و از آن‌جاکه بیش‌ترین کنش‌های سیاسیِ ده سال‌ گذشته از طرف خرده‌بورژوازی خرده‌رانت‌خواری بوده که با فرهنگِ هدونیستی‌ـ‌هالیودی‌ و غرب‌گرایانه‌اش تصویر قلب را با هزینه‌ی بالای 20 میلیون تومان روی تخم چشم‌اش خالکوبی می‌کند، چپ‌ِ واکنشی و آکسیونیست نیز به‌واسطه بی‌ربطی خود به‌مبارزات ‌مردم کارگر و زحمت‌کش، چاره‌ای جز دنباله‌روی از همین کنش‌گرانِ عمده‌ی داخلیِ خرده‌بورژوا نداشته است. نتیجه این‌که خرده‌بورژوازی رانت‌خوارْ به‌دنبال بخشی از بورژوازی می‌دود که از سبز به‌بنفش تغییر رنگ داده، و چپِ آکسیونیست نیز علی‌رغم ادا و اصول‌هایی که به‌هنگام انتخابات از خود بُروز می‌دهد، به‌دنبال همین خرده‌بورژواهایی می‌دَود که دولت بنفش را به‌سریر قوه‌ی اجرایی رسانده‌اند.

اما همان‌طور که بالاتر هم اشاره کردم، همه‌ی این‌ها نمی‌تواند صرفاً معرفت‌شناسانه و بَری از بستگی طبقاتی باشد. به‌عبارت دقیق‌تر: هم آکسونیسم افراد و گروه‌های چپ ریشه در هم‌بستگی طبقاتی‌ـ‌خرده‌بورژوایی دارد و هم تهاجمِ بدونِ آلترناتوِ بهبودبخشنده به‌پروژه‌ی «مسکن مهر» ناشی از ریشه، هم‌بستگی و گرایش نظری‌ـ‌ایدئولوژیک‌ـ‌خرده بورژوایی کلیتِ چپ است.

اما مشکل این است تا از سرِ احساس رفاقت با دوستان چپ‌ در مورد ریشه‌ها و گرایش‌ آکسیونیستی‌ حرف می‌زنیم، بلافاصله می‌گویند:

«چه باید کرد»؟ تو بروجلو ماهم دنبالت می‌آییم! کتاب و مقاله دردی رو دوا نمی‌کنه، باید کاری کرد!؟

همه‌ی این‌ها نشان دهنده‌ی برداشت آکسیونیستی‌ـ‌خرده‌بورژوایی از کارِ انقلابی و مبارزه‌ی طبقاتی است؛ هم‌چنان‌که تهاجم انفعالی و آکسیونیستی برعلیه پروژه‌ی «مسکن مهر» نیز به‌بهانه‌ی مقابله با احمدی نژاد، انفعالی‌ـ‌آکسیونیستی است؛ و ـ‌چه‌بسا‌ـ ناخواسته برعلیه مردم تهی‌دست عمل می‌کند که اغلب از صفوف کارگران و زحمت‌کشان برخاسته‌اند.

*****

ازآن‌جاکه رفقایی مثل عباس فرد حرف‌های قابل مطالعه‌ای در این زمینه زده‌اند و من این حرف‌ها را درست و ادامه‌ی این نوشته می‌دانم؛ از این‌رو، به‌جای تکرار حرف‌هایی که قبلاً مکتوب شده‌اند، لینک 3 مقاله را می‌آورم که اگر خواننده‌ی کنجکاو میلی به‌ادامه‌ی بحث داشته باشد، بتواند به‌این لینک‌ها مراجعه کند:

درباره‌ی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران

درباره‌ی «تدارک کمونیستی»،

درباره ی سازمانیابی كارگری - کمونیستی و تفاوت آن با «تشكیلات» سیاسی

 

پانوشت:

[1] نقل‌‌ گفته‌های دوستم به‌معنی و از روی حافظه است.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top