خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
در بندهای «بالا»ی زندان قصر که محل نگهداری سران شناخته شده گروه ها بود(و به اصطلاح از آنجا بود که خط داده می شد) مجاهدین به زعامت مسعود و فدائیان با رهبری بیژن، ملل اسلامی با سرکردگی...، هیئت های موتلفه با پرچم داری حاج مهدی عراقی، حزب توده با صدارت علی خاوری و....
کسانی که در این دوران در بند شش زندانی بودند و با صفر قهرمانی قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران در زندان گپ و گفت داشتند بیاد می آورند که «صفرخان» یک اصطلاحی داشت می گفت فلانی « ر » است. حرفِ « ر » مخفف «رهبر» بود یعنی کسی که خط می دهند و دیگران را به عملکردی مشخص وا می دارند. مثلا وقتی کسی شروع می کرد خیلی با این و آن راه می رفت و حرف می زد«خان» می گفت «طرف ر شده»
اما جریان دیگری هم وجود داشت که گذشته را به نقد می کشید، در فهم و درک مسائل می کوشید اصول علمی-فلسفی را در نگرش و تحلیل ها لحاظ کند. در گروه مجاهدین مثال مشخص مصطفی[جوان خوش دل] و کاظم [ذوالانوار] از این دسته بودند.
****************************************
اعدام نه نفر در تپه های اوین
«وامانده در عذابم انداخته ست»
صبح فردای روزی که کشتار تپه های اوین روی داد؛ یک اکیپ از سران بازجویی و تشکیلات «ضد خرابکاری» ساواک به درِ سلول هایمان آمدند و بی پرده پوشی از جنایت شان حرف زدند و روزنامه دروغ پردازی شان را برای خواندن خبر جنایت بما دادند.
داشتم توی سلول راه میرفتم که صدای پا شنیدم. این صدا با صدای پای نگهبان کشیک و گاری توزیع غذا فرق داشت. چند نفر با هم راه می رفتند. صدا، صدای دمپایی تعدادی زندانی در حال انتقال نبود. در سلولم باز شد حسین زاده که حالا رئیس کل همه بازجوها بود، عضدی که سرِ سر بازجوها بود، تهرانی و چند نفر دیگر در پشت سرشان صف کشیدند. حسین زاده لباس رسمی کت و شلوار و کراوات پوشیده و عینک دودی به چشم داشت. آمد داخل سلول. چند نفر در آستانه در ایستادند. و بقیه در حالیکه هم سرک می کشیدند و هم حالت خبردار بخود می گرفتند در پشت سرش دهانه راهرو را پر کردند. سلول من تا جایی که بیاد می آورم ردیف اول و از جهت ورودی به بند انفرادی، و اولین سلول بود(بندی که در رژیم بعدی به 209 معروف شده). ما انتقالی های(پنجاه و سه نفر) اولین مهمانان این «هتلِ» مجلل اسرائیلی ساخت بودیم. شاید به همین مناسبت که من اولین سلول بودم حرفهای سرکرده قاتلین(حسین زاده)در برابر سلول من طولانی تر بود. چون بعد از من به سلول کناری رفتند. و همینطور ادامه دادند. اما کمتر معطل کردند.
او روزنامه را از دست یکی از عیادیش گرفت و بسمت من نگه داشت و درحال حرف زدن، چوب تعلیمی ش را تکان میداد. من نگاهم را به روزنامه تا شده انداختم. با شروع صحبت او عناوین نصفه نیمه را دریافتم «نه نفرتون را زدیم. شماها هم در نوبتید». با شنیدن خبر «نه نفر تون» گلویم از خشکی سوخت. اما حالا وقتش نبود که حالت تاثر مرا این صف جانیان ببینند. از همین رو در حالی که کمی حالت ایستادنم را بی قید کردم و پوزخند زدم. ما چند ماه بود در این سلول ها بودیم. بدون هواخوری بدون امکانات و همه بصورت انفرادی. حالا این مردک جانی داشت برای مان رجز می خواند. که کُشتیم و می کُشیم. پوزخندم را دید یا نه؛ توجه نکرد. من نفهمیدم. اما عضدی و بخصوص تهرانی با چهره شان عتاب و خطاب(خفه شو) بخود گرفتند. حسین زاده از«زندان کشیدن بی دردسر نداریم» حرف زد.(یعنی نمی گذاریم راحت زندان بکشید) و از جوخه های مرگ حرف زد. ترَهاتش احساسی جز نفرت در من بیدار نکرد. در آخر حرف هایش اضافه کرد «منتظر باش؛ خدمتت می رسیم. نوبتِت نزدیک...» در دلم گفتم «گور باباتون»: (ما را ز سر بیرده می ترسانی // گر ما زه سرِ بریده می ترسیدیم // در کوچه ی عاشقان نمی رقصیدیم)
این هم برای خودش روزی بود بیاد ماندنی از روزهای زندان من. انگار که این جانی ها هر از چند گاهی می آمدند که انگیزه های ما را تقویت کنند و بر نفرت و خشم ما از خودشان اضافه نمایند. وقتی از سلول من بیرون رفتند و در سلول را بستند تازه اسامی را روی روزنامه بزمین انداخته شده دیدم. تمام تنم احساس درد و انقباض شدیدی داشت. از حالت ایستادنم و از پوزخند زدن و سکوتم حس درونیم در برابر این جانیان راضی بودم. بی تردید برای مرگ قبل از اینها آمادگی داشتم. مرگ در مبارزه را باعث سرفرازی می دانستم، آگاهانه می خواستم جانم را در راه آرمانهای انسانیم بدهم.
از سلول پهلوئیم صدای حرف زدنشان را می شد از لوله روشویی شنید. ایرج از بچه های سیاهکل همسایه ی زندانی من بود. ما باهم از همین راه آب با هم گفتگو داشتیم. البته یاد گرفته بودیم که آب سیفون توالت استیل را خالی کنیم و از آن طریق مطمئن تر با هم حرف بزنیم. او کمی بعد از رفتن بازجوها از سلولش بسراغ من آمد که با هم حرف بزنیم. بشدت از خبر و کشتار رفقای مان متاثر بود. خیلی بغض داشت و بشدت می گریست. برایش شعر آرش را که از خودش یاد گرفته و حفظ کرده بودم خواندم. «زندگی آتش گهی دیرنده پا برجاست.// گر بیافروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست // . . . . حرف زدن هر دویمان را قدری آرام کرد. این جا بود که؛ غم مان به خشم و نفرت و میل به ستیز می انجامید.
مصطفی جوان خوش دل. کاظم ذوالانوار؛ مردانی جان برکف در راه آزادی خواهی و رهایی از این استبداد نکبت بار. عباس سورکی؛ (سلحشوری آزاد اندیش) (پاپا جان. عزیز ما مردی با مهر و عشق به آینده و مبارزی نمونه)، عزیز سرمدی؛ قهرمانی ایستایی ناشناس. سعید(مشعوف)کلانتری بزرگ مردی که دیر آشنایش بودم و از مهر و تجاربش آموخته ها داشتم. حسن ضیا ظریفی، زمانه ساز و زمانه دانی که در بند محدوده های بسته جای نمی گرفت. بسیار درس ها برای یاد دادن به نسل مبارزین بعدی داشت.
و بیژن؛ هنرمند و متفکری که تلاش بسیار داشت باحفظ ارجمندی گذشته اش تئوری های جدید را باز تعریف و مبارزات سیاسی و جریانات زندان را «رهبری» کند. او که تجاربی از حزب توده و جبهه ملی دوم و محاکمات و زندان های متعددی را با خود همراه داشت، در زندان تلاش می کرد به طرفداران نظریاتش سرو سامانی خود اندیشیده بدهد. می کوشید در مناسبات درون زندان با نرمش هایی ارتباطی، دوستانی داشته باشد. کسانی نه در تشکل زیر مجموعه اش بلکه در دایره ای وسیع تر برای تعاملات با ملاحظاتی که در مشی سیاسی ش جا داشت. بیژن چنانکه پیداست و همه می دانند اهل قلم و انتشارات بود. او بواسطه تجارب و دامنه ی دانش تحصیلی ش به نگارش جزوه هایی پرداخت و آثار چندی بوجود آورد.
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
یاد همین انتقال اخیر از زندان قصر به اوین در چند ماه پیش(پائیزسال53) افتادم: در صفِ سوار شدن به مینی بوس، چند نفر قبل از بیژن سوار شدم، او سوار همان ماشینی شد که من را هم سوار آن کرده بودند. وقتی بیژن آمد جایی برای نشستن نبود. دو سه نفر سرپا ایستاده بودند. سقف ماشین کوتاه بود و ایستاده ها باید خیلی خم می شدند. چند نفر بلند شدیم که جایمان را به او بدهیم. قبول نکرد که جای کسی بنشیند. دستش را به پشت سر من انداخت و لبِ صندلی من نشست. احساسی از دوستی و احترام متقابل و همبستگی در میان همبندیان را با هم می زیستیم! او تا رسیدن به در زندان اوین(که هنوز چشم بند نداشتیم)با شوخ طبعی هایش به جمع «حال» می داد. در کنار هم گرمای هم شانه بودن و دوش بدوش هم تاب آوردن و تا اینجای مبارزه آمدن را در ذهن مان می پروردیم. اینک سرنوشت یکی را با قتل و اعدام رقم زده بودند و سرنوشت یکی در ابهام آینده ای با تهدید به مرگ رقم می خورد. هرچه بود همه از پدیده های مبارزه بود.
*****
آنها را کشتند و ما ماندیم . با شعر و سرود و همدلی از راه «مورس زدن» و پیغام ایستادگی دادن بهم. ماهها در سلول های انفرادی تاب آوردیم و ماندیم. ماندیم تا چگونه با آینده ای در«راه پر مخافت این ساحل خراب» مواجه شویم. و چه چیزی را انتخاب کنیم. و از کدام ورطه های سقوط بپرهیزم و جان و اندیشه مان را بپالائیم و آرمان خواهی مان را به عمق ببریم و راههای پیوندی عمیق را با «توده ها» بسازیم و طی کنیم. بلندای آیند در گروِ همین انگاشت ها و گام های ما بوده و هست!
«وامانده در عذابم انداخته ست»...
«امدادی ای رفيقان با من»...
فرياد می زنم:
يكدست بی صداست
من، دست من كمك ز دست شما می كند طلب
فرياد من شكسته اگر در گلو، وگر
فرياد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فرياد می زنم .
(نیما 1331)
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلمویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه