تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
در خدمت جنگهای امپرالیستی، برعلیه مبارزهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان
از این مقالهی نسبتاً کوتاه میتوان دو نتیجه گرفت که نویسنده نگرفته است. یکی از این دو نتیجهگیری عمدتاً تحلیلی و دیگری عمدتاً عملی است. نتیجهی عمدتاً تحلیلی از این قرار است که: اولاًـ تروریسم «نوین» یکی از شاخههای نسبتاً با اهمیتِ کسب و کار بورژوازی امروز است؛
و دوماًـ این دریافت و باور که بورژوازی با نادیده گرفتن بسیاری از شواهد و بهطورکلی بهاشکال گوناگون تروریسم «نوین» را جان میبخشد، بیراه نیست.
تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
نیرویی در خدمت جنگهای امپرالیستی ـ برعلیه مبارزهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان
نویسنده: عاموس Amos
منبع:اینجا
ترجمه: آزاده ادیب
یادداشت مترجم:
صرفنظر از امکان ویا عدم امکانِ شرح همهی عواملی که تروریسمِ بهاصلاح نوین را شکل داده و شکل میدهند، این هیولای ظاهراً آسمانی را در یک عبارت کوتاه و ترکیبی میتوان چنین تعریف و تصویر و تبیین کرد: تروریسم «نوین» جایگزینِ مبارزهی طبقاتی در شرایطی استکه نظام سرمایهداری بهمنحطترین درجهی تاکنونیاش درغلطیده و هرچه عمیقتر در این لجنزار وارونهی تاریخ فرومیرود[1].
اهمیت مقالهی حاضر در این استکه تروریسم «نوین» را زائدهی نظام سرمایهداری در کلیت آن و بهزیان مبارزهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان میفهمد؛ و مانند بسیاری از چپهای کمونیستنمای سابق (که امروزه در جانبداری از بورژوازی غربی و شرقی بهگونهی پوشیدهای باهم میستیزند)، بهفریب دمکراسی تن نمیدهد و ماهیت بورژوایی و طبعاً ضدکارگری آن را افشا میکند. انگیزهی ترجمهی این مقاله، صرفنظر از کمبودهایی که دارد، همین جهتگیری طبقاتی آن است که کمتر با چنینن صراحتی بیان شده است.
از این مقالهی نسبتاً کوتاه میتوان دو نتیجه گرفت که نویسنده نگرفته است. یکی از این دو نتیجهگیری عمدتاً تحلیلی و دیگری عمدتاً عملی است. نتیجهی عمدتاً تحلیلی از این قرار است که: اولاًـ تروریسم «نوین» یکی از شاخههای نسبتاً با اهمیتِ کسب و کار بورژوازی امروز است؛ و دوماًـ این دریافت و باور که بورژوازی با نادیده گرفتن بسیاری از شواهد و بهطورکلی بهاشکال گوناگون تروریسم «نوین» را جان میبخشد، بیراه نیست.
و اما نتیجهگیریِ عمدتاً عملی نمیتواند جز این باشد که مقابله با تروریسم بهاصطلاح نوین از همان مسیری گذر میکند و با همان راهکارهایی همراه است که مبارزه با کلیت نظام سرمایهداری میطلبد: تدارک هرچه گسترهتر سازمانیابی طبقاتی و کمونیستی تودههای کارگر و زحمتکش در هرگوشهای از جهان که ممکن است[2].
*****
شاید حملات ترویستی اخیر در فرانسه و بلژیک بیانکنندهی مشکلاتی باشد که «دولت اسلامی» در عرصهی جنگ عراق و سوریه با آن مواجه شده است، اما حملههای غیرمنتظرهی مرگبار بهمردم کشورهای مرکزی سرمایهداری بهسرعت درحال تبدیل شدن بهیکی از واقعیتهای روزمرهی زندگی است؛ درست همانگونه که کشورهای سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان، ترکیه، لیبی، نیجریه، سومالی، سودان و بسیاری از دیگر کشورهاْسالها درگیر جنگی بودهاند که امروزه درحال گسترش نیز میباشد. بهطور خلاصه تروریستها «جنگ را بهخانه بازگرداندهاند»، و حتی اگر داعش بهلحاظ نظامی در منطقهی «خلافتِ» خود تضعیف شود، نشانههای زیادی دلالت براین دارند که نفوذ این گروه ویا گروههای مشابه آن در آفریقا و جاهای دیگر درحال گسترشاند.علت این گسترشْ پختگی [و تراکمِ] بیشتر [مجموعه] شرایطی استکه تروریسمِ کنونی را بهوجود آوردهاند.درست مانند القاعده که با ظهور IS بهعنوان «دشمن شمارهی یک» پس زده شد، باندهای جدیدی میتوانند بهوجود بیایند که لزوماً اسلامگرا نخواهند بود: بهنظر میرسد دو جنایت اخیر در ترکیه توسط جناح انشعابیِ «حزب کارگران کردستان» انجام شده باشد[3].
ما در تمدن شیوهی تولید سرمایهداری بهسر میبردیم؛ تمدنی که مدتهاست عاملی برای پیشرفت زندگی بشر بهحساب نمیآید. بهترین ایدههای این تمدن کاملاً منحط و فاسد شدهاند. مارکس در اوائل سال 1871، بههنگام قیام کمون پاریس، همکاری رقبای بزرگ فرانسه و پروس در سرکوب قیام استثمارشوندگان را مورد ملاحظه قرار داد، و پیشبینی کرد که فراخوان به«جنگ ملی» در آینده ـدر هرصورتـ چیزی جز یک بهانهی فریبآمیز برای خشونت و چپاول در مناطق [و کشورهای] پیشرفتهی سرمایهداری نخواهد بود.
روزا لوگزامبورگ در سال 1915، در جزوهی جونیوس خود، تأکید داشت که از حالا بهبعد، [یعنی:] در شرایطی که قدرتهای بزرگ امپریالیستی بر سراسر کرهی زمین تسلط یافتهاند، جنگ ملی در همهجا یک پوشش صرف برای ولع امپریالیستی است. جنگهای جهانی و درگیریهای ابرقدرتها در قرن بیستم نظر او را کاملاً ثابت کرد. پس از فروپاشی [شوروی سابق و] بلوک قدرتهای بزرگ در پایان دههی 80، جنگ (این آشکارترین بیانِ رقابتِ سرمایهدارانه و بحران) بیش از همیشه نامعقول و درهموبرهم شده است؛ وضعیتیکه قتلعام در سوریه چهرهی بارز آن است، و آنجا را بهواسطهی دشمنیِ و جنگ دستجات مسلح غیرنظامی و نیروهای نظامی برعلیه یکدیگر و نیز جلب حمایت امپریالیستهای لاشخوری مانند آمریکا، روسیه، فرانسه، بریتانیا، ایران، عربستان سعودی و دیگران که برفراز آن میچرخند، بهویرانهای فروکاسته است.
ایدئولوژی غیرعقلانی «دولت اسلامی» محصول یک جنون گستردهی [اجتماعیـاقتصادیـسیاسی] است. در دورهی بلوکبندیهای شرق و غربْ ضدیت با دولتهای امپریالیستیِ مسلط بیشتر بهاین گرایش داشت که بهشکل کلاسیک و در ایدئولوژی ناسیونالیستی و [جنبش] «آزادیبخش ملی» بیان شود؛ هدف این ضدیت و تبیینْ توسعهی دولتهای ملی «مستقل»ی بود که اغلب با بعضی از لفاظیهای «سوسیالیستی» همراه بود. این همراهی لفظیْ آنها را در حمایت امپریالیستی روسیه یا چین قرار میداد.
در دورهای که نه تنها بلوکبندیهای سابق، بلکه موجودیتهای ملی نیز ازهم پاشیدهاند، «دولت اسلامی» [با صورتک] شبه جهانشمول خویش، جاذبهی گستردهای دارد؛ اما بالاتر از این مسئله، [باید توجه داشتکه] در دورهای از تاریخ که بهطور دائم تهدید بهپایان تاریخ را دربردارد و زیر سنگینی جنگ و بحران اقتصادی و زیستمحیطی مدام سقوط بهبربریت را القا میکند، یک ایدئولوژی آخرتگرا، ایثارگرانه و شهادتطلبانه برای بیشتر کسانی که بهحاشیه رانده شده و مورد بیرحمی جامعهی بورژوایی قرار گرفتهاند، بهیک وسوسهی واقعی تبدیل میشود. این اتفاقی نیست که اکثر کسانیکه برای حملات در فرانسه و بلژیک بهخدمت گرفته شدند، از صفوف مجرمان خُردی بودند که مسیر خودکشی و قتلعام را پیش گرفتند.
تروریسم و جنگ امپریالیستی
تروریسم همواره سلاح ناامیدی و استیصال بوده است؛ مشخصهی لایههایی از اجتماع که از ستم جامعهی سرمایهداری رنج میبرند و هیچ آیندهای هم در چنین جامعهای ندارند: «بورژوازی کوچک» که توسط سرمایههای کلان منهدم شده است. اما تروریسم قرن 19 معمولاً نشانههای رژیم قدیمی، شاهزادگان و دیگر سران دولت را هدف میگرفت و بهندرت مردم معمولی را مورد حمله قرار میداد. بهنظر میرسد که تروریستهای امروزی تلاش زیادی دارند که در بیرحمی از هم پیشی بگیرند. فرقهی طالبان که در عید پاک بهپارکی در شهر لاهور حمله کرد، ادعا داشت که قصدش «هدف قرار دادن مسیحیان» بوده است. در واقع، هدف این حمله زمین بازیِ کودکان بود. آنها نه مسیحیان، بلکه کودکان مسیحی را هدف قرار دادند. برای این رسولان شجاع فرقی نمیکرد که اغلبِ این قربانیها مسلمان بودند. در اطلاعیه IS در رابطه با حمله بهپاریس، مردمی که موسیقی راک، رقص و نوشیدن را دوست دارند، شایسته مرگ توصیف شدهاند. اما اینگونه توجیهات فاسد مذهبی نیز بُرد و پذیرش چندانی ندارد. هدف قرار دادن یک مترو ویا یک فرودگاه در درجهی اول و مهمتر از هرچیز برای کشتن تعداد هرچه بیشتری از مردم است. این مهمترین علت وجودی تروریسم امروزی است، نه بیان مظلومیت (گرچه غیرانقلابی) طبقهای در مقابله با نظام سرمایهداری. تروریسمِ امروزْ ابزارِ جنگ امپریالیستهاست، ابزاری است برای رژیمهای سرمایهداری که تا سرحد مرگ [بشریت] باهم مقابله کنند.
گاهی اوقات در توجیه حملههای انتحاری توسط فلسطینیها در اسرائیل، برای مثال، چنین ادعا میشود که کمربند انتحاری برای مرد فقیر فلسطینیْ پهپاد و هواپیمای بمبافکنی است [که اسرائیل بهفراوانی دراختیار دارد]. این درست است ـ یا حداقل از نظر اخلاقی درست است؛ [اما] درصورتی که تو تشخیص بدهی که این «مرد فقیر» جهت انجام وظیفه برای داعش یا حماس استخدام شده و نه برای جنگیدن در جهت فقراْ توجیه بالا فاقد اعتبار است؛ در این مورد فرقی نمیکند که مرد فقیر مذکور در خدمت پیشادولتهای منطقهای [مانند نمونههای آفریقایی آن] قرار داشته باشد یا برای قدرتهای بزرگتر امپریالیستی کار کند که این پیشادولتها را مسلح میکنند و تحت پوشش دیپلماتیک و ایدئولوژیک قرار میدهند. همچنین فرقی نمیکند که مرد فقیر [مفروض] توسط دولت نیمه مستقلی مثل گروههای داعشی بهکار گرفته شده باشد یا مستقیماً توسط سرویسهای امنیتی کشورهایی مانند ایران و سوریه (همانطور که تعدادی از حملههای دههی 1980 اروپاییها را همین افراد هدف میگرفتند)؛ [بههرروی،] امروزه تروریسم در سیاست خارجی دولتها یا جریانهایی که درتلاش تبدیل شدن بهدولت هستند، بهیک عامل کمکی مفید برای ایجاد حاشیهای مناسب در مناطق مختلف دنیا تبدیل شده است.
این بدین معنا نیست که عملیات تروریستی مورد استفادهی کشورهایی قرار نمیگیرند که احترام بیشتری هم دارند: سرویسهای امنیتی کشورهای دموکراتیک مانند ایالات متحدهی آمریکا و بریتانیا (البته نباید اسرائیل را از قلم انداخت) یک سنت طولانیِ قتلهای هدفمند دارند که حتی در قالب پرچم آشکارا دروغین فرقههای تروریستی انجام میشود.
اما در بازگشت بهمقایسهی میان کمربند انتحاری و بمبافکنهای پیچیدهی جنگی، [باید اذعان داشتکه] این کاملاً درست استکه مدل تروریستها در برابر عملیات CIA ویا موساد ـبرای حذف این یا آن مزاحمـ کمتر هوشمندانه است، و قدرت ترسناک توپها و هواپیماهای ارتش منظم و همچنین سلاحهایی که میتوانند همهی شهرها را طی چند روز درهم بکوبد، بسیار مخربتر است. منطق [یا بهعبارت درستتر: خاصهی] جنگهای امپریالیستی قتلعام سیتماتیکِ کل جمعیت است. این مسئله طی صد سال اخیر بهطور آشکاری تسریع شده است؛ [بدینترتیب که] جنگ اول جهانی مقدمتاً در میان ارتشها و در میدانهای جنگ جاری بود، [بعد] بهبمباران تعداد هرچه بیشتری از شهرها و نابودی انسانها در اردگاههای مرگ در جنگ دوم جهانی منجر گردید و [بالاخره] امکان وقوع جنگ سوم جهانی را با تهدید بهنابودی همهی انسانها (تهدیدی که در فاز جدید نظامیگری آشفته و نابهسامان [تروریستی] همچنان بهقوت خود باقی است) فراهم نموده است.
«ارتش شما کودکان ما را با هواپیماها میکشند؛ از اینرو، ما [باید] طعم داروی تجویز شدهی شما را بهخودِ شما نشان بدهیم، پس ما کودکان شما را با بمبگذاری میکشیم». این توجیهی است که قبل یا بعد از عملیات ترسناک توسط تروریستها، اغلب در ویدئوها شنیده میشود. [بدینترتیب] یک بار دیگر نشان داده میشود که تروریستها ایدئولوژی امپریالیسم را وفادارانه دنبال میکنند.
[تروریستها] بهجای اینکه خشم خود را در مقابله با عاملین واقعی جنگ و بربریت (یعنی: طبقهی کوچک استمارگران و سیستمهای دولتی آنها) بهکار ببرند، نفرت خودرا بهروی مردم همهجای دنیا هدف میگیرند و کشتار این مردم را بهاهدافی مشروع تبدیل میکنند؛ [بدینترتیب استکه]، آنها سهم خود در وحدت کاذب بین استثمارگران و استثمارشوندگان را ایفا میکنند تا کل سیستم فاسد همچنان بقا داشته باشد.
این نگرش که کل بخشهای مختلف بشریت را اهریمن جلوه میدهد، بهطور لاینفکی با ناانسانی کردن بخشهای ویژهای بستگی دارد که میتوانند بهموضوعی برای قتلعام و بمبگذاری تروریستی تبدیل شوند؛ و این قتل و بمبگذاریها در مناطقی بهاجرا درمیآید که بیشترین عملیات در آن انجام میشود: یعنی مناطقی که شیعیها، مسیحیان، ایزدیها، کردها و ترکها در آن سکونت دارند.
این ایدئولوژیِ [یعنی: ایدئولوژیِ] انتقام و نفرت در گفتمان جناح راست دولتهای اروپایی و آمریکایی نیز بهوضوح تکرار میشود؛ جناحی که (ضمن کتمان عقیدهی سرزنشآمیزش دربارهی یهودیان بهدلیل مشکلاتی که بهزعم آنها برای جهان ایجاد میکنند) تمایل امروزیاش این استکه بههمهی مسلمانها یا خودِ اسلام بهعنوان تهدیدی واقعی برای صلح و امنیت نگاه کند، و هرشخصی را که از مناطق جنگزده پناهنده میشود، بهعنوان یک سلول بالقوهی تروریست انگ بزند تا اقدامات بیرحمانهی اخراج و سرکوب آنها را توجیه کند.
اینگونه مقصر جلوه دادن پناهدگان و سپر بلا ساختن از آنها وسیلهای است برای پوشاندن تضادهای واقعی طبقاتی در جامعه؛ چراکه نظام سرمایهداری در یک بحران عمیق و حل ناشدنی اقتصادی قرار دارد، اما بدون تحقیق و بررسی در بارهی اینکه چگونه این نظام بهنفع تعداد اندکی و بیچارگی تعداد بسیاری است، تمام تقصیرها بهدوش بخش کثیر جامعه [یعنی: کارگران و زحمتکشان] انداخته میشود؛ و در نتیجه: در مقابل وحدت این بخش کثیر مانع ایجاد میشود. این یک ترفند بسیار قدیمی است، اما رونق پوپولیسم در اروپا و آمریکا بهما یادآور میشود که هرگز این ترفند را دستِکم نگیریم.
دولت دمکراتیک دوست ما نیست
گسترش تروریسم، اسلام رادیکال، اسلامهراسی و تصاویر خیالی پوپولیستی نباید ما را از دیدن حقیقت خیلی مهمِ دیگری مانع شود: در کشورهای مرکزی سرمایهداری، دولت دمکراتیک مهمترین قدرت حفاظت از سیستم است. و درست بهعنوان دولت دمکراتیک هیچ ابایی در استفادهی مستقیم یا غیرمستقیم از شیوههای تروریستی در سیاست خارجی ندارد؛ از اینرو، شیوهی تروریستی در رابطه با تقویت نیروها، کنترل اجتماعی و سرکوب سیاسی مورد استفاده قرار میگیرد. در بلژیک، در روزهای پس از حملات بروکسل اختیارات پلیس بهطور چشمگیری افزایش یافت: قانون جدیدی بهاجرا درآمد که بهپلیس اختیارات بیشتری برای تهاجم و شنود تلفنی میداد و نیز شرایطی را برای پیگیری بیشترِ پروندههای مالی «مشکوک» فراهم میآورد. مثل همیشه، پلیس و ارتش بهطور آشکاری در خیابانها [امکان] حضور پیدا کردهاند.
درسها از حملات شارلیابدو در پاریس آموحته شده بود که ابتدا گردهمآیی خودبهخودی برای ابزار خشم و نفرت شکل گرفت، و [بعد] درخواست تلاش بیشتر از مدیا و سیاستمداران را در پی داشت که از آنها میخواست مطئمن شوند که همهی اینگونه مسائل در چارچوب وحدت ملی باقی میماند. آشکار بود که این بار پلیس از مردم میخواهد که در خانه بمانند.خلاصه اینکه [باید] بهدولت دمکراتیک اعتماد کرد، [چراکه] تنها نیرویی استکه میتواند ما را از این تهدید وحشتناک محافظت کند. رسانهها نیز بهطور همزمان مردم را تشویق میکنند تا بهفضای جدید ترس و وحشت عادت کنند. البته بحثهای زیادی هم در مورد بیکفایتی آشکار سرویسهای امنیتی بلژیک وجود دارد که شماری از سرِ نخها را قبل از وقوع حملهها نادیده گرفته است. اما نتیجهی این تحقیقات در مورد اینگونه بیکفایتیها یافتن راههای بهترِ نظارت و کنترل کل جمعیت را درپی خواهد داشت.
افزایش قدرت پلیس دولتی ـشایدـ بهاین یا آن طبقهی حاکمه [در کشورهای گوناگون] و در جنگ مداوم بین فرقههای مختلف بورژوازی و ملتها کمک کند، اما این افزایش قدرت همچنین میتواند برعلیه مردم و بهخصوص برعلیه طبقهی کارگر در هرگونه انفجار اجتماعیِ آینده که در اثر بحران سیستم ایجاد میشود، مورد استفاده قرار بگیرد؛ درست همانگونه که وضع قانون برعلیه گروههای تروریست که «دمکراسی را مورد اهانت قرار میدهند»، میتواند برعلیه گروههای سیاسیِ انقلابی اصیلی مورد استفاده قرار بگیرد که کلیت نظام سرمایهداری (و از جمله گارد آتشین و دفاعی دموکراسیاش) را زیر سؤال قرار میدهند.
اما بالاتر از همهی اینها، ایدئولوژی اسلامی و ملیِ تروریستهاْدر خدمت دفن تضادهای واقعی طبقاتی در هرکشوری قرار میگیرد، همچنانکه فراخوان برای وحدت ملیِ پنهان در پسِ دولت دمکراتیک[4] نیز مانع از درک این [حقیقت] میشود که آیندهی مردم ستمدیده و استثمار شده در هرکشوری مشروط بههمبستگی آنها با برادران و خواهران طبقاتی خود در سراسر کرهی زمین و نیز مبارزه برعلیه نظم فاسد سرمایهداری است.
پانوشتهای مترجم:
[1] بهنظر من آن بخشهایی از مقالهی جدلی و نقادانهی «داعش، پیششرطها و انترناسیونالیسم» (بهتاریخ 23 شهریور 1393) که روی شکلگیری جریاناتی همانند داعش متمرکز میشود، بهدرک چرایی و چگونگی اینگونه جریانات و تروریسم بهاصطلاح نوین کمک میکند. این بخش از تیتر «داعش شاهدی برای {خاورمیانه سوسیالیستی}!!» شروع میشود و با شروع تیتر «فعلیت شناخت امکان بهمثابهی درک ضرورت طبقاتیـکمونیسیـانقلابی» پایان مییابد.
[2] در اینجا لازم میدانم که از دوست و رفیق گرامی، آقای محسن لاهوتی، برای ویرایش این ترجمه و مقدمه تشکر کنم.
[3] با توجه بهاین که اصل این مقاله در تاریخ 11 آوریل امسال منتشر شده، اشارهی نویسنده بهبمبگذاریها در ترکیه، بمبگذاریهای قبل از این تاریخ را شامل میشود که بعضاً بهگروه انشعابی از پکاکا منتسب شدند. ظاهراً این گروه منشعب نیز این انتساب را پذیرفته و مسؤلیت یک یا دو بمبگذاری را پذیرفته است. با همهی این احوال، لازم بهتوضیح استکه من اطلاع دقیقی از درستی و نادرستی اینگونه انتسابها و پذیرش مسئولیتها ندارم.
[4] شواهد متعددی نشان از این دارد که دولت بهاصطلاح سوسیالیست فرانسه با استفاده از عملیات تروریستی چند ماه اخیر و پیش کشیدن بحث «وحدت ملی» توانست تااندازهای درمقابل وحدت طبقاتی تودههای کارگر و زحمتکش فرانسه و گسترش اروپایی این وحدت مانع ایجاد کند. منهای اینکه این مانع تا چه اندازه مؤثر بوده است، نتیجه ـاماـ این استکه عملیات تروریستی چند ماه اخیر بهنفع دولت و طبقهی صاحبان سرمایه در فرانسه بوده است.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه
دیدگاهها
Shoma az metlab bala az refeghaye maa so estafadeh shakhci karde-eed.
Shoma hatta esme matlab avaz kardeed.
Soaal man az shoma een ast ke aaya ICC ra mishanasid???
مترجم محترم، می نویسد که " در این مقاله نسبتا کوتاه می توان دو نتیجه گرفت که نویسنده نگرفته است " حال از کجا معلوم است که نویسنده به این نتایج نرسیده است برما مکشوف نیست؟
اما آنچه که من از این مقاله دریافت کردم ، در عصر امپریالیسم و کندگی سرمایه داری ، جنبش های آزادیبخش ملی وجود ندارد، چرا که این جریانات برای بقای خود به مهره امپریالیستی بدل می شوند. در جهان سرمایه داری امروز، کشورها چه کوچک و چه بزرگ خوی امپریالیستی دارند. به این معناست که انقلاب خصلت جهانی دارد. نه اینکه انقلاب همزمان در سطح جهانی صورت می گیرد، بلکه انقلاب در یک کشور نمی تواند ایستا و دوام بیآورد. بدین خاطر است که من از مترجم محترم می خواهم که نظرات را در سطح بین الملل مطرح شود.