سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
گرچه هرچه توان تکنولوژیک بشر فراتر میرود، برابری زنان با مردان شباهتهای فیزیکی بیشتری هم پیدا میکند؛ اما اساس برابری زنان و مردان را باید در تبادل انسانیـارزشی سنجید. به این معنا که توان زنها در رفع نیازیهای بشری، فراتر از شکلی که تحقق توان آنها در محدودهی اندامیشان بهخود میگیرد، دارای همان ارزشی است که مردها متناسب با ساختمان اندامی خود در توان دارند.
نوشتهی: آلینا سَفروـنووا Alina Safronova[اینجا]
ترجمهی: اکرم فائضیپور
توضیح سایت رفاقت کارگری:
قصد از انتشار این نوشتهی مختصر دربارهی زنهایی که در روند انقلاب روسیه، هریک بهگونهی خاصی بهاوج تلاشهای ممکن در زمان و مناسبات خویش دست یافتند، نه ارزشگذاری انقلابی ویا رهنمود استراتژیک، که فقط بهاین منظور است که روی تواناییهای برابر زنان با مردان با نمونههای تاریخی تأکید کرده باشیم. البته نباید با این برابریِ نوعیـانسانی برخوردی فیزیکی داشت؛ و مثلاً از زنان توقع داشت که درست بهاندازهی مردان وزنهبرداری کنند. گرچه هرچه توان تکنولوژیک بشر فراتر میرود، برابری زنان با مردان شباهتهای فیزیکی بیشتری هم پیدا میکند؛ اما اساس برابری زنان و مردان را باید در تبادل انسانیـارزشی سنجید. به این معنا که توان زنها در رفع نیازیهای بشری، فراتر از شکلی که تحقق توان آنها در محدودهی اندامیشان بهخود میگیرد، دارای همان ارزشی است که مردها متناسب با ساختمان اندامی خود در توان دارند. بنابراین، تلاش در راستای انقلاب اجتماعی و بهگور سپردن مناسبات کالایی رادیکالترین پراتیکی است که در راستای تحقق برابری زن و مرد صورت میگیرد. چراکه مناسبات طبقاتی و خصوصاً مناسبات مبتنیبر استثمار نیرویکار ـدر ارجحیتِ مطلق سود و انباشت سرمایهـ نه تنها در مقابل شکوفایی تواناییهای انسانی (اعم جنبهی زنانه یا مردانهی آن)، مانع ایجاد میکند، بلکه با تبلیغ برتریهای بهاصطلاح مردانه و ارائهی تصویری فیزیکیـکمی از آن، شدیدترین درجهی استثمار را بهزنان و خصوصاً بهکودکان تحمیل میکند.
سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
یه
براساس تقویم جدید، شروع انقلاب روسیه در یکصد سال پیش با هشتم مارس، روز جهانی زن مصادف بود. زنان در بسیاری از رویدادهای انقلابی نقش مهمی ایفا کردهاند. در اینجا نگاه مختصری بهبرخی از شخصیتهای مشهورِ [زن] در دورهی انقلاب روسیه میاندازیم.
1ـ نادژدا کروپسکایا، مارکسیست و سیاستمدار متعهدی بود که بیشتر بهعنوان همسر انقلابی ولادیمیر لنین شناخته میشود. او در یکی از خانوادههای افسران اشرافِ نظامی در سنپترزبورگ متولد شد؛ در دوران تحصیلات در دبیرستان دخترانه بهچندین باشگاه بحث و گفتگو رفت و آمد داشت، و در همین رابطه نیز با لنین آشنا شد. کروپسکایا که در ارتباط با لنین تحت تأثیر ایدههای انقلابی قرار گرفته بود، پس از تبعید لنین بهسیبری در سال 1896 تصمیم گرفت بهاو بپیوندد.
لنین و کروپسکایا مدت کوتاهی پس از ورود کروپسکایا بهسیبری ازدواج کردند؛ و فراتر از مفهومِ سنتی زناشوییِ زن و مرد، برای تمام عمر امر زندگی [انقلابی] را باهم پیش بردند. این زوج پس از آزادی از تبعید بهژنو رفتند، و کروپسکایا بهعنوان ویراستار در انتشار روزنامهی انقلابی ایسکرا شرکت کرد.
در آوریل 1917، او و لنین بهروسیه بازگشتند. پس از آنکه بلشویکها در کنترل سیاسی کشور حضور یافتند، کروپسکایا بههمکاری با آناتولی لوناچارسکی، اولین کمیسر کمیساریای آموزش و پرورش در شوروی، منصوب شد؛ و مسئولیت مبارزه با بیسوادی بزرگسالان را بهعهده گرفت. او بیش از ده سال هم بهعنوان معاون وزیر آموزش و پرورش شوروی خدمت کرد. کروپسکایا همچنین الهامبخش برپایی کامسومول [سازمان جوانان حزب کمونیست] و جنبش پیونییر [جنبش ایجاد نهادهای آموزشی برای کودکان بین 10 تا 15 سال] نیز بود.
جزییات زندگی او و نیز همراهیاش با لنین را میتوان در کتاب «یادها» [که بهفارسی هم ترجمه شده است] پیگیر بود.
2ـ اینِسا آرماند، فمینیست و کمونیستی بود که شخصیت مهمی در جنبش انقلابی بهحساب میآمد، و تا آخر زندگیاش دوستدار لنین باقیماند. او در خانوادهای اهل هنر در پاریس بهدنیا آمد و در سن نوزده سالگی با پسر یک کارخانهدار ثروتمند ازدواج کرد. آرماند و همسرش ایدههای انقلابی را تبلیغ میکردند، و مدرسهای را در مسکو بنا نهادند که بهفرزند دهقانان [فقیر] آموزش میداد.
آرماند پس از دستگیری بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش در سال 1907 [علیه دستگاه تزاری]، یک سال را در شمال روسیه بهتبعید گذراند. او در سال 1908 توانست از تبعید فرار کند و در پاریس اقامت گزیند، و در همانجا بود که با لنین ملاقات کرد.
او که زنی سمپاتیک، بهلحاظ موسیقیایی با استعداد، مسلط بهچند زبان و شوریده نسبت بهبلشویسم بود، خیلی سریع بهعنوان دست راست لنین مسؤلیت پذیرفت. آرماند همان کسی استکه لنین او را بهروسیه فرستاد تا کمپین ورود بلشویکها بهدوما [مجلس مشورتی برای قانونگذاری در روسیه تزاری] را سازمان بدهد.
پس از انقلاب اکتبر، آرماند مدیریت ژنوتل Zhenotdel را (یعنی: سازمانی که برای دستیابی برابر زنان با مردن در [مسئولیتهای] حزبی و اتحادیهای مبارزه میکرد) را بهعهده داشت. او همچنین در مقام ریاست اولین کنفرانس بینالمللی زنان نیز ایفای نقش کرد. در سال 1920، آرماند در سن 46 سالگی که از بیماری وبا رنج میبرد، در اثر همین بیماری درگذشت.
3ـ ناتلیا سِدووا، انسانی انقلابی بود که اغلب بهعنوان همسر دوم تروتسکی (یعنی: مارکسیست انقلابی، و سیاستمدار شوروی که در سال 1917 انتقال قدرت بهسمت شوراها را رهبری کرد و ارتش سرخ را نیز بنا نهاد) شهرت دارد.
او در خانوادهای بازرگان و ثروتمند زاده شد و در روسیه تحصیل کرد. سدووا حدود بیست سال سن داشت که با تروتسکی را در نمایشگاهی در پاریس آشنا شد. او یکی از حامیان روزنامه ایسکرا بود و تروتسکی نیز نمایندگی این روزنامه در لندن را بهعهده داشت. سدووا و تروتسکی ـهردوـ در انقلاب 1905 شرکت کردند.
خانوادهی تروتسکی بههنگام جنگ جهانی اول بهنقاط مختلف اروپا (از وین گرفته تا پاریس) سفر میکردند. سدووا و تروتسکی در ماه مه سال 1917 بهروسیه بازگشتند. او پس از انقلاب اکتبر در کمیساریای آموزش و پرورش شاغل گردید و مسئولیت موزهها و بناهای تاریخی را بهعهده گرفت. تروتسکی و خانوادهاش در سال 1929 از روسیه شوروی اخراج شدند و [سرانجام] در مکزیک اقامت کردند.
سدووا بعد از مرگ شوهرش در سال 1940 [که در واقع توسط ایادی استالین ترور شد]، بهپاریس نقل مکان کرد و با بسیاری از انقلابیون تبعیدی تماس برقرار کرد. کار مشهور او در آخرین سالهای زندگیاش، نوشتن بیوگرافی تروتسکی بود.
4ـ الکساندرا کولنتای، شخصیتی انقلابی، درگیر سیاست و همچنین دیپلماسی شوروی بود. او اولین زنی بود که در تاریخ روسیه توانست بهمقام وزارت دست یابد. در اثر فعالیتهای سیاسی او بود که زنان در روسیه بهحق برابر با مردان دست یافتند.
او که در اوکراین زاده شده بود، در سنپنرزبورگ پرورش یافت. کولنتای پس از ازدواج زودهنگام و جدایی از همسرش با تعدادی از مؤسسات آموزشی رایگان همکاری میکرد. او [پس از جدایی از همسرش] در زوریخ بهتحصیل [علم] تاریخ پرداخت و سپس برای چندسالی در فنلاند اقامت گزید. کولنتای در سال 1915 بهبلشویکها پیوست و [بعد از انقلاب اکتبر] بهروسیه برگشت و خیلی سریع بهعنوان کمیسر رفاه اجتماعی منصوب گردید.
او مطالعات مهمی دربارهی وضعیت زنان در روسیه انجام داد؛ و اقداماتی را ابداع کرد که نتیجهی آنْ ترویج برابری زنان و مردان بود. کولنتای در دوران حکومت استالینی در نروژ، مکزیک و سوئد در مقام سفیر روسیه خدمت میکرد.
5ـ لاریسا رایزنر: بعضی از معاصرانش از او بهعنوان «والکیری انقلاب روسیه» یاد میکنند[والکیری اسطورهای نروژیـسوئدی و یکی از ندیمههای اودین (خدای هنر و فرهنگ و جنگ و مردگان) است که از ارواح شهدا پرستاری میکند]. او نمونهی کامل و تیپیکی از تصویر زن در هنر انقلابی بود.
او در لهستان و در خانوادهای حقوقدان متولد شد. رایزنر فعالیت ادبی خودرا پس از اتمام تحصیلاتش در سنپترزبورگ شروع کرد. او مجلهای ادبی و ضدجنگ بهنام «رودین» را منتشر میکرد؛ و پس از انقلاب فوریه برای نشریه روسیِ نوایا ژیزن Novaya Zhizn کار میکرد که زیر نظر ماکسیم گورکی قرار داشت. او در سال 1917 در اسمولنی بهعنوان منشی لوناچارسکی مشغول بهکار شد و در حفاظت از آثار هنریـتاریخی نقشآفرین بود[اسمولنی مکان معروفی در مرکز سن پترزبورگ که ترکیبی از ساختمانهای تاریخی را دربرمیگیرد. این ساختمانها در قرنهای 18 و 19 ساخته شدهاند و لنین از اواخر 1917 تا اوایل 1918 در آنجا زندگی میکرد].
لاریسا رایزنر پس از اینکه بهبلشویکها پیوست، بهسمتی منحصر بهفرد دست یافت؛ او در مقام سیاستمدار نظامی مشغول بهخدمت شد. وی در سال 1919 بهعنوان «کمیسر ستاد نیروی دریایی» در مسکو کار میکرد.
او در اکتبر 1923 بهآلمان سفر کرد تا نخستین شاهد انقلاب در آنجا باشد، و مجموعه مقالاتی هم دربارهی انقلاب آلمان بنویسد. این مجموعه مقالات بعداً تحت عنوان «برلین، اکتبرِ 1923» و «سنگربندی در هامبورگ» منتشر شد. لاریسا طی اقامت سهسالهاش در آلمان معشوقهی کارل رادک (انقلابی انترناسیونالیست) بود؛ و پس از بازگشت بهروسیه، درسال 1926 در سن 30 سالگی درگذشت.
6ـ صوفیا پانینا، فرزند کارخانهداری ثروتمند و یکی از اولین فمینیستهای روسیه بود. او اولین زنی بود که در کابینهی دولت موقت، ابتدا بهعنوان قائممقام وزیر خیریه و سپس بهعنوان معاون وزارت آموزشی عمومی، بهکار مشغول شد. او بهخاطر شرکت در جنبش لیبرال و ابتکارات خیرخواهانهاش معروف است.
پانینا در مسکو متولد شد و در همانجا هم تحصیل کرد. او بیست سال بیشتر نداشت که بهتأسیس یک [سالن] ناهارخوری برای دانشآموزان منطقهی کارگری در سنپترزبورگ اقدام نمود. پانینا همچنین «خانهی مردمیِ لیگوفسکی» را برای سکونت کارگران [فاقد خانه در پترزبورگ] تأسیس کرد.
او تنها پس از انقلاب [فوریه] بود که فعالیت سیاسی خود را در دومای سنپیتربورگ آغاز کرد. صوفیا تا آنجایی از پذیرش استبداد و خودکامگی سربازمیزد که به«کنتس سرخ» معروف شده بود. او بهعنوان یکی از اعضای دولت موقت، حاضر بهانتقال مایملک وزارت آموزش فرهنگ بهبلشویکها نبود.
صوفیا پانینا توسط دادگاه شورای پتروگراد محاکمه شد، اما بهمجازاتی بسیار سبک محکوم شد: فقط سرزنش عمومی. او در سال 1918 بهژنرال آنتون دنیکن در جنوب روسیه پیوست، اما پس از چند سال مجبور بهفرار بهآمریکا شد؛ جایی که او نقش برجستهای در برپایی بنیاد لئو تولستودی، نویسندهی کلاسیک روسیه، ایفا نمود.
7ـ ورا زاسولیچ: نویسندهای منشویک و انقلابی بود. زاسولیچ در نزدیکی اسمولنسک در خانوادهای فقیر [اما] خوشنام متولد شد. او پس از اتمام دبیرستان بهسنپترزبورگ رفت و در آنجا کلاسهای سوادآموزی برای کارگران کارخانهها را بنا نهاد.
وی در دههی 1870 بهباکونین و جنبش آنارشیستی او پیوست. پس از اینکه زاسولیچ بهجریانهای آنارشیستی پیوست، یکی از این گروهها که او هم جزو آن بود، ترور سرهنگ فیدور تِرِپوف، فرماندار پترزبورگ را طراحی و اجرا کرد. زاسولیچ بهطور جدی فرماندار را زخمی کرد و قبل از اینکه دستگیر شود، موفق بهفرار شد. او پس از انقلاب 1905 بهروسیه بازگشت و بهجریان یِدیستو Yedinstvo (بهمعنی وحدت) پیوست که جناحی در درون «حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه» (بین سالهای 1914 تا 1917) بود و توسط پلخانوف رهبری میشد.
زاسولیچ در انقلاب اکتبر 1917 شرکت کرد، اما از طرفی حمایت کرد که مخالف لنین بود: جناحی که او از هنگام انتشار روزنامهی ایسکرا با آن آشنا بود.
زاسولیچ چندی پس از انقلاب اکتبر، در سال 1919، دیده از جهان فروبست.
8ـ رُزِلیا زِملیچکا: انقلابی روس با تبار یهودی، سیاستمدارِ شوروی و یک دولتزن [در مقابل مفهوم با دولتمرد] بود. بعضیها او را «شیطان» ویا «خشم ترسناک سرخ» مینامیدند. او اولین زنی بود که موفق بهدریافت «پرچم سرخ» شدد.
زملیچکا در خانوادهی تاجری ثروتمند متولد شد، سالهای نخستینِ زندگیاش را در کیف گذراند، و [دورهی آموزش] طب را در حد ممتاز پشتِسر گذاشت. وی درحین تحصیل طب درگیرِ فعالیتهای انقلابی هم بود.
او همچنین در سازماندهی اولین انقلاب روسیه [در سال 1905] و در انقلاب فوریه شرکت داشت؛ و حتی در سال 1917 کارگران را بهتظاهرات مسلحانه در مسکو دعوت کرد.
پس از انقلاب [اکتبر] رُزلیا بهعنوان دبیر کمیتهی کریمه خدمت میکرد. آنچه او را در کنار بلاکون Bela Kun، بهشهرت رساند، سازماندهی ترور سرخ برعلیه نیروهای سفید در کریمه، در سالهای 1920 و 21 بود. زملیچکا در سال 1947 در گذشت و جسد او در میدان سرخ، در کنار دیوار کرملین دفن شد.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه