نکاتی درباره اعتصاب معلمان
مفاهیم و جملاتی هستند همچون آزادی، دموکراسی، استبداد، آقازاده، سپاه، اصلاحطلب و... که اگرچه بعضی اوقات استفاده از آنها میتواند تبعات یک حرکت صنفی را تعدیل کند، ولی در واقع کار اصلیاش همان گنگکردن موضوع است بهنفع یک چیزی که اصلاً معلوم نیست چیست یا کیست. وقتی میگویند یک معلم آزادی و احترام و عدالت میخواهد، یعنی دقیقاً چه میخواهد؟ حقوق بهتر؟ شرایط زندگی بهتر؟ قراردادهای منصفانه؟ مزایا؟ جواب هرچه هست، بیایید از همان استفاده کنیم.
نکاتی درباره اعتصاب معلمان
(درباره کمرنگ بودن تهران در اعتصاب مهر)
نوشتهی: علی عسکری
چرا اعتصابِ یکشنبه و دوشنبه معلمان در تهران کمرنگتر بود؟ پاسخ بهاین سئوال از این جهت بهنظر با اهمیت است که با هربار تکرار این شکست، نالههای ناامیدان بلندتر و قدرت محافظهکاران بیشتر میشود: چه ببینید معلمها نمیتوانند حق خودشان را بگیرند! ببینید کوچکترین اتحادی بین معلمان نیست! ببینید ما راننده کامیون نیستیم! ما هیچوقت نمیتوانیم یک کار صنفی را درست انجام دهیم! این بار هم مانند اعتصاب قبلی و باز مثل قبلی و... . اما علت آن چیست؟ البته برای پاسخ کامل بهاین سئوال نیاز بهبررسی و کمک دیگر همکاران و دوستان نیز هست. بههرحال در این متن سعی میکنم با توجه بهتجربهی چندین ساله و تکرار این موضوع و اهمیت آن، تا حد توان بهاین پرسشها پاسخ گویم.
برای دقیق شدن در عکسالعملهای متفاوت بهاین موضوع جدا از ادعاها و باقی موضوعات باید در نظر داشته باشیم که معلمها دارای شرایط یکسان معیشتی نیستند. بهعبارت دیگر، برای برخی از معلمها، معلمی شغل دوم است. برای مثال، ما در مدرسهمان از بسازوبفروش سرمایهدار داریم تا بنگاهدار و لوازمتحریرفروش. معلمهای دیگری هم داریم که برای جبران کمبود درآمد معلمی مجبورند با ماشین یا موتور کار کنند یا در مغازه دیگران بهعنوان کمکْ وقت میگذرانند. البته که فرق هست بین این معلمان. معلمی که با چند میلیارد سرمایه فقط برای اینکه بازنشستگیاش را تا چهار سال دیگر بگیرد، سر کار میآید اصلاً حاضر نیست ریسک کوچکترین اعتراض برای بهدست آوردن حقش را کند. او تنها نشسته و آیه یأس میخواند که معلمها نمیتوانند هیچکاری کنند. اما وقتی که دلار بالا میرفت و گرانی بهجان فقرا افتاده بود، او بهتکاپو افتاده بود که ماشین ثبتنام کند و مانده بود دلار بخرد یا یورو. متأسفانه همین دست معلمان بدون اینکه هیچ درک مشخصی از معلمان دیگر داشته باشد با فخر فروشی خاصی در اتاق دبیران صحبت میکنند و بدون آنکه در اقلیت بودنِ آنها لحاظ شود، بیشترین تأثیرگذاری را در این اوقات دارند و میتوانند اکثریت را بهنفع خودشان منفعل و وامانده کنند.
از طرف دیگر، متأسفانه برخی از همکاران نیز با سمت مدیریت یا معاونت یا با کلاسهای خصوصی یا جزوه فروشی یا هرچیز دیگری توانستهاند بهدرآمدهای بالایی برسند که هنگام پیگیری خواستهای بهحق معلمان دست آنها بیش از دیگران میلرزد و نمیخواهند دُم بهتله بدهند یا موقعیت پر آبونانشان بهخطر بیفتد. مگر نه اینکه حکم معاونت یا مدیریت تفاوت فاحشی با دیگر همکاران ندارد (چیزی حدود سیصد هزار تومان است) و مشکلات و مسائلشان نیز یکسان است.
باید در نظر داشت که بین معلم مادهی 28 که تازهترین استخدامی آموزش و پرورش است و حدوداً حقوقی بین یک میلیون تا یک میلیون و پانصد میگیرد تا معلمی که بازنشسته است و حقوقی حدود 2 میلیون تا 3 میلیون میگیرد (البته برای بازنشستههای قدیمی زیر دو میلیون هم بسیار دیده میشود)، درآمدها تنوع زیادی نمیکند و باید با شغل دوم که شامل کار حقالتدریس یا کار در غیرانتفاعی یا شغلهای پارهوقت دیگر است روزگار گذراند. بههمین ترتیب حقوق بسیاری از معلمان نیز ضایع گردیده که افزایش حقوق یکی از آنها میتواند باشد. تأخیر در پرداخت حقوق معلمان حقالتدریس، فساد بسیار در صندوق ذخیره فرهنگیان (که جدای از دزدیهای اعلام شده نیاز بهروشنشدن وضعیت آن بهشدت احساس میشود). وضعیت بیمهای، وضعیت خدماتی و امکاناتی برای پرسنل، تا بررسی مشکلات موجود در مدارس و فشاری که بهاشکال مختلف بهدانشآموزان و خانوادۀ ایشان وارد میشود تا برخوردهای سیاسی و قهری با معلمان که میتوان بهحوصله لیست بلند و بالایی از آنها را نوشت، همه و همه میتواند بهعنوان موضوعات صنفی مورد خواست معلمان باشد.
اما از سوی دیگر، در برخوردهای اشتباه با این مسائل شاهدیم که معلمانی که این موضوعات برایشان اهمیت مشخص صنفی ندارد و معلمی برایشان کار دوم و حاشیهای است، سعی میکنند موضوعات مشخصی مثل آنچه اشاره شد، یا موضوع مشخصی مثل روشنسازی وضعیت صندوق ذخیرۀ فرهنگیان که مربوط بهمعلمان است را به تمام دزدیهای دیگر یا تمام نابسامانیهای کشور و خاورمیانه و اسلام و جهان، ویا مواردی از این دست متصل کنند و آن را مبهم سازند و بیش از آنکه موضوع مشخص صنفیای را دنبال کنند، سعی میکنند منافع مشخص معلمان را بهمنافع مبهم و نامشخص بیبیسیها و سرنگونطلبان یا جریانهای مختلف اپوزیسیون یا پوزیسیون داخلی و خارجی وصل کنند تا در بین هزار مفهوم گنگ، مثل دموکراسی و آزادی و حقوقمدنی و هزار مفهوم دیگر که اسباب دست همه هست و بر زبان همه جاری است، گم شود. در صورتیکه خواست معلمان بسیار روشن است و باید هرروز روشنتر نیز گردد. و از این بابت کانون یا هر گروه و فرد آگاهی انتظار میرود تمام تلاش خود را برای روشنتر کردن خواستها و دوری از مفاهیم مبهم و گنگی از این دست کنند.
در کل با درود بهتمام همکارانی که در اعتصاب مهرماه 97 شرکت کردند، بجاست معلمان با فهم چنین اختلافاتی در بین خود، آنها که با هم اشتراک بیشتری دارند با هماهنگی بهاشتراک نظر و اتفاق عمل برسند و بهاعتصابشکنان و مأیوسان که همیشه منافعشان در شکست و سکوت در مقابل حق خوریهاست را بهاشکال مختلف تحت فشار قرار دهند تا با اکثریت همآهنگ شوند یا بهعنوان اقلیت مزدوری که نام معلم را یدک میکشند ننگ همکاری نکردن را با خود تا انتهای کار یدک بکشند. این موضوع در مورد مدیران و معاونان و باقی همکاران نیز صدق میکند. چراکه موضوع صنفی مربوط بههمه میباشد و آنها نیز باید با دیگر معلمان تمام همکاری را داشته باشند.
همچنین معلمان باید تمام دقت داشته باشند که تأکید بر موضوعات مشخص و منافع روشن معلمان اگرچه پیوند نزدیکی با کارگران و اصناف دیگری که منافع مشترک بسیاری با ایشان دارد بهمعنی درافتادن در شعارهایی مثل عدالت، آزادی و دموکراسی و از این دست نیست. تاریخ ثابت کرده است که این شعارها که بهمنافع گنگ مفهومی موهوم بهنام «مردم» اشاره دارند که معلوم نیست چه کسانی هستند و چه چیزی میخواهند، و همواره فرصتی است برای تداوم وضعیتی که باید بهحداقلها و کوچکترین تغییرات دلخوش بود. بنابراین لازم است که مؤکداً در نظر داشته باشیم که:
1ـ در میان معلمان همه مثل هم نیستند و آنهایی که از وضعیت بهتری در شرایط فعلی برخوردارند عاملین اصلی شکستن اعتصاب بههنگام بحث و جدل هستند.
2ـ گروه بزرگی از معلمان، یا از سر شرایط بهتر معیشتی یا از سر استیصال و سردرگمی و یا از سر نادانی، مسائل روشن و مشخص صنفی و سازمانی را بهمسائل گنگ و کلان مملکتی و منطقهای و جهانی وصل میکنند، بدون اینکه دقیقاً بدانند ربط اینها چگونه و کجاست. این گروه معمولاً پیرو اخبارند و هرصبح بازگوکنندۀ روزنامههای اینوری یا آنوریاند. آسمان را بهریسمان میبافند و وضعیت مشخص و حیاتی معلمان را بهماجراهای فوتبالی و سیاستهای اروپا و نرخ ارز و کشته شدن تعدادی بیچاره در یک بمب گذاری و ... وصل میکنند. در واقع کار این گروه بهجای روشنکردن یک موضوع، تاریک کردن آن است. باید جلوی این حرافی و مرضِ بازگویی بیحساب و منطق رسانهها ایستاد.
3ـ مفاهیم و جملاتی هستند همچون آزادی، دموکراسی، استبداد، آقازاده، سپاه، اصلاحطلب و... که اگرچه بعضی اوقات استفاده از آنها میتواند تبعات یک حرکت صنفی را تعدیل کند، ولی در واقع کار اصلیاش همان گنگکردن موضوع است بهنفع یک چیزی که اصلاً معلوم نیست چیست یا کیست. وقتی میگویند یک معلم آزادی و احترام و عدالت میخواهد، یعنی دقیقاً چه میخواهد؟ حقوق بهتر؟ شرایط زندگی بهتر؟ قراردادهای منصفانه؟ مزایا؟ جواب هرچه هست، بیایید از همان استفاده کنیم. چرا باید از یک مفهوم عامتر استفاده کنیم که در دست گروههای مختلف ابزاری شده است برای پیشبرد اهداف سیاسیای که نه با اهداف ما ضرورتاً یکی است و نه بازگوکنندگانش همسنخ و همشکل ما هستند. همین واژگان را گروههای سیاسی زرخرید، پسر احمق شاه سابق، فلان شیخ مزوِر پول پرست، فلان فعال منتقد سیاسی جناحی در دستگاه دولت، رئیس فلان شرکت بزرگ که سودش بهکمتر از میزان انتظاراتش رسیده است و بسیاری دیگر از این دست، استفاده میکنند. مارا اگر با اینها ربط و دوستی و همنشینی و همراهیای نبوده و نیست، چرا باید پیادهنظام و سیاهی لشکر و بازیچه دستشان شویم؟ و این بازیچه شدن بهراحتی با تکرار همین مفاهیم اتفاق میافتد.
4ـ بهنظر میآید راهی برای آن دسته از معلمان که در شرایط فعلی تحت فشار معیشتی و منزلتی قرار دارند وجود ندارد جز اینکه بتوانند دوست و دشمن خود را با توجه بههمین فاکتور تعیین کنند. یعنی نخست مثل خودشان را در مدارسی که تدریس می کنند بیابند و سپس این دغدغه مشترک را در یک شبکۀ انسانی بین هر تعداد از معلمان دیگر در سطح منطقه و شهر پیگیری کنند. این کمک میکند اولاً اطلاعرسانی آسانتر و مطمئنتر شود و همچنین برای برخورد با اعتصابشکنان و برخورد با دیگر کادرهای مدرسه همآهنگی لازم از پیش ایجاد شود. اگرچه شبکههای اجتماعی مثل تلگرام بسیار در این شرایط کمک میکند، ولی هیچچیز مثل شبکههای انسانی رودررو و جلسات متوالی نمیتواند بهجدی کردن کار کمک کند. وقتی که کارد بهاستخوان برسد، هیچ ضجه و فریادی از درون هیچ پستویی نمیتواند بهدادمان برسد. تنها وقتی این فریاد اثربخش خواهد بود که آدمهای مشخص با وضعیت و درد مشترک کنارهم ایستاده باشند و بدانند چه چیزی را از چه کسی و چگونه میخواهند.
با آرزوی موفقیت برای تمامی معلمان، کارگران و دیگر زحمتکشان
بهامید سربلندی در پیگیری و بهدستآوردن خواستها
بهامید روزی که حتی اگر طعم تلخ بیچارگی ما از زیر زبان فرزندانمان نرفته باشد، افتخار ایستادگی و حق خواهیمان، ادامۀ زندگی و مقاوم
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت 30
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه