درباره ی سازمانیابی كارگری - کمونیستی و تفاوت آن با «تشكیلات» سیاسی
«كار تاریخاً ضروری» همانند هرشكلِ دیگری از بروز و تحققِ كار، بهطور اجتماعی مادیت میگیرد و بهتقسیمات معینی مشروط است. بااین تفاوتكه «كار اجتماعاً لازم» ـدرحاكمیت مناسبات كالائیـ ذاتاً تثبیتكننده، و «كار تاریخاً ضروری» ـدر هرشرایط ممكنیـ ذاتاً نفیكننده و استعلائی است. در حقیقت، تقسیم اجتماعی «كار تاریخاً ضروری»، همان جوهرهای استكه در تبادلات درونیـبیرونی، یك «تشكیلات» را به«سازمان» فرامیرویاند و بالعكس.
دربارهی سازمانیابی كارگریـ کمونیستی و تفاوت آن با «تشكیلات» سیاسی
چند توضیح لازم بهجای مقدمه و برای انتشار:
1ـ نوشتهی حاضر که برای اولین بار منتشر میشود، در اواسط شهریورماه 1380 توسط من و با اصلاحات بسیار جزئی توسط هیئت همآهنگی گروهی بهنام «شورایکار» که من هم جزئی از آن بودم، خطاب به»نشست مشترک نیروهای چپ و کمونیست» نوشته شد که بهجز طیف تودهایـاکثریتیـراهکارگری و طبیعتاً حزب کمونیست کارگری تقریباً در برگیرندهی همهی جریاناتی بود که بهنحوی خودرا چپ، کمونیست و رادیکال میدانستند. از توضیح چیستی، قرارها و گفتگوهایی که در درون و بیرون این نشست شکل گرفت، با این توضیح که سخت آمد و زود رفت، صرفنظر میکنم. از میان همهی کمیسیونهای پیشنهادی در این نوشته فقط کمیسیون کارگری شکل گرفت و چنان روی مسائل پیش یا افتاده متوقف ماند تا کلیت نشست مشترک نیروهای چپ و کمونیست مضمحل گردید. گرچه کمیسیون کارگری عمدتاً بهاصرار ما شکل گرفت؛ اما طبیعی استکه این نوشته هیچ جوابی (چه مثبت و چه منفی) از طرف هیچ فرد و گروهی نگرفت.
2ـ لازم بهتوضیح استکه هیچ تشکل ویا گروهی بهنام «کارگران کمونیست» وجود نداشت؛ و این عنوان صرفاً بهدلیل حضور برجستهتر نظریـعملی در «نشست مشترک...» و نیز بهواسطهی یکی از دوستان منفردی جعل شد که بعداً تا عمق وجودش در جنبش سبز غرق گردید. نتیجه اینکه جعل «کارگران کمونیست» هویت کاذبی بهشخص مذکور تقدیم کرد تا او (زیر عنوان چپ و کمونیست و کارگر)، این هویت را با طنی بیشتریْ بهجنبش سبز و سرنگونیطلبان فراطبقاتی و متمایل بهبلوکبندی ترانسآتلانتیک تقدیم کند.
3ـ چپ در سال 1380 با چپ امروز تفاوت بسیاری داشت. چپ آن روز در ویژگی سوسیال دمکراتیک و نازایی تاریخیاش، از این امکان برخوردار بود که ارزشهای اجتماعی و بهاصطلاح دمکراتیک تولید کند؛ اما بخش وسیعی از چپ امروز تحت هژمونی بلوکبندی ترانسآتلانتیک و بخش ناچیزی هم از آن غرق در نوستالوژی شوروی سابق، بهطرفداری از بلوکبندی اروآسیا همت گماشته است. بهعبارت دیگر چپ آن روزگار علیرغم سرنگونیطلبی پاسیفیستیـفراطبقاتیاش، بههرصورت مسائل خودرا عمدتاً در داخل ایران جستجو میکرد؛ اما چپ امروز در رنگهای مختلف (اعم از پُروغرب و پُروشرق و پُرو«خود») بیش از حد تصور و بدون رابطه و رویکرد ملی (یا داخل کشوری)، بهطور یکطرفهای «انترناسیونالیست» شده است.
4ـ من هنوز هم کلیت این نوشته و بهویژه متدولوژی بهکار رفته در آن را (منهای خطابیهاش بهچپ) قبول دارم. تفاوت امروز با روزهایی که این نوشته را مینوشتم، در این است که آن روز چپ هنوز وجود داشت؛ اما امروز چپ را هم باید بهوجود آورد تا بتوان از آن گذر کرد.
5ـ ضرورت انتشار این نوشته که بهدنبال دو نوشتهی دیگر بهنامهای «دربارهی مبانی سازماندهی پرولتری» و «دربارهی پرنسیپهای پرولتری» منتشر میشود، ارائهی پیشینه و نیز مقدمات روششناسانهی لازم برای تدوین و انتشار مقالهای بهنام {دربارهی «تدارک کمونیستی»} است. این مقاله بهزودی منتشر خواهد شد تا ضمن بیان شیوهی کاری که ما در خارج از کشور بهآن باور داریم، گوشهای از اختلافات با محفل فعالین سایت امید را نیز نشان دهد که از آن استعفایمان دادند!؟
6ـ تغییراتی که در این متن وارد شده، اساساً بهرسمالخط و بعضی از کلمات برمیگردد که بهجز بیان رساتر، هیچ تغییری در مفاهم ندادهاند. ضمناً اغلب کلمات یا عبارتهایی که داخل کروشه [] قرار دارند، اضافات جدید است.
*****
دربارهی سازمانیابی كارگریـکمونیستی
و تفاوت آن با «تشكیلات» سیاسی
سرانجام پساز یكسالونیم تلاش و گفتگو و ارتباطاتِ سرشار از بیم و امید، نخستین نشستِ «تدارك همكاری كمونیستها»ی خارج از كشور، در فضایی امیدواركننده و پُرهیجان برگزار گردید و اولین بیانیه سیاسی خودرا بهمثابه اعلام موجودیت صادر نمود. گرچه این نشست و «بیانه» در رابطه با مبارزهی طبقاتی در ایران و گذر از پراكندگی جریانات مختلف، دستآورد نسبتاً مهمی محسوب میشود؛ اما نباید فراموش كنیم كه این نخستین گام، راهی بس دشوار و پُر پیچوخمی را در پیشرو دارد!؟ راه پُر پیچوخم و صعبالعبوریكه تنها ازپسِ روحیهای رفیقانه و تبادل اندیشههای پویشگر و انقلابی پیموده خواهد شد.
بنابراین، ضروری استكه قبل از هرچیز بهدیالكتیك سازمانیابی این تشكل نوپا بیندیشیم و طرحهای خودرا بهلحاظ ساختاریـپرنسیپی در معرض مطالعه و بررسی همهی علاقمندان قرار دهیم تا شاید از تركیبِ انقلابی همهی آنها ساختاری ایجاد شودكه بهجای یك «تشكیلاتِ» صرفاً سیاسیـآكسیونیستی بهسازمانیابی كارگریـسوسیالیستی فرابروئیم. زیرا سیاستگرائی محض و آكسیونیزم، اوج و حضیضهای تشكیلاتی و تبآلودهای دارند كه سرانجام با طنین گامهای آهسته و سهمگین سازمانیابی سوسیالیستی طبقهی كارگر بهتناقض میرسد. آری! بهكرشمهی كلام میتوان گفت كه در گذر از این راه صعبالعبور و سوزان، اسبِ تازی كارآمد نخواهد بود؛ بنابراین، آنچه مارا یاری خواهد كرد، صبر و استقامت شتر سحراپیماست!؟
دربارهی «سازمان» و «تشكیلات»
بهلحاظ معناشناسی، واژهی «سازمان» ـدرمقامِ اسم مصدر ـاز مصدرِ متعدی «سازیدن»ـ حاكی از حركتی استكه ازحدودِ مختصاتِ درونیـبیرونی «نهادِ» معینی فراتر میرود و آن نهاد را در انكشاف «بنیان»اش بهدوبارهسازی میكشاند. اما ازآنجاكه «دوبارهسازی»، ازپسِ نفی بارهی پیشین، تكرار شدنی است و درحوزهی تبادلات اجتماعی بهطور آگاهانه و ارادهمندانهای مادیت میگیرد؛ ازاینرو مفهوم «سازمان» (در آنجاكه سخن از انسان و اجتماع در میان است) منهای مكانیزمهای تخریبكننده ویا كُندكنندهی بیرونی، از تكرارِ مداومِ نهادی حكایت میكند كه علیالاصول هربار در نفی بار پیشین از پیچیدگی و كارآیی بیشتری برخوردار است. بدینترتیب، «سازمان»، درسازمان بودگی خویش (یعنی بهلحاظ دینامیزم درونی، و با بار طبقاتـیـکمونیستیاش) نمیتواند بهساختاری بدون سوختوساز و زایش (یعنی: گسترش و تكامل) تقلیل یابد. چراكه در اینصورت از موجودیتی زنده و زیبا، تنها جسد مرده و «تشكیلاتی»ای باقی میماند كه ناگزیر روبهاضمحلال و پوسیدگی است و با حركتِ تكاملی مبارزهی طبقاتی بهتناقض میرسد. از طرف دیگر، ـ«تشكیلات»ـ منهای تبیینهای آكادمیك، برخاسته از كتابهای لغت و بهاصطلاح «عمومی» (كه تعریفی همانند سازمان از تشكیلات ارائه میكنند)، بهعنوان واژهای برگرفته از «شكل» و «شَكّلَه»؛ عمدتاً جنبههای كمّی، مربوط بهفُرم، قراردادی ویا صرفاً ساختاری و در سکون را دربرمیگیرد كه الزاماً ربطی بهجنبههای كیفی، ارگانیك، تكاملی و همساختاریـتبادلاتی ندارد.
دربارهی دیالكتیكِ «رابطه»، «بنیان» و «نهاد»
بهطوركلی، «بنیان» در هرمجموعهای كه خارج از ذهن واقع میشود، [همانند یک نطفه که بارزترین شاخصهاش حرکت است]، حاكی از «رابطه»ای دوگانه، متخالف و مشروط است؛ كه در ضدیت و مبارزهی وجه تغییرطلب برعلیه وجه تثبیتگر، سازای دو «نهادِ» مشروط بههم [بهمثابهی دو شبكهی بافتاری که شاخصهی آنها بیشتر سکون است تا حرکت)، در تغییرطلبی و تثبیتگری است. بنابراین: اولاًـ هر«رابطه»ای بهدو بنیان «تغییرطلب» و «تثبیتگر» مشروط استكه اصطلاحاً تحت عنوان «وجه» از آنها یاد میشود؛ دوماًـ گفتگو از یك «بنیان» جداگانه تناقضی در تعریف است؛ سوماًـ «رابطه»ی بدون بنیان و «بنیانِ» بدون نهاد فاقد معنی است؛ چهارماًـ «رابطه» در دوگانگی مشروطِ دو بنیاناش، الزاماً تبارزی نهادینه دارد كه ازیكسو سائق تغییرات پیوسته و ازدیگرسو سازای سكون نسبی هر مجموعهای است. بهبیان دیگر: طبقِ مشاهدات و تجارب موجود، هرمجموعهای دارای دو «بنیان» از «یك رابطهی معین» استكه ضمن خاصهی تغییرطلبی و تثبیتگری (در تنفیذ متقابل) سازنده دو «نهادِ» همان مجموعه نیز میباشند، كه سازای حركت دائم و سكونِ نسبی آناند.
بارزترین مثالیكه درتبیینِ دیالكتیكِ «بنبانـنهاد» میتوان ارائه نمود، جامعه سرمایهداری است. بدینترتیبكه: رابطه یا دوگانه واحدِ «كارـسرمایه»، بنیانهائی هستند كه در تخالفِ مشروطِ خویش و همچنین مبارزهی كار برعلیه سرمایه، «نهاد»ها یا مناسبات شاكلهی دو طبقهی عمدهی یك جامعه سرمایهداری معین [طبقهی كارگر و طبقهی سرمایهدار] را میسازند. بنابراین، فروشندگان «نیرویكار» و خریداران این «كالای ارزشافزا» براساس مشروط بودگی بنیانهای «كار» و «سرمایه» (یعنی: رابطه خرید و فروش نیرویكار)، طبقهی كارگر و سرمایهدار را بهمثابهی نهادهای مشروط و عمدهی جامعهی سرمایهداری بهاستقرار میكشانند و دگرگون میكنند. بدینمعنیكه «رابطهی تولید» حاكی از دوگانگی رابطه بنیانها، و «مناسبات تولید» بیانگر دوگانگی نهادها یا شبکهی درونیـبیرونی طبقات فروشندگان و خریداران نیرویكار است، که مجموعاً تابعی از «رابطهی تولید» میباشد.
نگاه دوبارهای به«سازمان» و «تشكیلات»
تا اینجا سعی براین داشتیم كه از مفهوم «سازمان» و تفاوت آن با «تشكیلات» تعریف نسبتاً جامعی ارائه كنیم تا در رابطه با سازماندهی «تدارك همكاری كمونیست» با نگاهی عمیقتر بهكار و فعالیت بپردازیم. ازاینرو، از دیالكتیك «رابطه» و «بنیان» و «نهاد» سخن گفتیم و این مفاهیم را در ارتباط با یكدیگر تحلیل كردیم؛ اما، با كمی دقت در مضمون 3 پاراگراف بالاتر و مقایسه آنها با یكدیگر معلوم میشود كه از دیالكتیك «بنیانـنهـاد» دو تعریف ارائه شده كه هریك نقیض دیگری مینماید!؟ بدینترتیبكه: در یكجا در تبیین مفهوم «بنیان» استدلال كردیم كه «گفتگو از یك "بنیان" جداگانه تناقضی در تعریف است» و درجای دیگر سخن از حركتی بهمیان آوردیم كه «از حدودِ مختصاتِ درونیـبیرونی "نهادِ" معینی فراتر میرود و آن نهاد را در انكشاف "بنیان"اش بهدوبارهسازی میكشاند»!! توجه داشته باشیم كه در اینجا از «بنیان» سخن رفته است، نه «بنیان»ها ویا دو بنیان مشروط بههم! بنابراین، ضروری استكه با تأمل و دقت بیشتری بهاین احكام كه متناقض مینمایند، نگاه كنیم. حقیقت این استكه این دو حكم نه تنها هیچگونه تناقضی باهم ندارند، بلكه بهمثابه كاربردِ انضمامی یك اصل كلی و عام و معقول، مؤید یكدیگر نیز میباشند! اما چگونه؟
تناقض (یا بهعبارت دقیقتر: تناقضگونه) ازآنجا ناشی میشود كه تصویر و تحلیلیكه از «سازمان» و دیالكتیكِ «بنیانـنهادِ» آن، در 4 پاراگراف بالاتر ارائه شد، درست همانند منطق اغلب جریانات «چپ»، تا اندازهی زیادی از پتانسیل طبقاتیـتاریخی تهی است؛ چراكه در این تصویر و تعریف، بستر و زمینه رویش و وجود «سازمان» کمویستی ـكه همان طبقهكارگر (و یا بهعبارت دقیقتر: خاصه ذاتی و مبارزاتـی طبقه فروشندگان نیرویكار) استـ بهفراموشی سپرده شده است. بنابراین، میبایست علاوهبر آنچه تاكنون در بارهی «سازمان» و دیالكتیكِ وجودی آن گفتهایم، اضافه كنیم كه:
در جامعه سرمایهداری «بنیانِ» سازای یك «نهادِ» سازمانی (كه متضمن دوبارهسازی آن نیز هست)، همان دوگانگی رابطهی «كارـسرمایـه» استكه بهدو بنیانِ «كار و «سرمایه» مشروط است؛ زیرا «سازمان»، نهادی طبقاتی (ویا بهعبارت دقیقتر: مربوط بهطبقه معینی) استكه تنها میتواند بهدو گونهی بورژوائی ویا كارگری واقع شود. بنابراین، حقیقت این استكه «بنیانِ» سازمانهای كارگری، «كار» استكه كارگران و روشنفكران همسو با طبقهی كارگر را بهگونهای کمونیستی نهادینه میكند و سازمان میدهد؛ درصورتیكه «بنیانِ» سازمانهای بورژوائی «سرمایه» استكه همهی آحاد انسانی را در اشكال گوناگون بهمناسبات كالائی میكشاند و كارگران را در تولید ارزش اضافی نهادینه كرده و «سازمان» میدهد.
این مسئله را با دقت بیشتری نگاه كنیم: ازآنجاكه «كار» در مناسبات سرمایهداری به«نیرویكار» كه قابل خرید و فروش است، تقلیل مییابد؛ و ازطرف دیگر، بهاین دلیل كه كارگران یكبار در «بنیانِ» سرمایه و تولید ارزش اضافی سازمان یافته و نهاینه شدهاند؛ ازاینرو، آن بنیانی كه سازای نهادِ سازمانِ طبقاتی كارگران است، نمیتواند «كار» بهمعنای بورژوائی كلام (یعنی: تبادلاتِ نیرویكارِ) باشد. بنابراین، آنچه در یك سازمان كارگریـکمونیستی «بنیان» محسوب میشود، مبارزه ذاتی كارگران برعلیه سرمایه استكه بهدلیل مشروط بودنش به«تبادلات نیرویكارِ اجتماعاً لازم» و خاصه نفیكنندگیاش، «تبادلاتِ كارِ تاریخاً ضروری» و کمونیستی نام دارد؛ كه كمی پائینتر بهتوصیف و تحلیل آن میپردازیم. بههرروی، كارگران هم در سازمانهای بورژوائی و هم در سازمانهای كارگری عناصرِ عمدهی شاكلهی نهادهای این سازمانها میباشند. با این تفاوت كه در مورد اول بهتثبیت و در مورد دوم بهنفی و رفعْ سازمان مییابند. ازجهت دیگر و بهطوركلی میتوان چنین ابراز داشتكه: «بنیان» در سازمانهای بورژوائی «سرمایه» میباشد؛ كه چیزی جز نیرویكارِ متجسد و مرده و متبلور نیست، كه الزاماً بهضدیت با خویش برمیخیزد؛ درصورتیکه «بنیان»، در سازمانهای کارگری، خاصهی نفیکنندگی و مبارزاتی کارگران است که مشروط بهخودآگاهی طبقاتی، «کار» را بهعامل رهایی نوع انسان فرامیرویاند.
دراینجا بازهم تناقضگونهای رخ مینماید؛ چراكه بالاتر در تعریف سازمان، از حركت روبهتكاملِ آن سخن گفتیم؛ كه در شكلِ بورژوائیاش، یعنی با خاصهی تثبیتگری همهجانبه «سرمایه» ـخصوصاًـ در مرحله انحصارات و سرمایههای چندملیتی، جمعناپذیر است!؟ جهت رفع این ابهام لازم بهتوضیح استكه «سرمایه» در تمام طول تاریخ خویش و یا در همه عرصههای وجودیاش، بهطور همهجانبهای تثبیتگر نبوده است. برای مثال: بورژوازی تا قبلاز احراز قدرت سیاسی غالباً ـنههموارهـ در مبارزه با مناسبات تولیدی پیشاسرمایهداری (نه الزاماً مناسبات اجتماعی پیشاسرمایهداری) انقلابی عمل میكرد؛ ویا در مرحله رقابت آزاد، ضمن سركوب مبارزات كارگری، در انكشاف مناسبات تولید و رابطـه «انسانـطبیعت» بارِ ترقیخواهی داشت. بهطوركلی، تا زمانیكه بورژوازی ـعلاوهبر سركوبِ مبارزات كارگریـ خرید نیرویكار، انباشت ارگانیك سرمایه، تكامل ابزار و ادوات تولید و نهایتاً گسترش رابطه «انسانـطبیعت» را بهعنوان یك پیوستار نمایندگـی میكند؛ هنوز مطلقاً از تغییرطلبی تهی نگشته و جهت تحقق این جنبه خویش [كه متناسب با تراكم و تمركز روزافزون سرمایه، افزایش شدت استثمار و گسترش خودبیگانگی انسان ازیكطرف، و سازمانیابی کمونیستی طبقهی كارگر ازطرف دیگر، بهطور تصاعدی كاهش مییابد] بهسازمانهائی نیاز دارد كه متضمن بقای تغییرطلبی نسبیاش هستند. بنابراین، سخن از «سازمان»های بورژوائی در كلیت خویش (كه هیچگونه ربطی بهوضعیت كنونی جهان و بهویژه جمهوری اسلامی ندارد) سخنِ نامربوطی نیست.
گرچه امروزه روز بورژوازی انواع و اقسام ارگانهای سركوباش را «سازمان» مینامد، اما حقیقت این استكه اكثر قریب بهاتفاق این ارگانها چیزی جز ساختارهای شكننده «تشكیلاتی»ای نیستند كه علیرغم قدرت فوقالعاده تخریبگرانهشان، در مقابل سازمانیابی کمونیستی طبقهی كارگر تاب مقاومت نخواهند داشت. ازهمینروستكه سازمانیابی کمونیستی طبقهی كارگر یك پراتیكِ مبرم، ضرروی و تاریخی است.
بههرروی، در تبیین دوگانه واحدِ «بنیانـنهاد» یا در اینجا «سازمانـتشكیلات» مختصراً لازم بهتوضیح است كه در هرساختارِ ارگانیك، زنده ویا بهلحاظ اجتماعی پویائی، ـ«بنیان»ـ سویهای از ربطِ نهادین یا «ذات» است؛ كه همانند گرهگاهِ فعلوانفعال و تركیبِ عناصرِ شاكله یك مجموعه، كیفیتِ كمیتپذیر و پیوستارِ تغییراتی را میسازد كه حاكی از حركت و تكامل مداوم آن مجموعه است. اما ازآنجاكه تغییر و حركت و تكامل در نفی و اثبات ماهیت میگیرند؛ ازاینرو «نهاد»، بهآن ساختاری اطلاق میشود كه در نفی خود، «بنیان» را متحقق میسازد؛ همچنانكه «بنیان» در سائقهی روندگی خویش، مانعِ اضمحلال ـنه تغییر و حرکتـ «نهاد» میشود. گرچه در وقوع یا شدنِ نسبتها، «بنیانِ» بدون «نهاد» و «نهادِ» بدون «بنیان» معنی ندارد؛ معهذا «بنیان» در وجه ذاتیاش بیانگرِ حركت مداوم، و «نهاد» سازای سكون نسبی میباشد كه ذاتاً نفیپذیر است.
تاآنجاكه وقوع مجموعهها و ارگانیزمها ویا بهطوركلی سازمانهای صرفاً طبیعی ملحوظ نظر است، برای مثال: ارگانیزمهائیكه بهحوزه زیستشناسی تعلق دارند؛ بروز تناقض بین «بنیان» و «نهاد» ازیكسو و بقای صرفاً نهادگونهی یك ارگانیزم قابل تصور نیست؛ چراكه اضمحلال و مرگ در این حوزه بهسرعت نمایان میشود و طبیعت انگیزهای برای لاپوشانی چنین حالتی ندارد. اما همین مسئله در حوزه روابط اجتماعی بهواسطه دخالت «ذهن» كه بههرصورت ناشی از منافع خصوصی است، بهگونه دیگری رخ مینماید. بدینمعنیكه همواره این احتمال وجود دارد كه یك نهاد یا سازمان انقلابی با از دست دادن سوختوساز و تبادلات انقلابیاش، همچنان تحت عنوان یك نهاد انقلابی بهبقای خویش ادامه دهد! ویا حتی نهادهائی برپا شود كه علیرغم بیارزشی انقلابی ویا حتی تبادلات ضدانقلابیشان، خودرا انقلابی بنامند و بعضاً گروههائی از كارگران و زحمتكشان را نیز تحت كنترل بگیرند. برای مثال: حزب توده را درنظر بگیریم كه با ادعای حزبیت و انقلابیگری [كه ساختاری برآمده از چندین سازمان را القا میكند] در مقاطع مختلفی خیل گستردهای از تودههای كارگران و زحمتكشان را ـدر دفاع از منافع شوروی و خردهبورژوازی اداری و بوروکراتـ بهدنبال خویش روان میساخت. بنابراین، نباید فراموشكردكه همواره این احتمال و امكان وجود داردكه جریانات دیگری ـعلاوهبر اكثریت و راهكارگرـ از همان زمینیكه حزب توده بارها سربرآورده، سربرآورند و با خاصههای «تشكیلاتی» (كه ناگزیر فاقد پتانسیل انقلابی است)، تحت عنوان «سازمان» ویا حزب، تعفن وجودی خویش را زندگی اجتماعی بنامند.
درمقابل این سؤالِ بهجا كه چرا كتابهای لغت چنین مفهوم و تعریفی را از واژه «سازمان» ارائه نمیدهند و عمدتاً واژهی سازمان و تشكیلات را مترادف معنی میكنند، میبایست پاسخ داد كه «منطق» و بینشِ این كتابها «وضعی»، آكادمیك و ارسطوئی است؛ یعنی: نگاه آنها بهانسان و جهان، تعمیمِ ذهنی سكون نسبی جامعه طبقاتی بهمطلقیتِ بیكرانه، متغییر و متكامل «هستی» است. بنابراین، در امر مبارزهی طبقاتی و دانش مربوط بهآن، نمیتوان و نمیبایست كتابهای لغت را مرجع قرار داد و بهفرهنگ «عمومی» جامعه استناد كرد؛ چراكه هم كتابهای لغت و هم «فرهنگ عمومی»، تحت سیطره مناسبات تولیدی و اجتماعی حاكم شكل میگیرند كه منتج از منافع طبقات حاكم و دولتهاست. ازطرف دیگر، سلطهی تاریخی بینشهای ایستا و «وضعی» تا بدانجا گسترده و عمیق استكه غالباً چنین القاء میشود كه «زبان» (نه ساختاری بیانیِ آن) امری فوق طبقاتی و عمومی است؛ درصورتیكه زبان بهعنوان شیوه و دستگاه تبادل اندیشه اجتماعیـطبیعی، در جامعه طبقاتی، ناگزیر طبقاتی است!؟
بههرروی، چنانچه تبادلات یك «تشكل سیاسی» (ازجمله «تدارک همکاری کمونیستها») از كارِ تاریخاً ضررویْ «بنیان» نگیرد، ناگزیر در ساختاری صرفاً تشكیلاتی بهسوی سرمایه میچرخد. حال اگر سرمایه در وضعیتی است كه صرفاً تثبیتگرانه عمل میكند و سركوبگر است، میتوان چنین نتیجه گرفت كه این چرخش از بنیانِ كار بهسوی سرمایه ـحداقلـ نمودِ تشكیلاتی صِرف خواهد داشت. بهطوركلی، موضوع اساسی «سازمان» (البته با خاصه كارگریـکمونیستی) سازمانیابی کمونیستی طبقهی كارگر، انقلاب اجتماعی و استقرار شوراهای كارگران و زحمتكشان در همهی عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است؛ درصورتیكه موضوع اساسی «تشكیلات» صرفاً سیاسی است و بهفتح یا تثبیت قدرت سیاسیـاقتصادی مینگرد. بهبیان دیگر: «سازمان» پیوستاری تاریخی، حقیقی و طبقاتی دارد كه در نفی موجودیت جامعه، مناسبات تاریخاً نوینی را (هم در استراتژی و هم در تاكتیك) مادیت میبخشد؛ لیكن «تشكیلات» در هدفگیری صرفاً سیاسیاش بهاعتبارات میآویزد، [فراتر از بیانات ظاهری، در کنه و عمق] تودههای مردم را گلهگونه (بهمثابه بازوهای اجرائی) نگاه میكند، و بهلحاظ زایشهای طبقاتیـاجتماعیـتاریخی نازاست. بههرروی، در تبیین دیالكتیكی كلام میتوان گفتكه: موضوع اساسی «سازمان» خودآگاهی نوعی در پروسه مبارزهی طبقاتی است؛ اما موضوع اساسی «تشكیلات» نهایتاً بعضی آگاهیهای سیاسی در محدوده «نخبهگان» استكه میبایست در كنترل «تودهها» بهمدیران جامعه عروج یابند. گرچه نمیتوان همهی گروههای چپ ایرانی را صرفاً «تشکیلات» نامید؛ اما آنچه جنبش کارگریـکمونیستی را طی 80 سال گذشته بهحاشیه رانده، مجموعاً نبود جانمایه تبادلات سازمانی در درون طبقهی کارگر بوده است. بنابراین، گذشته از دستآوردهای مثبت بلشویکها در اوائل قرن بیستم، الزامی استکه سوسیالیستهای ایرانی عیناً بهالگوبرداری از تجارت بلشویکها محدود نشوند و جهتگیری نوینی را آغاز کنند؛ که یکی از مهمترین نتایجاش تربیت کادرهای پرولتری در جریان سازمانیابی شورائی طبقهی کارگر است.
درباره «سازمانیابی» و «سازماندهی»
«سازمانیابی» و «سازماندهی» دو روی یك سكه واحد هستند كه چنان چه بهطور جداگانه موضوعِ برنامه عملی یك تشكل واقع شوند، یا بهانفعال و نهایتاً آكادمیزم میگراید ویا بهفرماندهی و سلسلهمراتبِ خُردكنندهای راهبر میگردد كه بههرحال نتیجهای جز فروكاستن یك تشكل با آرمانهای كارگریـکمونیستی بهیك «تشكیلاتِ» ظاهراً زنده و در واقع روبهمرگ نخواهد داشت. چراكه دراینصورت، «بنیان» كار تاریخاً ضروری بهحوزهی كارِ اجتماعاً لازم فرومیكاهد؛ كه نهایتاً بهجای نفیكنندگی بنیان «كار»، بنیان تثبیتگر سرمایه را میپروراند. این مسئله را با دقت بیشتری نگاه كنیم:
موضوع اساسی سازمانیابی، «خودآگاهی بهخویشتن» استكه بهلحاظ پراتیكِ مبارزات كارگری سرچشمهای درون طبقاتی دارد؛ درصورتیكه موضوع سازماندهی، «آگاهی از بیرون» استكه چنانچه بهخودآگاهی دست نیابد، عملكردی خویشتنگریزاننده خواهد داشت. بدینمعنیكه انسان «خودآگاه» ـاعماز شخص، گروه، سازمان ویا كلیت طبقهیكارگرـ با درك قانونمندیهای شاكله وجودِ اجتماعیـطبیعی خویش، خودْ خویشتن را بهگونه متكاملتر و پیچیدهتری سازمان میدهد كه در حقیقت تجدیدِ سازمانِ «خویشتنِ نوعی» است. لیكن، انسانیكه ـشخص، گروه، سازمان ویا طبقهـ موضوع سازماندهی جدیدی قرار میگیرد، حتی درآنجاكه این «سازماندهی» وضعیت مناسبتتری را مد نظر داشتهباشد، بهعنوان موجودی ارادهمند و تاریخاً خودآگاه ـدر عدم دستیابیاش بهخودآگاهی نوینـ بهاضمحلال و تسلیم كشیده میشود. بدینترتیب، «آزادی» كه درك ضرورت است و ازپسِ شناختِ جامعِ ماهیت بهدست میآید، بهقدرتی خارج از خویش مشروط میشود كه ضمن بازتولید همهجانبهی خودبیگانگی نوعی، ناگزیر بهمناسباتی راهبر میگردد كه جوهرهای جز استثمار انسان از انسان نخواهد داشت.
اما، ازآنجاكه كارگران بهعنوان فروشندگان نیرویكار بهطور خودبهخودی و ابتدا بهساكن، امكان دستیابی بهآگاهیهای علمیـاجتماعی را ندارند؛ ازاینرو، ضروری استكه مقدمتاً و در طی دورههای معینی گروههای سوسیالیست (که بیانگر ترکیب کادرهای کارگری و روشنفکران انقلابی هستند) مستعدترین، فعالترین و بیپیرایهترین كارگران را تحت آموزش ـنه اتوریته تشكیلاتیـ بگیرند تا این امكان فراهم شود كه آگاهیهای اجتماعیـعلمی در درون طبقهی كارگر بازتولید شده و به«دانش مبارزه طبقاتی» فرابروید. بهطوركلی، این حركتِ مقدماتیكه تنها در طی دورههای معینی ضروری است، همان پراتیكِ «سازماندهی» استكه در صورت تثبیت و تبدیلاش بهیك قاعده عمومی، امكان تبادلِ فرارونده و تاریخاً ضروری را از هرتشكلِ سوسیالیستی مفروضی سلب میكند و خاصه سازمانی آن را بهانجماد تشكیلاتی فرومیكاهد. معهذا، بدون پراتیك سازماندهنده در رابطه با مبارزات كارگری، سازمانیابی این طبقه بهامری تبدیل میشود كه تااندازه زیادی محال مینماید.
ازطرف دیگر، عدم رابطهی آموزشی با كارگران پیشرو بهعنوان یك پراتیك دورهای و تکیه بهتداركِ آموزشِ سازمانیابی طبقهكارگر بهمنزله یك پراتیك مداوم، دستآوردهای علمیـاجتماعی یك تشكلِ سوسیالیستی مفروض را بهدریافتهای صرفاً آكادمیك (كه فاقد جوهرهی مبارزاتی است) كاهش میدهد و «بنیانِ» كار تاریخاً ضروری را در عبارتپردازیهای بهاصطلاح روشنفكرانه میخشكاند و بهجای آن «بنیانِ» سرمایه را در ساختاری صرفاً تشكیلاتی رشد میدهد.
بهطورکلی، تدارک آموزش سازمانیابی کمونیستی طبقهی کارگر عبارت است از: تولید و بازتولید دستآوردهای اجتماعیـعلمی و مربوط بهمبارزهی طبقاتی؛ و همچنین انتقال آنها بهدرون طبقهی کارگر. اما از آنجاکه انتقال این تولیدات و دستآوردها بدون یک رابطهی مادی، عملی نیست، و هر «رابطه»ای نیز بهوجود «نهادِ» مشخصی مشروط است؛ از اینرو، بدون سازماندهی هستههای کارگری یا تبدیل محافل مبارزاتیـکارگری بههستههای کارگریـکمونیستی، انتقال این دستآوردهای مبارزاتی بهدرون طبقهی کارگر غیرممکن خواهد بود. بنابراین، یکی از خاصههای «تدارک همکاری کمونیستها»[درخارج از کشور]، تدارک سازماندهی هستههای کارگری است که مادهی اولیه آن (یعنی: محافل مبارزاتیـکارگری) در جریان مبارزات خودانگیختهی کارگران ایجاد میشود. درحقیقت، مهمترین دستآورد «تدارک همکاری کمونیستها» عبارت است از: تربیت کادرهای کارگریِ آموزش دیده و خصوصاً مولد دانش مبارزهی طبقاتی در درون طبقهی کارگر.
بههرروی، ازآنجاکه هستههای کارگری متناسب با پیچیدگی و دخالتشان در مبارزهی طبقاتی، دادههای عام و اصولی اجتماعیـعلمی را بهرهنمودهای عملیـتحلیلی تبدیل میکنند و بهکارگران آموزش میدهند؛ از اینرو، بهعنوان تولیدکنندگان «دانش مبارزهی طبقاتی» برعلیه ساختار تثبیتگرانهی تشکیلاتی بهمبارزه برمیخیزند و از گسترش سازمانیابی طبقاتی دفاع میکنند. بنابراین، «تدارک سازمانیابی کمونیستی طبقهی کارگر» عمدهترین شاخص یک سازمان کمونیستی است.
گرچه «سازماندهی» و «سازمانیابی» پراتیك دوسویهای است كه عمدتاً در روابطِ بیرونی یك سازمان و خصوصاً در رابطه با طبقهی كارگر مادیت میگیرد؛ اما آن شیوهی تبادلی كه در اینجا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، این استكه میبایست دیالكتیكِ سازماندهیـسازمانیابی را بهگونهای پیكرتراشی كنیم و بازبیافرینیم كه در امرِ درونی «تدارك همكاری كمونیستها» نیز كاربردی پراتیك داشته باشد. این خاصهای استكه منهای گرایشهای طبقاتیِ کند، تند و یا تخریبکنندهی نیروهای شاكله این همكاری، بهشیوه و پتانسیل تبادلات و همچنین ساختارهائی برمیگردد كه بهطور آگاهانه میتوان بهسازماندهی آنها پرداخت.
درباره جایگاه اجتماعیـتاریخی «تدارك همكاری كمونیستها»
در گفتگوهائیكه سرانجام پساز یكسالونیم بهتشكیل «تدارك همكاری كمونیستها» منجر گردید، عناوین مختلفی (ازقبیل: حزب، بلوك، جبهه و مانند آن) مد نظرِ نیروها و جریانات مختلف بود؛ كه احتمالاً هریك از آنها بهپراتیك ویژهای منجر میگردد!؟ اما آنچه در این گفتگوها كمتر از هرچیز مورد بررسی و تحلیل و توافق قرار گرفت جایگاه اجتماعـیـتاریخی همین تشكلی استكه تحت عنوان «تدارك همكاری كمونیستها» در یك نشست تقریباً همگانی مورد توافق قرار گرفته است. بنابراین، ضروری استكه بهمنظور گشایش این بحث بهبعضی نكات كلیدی در این رابطه بپردازیم:
1ـ «تدارك همكاری كمونیستها» با هرمحتوی و پتانسیل و مضمونی كه شكل بگیرد و تجدیدسازمان شود، ازآنجاكه دستگاهی عمدتاً خارج ازكشوری است، ناگزیر عملكردی «تداركاتی» [و در واقع بسترسازانه] خواهد داشت. بدینمعنیكه این تشكل نوپا تنها از پسِ تدارك و تولیدِ آن آموزها، اطلاعات، دانستهها و راهكارهائیكه بورژوازی حاكم برایران انكشاف آنها را سركوب میكند، میتواند در امر مبارزه طبقاتی نقشی كارساز و پیشبرنده داشته باشد. بنابراین، ضمن اینكه راستای حركتِ «تدارك همكاری كمونیستها» سرنگونی بورژوازی حاکم ویا بهطوركلی الغای مناسبات كارِدستمزدی در ایران است؛ خود، رأساً نمیتواند چنین رسالتی داشته باشد. چراكه سرنگونی بورژوازی تنها درصورتی سوسیالیستی، انقلابی و كارگری خواهد بود كه بلافاصله و بدون هرگونه نمایندگیای بهاستقرار شوراهای كارگران و زحمتكشان در همهی عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی راهبر گردد. این پراتیكِ پیچیده و گستردهای استكه چگونگیاش در داخل كشور و در كنشهای طبقهی كارگر و همچنین زحمتكشان پیرامونی این طبقه، مادیت میگیرد.
2ـ ازآنجاكه «تدارك همكاری كمونیستها» در خارج ازكشور شكل گرفته و مجموعاً تبادلات ناچیزی با طبقهی كارگر دارد؛ ازاینرو مهمترین رسالت وجودیاش گسترش تبادلات علمیـاجتماعی با مستعدترین كارگران و روشنفكران همسو با طبقهی كارگر ـدر داخل كشورـ است. اما فراموش نكنیمكه آنچه میبایست بهتبادل دربیاید، مقدمتاً باید تولید و ایجاد شده باشد!؟ بنابراین، دخالتگری «تدارك همكاری كمونیستها» در شرایط كنونی، بیش از آنكه عملی باشد، نظری است. بدینترتیب که تمام نیروهای شرکتکننده در این تشکل در «کمیسیونهای کار» سازمان مییابند تا با کارِ عمدتاً تئوریک موقعیتی را فراهم بیاورند که ارگانهای برآمده از کمیسیونهای کار بیشتر بهجنبهی عملی بپردازد.
3ـ گرچه مجموعهی نیروهائیكه در مورد «تدارك همكاری كمونیستها» بهتوافق رسیدهاند، هیچگاه صراحتاً ادعای رهبری مبارزات داخل كشور را نداشتهاند؛ اما از فحوای بعضی طرحها و استدلالها چنین استنباط میشود كه هنوز این توهم وجود دارد كه میتوان مبارزات داخل كشور را از خارج هدایت كرد؟! بنابراین، ضروری استكه بهطور گسترده و همهجانبهای در این زمینه بهبحث و تبادل نظر نشست تا با روشن شدن دیالكتیك «رهبری»، گامهای پُرتحركتری درامر تداركیـآموزشی برداشته شود. بههرروی، علاوهبر استدلالهای تئوریك، تجارب وسیع جنبشهای سوسیالیستی نشان میدهد كه تا پتانسیل و توان رهبری در درون طبقهی كارگر نهادینه نشود، «بوروكراتیزم» پایههای هرجنبش یا انقلابی را ـ حتی با حضور كارگرانـ فرومیجود.
4ـ ازآنجاكه «تدارك همكاری كمونیستها» برسازمانیابی حزبی طبقهی كارگر و همچنین استقرار شوراهای كارگران و زحمتكشان ـبهعنوان یك كلیتـ اصرار میورزد، و گاهاً تصاویر متناقضی از «شورا» و «حزب» ارائه میگردد؛ ازاینرو ضروری استكه در این زمینه نیز بهطور همهجانبهای مطالعه و تحقیق صورت بگیرد، تا در تبادلِ دستآوردهای گوناگون بهدریافتی همسوتر، پراتیك و «نوین» دست یابیم. بههرروی، آغاز نكردن یك حركت اجتماعیـطبقاتی صد بار بهتر از نیمهكاره رهاكردن آن است؟!
دربارهی معیار سنجش یك سازمان كارگریـکمونیستی
ضروری استكه در ارزیابی یك سازمان ویا نهاد انقلابی بهجای ادعاهای سخنورزانه، امكانات مالی، گسترهی كمیـتشكیلاتی و مانند آن بهپتانسیل تبادلاتیای بیندیشیم كه حقیقتاً در رابطه با مبارزات طبقهی كارگر مادیت میگیرد؛ موضوع محوری آن الزاماً «كارِ تاریخاً ضروری» است؛ و بهگونه نوینی بیان تئوریك نیز مییابد.
اصولاً آنچه یك سازمان کمونیستی را از دیگر نهادها و تشكلها جدا میكند و بهآن زندگی مبارزاتی میبخشد، «كارِ تاریخاً ضروری» است. بدینمعنیكه اگر كارِ سوسیالیستیـخودآگاهانه و تبادلات انقلابیـضروری با طبقهی كارگر را ـبههـردلیلیـ از یك سازمان کمونیستی مفروض حذف كنیم، تنها یك ساختار «تشكیلاتی» باقی میماند كه دیگر ضربآهنگ زندگی مبارزاتی نخواهد داشت؛ درست همانند جسدیكه در ظاهر امر موجودی زنده را القا میكند، اما در حقیقت میبایست منتظر تعفن و گندیدگی آن بود؟! بنابراین، صرفِ تشكلِ نیروهائیكه خودرا انقلابی و سوسیالیست مینامند، هنوز مشكلی را از معضلات جامعهی طبقاتی ایران حل نكرده است؛ زیرا تنها درصورتی یك تشكل، جانمایه سازمانیـانقلابی خواهد یافتكه جوهرهی تبادلات درونی و بیرونیاش، كارِ کمونیستی (و نه صرفاً شعار و بیان آرزومندیهای سیاسی) باشد.
نتیجتاً در بررسی و برآوردِ نیروهای کمونیست نباید بهصرفِ وجودِ تشكلهائیكه خود را «چپ» و «انقلابی» و «كمونیست» مینامند و بعضاً بهآكسیون و تحلیلهای ضدرژیمی نیز مبادرت میورزند، محدود شد؛ چراكه اكثر قریب بهاتفاق این تشكلها ضمن دارا بودن «كمیتِ» تشكیلاتی، بهلحاظ «كیفیتِ» تبادلات کمونیستی ـدر درون و بیرونـ ضربآهنگ تاریخاً ضروریای ندارند. در اینجا سخن برسر این نیستكه این تشكلها هیچگونه ارزشِ اجتماعیای تولید نمیكنند و بهتبادل نمیگذارند؛ بلكه مسئله این استكه از «سیاست» و موضعگیریهای ضددولتی تا تدارك سرنگونی سوسیالیستی نظام سرمایهداری، فاصله از زمینِ «جنبش كارگری» تا آسمانِ «مبارزات همگانی و دموكراتیك» است، كه بنا بهتحلیل جامعهشناسی ماركسیستی و تجربه مبارزاتی، تنها از پسِ تولیدات و تبادلاتی كه استقرار شوراهای كارگران و زحمتكشان را در همهی عرصههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تدارك میبیند، مادیت میگیرد.
بهطوركلی، در شرایط كنونی (یعنی: در شرایطیكه مبارزات تودهای و كارگری در ایران بهلحاظ كمّی روبهگسترش است) عاجلاً ضروری استكه هریك از تشكّلات موجود، تولیدات و تبادلات و تحركاتی را آغاز كنند كه علاوهبر آكسیونیزم، با گامهای هرچه شتابیابندهتری از كمیتهای «تشكیلاتی» بهسوی كیفیتهای «سازمانی» قابلیت تكامل داشته باشد. زیرا آكسیونیزم (كه واكنشی «تشكیلاتی» است) در بسیاری از مواقع با تولیدات و تبادلات كارگریـکمونیستی (كه كنشی «سازمانی» است) بهتناقض میرسد. تناقضیكه از یكسو بهضداستبدادگرائی همگانی و فراطبقاتی و صرفاً سیاسی برمیگردد؛ و از دیگرسو در مبارزات كارگری ریشه دارد كه در گسترش و انكشاف خویش چارهای جز دست بردن بهریشه حقایق (یعنی استثمار كار توسط سرمایه) ندارد.
تا اینجا براین بودیم كه تفاوتهای «سازمان» و «تشكیلات» را در عمدهترین وجوهاش تحلیل و تصویر كنیم و بگوئیم كه جوهره هر «تشكیلاتی» بهواسطه خاصه قراردادی، كمّی و ایستایش تا هنگامی كه بهبستر كارِ تاریخاً ضروری (كه موضوع محوریآن سازمانیابی کمونیستی مبارزات كارگری است) تكامل نیابد، در خطر اضمحلال و فروپاشی و كژراهه درونی قرار دارد. حال تحلیل مختصری از «كارِ تاریخاً ضروری» ارائه میدهیم تا بهلحاظ نظری این توانائی را بهدست آوریم كه عملاً برچگونگی سازمانیابی یك نهاد كارگریـ کمونیستی متمركز شویم.
دربارهی «كار تاریخاً ضروری»
ازآنجاكه حد فاصل انسان (در نوعیت خویش) با دیگر انواع، اندیشهگری و كارورزی است؛ ازاینرو بهدرستی میتوان چنین نتیجه گرفتكه مبارزه طبقاتی و همچنین سازمانیابی کمونیستی (در جامعه سرمایهداری) نیز كنشهائی هستند كه تنها با صفتِ «كار» قابل توصیفاند. چراكه «كار»، اندیشهای استكه تحقق بیرونی یافته؛ و «اندیشه» نیز كاری استكه درونی میشود. اما ازآنجاكه تبادل كار در جامعه سرمایهداری عمدتاً در مناسبات كالائیـازخودبیگانه و در شكل «نیرویكار» متحقق میشود و ارزشِ هركالائی بهطور «اجتماعاً لازم»[یعنی: كاریكه با موجود بودن شرایط تولید عادی اجتماعی و با حد متوسط اجتماعی مهارت و شدت كار، لازم است تا بتوان ارزش مصرف خاصی را برای عرضه بهبازار بهوجود آورد] تعیین میگردد و نهایتاً جهتی جز بازتولید و انباشت سرمایه ندارد؛ ازاینرو تبادلِ اندیشه و كاری كه بهلحاظ راستامندی نفی و رفع مناسبات كالائی را هدف میگیرد، تنها با عنوان «كار تاریخاً ضروری» قابل تبیین و توصیف و تحلیل است. بنابراین، «كار تاریخاً ضروری» عبارت از آن اندیشههائی استكه (از زاویه تحقق بیرونیاش و منهای شكل بروز آن) دستآورد قابل تبادلی را در راستای سازمانیابی کمونیستی پیوستارِ اجتماعیـطبقاتی كارگران و زحمتكشان مادیت میبخشد.
گرچه چنین مینمایدكه درستی تعریفِ «كار تاریخاً ضروری» بهادراك ضرورتِ سازمانیابی کمونیستی طبقهیكارگر و پیوستار اجتماعیـطبقاتی آن [یعنی: زحمتكشان پیرامونی طبقهی كارگر، تهیدستان و روشنفكران همسو با طبقهی کارگر كه تحت عنوان «چپ» هم از آنها نام برده میشود] مشروط است؛ اما نباید فراموش كرد كه «ادراكِ» ضرورتهای اجتماعی تنها پروسهی «آزادی ذهن» را فرامیآورند كه بهنوبه خویش به«امكانهای طبقاتی» و «انتخابِ» هریك از آنها (كه پروسهای كارورزانه و عملی است) مشروط میباشد. ازاینرو، میبایست چنین نتیجه گرفتكه معیار ارزشگذاری «كار تاریخاً ضروری»، عملی استكه در شبكهی تبادلات كارگران و زحمتكشان خود مینمایاند، بهنیروی مادی تبدیل میشود و سرانجام نظراً بهادراك درمیآید تا در چرخه و گام بعدی طنین گستردهتر و عمیقتری داشته باشد.
دراینجا لازم استكه جدا از تبیین ترمینولوژیكِ «كار تاریخاً ضروری»، بهلحاظ توصیفیـكاربردی نیز این مقوله را مورد بازبینی و بررسی قرار دهیم. بدینترتیبكه:
اولاًـ «كار تاریخاً ضروری» اصولاً از عهدهی نیروهائی برمیآیدكه وجود اجتماعیشان با «كار» گره خورده باشد و مجموعاً دستی در مالكیت ابزارها و ادوات تولیدی ویا جذب ارزشهای اضافی نداشته باشند.
دوماًـ لازمه انجامِ «كار تاریخاً ضروری» طرحمندی اجتماعی یا درك ضرورت انقلاب سوسیالیستی است، كه در جامعه سرمایهداری بهمناسبات معینی در تولید اجتماعی ـیعنی مناسبات تولیدِ اجتماعی و مناسبات اجتماعی تولیدـ مشروط است.
سوماًـ از آنجاكه كارگران بهدلیل فروشنیرویكار، بیگانگی از پروسه تولید و پیادمدهای اجتماعیـتاریخی آن (ابتدا بهساكن، بهطور خود بهخود و فراتر از شمِ مبارزاتیـطبقاتی) توان درك ضرورتهای اجتماعی را ندارند؛ ازاینرو تا زمانیكه بهگونهای سوسیالیستی آموزش نبینند و سازمان نیابند، توان انجام «كار تاریخاً ضروری» را نخواهند داشت.
چهارماًـ هرگونه تلاش و فعالیتیكه [اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، هنری، فرهنگی و غیره] رأساً در راستای سازمانیابی کمونیستی كارگران و روشنفكرانیكه بهلحاظ موقع و موضع طبقاتی با طبقهی كارگر همسو بهحساب میآیند، دستآوردِ قابل محاسبه و اندازهگیریای نداشته باشد، هرچقدر هم كه صادقانه و فداكارانه باشد، «كار تاریخاً ضروری» نخواهد بود؛ چرا كه «كار تاریخاً ضروری» برخلاف دیگر اشكال بروزِ كار، بهلحاظ اجتماعیـتاریخی راستامند، انقلابی و سوسیالیستی است. بههرروی، این راستامندی و انقلابیگری هم بهلحاظ تاکتیکی و هم از جنبهی استراتژیک عمدتاً در عرصهی مبارزات کارگری خودمینمایاند و بعید استکه با محمل دیگری بهسازگاری برسد.
پنجماًـ معیار «كار تاریخاً ضروری»، بروز كنشهای کمونیستی در تبادلات درونی و بیرونی طبقهی كارگر است؛ كه حداقل در ساختار هستههای كارگریـکمونیستی خود مینمایاند. بنابراین، تمام آن فعل و انفعالات كارورزانهای كه بهلحاظ راستامندی، سازماندهی و سازمانیابی كارگریـکمونیستی را هدف داشته باشند؛ كارِ کمونیستی محسوب میشوند كه از طریق تبادل شیوهها و دستآوردها، بهمیانگین معینی از زمان قراردادی (یعنی ساعتِ كار) دست مییابندكه كیفیت اجتماعیـطبقاتیـتاریخی آن را معین میكند. بنابراین، محصولِ «كار تاریخاً ضروری» الزاماً تولیدِ مولدینِ «كار تاریخاً ضروری» در درون طبقهی كارگر است.
ششماًـ كارِ دموكراتیك ویا ضداستبدادی صرف (كه فاقد پیوستار کمونیستی باشد، خصوصاً در آنجائیكه مناسبات سرمایهدارانه حكمفرماست) ضمنِ اجتماعاً لازم بودن، تاریخاً ضروری نیست. بدینمعنیكه چنین شیوه و تبادلی از «كار» بهدلیل عدم گذرندگیاش بهسازمانیابی کمونیستی طبقهی كارگر، نهایتاً در دستگاه بورژوائیـكالائی معنی پیدا میكند و بهشكلی از اشكالِ سركوبِ فروشندگان نیرویكار منجر میگردد.
هفتماًـ «كار تاریخاً ضروری» همانند هرشكلِ دیگری از بروز و تحققِ كار، بهطور اجتماعی مادیت میگیرد و بهتقسیمات معینی مشروط است. بااین تفاوتكه «كار اجتماعاً لازم» ـدرحاكمیت مناسبات كالائیـ ذاتاً تثبیتكننده، و «كار تاریخاً ضروری» ـدر هرشرایط ممكنیـ ذاتاً نفیكننده و استعلائی است. در حقیقت، تقسیم اجتماعی «كار تاریخاً ضروری»، همان جوهرهای استكه در تبادلات درونیـبیرونی، یك «تشكیلات» را به«سازمان» فرامیرویاند و بالعكس.
درباره سازمانیابی «تدارك همكاری كمونیستها»
آنچه پساز یك سال تلاش و گفتگو تحت عنوان «شورای هماهنگی تدارك همكاری كمونیستها» شكل گرفته، عمدتاً یك قراردادِ تشكیلاتی استكه هنوز خون، جوهره و «بنیان» سازمانیـکمونیستی ندارد. اما ازآنجاكه این تشكلِ نوپا، تازه در آغاز رویش خویش است و تقریباً همهی شركتكنندگان در آن برمواضع سوسیالیستی و شوراگرایانه پای میفشارند؛ ازاینرو، این امكان و احتمال وجود داردكه با ایجاد نهادهای «كارِ تاریخاً ضروری»، این قراردادِ تشكیلاتی را بهتشكلی کمونیستی، سازمانی و رهائیبخش تكامل داد. ازطرف دیگر، «نشست مشترك» صراحتاً براین باور استكه طی پروسهای فعال، پراتیك و تعرضی بهیك تشكل سراسری ارتقاء یابد؛ ازاینرو، ضروری استكه سازماندهی و سازمانیابی كلیه ارگانها و نهادهای «نشست مشترك» به«كار تاریخاً ضروری» مشروط باشد تا پیشزمینهی «تدارک همکاری کمونیستها» در انجام کار تاریخاً ضروری حقیقتاً بهارگان همکاری کمونیستها تکامل یابد.
بهطوركلی، اگر استدلالهای تاكنونی و نتیجهگیریهائیكه از این استدلالها میشود، چندان هم دور از واقع نباشد، میبایست در پرتو آنها بر پیشنهادهای زیر اصرار ورزید:
1ـ تا نشست بعدی در این راستا بكوشیم كه واحدهای متعدد و لازمی را سازمان بدهیم كه هریك برانجام شكلِ معینی از «كار تاریخاً ضروری» متمركز باشند؛ و این واحدها را «كمیسیون كار» بنامیم.
2ـ كمیسیونهائیكه ضروری بهنظر میرسند، عبارتند از: «كمیسیون كارگری»، «كمیسیون زنان»، «كمیسیوندانشجویان و جوانان»، «كمیسیون مالی»، «كمیسیون فرهنگی»، «كمیسیون انتشارات»، «كمیسیون ارتباطات»، «كمیسیون آكسیون»، «كمیسیون ترجمه»، «كمیسیون آموزشِ دانش مبارزه طبقاتی» و غیره. منهای این كمیسیونها كه كاركردِ دائمی دارند، همواره این احتمال وجود دارد كه كمیسیونهائی شكل بگیرند كه موضوع كارشان یك پروژه موقت یا كوتاهمدت باشد؛ ازاینرو قابل پیشبینی استكه هرازچندگاهی یك یا چند كمیسیون تازه ایجاد شود ویا بعضی از كمیسونهائی كه كارآئی عملی ندارند، منحل گردند. بهطوركلی، وجود ویا چگونگی وجودِ یك «كمیسیون كار» بستگی بهضرورتها و اولویتهای مبارزاتی دارد و نباید وجود كمیسیون خاصی را بهلحاظ فرمالیستی پذیرفت. بههرروی، ایجاد و انحلال كمیسیونهای كار را میبایست بهمجمع عمومی فعالین واگذاشت؛ چراکه یک مجمع عمومی که در کار تاریخاً ضروری ریشه داشته و از بورکراتیزم گریزان باشد، اصولاً نمود بارز خرد جمعی استکه ضریب خطای کمتری دارد.
3ـ ازآنجاكه كار در هریك از كمیسیونهای بالا ویا كمیسیونهائیكه بهطور موقت تشكیل میشوند، تخصصی و متمركز است؛ ازاینرو پیشنهاد میشودكه هركسی تنها حق شركت در یك كمیسیون را داشته باشد. حال اگر اشخاصی پیدا شدند كه ظرفیت كاری آنها بیشاز یك كمیسیون بود، میبایست بهآنها اجازه داد كه حداكثر در دو كمیسیون شركت كنند؛ البته با این تبصره كه بهلحاظ شركت در دیگر ارگانهای مربوط به«تدارك همكاری كمونیستها» تنها از طریق یكی از كمیسیونها حق انتخاب كردن و انتخاب شدن داشته باشند.
4ـ حتیالمكان عناصر متشكله «شورای همآهنگی» را از درون «كمیسیونهای كار» انتخاب كنیم. بدینترتیبكه هركمیسیونی 5 تا 7 نفر را بهعنوان كاندید معرفی كند تا مجمع عمومی بتواند 3 نفر را از میان آنها بهعنوان فعالِ «شورای همآهنگی» انتخاب كند. انتخاب 3 نفر ازآنجا ناشی میشود كه: یك نفر، رابطه غیرقابل كنترلی است؛ 2 نفر، درصورت عدم توافق یكدیگر را خنثی میكنند؛ و رقم بالای 3 نفر نیز بیشاز حد دست و پا گیر خواهد بود. بدینترتیب، ضمن اینكه اعتبارات گذشته و تشكیلاتی بهسایه كشیده میشود، «شورای همآهنگی» بهعنوان شورای همآهنگی كار ضروری و انقلابی، كمتر بوروكراتیزه میشود. بههرروی، چنین روندی این امكان را فراهم میكند كه تشكلهای مختلف همسوتر شده و احتمالاً طی پروسهی معینی بهیك «سازمان» واحد فرابرویند.
5ـ ساختار درونی هركمیسیونی بنابهویژگیاش كه از سوی فعالین آن تشخیص داده میشود، تعیین گردد؛ چراكه انجام كار انقلابی و ضروری تحركِ ساختاریـتبادلاتی ویژهای را میطلبد كه با سلسلهمراتب تشكیلاتی بهتناقض میرسد. بدینترتیب، مقدمتاً «شورای همآهنگی» و سپس «مجمع عمومی» تنها بر گرایشها، جهت حركت و دستآوردهای هركمیسیونی بهقضاوت و ارزیابی مینشینند. بههرروی، هرگونه اتوریتهای ازسوی یك «مجمع عمومی» سازمان نایافته در «كارِ تاریخاً ضروری» كه بهتقسیمات معینی مشروط است، نتیجهای جز بوروكراتیزم و انفعال عمومی درپی نخواهد داشت. در این مورد، جدا از گرایشات سوسیال دموكراتیك و «راه كارگری»، میتوان بهساختار هرمی «اتحاد چپ كارگری» نیز مراجعه كرد، [که نه تنها موجبات مرگ آن فراهم نمود، بلکه در منتهالیه راست نیز قرارش داد].
6ـ باتوجه بهبندهای بالا تعداد عناصرِ متشكله «شورای همآهنگی» بهطور خودبهخود بهتعداد «كمیسیونهای كار» مشروط میشود؛ و رقم از آسمان آمده (15) بهرقمی تبدیل میشود كه فیالواقع بیانكنندهی كارِ انقلابی و ضروری است. ازطرف دیگر چنین شیوهای از انتخاب و سازمانیابی شكافِ بین تشكیلاتیها و منفردین را نیز در كارِ معین تااندازهای پُر میكند.
7ـ ازآنجاكه كار تاریخاً ضروری متناسب با شرایط درونی «تدارك همكاری كمونیستها» و هم چنین پتانسیل و رویكردهای مبارزاتی در ایران و جهان بهگونههای متنوعی رخ مینماید، و این مسئله كمیسیونهای كاری متعددی را میطلبد كه بهنوبه خویش تعداد اعضای «شورای همآهنگی» را افزایش میدهد؛ ازاینرو، الزامی استكه فعالین شورای همآهنگی یك «هسته ارتباطی» را از میان خود انتخاب كنند تا فاصلههای جغرافیائی بهپراكندگی آنها نینجامد. اما از آنجاكه وجود چنین «هسته ارتباطی»ای همواره این خطر را در درون خود میپروراند كه ازیكسو بهبیماری نخبهگرائی دچار شویم و از دیگرسو با یك سلسلهمراتب بازدارنده روبهرو گردیم؛ ازاینرو، ضروری استكه «هسته ارتباطی» بهطور دورهای سازمان بیابد تا همهی عناصر متشكلهی شورای همآهنگی كمو كیف آنرا بیازمایند و از وجوه مثبت یا منفیاش اطلاع پیدا كنند. بههرروی، پیشنهاد میشود كه كلیه افراد «هسته ارتباطی» یكجا عوض نشوند و این تغییر و تحول متناسب با میانگین تعداد و زمانیكه شورای همآهنگی (برای مثال: یك سال) مسئولیت دارد، دوبهدو صورت بگیرد تا وقفهای در كار این ارگان وارد نشود.
8ـ ضرورتاً میبایست بهگونهای برنامهریزی كنیم كه عناصر شركتكننده در سومین «مجمع عمومی» تماماً در «كمیسیونهای كار» فعال باشند. بدینترتیب، مجمع عمومی نامتعین به«مجمع عمومی فعالین» تكامل خواهد یافت. ضرورت این امر ازآنجاستكه با چنین روشی كمیتهای محض (كه فروكاهشی عمل میكنند)، بهكمیتهای ارگانیك (كه فراروندهاند)، ارتقا مییابند؛ و نشستها بیشتر كارورزانه خواهند بود تا سخنپردازانه. بنابراین، ضروری استكه حتیالمكان «كمیسیونهای كار» را بهگونهای تقویت كنیم تا این امكان فراهم شود كه در نشست دوم، «مجمع عمومی فعالین» را بهبحث بگذاریم و احتمالاً استقرار آن را بهتصویب برسانیم. ازطرف دیگر، ازآن جاكه «تدارك همكاری كمونیستها» هیچگونه باوری بهدیپلماسی پنهان ندارد؛ ازاینرو حضورِ مشورتی و بدون حق رأی همهی «فعالین» ویا اشخاص دیگری كه از سوی یكی از كمیسونهای كار معرفی شوند، در «مجمع عمومی فعالین» آزاد است. بهطورکلی، پیشنهاد میشود که اگر جلسات «مجمع عمومی فعالین» بهاندازهی کافی وقت داشت، بهتعدادی از دعوت شدگان حق اظهار نظر داده شود. بدینترتیب که تعداد و وقت را مسئولین تعیین کنند و اشخاص توسط خود دعوت شدگان مشخص گردند. بههرروی، چنین روشی بههمهی حضار در جلسه متناسب با میزان و چگونگی حضورشان در «تدارک همکاری کمونیستها» امکان دخالتگری نظری میدهد.
9ـ ازآنجاكه موفقیت تدارك همكاری كمونیستها درعالیترین مضمون خویش، منهای عنوان و بُرد تاریخیـاجتماعیاش، بهسازمانیابی تشكلِ نسبتاً واحدی مشروط است، ازاینرو پیشنهاد میشودكه ـمقدمتاً درفعل و انفعالات درونیـ از هویت تشكیلاتی عناصر شاكلهی این مجموعه نوپا صرفنظر شود. بدینترتیبكه همهی عناصر متشكلهی «تدارك همكاری كمونیستها» بهطور شخصی در این پراتیك تداركاتی شركت نمایند تا تدریجاً «حقیقتِ كار» جای خودرا به«اعتبارات تشكیلاتی» بسپارد. بهبیان دیگر، پیشنهاد میشود كه «تدارك همكاری كمونیستها»، اشخاص را بدون توجه بهعضویت سازمانیشان، نه عضوگیری ـبلكهـ فعالگیری كند؛ و فعالیت هركس را علاوهبر پیشینهی سوسیالیستیـایدئولوژیكاش، بهشركت در یكی از «كمیسیونهای كار» و پرداخت «حق فعالیت» (نه حق عضویت) مشروط سازد. بدینسان، همهی عناصر شركتكننده در «تدارك همكاری كمونیستها»، میتوانند ضمن فعالیت در این تشكلِ نوپا، بهطور موازی در تشكلهائیكه تاكنون عضویت داشتهاند، همچنان عضو بمانند. بهطور مشخص هدف از این پیشنهاد این استكه:
اولاًـ مانعی در مقابل دستهبندیهای بازدارنده احتمالی ایجاد شود؛
دوماًـ شرایطی فراهم شود كه در ادامهاش «وحدتآفرین» باشد؛
سوماًـ بهاشخاصیكه بهجای انجام كار معین، فقط رأی میدهند و ایراد میگیرند، میدان كمتری داده شود؛
چهارماًـ پتانسیل تبادلاتِ درونی «تدارك همكاری كمونیستها» از قراردادهای تشكیلاتی موجود به«بنیان»های سازمانیـضروری ارتقاء داده شود.
10ـ ضروری استكه بهجای واژه «عضو» از كلمه «فعال» استفاده كنیم و در هریك از نشستهای «مجمع عمومی فعالین»، یكبار دیگر پتانسیل فعلیتِ یك «فعال» را در سنجشِ «كار تاریخاً ضروری» تعریف كنیم تا همواره براین حقیقت پافشاری شود كه محكِ انقلابی و کمونیست بودن، تبادل كارِ انقلابی و سوسیالیستی است؛ نه هیچ چیز دیگر!؟
11ـ ازآنجاكه كار انقلابی و خصوصاً ایجاد یك تشكل انقلابی جدید در بعضی موارد هزینههای مالی دربردارد؛ ازاینرو، ضروری استكه هریك از اعضا (یا بهعبارت دقیقتر: هریک از فعالینِ) «تدارك همكاری كمونیستها» متناسب با ضربآهنگِ فعالیت خویش «حقِ فعالیت» بپردازد. بهطور مشخص پیشنهاد میشود كه میزان این «حق فعالیت» از ماهانه 15 مارك آلمان شروع و متناسب با هزینهها و بنا بهپیشنهاد «شورای همآهنگی» تا 50 مارك افزایش یابد. ضمناً ازآنجاكه «تدارك همكاری كمونیستها» بهجای حق عضویت، «حق فعالیت» میگیرد؛ ازاینرو، ضروری استكه فعالینِ «شورای همآهنگی» حق فعالیت خودرا با ضریب 5/1 و «هسته ارتباطی» با ضریب 7/1 (كه ضریب شدت كار آنهاست) بپردازند تا حقیقتاً حق عضویت به«حق فعالیت» تبدیل شود!؟
12ـ بنا بهخاصهی سوسیالیستیـانقلابی «تدارك همكاری كمونیستها» كه از همهی زوایای متصور و ممكن با بورژوازی و گرایشات بورژوائی مرزبندی دارد؛ ضروری استكه این تشكل از پذیرشِ كمك مالی از نهادها یا ارگانهائی كه بهنحوی از انحاء در سَمت بورژوازی قرار دارند، خودداری نماید. چراكه هنوز بورژوازی آنقدر احمق نشده كه بهسرنگونكنندگان خویش یاری برساند و كمك مالی بكند!؟ بنابراین، منهای كمكهای داوطلبانه از سوی فعالین و «حقفعالیت»ها، الزامی استكه هرگونه كمك مالیای با تصویب «شورای همآهنگی» پذیرفته شود و عیناً گزارش آن به«مجمع عمومی فعالین» ارائه شود. ازآنجاكه یكی از نقطه ضعفهای تشكلهائی كه تحت عنوان سوسیالیست، بهبورژوازی خدمت كرده و میكنند، مسائل مالی بوده است؛ ازاینرو، برخورد محتاطانه در این مورد یك پرنسیپ انقلابی است. برای مثال: پیشنهاد میشود كه كمكهای مالی بالای 300 مارك، از سوی هرشخص و نهاد متصوری، با تصویب دوسوم از فعالین «شورای همآهنگی» صورت اجرائی پیدا كند تا هیچگاه اهمیت این پرنسیپ بهفراموشی كشیده نشود. بههرروی، لازم بهیادآوری استكه: اولاًـ اهداف زیبا، انقلابی و انسانی ـ مشروط بهابزارها و شیوههای زیبا، انقلابی و انسانی است؛ و دوماًـ ابزار سركوب دولتها و طبقه صاحبان سرمایه تنها شكنجه و زندان و اعدام نیست!؟ بهطورکلی، ضرروی است که از جنبهی مالی بهراهکارهائی نرویم که بسیاری از تشکلهای سیاسی را عملاً به[ان.جی.اُ] فروکاسته است.
تصویر عمومی هریك از كمیسیونهای كار
كمیسیون كارگری: راستای حركت این كمیسیون تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی است كه زمینهساز تبدیل محافل موجود كارگری بههستههای كارگریـکمونیستی باشد. بنابراین، لازم استكه ترجیحاً كسانی در این كمیسمون شركت كنند كه تجارب و تحلیلهای قابل تدوینی از سوختوساز محافل كارگری داشته باشند. علاوه براین، ازآنجاكه در شرایط كنونی ـبهواسطه سركوب همهجانبه و تخریب تولیدـ مبارزات كارگران ایرانی بیشاز هر رویكرد دیگری تبوتاب دفاعی و اقتصادی دارد و بهصورت پراكندهای رخ مینماید؛ ازاینرو، سازماندهی یك «خبرگزاری كارگری» و ایجاد شبكهای كه اخبار مبارزات پراكندهی كارگری را دراختیار تودههای نامنسجم كارگران بگذارد، یك ضرورت عاجل است. چراكه بدینترتیب، وزنهی حضورِ اجتماعیـاقتصادی كارگران در گستره طبقاتی خویش، بهمبارزات «سیاسی میگراید و زمینهی سازمانیابی هستههای كارگریـ کمونیستی (مشروط بهآموزشِ سازمانیابی طبقاتی) فراهمتر میگردد.
كمیسیون زنان: یكی از سیماهای بارز جمهوری اسلامی [بهمثابهی نظام سرمایهداری و ایدئولوژی مسلط اسلامی] خاصه زنستیزانهی آن است. بههمین دلیل مبارزات تساویطلبانه و ضداستبدادی زنان از همان آغاز استقرار جمهوری اسلامی حضوری همهجانبه و فعال داشته است. اما ازآنجاكه بهدلیل پراكندگی مبارزات كارگری ـبهعنوان عمدهترین دلیلـ مبارزه زنان هنوز فاقد پتانسیل طبقاتی است؛ ازاینرو، مبرمترین وظیفه كمیسیون زنان تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه این نارسائی را بهرسائیهای طبقاتی و سوسیالیستی فرابرویاند. بنابراین، كمیسیون زنان دو وظیفهی عمده و لاینفك در پیش دارد: یكی دفاع و سازماندهی مبارزاتِ دمكراتیك، عمومی و سكولار زنان استكه اینك تا اندازه زیادی زیر آوارِ پندارهای خرافی بههرز میرود؛ و دیگری تمركز بر سازمانیابی مبارزه «زنان كارگر» استكه بهواسطه خاصه طبقاتیشوندهاش، مبارزه عمومی زنانِ «غیرحكومتی» را نیز رایكالیزه میكند.
كمیسیون دانشجویان و جوانان: این كمیسیون نیز پساز كمیسیونهای كارگری و زنان از اهمیت بسیار بالائی برخوردار است؛ چراكه: اولاًـ بیشاز نیمی از جمعیت ایران زیر 25 سال سن دارند، و دوماًـ كمیت دانشجویان ایرانی در مقایسه با دیگر كشورهای بهاصطلاح پیرامونی نسبتاً بالاست. ازطرف دیگر، تودهی وسیعی از جوانان ایرانی جهت گذرانِ زیستی چاره دیگری جز جذب بازار كار ندارند كه درصد قابل توجهی از آنها بهبازار فروش نیرویكار رویآور خواهند شد. بااین وجود، ازآنجاكه جوانان بهصرفِ جوان بودنشان فاقد تشكل نسبتاً پایداری میباشند؛ ضروری استكه علاوهبر تلاش اصولی درجهت كانالیزاسیونِ جوانان بهسوی مطالبات دموكراتیك، بهطور متمركزی بهخیزشهای دانشجوئی نیز پرداخت. بنابراین، یكی از مبرمترین وظایف كمیسیون جوانان و دانشجویان تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه دانشجویانِ برخاسته از اقشار بهاصطلاح پائینی و میانی را بهسوی مبارزات پراكندهی كارگری بِرانَد. چنین حركتی با همهی احتمالات منفیاش، بهلحاظ تبادل اندیشههای اجتماعیـسیاسی برای كارگران ازیكسو و آشنائی با افقهای طبقاتی برای دانشجویان ازسوی دیگر، مثبت واقع خواهد شد.
كمیسیون مالی: همواره یكی از مشكلات هرتشكلِ انقلابیای مشكلات مالی بوده است. ازاینرو، تخصیص یك كمیسیون از «فعالین» بهمسائل مربوط بهامكانات مالی ضروری مینماید. اما ازآنجاكه دریافت كمكهای مالی الزاماً طبق معیارها و ضوابط سوسیالیستی پذیرفته میشود و بدینترتیب ناگزیر محدود خواهند بود؛ ازاینرو، مبرمترین وظیفه كمیسیون مالی تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی است كه همگام با پرنسیپهای کمونیستی، عرضهی خدمت فرهنگی و هنری را مدنظر داشته باشد. بدینمعنیكه كمیسیون مالی میتواند روی عرضهی پروژههائی كار كند كه علاوهبر بُرد فرهنگی و هنری ـبه واسطه كار داوطلبانهایكه ازطرف فعالین كمیسیون انجام میشودـ درآمد مالی نیز داشته باشند. بهطوركلی، وظیفهی كمیسیون مالی در زمینهی درآمدها و هزینههاست؛ كه نمیبایست با پرنسیپهای كارگری و کمونیستی بهتناقض برسد؛ و همچنین نباید بهحسابداریِ دخل و خرجها نیز فروکاسته شود. بههرروی، کار در کمیسیون مالی علاقه، زمینه و بردباری ویژهای را میطلبد که چارهای جز تولید و بازتولید آن توسط خودِ کمیسیون نیست؛ چراکه تصور رایج از واحد مالی یا صرفاً حسابداری دخل و خرج یک تشکل است ویا توسل بهسرمایهگذاری و کسب ارزش اضافی. در واقع، کمیسیون مالی میبایست تنگاتنگترین رابطه را با کمیسیون فرهنگی و انتشارات داشته باشد تا بهکمک هم بتوانند هم بهدرآمدهای غیراستثمارگرانه دست یابند و هم در ارتقای فرهنگی دستآوردهای مثبتی داشته باشند.
كمیسیون فرهنگی: بنا بهآمارهای غیررسمی بین 3 تا 5 میلیون ایرانی در خارج از كشور بهسرمیبرند كه درصد بسیار بالائی از آنها برخاسته از اقشار پائینی و میانی جامعه ایراناند. این جمعیتِ فرضاً 4 میلیونی در یك برآیند عمومی بهطبقه سرمایهدار ایران وابستگی سیاسی ندارند و جانبدار دولت جمهوری اسلامی نیز نیستد. در حقیقت، كمیت نسبتاً قابل توجهی از مهاجرین ایرانی بهلحاظ خاستگاه طبقاتی بهپیوستار طبقهكارگر برمیگردد؛ كه طی 22 سال گذشته ضمن حفظ علاقمندی خویش، ریشههای خودرا در ایران از دست داده است. ازاینرو، وظیفه یك تشكل سوسیالیستی، علاوهبر جهتگیری كارگری در داخل كشور، گسترش تبادل فرهنگی ـبا مضمون دموكراتیك و سوسیالیستیـ در بین مهاجرین نیز میباشد. بنابراین، ضروری استكه «تدارك همكاری كمونیستها» كمیسیونی را جهت ارتقاء فرهنگی و مبارزاتی (با آن بخش از مهاجرینیكه بهلحاظ وجود اجتماعی تناقضی با طبقهی كارگر ایران ندارند)، سازماندهی كند. بهطوركلی، وظیفهی كمیسیون فرهنگی تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه با برگزاری نشستهای گوناگون و ایجاد شبكههای ارتباطی، دستگاههای عریض و طویلِ تبلیغاتی جمهوری اسلامی را (بههمراه منادیان رنگارنگ بورژوازی خارج از قدرت) در رابطه با مهاجرین بهانزوا بكشاند. ناگفته پیداستكه چنین پراتیكی در گستردگی خویش و بهواسطه رفت و آمد مهاجرین بهایران ـگرچه بهطور غیرمستقیم، اماـ تأثیر مثبتی برجریان سازمانیابی طبقهی كارگر نیز خواهد داشت.
كمیسیونآكسیون یا کمپینهای دفاعی: یکی از مهمترین عرصههای وجودی یك سازمان سوسیالیستیكه عمدتاً در خارج از كشور حضور دارد، سازماندهی آكسیونها و کمپینهای حمایتی و اعتراضی است. ازاینرو، ایجاد یك كمیسیون آكسیون نیازی بهاستدلال ندارد. گرچه در حال حاضر نیز چنین آكسیونهائی انجام میشود؛ اما مبرمترین وظیفه كمیسیون آكسیون تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه: اولاًـ بهگسترش كمی و كیفی این آكسیونها بینجامد؛ دوماًـ آكسیونها را بهگونهای سازماندهی كند كه ضمن جهتگیری طبقاتی، بهلحاظ زمانیـمكانی پراكندگی كنونی را پشتسر بگذارد؛ سوماًـ آكسیونها برای توده شركتكننده، ضمن ایجاد انبساط خاطر، جنبه آموزشی نیز داشته باشد. بههرروی، آكسیونهای سراسری و همزمان میتواند انعكاس وسیعی در داخل كشور داشته باشد و زمینهی ارتباطیـآموزشی را برای سازمان برگزاركنندهاش فراهم میكند. در حقیقت، بذریكه توسط كمیسیون آكسیون در داخل كشور كاشته میشود، توسط دیگر كمیسیونها بهباروری میرسد. این شكل پیچیدهای از تبادل انقلابی استكه تنها از یك تشكل ارگانیك با «بنیانِ» كار تاریخاً ضروری ساخته است.
كمیسیون ارتباطات: ازآنجاكه «تدارك همكاری كمونیستها» تشكلی عمدتاً خارج از كشوری است و فعالین آن در شهرها و كشورهای مختلف زندگی میكنند، وجود یك كمیسیون ارتباطی جهت جلوگیری از پراكندگی و اتلاف انرژی ضروری است. بنابراین، كمیسیون ارتباطات وظیفه دوسویهای را درپیشِ رو دارد: ازیكسو، موظف استكه بهمثابه یك مركز ارتباطی از چند و چون كارهای در دست اجرا، پروژهها و امكانات همهی كمیسیونها اطلاع داشته باشد تا بهواسطه آن بتواند نیازهای هركمیسیونی را در ارجاع بهكمیسیون دیگری كه توان پاسخگوئی بهآن نیاز را دارد، رفع كند؛ و ازدیگرسو، بهعنوان مبرمترین وظیفه، میبایست بهتولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی دست یابدكه جنبه انترناسیونالیستی داشته باشد و «تدارك همكاری كمونیستها» را با جنبشهای کارگری و سوسیالیستی در دیگر كشورها مرتبط سازد. برای مثال: در هنگام كمپینهای حمایتی (فرضاً در دفاع از مبارزات كارگری)، این وظیفه كمیسیون ارتباطات استكه كانالهای لازم را بهكمیسیونهای دیگر معرفی كند؛ زیرا این كمیسیون قبلاً چنین كانالهائی را مورد شناسائی قرار داده و با فعالین آن ارتباط برقرار كرده است. بهطورکلی، از کمیسیون ارتباطات این توقع میرود که بهمثابهی شاخک حسی «تدارك همكاری كمونیستها» عمل کند و بهطور فعال و اندیشهورزانهای با جریانات سوسیالیستی و رادیکال ارتباط بگیرد تا در چارجوب مسائلی که صرفاً بهایران برمیگردد، محدود و زندانی نشویم.
كمیسیون ترجمه: ازآنجاكه طبقهی كارگر ایران بدون درسآموزی از مبارزات كارگری در دیگر كشورها و همچنین بهرهگیری از آموزههای اندیشمندانیكه بهنحوی درباره مبارزه طبقاتی تحقیق و مطالعهی پراتیک داشتهاند، نمیتواند بهمقابله و مبارزه همهجانبهای با ترفندهای بورژوازی برخیزد؛ ازاینرو، ضروری استكه «تدارك همكاری كمونیستها» طی پروسهی معینی بهسازماندهی یك كمیسیون ترجمه اقدام كند تا ارزشمندترین دستآوردهای نظری و عملی مربوط بهمبارزه طبقاتی را در اختیار كارگران پیشرو و روشنفكران همسو با طبقهی كارگر قرار دهد. اما ازآنجاكه روایتهای گوناگونی از مبارزه طبقاتی و دستآوردهای تئوریكِ آن وجود دارد، و این در ترجمه آثار مختلف (ازجمله آثاری كه كلاسیك نامیده میشوند) خود مینمایاند؛ ازاینرو، وظیفهی مقدماتی «كمیسیون ترجمه» تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه هدفی دوسویه داشته باشد: ازیكسو، بازتولیدِ نسبتاً همراستای مترجمینیكه بهكمیسیون ترجمه میپیوندند؛ و از دیگرسو، تربیت نسلِ تازهای از مترجمینِ آثار مربوط بهمبارزه طبقاتی. بههرروی، صرفِ دانستن یك زبان خارجی و تسلط نسبی بهزبان فارسی برای ترجمه متون مربوط بهمبارزه طبقاتی كفایت نمیكند. اینها شروط لازمی هستند كه بدون دركِ قانونمندی مبارزه طبقاتی بهلحاظ آفرینشِ ترجمههای معتبر، سترون خواهند بود؛ چراكه هرترجمهای ـحقیقتاًـ آفرینش جدیدی است.
كمیسیونآموزشِ دانش مبارزه طبقاتی: همانطوركه پیش از این نیز اشاره شد، كارگران بدون آموزشهای مقدماتی و اصولیِ دستآوردهای علمیـاجتماعی توان آفرینش اندیشهها و راهكارهای سازمانگرانه و کمونیستی را نخواهند داشت. بهعبارت دیگر، آموزش دستآوردهای مبارزاتی و علمیـاجتماعی بهكارگرانِ پیشرو ضرورتی مقدماتی استكه در پروسهی مبارزات كارگری بهعنوان «دانش مبارزه طبقاتی» بازآفرینی و پیكرتراشی میشود. بنابراین، وظیفهی وجودی كمیسیون آموزش دانش مبارزه طبقاتی تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی استكه درسنامههای آموزشیـكارگری را درپی داشته باشد. تولید و تبادل چنین درسنامههائی ضمن اینكه پتانسیل اندیشگی و انقلابی كارگران پیشرو و همچنین پیوستار طبقهی كارگر را بهعنوان یك كلیت بالا میبرد، واحدهای جداگانهی مبارزاتی (برای مثال: هستههای كارگریـکمونیستی) را نیز بههمسوئی اندیشگی میكشاند؛ كه در تركیب با همسوئی طبقاتیـمبارزاتی كارگران و نیز ترکیب زحمتكشان و روشنفكران همسو با طبقهی كارگر، وحدتآفرین و سازمانگرانه نیز خواهد بود. ازطرف دیگر، تولید درسنامههای آموزشی بهدلیل «زبانِ» و ترمینولوژیك مشترك آنها، پاره عناصرِ «تدارك همكاری كمونیستها» را نیز بههمراستائی در اندیشه و عمل میكشاند؛ كه علیالاصول میبایست وحدت سازمانی را درپی داشته باشد.
كمیسیون انتشارات: گرچه ایجاد این كمیسیون نیاز چندانی بهتوضیح و تحلیل ندارد؛ بااین وجود، ارائه یك تصویر كلی از آن بیفایده نخواهد بود. حقیقت این استكه نباید حوزهی كار كمیسیون انتشارات را بهكارهای تكنیكی و انتشاراتی محض محدود نمود. چراكه دراینصورت، عناصر متشكله این كمیسیون بهلحاظ تولید و تبادل اندیشههای مبارزاتی و سازمانگرانه در وضعیتی خنثی و پاسیو قرار میگیرند؛ كه با استراتژی «تدارك همكاری كمونیستها» در تربیت كادرهای سازماندهنده مبارزات كارگری بهتناقض میرسد. ازاینرو، بهواسطه افزایشِ پتانسیل درون سازمانی (كه بهتبادلی اجتماعیـطبقاتی مشروط است) ضروری استكه كمیسیون انتشارات، تولید و تبادل راهكارها، اطلاعات و تحلیلهائی مدنظر قرار دهد كه علاوهبر تولیدات درون سازمانی بهتولیدات متنوعی بینجامد كه مورد نیاز طبقهی كارگر و روشنفكران انقلابی است. بدینمعنیكه یكی از مبرمترین وظایف كمیسیون انتشارات معرفی، ترغیب و تشویق روشنفكران بهترجمه آثارِ مربوط بهجامعهشناسیِ علمیـمبارزاتی است. بنابراین، الزامی استكه كمیسیون انتشارات آگاهی نسبتاً جامعی از چندوچون چنین آثاری داشته باشد كه ضمناً بهعنوان یك مركز اطلاعاتی مورد مراجعه دیگر كمیسیونها نیز قرار بگیرد.
چند نكته فوقالعاده مهم
1ـ ضرورتاً پیشنهاد میشود که بهگونهای حرکت کنیم که مصوبات «شورای همآهنگی» بهاتفاق آرا جنبهی اجرایی داشته باشد؛ اما از آنجاکه این همسوییِ نظریـعملی بهپروسهای از کار تاریخاً ضروری مشروط است که هنوز متحقق نشده؛ از اینرو پیشنهاد میشود که: از یکسو قدرت اجرائی مجمع عمومی فعالین را طی پروسهی معینی بهشورای همآهنگی تفویض کنیم؛ و از دیگرسو، مصوبات این شورا را با دوسوم آرا بهتصویب برسانیم. بههرروی، طبق پیشنهادهائی که بالاتر ارائه شد، همهی فعالین از طریق نمایندگان انتخابی خود در شورای همآهنگی حضور دارند و میتوانند برچگونگی کارِ آن نظارت فعال داشته باشند. لازم بهتذکر استکه تا زمانیکه یک «شورای همآهنگی» پسوند موقت را بهدنبال خویش میکشد، بهلحاظ اجرائی و تمرکز بر کار انقلابی در وضعیت سترونی قرار دارد که با سازماندهی و سازمانیابی درونی و بیرونی یک تشکل سوسیالیستی متناقض است.
2ـ پیشنهاد میشود که بههرگروه و شخصی اجازه داده شود تا ضمن رعایت و الزام عملی، مصوبات مجمع عمومی ویا شورای همآهنگی را مورد نقد و بررسی جداگانه قرار داده و نظرات خودرا بدون رعایت ضوابط دستوپا گیر در اختیار دیگران نیز قرار دهد. بدینترتیب، ضمن یک همسوئی عمومی و کلی، امکان گویشهای متنوعی را سازمان خواهیم داد که باهرگونه سانترالیسم تثبیتگرانه میستیزد. بههرروی، ضروری استکه حوزهی انتقاد و برخورد نظرات گوناگون را تاآنجا بگسترانیم که حتیالامکان بهفراکسیونهای ثابت، شکننده و قطبی فرونکاهیم. بهطورکلی، با توجه بهاین که تفاوت زیادی بین ایجاد فراکسیون و فراکسیونیزم بهعنوان یک گرایش ثابت وجود دارد، پذیرش حق ایجاد فراکسیون (حتی از سوی یک شخص) مؤثرترین شیوهی مبارزه با فراکسیونیزم است.
3ـ جابهجائی اشخاص در کمیسیونها (یعنی: انتقال از یک کمیسیون بهکمیسیون دیگر) نه تنها امر ناشایستهای نیست؛ بلکه پس از پروسهی معینی از کار، بههمهی فعالین توصیه میشود که تواناییهای خودرا در دیگر کمیسیونها نیز بیازمایند تا خودرا بهطور همهجانبهای تربیت کرده و سازمان بدهند. بههرروی، از طریق جابهجائی در کمیسیونهاست که هرشخصی حوزهی توان و استعداد خودرا بهلحاظ بیشترین راندمان میآزماید.
4ـ لازم بهتأکید است که این طرح در 13 صفحهی A4 و مجموعاً با 8478 کلمه تنظیم شده که بهعنوان یک پیشنهاد، در تمامیت خود معنی دارد و شرایط را صرفاً از جنبهی کار علنی فورموله میکند. بدین معنی که پارههای جداگانهی آن بیانگر کلیتاش نیست؛ و شرائط سازماندهی مخفی نیز مناسبات دیگری را میطلبد.
5ـ نقد مثبت و زایندهی این طرح را بهکلیه فعالین «تدارك همكاری كمونیستها» پیشنهاد می کنیم تا زمینهی آموزش متقابل فراهمتر گردد.
«شورایکار» و «کارگران کمونیست»
دوم مهرماه 1380 (24 سپتامبر 2001)
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه