اسرائیل در وضعیت کنونی خود نباید وجود داشته باشد
حملهای که شنبه گذشته (هفتم اکتبر 2023) توسط حماس بهاسرائیل انجام شد، ضمن اینکه با کنشهای غیرانسانی و حتی جنایتکارانه همراه بود، اما نه تنها بهبهبود وضعیت مردم غزه و فلسطینیها بهطورکلی نمیانجامد، بلکه بهزیان این مردم و بهنفع دستِراستیترین جناحبندیهای دولتهای خاورمیانهای و تمام جهان تمام میشود. این درست است که صرفنظر از فورمالیتههای مثلاً حقوقی و اداریِ بهاصطلاح «دموکراتیک»، دولت اسرائیل بهواسطهی بنیانهای دینیـقومیـنژادیاش مرتجعترین دولت در 100 سال گذشتهی جهان است...
چرا اسرائیل نباید وجود داشته باشد
نوشتهی: گری لیچ
ترجمه: پویان فرد
منبع: اینجا
دربارهی تجدیدانتشار این مقاله:
با وجود اینکه این مقاله حدود 9 سال قبل بهرشتهی تحریر درآمده و بیش از 4 سال از انتشار آن در سایت رفاقت کارگری میگذرد؛ اما واقعیاتی را بازمیتاباند که گویای زندگی مردم فلسطین طی چندین دههی متوالی است، و چنین مینماید که روند تحولات زندگی این مردم (شاید شدیدتر از تودههای مردمِ دیگر نقاط جهان) روز بهروز فاجعهبارتر نیز خواهد شد.
آری، مردم فلسطین یکی از آن متعدد مردمانی هستند که بهتمام معنی بهنفرینِ سرمایه و سود گرفتارند، و اگر دولتهای اسرائیل، آمریکا، اروپا و بهطورکلی سرمایه جهانی نسل آنها را کاملاً ازبین نبرند، چنین بهنظر میرسد که برای سالهای بسیار طولانی همچنان زیر سلطهی این نفرین مرگبار و ضدانسانی باقی خواهند ماند، و درصورت بقا نیز، هریک از آنها عمر خودرا در رؤیای دست یافتن بهیک زندگی فقیرانه و معمولی زجر میکشند. در دنیایی که نرخ سود بهطور روزافزونی افرایش مییابد و شکاف بین فقر و ثروت بهطور فزایندهای عمیقتر میشود، چه چیزی جز وضعیتی اسفناکتر برای مردم فلسطین قابل پیشبینی است؟ شاید هم سرمایه جهانی با استفاده از «انسانی»ترین روشها و با توسل بهمدرنترین شیوهی نسلکُشی بههمهی این درد و رنجها پایان داد، و ژورنالیسم قواد یا قوادان ژورنالیست هم بوق رهایی بشریت را از مردمی که پارازیت هم نامیده میشوند، در سراسر جهان بهعلامت جشن بهصدا درآورند!؟
*****
واقعیتهایی از زندگی مردم فلسطین:
1- قبل از 1948 نزدیک به 70 درصد ساکنین سرزمین فلسطین، فلسطینیهایی بودند که در 90 درصد خاک این سرزمین زندگی میکردند. در آن دوره سرزمین فلسطین تحت حاکمیت انگلستان بود.
2- 30 درصد ساکنینِ دیگر این سرزمین یهودیان بودند که پس از جنگ جهانی دوم از اروپا بهفلسطین مهاجرت کرده بودند. این مهاجرین و مؤسسات و سازمانهای یهودی تنها در 6.5 درصد خاک فلسطین زندگی میکردند.
3- حدود 6 میلیون پناهندهی فلسطینی وجود دارد که دولت اسرائیل آنها را بهرسمیت نمیشناسد و اجازهی بازگشت بهسرزمینشان را نمیدهد.
4- پس از جنگی که در 1964 درگرفت، اسرائیل کرانهی باختری، اورشلیم غربی و غزه را اشغال کرد.
5- در سال 2020، 3.4 میلیون پناهندهی فلسطینی در کمپهای پناهندگیِ کشورهای همسایه زندگی میکردند که درحال حاضر بیشتر هم شدهاند. 2.5 میلیون فلسطینی دراسرائیل (اورشلیم غربی) که تنها 3 درصد از خاک این سرزمین را دربرمیگیرد، زندگی میکنند. 3 میلیون فلسطینی در کرانهی باختری زندگی میکنند و برای زندگی و کار اجازهی ورود به تنها 40 درصد از خاک اسرائیل را دارند و 60 درصد مابقی تنها در اختیار شهرکنشینان یهودی-اسرائیلی است. 2 میلیون فلسطینی در زندان بزرگی بهنام غزه زندگی میکنند که پُرتراکمترین جمعیت جهان را دارد.
6- یهودیان اسرائیلی تنها یک کارت شناسایی دارند که بهآنها اجازهی زندگی و کار در تمامی اسرائیل را میدهد. اما فلسطینیها 4 نوع کارت شناسایی دارند. و برخی مطلقا هیچ کارت شناساییای ندارند. هر کارت شناسایی نشاندهندهی سطح حقوقی است که از آن برخوردارید. بهاین معنی که کجا میتوانید سفر کنند، و کجا میتوانید کار کنند. اگر کارت شناسایی سبز داشته باشند، تابع قوانین نظامی هستند، و اگر روی کارت سبز شما آدرس غزه باشد، بهاین معنی است که در زندان بزرگی بهمساحت 365 کیلومتر که از سال 2007 تحت محاصرهی نظامی است، زندانی هستند. 90 درصد مردم غزه از آب آشامیدنی سالم برخوردار نیستند، 47 درصد بیکارند، و 58 درصد در فقر مطلق زندگی میکنند. افرادی که پاسپورست سبز با آدرس غزه دارند، اجازهی ورود بهکرانهی باختری و اورشلیم غربی را ندارند.
7- هر وقت که ارتش اسرائیل اراده کند میتواند افرادی که در کرانهی باختری زندگی میکنند را اخراج کرده و بهغزه تبعید کند.
8- اگر کارتشناسایی سبز داشته باشند میتوانند در کرانهی باختری و شهرهایی مانند الخلیل یا حربون در میان شهرکنشینان یهودی-اسرائیلی زندگی کنند که البته اجازهی راه رفتن، رانندگی کردن، ایجاد کسبوکار در بسیاری از خیابانها را ندارند. ارتش درِ ورودی بسیاری از خانههایی که بهسوی اینخیابانها باز میشود را جوشکاری کرده است. بنابراین، ساکنان از بالای پشتِبامها و با استفاده از نردبام بهخانهی خود رفتوآمد میکنند. در برخی از مناطق محل زندگی فلسینیها با دیوارهایی مسدود شده که ارتفاعشان 3 برابر، و طول آنها 4 برابر دیوار برلین (یعنی 8 متر ارتفاع و بهطول 700 متر) است. این دیوارکشی از سال 2002 برای تفکیک اسرائیلیها از فلسطینیها همچنان ادامه دارد. این دیوار درمیان فلسطینیها دیوار آپارتاید نامیده میشود.
9- افرادی که کارت شناسایی آبی دارند میتوانند از اورشلیم غربی، هم بهاسرائیل و هم بهکرانهی باختری سفر کنند. البته درصورتی که ارگانهای ارتشی آن را تأیید کنند. این افراد از حقوق اسرائیلیها برخوردار نیستند، بهاین معنی که اجازهی رأی دادن، دسترسی بهبرخی مشاغل، تحصیلات و امکانات پزشکی و غیره را ندارد. و اگر مدت طولانیای را در اسرائیل و یا کرانهی باختری (بهطور مثال، برای اشتغال و یا تحصیل) ترک کنند، اقامتشان لغو میشود. اسرائیل تا سال 2020 مجوز سکونت 14600 فلسطینی را لغو کرده است.
10- فلسطینیها اجازهی خرید و ساختن خانه ندارند. فلسطینیها برای داشتن سرپناه مجبور بهساختن خانهی بدون مجوز هستند. و اگر خانه بسازند، ارتش اسرائیل این خانهها را با بولدوزر تخریب میکند. هماکنون 150 هزار فلسطینی برای سه یا چهارمینبار تحت تهدید دائمی تخریب و تخلیهی اجباری خانههای خود قرار دارند. در کرانهی باختری، هفتهای 18 خانه نابود میشود. و اسرائیل سالیانه 1094 خانه برای شهروندان یهودی-اسرائیلی میسازد.
11- تا ماهِ میِ 2020، 4236 نفردر زندانهای اسرائیل بهسر میبردند، 352 آنها کودکانی هستند که هرگز محاکمه نشدهاند. از سپتامبر 2000 تا فوریهی 2017 نیروهای اسرائیلی 4868 اسرائیلی را در درگیریهای خیابانی بهقتل رساندهاند. 1793 از آنها کودکان خردسال بودهاند.
12- از سال 1987 هیچ سرباز اسرائیلی برای بهقتل رساندن این افراد محاکمه نشده است.
13- یهودیان آمریکایی اجازهی اقامت در خاک اسرائیل و شهرکنشینی در مناطقی مانند حبرون را دارند که توسط سازمانهای غیرانتفاعی در نیویورک پشتیبانی مالی میشوند. تمام این مخارج نیز در آمریکا از مالیات سالانه قابل کسر است.
*****
گمانهایی دربارهی لجستیک حماس در تهاجم اخیر
قبل ورود بهگمانهایی که در اطراف و اکناف جهان، گاه بهصدای بلند و اغلب نجواگونه شنیده میشود، لازم بهتوضیح است که از نظر ما حملهای که شنبه گذشته (هفتم اکتبر 2023) توسط حماس بهاسرائیل انجام شد، ضمن اینکه با کنشهای غیرانسانی و حتی جنایتکارانه همراه بود، اما نه تنها بهبهبود وضعیت مردم غزه و فلسطینیها بهطورکلی نمیانجامد، بلکه بهزیان این مردم و بهنفع دستِراستیترین جناحبندیهای دولتهای خاورمیانهای و تمام جهان تمام میشود. این درست است که صرفنظر از فورمالیتههای مثلاً حقوقی و اداریِ بهاصطلاح «دموکراتیک»، دولت اسرائیل بهواسطهی بنیانهای دینیـقومیـنژادیاش مرتجعترین دولت در 100 سال گذشتهی جهان است؛ اما استفاده از شیوههای تروریستی (مانند حملهی اخیر) خواسته یا ناخواسته سدی در مقابل شیوههای مبارزهی گسترشیابندهی خاورمیانهای و انترناسیونالیستی ایجاد میکند که بههرصورت بهنفع سرمایه جهانی و بهزیان مردم و فلسطین و نیرویکار در جهان است. گرچه حماس بهشکل بسیار پنهان و پیچیدهای (که تحلیل آنْ داستانی بلندبالاست و درخور این یادداشت نیست) زائیدهی دولت اسرائیل و بورژوازی جهانی است که از جمهوری اسلامی هم کمکهایی دریافت میکند و در واقع بهمردم غزه تحمیل شده و مورد قبول بسیاری از آنها (قطعاً نه همهی آنها) نیز هست؛ اما حتی اگر صددرصد مردم غزه با جان و دل طرفدار حماس باشند و فرضاً این تشکیلات سیاسیـنظامی وسیعترین پایگاه مردمی در جهان را هم داشته باشد، بازهم شکی در کارکرد و ماهیت ارتجاعی آن نیست. چراکه ماهیت یک نسبت مادی و خصوصاً یک نسبت سیاسیـاجتماعی براساس تضادهای درونیـبیرونیاش سنجیده میشود که در کارکرد آن بازمیتابد. نگاه گذرایی بهکارکردها، ساختار و وجه ایدئولوژیک حماس نشان میدهد که در همهی ابعاد وجودیاش ارتجاعی است و با استفاده از وسائلی ارزانتر و قابل دسترستر و ناگزیر بهمیزان بسیار کمتری، همان عملکردهایی را دارد که دولت فوق ارتجاعی اسرائیل در ابعاد غولآسا دارد.
آنچه دربارهی حماس و ساختار اقتصادیـتولیدی غزه بهصراحت و قاطعیتِ پذیرفته شده میتوان گفت، این است لجستیک مورد استفاده در این حمله از تولیدات حماس و غزه نمیتواند باشد و نبوده است؛ و بدون هرگونه شبههای از خارج بهسرزمین آکنده از فقر و بینوایی غزه وارد شده است. بنابراین، سؤال این استکه اینهمه راکت و دیگر ابزارهای استفاده شده در حمله بهاسرائیل از کجا بهدست حماس رسیده است؟
هم سران جمهوری اسلامی، هم سران دولت اسرائیل و هم سران دولتهای غربی و ازجمله آمریکا، ضمن اینکه ارائهی بعضی کمکهای جمهوری اسلامی بهحماس را انکار نمیکنند، هریک بهشیوهی ویژه خویش میگویند براساس شواهدِ تاکنونیْ جمهوری اسلامی دخالت مستقیمی در این حمله نداشته است. این عدم دخالت مستقیم، دقیقاً بهاین معنی استکه لجستیک مورد استفاده در این حمله از طرف جمهوری اسلامی نیامده و ساخت ایران هم نیست. منهای ابراز نظر سران دولتها مبنی بر عدم دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در این تهاجم شبهنظامی، آزمایش لاشهی راکتها و پهبادها و غیره نیز فراتر از «مارک»، بهلحاظ تکنولوژیِ ساخت نیز میتواند نشان بدهد که ساخت ایران بودهاند یا نه؟ صرفنظر از اینکه واقعیت چیست، اما دولتهای غربی ادعا میکنند که با استفاده از همین شیوه فهمیدهاند که پهبادهای مورد استفاده روسیه در جنگ اوکراین ساخت ایران است.
بدینترتیب، این سؤال که منبع این لجستیک حماس کجاست، ابعاد بسیار پیچیدهتری پیدا میکند. براساس مناسبات، منافع سیاسیـاقتصاد، ادعاها و موضعگیریهای دولتهای غربی و بهطورکلی بلوکبندی سرمایههای بهاصطلاح غربی، بعید بهنظر میرسد که این دولتها و این بلوکبندی بهطور مستقیم تأمینکنندهی لجستیک حماس باشند.
از دیگرسو، مجموعهی کشورهایی که درحال شکل دادن بهبلوکبندی سرمایهداری بهاصطلاح شرقی هستند، ازجمله چین و روسیه، نه تنها نفعی از پیدایش و گسترش آشوب سیاسی و بهویژه وجود درگیریهای نظامی در خاورمیانه نمیبرند، بلکه بهشدت هم زیان میکنند. بنابراین، احتمال دخالت این دسته از کشورها در تجهیز لجستیکی حماس بسیار ناچیز است.
در اینجا یک سؤال پیش میآید که عدم پاسخ بهآن حیرتانگیز است! چرا براساس تکنولوژی استفاده شده در ساخت راکتها و احتمالاً مارک آنها، از همان شیوهای استفاده نمیکنند که نسبت بهپهبادهای مورد استفاده روسیه در جنگ اوکراین استفاده کرده و بهاین نتیجه رسیدهاند که این پهباد ساخت ایران است؟ اگر از شرح و بسط بیشتر گمانهها و پرسشهای بیشتر درباره منبع اداوات نظامی مورد استفادهی حماس در تهاجم اخیر بگذریم، میتوان روی دو گمانه (که تااندازهای هم مطرح شده است) متمرکز شد:
یکی اینکه منبع این لجستیک خودِ اسرائیل است، و بخشی از همان 16 میلیون دلار سلاحی است که در سال 2012 در اسرائیل گم شد؛ و دیگری، سلاحهایی است که دولتهای غربی بهاکراین فرستادهاند تا آنها با روسها بجنگند.
نتیجه اینکه چرا اسرائیل و مثلاً ایالات متحده و متحدیناش با استفاده از امکانات تکنولوژیک و اطلاعات خود از تکنولوژی ساخت اینگونه اداوات در دیگر کشورها، برخلاف آنچه درباره پهبادهای ایرانی ادعا میکنند، دربارهی شیوهی ساخت ویا مثلاً کشور سازندهی این اداوات سکوت میکنند؟ این سؤالِ بدونِ پاسخ ضمن اینکه سؤالکننده را گیجکننده میکند، درعینحال او را آزار هم میدهد. بهطورکلی، هرچه زمان بیشتری بگذرد و جوابی بهاین سؤال داده نشود، این دو حدس و گمانْ چهرهی واقعی بیشتری پیدا میکنند:
یا منبع لجستیک مورد استفادهی حماس در تهاجم اخیر اسرائیلی است که اگر زمینهساز نسلکشی و نابود کردن فلسطینیهای نوار غزه و کرانه باختری نباشد، احتمالاً زمینهساز تصفیههای جناحیِ مذهبیـسیاسی در خودِ اسرائیل است. و در غیر اینصورت، این احتمال نیز وجود دارد که همانطور که کمکهای نظامی بهاوکراین در مکزیک هم خرید و فروش شده است، بهنوعی در ازای پول ویا حتی بهطور رادیگان بهدست حماس هم رسیده است!؟
پویان فرد
*****
چند نکته بهجای مقدمه از طرف سایت «رفاقت کارگری»
{یک}
چنانچه یک گام تعقلیـدیالکتیکی بهجلو بردارم و یک گام هم از گفتارهای ژورنالیستی رایج فاصله بگیریم و بهجامعهی اسرائیل و فلسطین با دقت بیشتری نگاه کنیم متوجه میشویم که با دو جامعهی فلسطینی و دو جامعهی اسرائیلی مواجه هستیم که علیرغم ستیز جاریِ و بورژواییْ پتانسیل بسیار نیرومندی هم برای همگرایی و وحدت دارند. حقیقت این استکه فراتر از تبلیغات ژورنالیستیـبورژواییْ کارگران و زحمتکشان فلسطینی هیچ اختلافِ قابل تعبیر بهاختلاف استراتژیکی با کارگران و زحمتکشان اسرائیلی ندارند. بنابراین، باید (یعنی: ضروری استکه) گفتمان رایج دربارهی ستیز بین اسرائیل و فلسطین را (که دولتی و درعینحال بورژوایی است)، بهمبارزهی متحد کارگران و زحمتکشان اسرائیلی و فلسطینی با دولت اسرائیل و شبهدولتهای فلسطینی (اعم از خودگردانیِ مقبول جهانی و حماس عمدتاً غیرمقبول) تبدیل کرد. حرکت درجهت این پراتیک انقلابیْ وظیفهی همهی آن فلسطینیها و اسرائیلیهایی استکه بهنحوی خود را سوسیالیست میدانند و دغدغهی صلح و رهایی بشری را درسر دارند.
{دو}
اختلاف و ستیز بین شبهدولت خودگردان بورژواناسونالیست فلسطین با حماس اسلامیست بههیچوجه بار طبقاتی ندارد. این اختلاف، منهای شُبههآفرینی طبقاتیاش، اساساً بورژوایی و ارتجاعی است و ریشهی آن را باید در ستیز بلوکبندیهای سرمایه جهانی و ابراز سلطهی سیاسی در منطقهی خاورمیانه پیدا کرد. پس، این ستیز نه تنها انقلابی و مترقی نیست، بلکه بهمثابهی یکی از عواملی عمل میکند که انکشاف مبارزهی طبقاتی را تخریب میکند و بهتعویق میاندازد. بنابراین، افشای ماهیت این هردو (یعنی: شبهدولت خودگردان و حماس) وظیفهای عاجل، مترقی و انقلابی است.
{سه}
اغلب محققین قابل توصیف بهمترقی که درعینحال خودرا سوسیالیست معرفی میکنند (و از جمله نویسندهی مقالهی حاضر) براین باورند که راهحل نهایی ستیز بین اسرائیل و فلسطین «ایجاد یک کشور دموکراتیک و غیرمذهبی فلسطینی که درآن یهودیها، مسیحیان و مسلمانان از حقوق برابر برخوردار باشند». گرچه احتمال تحقق چنین راهحلی بسیار ناچیز و حتی بعید بهنظر میرسد؛ معهذا اگر احتمال ناچیزی هم وجود داشته باشد، میزان آن را گسترش روزافزون مبارزه و وحدت طبقاتی کارگران و زحمتکشان فلسطینی و اسرائیلی تعیین میکند. صرفنظر از عملکردِ مکانیسمهای ناشی از ستیزهای منطقهای و جهانی بلوکهای سرمایه، چنین بهنظر میرسد که استراتژی دولت اسرائیل ضمیمهسازی بخشهای هرچه بیشتر خاک کشورهای سوریه، اردن، لبنان و حتی مصر بهخاک خویش و گسترش اقتدار نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود در سراسر خاورمیانه بهمثابهی یک دولت امپریالیستی درحال شکلگیری است. بهرسمیت شناختن بلندیهای جولان بهمثابهی بخشی از خاک اسرائیل از طرف کثافتی مانند ترامپ نشاندهندهی همین سیاست است. ازهمینرو چنین مینماید که اساسیترین و درعینحال مترقیترین بازدارنده در این زمینه، اتحاد کارگران و زحمتکشان در سراسر منطقهی خاورمیانه است که شدت و ضعف آن بنا بهنسبت اتحاد کارگران اسرائیلی و فلسطینیْ کمتر یا بیشتر میشود.
{چهار}
از دیدگاه مارکسیسم نقاد و انقلابی، فراتر از ستیز بین اسرائیل و فلسطین، راه حل تمامی کشمکشهای جاری و خونین در خاورمیانهْ سازمانیابی و گسترش انترناسیونالیستی مبارزات کارگری در همهی کشورهای تشکیل دهندهی خاورمیانه و جهان است. در زمانهای که سرمایه، ارتباطات و گردش اطلاعاتْ چنان جهانی و درهم فشرده شده است که گویی جهان همانند شهرستان کوچکی تحت سلطهی چند کدخدای قلدر قرار دارد، مبارزهای که صرفاً جنبهی ملی و وطنی داشته باشد، بهنحوی توسط سرمایه بلعیده میشود و بهعامل بقای بیشتر نظام سرمایهداری تبدیل میگردد. واقعیت این استکه علیرغم ستیزهای بسیار در میان دولتهای ریز و درشت و در بین بلوکهای سرمایه جهانی، همهی آنها در مقابله با نیروهای انقلابی و وقوع انقلاب، در هرنقطهای از جهان متحدانه دست بهسرکوب میزنند؛ و ریشهها را حتی در وجه طبیعی آن نیز با استفاده از انواع بمبهای اتمی و غیراتمی میخشکانند. بنابراین، سازمانیابی طبقاتی در هریک از کشورهای خاورمیانه و جهان بهطورکلی (و از جمله در ایران)، میبایست (یعنی: ضروری استکه) از همان نخستین گامها رویکرد انترناسیونالیستی نیز داشته باشد تا بتواند در مقابله با قدرت تخریبکنندهی سرمایه جهانی مقاومت کند و بقا داشته باشد. از همین روست که میتوان چنین ابراز نظر کرد که راهحل ستیزها و کشمکشهای رنگارنگ و خونین در خاورمیانه اتخاذ تاکتیکهایی در امر سازمانیابی و انکشاف مبارزه طبقاتی استکه بهلحاظ استراتژیکْ تشکیل جمهوری فدراتیو سوسیالیستی خاورمیانه را در چشمانداز داشته باشد. بدینترتیب، ایران، اسرائیل، ترکیه، عربستان سعودی، مصر و دیگر کشورهای تشکیلدهندهی خاورمیانه (بهمثابهی دولتهای بورژوایی) میبایست زیر ضرب مبارزات کارگران و زحمتکشان خویش نفی شوند تا در جمهوری فدراتیو سوسیالیستی خاورمیانه بهاثبات برسند و بهطرف جمهوری سوسیالیستی جهانی و سرانجام بهسوی کرهی زمینی حرکت کنند که استثمار انسان از انسان در آن فاقد معنی است.
{پنج}
شاید بعضی از افرادی که خود را کنشگرِ مبارزهی کارگری تعریف میکنند، بهمصداق ضربالمثل «چراغیکه بهخانه رواست، بهمسجد حرام است» بگویند که در ایران امکان ترویج ایدههای انترناسیونالیستی وجود ندارد و اساساً بهترویج اینگونه ایدهها نیز نیازی نیست. در پاسخ بهچنین احتجاجات محتملی باید گفت که هماکنونْ «مسجد» همان چارچوبهی ملی و محدودیتهای تنگ نظرانهی ناسیونالیستی و قومی است. درصورتیکه «خانه» همواره و بهویژه هماکنونْ نوعیت انسان و انسان نوعی بوده که باید در شور و مهربانی آن شناور شد تا بتوان گامی بهسوی رهایی کار از قید سرمایه و هرشکل مفروضی از استثمار برداشت. بدون تبادلی نوعی، خردمندانه و درعینحال عاشقانه و شوربرانگیز با کلیت انسانها که از انسان روبرو شروع میشود، مبارزهی طبقاتی در محاق سیاستگرایی صرفْ فرومیمیرد، بهضد خویش بدل میشود و ناخواسته زایش مجدد استثمار انسان از انسان را در بیثمری خود، ثمر میدهد!؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا اسرائیل نباید وجود داشته باشد
ایجاد دولتی یهودی در بطنِ جهان عرب نشان بر ادامهی استعمارگری اروپاییها در شکل استعمار سکولار در فلسطین و تکوین سیستم آپارتهایدی دارد که عبارت از تصفیه قومیِ فلسطینیها توسط ملتی پنهانکار و گردنکش است که بارها قوانین بینالمللی را نقض کردهاند. با توجه بهاین واقعیت و این امر مسلم که فلسطین سرزمینی مقدس برای سه مذهب متفاوت است، تنها راهحلِ پروژهی صهیونیستی دولت اسرائیل و پشتیبانان غربی این دولت، ایجاد یک کشور واحد است: یعنی ایجاد دولت سکولار و دموکراتیک فلسطین که در آن یهودیان، عربها و مسیحیان، همه از حقوقی برابر برخوردار باشند.
استعمارگرایی جدید اروپاییها
جنبش صهیونیستیای که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا ظهور کرد، یهودیان اروپایی را بهفرار از یهودستیزی از طریق مهاجرت بهفلسطین تشویق میکرد و هدف آن ایجاد دولتی یهودی در سرزمین مقدس بود. این مهاجرتها جمعیت یهودیان در فلسطین را از 4 درصد در سال 1850 به 11 درصد در سال 1917 افزایش داد، یعنی همان سالی که دولت بریتانیا در بیانیهی بالفور اعلام میکند که: «دولت اعلیحضرت با عنایت تمامْ استقرار خانهی ملی برای یهودیان در سرزمین فلسطین را از نظر گذرانده، و در تسهیل دستیابی بهاین هدف تمام تلاش خود را خواهد کرد». و تحتِ حاکمیت بریتانیا بود که جمعیت یهودیان تا سال 1948 به 32 درصد افزایش یافت.
فلسطین نیز باید پس از جنگ جهانی دوم مانند دیگر همسایگانش با تمامی حقوق [مربوطه] تبدیل بهملتی مستقل میشد، اما پروژهی صهیونیستی حمایت شده توسط غرب مانع از چنین امری گردید. در عوض بریتانیا و ایالات متحده براساس بیانیهی بالفور، ایجاد دولتی یهودی در فلسطین را تضمین کردند. ابتدا سازمان ملل متحد تقسیمِ فلسطین بهدو بخش را بهعنوان راهحل پیشنهاد کرد، اما این طرح اجرا نشد. درعوض، بهمحض اینکه بریتانیا در چهاردهم مه 1948 از کنترل فلسطین دست کشید، صهیونیستها ایجاد دولت اسرائیل را بهطور یکجانبه اعلام کرده، و 56 درصد از قلمروی پیشنهاد شده از طرف سازمان مللمتحد را بهتصرف خود درآوردند.
فلسطینیها و کشورهای همسایهی عرب برعلیه استقرار دولتی یهودی در قلمروی فلسطین با اسرائیل وارد جنگ شدند. اما اسرائیل تا پایان سال 1949 بیش از 400 روستا در فلسطین را نابود، هزاران غیرنظامی را قتلعام، و حدود 1 میلیون فلسطینی را آواره کرد که همهی آنها سر از اردوگاههای پناهندگی در کشورهای همسایهی عرب درآوردند. این عملیات «طرح دالت» نامگذاری شد و هدفش اخراج سیستماتیکِ فلسطینیها از اسرائیل بود.
دیوید بنـگوریون David Ben-Gurion قهرمان «استقلال» و اولین نخست وزیر اسرائیل چنین نوشت که «پاکسازی فلسطینیها همچنان بهعنوان هدف اصلی اسرائیلیها برجای خود باقی است». بهبیان دیگر، هرچند که مردمان یهود بهتازگی وحشت هولوکاست را متحمل شده بودند، [اما] بهگفتهی مورخ اسرائیلی ایلان پپه Ilan Pappe، صهیونیستها [خود] در این لحظه در حال پاکسازی مردم فلسطین بودند.
پروسهی پاکسازی قومی بهاسرائیل این امکان را داد که بهغیر از اورشلیم شرقی، کرانهی باختریِ رود اردن و غزه، قلمروی خودرا تا 77 درصد خاک فلسطین نیز گسترش بدهد. طیِ 3 سال، 700 هزار یهودی که اکثراً از ساکنان اروپا بودند، بهاسرائیل مهاجرت کردند. استعمار فلسطین بهدست یهودیها نمایانگر ادامهی استعمارگرایی اروپاییها بهعنوان اِعمال قدرت بر مردم فلسطین بود که [اینبار] یهودیان اروپایی درقالب دولت جدید اسرائیل، جایگزین دولت بریتانیا میشدند.
اسرائیل پس از جنگ با چند کشور عرب (سوریه، اردن و مصر) در سال 1967، 23 درصد از مابقی خاک فلسطین (اورشلیم شرقی، کرانهی باختریِ رود اردن و غزه) را از طریق عملیاتهای نظامی اشغال کرد، و 200 هزار فلسطینیِ دیگر را نیز راهی صَف آوارگان و پناهندگان نمود. شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامهی 242 خواستار «خروج نیروهای مسلح اسرائیل از سرزمینهای اشغالی در جنگ اخیر» شد. [اما] ایالات متحده از آن زمان بهبعد،41 بار حق وتوی خود را بر شورای امنیت سازمان ملل متحد اعمال کرده تا اطمینان حاصل کند که قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنیبر محکوم کردن اشغال غیرقانونی اسرائیل هرگز اجرا نشود.
تا زمانی که سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) تصمیم گرفت با محور قرار دادن تروریسم کمپینی برای ایجاد دولت فلسطین ایجاد کند، فلسطینیها مجبور بهزندگیِ تحتِ اشغال نظامیِ غیرقانونی اسرائیل بودند که پیامد جنگ در سال 1967 بود. [بدینترتیب] پس از 20 سال تحمل اشغال نظامیِ سرکوبگرانه و عدم تمایل جوامع بینالمللی در اجرای قطعنامهی سازمان ملل متحد بود که بخشهایی از جامعهی فلسطین بهطور فزایندهای رادیکالیزه شد و گروه حماس نیز شکل گرفت. حماس در اوایل سال 1990، از آنجا که نمیتوانست با ارتش بهشدت برتر اسرائیل و تحت حمایت ایالات متحده وارد جنگی متعارف شود، بمبگذاری انتحاری را بهعنوان یک تاکتیک [جنگی] انتخاب کرد. در اوایل سال 2001 نیز آغاز پرتاب راکتهای بدوی و غیر دقیق از دژ غزه بهخاک اسرائیل را آغاز کرد.
با وجود اینکه اسرائیل ارتشِ خود را در سال 2005 از غزه خارج کرد، اما [طرح] محاصرهی نظامی این قلمروی کوچک را طی سالهای بعدی بهاجرا درآورده و از این طریق دسترسی مردم بهمواد غذایی، دارو و دیگر مایحتاج آنها را بهشدت تحت کنترل خود قرار داده است. برخی از تحلیلگران ادعا میکنند که محاصرهی مداوم غزه توسط اسرائیل که 1.8 میلیون انسان در آن ساکن هستند، این [سرزمین کوچک] را بهبزرگترین اردوگاه و زندان جهان تبدیل کرده است. عواقب این محاصرهی نظامی برای اقتصاد محلی ویرانگر بوده است، گزارش جدیداً منتشر شدهی بانک جهانی نشان میدهد که غزه بالاترین نرخ بیکاری در جهان را دارد.
در طی این دوره نهتنها اسرائیل بهاشغال غیرقانونیِ کرانهی باختری و شرق بیتالمقدس ادامه داده است، بلکه با جابهجایی اجباری جوامع فلسطینی و تشویق یهودیان بهحرکت و سکونت در مناطق اشغالی، بهطور فزایندهای قوانین بینالمللی را نیز نقض کرده است. در حال حاضر تخمینزده میشود که تقریباً نیممیلیون یهودی در شهرکهای کرانهی باختری و اورشلیم غربی زندگی میکنند کهاین خود نقض قوانین بینالمللی است. همان طور که در مادهی 49 کنوانسیون چهارم ژنو آمده است: «نیروهای اشغالگر، نباید بخشی از جمعیت غیرنظامی خود را راهی سرزمینهای اشغالی کنند».
همچنین اسرائیل در سراسر کرانهی باختری دیوارهای بتونی بهارتفاع 8 متر برای جدا کردن شهرکهای غیرقانونی یهودیان از جوامع فلسطینیها و محدود کردن حرکت آنها بنا کرده است. علاوهبر ساختن این شهرکها، اسرائیل ضمناً در کرانهی باختری بخشهای صنعتیای ایجاد کرده که کارگران فلسطینی در آنها مجبور بهتحمل شرایط طاقتفرسای کاری و دستمزدهای ناچیز هستند.
اختلاف آشکاری که بین حقوق یهودیان مهاجر نسبت بهفلسطینیهایِ ساکن در سرزمینهای اشغالی وجود دارد، نشاندهندهی سیستم آپارتاید است. در واقع، همانطور که وکیل حقوق بشر در آفریقای جنوبی و گزارشگر ویژهی سابق سازمان ملل متحد (جان دوگارد (John Dugard اشاره میگوید: «هیچ تردیدی در بیان این گفته ندارم که جنایتهای اسرائیل بهمراتب وخیمتر از جنایتهایی است که رژیم آپارتاید در آفریقای سیاه مرتکب شده است».
از دست دادن سرزمینهای فلسطین از سال 1946 تا 2000
فلسطینیها در سال 1947، یعنی یک سال قبل از اینکه اسرائیل خود را بهعنوان کشوری مستقل اعلان کند، در 94 درصد از سرزمینهای فلسطین زندگی میکردند. [اما] امروز فلسطینیها تنها در 15 درصد از خاک فلسطین سکنی دارند و حدود 5 میلیون نفر نیز در اردوگاههای پناهندگانِ کرانهی باختری، غزه و کشورهای اطراف زندگی میکنند. اردوگاههای پناهندگان فلسطینی، از لحاظ جمعیت یکی از پر تراکمترین منطقههای زمین است. بهطور مثال، بیش از 10 هزار پناهنده در اردوگاهی به نام الامیری که مساحتش 1 کیلومتر مربع است، زندگی میکنند. این میزان از تراکم جمعیت 5 برابرِ تراکم جمعیتِ شهر نیویویرک است [که متراکمترین شهر دنیاست]. همانطور که پناهندگان نسل سوم در یکی از اردوگاههای پناهندگی بهمن میگفتند:«رؤیای ما بازگشت بهسرزمینهایمان است. این را نمیدانیم که چقدر طول خواهد کشید و کدام نسل از ما دوباره بهسرزمین خود قدم خواهیم گذاشت».
تعداد بهغایت فراوان کشتهشدگان فلسطینی در این کشمکشهای طولانی، واقعیتی است که برای بسیاری از مردم غرب پنهان مانده است. [در این کشمکشها] بنا بهگفتهی سازمان حقوق بشر اسرائیل B’Tselem)) در 15 سال گذشته 8،701 فلسطینی بهدست اسرائیلیها و 1،138 اسرائیلی بهدست فلسطینیها کشته شدهاند. این تفاوت در تعداد کودکان فلسطینیِ کشته شده حتی بیشتر هم هست؛ چنانکه مجموع کودکان بهقتل رسیدهی فلسطینی در این بازهی زمانی 1،772 فلسطینی در مقابل 93 کودک اسرئیلی بوده است.
با توجه بهچنین پیشینهای، ادعای مکرر ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی مبنیبر اینکه عملیاتهای نظامی اسرائیل صرفاً اقداماتی دفاعی است، با واقعیت موجود متناقض است. شکی در این نیست که اقدامات [عصیانی منجر] بهخشونت از طرف مردم فلسطین که خود تحتِ شرایط خشونتآمیز، اشغال و محاصرهی نظامی غیرقانونی زندگی میکنند، باید بهمثابهی اقدام دفاعی تلقی شود. با همهی این احوال، نباید فراموش کرد که از مقاومت فرانسویها در مقابل اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم بهمثابهی مبارزهای قهرمانانه برای آزادی ملی یاد میشود، در صورتی که مقاومت فلسطینیها برچسب «تروریسم» میخورد.
با وجود تلاشهای بیشمار ایالات متحده، دیگر دولتهای غربی و نیز رسانههای کلان در بهتصویر کشیدن اسرائیل بهعنوان قربانی در این درگیریها، اما ارقام بهروشنی نشان میدهند که کدام یک از طرفین بیشترین کشتار را کرده و کدامیک بیشتر بهکام مرگ فرومیرود. این واقعیت که مردمی که مجبور بهزندگی تحتِ اشغال غیرقانونی نظامی هستند و با این حال بهعنوان متجاوز بهتصویر کشیده میشوند، نشاندهندهی نمونهی حیرتانگیزی از دوپهلونگریOrwellian doublespeak است.
همکاری با استعمارگران
گسترش خشونتآمیز کنترلِ اسرائیل بر فلسطین، رؤیای صهیونیستهای اروپایی را که در اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود، بهصورت عملی درآورده است. تأسف در این استکه برخی از رهبران فلسطینی طی چند دههی گذشته با پروژهی صهیونیستها همکاری کردهاند. روند صلح اسلو در دههی 90 نشان میدهد که سازمان آزادیبخش فلسطین، دولت اسرائیل را بهرسمیت شناخته و اسرائیل در مقابل بهفلسطینیها اجازهی خودگردانی محدودی در بخشهایی از کرانهی باختری و غره را میدهد. با اینحال، روند بهاصطلاح صلح، مسئلهی حیاتی «حق بازگشت» پناهندگان فلسطینی را همانطور که قطعنامهی 194 مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح کرده بود، بهبعد موکول کرد.
نخستین انتخابات پارلمانی فلسطین تحتِ توافقنامهی اسلو در سال 1996 برگذار شد، و فتح Fatah یعنی بزرگترین حزب سیاسی سازمان آزادیبخش فلسطین [در این انتخابات] پیروز گردید و پساز آن نیز رهبری دولت جدید فلسطین را بهدست گرفت. مقامات فلسطینی دریافت کمکهای قابل ملاحظهای را از دولتهای غربی آغاز کردند، و درعوض اداره و حکومت بر مردم فلسطین را از جانب اسرائیل در مناطق اشغالی بهعهده گرفتند. بهبیان دیگر، بههمان شیوهای که رؤسا و پلیس هند بهنمایندگی از استعمارگران بریتانیایی حکومت روزمرهی هندیها را بهعهده گرفته بودند، همانطور هم مقامات فلسطینی در ازایِ کمکهای غربی و کاهش حضور ارتش اسرائیل، خدمت بهاستعمارگران اسرائیلی در مناطق اشغالی را بهعهده گرفتند.
تزریق کمکهای خارجی، بهویژه کمکهای مالی از طرف ادارهی انکشافات بینالمللی ایالات متحدهی آمریکا (USAID) برای دستیابی به«صلح اقتصادی» در نظر گرفته شده بود تا بهبخشهایی از جمعیت فلسطین بدون اینکه اشغال هماکنون در جریان و نیز گسترشِ لاینقطع شهرکهای یهودینشین در کرانهی باختری و شرق بیتالمقدس را بهچالش بکشند، اجازه تهیه برخی از کالاهای رفاهی را بدهد. [این کمکها قصدی جز این ندارند که موانع] گسترش شهرکهایی که هم موافقتنامهی اسلو و هم قوانین بینالمللی را نقض میکند [کنار بزنند]. گزارشگر سابق و ویژهی سازمان ملل متحد اخیراً با ارجاع بهمذاکرات بسیار طولانی صلح که بارها متوقف شده است، اظهار داشت: «فکر کنم استراتژی اسرائیل، و همچنین ایالات متحده اساساً این است که درعینحال که اسرائیل زمینهای بیشتری را ضمیمهی خاک خود میکند و قلمروی فلسطینیها را آنِ خود میسازد، مذاکرات نیز برای همیشه ادامه پیدا کند».
درضمن، مدلِ اقتصادی درحالِ عروج در کرانهی باختری، بهدلیل وابستگی تقریباً کامل آن بهکمکهای خارجی و ان.جی.اوهای بینالمللی پایدار نیست. علاوه براین، مزایای این مدل اقتصادی عمدتاً منحصر بهرامالله (یعنی مقر دولت خودگردان فلسطین است) که در کرانهی باختری پدیدهای معروف به«حباب رامالله» را ایجاد کرده است. همانطور که پرفسور قانونشناس و خبرنگار سابق نشریه مانیتور خاورمیانه (هانان چههاتا Hanan Chehata) توضیح میدهد:
.... درحالی که ساکنان رامالله معمولاً آزادانه در این شهر کوچک سفر میکنند، مابقی فلسطینیها در دیگر مناطق، روزانه در موانع و ایستگاههای بازرسی اسرائیلیها مورد تحقیر قرار میگیرند؛ آنها همچنین باید دستگیریهای غیرمترقبه و بازجوییهای غیرمجازی را تحمل کنند که غالباً بهشکنجه و گاهی اوقات بهمرگ آنها نیز منجر میشود. این درحالی است که ساکنان رامالله هرروز میتوانند در فضایی نسبتاً امن سرِ کارهای خود بروند و مطمئن باشند که شبها نیز غذای گرم و اعضای خانواده در انتظار آنهاست؛ [اما] مابقی فلسطینیها زمانی که خانههای خود را ترک میکنند، نمیدانند که آیا در هنگام بازگشت، خانهی آنها هنوز سر جای خود باقیست یا اینکه بولدوزرهای کاترپیلارِ اسرائیلی بهمنظور سکونت اسرائیلیهای جدید آنها را ویران کردهاند.
بهبیان دیگر، درصورتی که مقامات خودگردان فلسطینی و حامیان آنها با استعمارگران اسرائیلی همکاری کنند، آنگاه پاداشهای اقتصادی دریافت خواهند کرد و از وحشیگریهای فاحشِ ارتش اسرائیل [نااندازهای] در امان خواهند بود. [بنابراین] جای تعجب نیست که مقامات فلسطینی بهچشمِ بسیاری از فلسطینیها، [کسانی هستند که] فلسطینیها را از طریق تبانی با اسرائیل و ایالات متحده برای دستیابی به«صلح اقتصادی»، و بهبهای دست کشیدن از رهایی ملی، بهاستعمارگران فروختهاند. از اینرو، در نظرسنجیای که اخیراً صورت گرفت، آمده است که 72 درصد از فلسطینیها در کرانهی باختری بر این باورند که فساد یکی معضلات عمدهی مقامات فلسطینی است.
نارضایتیِ درحال رشد نسبت بهمقامات فلسطینیِ تحتِ رهبری فتح در انتخابات عمومی سال 2006 بهوضوح آشکار شد؛ این زمانی بود که حزب فتح بهراحتی در مقابل حماس شکست خورد. در نهایت، فتح از واگذاری قدرت در کرانهی باختری امتناع کرد، و با حمایت اسرائیل و کشورهای غربی بهحکومت غیرمنتخب خود در 13 سال اخیر ادامه داده است؛ این در صورتی است که حماس در غزه حکومت میکند.
تنها مکانی که انتخابات در آن مجاز است، دانشگاهها هستند، که بهمثابهی فشارسنجی مورد استفاده قرار میگیرند که دیدگاههای سیاسی بخش گستردهای از فلسطینیها را منعکس میکنند. در انتخابات شورای دانشجویی دانشگاه برزیت Birzeit در رامالله که در ماه جولای 2015 برگزار شد، بلوک اسلامی وافا Islamic که وابسته بهحماس است، بخش عظیمی از کرسیهای شورای دانشگاه را از آن خود کرد و حزب دانشجویی فتح را شکست داد و حزب جبههی خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) نیز در رتبهی سوم قرار گرفت [این مقاله در 11 ژوئن 1915 منتشر شده است ـ م]. نادینه سلیمانNadine Suleiman، دانشجوی سال چهارم مدیریت دولتی، توضیح داد که چرا بهحماس رأی داده است، او گفت: «من از فساد مقامات فلسطینی و همآهنگیِ امنیتی آنها با اسرائیل که بهمعنی دستگیری و کشتار فلسطینیهای تحتِ تعقیب است، بیزارم؛ و این درحالی است که فلسطینیها هیچ چیز در مقابلش بهدست نمیآورند. تنها منفعت مقامات فلسطینی حفظ ثروت و امتیازات خودشان است».
نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطینی که بودجه و آموزش آنها توسط آمریکا و کانادا تأمین میشود، در واکنش بهنتیجهی انتخابات دانشگاه برزیت Birzeit با دستگیر کردن 4 دانشجویی که متعلق به حزب برنده بودند، بهسرعت پاسخ داده و سپس آنها را بازجویی کرده و مورد ضرب و شتم قرار دادند. در مجموع 25 دانشجو در کرانهی باختری دستگیر شدند، و انتخاباتِ برنامه ریزیشدهی دانشگاه ملی النجاح An-Najah و هبرون Hebron بهتعویق افتاد. بنا بهگفتهی سازمان دیدهبان حقوق بشر: «اینکه دانشجویان بدون هیچ دلیل روشنی بهغیر از ارتباط آنها با حماس و دیدگاههای آن، توسط نیروهای امنیتی فلسطینی دستگیر شدهاند، امری عمیقاً نگران کننده است».
بدینسان، درحالی که مقامات خودگردان فلسطینی در حوزهی بینالمللی، اسرائیل را با قصد بهرسمیت شناخته شدن فلسطین بهعنوان یک دولت در سازمان ملل متحد و نیز کسب عضویت در دادگاه بینالمللی کیفری (ICC) بهچالش میکشند، [همین مقامات بهطور همزمان] آن دسته از فلسطینیهایی را که در محدودهی کرانهی باختری برچسب سمپاتی حماس برآنها میخورد و یا آن دسته که اشغالگران اسرائیلی را بهمنظور تحقق آزادی خویشْ ستیزهجویانه بهچالش میکشند[تأکید از مترجم است]، بهطور سیستماتیک دستگیر، بازجویی، بازداشت و شکنجه میکنند. [بنابراین] در نتیجهی عدم موفقیت در برقراری انتخابات مجدد، فساد و پارتیبازی و استفاده از کمکهای خارجی، و تبانی با اشغالگران اسرائیلی موجب نامشروع بودن مقامات دولت فلسطین از دیدگاه بسیاری از فلسطینیها شده است.
در مقابل، حماس از دیدگاه بسیاری از فلسطینیها بهعنوان حزبی دیده میشود که فعالانه در برابر اسرائیل مقاومت میکند؛ و همین ادراک و فساد نسبتاً کمتر در این حزبْ ریشهی حمایت مردم را بیان میکند. این مقاومتها همچنین باعث شده که اسرائیل طی 7 سال گذشته [تا سال 1915] دست بهسه حملهی نظامی گسترده (در سالهای 2008، 2012 و 2014) علیه غزه بزند. طبق آمار سازمان ملل متحد، حملهی نظامیِ هفت هفتهایِ ارتش اسرائیل بهغزه در سال 2014 منجر بهمرگ 2025 فلسطینی شد که 1483 غیرنظامی 521 نفر آنها کودک بودند. در این درگیریها تنها 71 اسرائیلی کشته شدند که 66 نفر آنها سرباز بودند. علاوه براین، بیش از نیممیلیون فلسطینی بهدلیل این حملات و بهزور مجبور بهترک خانههای خود شدند.
راهحلِ دولتی واحد است
تشکیلات خودگردان فلسطین، پیشنهادِ تأسیس [سرزمینی] با دو دولت را بهعنوان راهحلی که بخشی از روند صلح اسلو محسوب میشود، پذیرفته است. ایدهی اصلی این راهحل این است که کرانهی باختری و غزه یک دولت فلسطینی تشکیل شود که (تنها 23 درصد آنها فلسطینی) و مابقی همه اسرائیلی باشند. اما حمایت دولت فلسطین از راهحل دو دولتی در مقابل خواست اکثریت فلسطینیها قرار دارد. در نظرسنجیای که در سال 2014 انجام شد، 70 درصد از فلسطینیها به راهحل دولتی واحد باور داشتند، و تنها 27 درصدِ آنها از گزینهی دو دولت حمایت میکردند. جالب توجه اینکه اکثریت فلسطینیها از مقاومت مردمیای که خشونتآمیز نباشد، دفاع میکنند.
راهحل دو دولتی که بلاوقفه توسط ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی بهموضوع تبلیغاتی بدل شد و مقامات فلسطینی نیز از آن حمایت کردهاند، هیچ ارتباطی با واقعیت حاکم در کرانهی باختری و شرق بیتالمقدس ندارد. بنا بهگفتهی یکی از استاتید دانشگاه برزیت Birzeit در رامالله (تریک دانا Tariq :(Dana «راهحل دو دولتی غیرممکن است؛ و براساس واقعیتی که در عمل حکمفرماست [اگر هم تشکیل شود]، بادوام نخواهد بود».
واقعیتی که دانا بهآن اشاره دارد، گسترش بیوقفهی غیرقانونیِ شهرکهای یهودینشین است که هماکنون تبدیل بهمحل زندگی نیممیلیون یهودی شده است. این شهرکها بیش از 40 درصد از کرانهی باختری را در اختیار دارند و دربرگیرندهی بهترین زمینهای کشاورزیای هستند که عمدتاً بهآب هم دسترسی دارند. همانطور که شهردار سابق و صهیونیستِ شهرک یهودینشین کرانهی باختری (دانیلا وایس Daniella Weiss) گفت:«من براین باورم که [گسترش] این شهرکها از تکوین دولت فلسطینی در این سرزمین جلوگیری خواهد کرد. این هدف و واقعیت کنونی است».
این دیدگاهی استکه مقاماتِ عالیرتبهی اسرائیلی نیز بهآن باور دارند. اخیراً وزیر امور خارجهی اسرائیل (تزیپی هاتوولی Tzipi Hotovely) که از گسترش شهرکهای یهودینشین در کرانهی باختری حمایت میکند، اعلام کرد که: «کل سرزمین اسرائیل متعلق بهیهودیان است. این کشور از آنِ ماست، یعنی همهجایش متعلق بهماست». واضح است که هرگونه راهحل دو دولتی که بتواند منجر بهایجاد دولتِ باثبات فلسطینی شود، مشروط بهبرچیدن شهرکهای یهودینشین و جابهجا کردن مهاجران صهیونیستی است که سرزمین مقدس را از آنِ خود میدانند.
[اما] سیاستهای اسرائیل بیش از اینکه درجهت برچیدن این شهرکها باشد، درپیِ تقویت هرچه بیشتر آنهاست. دولت اسرائیل با ساختن دیوارهای جداکننده درصدد افزودن این شهرکها بهخاک اسرائیل است؛ [بدینترتیب] تنها فضایی کوچک، خشک، سنگلاخ و نامناسب برای فلسطینیها در کرانهی باختری باقی میگذارد که حتی دسترسی بهذخایر آب لازم برای ادامهی زندگی را هم ندارند. اینگونه پیآمدهای نمیتواند باعث ایجاد دولتِ فلسطینیِ باثباتی شود.
با توجه بهاین واقعیتهاست که بسیاری از فلسطینیها از استقرار یک دولت واحد فلسطینی حمایت میکنند، [دولتی] که اعراب و یهودیان در آن از حقوقی برابر برخوردار باشند. حزب جبههی خلق برای آزادی فلسطین (PFLP)، یعنی حزبی که مدافع مبارزهی مسلحانه است و بعد از فتح بیشترین اعضا را در سازمان آزادیبخش فلسطین دارد، با وجود اینکه از نقطهنظر ایالت متحده، کانادا و اتحادیهی اروپا گروهی تروریستی شناخته میشود، [اما] مخالف دولت کنونی فلسطین و سرزمینی با دو دولت است. بنا بهگفتهی حزب جبههی خلق برای آزادی فلسطین (PFLP):
جنبش رهاییبخش فلسطین جنبشی نژادپرستانه با قصد تهاجم بهیهودیان نیست. این جنبش برعلیه یهودیان نیست... هدف جنبش رهاییبخش فلسطین ایجاد دولتی ملی و دموکراتیک در فلسطین است که در آن اعراب و یهودیان بتوانند بهعنوان شهروند با حقوق و تعهداتی برابر زندگی کنند. این دولت بخش جداییناپذیر از ملتهای مترقی و دموکراتیک عرب حاضر خواهد بود، و باید بتواند با قدرتهای ترقیخواه جهانی در صلح زندگی کند.
حماس نیز راهحل دولتی واحد را تنها پاسخ میداند، هرچند که خواستار دولتی اسلامی است که حقوق یهودیان در آن محفوظ بماند. اما ایجاد فلسطین اسلامی صرفاً بهمعنی جایگزین کردن دولت مذهبی اسرائیل با یک دولت مذهبی دیگر خواهد بود. با توجه بهاینکه فلسطین سرزمین مقدس سه مذهب متفاوت (یعنی: اسلام، یهودیت و مسیحیت) است، و این واقعیت که بخش قابل توجهی از جمعیت فلسطین از دولتی سکولار پشتیبانی میکند، بنابراین راهحلِ این مناقشهی ظاهراً مهارنشدنی، جایگزینی دولت صهیونیستی با دولتی غیرمذهبی و دموکراتیک است که در آن تمامی شهروندان یهودی، مسیحی و مسلمان از حقوق و مسئولیتهایی برابر برخورد باشند.
نتیجهگیری
علت اصلی مناقشات کنونیِ میانِ اسرائیل و فلسطینیها جنبش صهیونیستهای اروپایی است که بهایجادِ دولتی یهودی در بطن جهان عرب اقدام کردند. رؤیای صهیونیستها تنها بهدلیل حمایتهای قدرتهای امپریالیستی غربی، از جمله ایالات متحده، بریتانیا و کانادا [و همچنین شوروی] بود که واقعیت پیدا کرد. موجودیت اسرائیل و گسترش مداوم شهرکهای یهودینشین در کرانهی باختری و شرق اورشلیم چیزی نیست جر ادامهی [سیاستهای] استعمارگراییِ اروپاییها در قرن بیستویکم که مردم فلسطین، علیرغم زندگی هزاران ساله در این سرزمین، هزینهی آن را میپردازند.
با توجه بهاین واقعیت باید بهدولت یهودی اسرائیل بهمثابهی دولتی نگریست که هم غیرمشروع است و هم در عینحال نتیجهی فاجعهبار استعمارگرایی غرب. تنها راه حل درست در برابر این مناقشهی ریشهدار این است که سرانجام بهفلسطینیها اجازه داده شود تا دولت مستقل خود را دایر نمایند؛ دولتی که بعد از جنگ جهانی دوم میبایست دایر میشد؛ و بهتمامی پناهندگان فلسطینی باید اجازهی بازگشت بهسرزمین خود داده شود. بهعبارت دیگر، ایجاد یک کشور دموکراتیک و غیرمذهبی فلسطینی که درآن یهودیها، مسیحیان و مسلمانان از حقوق برابر برخوردار باشند. راهِ حل دولتی واحد، راهحلی ضدیهودی نیست، بلکه راهحلی معقول است.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه