عقبنشینی بهسبک نئوتودهایستها!؟
یک توضیح کوتاه دربارهی بازانتشار این مقاله: این نوشته برای اولین بار در سوم جولای 2008 (13 تیر 1387) در سایت امید منتشر شد. علت انتشار مجدد آن، ضمن ایجاد آرشیوی قابل دسترستر، تأکید برمواضع کلی آن تا گردهمآیی موسوم به«کنفرانس مؤسس») استکه من [یعنی: عباس فرد] بهخطا در آن شرکت کردم.
*****
در تاریخ نهم تیرماه ۱۳۸۷ برابر با ۲۹ جون ۲۰۰۸ مقالهای با عنوان «حکمتیسم و جنبشهای پیشرو اجتماعی» از طرف آقای صدیق اسماعیلی [عضو انجمن چراغویسی] در سایت «خانهکارگر آزاد» منتشر شد که بازبینیی تلگرافیِ پارهای از نکات آن خالی از ارزش نیست. آقای اسماعیلی بهعنوان ابوابجمعی گروه آذرینـمقدم ضمن استفاده از شیوههای مرسوم این گروه و دفاع از نئوتودهایسم، نکاتی را مطرح میکند که ضمن تناقض درونی، با پارهای از نقطهنظرات آذرینـمقدم ۹۰ درجه تفاوت دارد.
آیا این تفاوت 90 درجهای مختص خودِ آقای اسماعیلی است (که بعید مینماید) یا یکی از ترقندهای نئوتودهایسمِ آذرینـمقدم استکه میخواهد از فشارهای وارده برخود بکاهد؟ آیا گروه آذرینـمقدم اندکی آموختهاند یا فقط بهاین نتیجه رسیدهاند که جاانداختن سوسیالیزم طرفدار حکومت اسلامی بهبعضی دستکاریها نیاز دارد؟ آیا «حکمتیسم و جنبشهای پیشرو اجتماعی» نوشتهی خودِ آقای اسماعیلی است و تنها توسط آذرینـمقدم ادیت شده یا تمام آن را بهنام او نوشتهاند تا بعداً مورد استناد قرار بگیرد و عقبنشینی خزیدهی اکنون را با هویت آشکار و دائم جابیندازند؟
پاسخ بهاین سؤالها و دهها سؤال دیگر بهزمان نیاز دارد. اما آنچهکه آشکار است، این استکه اگر نوشتهای از طرف دیگر نئوتودهایستها نقطهنظرات آقای اسماعیلی را رد نکند، میتوان چنین نتیجه گرفت که آقایان زیر فشار بهاین نتیجه رسیدهاند که میبایست دستگاه اندیشگی خودرا تا اندازهای تعمیر کنند. اما ازآنجاکه دستگاه اندیشگیْ اندکی[!] با اتومبیل پیکان تفاوت دارد؛ ازاینرو، تعمیر آن میتواند موجب دگرگونیهای قابل ملاحظهای باشد که دریافت پیشاپیش آن اساساً از پیامبران ساخته است. ازکجا معلوم، شاید که پارهای از این جماعت بهجرگه اپوزیسیون سوسیالیستی بازگردند؟!
جهت پیشگیری از شانتاژ و هوچیبازیهای احتمالی، لازم بهتوضیح استکه انگیزهی من در این نوشته صرفاً دفاع از پرنسیپهای کارگری، انفلابی و سوسیالیستی است و بههیچوجه سمپاتی یا آنتیپاتی بههیچیک از احزاب کمونیزم کارگری نداشته و ندارم. ضمناً همهی تأکیدها از من است.
*****
1ـ رضا مقدم در نوشتهی «جابجا شدن مقصر و مدعی، رابطه فحاشی حکمتيست ها و عملکرد آنها در جنبش دانشجويی» جنبهی نظری اختلاف خود با حکمتسیتها را مقولهی «حزب و قدرت سیاسی» میداند و زمینهی اجتماعی پیدایش این نظریه را بهسیاست «رژیمچنج» آمریکا نسبت میدهد. در عوض صدیق اسماعیلی ضمن پذیرش نظر رضا مقدم در مورد جنبهی نظری اختلاف با حکمتیستها، اما در نوشتهی «حکمتیسم و جنبشهای پیشرو اجتماعی» منشاءِ این نظریه را بهطور مکرر جریان اصلاحات میداند. این اختلافنظر 90 درجهای در عبارات خود آنها چنین فورموله شده است:
ـ رضا مقدم: «جنگ آمریکا و گارد مسلح حزبی با مباحث «حزب و قدرت سیاسی» منصور حکمت، اتکا به سیاستهای آمریکا علیه رژیم اسلامی به مهمترین مبانی استراتژی قدرت گیری حزب کمونیست کارگری تبدیل شد. پیش بینی های آنها مبنی بر سقوط فوری رژیم اسلامی که حتی برای آن تاریخ تعیین کردند و منصور حکمت با صفا حائری بر سر آن شرط بست متکی بر تناسب قوای مبارزه مردم علیه رژیم اسلامی نبود بلکه بر سیاست «رژیم چنج» آمریکا اتکا داشت».
ـ رضا مقدم: «وجود نیروی نظامی گارد آزادی برای دخالت حکمتیستها در سیاست ایران در فردای حمله آمریکا و تلاش برای به بازی گرفته شدن آنهاست. این نوع قدرت گیری با مباحث «حزب و قدرت سیاسی» منصور حکمت کاملا چفت است و کاربست خلاق آن از تغییر سیاست آمریکا از «رژیم چنج» دوران منصور حکمت به «حمله نظامی» در زمان کورش مدرسی است».
صدیق اسماعیلی: «بازتاب سیاستهای متناقض «لیدر»، شعبات مختلف... است که همگی نیز آشفته حال به دور «حزب و قدرت سیاسی» حلقه زدهاند. محصول منطقی چنین صف آرائی، ناملایمات و بحران بازماندگان را باید در گسست رهبری وقت حزب کمونیست کارگری ایران از مارکسیسم، مقوله «حزب و قدرت سیاسی» در دوران عروج اصلاحات سیاسی و شکست این بینش، جستجو کرد».
صدیق اسماعیلی: «با آنکه «حزب و قدرت سیاسی» محصول دوران اصلاحات بود، اما در دوران حاکمیت سپاه پاسداران، به شکل ناجوانمردانهای خود را به جنبش دانشجویان چپ آویزان میکند».
2ـ رضا مقدم در جایجای نوشتههایش هویت خود و گروهاش را (بهدرست یا غلط) بهنقد مقولهی «حزب و قدرت سیاسی» نسبت میدهد؛ بنابراین، مقولهی «حزب و قدرت سیاسی» و طبیعتاً منشائیت و خاستگاه آن نیز یکی از نکاتی استکه این جماعت را بهمثابهی یک گروه بههم میچسباند. حال سؤال این استکه چه عامل یا عواملی این دوگانگیِ معطوف بهتناقض را در مورد تبیینِ منشائیت و خاستگاه «حزب و قدرت سیاسی» ایجاد کرده است؟ بهاحتمال بسیار قوی جنبهی نظری این دوگانگیِ معطوف بهتناقض ناشی از اشاراتی استکه رفیق عزیز من بهمن شفیق در مقدمهی مقالهی «بازگشت بهناکجاآباد ـ قسمت پایانی» در مورد نوشتهی «جابجا شدن مقصر و مدعی...» داشت. با این اشارات بر همگان روشن شد که رضا مقدم بهجعل تاریخ آن مباحث دست زده بود؛ و حالا بهزبان آقای اسماعیلی و بهشکل خزیدهای در حال پس گرفتن آن جعلیات است. اما باید این احتمال را نیز داد که بهراستی بروز این دوگانگی صرفاً نظری است و ناشی از آموزشی استکه آقای صدیق اسماعیلی و دیگران از مقالهی رفیق بهمن گرفتهاند؟ اگر چنین باشد، اولاًـ نوشتهی بهمن کار خود را کرده و تفسیر وارونهای از مباحثات بخشی از چپ را تصحیح کرده است؛ ثانیاًـ گرچه این تغییر موضع میتواند نشانهای از این احتمال باشد که هنوز میتوان بهاین امیدوار بود که بعضی از افراد گروه نئوتودهایستیِ آذرینـمقدم بهجریان مبارزهی طبقاتی و سوسیالیستی بازگردند، اما چنین احتمالی هنوز بسیار ضعیف است. چراکه آن لغزش سهوی نبود که اکنون بهاین شکل خزیده اصلاح شود. اصلاح واقعی آن گندکاری نیازمند برخورد صریح و اعتراف بهخطا و جبران عملی آن است. دولا دولا و صرفاً در حرف نمیتوان بهاصلاح آن پرداخت. اما حقیقتاً رضا مقدم باید توضیح بدهد که چرا هرنظر ضدرژیمی را آمریکایی ورچسب میزند و در این راه حتی تاریخ حزب سابق خودش را نیز تحریف میکند؟ این هم هنوز رازی است سربسته.
3ـ گذشته از منشائیت و خاستگاه مقولهی «حزب و قدرت سیاسی»، چرا در جای جای نوشتهی رضا مقدم، صدیق اسماعیلی و دیگر وابستگانِ گروه نئوتودهایستیِ آدزینـمقدم از این مسئله سخن بهمیان آورده میشود که «فحاشی ها و تهمت زنی های زمان منصور حکمت برای ممانعت از انتقاد ما به مباحث غیر مارکسیستی «حزب و قدرت سیاسی» بود»؟ چرا صدیق اسماعیلی بدون اطلاع یا بهواسطهی سیاستبازی در همین نوشتهاش مینویسد: «ذکر این نکته که بهمن شفیق از معدود کسانی بود که علیه منصور حکمت ایستاد و بحثهای خود را قبل از استعفایش مطرح کرد اما بحثهای بهمن شفیق و نیز اختلافاتش، با سایرین متفاوت بود. بهمن شفیق که متوجه اختلافات درون حزبی میشود، نه در مخالفت با بحث «حزب و قدرت سیاسی»، بلکه شش تز من در آوری را تهییه کرده بود که در آن به تشکیل یک حزب انترناسیونالیستی تاکید داشت». در اینجا باید از جناب اسماعیلی پرسید اگر بحثهای رفیق بهمن شفیق در درون حزب کمونیست کارگری (نه پساز آوریل 99) ربطی بهمقولهی «حزب و قدرت سیاسی» نداشت و او ـاساساًـ تنها کسی نبود که در درون حزب در مقابل این بحث ایستاد و نوشت؛ آیا هنگامی که بهمن شفیق درگیر آن مباحث بود ـیا پیش از آنـ رضا مقدم و ایرج آذرین (بهعنوان متولیان غایب و حاضر دفتر سیاسی حزب) یک سطر ـحتی یک سطرـ در مخالفت با مباحث لیدر حزب و ازجمله در مخالفت با بحث «حزب و قدرت سیاسی» نوشتند؟ بهمن شفیق متوجه کدام اختلافات درون حزبی شده بود؟ آیا آقای اسماعیلی از کسانی که این را بهاو گفتهاند سند نیز خواسته است؟ آیا یک سطر نوشته هم بهاو نشان دادهاند که آن اختلافاتی را نشان بدهد که بهمن شفیق بهاتکاء آنها بحثهای خود را طرح کرد؟ تمام جنبش چپ میداند که ماجرا کاملاً برعکس بود و این کسانی که امروز هلمن مبارز میطلبند، بهاتکاء بحثهای بهمن شفیق بهاختلاف تراشی با منصور حکمت نیز پرداختند.
4ـ در پانوشت شمارهی 2 نوشتهی «حکمتیسم و جنبشهای پیشرو اجتماعی» بهمن شفیق، امیر پیام و من بهاین متهم شدهایم که «از مسلح بودن و اسلحه کشیدن جنبشهای اجتماعی در شرایط و فضای سیاسی کنونی ایران پشتیبانی» کردهایم! تنها پاسخی که میبایست بهاین تُرهات داد، این استکه بگویم: توسل بهاینگونه اتهامزدنها و استفاده از این شیوهها تنها شایستهی نویسندگان روزنامه کیهان است. بههرروی، هرگاه باند آذرینـمقدم گندکاریهای خودرا نسبت بهاستناد بهدادههای وزارت اطلاعات رژیم کنار گذاشتند و از فعالین جنبش کارگری و مبارزات دانشجویی پوزش خواستند، من هم در نوشتهای مستدل نظرات خودرا نسبت بهقیام مسلحانهی طبقهی کارگر و ربط آن بهدیگر نهادهای کارگری مینویسم تا این عالیجنابان بفهمند که چهکسانی بهگرایش راست جنبش کارگری تعلق دارند و چه کسانی با رژیم جمهوری اسلامی همسو حرکت میکنند.
5ـ صدیق اسماعیلی بهمنظور پوشاندن گندکاری گروه متبوعش مینویسد: «بهمن شفیق اما در نوشتهای دیگر در حاشیه مصاحبهای با محمود صالحی، نه از اسلحه کشیدن بلکه عملا از بخش راست و رفرمیست جنبش کارگری ایران پشتیبانی کرده است»! بدینترتیب، علیرغم نوحهسرایی در رسای محمود صالحی، این فعال بهراستی صدیق جنبشکارگری نیز با میزانالحرارهی آقای رضا مقدم ملقب بهلقب «راست» میشود. بههرروی، بهمن شفیق در یادداشت «در حاشیه مصاحبهای با محمود صالحی» کاری جز تأیید موضعگیری رفیق محمود نکرد؛ که در اینجا بهجانبداری «از بخش راست و رفرمیست جنبش کارگری ایران» متهم میشود!؟
6ـ تحلیل ایرج آذرین و بعضاً رضا مقدم از ساختار و کارکرد «حکومت اسلامی»، دولت نامتعارف بورژوایی است؛ درصورتیکه صدیق اسماعیلی ضمن اینکه دولتهای رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد را همسو و فاقد تفاوت جدی برآورد میکند، بدینباور استکه همهی آنها «در جهت برآورده کردن نیازهای طبقه سرمایهدار ایران گام» برداشتهاند.
7ـ طبق نوشتههای ایرج آذرین دولت احمدی نژاد نسبت بهطبقه سرمایهدار نامتعارف و متشکل از اوباش و گردنکشان و مانند آن بود که هرلحظه میبایست سقوط میکرد؛ اما دراینجا جناب آذرین از زبان صدیق اسماعیلی از «یک دوران مشخص از پروسه تکمیل رژیم اسلامی به یک رژیم متعارف سرمایهداری» سخن میگوید. این پشتوارو ـاگرـ ناشیانه و از روی اضطرار نباشد، بهراستی با صفت سالوسانه قابل توصیف است.
8ـ تم اساسی همهی نوشتههای رضا مقدم تقسیم کلیت جنبش کارگری ایران به«چپ» و «راست» است؛ و در مقالهی «خطر فساد...» از چگونگی خطر نفوذ آمریکاییها داد سخن میدهد. صدیق اسماعیلی ضمن اینکه ظاهراً در راستای همین «تئوری» حرکت میکند؛ اما آنچه را با پا پیش میکشد با دست بهعقب میراند. او ضمن تکرار کسالتآور درسهای مدرسهای ایرج آذرین در مورد ویژگی و ساختار اقتصادی رژیم که میبایست خودرا با بازار جهانی منطبق کند، چنین نتیجه میگیرد که گرایش بهاصطلاح «راستِ» جنبش کارگری ـبا تم سازش طبقاتیـ پاسخگوی همین راستاست. اما برای اینکه عقبگردی هم داشته باشد مینویسد: «ایجاد تشکل کارگری مورد نظر طبقه سرمایهدار و خوابی که آنها برای طبقه کارگر ایران دیده بودند، لازمه نبود آگاهی طبقاتی است چیزی که با جنبش کارگری ایران خوانائی ندارد چرا که جنبش کارگری ایران عمیقا چپگراست و کارگران در هر شرایطی برای ایجاد تشکل تودهای طبقاتی کارگری، حق اعتصاب و ... تلاش میکنند تا در روند و پروسه مبارزات، خود را برای برقراری جامعهای انسانی و از بین بردن فقر و فلاکت، استثمار و بردگی مزدی سازمان دهند»!! بدینترتیب، داستان گرایش راست در جنبش کارگری نیز دود شده و بههوا رفته است!؟ پس حکمتِ آن همه فیل هوا کردنها و قیل و قالها بر سر آن «گرایش راست» چه بود؟
9ـ صدیق اسماعیلی همانند ایرج آذرین سندیکای شرکت واحد و منصور اسانلو را در نوشتهاش بهطور عمد فراموش کرده است. اصلاً معلوم نیست که این جماعت چه عنادی با کارگران شرکت واحد و سندیکای آنها دارند که ابداعات و نوآوریِ آنها در مورد آموزشهای سندیکایی را بهسندیکای کارگران خباز نسبت میدهند. گرچه شخص محمود صالحی انسان متعهدی بهمبارزهی طبقاتی است و نسبت بهدستآوردهای تجربی آن از هوشیاری و انعطافپذیری ویژهای برخوردار است، اما آموزش سندیکایی و کار روی قوانین بینالمللی و قانونکار از ابداعات سندیکای شرکت واحد بود که اکنون بهیک سنت تشکلیابی کارگری تبدیل شده است.
10ـ صدیق اسماعیلی ـلابدـ تحت آموزشهای رضا آذرین از یک طرف شکلگیری اصلاحات را زمینهساز بروز گرایش «راست» در جنبش کارگری میداند و از طرف دیگر جنبش دانشجویان «چپ» را محصول همین روند برآورد میکند! این یک بام و دو هوا چه معنایی جز عناد بهتودههای طبقهکارگر دارد؟ با هم بخوانیم و مقایسه کنیم:
ـ «جنبش دانشجویان چپ که محصول یک دوران مشخص از پروسه تکمیل رژیم اسلامی به یک رژیم متعارف سرمایهداری است، در چند سال اخیر عرصههای جدیدی را برای رشد و تداوم خویش گشود که بورژوازی ایران را به کام تعجب برد».
ـ «طبق اصل 44 قانون اساسی، رواج خصوصی سازی که به توافق مجلس، شورای نگهبان و نیز ولایت فقیه رسیده است، نشان میدهد که دولت نیز پیروی از منطق بازار و لازمه ادغام در سازمان تجارت جهانی را در دستور کار خود قرار داده است وایجاد یک نوع تشکل کارگری برای طبقه سرمایهدار ضرورت پیدا کرد. گرایش راست جنبش کارگری با آگاهی از همین موضوع کوشید تا خود را با نیازهای سرمایهداری ایران هماهنگ کند و به طور مشخص همان نوع تشکلی را بخواهد که ماهیتا با تشکل مورد نظر سرمایهداری ایران، فرقی نداشته باشد». اما «عملی کردن این پروژه و ایجاد تشکل کارگری مورد نظر طبقه سرمایهدار...»! (باقی نقلقول را در نکتهی 8 دنبال کنید). چطور است که در شرایطی واحد و یکسان «دانشجو» بهزعم این عالیجنابان «چپ» میشود و کارگر «راست»؟ آیا این پارادوکس در رابطه با طبقات و اقشار اجتماعی نشانگر تعلق اینها بهسوسیالیسم طبقات دارا نیست؟
11ـ باند ایرج مقدم از طریق نوشتهی صدیق اسماعیلی در مورد بررسی علل سرکوب دانشجویان «آزادیخواه و برابریطلب» نیز بهطور خزیدهای عقبنشینی کردهاند. این عبارت را باهم بخوانیم و با نوشتههای مقدم و آذرین مقایسه کنیم:«از وحشیگری، درندگی و نفس حمله رژیم هیچ شکی نیست و به طور قطع با سر در آوردن چپ در دانشگاه، بیم آن میرفت که دیر یا زود با برنامه ریزی مشخصی به دانشگاه حمله کنند». بنابراین، منهای کلمهی «بیم» که برای روز مبادا در این فرمولبندی تعبیه شده، عامل اصلی سرکوب دانشجویان «آزادیخواه و برابریطلب» دستگاه سرمایهداری اسلامی و ذات سرمایه است؛ و دیگر عوامل (اگر وجود داشته باشند و دنبالهی دستگاههای امنیتیـقضایی رژیم نباشند) ثانوی محسوب میشوند. اما ـمتأسفانهـ نوشتههای آشکار و پنهان ایرج آدرین، رضا مقدم و همین نوشتهی جناب صدیق اسماعیلی ـهمچنانـ بهدستگاههای امنیتیـفضایی جمهوری اسلامی گرا میدهند که آنها را بگرید و ببندید تا «ما» وارد بازی شویم؛ چراکه در ضمن کبریت بودن، بهجنگ شعلهها میرویم تا تخمهی آرمانگرایی و آرمانخواهی انقلابی را بن ریشهکن کنیم. اگر نه، اینهمه جنجال بر سر اینکه حزب سیاسیـنظامی حکمتیست جنبش دانشجویی را بهانحراف کشاند و رهبران آن اسلحه داشتند برای چه بود؟ و کدام هدف را دنبال میکند؟
12ـ با هم بخوانیم: «عروج جنبش اصلاحات سیاسی علیرغم واژگون ساختن برخی از جریانات چپ و تعبیه لیبرالیسم در قالب مارکسیسم، فضائی را به وجود آورده بود که دولت عملا نمیتوانست سرکوبهای خشنی همچون سرکوب مراسمهای اول ماه مه سنندج در سال 1368 را در جهت خفه کردن و کنترل اعتراضات کارگری ادامه دهد. در یک پروسه و در این شرایط سیاسی خاص، جنبش کارگری ایران به یمن مبارزات و از جان فشانیهای فعالین این جنبش، صعودی ارزشمند داشت که برگی دیگر را به کارنامه زرین خود اضافه کرد». بنابراین، عروج جنبش اصلاحات ـحداقلـ یکی از دو عاملی بود که موجبات گسترش جنبشکارگری را فراهم آورد! آیا این عبارتپردازیها و بهنعل و میخ زدنها تودهایسم در شکل و شمایل تازهای نیست؟
*****
گرچه بهنتیجهگیری نیازی نیست؛ اما در چند کلمه باید گفتکه عقبنشینی هم در هردستگاهی قواعد خاص خود را دارد. بنابراین، عالیجنابان! اگر هنوز تهماندهای از گرایش و حمّیت سوسیالیستی در خویش سراغ دارید، با اتکا بهآنْ دست از بندبازیهای صرفاً سیاستگرایانه بردارید و در مقابل فعالین جنبش کارگری زانو بزنید و از گندکاریهای خود پوزش بخواهید. نمیتوانید ده متر آنطرفتر بهحفر یک خاکریز جدید بپردازید و امیدوار باشید که کسی متوجه آن نشود. شهامت داشته باشید و بهخطاهای سنگین خود اعتراف کنید. درغیراینصورت تا هنگامیکه نکبت جامعهی سرمایهداری بقا دارد و دیکتاتوری پرولتار مستقر نشده است؛ جدا از اینکه لعن و نفرین همهی مادرانیکه فرزندانشان بهزندان و شکنجه گرفتار میشوند و بهجوخه سپرده میشوند، هر کارگر آکاهی نیز در کنار کیانوری شما را نیز نفوذی بورژواها در جنبش کارگری برآورد میکند. همین.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه