نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
روز سهشنبه 28 بهمن (یعنی: هنگامیکه بحث تعیین حداقل دستمزد برای سال 94 در همهی محافل کارگری و غیرکارگری و نیز مجامع دولتی و غیردولتی داغ بود و امکان اعتراضات کارگری از دیگر مواقع سال بیشتر) 8 کارگر ساختمانی در اصفهان براثر سقوط آسانسور حمل بار جان خود را از دست دادند. وقوع چنین حوادثی همواره و بهویژه در مواقعیکه میتوانند همانند روشن شدن شعلهی کبریت عمل کنند و تراکم نابهسامانی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از فروش نیرویکار را از جنبهی اجتماعی و سیاسی بهعصیانی آتشینِ تبدیل کنند، کارگزاران ریز و درشت یا رسمی و غیررسمی نظام سرمایهداری را بهتکاپو میاندازد تا قبل از وقوع حوادث محتملالوقوع چارهاندیشی کنند.
یکی از نهادهای چارهاندیشِ نسبتاً کلانِ نظام سرمایهداری در ایران که چهرهی ضدکارگری و سرکوبگر خود را بهزیور کارگری نیز آراسته و عنوان کارگری را هم یدک میکشد، «خانهی کارگر» و زیر مجموعههای آن است، که «کانون شوراهای اسلامی کار» و «کانون انجمنهای صنفی کارگران» از شاخصترین آنهاست. بنابراین، طبیعی استکه این دستگاه عریض و طویل و تودرتو پس از حادثهای که بهمرگ فجیع 8 کارگر ساحتمانی در اصفهان انجامید بهتکاپو بیفتند و ضربهگیرهای مناسب خود را بهکار بیندازند تا نشود آنچه احتمال شدن آن در موقعیت کنونی وجود دارد. بهراه انداختن سرکوب دلسوزانه! ؟] یکی از شناخته شدهترین این ضربهگیرهاست.
بدینترتیب بود که «کانون شوراهای کار تهران» اعلام آمادگی کرد «که با همکاری سایر نهادهای صنفی کارگران، فعالیت صنفی متشکل و هماهنگی را برای جلوگیری از وقوع حوادث کار به ویژه در مشاغل ساختمانی انجام دهد»[اینجا]؛ و «رئیس هیات مدیره کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی سراسر کشور» نیز اطلاعیه ظاهراً شدیدالحنی خطاب بهوزاری کشور و راه و شهرسازی منتشر کرد تا بهطور ضمنی همهی مشکلات و مصائبِ فروشندگان نیروی کار در ایران را بهگردان کارگران افغانیتبار بیندازد و با زبان جادوگران عهد عتیق چنین الغا کند که خون کارگران افغانیتبار، برخلاف خون کارگران ایرانیتبار که سرخ است، در همهی جهات ممکن و متصور بنفش است و ریختن آن حلال!!!
نگاهی گذرا بهپارهای از نکات جاسازی شده در اطلاعیه «رئیس هیات مدیره کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی سراسر کشور»[اینجا] نشان میدهد که هدف این اطلاعیه در پس پردهی سوپر دراماتیک و اشکآلودهاش (که بیشتر یادآور تمساح است تا جانوران دیگر) حقیقتاَ چیست. قبل از بررسی مشروحتر وجه ناسیونالیستی، شونیستی و راسیستی این اطلاعیه در رابطه با کارگران افغانیتبار بهتر استکه اشارهوار نگاهی بهنکات ضدکارگریای بیندازیم که در آن جاسازی شده است:
- وضعیت طبقهی کارگر ایران را (اعم از ایرانیتبار یا افغانیتبار) از دیدگاه سرمایه صنعتی و سرعت انباشت آن (یعنی: عمر ساختمان و مانند آن) نگاه میکند که طبعاً ضدکارگری است.
- بهجای حمله بهکارفرمای مستقیم و سپس حمله بهدولت حامی آن، ابتدا بهدولت حامی آن حمله میکند و کارفرمای مستقیم را پشت آواری از حرفهای تند و فریبنده پنهان میکند تا کارگر را مستقیماً در مقابل قدرتی قرار دهد که تصور نبرد با آن بهناشدنیها نیز سرمیزند.
- پس از اینکه کافرما را پشت دولت پنهان کرد، اینبار دولت را پشت خداوند پنهان میکند و پاسخ مطالبات کارگران را بهخدا واگذار میکند تا کارگران دست بههیچ اقدامی جز دعا نزنند و از صاحبان سرمایه درخواستی نداشته باشند.
- قانون را معیار میداند و تلاش کارگران را بهحوزهی قانون محدود میکند تا مبادا مطالبهای پیش کشیده شود که احتمالاً ریالی از سود سرمایه میکاهد.
ـ «انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی سراسر کشور» را نوعی رابینهود و گیرندهی حق کارگران جا میزند تا مبادا کارگران بهنیروی ناشی از اتحاد و تشکل خویش پیببرند.
ـ و بالاخره منهای جنبهی اخلاقی و سادهلوحانهاش بهشدت ناسیونالیستی، شونیستی، راسیستی، ضدافغانی و نتیجتاً ضدکارگری و ضدانسانی است.
***
این اطلاعیه طی شرح مسائل و مشکلات کارگران ساختمانی بهسبک روضهخوانها، در مقابل وزیران نامبرده در بالا دست بهدعا برمیدارد که: «آقایان وزیر ما تشکلهای کارگری در چارچوب قانون وظایفمان را انجام دادیم و خواهیم داد در تصویب بیمه کارگران ساختمانی، قانون رفع موانع اجرای بیمه کارگران ساختمانی، ماده ۱۸ قانون کسب و کار خودمان را اثبات کردیم و در بحث ساماندهی کارگران، حضور بدون حساب و کتاب اتباع بیگانه، امنیت شغلی کارگران و... فریاد کشیدیم، التماس کردیم».
آیا رذالت بیشتر از این هم قابل تصور است؟ چه ربطی بین «حضور بدون حساب و کتاب اتباع بیگانه»، «فریاد» کشیدن و «التماس» کردن وجود دارد؟ با یک مکث کوتاه میتوان فهمید که در اینجا مخاطب اطلاعیه نه «آقایان وزیر» که دوستان، همکاران و خانوادهی خشمگین آن 8 کارگری هستندکه در اصفهان بهواسطهی استفادهی غیراستاندارد از بالابرها و بهدلیل کاهش هزینهی تولید و سرعت بخشیدن بهانباشت سرمایه کشته شدهاند. اطلاعیه کمی پایینتر نیز مینویسد: «اتباع همین طور پشت سر هم و بدون توقف مهر مجوز بر برگههایشان میخورد و آنهایی هم که مجوز نمیگیرند غیر مجاز کار میکنند». بدینترتیب، بهکارگر ایرانیتبار چنین القا میشود که هرچه فریاد دارید سر کارگر افغانیتبار (یعنی: کارگرانی که ورقهای کاغذ تبارشان را افغانی اعلام میکند) بکشید تا برای ابد نامتشکل و پراکنده و بدون هویت طبقاتی و انسانی باقی بمانید.
وقتی یک نهاد دستساز دولتی بهطور رسمی و در بالاترین سطح بین کارگر ایرانیتبار و افغانیتبار دعوای حیدریـنعمتی راه میاندازد، بهطور قطع این دعوا در سطوح پایینتر بهیک جنگ ضدطبقاتی تبدیل میشود. وقتی کارگر ایرانیتبار بهجای کارفرما و دولت، کارگر افغانیتبار را مسبب مشکلات خویش بپندارد، بهطور قطع بهجای مرگ 8 کارگر در آن واحد، شاهد مرگ صدها و چهبسا هزاران کارگر در آنِ واحد خواهد بود. بهویژه که این مزخرفات که بیکاری کارگر «ایرانی» ناشی از وجود کارگران «افغانی» است، در سطح دولتی و رسانههای عمومی نیز جریان دارد.
اما تمامی این حرفها و بیانیهها با تمام پوشش ظاهراً کارگری و انسان دوستانهی خود هیچ نیستند مگر حرفهایی که احزاب دستِ راست و نژادپرست در کشورهای دیگر و بهویژه هماینک در کشورهای اروپایی بهراه انداختهاند. برای مثال، نگاه کنید به: حزب نژادپرست «جبهه ملی» در فرانسه؛ حزب دستِ راستی «آزادی» در اتریش؛ حزب نژادپرست «مردم» موسوم به»توقف مهاجرت» در سوئیس؛ حزب «AfD» (آلترناتیو برای آلمان) در آلمان؛ حزب نئونازیست «شفق طلایی» در یونان؛ «حزب مردم» که پرو اسرائیلی است در دانمارک؛ و حزب ضد خارجیِ «آزادی هلند» در هلند.
واقعیتی که ورای ظاهر امور باید روی آن گداشت، این استکه «خانهی کارگر» یک حزب سیاسی است و بهعنوان یک حزب سیاسیِ دستِ راستی و ضدکارگری همان اراجیفی را که احزاب دستِ راستی و ضدکارگری در کشورهای بهاصطلاح پیشرفتهی اروپایی راه انداختهاند، تبلیغ میکند تا عامل اصلی (یعنی: نظام سرمایهداری و حاکمیت مناسبات خرید و فروش نیرویکار) را بهعوامل موهوم و دروغین واگذارد و مانع شکلگیری ارادهی طبقاتی کارگران شود.
اما این تبلیغات علنی، چهرهی دیگری هم دارد که مخفی است، کمتر رسانه میشود و بیشتر از کانال شایعات و پچپچها، پراکندگی و عدم تشکل طبقاتی را دامن میزند. عوامل ریزتر احزاب دستِ راستی و از جمله حزب دستِ راستیِ «خانهی کارگر» در سطح تودهی کارگران چنین سم میپاشند که علت کاهش دستمزد کارگر بهاصطلاح وطنی، مهاجران و پناهجویان خارجی هستند که بهدلیل تن دادن بهفروش نیروی کار ارزانتر و تن دادن بهشرایط کاریِ بسیار سختتر، بازار کار را برای کارگران وطنی کساد میکنند.
گرچه در انتهای این نوشته بهاین نکته میپردازم. اما حقیقت در همهجا (یعنی در همهی دنیا) غیر از آنچیزی استکه بورژوازی، دولتها و عوامل ریز درشت آنها آشکارا یا پنهان تبلیغ میکنند. پس، بهعنوان نمونه بهمورد ایران نگاهی بندازیم:
در ایران حدود 3 میلیون پناهجو و مهاجر افغانی زندگی میکنند. کارگران افغان سختترین کارها را که اتباع دیگر کشورها و یا کارگران ایرانی کمتر بهعهده میگیرند، در مقابل مزد ناچیزی انجام میدهند. ازجمله کارهایی که کارگران افغان عهدهدار آن هستند، کار در کارخانههای سنگبری، گچبری، کارهای ساختمانی، حفاری، کورههای آجرپزی و مانند آن است. این کارگران هرگز از حقوق و مزایای یک کارگر ایرانی برخوردار نیستند و بسیاری از اوقات تن بهکار روزی 12 تا 16 ساعت نیز میدهند. طبیعی است که در این نظام سود و لجن و قدرت، کارفرمایان و صاحبان سرمایهها (بهویژه در بخش بهاصطلاح خصوصی) ترجیح میدهند که از کارگر بیپناه افغانیتبار استفاده کنند و سود فراوان ببرند تا کارگر ایرانیتبار که در مقایسه کمتر سودآور است. چراکه اولاً کارگر ایرانیتبار ممکن است تن بهچنین کارهایی با چنین شرایطی ندهد؛ و دوماً کارگر ایرانیتبار در مقایسه با کارگر افغانیتبار امکان بیشتری برای اعتراض بهکارفرمای خود دارد.
از طرفی نیز کارفرمای ایرانی هرگز نگرانِ تشکل و اعتراض و اعتصاب از طرف کارگران افغان نخواهد بود. چراکه بخش اعظمی از این کارگران بهطور غیرقانونی در ایران زندگی میکنند و مجوز کار ندارند، از هیچگونه بیمهای برخوردار نیستند و حتی پس از 10 سال کار برای یک کارفرمای مفروض هنوز هیچگونه قراردادی دریافت نکردهاند و خطر اخراج هرروز و هرساعت بالای سر این کارگران میچرخد. بنابراین، طبیعی است که کارگر افغانیتبار بهخاطر وضعیت خود در ایران بهتنهایی و بدون همیاری کارگر ایرانیتبار امکان تشکل و اتحاد طبقاتی ندارد. اما نباید فراموش کرد که اگر همین کارگران افغانیتبار بهمدت چند روز دست از کار بکشند، بخش عظیمی از واحدهای نامبرده و صنایع وابسته بهآن چنان دچار معضل خواهند شد که گویی صنعت در ایران دچار سونامی شده است. بنابراین، بهسادگی میتوان بهاین نتیجه رسید که تشکل کارگران افغانیتبار برای کارفرمایان و صاحبان سرمایه بسیار گرانتر از تشکل کارگر ایرانیتبار تمام خواهد شد. و از همینروست که کارگر افغانیتبار علیرغم کارِ سختتر و شدیدتر، و نیز با وجود دستمزد کمتر و تمکین بیشتر از کارفرما، بازهم شدیدتر از کارگر ایرانیتبار سرکوب میشود. در اینجا تفاوت تنها در نوع سرکوب است. اخراج از کار، کارگر ایرانیتبار را در آستانهی مرگ قرار میدهد؛ درصورتیکه اخراج کارگر افغانیتبار از کار، اخراج او از ایران را در پی دارد که نه آستانه، بلکه چیزی همانند خودِ مرگ دراثر نداری و فقر است.
مقایسهی وضعیت و شرایط کارگر ایرانیتبار و افغانیتبار، بهکارگر ایرانیتبار چنین القا میکند که هنوز آنقدرها هم بیچاره و فلکزده نیست؛ از سوی دیگر، همین مقایسه دستیابی بهوضعیت کارگر ایرانیتبار را برای کارگر افغانیتبار بهیک رؤیا تبدیل میکند. همین پارادوکس کاذب، دروغین و وهمآلود استکه زمینهی بازی کثیف حزب دولتی و دستِ راستیِ «خانهی کارگر» و دیگر ارگانهای دولتی را در تبلیغات ضدافغانی فراهم میآورد تا بهکلهی کارگر ایرانیتبار بکوبند که مشکل زندگی او نه از نظام سرمایهداری و مناسبات خرید و فروش نیرویکار و نه از سودهای نجومی که فراتر از بریز و بپاشهای بهاصطلاح شرقی، کرور کرور هم انباشت میشود، بلکه بهواسطهی اشتغال کارگران افغانیتبار استکه تداوم دارد!! اما هم کارفرمای ایرانی، هم دولت ایران و هم دارودستههای حزب «خانهی کارگر» میدانند که بخش بسیار چشمگیر انباشت سرمایه طی 30 سال گذشته حاصل کار و خون کارگر افغانیتبار است. بنابراین، یکی از گرهگاههای سازمانیابی طبقاتی کارگر ایرانیتبار دراز کردن دست رفاقت و اتحاد بهسوی همزنجیران و همطبقهایهای افغانیتبار خود است.
***
ازآنجاکه بررسی میزان و سرعت انباشت سرمایه در ایران (بهویژه بهدلیل آمیختگیهای مافیایی و پنهانکاریهای دولتی و غیردولتی)، اگر غیرقابل تحقیق نباشد، امر فوقالعاده دشوار و پیچیدهای است که از من برنمیآید؛ از اینرو، برای ارائهی تصویری از نقش کارگران افغانیتبار در انباشت سرمایه در ایران مقایسهگونه از تحقیقی استفاده میکنم که در مورد میزان سوددهی کارگران خارجی در آلمان صورت گرفته است. گرچه منبعی که من بهآن دسترسی دارم و میتوانم از آن استفاده کنم[اینجا]، «رادیو زمانه» است که بهاندازهی کافی دستِ راستی و ضدکمونیست است؛ اما ازآنجاکه لینک مزبور بهیک سند آلمانیِ هفتاد و یک صفحهای لینک است، بهآن اعتماد میکنم تا ضمناً مصداق کاچی بهتر از هیچی قدیمیها نیز را رعایت کرده باشم!؟
پس، با چند توضیح مقدماتی میروم سرِ آمار و اقارم برای مقایسه. این نکات مقدماتی عبارتند از:
الف) بنا بهمشاهدهی مکرر شدت کارِ کارگران افغانیتبار در ایران بسیار بیشتر از کارگران خارجی در آلمان است؛
ب) گرچه تلخ است، اما واقعیت این استکه نگرش راسیستی در ایران آشکارتر و حتی در مورد طبقهی بهاصطلاح متوسط بسیار شدیدتر از آلمان است؛
پ) استاندارهای زندگی در آلمان بهشکل و میزانی استکه تحمل نابرابریهای راسیستی را (در مقایسه با نابرابریهای راسیستی در ایران) تااندازهای سادهتر میکند؛
ت) روند انباشت سرمایه در کلیت سرمایهدارانهی خویش در همهجای دنیای فیالحال موجود تا آنجا مُهر همسانیهای و همگونگیهایی را برپیشانی دارد که میتوان از کلیت روندی حرف زد که بسته بههرسرزمینی ویژگی مییابد.
ث) گرچه آمار و ارقامی که در زیر میآید به«صندوق خدمات اجتماعی» مربوط است و روی مازاد پرداخت کارگران خارجی (در مقاسه با دریافتشان) انگشت میگذارد. اما درجایی که کارگر خارجی در رابطه با «صندوق خدمات اجتماعی» بهنسبت جمعیت خود مازاد پرداخت دارد، طبیعی استکه در رابطه با انباشت سرمایه مازاد بیشتری نیز خواهد داشت. چراکه علت حضور کارگر خارجی (مثلاً در آلمان) این نیست که مازاد بیشتری به«صندوق خدمات اجتماعی» بپردازد، بلکه اساس مسئله سود بیشتر سرمایه و طبعاً انباشت گستردهتر آن است. بهبیان دیگر، علت حضور کارگر خارجی در هرکشوری سودآوری بیشتر آنهاست. این مسئلهای استکه از لابلای نظریهپردازیهای اقتصاددانان بورژوا هم میتوان بیرون کشید.
ج) نتیجهی روشن و صریح اینکه آمار و ارقامی که سوددهی کارگران خارجی در آلمان را بیان میکند، صرفنظر از مقایسهی صرفاً کمّی، اما بهنوعی از سوددهی کارگران افغانیتبار در ایران نیز حکایت میکند. در اینجا نیز سرمایه در یک کشور سازوکار سرمایه در دیگر کشورها را نیز بیان میکند.
حالا بهآمار و ارقامی توجه کنیم که ضمناً از وضعیت کارگران افغانیتبار در ایران حرف میزند. عنوان این گزارش که نسبت متن آلمانی آن بسیار خلاصه شده است، عبارت است از: خارجیها میلیاردها یورو به اقتصاد آلمان کمک میکنند:
... طبق یک نظرسنجی دوسوم آلمانیها معتقدند که خارجیها باری بر دوش صندوق خدمات اجتماعی این کشور هستند. اکنون یک مؤسسه مطالعات اقتصادی خلاف این را ثابت میکند.
پرداختی خارجیهای ساکن آلمان بهصندوق تأمین اجتماعی این کشور، درمجموع بیش از دریافتی آنهاست. این موضوعی است که مؤسسهی مطالعات اقتصادی اروپا (ZEW)، آن را براساس یک تحقیق بهسفارش بنیاد «برتلزمن» اثبات میکند.
تنها در سال ۲۰۱۲، مازاد پرداخت و دریافت ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار خارجی ساکن آلمان بهصندوق اجتماعی بالغ بر ۲۲ میلیارد یورو بود. این افراد کسانی هستند که تابعیت آلمانی ندارند.
بهاینترتیب و بهطور میانگین، تفاضل سالیانه پرداختی هرخارجی (شامل مالیات، بیمه، بازنشستگی…) در مقایسه با کمکهای اجتماعی دریافتی، ۳۳۰۰ یورو است. [توجه داشته باشیم که در اینجا تفاوت دستمزد، زمان و شدت کار مورد بررسی و محاسبه قرار نگرفته است].
سرانهی این مازاد، طی ده سال گذشته دو برابر شده است؛ یعنی در این بازهی زمانی، رقم میانگین خارجیهایی که مالیات و بیمه پرداخت میکنند بهنسبت کسانی که صرفاً از صندوق اجتماعی کمک میگیرند، دو برابر شده است.
طبق این پژوهش، ۶۷ درصد کل خارجیهای مقیم آلمان، بیشتر از دریافت، پرداخت کردهاند و این میزان نزد آلمانیها ۶۰ درصد است. با این وجود طبق نظرسنجی دیگری که بنیاد «برتلزمن» انجام داده، دو سوم آلمانیها معتقدند که مهاجران باری بر دوش صندوق اجتماعی آلمان هستند. [لازم بهتذکر استکه در اینجا نیز تحت عنوان آلمانیها، تفاوتهای طبقاتی و تربیتی و فرهنگی و سازمانی و مانند آن کنار گذاشته شده است. گذشته از این، در اینجا هیچ حرفی از تبلیعات دولتی و نیز احزاب و نهادهای فوقالعاده راست در میان نیست].
«یورگ درگر» رئیس بنیاد برتلزمن میگوید که تحقیق اخیر، خطا بودن این پیشداوری را ثابت میکند. پژوهشگران همچنین معتقدند درصورت فراهم کردن امکانات بهتر آموزشی برای مهاجران و افزایش تخصص آنها، سهم خارجیها در تقویت توان مالی صندوق اجتماعی آلمان بیشتر هم خواهد شد. [گرچه این نظریه در حد انتزاع درست است و چهبسا در مورد آلمان نیز تااندازهای صدق میکند؛ اما باید توجه داشت یکی از دلایل نه چندان کم اهمیت استفاده از کارگر خارجی در اغلب کشورها (و بهطور قطع در ایران) بهکارگیری آنها در شاخهها و حوزههایی از تولید استکه بهجز جنبهی زیانبار و فرسایندهی آنها، عمدتاً هم بهمهارت چندانی نیاز ندارد و بهطورکلی کار بسیار ساده بهحساب میآیند].
کارشناسان محاسبه کردهاند اگر سطح آموزشی خارجیهای زیر ۳۰ سال بهحد آلمانیها برسد، درآمد آنها افزایش مییابد و این گروه سنی تا پایان عمر حدود ۱۱۸ هزار یورو بیشتر بابت مالیات و بیمه و بازنشستگی پرداخت خواهد کرد.
رئیس «بنیاد برتلزمن» میگوید: یک سیاست آموزشی خوب برای مهاجران، ضامن همپیوندی (انتگراسیون) موفق است: «کیفیت تخصصی خارجیها در سالهای گذشته هم بهشکل محسوسی افزایش یافته است.» [این مورد علیرغم تبلیغات سیاسیای که دولت در ایران راه انداخته، تا حال حاضر عکس آلمان بوده است].
همکاران این پژوهش یادآوری میکنند که براساس «سرشماری خرد» در سال ۲۰۰۹، سهچهارم شهروندان خارجی در شمار افراد دارای تخصص بالا و متوسط هستند. «هولگر بونین» از تنظیمکنندگان مطالعه یاد شده میگوید، صندوق اجتماعی آلمان میتواند بهکمک مهاجران ماهر و متخصص، وضعیت مالی با ثبات و بادوامی بیابد.
برپایه محاسبات «بنیاد برتلزمن»، در صورتی که سالانه حداقل ۲۰۰ هزار نیروی کار با تخصص بالا و متوسط (بهترتیب ۳۰ درصد و ۵۰ درصد) بهآلمان مهاجرت کنند، هریک از شهروندان آلمانی میتوانند در طول سال، ۴۰۰ یورو در پرداخت مالیات صرفهجویی کنند.
طبق آمار مرکز ثبت فدرال، تا پایان سال ۲۰۱۳ تعداد خارجیهای ساکن آلمان بالغ بر ۷ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر بوده است. بهطور قطع و بهخاطر افزایش بحرانهای بینالمللی و بهدنبال آن، افزایش آوارگان و متقاضیان پناهندگی از کشورهایی مانند سوریه، میزان خارجیها در آلمان در سال ۲۰۱۴ بیشتر خواهد بود.
در بین متقاضیان پناهندگی، افرادی تخصصهای بسیار بالا دارند. آمار کل کسانی که از سال ۱۹۵۰ بهآلمان مهاجرت کردهاند، بدون در نظر گرفتن تابعیت فعلی آنها، بالغ بر ۱۶ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر است.
این یعنی کمی بیش از ۲۰ درصد جمعیت آلمان و بهبیانی دیگر، از هرپنج شهروند آلمانی یک نفر پیشینهی خارجی دارد.
در مقایسه با وضعیت فروشندگان افغانیتبار نیرویکار در ایران، نتیجهای که از گزارش بالا میتوان گرفت، این استکه: اولاًـ «خانهی کارگر» از میانگین راسیسم رایج در آلمان (یعنی: کشوری که فاشیسم و هیتلر را پرورش داد) بسیار راسیستتر و ضدکارگریتر است؛ و دوماًـ کارگر ایرانیتبار برای بهبود وضعیت خویش حتی در همین نظام سرمایهداری نیز چارهای جز ایجاد نهادهای همیاری با کارگران افغانیتبار ندارد.
***
ازآنجاکه بهلحاظ کمّی یک تفاوت نجومی بین انباشت سرمایه در ایران و آلمان وجود دارد؛ و این میزان از انباشت (که ضمناً حاصل بلع مازادهای طبیعی و جذب ارزشهای اضافه از کشورهای بهاصطلاح کمتر توسعه یافته است)، حتی بدون احتساب تأثیر مبارزات کارگری روی استانداردهای زندگی که در موارد نه چندان نادری مسئله را فراتر از زیست صرف میکشاند؛ فروشندهی نیرویکار در ایران ـ اماـ تنها درصورتی میتواند چنین استانداردی از زندگی را در رؤیاها بهتصور بکشد که خودرا درعینحال برای گذر طبقاتی از این نظام سازمان بدهد.
بنابر همهی اینها، فروشندگان نیرویکار در ایران باید (یعنی: ضروری استکه) به «کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی کشور» و دیگر کانونها و انجمنها و نهادی اینگونه بگویند: نه آقایان نه! اینطور نیست! برای اینکه وضعیت کارگران بهتر شود و برای یک زندگی انسانی؛ نه تقاضانامه و نه ضجه و ناله و نه گلایهنامه بهسازمانهای دولتی و نه دست دعا بهسوی وزیر و آسمان. ما باید سازمانهای مستقل کارگری ایجاد کنیم. سازمانهایی که اصل اساسیاش تکیه بهتودههای فروشندهی نیرویکار (منهای تبار و ملیت و زبان و و فرهنگ و اینگونه تغایرها) باشد.
باید این نظام پوسیدهی سود و قدرت را با تدارک یک حزب پرولتاریایی نیرومند بهلبهی پرتگاه بکشانیم و بهزیر بیافکنیم.
بنابراین، کارگر ایرانیتبار باید این را بداند که علت ناامنی زندگی و شرایط کارش وجود کارگران افغانیتبار (اعم از قانونی غیرقانونی) نیست. چراکه سود و سرمایه و ارزش اضافه نه ملت میشناسد و نه مرز و بوم سرش میشود. البته نباید فراموش کرد که سرمایهداری از تمامی این تفکرات غیرانسانی و ایدئولوژیهای فریبنده برای استثمار هرچه بیشتر و عریانتر کارگران در تمام دوران تاریخ خویش استفاده کرده است. تبلور این تفکرات را میتوان گذشته از فاشیسم آلمانی و ایتالیایی، هماکنون در خونتای حاکم براوکراین دید. بورژوازی بارها نشان داده استکه هیچ ابایی از برپایی کورههای آدمسوزی ندارد.
پس، بهجای گوش فرادادن بهاین چرندیات جنایتکارانه باید ایجاد سازمانهای طبقاتی و پرولتاریایی را در دستور کار خود قرار دهیم. دیگر فقر و ذلت و حقارت برای ما فروشندگان نیرویکار (اعم از ایرانیتبار و افغانیتبار و دیگر تبارهای رنگارگ) کافی است.
***
کارگر ایرانیتبار! سرنوشت تو بهاتحادی بستگی دارد که مقدمتاً با کارگر افغانیتبار ایجاد میکنی. بهسوی این اتحاد بشتابیم تا باهم فریاد برداریم: کارگران همهی کشورهای جهان متحد شویم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لازم بهیادآوری استکه این نوشته بدون گفتگو و همفکری رفقای «سایت رفاقت کارگری» و بهویژه بدون ویرایش رفیق محسن لاهوتی شاید که اصلاً شکل نمیگرفت[پویان فرد].
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه