rss feed

06 دی 1396 | بازدید: 2231

فرصت طلبی های آزار دهنده

نوشته شده توسط رضا رخشان

توی نوجوانی یکی از فیلم‌های مورد علاقه‌ام، فیلم خانواده پوآسونار بود با بازی درخشان روژه انن، که به‌نظرم یکی از شاهکارهای سینمایی بود. مضمون اصلی فیلم در مورد مشکلات معیشتی مردم فرانسه در جنگ جهانی دوم بود که در دوران جنگ عده‌ای از همین فرانسوی‌ها، مانند خانواده پوآسونار، فرصت‌طلبانه و با احتکار مواد غذایی مردم، صاحب ثروت زیادی شدند. یک روز برای دیدار با مارشال پتن، سبد تخم مرغ می‌بردند همکاری نزدیکی با نازی‌ها می‌کردند؛ اما روزی دیگر، زمانی‌که ورق برگشت یا به‌قول عوام پای چراغ تاریک شد، انقلابی و مبارز دوآتشه برعلیه نازی‌ها شدند. حکایت خیلی از افراد دور و برمان، امروز این‌گونه است. به‌قول معروف هم از توبره می‌خورند هم از آخور. مثلاً در همین هفت‌تپه، عده‌ای از همین کارگران و پرسنل شرکت، تا دیروز یاروغار قائم‌مقام شرکت بودند. به‌طوری‌که خط و خطوط فکری بهش می‌دادند که چطور کارگران را در مشت بگیرد و تحت کنترل داشته باشد. رفاقت‌های آنچنانی و مهمانی‌های صمیمانه از نمونه‌های این نزدیکی بود. اما امروز که ورق برگشته است این فرصت‌طلبان آنچنان رادیکال و ضدافشار شده‌اند که بیا و ببین. هر کسی نداد فکر می‌کند که راست می‌گویند. شعارهای رادیکال و تندوتیز می‌دهند و کسی نمی‌تواند مهارشان کند. با چرخش روزگار، دوباره از سر کول هم بالا می روند. دوباره نزد کارگر چند تا شعار تند برعلیه کارفرما می‌دهند تا با جلب اعتماد کارگران نگونبخت و در ظاهر به‌عنوان نماینده کارگر، اما به‌واقع برای نزدیکی با مدیریت جدید به‌جهت رسیدن به‌منافع شخصی، این بازی‌های خنک و بی‌مزه انجام می‌گیرد. به‌طوری‌که حال آدم ازین بی‌پرنسیبی و بی‌اخلاقی بهم می‌خورد. متأسفانه حتا این بی‌اخلاقی‌ها و بی‌پرنسیپی‌های حال‌بهم‌زن، در سطح جامعه هم فراوان است. درست است که این ناهنجاری‌های شخصیتی محصول مناسبات سرمایه‌داریست. این مناسبات ظالمانه و غیرانسانی بوده است که موجب می‌شود که انسان‌ها به‌جهت کاستن از دشواری‌های زندگی‌شان این‌چنین تن به‌حقارت بدهند. خب این استدلال درستیست. اما در شرایط برابر، چرا یکی تن به این فرومایگی می‌دهد و دیگری نه؟ قطعاً زمینه‌های شخصیتی دراین جور ضداخلاقیات مؤثر است. یادم میاد سال 87 و در مجمع عمومی سندیکا، من‌که عضو جدید و از بخش کشاورزی بودم برخی به‌گمان این‌که گویا بخوربخوری در پیش دارند بسیار فعال و اکتیو بودند از حضور من ناراحت بودند. به‌طوری‌که یکی از کسانی‌که کاندید شده بود بیش از صد رأی مرا در صندوقی که مسئول شمارش آن بود خراب کرده بود تا خودش به‌عضویت هیئت مدیره انتخاب شود هرچند اون فرد انتخاب نشد، اما زمانی‌که بگیروببند آغاز شد و زمان تاوان دادن از راه رسید واقعا نمی‌دانم طرف کجا رفت، دیگر نه حرفی از او شنیدم و نه خبری. ازین جور مثال‌ها در اطراف ما و در کشور ایران فراوان است. در زمینه فرصت‌طلبی و بی‌اخلاقی، در ادبیات فارسی ماشالله چقدر واژه رنگارنگ و زیاد داریم. از خایه مال، بادمجان دور قاپ‌چینان تا مگسان دور شیرینی و غیره. بعد از خصوصی‌سازی نیشکر هفت‌تپه، گویی اخلاقیات هم به‌عاریت رفت. آدم فروشی، جاسوسی کارگر بر ضد کارگر و به‌نفع کارفرما، از نمونه‌های این سقوط بود. کافی بود کارگری در حین کار، دچار اشتباهی شود. بلافاصله با استفاده از فضای مجازی، عکس و فیلم آن کارگر نگونبخت را برای کارفرما ارسال می‌کردند. چقدر آن بیچاره را اذیت می‌کردند. این وضعیتیست که متأسفانه در اطراف ما به‌کرات و مرات تکرار می‌شود. به‌نظر من زندگی ارزش این بازی‌های حقارت‌آمیز را ندارد. مردن، هزاران برابر بهتر ازین سمندربازی‌هاست.

با آرزوی چیرگی اخلاق و انسانیت در زندگی انسان‌ها

رضارخشان

2/10/1396

یادداشت‌ها

نامه‌ی سرگشاده‌ی دانشگاهیان هلند به‌رؤسای آموزش عالی

به‌مدیران تمامی مؤسسات آموزش عالی در هلند:

ما کارکنان، پژوهشگران و فارغ‌التحصیلان کالج‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی سراسر هلند، این نامه‌ی سرگشاده را برای شما می‌نویسیم تا شما به‌رعایت موارد زیر فرابخوانیم:

الف) به‌رسمیت شناختن نسل‌کشی مداوم مردم فلسطین و پایبندی به‌مسئولیت اخلاقی ناشی از آن، [که چیزی جز] قطع رابطه با همه‌ی مؤسسات، پروژه‌ها و شرکت‌هایی است که به‌نوعی با این نسل‌کشی همکاری می‌کنند.

ب) تلاش برای پایان دادن به‌خشونت پلیس در محوطه‌های دانشگاهی هلند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وپنجم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل‌وچهارم

وضعیت بیرون آمدن من هم با همین ترتیب بود.  اسمم را که صدا زدند به سمت در رفتم. در که باز شد گویی به مسیلی رانده شده باشم به سمت بالا سوق یافتم و با فاصله کمی بردوش این و آن قرار گرفتم . مردم شعار می دادند و بر زندانی سیاسی درود می فرستادند. و زندانیان نیز شعار می دادیم و به «خلق قهرمان» درود می فرستادیم. فاصله عرض میدان که چند ده قدمی بیش نبود به کندی می گذشت. وقتی از میان جمعیت قدم به قدم می گذشتیم با دست دادن بسیاری در نزدیکی خود مواجه می شدیم. مهر و عطوفتی در که پاداش قهری بود نسبت به دستگاهی که این بند را زاده بود داشتیم و اینک این بند گسسته بود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وچهارم

 

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل‌وسوم

در یک برنامه تلویزیونی طراحی شده (آنطور که در روزنامه های آن دوران ضبط است 342 نفر) را بطور نشسته در یک سالنی به نمایش گذاشتند. یکنفر بیانیه ای را از روی کاغذی (چنانکه بیاد می آورم منوچهر مقدم سلیمی)خواند و اعلام «برائت» از گذشته و «سپاس از مراحم مولوکانه» در بخشودگی «جرایم» و پیشینه شان را اشاره کرد و در پایان یک صدای ضبط شده ای بروی تصویر می آمد که گویا این عده دارند میگویند «سپاس آریا مهرا».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top