rss feed

09 اسفند 1396 | بازدید: 2233

سخن یک کارگر با عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی

نوشته: رضا رخشان

اخیراً عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی در مقاله‌ای از وضعیت هولناک جامعه‌ی ایران سخن رانده است. این‌که جامعه روبه‌زوال است، آخوندی می‌گوید:«واقعیت این است که جامعه ما در حال زوال اجتماعی است. یعنی امکان این‌که مشکلات بنیادی خود را رفع کند، ارزش افزوده ایجاد کند و امید را تزریق کند، ندارد. این یک واقعیت است که اگر آن را در لفافه بیان کنیم، راهی برای درمان آن پیدا نخواهیم کرد». پایان نقل قول.

او از پایین آمدن بردباری اجتماعی و این‌که تجمعات مسالمت‌آمیز مردم فوراً به‌خشونت کشیده می‌شود گله می‌کند. او از همه این‌ها می‌گوید، اما یک چیز را نمی‌گوید، این‌که چرا به‌این مرحله رسیدیم؟

قطعاً مردم در پیدایش این مصائب و درد و رنج تقصیری نداشتند. چرا آخوندی حاضر نیست بپذیرد که عمل‌کرد مشعشع ایشان و دولتی که قرار بود بذر امید و تدبیر بکارد، بهبودی اوضاع جامعه را سامان ببخشد، اکنون به‌جایی رسیده‌ایم که روزانه از در و دیوار مشکل و بدبختی برسر مردم بینوا آوار می‌شود. بانک‌ها یا ورشکسته شده‌اند ویا مابقی هم به‌همان سرنوشت دچار می‌شوند. مقصر کیست؟ مردم؟ تورم و کاهش ارزش پول ملی سرعتی شتابان گرفته است، چه کسی مقصر است؟ هر روز و در گوشه کنار کشور شاهد برملا شدن اختلاس‌ها و دزدی‌های هزار میلیاردی هستیم، به‌طوری‌که گویا مسابقه‌ای برای زدن بالاترین رکورد گینس در زمینه اختلاس برگذار شده است. بازهم مقصر کیست؟ یک روز تراژدی پلاسکو، روزی دیگر حادثه سانچی، بعد سقوط هواپیمای مسافربری، بازهم مقصر همه‌ی این‌ها چه کسانی هستند؟ اگر مردم سنگ هم بودند به‌صدا درمی‌آمدند. آقای آخوندی خود را به‌کوچه علی چپ نزنید. در همه‌ی این‌ها شما مقصرید. این عمل‌کرد فاجعه‌بار شما بوده است که این چنین ملت را شاکی و عصبی کرده است. چرا هیچ نقدی از خودتان نمی‌کنید؟ چرا به‌سوءِمدیریت دولت مطبوعتان هیچ اشاره‌ای نمی‌کنید؟ مدیریت بحران شما کدام فاجعه‌ی ملی را از زلزله کرمانشاه گرفته تا پلاسکو و غرق شدن سانچی توانست به‌خوبی مدیریت کند؟ بازهم مردم مقصرند؟ این‌که عصبانی شده‌اند؟ این‌که ناسپاس شده‌اند؟

شما همیشه به‌جای پاسخ‌گویی و پذیرش خطاهای فاحش، با فرافکنی و فرار روبه‌جلو سعی در تغییر معادله را داشته‌اید. کجا رفت آن‌همه شعارهای پرطمطراق و دهن پرکن دولت با اصطلاح تدبیر و امید؟ کلیدهایتان به‌چکار آمد وقتی که خودتان قفل بودید؟ این ملت خسته است. این ملت ناراحت و خشمگین است. این همه معضل و اتفاقات تلخ در کشور به‌وقوع می پیوند، دریغ از یک عذرخواهی، دریغ از یک مسئولیت‌پذیری، دریغ از یک استعفا و دریغ از یک برکناری و پذیرش خطا.

اکنون که در فصل زمستان و سرما هستیم، مردم زلزله‌زده کانکس ندارند. تو به‌عنوان وزیر راه و شهرسازی برای مردم کرمانشاه چه‌کار کرده‌ای؟ عزیز من، شما به‌عنوان شاکی از زوال جامعه ایران، نتوانسته‌ای کانکس برای زلزله‌زدگان تهیه کنی، آن‌وقت در نقش تئوریسین و به‌عنوان مقاله‌نویس از کاهش بردباری جامعه سخن میرانی؟ مقصر اول و آخر این زوال، عمل‌کرد هولناک شخص شما و سایر مسئولینی است که این چنین موجب درد و رنج در جامعه شده‌اند.

لطفا فرار روبه‌جلو نکنید. شما باعث زوال ما شدید. آیا به‌راستی به‌دنبال دلیل می‌گردید ؟ چند نمونه ازین ستم اجتماعی را می‌گویم. شما بهترین خانه و ویلا را توی منطقه اعیان‌نشین لواسان دارید؛ ما کارگران از این سو، گدای حقمان هستیم. شما حقوق‌های چند صد میلیونی و نجومی برای خود صادر می‌کنید، ما حقوق پایین‌تر از خط فقر و با تأخیرهای چند ماهه دریافت می‌کنیم. شما در بانک‌های خارج کشور صاحب سرمایه هستید، اما مؤسسات ملی در داخل کشور، سپرده‌های مردم را بالا می‌کشند. آقازاده‌های‌تان سوار پورشه و مازاراتی در خیابان‌های تهران مشغول پزدادن ثروت بابا هستند، اما ما کارگران شرمنده زن و بچه‌های‌مان هستیم. شما به‌راحتی صاحب املاک نجومی می‌گردید، اما ما هنوز اندر خم مسکن مهر هستیم. هنوز هم بگویم؟

لطفاً مقاله ننویسید. یا به‌وظایف‌تان عمل کنید و یا با پذیرش عجز و ناتوانایی از مسئولیت کنار بروید.

 

با آرزوی دنیایی بهتر وانسانی‌تر

رضارخشان

کارگر شرکت نیشکر هفت‌تپه

8/12/1396

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

مهمانی تولد مامان سحر و جمع دوستان صابر و (نشریه غیررسمی «بولتن دانشجو»)

ـ ماهی جون بچه­ها رو که بهتون معرفی کردم؟

ـ آره صابر جون معرفیت کامل بود عزیزم، البته بعضی هاشون رو از قبل میشناختم.

ـ خانم دکتر جان؛ اجازه میدین مهمونی رو به نشست تبادل فکری تبدیل کنیم(خنده جمعی).

ـ صاحب خونه باید اجازه بده جونم، من خودم مهمونم. سحر جون ببین بچه ها چی میگن مادر.

ـ مادر جون برنامه را صابر گذاشته، من حرفی ندارم. فقط بشرط اینکه شما رو خسته نکنن.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت نوزدهم

این چمدانها را در اتاقمان زیر تختخواب آهنی نسبتا بزرگی (که صندوخانه اتاقمان بود) قرار دادیم و روی تخت را بطریق رویه کشیدیم که حالتی طبیعی داشته باشد و زیر تخت دیده نشود. چمدانها را با مقدار زیادی ادوکلون که به دیواره هایش پاشیده بودن معطر کرده بودن بصورتی که در ظاهر میشد گفت جنس های کویتی(جنوبی) است که آنروزها مسافران برای فروش از آبادان میآوردند.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top