خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
[ اکبر میکوشد تصویری از وجه برانگیزاننده حوادث را بازسازی کند. در مقام هوادار «گروه چریک فدایی» خود را شارح و مفسر دلبسته جریانات مینمایاند. اکبر از فعالیتهای خودش در گرایش بهمشی چریک(فدایی) تا برکشیدن نقشهای«رهبری»گونهی سیاسی در دهههای بعد بهصورت آمیزهای از حوادث، رؤیاها و آلام یک روشنفکر «خودساخته» صحبت بهمیان میآورد.]
****************************************
برخی سؤالات دوران بازنگری
ایدئولوژی م. ل.
آنچه در منابع تاریخ مبارزات ضد استعماری و ضد سرمایهداری در جاهای مختلف میخوانیم، بما میگویند در مقاطع مختلف فراز و فرود مبارزاتی، گرایشات رادیکال به سوگیریهایی نقدگونه از جنس «رد و قبول» و نه «ارتقاء و استعلا» متمایل شدهاند. برجستهترین این به اصطلاح «تجدیدنظر طلبی»ها گونههایی از «رد» ایدئولوژی «م. ل.» یا مقولهی ایدئولوژیی است. اساس این «رد ایدئولوژی»مبتنی است بر«رد»[مبارزه طبقاتی]. در این تجدید نظرطلبیها تصاویر «اصلاح طلبی» به کیفیتی است که میگوید؛«مبارزه طبقاتی»کارگران برعلیه نظام سرمایهداری غلط است. چنانکه بطور واضح نظرش در مورد«بودن در صف بندی مبارزات[و ایستادن برسر منافع تهیدستان و محرومان و اساساً بیچیزانی که برجستهترین قربانیان نظام طبقاتیاند] را«اشتباه» میداند؛ ودر مقابل قاطعانه راهکار جایگزین«سازش» طبقاتی را پیش میکشد.
در فهم من؛ اینکه بیرون رفت از مبارزه وسازش از جائیست که؛ نظام اجتماعی که بزرگترین جنایتش استثمار و بهره کشی های ذاتی اش است، جایی برای اصلاح ندارد. به جز راهیابی از طریق غیر«اصلاح طلبی». در این چالشهای عملی است که در تداوم مبارزه طبقاتی، اگر صحبت از نقش تاریخی طبقهی کارگر و ارجدهی تاریخی به آن میشود، برای محو مناسبات استثماری است.
باز به فهم من؛ مبارزه طبقاتی برجستهترین جوشش و انکار ناپذیرترین کنش ستیزه جویانه در همهتاریخ مدون بشری است. البته تمایلات«تجدید نظر طلبانه» پنهان نمیکند که منافع «خصوصی» بیحیا و شرمی را به منافع شخصی پروندگانش میآمیزد و گره میزند. درنهایت امر، برای باقی ماندن فعال در صفوف مبارزه طبقاتی ضرورتاً از بسیاری از فرصتها و حدود ممکنهای که در را بروی منافع شخصی(خصوصی) باز میکند با «نه»ای آشکار باید عبور و گذر کرد.
وقتی مبارزه میکنی با دستگاههای سرکوب مستقیم درگیری. چگونه میتوانی به روی شکنجههای مستقیم و غیر مستقیم چشم ببندی. در مسیر مبارزه نمیتوانی ستمهای گوناگون ناشی از نظام طبقاتی را ببینی و نسبت به آن بیتفاوت باشی، آنرا درک نکنی و با گرایشات «تجدیدنظرطلبانه» بر آن سرپوش بگذاری و «منافع شخصی» را در اولویت ببینی. این گونه است که گرایش مبارزه طبقاتی طبعا از یک «نوع دوستی» در زمینه فهم مسائل جامعه برخوردارد است، یک نوع«جمع گرایی» در درک و انتخاب ارزشهای عمومی را مدِ نظر دارد، یک نوع از«اندیشه تاریخی» از مبارزه طبقاتی، و «کلنگری فرایندهای بهم پیوسته اجتماعی» را در جهان بینی دارد. اموری که انگیزه بخش روحی هر مبارزی است. مبارزه کردن (بودن در ستیز طبقاتی) یک انتخابِ دم به دم آگاهانه است. و قوت وضعف مبارزه در آن محل آزمونی از ارتقاء یا وادادگی است. چنانکه جایی برای پس کشیدن و توجیه تراشی نمیگذارد. ناراستی در نگرش اصلاح طلبی را با پذیرشِ واقعیات انکار ناپذیر معنی و درک میکند.
زندان [دانشگاه]های شاهنشاهی در تجربه این ستیز میدان امتحان و فرصت رفتن به دورههای پیچیدهتر و با درک عمیقتر و تابآوری ؛ بیشتر احیای خود و جریان مبارزه برای عرصههای تازهای از تلاش، فهم و همدلی شرافتمندانه انسانی بود. ما یک دیگر را دوست داشتیم. ما مردممان را دوست داشتیم. ما برای دگرگونی کوششمان، پویشمان را راه درست زندگی میدیدیم. ما نیامده بودیم که در میانه راه، با دیدین ناملایمات و سختی ها راه کج کنیم و جانب جنایتکاران را بگیریم. مبارزه یک انتخاب آگاهانه و درست تاریخیمان بود. ایستادن در موضع مبارزه؛ ارزش بخود و ارزش به «مردم» خود و عمل به تعهد تاریخی-شخصیمان بود. تردید نمیشد کرد که ستم سیستماتیک سرکوب و شکنجه برای تداوم استثمار تنها یک پدید از بیشمار پدیدههای نگهدارنده این نظام ضد بشری است. برای فهم این اصل واقعی زیست مبارزاتی زحمت زیادی لازم نبود. کمی صداقت و کمی صبر و تحمل سختیهای راه، عبور را سهل و ممکن میکرد.
مبارزه چریکی
مبارزه چریکی در دههی پنجاه که به«مبارزه مسلحانه» مشهور شده بود؛ دارای ویژگی ها متعددی است. خصوصیاتی چند جانبه از ارزشهای مسلم مبارزاتی و جنبههایی از نارساییهای رویّههای ضعیف و خطا که آثار مشخصی بر نتایج مبارزات انقلابی میگذاشت. در واقع مبارزه چریکی بتنهایی یک شکل از مبارزه سیاسی نیست، بلکه یک سیستم نگرشی در تحلیل شرایط اقتصادی اجتماعی، گونهای سبک نگرش به زندگی جاری، نگرشی به شناخت مردم و ارزشهای نهفته در مقام تاریخی آنان است. درکی از شداید و رنجهای مردم و ترکیبی خاص از کنش پذیری و کنشزایی رفتار در مبارزه سیاسی با رژیم دیکتاتوری شاه است. خواص مبارزه چریکی و مبارزین راستین این عرصه را در یک گستره کیفی و زمانی طولانی تر از یک دهه تاریخچه رویدادهای پیدایی و بالیدن آن باید شناخت و مورد بررسی قرار داد. در مبارزه چریکی آنچه در مسیر سازمانپذیری و گسترش سازمانی از محافل اولیه، تا جایی که هسته(تیم)های عملیاتی پدید آمدند و به اقدامات تعریف شده پرداختند همگی جای فهمی همدلانه دارد. از گردهم آمدن افرادی با پیش زمینههای فعالیتهای فرهنگی-سیاسی تا باور با این سپهر معین مبارزاتی؛ درک و فهم خواستگاه اجتماعی و نیز شناختِ پروسههای شناختی و معرفتی این پیشقراولان راستین قهر و ستیز جنگجویانه است. کسانیکه که ملبس به قهرمانیها، ایستادگیها و جانفشانیهای پر از مهربانی با«مردم»بوده اند. چنانکه در یاری رسانیهای رفیقانه در جای جای این رودبار فدا شدن شاهد و ناظر عناصری هستیم که چون نگینی زمردین بر تارک حوادث میدرخشند و جملگی گوهرهای نوینی در اعتلای انسانی مبارزه حاضر و ناظر میشوند.
«چریکیزم» در عرصه سیاسی یک قدم در تحول واضح برای عبور از آنچه مبارزات سیاسی متعلق به سبک وسیاق «حزب تودهای» و همعصرانشان«ملیگرایان» از انواع ناسیونالیستها؛ تا فرقههای مذهبی اعم از ملاها و مکلاها بوده. سبک مبارزه«چریکی» همه را به نقدی مشخص کشید. آب پاکی را روی دست روشها و متدولوژی رفرمیستیشان ریخت. مبارزه چریکی آشکارا اعلام میکند که پارلمانتاریسم « نَه ». «مسالمت» جویی و جبهه بازی « نَه »؛ شروعی باشکوه از درک و فهم قهر انقلابی. قهری که الزام گذار انقلابی از مناسبات طبقاتی حاکم است.
به فهم من، در شناخت اوضاع در مبارزه چریکی «منطق مبارزاتی» با «منطق تحلیل طبقاتی» برهم ننشست و همپوشانی پیدا نکرد. درک ضروتهای تاریخی با شناخت وضعیت و سبقههای وضعیت ساز ممزوج هم نشد. در متدولوژی (روش شناسی) «خلق»گرایی اصلیترین ضعف ماجرا بود! انقلابی ارزیابی کردن پدیدهای بنام«خرده بورژوازی» و ردیفبندیهای خلقی این پدیده و لحاظ نکردن ملاحظات طبقاتی این پدیده و فاصله گذاری نکردن مبارزات سوسیالیستی از مبارزات لیبرالی-دموکراسیِ بورژوایی همگی موجبات «ماورائیت»شناختی را باعث شد. در جاهای متنوعی گروهها و محفلهایی که مورد سرکوب شنیع دیکتاتوری شاهی میشدند، منتهی به «دلسوزی»سیاسی شد. و این احساس جایگزین منطق ارزیابی گردید.
تجارب اولیه گروهی ما از سالهای 48 تا 50 با شروعی همچون دیگر محفلهای سیاسی بود، چیزی که منجر به هستههای چریکی گشت. در اغلب (قریب به همه) گروهها اشتراکات و نظیرهمی را در سوابق دارند. در مبارزه سیاسی؛ ما یک مشی سیاسی برای کارآمدی و تسهیل ارتباط بین روشنفکران ونیروهای پیشرو با تودههای زحمتکشان و عناصر آگاه طبقه کارگر انتخاب کرده بودیم. و نام این مشی سیاسی با عناوین متفاوت درتیتر«مبارزه چریکی» خلاصه میشد. مبارزه چریکی یکی از متعدد روشهایی بود که طی دوران «معاصر» برای حرکات ضد استبدادی، و ضد استعماری بکارگرفته شده بود و نتایج مختلفی هم در مناطق مختلف بجا گذاشته بود.
در زمانیکه من پس از ماههای درگیری در سلول انفرادی بودم و با زندانبانها و سیستم سرکوب سازمان امنیت شاهنشاهی با نیروهای گارد ویژه(کتکزنهای حرفهای) گذرانده بودم به مسائلی درونی مبارزه میاندیشیدم. یرای همفکری تنها فرصت گفتگوی ممکن با سلول مجاور و آنهم در غیاب مامورین نگهبان را داشتم؛ میتوانستم بر پایه اعتماد و شناختی که از این هم رزمم داشتم به تبادل نظر با او بپردازم ،و سئوالها و مفروضاتی برای پاسخ به آن سئوالها را با او درمیان بگذارم. این یک اتفاق(گفتمانی)یک رخداد دو سویهی متقابل و دو طرفه بود. هم من سئوال داشتم هم همرزمِ زحمتکشم، که باهم اشتراکاتی در تجربه زیستی-اجتماعی داشتیم.
در این پرسشگری که بنظرمان ذاتی ایدئولوژیکمان بود و از جائیکه شناخت شرایط و درک منطقی از آن اقتضا داشت پویا و جستجوگر باشیم. جسارت داشته باشیم و نترسیم اگر متوجه شدیم که اشتباه کردیم، اذعان کنیم. و با درک اشتباهمان به تصحیح هرآنچه ضروری است بپردازیم. این بازنگری با حفظ پرنسیبها (اصول) از جمله ارزشهای مبارزاتی بود. ما «مبارزه طبقاتی» را یک ارزش تردید ناپذیر یافته بودیم. همینطور، «نوع دوستی» را، و بخصوص درک از ضرورتهای تاریخی را. اینها ارزشهایی در هم تنیده و ممزوج بودند. مبارزه طبقاتی، یک شعار زودگذر ومقطعی نبود. آنچه ما در هر بحرانی یا شکستی یا فطرتی در مییافتیم عزممان را بر مبارزه مصممتر و استوارتر میکرد.
البته حقیقتش این است که این «درک» زمانِ نگارش خاطرات من است؛ که به اینصورت فرموله میکنم. آنزمان ما عملمان بطور خود انگیخته ایستادگی در برابر سرکوبها ، حفظ همبستگی، و مقاومت بود. آنچه در باز بینیها صرفاً از جهتها ارتقاء آگاهیمان انجام میدادیم فهمی عمیقتر برای درک ژرفای بیشتر و کیفیتر مبارزه طبقاتی بود.
تجربه من از نیروهای جنبش چریکی
من در مبارزه چریکی از یک نوع سوسیال-آنارشیسم با سه چهار نفره شروع کرده بودم. ارتباطاتی که که محدود به مطالعه؛ مباحثات نظری و اقدامات محدود پارتیزانی با رویکرد تبلیغاتی بود. شور و شوق مبارزه، همراه با بیتجربگی و «بیسوادی» سیاسی من بشدت در این انتخابها تعیین کننده بود. ما اصول کار و سازماندهی مخفی را بدرستی درک و رعایت نمیکردیم. مثلا حسین ر. که یکی از قهرمانان مبارزه چریکی بود و جانش را در این راه گذاشت، درحالیکه ما در تدارک عملیات نظامی بودیم که از دانشکده خودش به دانشکده دیگری میرود و در صف جلوی اعتصاب و اعتراضات علنی شرکت میکند. چیزی که باعث شناسایی او بعنوان «آشوبگر» میشود و او را دستگیر و بهسربازی در عجبشیر(به تبعید) میفرستند. اتفاقی که کل ارتباط محفل ما را از هم میپاشد.
ارتباط تعیین کننده دیگر من با احمد. م. بود. او بسرعت مرا در ارتباط با علی(موتوری) قرار میدهد. علی براستی یکی از چهرههای ماندگار و یکی از شخصیتهای بسیار تاثیرگذار بر جنبش س. د. و مبارزات آتی بود. احمد بعنوان مسئول بالا سری من در حالیکه من درجریان فراگیریهای اولیه بودم مسئولیتهای نظامی از سرِ اضطرار را به من میدهد. من هم با شور و شوق میپذیرم و تمام توانم را برای همراهی و انجام مسئولیتهای حرفهای پارتیزانی بکار میبندم. اما چون ما در مناسبات «سازماندهی»، اصل متقدم «سازمان پذیری» را رعایت نمیکنیم؛ همین باعث لو رفتن برخی و دستگیریهای سریالی میشود. گرچه مقاومت و ایستادگی در بازجوییها در کل بسیار برجسته و تحسین انگیز(به اصطلاح قهرمانانه) بوده اما تعدد دستگیریها از همهی سطوح کادرها، و هوادارها نشانگر ضعف انکارناپذیر «سازمان پذیری» ما بودند. از طرفی ما کار نظامی میکردیم و از طرف دیگر در نقیض آن؛ روابط محفلی داشتیم. من در بضاعت نوآموزی خودم به ضعفها توجه میدادم ولی بلد نبودم که چگونه به این خلعهای تخریبی مواجهۀ سازمانی داشته باشم. وقتی من دستگیر شدم با اینکه کوشیدم اطلاعاتم از افراد را حفظ کنم و موفق هم شدم، اما باقی ماندن افراد در بیرون منتهی به حفظ و تداوم آن سطح و شیوه انتخاب مبارزه «قهرآمیز» مسلحانه نشد.
*
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداختهایم.
«چریکهای فدایی خلق» و «مجاهدین خلق» استمرار پذیرترین گروههای سیاسی-نظامی(چریکی) جنبش بودند. که آسیب پذیریهای بعدی شان با تغییراتی از درک و فهم مسائل و بکارگیری آنها توانست بدوامشان کمک دهد. اما آنچه در زندانها از برجستگی اجتناب ناپذیری برخوردار بود مسئلهی «مقاومت» در برابر سرکوب بود. صد البته بیراه هم نبود؛ بلکه قویاً ناکافی و در بسیاری موارد آسیب زننده به وجهه «انقلابی» جنبش بود. ضعفی که منجر شد تا جنبش چریکی و حواشی گسترده آن بیک «سازمان» رهبری کننده در قیام تودهای منتهی نشود. در این میدان از فدائیان که از جنبه ایدئولوژیک خود را م. ل. میدانستند بیتردید انتظار میرفت بتوانند به چنین جایگاهی ارتقاء اجتماعی بیابند، که نیافتند. البته این در ذات جنبش ریشه داشت. جنبش نتوانست از مرحله سوسیالدموکراتیک به سوسیالیستی ارتقاء درونی پیدا کند. چندانکه بخشی از آن به سوسیال لیبرالها بدل شدند و بخشی نیز در ستیز عبور به این ارتقاء دچار موانع درونی باقی ماندند. در ادامه و جای خود به این مسئله میپردازم.
*
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه