شوستاکوویچ وجدان موسیقیاییِ روسیه تزاری، اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیسم
ریتمهای سیال و بالنده در سمفونیهای شوستاکویچ، عجین با سوگ و اندوه مردمی، بر تمامی واقعیتهای تاریخی موجود در روسیه تزاری و شوروی استوار است. سمفونیهای شوستاکویچ مبارزه برای برقراری جامعه سوسیالیستی را ترویج و تبلیغ میکنند. او گردهمآیی و اتحاد کارگران جهان و همچنین شورش انقلابی را بر سکون فورمالیستی/دولتی ترجیح میدهد.
شوستاکوویچ وجدان موسیقیاییِ
روسیه تزاری، اتحاد جماهیر شوروی و سوسیالیسم
نوشتهی: فریدون توکلی
یادداشت سایت رفاقت کارگری
آنچه در این مقاله مورد تأیید سایت رفاقت کارگری است، نه جزئیاتِ آماری (اعم از درستی یا نادرستی آنها)، بلکه روند کلیِ نگاه بهشوستاکوویج، تحولاتِ جانبدارانه و مناسبات او حول محور خلاقیت موسیقیایی و ربط این خلاقیت با سازوکارهای ناشی از مبارزهی طبقاتیِ بهطورکلی و بهویژه گرایش هنری/سوسیالیستی اوست.
*****
تقدیم بهرامین جوان و آنهایی که در مقطعی از زمان
خود را در کنار شوستاکویچ یافتهاند.
*****
آلبر کامو با تأکید بر شورش هنرمند علیه واقعیت، خاطرنشان میسازد که: «هیچ هنری نمیتواند مطلقاً واقعیت را رد کند. فورمالیسم میتواند خود را بیشتر و بیشتر از محتوای واقعی خالی کند، اما همیشه محدودیتی در انتظار آن است». فورمالیسمِ واقعی سکوت است؛ بههمین ترتیب استکه واقعگرایی بدون حداقل تفسیر و خودسری هم انجامپذیر است.
دیمیتری شوستاکویچ یکی از بزرگترین و مردمیترین آهنگسازان سدهی بیستم بود. او بهطور ریشهای و طبقاتی، قراردادهایِ رسمیِ اجتماعی، رنجها، شورشها و همچنین بسیاری از پیروزیهای خلقهای روسیه تزاری و نبرد زحمتکشان شوروی را در ساختههای خویش بهتصویر کشیده است. شوستاکویچ با ریتمهای بالنده و نوین خود، در سمفونیهای سترگش با طبلها، شیپورها و ناقوسها؛ رنجها و سوگهای زحمتکشان جهان را بهتصویری موسیقایی میکشد. او شدیدترین و درعینحال دردناکترین حوادث و جراحات روسیه تزاری و همچنین شوروی را بهگوش جهانیان میرساند. شوستاکویچ احساسات عمیق انسانگرایانهاش را (در سمفونی یازدهم)، سوگها و رنجهایش را (در سمفونی پنجم) و همچنین تلاشهای خستگیناپذیر درحین دفاع از شهر لنینگراد را (درسمفونی هفتم) بهریتمی بالنده درآورده است.
او میگفت: «موسیقی در من موج میزند و بهبیرون میریزد؛ از اینرو، نمیتوانم آن را نگهدارم.
شهر آستراخان در شوروی، آرمیده در کنار رودخانه ولگا: مارس خونینِ برهنگان ۱۹۱۹؛ اوایل ماه مارس، کارگران و شوراهای کارگری در کارگاههای بزرگ و کوچک و کارخانجات صنعتی بهاعتصابات گستردهای میپیوندند؛ شورش و طغیان سراسری توسط شوراهای انقلابی کارگران رهبری میشود، و کارگران میدانهای شهر را اشغال میکنند. این شورش توسط پلیس مخفی چکا و بلشویکهای تحت فرماندهی سرگِی کیرف بهخاک و خون کشیده میشود؛ همچون کمون پاریس، خون در خیابانها جاری است. هزاران کارگر قتلعام میشوند، صدها فعال کارگری توسط پلیس مخفی و بلشویکها دستگیر میشوند؛ بهدست و پاهای آنها سنگ میبندند و بهرودخانه ولگا میاندازند.
تعداد قربانیان را دو تا چهار هزار نفر برآورد کردهاند، زخمهای بیشمارند، برخی منابعْ تعداد آنها را بهبیش از چهار هزار نفر تخمین زدهاند. کشتار کارگرانِ شورشی ۱۹۱۹ در ۱۷ ماه مارس که در شهر آستراخان واقع گردید، اولین قتلعام کارگران در اتحاد جماهیر شوروی بود.
بعد از سال ۱۹۲۴ و بخصوص در واپسین سالهای دههی ۲۰ میلادی، حزب کمونیست بهصورت سیستماتیک تمامی دموکراسی شورائی را زیرپا گذاشته بود، بوروکراتهای تازه بهقدرت رسیده، یقهسفیدها، کاریریستها[1]، ضدانقلاب و خدمتگزاران دست بهفرمان، مزدورانِ مطیعِ بوروکراسی حاکم و ضدسوسیالیسم در شوروی سالهای قبل نیز بهیاری استالین شتافته بودند. بوروکراتها و ضدانقلاب بعد از جنگ جهانی اول[2]، بسیاری از پستهای کلیدی را در دولت و حزب بهدست گرفته بودند؛ شکست و اخراج اپوزیسیون چپ در پانزدهمین کنگرهی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نقطه عطفی برای بوروکراسی استالینی بود؛ یعنی اینکه: استالین و جناح او سالها قبل چکمهها بهپا کرده بودند. ضدانقلاب میلیونها تن از دهقانان و دیگر اقشار زحمتکش را بهسوی مرگ سوق داده بود؛ اتحادیه آهنگسازان شوروی نیز توسط همین بوروکراتهای ضدانقلاب و ضدطبقه کارگر بهصورت کاملاً انحصاری کنترل و ارگانیزه میشد.
در همین راستا بود که ژدانف، معروف بهلات استالین، حملات وحشیانهی خود علیه آهنگسازان انقلابی (مانند شوستاکویچ، پروکوفیف، موسولف، توخاچفسکی و ماند آنها را) ادامه میداد. بسیاری از آهنگسازان انقلابی که دوستان نزدیک شوستاکویچ بودند، یا در میان قربانیان بودند و یا بهاردوگاه کارِ اجباری فرستاده شدند.
ریتمهای سیال و بالنده در سمفونیهای شوستاکویچ، عجین با سوگ و اندوه مردمی، بر تمامی واقعیتهای تاریخی موجود در روسیه تزاری و شوروی استوار است. سمفونیهای شوستاکویچ مبارزه برای برقراری جامعه سوسیالیستی را ترویج و تبلیغ میکنند. او گردهمآیی و اتحاد کارگران جهان و همچنین شورش انقلابی را بر سکون فورمالیستی/دولتی ترجیح میدهد. سمفونیهای شوستاکویچ جاودانیاند؛ چراکه او با رنج، اندوه، سوگ، مقاومت، شورش و نیز با مبارزی زحمتکشان جهان نه تنها همدردی میکند، بلکه سوسیالیسم را نیز بهآنها نوید میدهد. شوستاکویچ میگفت: «براین باورم که هر هنرمندی که میخواهد از جهان گوشهگیری کند محکوم است». آلن وودز بهمیگوئِل فرناندز مینویسد: «علیرغم این که شوستاکویچ در سیاست فعال نبود، همیشه از استبداد نفرت داشت». این نگرش که شوستاکویچ در سیاست فعال نبود، درکی سطحی از مبارات طبقاتی است. شوستاکویچ جنبشها، شورشها و رویدادهای تاریخی (یعنی: مبارزهی طبقاتی) را در سمفونیهای توانمند خود بهگوش زحمتکشان شوروی و جهان میرساند. او با رنجها و سوگهای قربانیان در روسیه تزاری، در آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، حتی در لهستان و شوروی و... نه تنها همدردی میکند، بلکه فعالانه با سمفونیهای انقلابی خود بهترویج و تبلیغ سوسیالیسم میپردازد.
آلن وودز تلاش میکند: «بیزاری شوستاکویچ را از استالین و بوروکراسی استالینی را نشان دهد». اینکه شوستاکویچ «همیشه از استبداد نفرت داشت»، «با رنجهای قربانیان همدردی میکرد» و «همین امر هزینهی سنگینی برایش در پی داشت»، و این امر که «شوستاکویچ در تمام زندگی خود بهآرمانهای سوسیالیستی و انقلاب اکتبر وفادار بود»، نکاتی است که پایینتر، بهآنها میپردازم.
اما نقطه قوت مطالب آلن وودز در این است که میگوید: «شوستاکویچ هنرمندی متعهد بود و بهیقین نمیخواست از مسائل اجتماعی جدا بماند». این مورد را شوستاکویچ با بیان روان و با زبان یک انقلابی فعال نقل میکند: «منِ آهنگساز، اهل شوروی هستم و دوران خود را دوران قهرمانی میدانم».
برای شناخت بیشترِ شوستاکویچ نه تنها باید سمفونیهای سترگ او را بهلحاظ تاریحی مورد بررسی قرار داد، بلکه نکات دیگری را هم باید مدنظر قرار داد که اشارهوار بهآنها میپردازم:
الف) باید رابطهی عمیق دوستی و همکاری شوستاکوویچ با آهنگسازان انقلابی شوروی مانند پروکوفیف، موسولف، توخاچفسکی و... (که از قربانیان بوروکراسی استالینی/ژدانفی بودند) را بیشتر آشکار کرد و روی آن تأکید نمود[3].
ب) این را نیز نباید فراموش کرد که او نه تنها بهخاطر سمفونیهایش در بین ملتها شناخته شده است، بلکه آشنایی با سمفونیها و اپراهای خلقهای دیگر نیز برای او ضرورتی غیرقابل انکار بود. برهمین اساس است که شوستاکوویچ میگوید: «من معتقدم آن هنرمندی که گوشهگیری از جهان را اختیار میکند، محکوم است». شوستاکوویچ در پیام خود بهاوزِایر حاجی بَیوف مینویسد: «او، آهنگساز مردمی آذربایجان است که با شناخت عمیق خود از وضع اجتماعی آذربایجان و شناخت مردمش اپراهای مردمی و جاودانی خلق کرده است». حاجی بَیوف 1885-1948، آهنگساز و اولین نویسندهی اپرا در آسیا بود و اپراهای لیلی و مجنون و همچنین کور اوغلو و... نیز از اوست. اوزِایر حاجی بَیوف شخصیت برجستهی عمومی، دانشمند و موسیقیدان آذربایجان، نویسنده سرودهای سِ سِ اِر آذربایجان بود. او همچنین آهنگساز سرود جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی نیز بود. حاجی بَیف بهقدری در دل زحمتکشان آذربایجان جاگرفته بود که مهاجرت برادر آهنگساز بهفرانسه نمیتوانست مشکلی برای او بهوجود بیاورد. این در صورتی استکه همیشه تهدید بهدستگیری او وجود داشت. درست در همین دوره بود که شوستاکویچ از حاجی بَیف سرسختانه دفاع میکرد. شوستاکوویچ یک آهنگساز انقلابی بود و نه یک کانفورمیست و یا یک فورمالیست. لازم بهیادآوری است که حاج بَیف در اوایل سالهای ۱۹۱۰ برای تحصیل در هنرستان موسیقی در سن پترزبورگ پذیرفته شده بود، و چون از نظر مالی در مضیقه بود، دوستش ماگامایف بهاو کمک مالی میکرد.
پ) خاچاتوریان نیز همدوره و رفیق چهل سالهی شوستاکوویچ بود. او یکی از موسیقیدانان مشهور ارمنستان بود. خاچاطوریان در ۱۹۰۳ در تفلیس (گرجستان) بهدنیا آمد و سه سال از شوستاکوویچ مسنتر بود. او استاد هنرستان مسکو و عضو شورای عالی شد. وضع مالی و معیشتی او بهمراتب بهتر از شوستاکوویچ بود. خُلق و خوی سخاوتمندانه و استعداد بینظیر و همچنین تلاش مداومش او را بهیکی از مشهورترین آهنگسازان جهان تبدیل کرد. او همچنین آهنگساز سرود جمهوری سوسیالیستی ارمنستانِ شوروی بود. خاچاطوریان تنظیمکننده و خالق آثار مشهور و جاودانهی بالهی «رقص شمشیر» و «اسپارتاکوس» بود. در سال ۱۹۴۸ خاچاطوریان نیز مانند شوساکوویچ، پروکوفییِف و استادشان مییاسکو ویسکی در کنسرواتوارْ توسط بوروکراسی استالینی متهم بهفورمالیست شد، و بهطور مداوم تحت کنترل قرار گرفت.
ت) شوستاکوویچ بهآرمانهای سوسیالیستی و انقلاب اکتبر عشق میورزید؛ و مرزبندهایش با بوروکراسی استالینی روز بهروز عرصه را برای او تنگ و تنگتر میکرد. درآمدش بهمرور کمتر میشد؛ و اتحادیههای آهنگسازان شوروی نیز بهطور انحصاری تحت کنترل بوروکراسی استالینی قرار داشت. بعد از جنگ آندری ژدانوف و خرننیکف دوباره شوستاکوویچ و یارانش را بهشکلگرائی محکوم کردند. قصد آنها این بود که زیباییشناسی شوستاکوویچ را کنار بگذارند و با مدل موسیقی مورد نظر استالین و وابستگانش مطابقت بیشتر پیدا کنند. این وقایع در زمانی رخ داد که عرصه برای امرار معاش شوستاکوویچ بهمراتب تنگتر شده بود. در چنین وضعیتی بود که خاچاطوریان او را از نظر مالی تأمین میکرد تا بتواند آپارتمانی مناسب برای زندگی پیدا کند. درست در این سال هاست که سبک زندگی خرننیکف (کاریریست) تغییر میکند. در سال ۱۹۴۸، ایدئولوژیست دفتر سیاسی، آندری ژدانوف، با تصمیم شخصی ژوزف استالین، خرننیکف را بهعنوان دبیر اتحادیه آهنگسازان شوروی منصوب میکند و دردناکتر اینکه او (این کاریریستِ مزدورِ قدرت، تشنهی سِمَت و مقام در شوروی) تا سال ۱۹۹۱ یعنی زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، یعنی بیش از نیم قرن مزدوری بهسمت خود ادامه داد؛ در صورتیکه شوستاکوویچ مانند بردگان نه نان، بلکه مزد ناچیزی دریافت میکرد تا بتواند نانآور خانوادهاش باشد[4].
پانوشتها:
1ـ قبل از دسامبر ۱۹۲۷ شور انقلابی و فرهنگ شورایی در شوروی کاملاً برچیده شده بود؛ بوروکراتها و کاریریستها بهراحتی اهرمهایِ بوروکراسی استالینی را هدایت میکردند. کاریریستها مردان و زنانیاند که فقط بهپیشرفت شغلی خود میاندیشند؛ آرمانهای سوسیالیستی، شورایی و اجتماعی برای آنها بیگانه است. اینگونه افراد بخصوص در جوامع سرمایهداری، بوروکراسی استالینی، در احزاب سیاسی، سندیکاها، مراکز تولیدی، فرهنگی و آموزشی بهراحتی دوستان و اقوام دور و نزدیک را درمقابلِ پُست و مقام بالاتر قربانی میکنند.
2ـ شکست انقلاب سوسیالیستی ۱۹۱۹ و کشتار رهبران جنبش کارگری در آلمان (مانند روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت) و بهدنبال فروکش افقِ انقلاب سوسیالیستی در اروپا و اخراج اپوزیسیون چپ در پانزدهمین کنگرهی کمیته مرکزی حزب کمونیست در شوروی (دسامبر ۱۹۲۷)، کشتار و حذف فیزیکی و پاکسازی در سالهای آینده را برای استالین و وابستگانش هموار کرد.
3ـ تأثیر رویدادهای ناگوارِ کودکی، نوجوانی و جوانیِ شوستاکوویچ بر واپسین سالهای عمر او بسیارند: پدربزرگش در قیام ناموفق ۱۸۶۳ بر ضد حکومت تزاری شرکت کرده بود و بهتبعید مادامالعمر در سیبری محکوم شد. اینگونه وقایع، اثرات ماندگارِ روحی بر نزدیکان و وابستگان میگذارد. یکی از عموهای شوستاکوویچ بهبلشویکها ملحق شده بود. شوستاکوویچ از همان اوان کودکی و نوجوانی از استبداد نفرت داشت. او در واقع، قربانی روسیه تزاری و بهمراتبِ بیشتری قربانی حکومت شوروی بود. زندگی او در پنج سال آخر عمرشْ اندوهگین بود و از وضعیت جسمانی و روحیِ بسیار وخیمی رنج میکشید. این وضعیت، مقاومت او در آن زمان را (۱۹۷۰) تضعیف کرد؛ اما روحیه انسانگرایانه و گرایش سوسیالیستی شوستاکوویچ کمنظیر بود. در سال ۱۹۷۰ شوستاکوویچ و خاچاطوریان تحت شکنجههای روحی و روانی مجبور بهامضای یک دادخواست رسمی در محکومیت آندره ساخارف (فیزیکدان هستهای) شدند. این اقدام انتقادات زیادی را برانگیخت. شوستاکوویچ چندین بار اعتراف کرد که هرگز خود را برای این تصمیم نخواهد بخشید.
4ـ ترجمه کتاب (نوشته) آلن وودز بهمیگوئل فرناندز بسیار روان است، منبع اصلی مطالب من ترجمهی آن توسط رامین جوان است. نقاط قوت زیادند، ترجمه خواننده را بهدنبال شوستاکوویچ روانه میکند. بهنقاط ضعف دیدگاههای آلن وودز نیز بهطور مختصر اشاره کردم.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه