والریا لیاکووا
دوستانش او را «کراسوتکا» یعنی «زیبا» صدا میکردند. نه فقط به خاطر اینکه صورت زیبائی داشت. یکی از دوستانش میگوید زیبائی او فقط در چهره اش نبود، در لوگانسک دختران بسیار زیبائی وجود دارند ولی بیشتر آنها این لقب را از دوستان خود نمیگیرند. «کراسوتکا» در زبان روسی بیش از آنچه که به زیبائی چهره اشاره کند، زیبائی انسانی و قلبی مهربان و پرمحبت را بیان میکند.
در نوامبر 2014 گروهی از جوانان 16 ساله قصد داشتند که به میلیشیای نواروسیا در دنباس بپیوندند.
اما آلکسی موزگووی فرماندۀ میلیشیا به خاطر کمی سن آنها چنین اجازه ای را نداد و پیوستن آنها را به میلیشیا مخالف قوانین سن سربازان دانست. اما این جوانان خودسرانه از دستور آلکسی سرپیچی کردند و گروه مخفی و ضدفاشیستی «دفاع جوانان» را تشکیل دادند. آنها به طور مخفیانه اسلحه تهیه کردند و در درگیری با یک گروهان نظامی خونتای کی یف در دفاع از شهر لیسیشانسک پیروزی بدست آوردند.
آنها سعی میکردند هیچ اطلاعی از گروه خود منتشر نکنند و بنابراین میلیشیای نوروسیا از وجود آنها مطلع نبود. فقط دوستان بسیار نزدیک و جوانان بسیار قابل اعتماد برای عضویت در «گروه دفاع جوانان» پذیرفته میشدند.
والریا توسط پدر خود به «گروه دفاع جوانان» معرفی شد. پدر او که یکی از اعضای میلیشیای نوروسیا بود چند روز بعد در درگیری نظامی با نازی های اوکراین کشته شد. والریا پس از مرگ پدرش به «گروه دفاع جوانان» پیوست.
وقتی که گروهان آلکسی موزگووی مجبور به عقب نشینی از لیسیشانسک شدند، «گروه دفاع جوانان» که با میلیشیا مرتبط نبودند از این مسئله مطلع نشدند و به دفاع از شهر ادامه دادند. آنها ساعتها به مبارزه با مزدوران خونتای کی یف در شهر لیسشیانسک ادامه دادند در حالیکه نه پناهی داشتند و نه نیروئی که به آنها غذا و مهمات برساند، تا اینکه دیروز به محاصره نظامیان خونتای کی یف درآمدند.
والریا لیاکووا خود را با سه نارنجک به زیر یکی از تانکهای خونتای کی یف انداخت.
این دومین و آخرین نبرد «گروه دفاع جوانان» بود. آنها پس از وارد آوردن صدمات شدید به نظامیان خونتا، تا آخرین نفس مقاومت کردند. از 58 نفر آنها (49 پسر و 9 دختر 14 تا 17 ساله) فقط 18 نفر آنها (14 پسر و 4 دختر) زنده ماندند و اکنون در لوگانسک و دونتسک هستند و والریا لیاکووا در میان آنها نیست.
***
مترجم: در پی کشته شدن والریا در مبارزه بر علیه خونتای فاشیستی، فیس بوک اکانت او را بلوک کرد و سایر اطلاعات مربوط به وی نیز از اینترنت حذف شد.
در زمانه ای زندگی میکنیم که در آن حتی قهرمانی در جنگ نیز میبایست ابتدا به تأیید رسانه های غربی برسد تا «قهرمانی» محسوب گردد. زمانه ای که در آن شلیک هر گلوله ای در سوریه و عراق موضوع خبر داغ روز است، آنچه که در شرق اوکراین میگذرد زیر آواری از پنهان کاری و تقلب محبوس میگردد.
گویا بر خلاف سایر میادین جنگ که حضور زنان در آن باعث انتشار عکسهای تمام قد مسلح آنها در مجلات مد روز میشود، دختران و پسران جوان دن باس کسانی نیستند به یاد نگاه داشته شوند.
هیج عکس و خبری از والریا لیاکووا و 40 همرزم نوجوان او در مجلات، روزنامه ها و مدیای غربی منتشر نشده است.
چپ ترانس آتلانتیک ایرانی و بین المللی لام تا کام دربارۀ این جوانان سخنی نگفته است.
برای دستان این جوانان هیچ بوسه و شراب «آدونیسی» فرستاده نشده است.
هیچکس نامی از آنها نبرده است...
در اینترنت تنها یادگاری که از والریا باقی مانده، شخصیتی خیالی است که روزی در بازی «فاینال فانتزی» ساخته بود.
این شخصیت خیالی که نامش «راگناروک» است را به یادگار نگاه میداریم، تا یادمان نرود که این نوجوانان دن باس که امروز مجبور به رفتن زیر تانک با نارنجک هستند، تا دیروز در اینترنت با دوستان خود مشغول بازی بودند.
آیا هنوز باید اینان را کماندوهای جدائی طلب پروروسی مجهز به سلاح سنگین نامید؟!
ترجمه: بابک پایور
منبع (به زبان روسی):
http://dnr-news.com/intervyu/9060-yaroslav-voskoenko-prigovoren-i-rasstrelyan.html
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه
دیدگاهها
بسیار متن تأثیر گذار و بیانگری بود.
1ـ صرفنظر از اینکه جهتگیری ساکنین شرق اوکراین درست یا غلط باشد (که بهنظر من درست است)، اما همهی عالم و آدم شکی در این ندارند که درصد بسیار بالایی از این ساکنین کارگر (یعنی: فروشندهی نیروی) بوده و هستند. اینهمه کارخانه و معدن ـلابدـ با نیرویکار تودهی عظیمی از آدمها بهحرکت درمیآید که بنا بهسلطهی مناسبات سرمایهدارانه ناگزیر کارگراند.
2ـ در همین سایت رفاقت کارگری ترجمهای از سایت یاهو (yahoo) وجود دارد که از این حکایت میکند که مردم شرق اوکراین ضمن اینکه زیر بمباران هستند و از حداقل وسایل زیستی محروم، اما ترجیحشان طرفداری از همین جمهوری «خودخواندهی» دونتسک و لوکانسگ است[بیخانمانها در دونتسک از دولت کیف متنفرند].
3ـ تا بهحال در شرق اوکراین بیش از چهار هزار نفر کشته، بیش از ده هزار نفر زخمی و نزدیک بهیک میلیون نفر بیخانمان و آواره شدهاند. اینها را براساس آمارهای سازمان ملل میگویم که هیچ ربطی هم بهبابک و سایت رفاقت کارگری و من ندارد.
4ـ شناخت قانونمندی نسبتهای بههم پیوسته در یک جامعهی اساساً کارگری و زیر فشار جنگ، بهلحاظ روندِ محتمل رویدادها، هیچ تناقضی با این ندارد که عدهای جوان از بمبارانها، کشتهها و بیخانمانیها برافروخته شوند و برعلیه آن عاملیکه بمباران میکند و میکشد و بیخانمان میکند، دست بهعصیان بزنند.
5ـ بهلحاظ اخلاقیات و پرنسیپهای کمونیستی و کارگری هیچ ایرادی ندارد که جوانهای 16 یا 17 ساله دست بهاسلحه ببرند و برعلیه آن نیرویی که پدران، مادران، فامیل و همسایههایشان را بمباران میکنند و میکشند و آواره میکنند، بجنگند. این فقط بورژوازی استکه با طرح اخلاقیات شیادانه، تصویری از هستی بشر امروز میدهد که گویی طبقات و مبارزهی طبقاتی یک سرگرمی استکه فقط بزرگسالان حق ورود بهآن را دارند! همین بورژوازی با همین اخلاقیات شیادانهاش از لحظهی تولدش تا همین الآن که بوی گند کنهگیاش بهسم مهلکی تبدیل شده است، همواره و همیشه روی دوش کودکانِ کار قرار داشته و بیشترین بخش انباشت سرمایهاش را در ازای کار و جان و خون همین کودکان بهانباشت کشیده است. بنابراین، باید گول حقهبازیهای سانتیمانتال بورژواییـخردهبورژوایی را نخورد و بهنوجوانهای 16 و 17 ساله هم بهعنوان انسان حق داد که برعلیه آن عواملی بشورند که هستی و زندگیشان را بهنابودی میکشانند.
6ـ حسین فهمیده نه برای جمهوری اسلامی، بلکه در دفاع از آب و خاکی کشته شد که پدر و مادر و آدمهای دیگر بهآن نیاز داشتند تا زنده بمانند و بهحسین فهمیده بهعنوان یک آدم هویت بدهند. وقتی ارتشی بههردلیلی این آب و خاک حیاتبخش را اشغال میکند تا بهنابودی بکشاند، عملاً حسین فهمیده را بهمسیری میاندازد که برای احساس هویتش بهعنوان آدم، نارنج بهدست بگیرد و زیر تانک برود. تأسف فقط در این استکه «جبهه طبقه کارگر» هنوز ایجاد نشده بود تا عمل حماسی حسین فهمیده را بهعنوان پارهی تن خویش، ازآنِ خود اعلام کند و نگذارد که دیگران این پارهی تن را بهسرقت ببرند.
7ـ آقای جواد آقای عزیز، وقتی کامنت خودرا با عبارت «حتی اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد» شروع میکنید، نشان دادهاید که بعید نمیدانید که ترجمهی بابک از حقیقتی حکایت کند. اما ادامهی نوشتهتان حاکی از این است که نباید چنین وقایعی شکل بگیرند. هم من، هم بابک و هم همان جوانهایی در سنگرهای دونتسک و لوگانسک تکهپاره شده و میشوند، درست مثل شما براین باوریم که چنین وقایعی نه فقط برای نوجوانها و جوانها، بلکه برای هیچکس نباید اتفاق بیافتد. تفاوت ما (یعنی: من و بابک و آن جوانهایی که قربانی این نظام ذاتاً جنایتکار شدهاند) در این استکه شما با تهمت و فحاشی بهما آسوده میشوید و ما ضمن اینکه دلمان برای شما میسوزد، میکوشیم تا این نظام ذاتاً جنایتکار را بهزانو درباوریم.
7ـ آقای جواد آقای عزیز، هیچکس در این مورد معین فریب نخورده است. شما ضمن اینکه بهراحتی چماق تهمت و فحاشی و تحقیر را بهدست میگیرید، از اخلاقیاتی دفاع میکنید که دروغ و فریب است و ما از اخلاقیاتی دفاع میکنیم که لازمهی ایجاد «جبهه طبقه کارگر» و گسترش آن است. بهدنیا نگاه کنید: تنها در شرق اوکراین استکه جبههای وجود دارد که طبقهیکارگر در آن میجنگد. شما معتقدید که رهبران این جبهه اشتباه میکنند؟! تصادف در این است که ما هم فکر میکنیم که رهبران این جبهه اشتباه میکنند!؟ تفاوت در این استکه تصور ما از اشتباه رهبران این جبهه این استکه آنها میبایست بهطور رسمی جوانهای داوطلب را سازمان میدادند تا ضمن اثربخشی بیشتر، قربانی هم نشوند؛ اما شما اشتباه این رهبران را در اساس نبردشان میدانید که (منهای درستی یا نادرستی جنبهی تاکتیکی و چشماندازهایش) اساسا طبقاتی و ضدفاشیستی است.
8ـ آقای جواد آقای عزیز، من طی نزدیک بهپنجاه سال فعالیت و مبارزهی کارگری بارها شاهد اینگونه تقابلهای نظری بودهام و بارها اینگونه ورچسبها روی پوست کلفت تنم احساس کردهام. از تهمت و فحاشی شما تشکر میکنم. مدتها بود که کمبودی را روی پوستم احساس میکردم. فحاشی شما باعث شد تا بهاعتیاد خودم پی ببرم. دنیای وارونهای است جناب جواد خان عزیز. بالاخره ما هم معتاد شدیم؛ معتاد بهشنیدن فحش و تهمت از طرف کسانیکه زیر نقاب مارکسیسم آن کارِ دیگر میکنند که هرچه باشد، اما علمی و کمونیستی و کارگری نیست.
9ـ آقای جواد آقای عزیز، اگر شما بهبابک هشدار میدادید که مواظب درستی خبر باشد که متشر کرده است، ویا از او می خواستید که خبرش را مستندتر بیان کند، حق داشتید؛ و بهواسطهی همین داشتن حق، جستجوگر حقیقت بودید و ما هم با دیدهی منت حرف شما را گوش میکردیم. اما شما قبل از اینکه جستجوگر باشید، تصمیم خودتان را گرفتهاید. این تصمیم برآمده از جانبداری از بورژوازی ترانسآتلانتیک استکه شمشیر جنگ بهدست گرفته تا جوانهای قربانی در دونتسک و لوگانسک را با ضریب میلیونی برساند تا چند صباحی بیشتر بقا داشته باشد. من با احترامی که برای همهی آدمها بهصرف لایه خاکسترش مغزشان قائلم، مصرانه از شما میخواهم اگر هنوز در اینگونه نگرش غرق نشدهاید، بهنوعی خودتان را از شر آن خلاص کنید. من امیدوارم که هنوز غرق نشده باشد و نجات شما امکانپذیر باشد. شاد و سلامت باشید.
عباس فرد