پرونده اودسا: فجایع بزرگ جهان را ساده می کنند
فجایع بزرگ ویژگی های ساده ای دارند.
یکی از این ویژگی ها این است که رشتۀ وقایعی را که بعد از آنها اتفاق خواهند افتاد را با سادگی بیشتری می توان پیش بینی کرد.
وقتی نخستین بمب اتمی در هیروشیما منفجر شد، همه سکوت کردند. بعد از دو روز سکوت مرگبار، وقتی دومین بمب اتمی در ناگازاکی منفجر شد، می شد به سادگی پیش بینی کرد که چهار روز بعدش برای نخستین بار صدای نماینده کیهانی خدا در آسمان ژاپن، یعنی امپراطور شووا هیروهیتو از رادیوها شنیده میشود. کسی شنیدن صدای او را باور نکرد، زیرا ژاپنی ها باور داشتند که امپراطور صدا ندارد، جسم ندارد، انرژی ای کیهانی است که گویا تاجی از جادو بر سر دارد. نیروی هوائی ژاپن پیام امپراطور برای تسلیم و تحویل اسلحه را باور نکرد (به همین دلیل) و چند روزی به عملیات کامیکازی خود ادامه داد تا اینکه همه هواپیماهایش تمام شدند و خلبانهای زنده مانده همگی و به طور دست جمعی هاراکیری کردند و نیروی هوائی ژاپن با به اتمام رسیدن هواپیماها و خلبان هایش رسما از صفحه روزگار محو شد. این فاجعه بزرگ پیش بینی اتفاقات بعد از آن را بسیار ساده کرد.
فجایع بزرگ جهان را ساده می کنند.
وقتی فاشیست ها 116 نفر را در اودسا زنده زنده در ساختمان خانه اتحادیه های کارگری سوزاندند و وقتی به طور بامزه ای اسمشان واقعا و رسماً «فاشیست» بود، یعنی مثلا استعارۀ «دولت فاشیست» یک کشور فارسی زبان و یا «گروه فاشیستی» یک مذهب عربی زبان نبودند، بلکه اسماً و رسماً خودشان را فاشیست (به معنی اقتدارگرائی خودکامۀ ملی) معرفی و نامه هایشان را امضا میکردند؛ یک خاطره های دوری در ذهن تعداد زیادی از شنوندگان و بینندگان اخبار شکل گرفت. به قول خارجی ها چیزی شبیه به یک دژاوو: چونکه چندهزار سال پیش در تاریخ انسان های اولیه، یعنی همان غارنشینانی که «حقوق شهروندی» را نمیشناختند و نمیدانستند که «منشور حقوق بشر»، شکل هندسی اش در واقع منشور نیست بلکه مستطیل است (توضیح حاشیه ای: اینکه منشورحقوق بشر برای ماتحت «چپ شهروند» جامعۀ جهانی شکل هندسی استوانه را به خودش گرفته، به هیچ وجهموضوع هندسه تحلیلی نیست) و خلاصه یک عده فاشیست ریختند توی اروپا و آدمها را در یکی از شهرهای عصر عتیق که اسمش آشویتس بود، سوزاندند. اما این چه ربطی به امروز دارد؟ یعنی همین امروز که انسانها همگی در پناه حقوق و آزادی های شهروندی و انوار لایزال منشور حقوق بشر، مجلۀ شهروند میخوانند و به مشاغل شریف خود در راستای انباشت ابدی سرمایه مشغولند؟
ببین عزیز، این دیگر قرار شهروندی مان در جامعۀ جهانی نبود! به این میگویند جر زنی در بازی.
در خانه اتحادیه های کارگری؟ در روز روشن؟ در روز دوم ماه مه یعنی درست یکروز بعد از اول ماه مه؟ (باور نمیکنی تقویم را نگاه کن، از نظر علمی دوم ماه مه واقعا یکروز بعد از اول ماه مه است!) بنی بشر معترض را همینطور در روز روشن و بدون هیچ خجالتی جزغاله کنند و بعد هلهله هم بکشند؟ مأموران انتظامی هم از صحنه عقب نشینی بکنند و راه را برای گروههای فاشیست باز بکنند و خروجی های ساختمان را ببندند؟ (پس چرا دوباره میپرسی؟ اینها اسمشان واقعاً فاشیست است، باور کن برای توهین نمیگویم، خودشان در روز روشن امضا میکنند «آلکسی فاشیست» یا «آندرئی فاشیست» یا «کاترینا فاشیست» یا «آناستازیا فاشیست»؛ یک علامت بدجور شکسته ای مثل صلیب هم میگذارند زیر امضاهایشان).
سورپرایزهای جامعۀ جهانی به همین جا ختم نشد. واقعه سینما رکس آبادان که نبود. در سینما رکس لااقل آن موقع هیچکس نفهمید که کار کار ساواک بوده یا ساواما. شاید حتی ته سیگار خاموش نشدۀ سیگاری های توی سینما باعث آتش سوزی شده باشد. خلاصه همه خجالت میکشیدند بگویند ما بودیم. هنوز یک حرمت و احترامی برای آدم وجود داشت و حتی «فاشیست» ها خجالت میکشیدند بنی بشر را در روز روشن کباب کنند. اما اینجا نه تنها خجالت نکشیدند بلکه با افتخار تمام اطلاعیه رسمی هم دادند و جشن و پایکوبی هم برقرار کردند و بادکنک هم هوا کردند.
فرمانده کل قوای دهکدۀ جهانی، باراک اوباما، به همراه ملکۀ دهکده، یعنی آنگلا مرکل، مصاحبه مطبوعاتی هم کردند. دولت کودتای اوکراین را برای این عمل تحسین و برای ادامۀ این عملیات تشویق هم کردند. دو سه تا بوسه و یک علامت قلب 3> هم در فیس بوک برای یولیا تیموشنکو فرستادند و کارهای دولت را حسابی «لایک» کردند.
ابعاد این فاجعه از نظر اجتماعی، و بالاخص تاریخی، چندان دست کمی از ترکیدن پلوتون های «مرد چاق» و «پسر کوچولو» در ناگازاکی و هیروشیما ندارد. ابعاد فیزیکی و تعداد تلفات آن البته به مراتب کمتر است، اما ابعاد اجتماعی اش، یعنی قدرت تعیین کنندگی اش در وقایعی که پس از آن اتفاق خواهند افتاد، و ابعاد تاریخی اش در زنده کردن خاطرات ماقبل تاریخ دهکدۀ جهانی، به هیچوجه کوچک و نادیده گرفتنی نیست. یکروزه فاتحه جامعۀ جهانی خوانده شد و رفت پی کارش. «شهروندان» دوباره شدند «طبقات» و جامعۀ به این قشنگی که همه اهالی در آن شهروندان ساده و بی ریا، بی غش و باصفا بودند؛ دوباره به بورژوازی و پرولتاریا و این القاب طبقاتی ماقبل تاریخی، تقسیم شد. آدمسوزی هم که شروع شد. دوباره روز از نو، روزی از نو.
فجایع بزرگ جهان را ساده میکنند. جامعۀ پیشین جهانی خیلی موضوع بغرنج و پیچیده ای بود. کلی بحث های پست مدرنیستی و پساچنین و پساچنان در کانتکست ها و پارادایم ها و آکسیوم هایش بود که عقل و سواد ما به آن قد نمی داد. میلان کوندراها و میشل فوکوها کلی جادو جمبل در آن می کردند که همه هاج و واج مانده بودند. کمونیسم کارگری چنان تردستانه پست مدرنیسم را با منافع حیاتی طبقۀ کارگر گره میزد که داشتیم شاخ درمی آوردیم. برخی ها واقعاً حرفشان را باور کرده بودند که تضاد اصلی در این جامعه، تضاد میان «عشق و مستی» از یک سو و «سه پایۀ هستی» از سوی دیگر است که می توان ریشۀ آنرا در مدیتیشن و ذن پروگرسیو و حقوق شهروندی (یعنی حق آروغ زدن، حق موسیقی کافه دل ماره گوش کردن، حق تن فروشی، حق دوست داشتن بچۀ دایناسورها، حق خانمها برای لایک کردن، حق آقایان برای فوتبال تماشا کردن و غیره) جستجو کرد. یعنی جامعه را با شیوه های «واگینالیستی» یکجوری «انرژی درمانی» اش کرد و از شر تضادهایش خلاص شد. و ما که آخرش هم نفهمیدیم اصلا چه شد. امروز، اما دیدیم که این فیلم «پایان تاریخ» تمام شد و دوباره چرخ های زنگ زدۀ تاریخ، جیر جیر کنان به حرکت افتاد. و از بخت بد ما، ظاهراً این محور مصیب بارحرکت تاریخ دوباره همان حرکت چرخ های زنگ زدۀ و کهنۀ مبارزۀ طبقاتی است. باور کن میدانستم که ما در زندگیمان شانس دیدن جامعۀ شهروندی را نداریم. این فاشیست های اودسا همه آرزوی های «انرژی درمانی» دهکدۀ جهانی را بر باد دادند.
پیش بینی وقایع بعدی پس از این فاجعه در همه زمینه ها هم ساده اند و هم لازم. مثلاً میتوان پیش بینی کرد که پس از این واقعه در هالیوود چند تا فیلم «جنگ سردی» ساخته میشوند و بازارشان هم داغ میشوند. میتوان تعداد کاریکاتورهائی را که از «ولادیمیر چکمه پوش» در اینترنت پخش میشود پیش بینی کرد. خیر، وضع هوا را هیچوقت نمیشود پیش بینی کرد. اما یکی از چیزهائی را که میشود پیش بینی کرد و برخی آدمها از جمله همکاران سایت امید علاقه زیادی به پیش بینی آن دارند، همین وضع هوای چپ پروغربی است. چرا به این موضوع علاقه دارند؟ چونکه وضع هوای چپ پروغربی رشته های زرینی از مجموعۀ دوز و کلک هائی را که دهکدۀ جهانی برای جنوب دریای خزر در سر میپروراند را به دست میدهد و سناریوهای «رژیم چنجی» را هم مبدل به سناریوهای دست دوم «جنگ سردی» هالیوود میکند. یعنی جذاب و پرماجرا، با قهرمان ها و رهبران سوپر فلان، اما به طرز اسف باری تکراری.
پس در سایه این فاجعۀ اسف بار انسانی، ببینیم که در هفته های آینده، چپ پروغربی، حالا که جبهۀ غرب دیگر گندش در آمد و «لیتل بوی»اش ترکید، چه موضوع گیری هائی خواهد کرد. این موضع گیری ها را به ترتیب الفبا زیر هم بچینیم تا اگر فردا اطلاعیه ای دادند و دقیقا همین موضع گیری ها را کردند، لااقل بحثمان در مورد چپ پروغربی همیشه اینقدر خشک و جدی و به قول قدیمی ها صددرصد ماتریالیست دیالکتیکی نباشد و موضوعی هم برای رفع خستگی کارگران،در سایت امید وجود داشته باشد.
موضوع گیری احتمالی اول:سکوت.....
سکوت یعنی حرف نزدن. یعنی چیزی نگفتن. یعنی زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم، به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. یعنی لال مونی گرفتن. یعنی اینکه یکنفر صدایش در نمی آید. سکوت یعنی یکنفر جیکش در نمی آید. یعنی اینکه هیچ چیزی نمی گوید. نه کلامی، نه حرفی، نه اطلاعیه محکوم کننده ای نه اطلاعیه تأیید کننده ای. یعنی همان کاری که درویش ها وقتی حوصله شان سر رفت می کنند. یعنی همان کاری که لاماها در تبت در «روزۀ سکوت» می کنند. یعنی همان کاری که پاره سنگ ها همیشه می کنند. یعنی همان کاری که قوطی های خالی می کنند.
موضع گیری احتمالی دوم:محکوم کردن ولادیمیر پوتین برای حمایت از تروریست های شرق اوکراین.
عجبا! اینکه دیگر اصلا موضع گیری چپ نیست. حتی بی بی سی هم دیگر خجالت می کشد چنین موضع گیری ای بکند.
موضع گیری احتمالی سوم:حمایت از ولادیمیر پوتین در حمایت از معترضین شرق.
این آنروی سکۀ همان موضع گیری دوم است. یعنی به طور ضمنی میپذیرد که معترضین شرق اوکراین از روسیه حمایت میشوند. اما در عوض این حمایت را تأیید میکند. ولی بحثی هم در این نیست که در مورد جزئیات این حمایت هنوز یک سند و گزارش به درد بخور در دنیا منتشر نشده است.
موضع گیری احتمالی چهارم:نبرد میان امپریالیست ها
حالا که غرب گندش در آمد و فاشیست هایش دوباره آدمسوزی کردند، مراقب باشید که مبارزه با امپریالیسم روسیه را فراموش نکنیم! اینکه فاشیست ها مردم غیر مسلح را زنده زنده در ساختمان اتحادیه های کارگری می سوزانند، در واقع یک جدال رقابتی میان سرمایه داری شرق و غرب است. دخالت کردن در این بازیهای رقابتی کار چپ نیست. چپ فعلا باید منتظر یک جامعۀ طبقاتی بدون رقابت میان امپریالیست ها بماند و وقتی چنین جامعه ای در دنیا از آسمان افتاد، فردای همانروز، اول وقت ناشتا، تازه باید مبارزۀ طبقاتی را با قدرت و قاطعیت تمام آغاز کرد.
اما جامعه طبقاتی بدون رقابت میان قطب های سرمایه (یعنی دهکدۀ خوش آب و هوای جهانی با شهروندان صلح طلب آن) وجود ندارد. هیچوقت هم وجود نداشت. توهمی بود که با اودسا تمام شد.
فجایع بزرگ جهان را بسیار ساده می کنند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه