rss feed

02 مهر 1402 | بازدید: 390

جنگ در اوکراین- چهار دیدگاه تقلیل‌گرایانه که باید از آن اجتناب کنیم

نوشته شده توسط رافائل برناب - ترجمه: سارا طاهری

این ایده که پس ازفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو، ناتو هم منحل می‌شود، براین اساس شکل گرفته بود که دلیل وجودی ناتو را جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی و متحدان آن می‌دانست. اما این فقط بخشی از هدف گسترده‌تر ناتو بود؛ چراکه [علت اساسی وجود ناتو] دفاع ازامپریالیسم (و سرمایه‌داری) غرب در سطح جهانی و در برابر هرگونه تهدیدی بوده است. این امر در دهه‌های اخیر شامل تحمیل نظم نئولیبرالی در سراسر کره زمین بوده است. به‌همین دلیل هم هست که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو نه تنها منجر به‌انحلال ناتو نشد...

  جنگ در اوکراین

چهار دیدگاه تقلیل‌گرایانه که باید از آن اجتناب کنیم

نویسنده: رافائل برناب Rafael Bernabe

ترجمه: سارا طاهری

منبع: Life on the Left: The war in Ukraine: four reductions we must avoid (lifeonleft.blogspot.com)

 رافائل برناب، تاریخ‌دان و جامعه‌شناس پورتوریکویی است که در حال حاضر یکی از اعضای منتخب مجلس سنای پورتوریکو به‌نمایندگی از جنبش پیروزی شهروندان (Movimiento Victoria Ciudadana) یاMVC  است. گرچه مقاله‌ای که ترجمه‌ی آن در زیر می‌آید یک سال پیش برای اولین‌بار در La guerra en Ucrania: cuatro reducciones que debemos evitar منتشر شد؛ اما امروزه با توجه به‌مسائلی که طی این یک سال در چپ بین‌المللی مورد بحث قرار گرفته، اهمیت بیش‌تری پیدا کرده است: ریچارد فیدلر (Richard Fidler)

*****

«تقلیل گرایی» خطایی است که در تاریخ مارکسیسم به‌طور گسترده‌ای مورد بحث قرار گرفته است. این اشتباه ناشی از تقلیل یک فرآیند یا پدیده‌ای پیچیده در محدوده‌ی یکی از عناصر متشکله‌ی آن است. این نوعی ساده‌سازی بیش از حد یا یک‌جانبه‌نگری در فرآیندی [مرکب و پیچیده] است. بنابراین، بایستی به‌پیامدهای سیاسی و عملی آن توجه نمود که می‌تواند به‌چهار شکل نمود پیدا کند؛ و بایستی در تحلیل و واکنش به‌تهاجم فدراسیون روسیه به‌اوکراین، از بُروزات چهارگانه‌ی آن اجتناب کنیم.

تقلیل‌گرایی اول: ما نباید جنگ را به‌درگیری بین دموکراسی و استبداد (یا قدرت مطلقه، دیکتاتوری و غیره) تقلیل دهیم. در مورد ماهیت اقتدارگرا و ضددموکراتیک دولت ولادیمیر پوتین نباید شک کرد، اما این بدان معنا نیست که ما باید ناتو یا اعضای آن را به‌عنوان یک نیروی دموکراتیک ببینیم. برخی از اعضای ناتو (برای مثال، ترکیه) حتی با ابتدایی‌ترین معیارهای دموکراسی هیچ‌گونه قرابتی ندارند. برخی از متحدان و دوستان نزدیک به‌ناتو (ازجمله عربستان سعودی) کاملاً غیردموکراتیک‌اند. گذشته از این، ناتو چندین‌بار از سرنگونی دولت‌های منتخب دموکراتیک (ازجمله در یونان) حمایت کرده و پشتیبان سرنگون‌کنندگان [و کودتاچی‌ها] بوده است. ناتو یکی از بازوهای مسلح امپریالیسم غربی است. برخی استدلال می‌کنند که جایگاه امپریالیسم آمریکا در بلوک امپریالیستی غرب است (و تنش‌ها در آن بلوک جریان داشته و هنوز هم جریان دارد).

این ایده که پس ازفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو، ناتو هم منحل می‌شود، براین اساس شکل گرفته بود که دلیل وجودی ناتو را جنگ سرد علیه اتحاد جماهیر شوروی و متحدان آن می‌دانست. اما این فقط بخشی از هدف گسترده‌تر ناتو بود؛ چراکه [علت اساسی وجود ناتو] دفاع ازامپریالیسم (و سرمایه‌داری) غرب در سطح جهانی و در برابر هرگونه تهدیدی بوده است. این امر در دهه‌های اخیر شامل تحمیل نظم نئولیبرالی در سراسر کره زمین بوده است. به‌همین دلیل هم هست که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو نه تنها منجر به‌انحلال ناتو نشد، بلکه گسترش آن به‌سمت شرق را نیز همراه داشته است. اصطکاک‌های ناشی از این گسترش، همان‌طور که از اواسط دهه‌ی 1990 پیش‌بینی شده بود، منجر به‌تشدید تنشی گردید که بدون شک یکی از علل درگیری کنونی بین ناتو و فدراسیون روسیه را تشکیل می‌دهد. [بنابراین] کسانی که نقش گسترش ناتو را در آماده‌سازی برای درگیری محکوم می‌کنند، حق دارند. این امر یکی از علل بروز جنگ است که نمی‌توانیم از آن غافل شویم. [حال سؤال این است‌که] چپ دربرابر توسعه‌طلبی ناتو، و به‌طور‌کلی دربرابر سیاست امپریالیستی غرب، چه پاسخ و موضعی دارد؟ موضع‌گیری کلی دربرابر این سؤال به‌خوبی شناخته شده است: ایجاد دفاع از استانداردهای زندگی و منافع فوری اکثریت مردم، پیوند دادن آن‌ها به‌سیاست ضدتسلیحاتی، ضدمداخله‌گرایانه و انترناسیونالیستی. [اما] همه‌ی این‌ها به‌معنی وجود جنبشی است که بتواند ‌مبارزه علیه جنگ را به‌طور فزاینده‌ای به‌مبارزه‌‌ای علیه نظام سرمایه‌داری ارتقا بدهد.

تقلیل‌گرایی دوم. ما نباید امپریالیسم را به‌امپریالیسم غربی یا تنها به‌امپریالیسم آمریکا تقلیل دهیم. دگرگونی‌های روسیه و چین در دهه‌های اخیر موجب پیدایش دو قدرت بزرگ سرمایه‌داری  گردیده است. این دو قدرت  در پی تحکیم مناطق نفوذ و کنترل سیاسی، اقتصادی و نظامی خود در خارج از مرزهای خویش‌اند. این واقعیت که پروژه‌های امپریالیستی این دو قدرت ضعیف‌تر از امپریالیسم غربی است، محتوای یا ماهیت امپرالیستی آن‌ها را تغییر نمی‌دهد. همان‌طور که لنین در مطالعه کلاسیک خود توضیح داد، ما با دنیایی از افزایش درگیری‌‌ها بین امپریالیست‌ها مواجه‌ایم. گسترش ناتو به‌سمت شرق با تلاش فدراسیون روسیه برای ایجاد منطقه زیر نفوذ خود در قلمروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق متناقض است. [از طرف دیگر] برتری ایالات متحده و متحدانش در آسیا و اقیانوسیه با هدف چین که می‌کوشد حوزه‌ی نفوذ خود در آن منطقه‌ی وسیع را گسترش دهد، متناقض است؛ این امر ازجمله‌ی فاکتورهای مهم در افزایش درگیری بین امپریالیست‌هاست. کسانی که استدلال می‌کنند پوتین یا چین به‌امپریالیسم غربی واکنش نشان می‌دهند، درست می‌گویند: امپریالیسم غربی یک نیروی مسلط و تهاجمی است. اما باید تأکید کرد که دولت‌های روسیه و چین نه به‌عنوان نیروهای ضدامپریالیستی، بلکه با برنامه‌های [امپریالیستی] خود برای کنترل و تسلط بر مناطق مورد مناقشه پاسخ می‌دهند. با درنظر گرفتن این تناقض، چپ باید با موضعی که یک قرن پیش توسط لنین، لوکزامبورگ، تروتسکی و جریان انترناسیونالیست فرموله شده بود، پاسخ دهد: ما از جانب‌داری از یک امپریالیسم در مقابل امپریالیسم دیگر خودداری می‌کنیم.

گرچه همه‌ی امپریالیست‌ها متجاوز و غارت‌گراند، اما  در بسیاری از موارد در شکایت‌هایی که علیه یکدیگر مطرح می‌کنند، درست می‌گویند. امپریالیسم آلمان در طول جنگ جهانی اول، خاصه‌ی استبدادی تزاریسم را محکوم می‌کرد و امپریالیسم فرانسه نیز نظامی‌گری آلمان را. پس از جنگ اول جهانی، امپریالیسم آلمان سوءِاستفاده از صلح ورسای را محکوم کرد و امپریالیسم ژاپن افراط و تفریط امپریالیسم غربی در آسیا را محکوم کرد. همه‌ی این اتهامات واقعی بودند. اما هیچ‌یک از این اِبراز محکومیت‌ها نمی‌تواند توجیه‌کننده‌ی حمایت از امپریالیسم آلمان، روسیه یا فرانسه در طول جنگ، یا تسلیح مجدد آلمان و امپریالیسم ژاپنِ پس از جنگ، در برابر امپریالیسم غربی باشد. ناگفته پیداست‌که  توجیه‌ناپذیریِ حمایت از یک امپریالیسم دربرابر امپریالیسمِ دیگر، در رابطه با ‌حمایت از حمله‌ی ژاپن به‌هندوچین، اندونزی یا فیلیپین مصداق بسیار بارزتری دارد. به‌همین ترتیب، ضدیت و یا عدم پذیرش ناتو و امپریالیسم غربی نمی‌تواند ما را به‌حمایت، تحمل ویا عدم محکومیت تهاجم روسیه به‌اوکراین سوق دهد.

افرادی هستند که با برشمردن [و در واقع، به‌بهانه‌ی] تجاوز عربستان سعودی به‌یمن یا اشغال فلسطین توسط اسرائیل، از محکوم کردن حمله به‌اوکراین می‌گریزند. این درصورتی است‌که نمی‌توان [و نباید به‌بهانه‌ی] جنایات امپریالیسم غرب، تجاوزات پوتین را توجیه کرد. به‌هرروی، باید تمام تجاوزات و اشغالگری‌های ذکر شده‌ی بالا را محکوم کرد. این تنها موضع ثابت ضدامپریالیستی است.

خلاصه این‌که، ما باید امپریالیسم و ناتو را محکوم کنیم، اما از توسعه‌طلبی فدراسیون روسیه به‌ریاست پوتین یا جاه‌طلبی‌های دولت شی جین پینگ حمایت نکنیم. ما یک امپریالیسم را محکوم نمی‌کنم تا از امپریالیسم دیگر حمایت کنیم. از ناتو به‌خاطر پوتین، و از پوتین به‌خاطر ناتو حمایت نمی‌کنیم. ما هر دو را محکوم می‌کنیم. بنابراین، درحالی که ما از محکوم کردن امپریالیسم غربی دست برنمی‌داریم، صراحتاً تهاجم و اشغال مناطق اوکراین توسط فدراسیون روسیه را نیز محکوم می‌کنیم و خواستار خروج فوری نیروهای نظامی روسیه از اوکراین هستیم.

تقلیل‌گرایی سوم: ما نباید جنگ بین اوکراین و روسیه را به‌یک جنگ بین/امپریالیستی (یا نیابتی) یا درگیری بین ناتو و فدراسیون روسیه تقلیل دهیم. این‌که امپریالیسم غربی علاقمند به‌شکست رقیب روسی خود است، این واقعیت را باطل نمی‌کند که تهاجم روسیه به‌اوکراین نقض حق تعیین سرنوشت آن کشور است. (حقی که پوتین در پلمیک خود علیه لنین، که در واقع توجیه تهاجم به‌اوکراین بود، آن را انکار کرد)؛ و این‌که مقاومت اوکراین یک جنگ عادلانه علیه تهاجم امپریالیستی است و ما باید از آن حمایت کنیم. به‌همین دلیل، ما باید حق آن‌ها را برای به‌دست آوردن سلاح‌های لازم برای مقاومت از هرجا که می‌توانند، به‌رسمیت بشناسیم. هیچ چیزی مانع هم‌زمانی مخالفت ما درافزایش هزینه‌های تسلیحاتی ناتو، خواست انحلال ناتو و درعین‌حال  به‌رسمیت شناختن حق مردم اوکراین برای دست‌یابی به‌تسلیحات وجود ندارد.

اما موضع‌گیری پابرجا و درستِ ضدامپریالیستی ما را ملزم می‌کند که به‌مردم اوکراین درباره‌ی تفاوت دستورکار مقاومت آن‌ها و دستورکار امپریالیسم غربی هشدار دهیم. در حین دریافت تسلیحات، آن‌ها نباید در این مورد توهم داشته باشند: به‌نفع  ناتو است که روسیه  شکست بخورد، و از قربانی کردن رفاه مردم اوکراین برای رسیدن به‌این هدف تردیدی ندارد و نخواهد داشت. ما نمی‌توانیم به‌مردم اوکراین دیکته کنیم که چگونه و برای چه مدت مقاومت خود را گسترش دهند، اما می‌توانیم به‌‌مردم اوکراین هشدار بدهیم که اجازه دادن به‌ناتو برای دیکته کردن چنین شرایطی به‌نفع آن‌ها نیست.

تقلیل‌گرایی چهارم: معمولاً این شکل از تقلیل‌گرایی با شکل اول همراه است که در بالا مورد بحث قرار دادیم: ما نباید درگیری بین دولت‌های زلنسکی و پوتین را به‌درگیری بین دموکراسی و استبداد تقلیل بدهیم. همان‌طور که اشاره کردیم، نسبت به‌ماهیت اقتدارگرا و غیردموکراتیک دولت پوتین هیچ شکی وجود ندارد. اما این موضوع موجب نمی‌شود که زلنسکی تبدیل به‌الگوی دموکراسی شود. برعکس، او به‌روشنی آغازگر و یا تداوم‌دهنده‌ی اقدامات ضددموکراتیک، سرکوب‌گرانه، ناسیونالیستی، تبعیض‌آمیز، ضدکارگری و نئولیبرالی است؛ او هم‌چنین حضور و فعالیت گروه‌های شدیداً راست‌گرا و نئوفاشیست را پذیرفته، و حتی مشوق آن‌ها نیز بوده است. هم‌بستگی با مقاومت اوکراین دربرابر تهاجم روسیه شامل حمایت سیاسی یا اعتماد به‌دولت زلنسکی نمی‌شود. پوتین گفته است که اوکراین باید «نازیسم را کنار بزند». می‌توان تا حدی با این ایده موافق بود، اما درهرصورت، تغییر حکومت در اوکراین وظیفه‌ای است که باید توسط مردم اوکراین به‌سرانجام برسد، نه این‌که  تبدیل به‌بهانه‌ای در جهت توجیه تهاجم روسیه شود. سخن‌گویان امپریالیسم غربی نیز به‌همین شیوه مؤکداً می‌گویند که روسیه باید از استبداد پوتین رهایی یابد، که  ادعایی درست است؛ اما این وظیفه‌ی مردم روسیه است، نه ناتو.

بیایید سابقه امپریالیسم ژاپن را بار دیگر به‌یاد بیاوریم. در طول دهه‌ی 1930، چپ بین‌المللی از چین در برابر تهاجم ژاپن حمایت کرد. علی‌رغم این‌که دولت چین توسط دستگاه سرکوب‌گر و فاسد کومینتانگ به‌رهبری چیانگ‌کای شک (به‌شدت ضدکمونیست و عامل کشتار 1927) کنترل می‌شد و آن دولت توسط امپریالیسم غربی حمایت می‌شد. با وجود همه این‌ها، مقاومت چین مبارزه‌ای عادلانه علیه امپریالیسم ژاپن بود. به‌همین دلیل، حمایت از این مقاومت، حتی با سلاح‌هایی که امپریالیسم غربی ارائه می‌کرد، نباید به‌معنای حمایت از دولت کومینتانگ فهمیده شود. ما امروز باید از مقاومت اوکراین با وجود دولت آن و حمایتی که این دولت از یک اردوگاه امپریالیستی دریافت می‌کند، حمایت کنیم.

امپریالیست‌ها برای توجیه خود در برابر مردمِ جهان یکدیگر را محکوم می‌کنند. تجاوز روسیه به‌اوکراین به‌مشروعیت بخشیدن به‌ناتو به‌عنوان سپری در برابر تجاوز روسیه کمک می‌کند. این تهاجم گسترش ناتو را تسهیل و تسریع کرده و ایجاد یک جنبش گسترده ضدناتو و ضدامپریالیستی را در اروپا دشوارتر کرده است. تجاوزات ناتو به‌مشروعیت بخشیدن به‌پوتین به‌عنوان مدافع حاکمیت روسیه کمک می‌کند و ایجاد جنبشی علیه دولت او را دشوارتر می‌کند. همه‌ی این فاکتورها کار مبارزه‌ی ضدامپریالیست‌ها را دشوارتر می‌کند. اما به‌همان اندازه ضرورت ایجاب می‌کند که برای مؤثرتر بودن مبارزه ضدامپریالیستی  از هر چهار شکل از تقلیل‌گرایی که به‌آن‌ها اشاره کردیم، اجتناب کنیم.

*****

اولین شکل از تقلیل‌گرایی، توسط برخی از صداهای مترقی (از جمله صدای پل میسون در انگلستان) شنیده می‌شود. این موضع‌گیری در ابراز محکومیت تهاجم روسیه [به‌اوکراین] به‌بهانه‌ای برای توجیه ناتو و امپریالیسم غرب تبدیل شده است. این موضع‌گیری به‌درستی توسط همه‌ی مخالفان امپریالیسم غربی در سراسر جهان (به‌عنوان مثال، در آمریکای لاتین) پذیرفته نمی‌شود.

دومین شکل از تقلیل‌گرایی، در آمریکای لاتین بسیار رایج است. این موضع‌گیری برای ضدیت با امپریالیسم آمریکای شمالی و غربی، با تجاوزات فدراسیون روسیه و ماهیت سرمایه‌داری و سرکوب‌گرانه‌ی دولت پوتین هم‌سو می‌شود، یا (در بهترین حالت) آن را نادیده می‌گیرد. این موضع‌گیری به‌درستی توسط همه‌ی کسانی که از پیامدهای حکومت پوتین در روسیه و خارج از روسیه رنج می‌برند، پذیرفته نخواهد شد؛ چراکه تهاجم به‌اوکراین سرکوب داخلی و زدوبندهای خارجی روسیه را تشدید کرده است.

سومین‌ شکل از تقلیل‌گرایی، اشتباه بحشی از چپ‌های انترناسیونالیست و ضدامپریالیست است که به‌درستی ناتو و پوتین را محکوم می‌کنند. این موضع‌گیری به‌منظور مخالفت با برنامه‌ی جنگیِ امپریالیستی ناتو یا طولانی شدن جنگ، مقاومت اوکراین را به‌تهاجم روسیه وامی‌سپارد. این موضعی است که منطقاً توسط کسانی که در اوکراین در برابر تجاوز روسیه مقاومت می‌کنند و سایر نقاطی که عدالت‌خواهی نهفته در چنین مقاومتی را درک می‌کنند، پذیرفته نخواهد شد.

چهارمین شکل از تقلیل‌گرایی، اغلب باشکل اول تقلیل‌گرایی همراه است، و به‌بهانه‌ای برای نادیده گرفتن سیاست‌های ارتجاعی دولت زلنسکی تبدیل می‌شود.

*****

[نهایی‌ترین نتیجه‌گیری در این مقاله این‌که] ما به‌یک موضع ثابت، چندجانبه و غیرتقلیل‌گرایانه نیاز داریم که بتواند نیروهای مترقی در غرب، روسیه، اوکراین و در سراسر جهان  رامتحد کند.

*****

 بیایید جای‌گزین خود را خلاصه کنیم:

ــ محکوم کردن تهاجم روسیه به‌اوکراین و درخواست خروج نیروهای روسی.

ــ به‌رسمیت شناختن حق اوکراین برای مسلح کردن خود به‌منظور دفاع از خود در برابر تهاجم.

ــ مخالفت با گسترش و برنامه‌ی امپریالیستی ناتو، و افزایش هزینه‌های نظامی.

ــ عدم حمایت سیاسی و مخالفت [فعال و عملی] با سیاست‌های واپس‌گرایانه‌ی دولت اوکراین.

ــ حمایت از ابتکارات و جنبش‌ها علیه جنگ در روسیه.

این نکات تنها موضعی است که امکان متحد نمودن نیروهای مترقی در غرب، روسیه، اوکراین و فراتر از اروپا را تحت یک جهت‌گیری مشترکِ ضدامپریالیستی و ضدسرمایه‌دارانه فراهم می‌آورد.

*****

نکته‌ای هم از مترجم:

نویسنده با نادیده گرفتن ‌این واقعیت که کمونیست‌های چینی در مبارزه‌ی ضدژاپنی موقتاً از تحمل سرکوب بسیار شدیدِ کومینتانگ معاف شده بودند و عملاً متحد کومینتانگ به‌حساب می‌آمدند، و هم‌چنین عدم توجه به‌این واقعیت که حکومت اوکراین ضمن پذیرش نوکری بلوک‌بندی امپریالیستی غربی، عملاً توسط دستجات فاشیستی داخلی و خارجی راهبری می‌شود، و به‌همین دلیل تا آن سوی تصور هم ضدکمونیست است، و حتی تشکل‌های اتحادیه‌ای کارگران را به‌خاک و خون می‌کشد و در آتش می‌سوزاند. نمونه اودسا گویای ماهیت فاشیستی رژیم حاکم بر اوکراین است. نتیجه این‌که غفلت از تمرکز روی این نکته‌ی اساسیْ مانع از این شده که نویسنده‌ روی این ضرورت تأکید نکند که اولاً‌ـ ضروری است‌که سازوکاری بین‌المللی برپا گردد که هم به‌کارگران و زحمت‌کشان اوکراین و هم به‌کارگران و زحمت‌کشان روسیه تفهیم کند که این جنگِ آن‌ها نیست و باید سنگرها را رها و از جبه‌های جنگ فرار کنند؛ و دوماً‌ـ ضروری است که همین سازوکار بین‌المللی درحال حاضر مفروضْ کارگران همه‌ی کشورها را به‌مقابله با این جنگی فرابخواند که بین امپریالیست‌ها جریان دارد.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وسوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ودوم

انگار نه انگار که ما دستگیر شدیم و باید بلافاصه به اتاق شکنجه برده می شدیم و کتک مان میزدند. ساعت ها بکندی اما طولانی میگذشت. پس چرا در اول دستگیر اون وحشی بازی خشونت بار را درآوردند. زمان خیلی به کندی میگذشت. آفتاب بالا آمده بود. گرما کمی که از تابش آفتاب بود سرمای تنم را کم کرد. سیگاری بکسانی که میخواستن داده شد. یکی یکی دستشویی بردن. با دستنبد از جلو چقدر احساس چالاکی داشتم. میشد شلوارم را پائین و بالا بکشم و بعدش دستم  را بشورم. دهانم را آب گرداندانم. چانه و سرم در حرکات شتشو درد داشت.

ادامه مطلب...

دنباله‌ی کوه‌پیمایی با نوه‌ها و گپ‌وگفت درباره‌ی «مؤلفه»[در جنبش]

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

پُر رنج شهریور و مهر 1401 تاکنون

                                                                                                                  *****

ـ خانوم دکتر این چیه، چقدر خوشمزه‌ ست؟ یادمون بدین با چی درست کردین؟

ـ نوش بشه بهتون زری جون، موادش هویج و کدو و سیب‌زمینی رنده شده، تخم مرغ، نمک و فلفل و نون. البته برای شما جوونا خیارشور هم توی لقمه‌هاتون گذاشتم.

ـ واا، چه راحت. پس منم میتونم درست کنم.

ـ زری جون مامان بزرگم یه آشپز بی نظیرِ توی خانواده و فامیله!

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top