وصیتنامه دکتر کیسینجر ـ یا راهحل نهایی مسئله فلسطین
گرچه کیسینجر نفرتانگیز بود، اما روشنگر هم بود. او بههیچوجه نسبت بهفلسطینیها و همچنین نسبت بهیهودیان دلسوزی از خود نشان نمیدهد. او در مورد دومی، یک بار (در جریان مذاکرات صلح 1973) گفت: یهودیهای آمریکایی و اسرائیلیها «بهاندازهی ویتنامیها نفرتانگیزند». «اگر بدشانسی من نبود (که یهودی بهدنیا آمدهام) یهودستیز میشدم»؛ و بالاخره اینکه «همهی افرادی که دو هزار سال تحت آزار و اذیت بودهاند، لابد کار اشتباهی انجام داده بودند».
وصیتنامه دکتر کیسینجر ـ
یا راهحل نهایی مسئله فلسطین
نوشتهی: هانس ایساسکون Hans Isaksson
ترجمهی: سارا طاهری
منبع: Dr Kissingers testamente – eller den slutgiltiga lösningen på Palestinafrågan (clarte.se)
سیما کیان (Sima Qian) نویسندهی باستانی چینی میگوید: «مردن برای مردم از کوهِ تای[1] هم سنگینتر است». بعدها، یکی دیگر از متفکران برجسته چینی اضافه کرد: «اما کار برای فاشیستها و مُردن برای استثمارگران و ستمگران از پَرِ هم سبکتر است».
هنری کیسینجر در سال 1990، پس از اعتراض بهحضورش در سمیناری که توسط روزنامهی Svenska Dagbladet
در مالمو سازماندهی شده بود، مخفیانه از هتلل ساووی خارج شد.
(عکس: Jonn Leffmann، CC BY 3.0، از طریق Wikimedia Commons)
اما هنری کیسینجر برای استثمارگران و فاشیستهایی که مدتها برای آنها کار کرده بود، نامُردنی بهنظر میرسید. تا قبل از 29 نوامبر 2023 تقریباً داشتیم بهاین باور میرسیدیم که او اصلاً نخواهد مُرد.
هنری کیسینجر، یک ماه قبل از مرگش، در مصاحبهای[2] آخرینِ فرصت برای بررسی انتقادی خدمات 80 سالهاش بهامپریالیسم ایالات متحده را از دست نداد: او ابتدا در ارتش و حداقل 20 سال در دانشگاه، و سپس از سال 1969 تا 1975 بهعنوان مشاور امنیت ملی ایالات متحده در خدمت دولتهای جهموریخواه بود. او همچنین از سال 1973 تا 1977 در دولت نیکسون/فورد وزیر امور خارجه بود. او سپس شرکت مشاورهای خودش را با نام کیسینجر آسوشیتس راهاندازی کرد، و گهگاه هم بهعنوان کارمند آزاد برای رؤسای جمهور جدیدِ جمهوریخواه و همچنین برای سرمایهداران و صاحبان صنایع بزرگ در اروپا خدمت میکرد. خدمات او حول محور افزایش هرچه بیشتر سود و سرمایه بهطرق مختلف میچرخید.
اگر کسی کیسینجر را از افق امروزی بهمثابه [سیاستمداران بلند پایه سوئدی] مانند کارل بیلد[3] (یا گوران پرسون[4]) آمریکایی توصیف کند، این آقایان که بههیچوجه از معبود خود (یعنی، کسینجر) کمتر خودبین نیستند، مطمئناً بسیار خوشحال میشدند. اما، همین آقایان احتمالاً نمیفهمیدند که موضوع دستکاری و [مدیریت] واقع شدهاند. میتوان حدس زد که تحسین آنها از کیسینجر اساساً متقابل بود. [با وجود این] کسینجر قبل از اینکه این آقایان چشم بهجهان باز کنند، از جای دیگری الهام گرفته بود: از اروپای کودکی خود، یعنی، جاییکه او مجبور شد در 15 سالگی از نازیسم فرار کند.
*****
پس از سقوط ناپلئون در سال 1814، دیپلماتهای اروپایی وحشتزده در وین گرد آمدند تا با عکسالعمل خویش نسبت بهانقلاب فرانسه و جنگهای ناپلئونی و انحلال امپراتوری مقدس روم، قدرت خود را بازیابی و حفظ کنند.
شخصیتهای اصلی کنگره وین، وزیر خارجه بریتانیا (ویسکونت کسلریگ) و وزیر خارجه اتریش (فون مترنیخ) بودند. کاسلریگ [5]Castlereagh [مدیر ائتلافی که ناپلئون را شکست داد و نماینده تامالاختیار بریتانیا در کنگره وین] در درجه اول بهبرقراری موازنهی بینالمللی قدرت توجه داشت، درحالیکه مترنیخ دیپلماسی خود را براساس ایدهی مشروعیت (یعنی، ایجاد همکاری با دولتها و قدرت بزرگ) قرار داده بود. وی براین باور بود که شهروندان، این سیاست را بدون خشونت غیرلازم میپذیرند.
صلحی که با میانجیگری این افراد برقرار شد تا جنگ جهانی اول ادامه داشت؛ و بهعنوان مثال، حتی از تقسیم برادرانهی قدرتهای بزرگ در قلمرو آفریقا و غارت ثروت این قاره در قرن نوزدهم نیز جان سالم بهدربرد.
*****
هنری کیسینجر در سال 1957 بهعنوان یک فارقالتحصیل با استعداد، پایان نامهی «جهانِ بازسازی شده» [6](A World Restored) را برای درک و توضیح بازهی زمانی (1815-22)، بهعنوان یکی از مهمترین و دراماتیکترین دورههای تاریخ نوشت. این دورانی بود که اروپا از هرجومرج سیاسی بهصلح متوازن رسید؛ صلحی که تقریباً صد سال ادامه داشت. این کتاب مدتها قبل از آن بهنگارش درآمده بود که کسینجرِ دانشگاهی بهمقام وزارت امور خارجه دست یابد و برندهی نیمی از جایزه صلح نوبلِ رسوایی شود که علیرغم دوسال بمباران و نسلکُشیِ تاحدی مخفی در کامبوج و ادامهی جنگ در ویتنام، اعطای آن بهاو (چندان هم غیرمنتظره نبود). اما اینک، کیسینجر [پس از گذشت سالهای بسیار طولانی و مسئولیتهای گوناگون] جنایات جنگی در ویتنام، بنگلادش، شیلی، قبرس، تیمور شرقی و موارد دیگر را نیز بهکیسهاش افزوده است.
[بههرروی]، کیسینجر بهپیروی از کاسلریگ و مترنیخ مدعی شد که پیمان صلح پذیرفته شده توسط قدرتهای بزرگ در سال 1815 «مشروعیت» داشت. مشروعیتی را که در اینجا بهآن اشاره میشود، نباید با عدالت، دموکراسی، آزادی، انتخاب درست [و مردمیِ] رئیس دولت و یا حتی با الطاف خداوندی اشتباه گرفت. مشروعیت برای کیسینجر چیزی بیش از یک توافق بینالمللی در مورد ترتیبات امکانپذیر و روشهای کاربردی سیاست خارجی [دولت آمریکا] نبود. دولتها یا گروههایی از دولتها که از پیوستن بهچنین نظمی امتناع میورزند (کلمه کلیدی برای کیسینجر) انقلابی درنظر گرفته میشدند. این دولتها در اصطلاح [مثلاً] مدرنِ ایالات متحده سرکش نامیده میشوند.
از سوی دیگر، سیاست خارجی «غیرایدئولوژیک» کیسینجر با موفقیتهایی هم همراه بود؛ برای مثال، آشتی نسبی با چین در دههی 1970، و توافقنامهی خلع سلاح [هستهای] با اتحاد جماهیر شوروی [سابق]. با این حال، این واقعیت را نمیتوان پنهان کرد که ایالات متحده در سال 1975، برای اولین بار در تاریخ، مجبور بهفرار از میدان جنگی شد که شکست مفتضحانهی آن (از مردم ویتنام) را همانند دِم درمیان پاهایش بهدنبال میکشید.
*****
دکتر کیسینجرچگونه از آخرین فرصت خود برای انتقاد از خود در آخرین مصاحبهاش استفاده کرد؟ البته انتقاد ازخود برای اشخاص 100 ساله میتواند تا حدودی بیگانه باشد. اما کیسینجر میگوید که او همچنان بهمسائلی متعهد است که «مهماند و من میتوانم سهم کوچکی در آنها داشته باشم». این مسائل مهم شامل آخرین حمله و تهاجم اسرائیل بهغزه نیز هست که پس از حملهی غافلگیرانهی حماس بهاشغالگران در 7 اکتبر تا زمان مصاحه یازده روز از آن گدشته بود.
در وضعیت کنونی، این پیرمرد 100 ساله چه راهحلی را برای مسئله فلسطین نهایی میبیند؛ کدام راهحلی را نسبت بهمسئلهی اسرائیل (یا حتی نسبت بهمسئله ایالات متحده) میتوان منصفانه نامید؟ [فراموش نکنیم که] اسرائیل از سال 1948 [عملاً] بهپنجاهویکمین ایالت آمریکا تبدیل شده است!
کیسینجر مانند مصاحبهکنندهی سایت آمریکایی پولیتیکو، این موضوع را بهگونهای مورد بررسی قرار میدهد که نه از زاویه منافع اسرائیلیها یا فلسطینیهاست، نه «حق» رسمی اسرائیل در «دفاع از خود» را ملحوظ نظر قرار میدهد و نه حتی از جنبهی بشردوستانه بهآن نگاه میکند. تنها مسئلهای که برای او اهمیت دارد، چگونگی نفوذ ایالات متحده در منطقهی خاورمیانه درحال حاضر و پس از «صلح» محتملی استکه در آینده بین فلسطینیها و دولت اسرائیل برقرار خواهد شد. [بنابراین] او بدون هرگونه ابهامی بهعنوان شاگرد کاسلریگ و مترنیخ زندگی میکرد.
*****
اظهارنظرهای سیاستمدارانِ هدایتکنندهی جامعهی ما و همچنین لحن بیان رسانههای مسلط بر جامعهی سوئد درباره جنگ غزه، در مقایسه با استدلالهای کیسینجر، آشکارا گرایش صهیونیستی را نشان میدهند.
گرچه کیسینجر نفرتانگیز بود، اما روشنگر هم بود. او بههیچوجه نسبت بهفلسطینیها و همچنین نسبت بهیهودیان دلسوزی از خود نشان نمیدهد. او در مورد دومی، یک بار (در جریان مذاکرات صلح 1973) گفت: یهودیهای آمریکایی و اسرائیلیها «بهاندازهی ویتنامیها نفرتانگیزند». «اگر بدشانسی من نبود (که یهودی بهدنیا آمدهام) یهودستیز میشدم»؛ و بالاخره اینکه «همهی افرادی که دو هزار سال تحت آزار و اذیت بودهاند، لابد کار اشتباهی انجام داده بودند». و اما دربارهی فلسطینیها، کیسینجر در وضعیت ویژهای که قرار داشت، ترجیح میداد سکوت کند؛ همانطور که نتانیاهو همیشه سکوت میکند.
کیسینجر برخلاف اغلب مفسران سوئدی، خاطرنشان کرده است که اشغالگران [سرزمینهای فلسطین] غیرقانونیاند و بیشتر قلمرو بین دریای مدیترانه و رود اردن را بهتصرف خود درآوردهاند.
او میگوید مذاکره با مقاومت فلسطین بینتیجه است. سازمان ملل ترجیح میدهد درباره اسرائیل چیزی نشنود، زیرا خودِ این سازمان در سال 1947 این کشور را ایجاد کرد. بنابراین، راهحل دو کشوری، حتی اگر محتمل بهنظر برسد، اما هرگز اتفاق نخواهد افتاد. کیسینجر معتقد است که دولت فلسطین با مرکزیتی در کرانه باختری اردن، که توسط سوئد و بسیاری از دولتهای خارج از بلوک غرب بهرسمیت شناخته شده است، بهتر است که بهاردن واگذار گردد. و برفرض که نیروهای نظامی اسرائیل غزه را درهم بشکند و ساکنان بازمانده آن را از طریق النکبة [کوچ اجباریِ: Nakba][7] دیگری بیرون برانند، [دراینصورت] آیا اصلاً فلسطینی برای بحث باقی نمیماند- نه، اینطور نیست؟ بهنظر میرسد افرادی هستند که برای همین [بهاصطلاح] راهحل تلاش میکنند. متأسفانه چنین مینماید که این افراد در دولت و ارتش فعلی اسرائیل حضور [مؤثر] هم دارند.
بههرروی، کیسینجر از این بیم دارد که وقایع هفتههای اخیر کشورهای عربیِ همسایه را مجبور بهاتخاذ مواضع رادیکالتری کند. این امرِ [محتملْ] منجر بهوضعیتی خواهد شد که ایالات متحده باید وضعیت را متعادل کند؛ و از جمله، نسبت بهایران که بهگفته وی کنترل نیروهای بزرگ حزبالله در لبنان را در دست دارد، سختگیرانهتر عمل کند. از طرف دیگر، از آنجایی که روسیه در میان قدرتهای بزرگْ در اوکراین درگیر است، کیسینجر چین را قدرتی میبیند که ایالات متحده باید با آن روابط دوستانه داشته باشد، و آن را تشویق کند که بهعنوان شریک و وزنهی متعادلکننده در متقابل کشورهای عربیِ منطقه عمل کند.
کیسینجر برای چندین دهه در شکل دادن بهسیاست بینالمللی امپریالیسم ایالات متحده تأثیرگذار بوده است. صرفنظر از اینکه این سیاست مربوط بهایجاد یا شکستن اتحادها، شروع جنگ یا ایجاد صلح بوده است، [بههرروی] در کاخ سفید بهعنوان یک تلاش گروهی تدوین گردیده است. خطِ «غیرایدئولوژیک» او ـهمانند دیگر سیاستمداران دستِ راستیِ در قدرتـ مدعی بود که این «تنها راهی» است که باید پیموده شود؛ اما صرفنظر از اینکه دولتها خود را اخلاقی و نوعدوست مینامند (مانند کندی یا کارتر)، یا آشکارا خطِ «نخست آمریکا» را مطرح کنند ـحتی در دوران ترامپ نیزـ سیاست جهانی ایالات متحده در درازمدت بهآنچه کلینتونِ لیبرال گفت خلاصه میشود: استفاده از همهی ابزارها (از جمله نظامی) برای ایمن کردن جهان برای اقتصادِ بازار که ایالات متحده هنوز هم برای مدتی رهبری آن را در دست دارد . [سرانجام اینکه] بهنظر نمیرسد که این وضعیت از اینکه هنری کیسینجر ما را ترک کرده تأثیر پذیرفته باشد.
لینکهای داخل متن:
[2] Henry Kissinger’s (Maybe) Last Interview: Drop the Two-State Solution - POLITICO
[5] Robert Stewart, Viscount Castlereagh - Wikipedia
[7] About the Nakba - Question of Palestine (un.org)
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه