سناریوی بمباران اتمی ایران و مواضع حزب کمونیست کارگری[!!؟] بعدالتحریر (یا قسمت دوم)
همهی توطئهگران، حتی باشتاب و حرارتی بیشتر ازدیگران، تمام مواضع و شعارهای جمهوری را پذیرفتند. اتریشیای که شغلش جنگیدن با انقلاب بود و اُرلئانیای که ایفای نقش وطنپرستی را بهعهده داشت،همه در یک صف قرار داشتند وهیچکدام را نمیشد از جمهوریخواهان تمیز داد. آنان با اصول ما نجنگیدند، آنها را فاسد کردند. آنان بهجمهوری توهین نکردند، بلکه بهبهانه خدمت بهآن، بهبیحیثیت کردنش همت گُماشتند. آنان علیه خودکامگان داد سخن دادند و بهنفعِ خودکامگی، دست بهتوطئه زدند؛ مدحِ جمهوری را گفتند و بهجمهوریخواهان افترا بستند.
بهنقل از آخرین سخنرانی روبسپیر، در برابر کنوانسیون در تاریخِ 8 ترمیدور سال 2 دو روز قبل
از اینکه توسط راستترین جناح بورژوازی تازه بهقدرت رسیده بهگیوتین سپرده شود.
دربارهی بازانتشار این مقاله: این نوشته برای اولین بار در 19 اکتبر2012 (جمعه 28 مهر 1391) در سایت امید منتشر شد. علت انتشار مجدد آن، ضمن ایجاد آرشیوی قابل دسترستر، تأکید برمواضع کلی آن در زمان نخستین انتشار آن است.
*****
یک توضیح بهجای مقدمه:
بههنگام نوشتن مقالهی بمباران اتمی ایران و مواضع حزب کمونیست کارگری[!!؟] قصد و حتی تصوری هم از این نداشتم که این نوشته قسمت دوم هم خواهد داشت. دو رویدادِ همسو درعرصهی مبارزهی سیاسی که بیش هرچیز قلب طبقهی کارگر ایران را نشانه گرفتهاند، انگیزهی نوشتن این یادداشت بهمنزلهی بعدالتحریر یا قسمت دوم مقالهی مذکور شد. یکی، اعلام آمادگی[!؟] سازمان مجاهدین خلق برای حضور در «ارتش آزاد سوریه»؛ و دیگری پاسخ حزب کمونیست کارگری بهمخالفینش (و ازجمله خودِ من) توسط بزنبهادرهایی استکه در عرصهی اینتنرنت و متعلقات آن عربدهجویی میکنند.
1ـ حضور مجاهدین در «ارتش آزاد سوریه»
گرچه من هنوز خبر حضور مجاهدین در «ارتش آزاد سوریه» را بهطور مستقیم و با بیانی صریح از خودِ مجاهدین نشنیدهام؛ اما از آنجا که قرائن و منابع مختلفی از چنین حضوری خبر میدهند و مجاهدین هم این قرائن و اخبار را تکذیب نکردهاند، اساس را بر درستی این خبر میگذارم و چنین اعلام بیم میکنم که کارگران و زحمتکشان گرفتار در جغرافیای سیاسی ایران یک گام بهفاجعهای غیرقابل بازگشت نزدیکتر شدهاند.
گذشته از اخبار و شایعات مختلف که توسط مجاهدین خلق تکذیب نشده، «شورای مقاومت ملی» نیز از مدتها پیش ضمن بازتاب فراخوان خانم رجوی به«همۀ مسلمانان و همۀ مردم جهان... بهیاری مردم سوریه»، از وحشت رژیم آخوندی «از همبستگی مردم و مقاومت ایران با مردم و قیام سوریه» نیز خبر میدهد[همهی تأکیدها در این نوشته از من است]. از هربداهت متصوری آشکارتر استکه منظور از «مقاومت ایران»، مجاهدین خلق بههمراه نوچههای آنهاست؛ و «قیام سوریه» نیز معنایی جز «ارتش آزاد سوریه» ندارد، که عمدتاً از القاعدهایها تشکیل شده و بهعنوان مزدورترین نیروی حاضر در عرصهی جهانْ کاسهی همهی دولتهای متشکل در بلوکبندی بورژوازی غرب را میلیسد و در نوکری برای عربستان و ترکیه و آمریکا و آلمان و طالبان و غیره از کشتن دختربچههای پاکستانی بهجرم مدرسه رفتن نیز ابایی نخواهند داشت.
اعلام آمادگی مجاهدین برای حضور در «ارتش آزاد سوریه»، صرفنظر از بررسی جنبهی بهاصطلاح نظامی آن، بهلحاظ سیاسی این پیام را درخود دارد که یکی از گزینههای روی میزِ نهادهای امنیتی کشورهای بلوکبندی بورژوازی غرب برعلیه جمهوری اسلامی، ایجاد «ارتش آزاد ایران» در پوشش مجاهدین و بهکمک همان جانوران و استفاده از همان شیوههای تبلیغاتی و جنایتکارانهای استکه مجموعاً «ارتش آزاد سوریه» را تشکیل میدهند. گرچه پیچیدگی مدنیت بورژوایی در ایران از همهی جنبهی متصور آن (اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره) در مقایسه با مدنیت بورژوایی سوریه، نشانگر این استکه راهاندازی گانگستریسمی از نوع «ارتش آزاد سوریه» در ایران با موانع جدی و بسیاری زیادی مواجه میشود و امکان تحقق چندانی ندارد؛ اما این اعلام آمادگی درعینحال حاکی از این نیز هستکه گروههای اپوزیسیون بورژوایی و خردهبورژواییِ بهاصطلاح ایرانی تا چه اندازه در دیدگاهها و ارزشها و مناسبات دستگاههای اطلاعاتی کشورهای شکلدهندهی بلوکبندی بورژوازی غرب غرق شدهاند. این مسئله تا آنجاکه فقط بهمجاهدین و همکاری و همگامی آنها با ارتجاع بهمعنی عام و کلی آن (اعم از ایرانی، آخوندی، اسلامیـشیعی، آمریکایی، سلفیـالقاعدهای و غیره) برمیگردد و حواریون آنها را نیز شامل میشود، سابقهای طولانی دارد که میتوان ردِ آن را تا پیش از 30 خرداد 60 هم دنبال کرد؛ اما سکوتِ دیگر جریاناتی که عنوان اپوزیسیون و چپ را یدک میکشند (مثلاً حزب کمونیست کارگری) در مورد این «اعلام آمادگی»، سؤالی را پیش میکشد که پاسخ روشن و مسؤلانهای بهآن داده نمیشود.
روشی که این بهاصطلاح حزب کمونیست (یا در واقع: فرقهی بورژواییـپروغربیـمافیایی) در پاسخ بهطرح سؤال در مورد ماهیت و مواضع سیاسیاش پیش گرفته است، چیزی جز توسل بهعربدهجویی و ایجاد مغلطه در فضای مجازی توسط بزنبهادرهای اینترنتیاش نیست که قصدی جز تروریزه کردن مختصات مطالعه، تحقیق و پُرسشگری ندارند. اما قبل از اینکه این مسئله را کمی خاصتر مورد مطالعه قرار دهیم، بهتر استکه سؤال مشابهی را در مقابل کلیه گروهها و جریاناتیکه خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی میدانند، بگذاریم: چرا این جریانات رویداد 30 خرداد 60 (یعنی: عملیات کودتایی مجاهدینـبنیصدر) را که بهعبارتی کمر جنبش چپ را بهقیمت تجدید قوای دولت جمهوری اسلامی شکست، مورد بررسی و تحلیل و تحقیق قرا نمیدهند و نظر خودرا در مورد ماهیت سیاسی مجاهدین روبهجامعهی ایران و صراحتاً اعلام نمیکنند؟ آیا سکوت در مورد ماهیت سیاسی مجاهدین، حواریون آنها و پروژههاییکه آنها بهطور غیرمستقیم تحت کنترل دارند را باید بهپای همسویی افراد و گروهایی با مجاهدین گذاشت که در عینحال خودرا جزئی از اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی میدانند؟ آیا عدم پاسخ بهاین سؤال اساسی، جدی و اجتماعی در خوشبینانهترین وجه ممکنْ نمونهی بارزی از اپورتونیسم خردهبورژوایی نیست که جوهرهای جز خیانت بهکارگران و زحمتکشان ندارد؟
2ـ رژیمچنج، حملهی نظامی و بمباران اتمی؛ آری یا نه؟
پاسخ حزب کمونیست کارگری بهنوشتهی 10 صفحهای من که عمدهترین موضوع آن بررسی نقش این جریان در پروژهی «استاپ دِ بمب» بهوساطت اعضای برجسته و بهاصطلاح وزین کمیتهی مرکزیاش (مانند خانم مینا احدی) بود، با استفاده از شیوهای در نوسان بین لودگی و قلدرمآبی و بهوساطت ناصر اصغری در 8 سطر خلاصه شد. انگار که با استفاده از وساطتها و برخوردهای بهاصطلاح روکمکنانه میتوان بررسی، تحقیق و سؤال در مورد هستی 80 میلیون آدم را که برایشان نقشهی بمباران اتمی میکشند، ماستمالی کرد.
گرچه مقالهی بمباران اتمی ایران و مواضع حزب کمونیست کارگری[!!؟] با توضیح و تشریح دو مقاله از بهمن شفیق بهنامهای «منطق قطع رابطه دیپلماتیک کانادا با جمهوری اسلامی» و «پاندول چپ خردهبورژوا بر کفۀ ترازوی راست امپریالیستی» و پاسخ بهایرادگیری آخوندمنشانه و رژیمچنجی ناصر اصغری شروع شده بود؛ اما این شروع، مقدمهای بود که براساس آن بتوان مقالهی دیگرِ بهمن شفیق بهنام «در انتظار لیتی بوی» را از زاویه نسبتاً متفاوتی ادامه داد تا بهطرح پرسشهایی برسیم که برای جنبش چپ و خصوصاً کارگران و زحمتکشان ساکن ایران حیاتی است. این سؤال چنین است: آیا حزب کمونیست کارگری پروژهی رژیمچنج، تحریم اقتصادی، حملهی نظامی و بمباران اتمی ایران را (بهعنوان زنجیرهای بههم پیوسته) قبول دارد یا نه؟
اگر نه، پس خانم احدی و دیگر اعضای این حزب در «استاپ دِ بمب» چه میکنند؟ اگر آری، پس چرا بهجای عنوان کمونیست بهدنبال عنوان دیگری نمیگردند که برازندهی «پراتیک» طبقاتیشان باشد؟ اگر دارودستهی کمونیست کارگریها (حتی بنا بهدریافت غلط از مبارزهی طبقاتی و سیاسی) بهعبارت «اسلام سیاسی» باور دارند؛ پس، چرا بهجای همکاری و همگامی پنهان با مجاهدین با «اسلام سیاسی» فوقارتجاعی این باند مافیایی برخورد سیاسی و نظری نمیکنند؟ توجه داشته باشیم که بیانیه شورای ملی مقاومت مینویسد: «خانم رجوی همۀ مسلمانان و همۀ مردم جهان را به یاری مردم سوریه فراخواند». آیا فراخوان دادن بههمهی مسلمانهای جهان نمونهی بارزی از «اسلام سیاسی» نیست که حزب کمونیست کارگری خودرا بهآن بند کرده است؟
بهقول یکی از رفقا، همین نوشتهی ناصر اصغری که همهی حقایق مربوط بهماهیت، مناسبات و عملکردهای مشکوک حزب کمونیست کارگری را میخواهد پشت علامتگذاریهای یک نوشتهی تحلیلیـتحقیقی مغلطه و ماستمالی کند، نشانگر این است که زیر نیمکاسهی این دارودسته، کاسهی خطرناکی نهفته استکه بوی احتمالات جنایتکارانه از آن بهمشام میرسد. دنیای وارونهای است، عباس فرد را متهم بهگفتن حرفهای «بیربط و رکیک و بد دهنی» میکنند؛ درصورتیکه همین دارودسته منهای گندکاریهایی که در ایران میکنند، در خارج از کشور نیز در پروژههایی شرکت دارند که یکی از گفتمانهای پایدارش بمبارران اتمی ایران است! عباس فرد رکیک حرف میزند یا شما عالیجنابانِ رژیمچنجی رکیک زندگی میکنید؟
مخاطب من در نوشتهام نه ناصر اصغری و نه حزب کمونیست کارگری ـدر کلیتـ آن بود. تصورم این بود و هنوز هم چنین است که این حباب میترکد و معدود آدمهایی که هنوز بهمناسبات رژیمچنجی آلوده نشدهاند، در جستجوی دستی رفیقانه بهاطراف خیره خواهند ماند. ما دستهای رفیقانه را پس نمیزنیم. چراکه حقیقت ـبرخلاف ثروت موروثی یا حتی همین خانهایکه در اروپا و آمریکا با سرسپردگی 30 ساله بهبانک (یعنی: زشتترین چهرهی بورژوازی) خریده میشودـ در انحصار شخص خاصی نیست و دفاع از آن وظیفهای پرولتری، کمونیستی و انسانی است. بههرروی، دفاع از حقایقیکه بهمن شفیق در نوشتهها و تحقیقاتش مطرح میکند، فقط دفاع از حقیقت استکه بازتابی جز رفاقت و همراستایی ندارد. گناه ما (یعنی: من و بهمن و دیگر رفقا و دوستانی که بهنوعی با سایت امید همسو و همراستا هستند) در این استکه هم جستجوگر حقیقت هستیم و هم مدافع آن.
کلام ماقبل آخر در مورد فرمایشات ناصر اصغری اینکه: باید با فرهنگیکه از عباراتی مانند «مبصربازی»، «كارآگاه بازی»، «وكالتهای بیخودی» و امثالهم استفاده میکند، بههمان نحوی مبارزه کرد که با ذات مالکیت خصوصی مبارزه میکنیم. این فرهنگ و آن شکل از مالکیت خصوصی، حتی آنگاه که با فقر هم توأم است، بازهم همزاد یکدیگراند و هردو بوی گند میدهند.
*****
بهجای مؤخره:
برای حسن ختام این نوشته باید بگویم که آقای اصغری برای من ناشناخته نیست. آشنایی با او بهدورهای برمیگردد که جنبش سبز در اوج قرار داشت؛ و آدمهای حزب کمونیست کارگری همهچیز را بهنفع این جنبش ضدکمونیستی، ضدکارگری، ارتجاعی و دستِ راستی مصادره میکردند. در همان زمان بود که من (بههمراه رفیق جوانترم: پویان) در مقابل یکی از مصادرههای ناصر اصغری که میخواست مارکس را بهنفع جنبش سبزِ بدون موسوی[!!] بالا بکشد، ایستادیم. برای چگونگی این ایستادن میتوان بهاین لینک مراجعه کرد: خشمگین از پرولتاریا، شیفتهی بورژوازی!؟
سرانجام لازم میدانم که یکی از کامنتهایی را در اینجا نقل کنم که دوستی ناشناخته بهنام حمید در زیر مقالهی بمباران اتمی ایران و مواضع حزب کمونیست کارگری[!!؟] نوشته است. چنین بهنظر میرسد که آدمهایی که بهنوعی خودرا در سایت امید سهیم میدانند، علاقهی چندانی بهگفتارهای سحطی، ولگار، سانتیمانتال، روشنفکرنمایانه و پراکنده و بیربط بهسبک فیسبوک و امثالهم ندارند:
این مقاله شما انگیزه ای شد تا با آقای ناصر اصغری بیشتر آشنا شوم، یعنی چند ساعت وقت صرف کنم تا نوشته های ایشان را در این آدرس: http://www.wpiran.org/fa/index.php/articles/44-nasser-asqari.html زیر و رو کنم تا منطق سیاسی این نوشته ها را بفهمم. این زمینه برای فهم مقاله حاضر لازم بود. ناصر اصغری «سیاست» ساده و روانی دارد، که عبارت است از: در ایران «اسلام سیاسی» در قدرت است. «رژیم جنایتکار اسلامی» بر اساس «اسلام سیاسی» بر «مردم» حکومت میکنند. «مردم» از «اسلام سیاسی» و «رژیم جنایتکار اسلامی» خسته شده اند و و فقط به زور اسلحه زیر یوغ «اسلام سیاسی» هستند. «مردم» میخواهند انقلاب کنند. انقلاب یعنی اینکه «مردم»، «رژیم جنایتکار اسلامی» را در «تظاهرات خیابانی» ساقط کرده و به جای آن «رژیم سکولار و دموکرات غیر اسلامی» را بر سر کار بیاورند. البته دولت های غربی «سرمایه داری» هستند ولی از آنجا که «سکولار و دموکرات» هستند، دارند به «مردم» ایران کمک و یاری میرسانند تا «رژیم جنایتکار اسلامی» را سرنگون کنند. «حزب کمونیست کارگری» حزب کارگران و زحمتکشان و اقشار فقیر و غنی در جامعه (همان «مردم») است و بنابراین از هر نیروئی که به «مردم» کمک کند تا «رژیم جنایتکار اسلامی» را سرنگون کنند و به «سکولاریسم» و حذف «اسلام سیاسی» دست پیدا کنند باید استقبال کند. مردم! برای سرنگونی «رژیم جنایتکار اسلامی» به «حزب کمونیست کارگری» بپیوندید. این عبارات بالا، در تمامی مقالات ایشان طوطی وار تکرار میشود. ایشان تحلیل سیاسی دیگری ندارند. فقط همینها را بلد هستند و مدام تکرار میکنند. «خط» سیاسی فوق الذکر، خط لیبرال ترین و حتی راست ترین احزاب اروپائی و آمریکائی است. خطی است راحت طلبانه، عوامفریبانه و ساده انگارانه که فهم سیاسی از وقایع را موضوعی علی السویه قلمداد کرده و همینقدر تحلیل و بررسی را برای سرنگونی «رژیم جنایتکار اسلامی» کافی میداند: اینکه «مردم» در اسرع وقت شلوغ کنند و در خیابانها بریزند. این است راه حل همه مشکلات. این میان سؤالی برایم باقی میماند: در حقیقت چرا مارکس و در پی او تمامی متفکرین مارکسیست در جهان اینهمه زحمت کشیدند تا جامعه را در تمامی ساختارهای طبقاتی آن به بررسی بکشانند؟ چرا از فروشندگان نیروی کار، خرده بورژوازی، صاحبان سرمایه و شیوۀ تولید سخن گفتند؟ اگر میشد جامعه را به این سادگی به دو اردوگاه «مردم» و «دولت» (اسلام سیاسی) تقسیم کرد، چه نیازی به اینهمه تحلیل طبقاتی و تفکر و کتاب و مقاله و بررسی و نقد بود؟! البته از آنجا که آقای ناصر اصغری خودش را «طرفدار مارکس» (!!!) میداند، و بیچاره باور کرده که این حرفهائی که مینویسد، عیناً از روی کاپیتال کپی برداری شده است (!) و گاهی حتی نقل قول از مارکس بر علیه «اسلام سیاسی» هم برای خودش آورده است، پیشنهاد میکنم علی رغم اینکه «حزب کمونیست کارگری» را به نقد میکشانید، با شخص آقای ناصر اصغری مهربان تر باشید. در بهترین حالت ایشان...خواندن مقدمه های کاپیتال و تماشای کتابهائی مانند «مانگای کاپیتال» اندکی خود را با مارکسیسم کودکانه آشنا نموده تا بلکه در سنین کهولت بالاخره متوجه تفاوت میان «طبقۀ کارگر» و «مردم» بشوند. اما درباره حزب کمونیست کارگری: این جریان را دیگر نمیتوان یک «حزب» نامید. امروز این جریان مبدل به یک «باند» شده است که به طریق شتاب یابنده ای به سوی مزدوری برای طرح فراطبقاتی رژیم چنج در ایران پیش میرود. مزدوری نه به معنای توهین آمیز آن بلکه به معنی واقعی کلمه: یعنی دریافت پول و امکانات برای بقا در جهت تئوریزه کردن و «کمونیستی» و «کارگری» جلوه دادن طرح رژیم چنج. این حرکت شتاب یابنده از امروز آغاز نشده بلکه از همان لحظه ای که نخستین سطور «یک دنیای بهتر» بر صفحه کاغذ نوشته شده است، نخستین گامهای خود را برداشته است. این گامها در دهه اخیر با همکاری سازمانی باند کمونیست کارگری با سایر باندهای راست افراطی اسلاموفوبیائی در غرب، بطور رشد یابنده ای گسترش سازمانی داشته است و اسلاموفوبیا را با هرگونه نظریه ای که بوی مارکسیسم بدهد، در این باند جایگزین نموده است. امروز نقد نظریات این باند، بدون نقد اسلاموفوبیا ممکن نیست. اسلاموفوبیا یکی از بنیادهای نظری راست افراطی در امریکا و اروپای غربی است. البته در بخش کامنت به خودم اجازه نمیدهم که در نقد اسلاموفوبیا یک «مقاله» تایپ کنم. ولی دربارۀ اسلاموفوبیا نظریات و فاکتهائی جمع آوری کرده ام که در صورت علاقه در اختیار سایت امید قرار خواهم داد تا در مقالات مناسبی از آنها استفاده شود. بهرحال برخورد این باند در برابر نوشته های سایت امید نیز، باندی و گروهی خواهد بود. بنابراین در پس نوشته های ناصر اصغری باید منتظر نوشته هائی از رده های بالاتر این باند نیز باشید. روشن ساختن ماهیت باندی این جریان و جزئیات آن برای طبقۀ کارگر ایران، گامی انسانی و انقلابی است که میبایست با حوصله و دقت، صرف وقت و انرژی لازم و مناسب، و تحلیل طبقاتی در هر گام عملی امروز برداشته شود. اینکه اکنون سایت امید به یکی از پیشگامان این گام انسانی و انقلابی مبدل شده است، باعث این امید است که روزی این گام مبدل به گامی استوار در تمامی جنبش چپ مارکسیست و کمونیست ایران شود. موفق باشید.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه