«تعدیل ساختاری» یا «تولید بارآوری تولید»
سه برابر شدن لیستهای انتظار بیماران برای دسترسی بهدکتر و بخشهای تخصصی، برخوردهای خشن با بیماران که قبلاً سابقه نداشت، کاهش تقریباً 50 درصدی پرستارها، افزایش توقع «تمکینِ» دکترها از پرستارها (که عموماً زن هستند) و مسائلی از این قبیل نشاندهندهی این استکه آنچه در مورد کارکنان داروخانهها اِعمال شده، تصادفی و استثنایی نیست. حقیقت این است که این روندی عمومی، سرمایهدارانه و جهانی است.
«تعدیل ساختاری» یا «تولید بارآوری تولید»
دربارهی چرایی و شکلگیری این گفتگو
حدود 3 ماه پیش یکی از دوستان روزگار جوانیام، در تماس تلفنی روی نکتهای انگشت گذاشت که تقریباً فراموش شده بهنظر میرسید. او با حالتی عصیانی دربارهی مفهومی بهنام «تولیدکنندگان بارآوری تولید» حرف میزد و از فحوای کلام ناروشناش چنین برمیآمد که از تناقض بین مفهوم این عبارت با آنچه در بیرون، تحت این عنوان و بهمثابه مابهازای آن واقع شده، برآشفته است. برآشفتگی این دوستِ معمولاً زودرنج همانند برآشفتگی کسی بود که با چشمان خود شاهد لجنمال شدن یکی از عزیزترین خاطرات زندگی دوران جوانیاش بوده است.
اما، ازآنجاکه من هم در بعضی از نوشتههایم از عبارت «تولیدکنندگان بارآوری تولید» استفاده کردهام و بهغلط از درستی آن دفاع کردهام و در این رابطه بهنوعی مدیون کسانی هستم که بهواسطهی این نوشتهها با عبارت «تولیدکنندگان بارآوری تولید» آشنا شدهاند، از دوست برآشفتهام خواهش کردم که مسئلهاش را یادداشت کند و برایم بفرستد تا بتوانم مطلبی در نقد آن بنویسم و خطای در اندیشه و تبلیغ نابهجای آن را تااندازهای جبران کنم.
این دوست عزیز یادداشت درخواستی من را نوشت؛ اما متأسفانه بیش از اینکه روی مسئلهی «تولید بارآوری تولید» متمرکز شود، بهنرخ سود، ترکیب ارگانیک سرمایه و مانند آن پرداخته بود؛ از اینرو، با تکیه بهگفتگوی تلفنی با او، فقط بخش پایانی یادداشتاش را در اینجا نقل میکنم تا زمینهای برای بیان این حقیقت فراهم شود که اجرای «تولید بارآوری تولید» ـهمیشه و هموارهـ بورژوایی و ضدکارگری بوده است و در شرایط کنونی نیز چیزی جز اجرای «طرح تعدیل ساختاری» نیست: «آیا افزایش شدت کار در این بین چه نقشی دارد؟ آیا موجب افزایش بیکاری و از این طریق موجب شدتیابی عدم تحقق ارزش و آفرینش بحران اقتصادی میشود؟ لطفاً در مورد راهکارهای موسوم بهمدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری از این طریق هم مطلبی در سایت منتشر کنید»[تأکید از من است]. قبل از هرچیز باید توجه کنیم که «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» همان عبارت «تولید بارآوری تولید» استکه بنا بهاقتضای وضعیتِ اقتصادی و مالی بهشکل غیرسیاسی بیان شده است.
*****
در فکر نوشتن دربارهی «تولید بارآوری تولید» و وحدت ذاتی آن با «تعدیل ساختاری» بودم و بهشیوهی ارائهی بحث فکر میکردم که بهیاد دوست مهربان، متین و جوانم ـپوریاـ افتادم. او بارها از اوضاع و احوال محیط کارش با من حرف زده بود و من هم بهواسطهی آشنایی بیشتر با وضعیت هلند با دقت و بهطور متمرکز بهحرفهایش گوش کرده بودم و حتی با طرح سؤال بهبیان بیشتر وقایع و رویدادهای محیط کار تشویقش کرده بودم. بههمین دلیل با او تماس گرفتم و پیشنهاد کردم که مصاحبهای برای انتشار با او داشته باشم. ابتدا قبول نکرد؛ و تنها وقتی راضی شد که قول دادم تحت هیچ شرایطی حرفی از نام خانوادگی و دیگر مشخصاتش بهمیان نیاید. در توضیح عدمِ پذیرش اولیهاش میگفت: میترسد که کارفرمایش از مصاحبه اطلاع پیدا کند و زمینهی اخراج او فراهم شود. پوریا براین باور است که کارفرماهای هلندی کارکنان خودرا در فضای مجازی و اینترنتی نیز تعقیب میکنند.
بههرروی، ازآنجاکه موضوع مصاحبه با پوریا دربرگیرندهی کلیت تجربهی کارگری او در هلند است و زمانی حدوداً 20 ساله را شامل میشود؛ و ازآنجاکه بخشی از مصاحبه (که دربارهی 8 سال اولیه کار پوریاست) ضمن بیان حقایقی دربارهی صاحبان سرمایه در هلند و رابطهی آنها با کارگران، اما ربط روشنی با مسئلهی «تعدیل ساختاری» و همذات آن (یعنی: «تولید بارآوری تولید») ندارد؛ از اینرو، با توافق پوریا قرار را براین گذاشتیم که در اینجا فقط بهآن بخشی از تجربهی او بپردازیم که بهموضوع مورد بحث ما مربوط میشود و انتشار بخش اول گفتگو را بگذاریم برای زمانی که میخواهیم دربارهی مناسبات بین کارگر و کارفرما در هلند بحث کنیم.
بهاین ترتیب بود که این گفتگو ابتدا ضبط و سپس توسط خودِ پوریا پیاده گردید؛ و بالاخره پس از اینکه توسط من ویرایش و اصلاح شد، یک بار دیگر متن حاصله را با پوریا مرور کردیم و با بعضی تغییرات که بیشتر نظر پوریا بود، بهانتشار آن اقدام میکنیم.
گفتگو با پوریا دربارهی و تجربهی او نسب به«تعدیل ساختاری»!
پوریا: ....
عباس: بعد چه کار کردی؟
پوریا: رفتم یه مقداری درس خوندم و توی داروخانه کار کردم.
عباس: یعنی یه داروخانه پیدا کردی که قبول کرد که همزمان هم درس بخونی و هم کار کنی؟
پوریا: درسته. هم درس میخوندم و هم کار میکردم.
عباس: یعنی اون موقع چنین امکانی در هلند وجود داشت؟
پوریا: چنین امکاناتی هنوز هم وجود داره، اما بههمان اندازهای که مابقی امکانات رفاهی در دههی گذشته کم شده، این امکان هم محدودتر شده است.
عباس: دقیقاً. چطور هم درس میخوندی و هم کار میکردی؟
پوریا: یک روز در هفته درس و مدرسه، و چهار روز در هفته هم کار میکردم. البته هزینهی تحصیل هم بهعهدهی صاحب کار بود که بخش زیادی از آن را از ادارهی مالیات پس میگرفت؛ و بازهم البته، پیشترها گرفتن کارآموزی که درس هم بخواند، برای داروخونهها اعتبار داشت که الآن توجه زیادی بهاینگونه مسائل نمیشود. درضمن در اِزای هزینهی تحصیل متعهد هستی که تا 2 سال در اون داروخانه کار کنی و در غیر این صورت باید هزینهی تحصیل رو پس بدی.
عباس: هنوز هم تو همون داروخانه کار میکنی؟
پوریا: آره.
عباس: چند ساله که اونجا کار میکنی؟
پوریا: با سالهای تحصیلی حدود 12 سال.
عباس: الآن زمان کارت چقدر است؟
پوریا: الآن 2 روز شیفت روز و 2 شب هم شیفت شب کار میکنم. مجموعاً 36 ساعت کار میکنم.
عباس: محیط کار در داروخانه چطور هست؟
پوریا: محیط کار در داروخانه محیطی اساسا زنانه است. کمتر مردی در داروخانه کار میکنه.
عباس: چه تغییراتی در این 12 سال در شرایط کار ایجاد شده است؟
پوریا: خُب، طیِ این 12 سال تغییراتْ هم سریع بوده و هم گسترده. اون دورهای که من وارد داروخانه شدم، میشه گفت که آخرین دورهی سودهای نجومی داروخانهها بود. البته این چیزی است که خودِ داروسازهای صاحب داروخانه هم میگویند؛ و اینکه این گفته تا چه حد سندیت داره، خودش جای سئوال داره یا حداقل جوابش بهاین سادگیها نیست. چرا این رو میگم؟ بهاین دلیل که تمام شواهد نشون میده وضع صاحبان داروخانهها و یا حداقل صاحبان اون داروخانههایی که من از اونها خبر دارم چه از نظر سرمایهگذاری در سرمایههای ثابت (یعنی خرید ابزار پیچیده مانند روباتها و نوسازی داروخانهها)، و چه بهلحاظ وضع شخصی (مثل خریدن خانههای متعدد و ماشینهای گرون قیمت و غیره) بهتر شده است. البته این هم قابل ذکر است که بسیاری از داروخانههای کوچک بهدلیل پایین بودن نرخ سود، تابِ رقابت با داروخانههای بزرگ و شرکتهای بیمه را نداشتند و نهایتاً ورشکست شدند. این روندی است که هنوز هم ادامه داره. ولی بهباور من و بنا بهشواهد متعدد، شرکتهای بیمه و داروخانههای بزرگتر هرروز ثروتمندتر شده و هنوز هم میشوند.
عباس: این درست مثل همهی دیگر کشورهای سرمایهداری و ازجمله ایران است.
پوریا: بههرحال، ظاهر امر این استکه فاکتورهای زیادی مانع سودهای نجومی داروخانهها شدهاند. بهطور مثال، داروخانهها بابت هرخطی که روی نسخه نوشته میشد [هرخط حاوی مشخصات یک نوع داروست]، 12 یورو از بیمه دریافت میکردند. این 12 یورو ـدر واقعـ بابت ارائهی سرویسی بود که داروخانهها بهبیماران میدادند. اما در چند سال گذشته با قوانینی که دولت تصویب کرده، دست شرکتهای بیمه را برای فشار بهداروخانهها بیشتر باز گذاشته است. تا جایی که الآن بابت هرخطی که روی نسخه نوشته میشود، داروخانه تنها 6 یورو دریافت میکند. این پول میتونه تا 10 یورو هم افزایش پیدا کنه؛ اما این درصورتی است که داروخانه ثابت کنه که سرویسهای مربوطه را واقعا بهبیمار داده است. اثبات این کار با پیاده کردن هرکاری عملی است که داروخانه برای بیمار (و با اجازهی خودِ او) انجام میدهد. بهطور مثال، اگر بیمار، دارویی برای آسم دریافت میکند، اول باید از او بپرسیم که باید (یعنی: لازم استکه) نحوهی استفاده از دارو را برایش توضیح بدهیم؟ اگر بیمار چنین توضیحی رو از داروخانهچی خواست و اجازهی چنین کاری را داد، بعد از توضیحات و کارهای لازمه، باید کارها و صحبتهای انجام شده رو وارد کامپیوتر بکنیم. در این رابطه، تا اونجایی که بهفشار کار مربوط میشه، چنین سیستمی تنها فشار کار را روی کارکنان داروخانه بیشتر کرده است. زیرا طبیعی است که هیچ صاحب داروخانهای از چنین پولی گذشت نمیکند. بههرروی، روزهایی هست که ما کارکنان داروخانه، 800 نسخه داریم که بهطور میانگین 3 خط توضیح دربارهی دارو روی آن نوشته شده است: و این مبلغ چیزی حدود 9600 یورو در روز است!
از طرف دیگر، رقابت هم بین شرکتهای دارویی بسیار افزایش پیدا کرده است. داروهای بهاصطلاح پارلل یا موازی این رقابت رو بهاوج خودش رسونده. شرکتهای کلانِ داروسازی، بسیاری از داروها رو در اروپای شرقی و کشورهای سابق شوروی ویا در کشورهای غربی نسبتاً فقیر اروپایی (مانند پرتغال، ایتالیا و اسپانیا) تولید میکنند. دلیلش هم نیروی کار ارزان است. طبیعتاً قیمت داروهای تولید شده در این کشورها پایینتر از قیمت همان داروها در کشورهایی استکه استاندارد زندگی بالاتر است و دستمزدها هم بیشتر از کشورهای فقیرتر است. مثلاً در گذشته داروخانهها بابت خرید X مقدار دارو Y% تخفیف از عمدهفروشیها دریافت میکردند که بالغ بر Z مقدار میشد. این تخفیفها بهدلیل پایین آمدن قیمت دارو بسیار کم شده است.
علاوهبراین، ساخت داروهای جدید هم کم شده است. چرا؟ بهاین دلیل که اگر مثلاً شرکتی بهنام A دارویی بهنام P بسازه که این دارو تا بهحال در بازار نبوده، اجازه داره داروی تازه رو تا 10 سال بهطور انحصاری بههرقیمتی که بخواهد (البته این هم برای خودش قواعدی داره) بفروشد و هیچ شرکت دارویی دیگری اجازهی تولید این دارو را با چنین اسمی ویا حتی بهاسم ترکیبات ژنریک اون نداره. دههی 80، 90 و حتی سالهای آغازین 2000 سالهایی بود که ساخت و توسعهی داروهای جدید بسیار بیشتر از دورهی کنونی بود. بنابراین، رقابت برای تولید یک نوع داروی جدید هم کمتر شده است. بدینترتیب، بهدلیل کاهش قیمت داروها و افزایش رقابت برای ساخت داروهای ژنریک، هم میزان پورسانتی که بهداروخانهها داده میشد، کم شده است؛ و هم ارزش درصد دریافت شده (بازهم بهدلیل کاهش قیمت داروهای ژنریک) کاهش یافته است.
یکی دیگر از موانع سودهای نجومی داروخانههای کوچک هم خریدن این داروخانهها توسط شرکتهای بیمه و حتی خریدن بخشی از سهام و یا کل برخی از عمدهفروشیهای دارو از طرف شرکتهای بیمه است که تمام قواعد بازی رو عوض میکنه. درضمن شرکتهای بیمه بهدلیل سرمایههای کلانی که دارند، حتی بهداروخانههای بزرگ هم فشار زیادی وارد میآورند. بهطور مثال، یکی از کارهایی که شرکتهای بیمه بهآن مبادرت میکردند و هنوز هم میکنند، این است که در فلان شهر زمین وسیعی رو میخرند و تهدید میکنند که در اینجا داروخانهای 4 طبقه بنا خواهند کرد؛ و تنها زمانی دست از این تهدید برمیدارند که با این داروخانهها شریک شوند و عملاً مدیریت آن را تحت کنترل خودشان بگیرند. همین مسئله برای داروخانههای شهر ما اتفاق افتاد. فلان شرکت بیمه زمین وسیعی رو خریداری کرد و همین امر هم موجب شد که داروخانههای اون شهر تصمیم گرفتند که با هم شریک شده و درواقع از 11 داروخانه یک داروخانه تشکیل بدهند. این 11 داروخانه، درواقع تبدیل بهیک شرکت دارویی شدهاند. حداقل اسمشون اینطور هست؛ اما در داروخانه بودنشون هیچ تغییری حاصل نشده است.
شاید بهواسطهی این تحولات نرخ سود داروخانهها تا اندازهای پایین اومده باشه، اما داروخانهها و بهویژه اون داروخانههایی که من میشناسم، با پایین آوردن هزینهی نیرویکار، دست بهجبران نرخ سود زدند و نه تنها این نرخ سود را جبران کردند، بلکه در همین روند دوباره سودهای آنچنانی نیز بهجیب زدند. البته عوامل اجتماعی کمک فزایندهای در این پروسه بهصاحبان سرمایهها کرده است. سیرِ این عوامل اجتماعی از بحران سال 2008 آغاز شد و تاکنون هم ادامه داره.
عباس: با این حساب تو میگی که فشار کار برای کارکنان افزایش پیدا کرده؟
پوریا: کاملاً درسته.
عباس: زمانی که اونجا آغاز بهکار کردی، چند نفر کار میکردند و الآن چند نفر کار میکنند؟
پوریا: زمانی که من کار رو شروع کردم، 20 نفر کار میکردیم. ولی الآن 10 نفر کار میکنیم.
عباس: آیا تعداد نسخهها نسبت بهگذشته کمتر شده.
پوریا: نه؛ کمتر که نشده، هیچ؛ بیشتر هم شده؛ چراکه جمعیت کشور هلند جمعیت پیری است و طبیعتاً بیماری و عارضههای ناشی از بیماری هم بیشتر از جمعیتی جوان.
عباس: من از حرفهات اینطور میفهمم که پروسهی آماده کردن یک نسخه هم طولانیتر و هم پیچیدهتر از گذشته شده است؟!
پوریا: درسته. همونطور که گفتم، برای اون 4 یوروی اضافی که صاحب داروخانه میتونه بابت هرنسخه از بیمه بگیره، باید مراحل پیچیدهتری رو تا تحویل نسخه بهبیمار طی کنیم. مثلا باید تمام توضیحاتی رو که بهبیمار در مورد دارو میدهیم در کامپیوتر ثبت کنیم و درضمن بیمار باید بهتو اجازه بدهد که چنین کاری رو بکنی. در واقع، کسی که نسخه میپیچد باید همزمان بیمار رو هم متقاعد کنه که چنین اجازهای رو بهش بدهد.
عباس: بنابراین، با حذف نیمی از کارکنان و باقی ماندن تعداد نسخهها و پیچیدهتر شدن مراحل تحویل نسخه بهبیمار، میتوان گفت که فشار کار چیزی حدود 3 برابر شده است؟!
پوریا: درسته، همینطوره. البته این روند تا 11 سال پیش کندتر پیش میرفت. ولی در عرض 1 سال گذشته بهطور سیستماتیک و یا حداقل بهشیوهای سیستماتیک و برنامهریزی شده پیش رفته است. در ضمن یک نکته رو باید در اینجا توضیح بدم؛ و اینکه سرویسهایی که ما بهبیماران میدهیم در طولانی مدت تاثیر مثبتی در روند بهداشت و سلامت در این کشور داشته و در واقع در امر پیچیده شدن کنترل سلامت بیماران هیچ ایرادی بهوجود نمیآورد. مشکل اساسی اونجایی است که در مقایسه با 10 سال پیش، تمام این کارها رو باید با نیمی از نیرویکار انجام بدهیم.
عباس: پس میشه گفت که یک چهارم این فشار کار طی 11 سال انجام شده، و سهچهارم آن طیِ یک سال گذشته؟! حالا سئوال من این است که در یک سال گذشته روند کاهش نیروی کار چگونه بود. ولی قبل از این دربارهی چگونگی کاهش کارکنان بهنصف (یعنی: از 20 نفر به 10 نفر) هم توضیح بده.
پوریا: قبل از هرچیز باید توضیح بدم که در هلند کارفرماها نسبت بهموضوع کار، نسبت بهچگونگی انجام آن و نیز نسبت بهقراردادی که با کارگران خود میبندند، هر سه یا شش ماه یکبار گفتگویی حدوداً یک ساعته با آنها دارند که اسمش بههلندی functioneringsgesprek، بهمعنی ارزیابی کار کارگر از سوی کارفرما و ارزیابی کنشهای کارفرما از سوی کارگر است. این در واقع جلسهای دوطرفه بین کارگر و کارفرماست که هر کدوم میتونن شرایط کار، سختی و نکات اصلاحی محیط کار و کارکرد طرف دیگرِ بحثرو ارزیابی کنن. ولی عملاً کارفرماست که نقش تعیینکننده داره و اون هست که اولتیمام میده و یا قرارهایی تا جلسهی بعدی میگذاره. مثلاً برای بهبود کار کارگر و یا کوتاه کردن روزهای مریضی و غیره قرارهایی میذاره که تهدیدکننده و ارعابآفرین است و عملاً کارگر در این بحثِ بهاصطلاح دوطرفه منفعل میماند. در ضمن اگر کارگر مذکور بهقرارهایی که از طرف کارفرما گذاشته میشه عمل نکنه، صاحبکار میتونه اخطارنامه بده و این خودش پیشدرآمد و زمینهای است برای اخراج و یا حداقل تنگ کردن محیط کار و ایجاد جنگ تشدیدشوندهی روانی برای کارگر که خودش زیرفشار قرار بگیرد و برای استعفا اقدام کنه. و از اونجایی که محیط کار داروخانه (مثل همهی جایی که حداکثر 30 نفر درآن کار میکنند) کوچک است، محیط کار برای کارگر بهسرعت تنگ و خفهکننده میشود. در رابطه با محل کار من همین سیاستبازیها هم بود که باعث شد که یک نفر استعفا بدهد و قرارداد یک نفر دیگر هم تمدید نشود. در ضمن بعد از اینکه داروخانههای این شهر قرارداد شراکت بستند، داروخانهی پیشرفتهی دیگری باز کردند که برای این داروخانه عملاً کارکنان جدید استخدام نکردند و از کارکنان خود بهاین داروخانه فرستادند. که در واقع 3 نفر هم بهاین شیوه حذف شدند.
عباس: منظورت از داروخانهی پیشرفته چیه؟
پوریا: یعنی داروخانهای که رُبات داره.
عباس: بعد ربات چهکار میکنه؟
پوریا: بعد از اینکه ما نسخه رو وارد کامپیوتر کردیم و کنترلهای لازم رو انجام دادیم، بجای اینکه دارو رو از کشوهای دارو برداریم که تقریباً در تمام دنیا یک شکل دارد، رُبات این داروها رو برای ما تخلیه میکنه. در ضمن نسلِ جدید رباتها سفارش دارو بهشرکت داروسازی رو هم بهطور اوتوماتیک انجام میدهند و موجودی دارو را هم بهصورت اتوماتیک در کامپیوتر ثبت میکنن.
کشوهای دارو
رباتهای تخلیه و دستهبندی دارو
عباس: در واقع اینها کارهایی بود که شما باید انجام میدادید؟
پوریا: درسته.
عباس: آهان، فهمیدم.... ببین پوریای عزیز، اینجا یه سؤال برای من پیش مییاد: آیا مسائلی که تو در مورد بهکارگیری تکنولوژی پیشرفته، افزایش شدت کار و بیکارسازی کارگران گفتی فقط داروخانهها یا کارگاههای کوچک را دربرمیگیرد ویا شامل همهی کارگران (اعم از کارگاههای کوچک و کارخانهها نیز میشود؟
پوریا: نه، بهنظرمن، یعنی براساس مشاهدات و مطالعات نه چندان متمرکز و گستردهای که من دارم، مسئله بهکلیت رابطهی کارگر و کارفرما (اعم از ابعاد کارگاه و نوع تولید ویا حتی کارهای خدماتیکه انجام میدهند) برمیگردد. البته هرکارگاه و حوزهی معینی از کار و تولید و خدمات تبوتاب خاص خودشو داره؛ اما یک قدم اونطرفتر از این تبو تاب خاص، استفاده از تکنولوژی جدید و افزایش فشار کار و بیکارسازی (که رقابت کارگران با یکدیگر رو هم افزایش میده) مسئلهای است که نه تنها شامل همهی رشتهها و کارگاهها میشه، بلکه شرط بقای سرمایه هم هست. شرطی که بهطور خودبهخودی مشروط بهجذب سود، خودافزایی سرمایه و خرید و فروش نیرویکار است. گرچه این مسئلهی همیشگی سرمایه بوده و هنوز هم هست؛ اما طی دو دههی گذشته در همهجا (و هرجا بنابهتب و تاب خاص خودش) روندی شتابیابنده داشته است.
عباس: در این رابطه میتونی آمار و ارقام هم بدهی؟
پوریا: طبیعی است که میتونم. ارائهی آمار در این زمینهها گرچه بهلحاظ میزان دقت با تردیدهایی همراه است، اما با یک جستجوی سادهی اینترنتی بهزبان انگلیسی و حتی در مواردی بهزبان فارسی طی حداکثر یک ساعت قابل دستیابی است. بههرحال، ازآنجاکه بهدست آوردن آمار و ارقام نسبت بهبحث ما (حتی با سرعت بسیار پایین اینترنت در ایران هم) کار شاقی نیست، بهتره که پیدا کردن آمار و ارقام را بهکسانی بسپریم که در این زمینه کنجاوند.
عباس: باشه، موافقم. پس، یه سؤال دیگرو مطرح میکنم: تو شخصاً بهجز حوزهی دارو و داروخانه مشاهدات مشابهی هم داشتهای که براساس آنها بتوانیم یکبار دیگر زنجیرهی سرمایه، سود، خودافزایی، استفادهی هرچه بیشتر از تکنولوژی و بالاخره بیکارسازی را بهطور بارزی مشاهده کنیم؟
پوریا: اگر فراموش نکرده باشی، من در جلسات اول گفتگویهایمان گفتم که آغاز کارم در هلند در حوزهی تولید و بستهبندی گل بود که خصوصاً در هلند و بهلحاظ تعداد کارکنان بههیجوجه قابل مقایسه با تعداد کارکنان داروخانهها نیست. بهجز این، چند سالی هم در یک کارخانهی نه چندان کوچک بستهبندی دستمال برای کارگاهها و تولید دستمال برای آشپزخانه و توالت کار کردهام و با وضعیت کارخانههای همانند آن نیز آشنایی دارم. بهجز همهی اینها، در بخش نظافت (که در هلند بیش از 100 هزار کارگر دارد) نیز کار و مطالعه کردهام. بههرروی، بنا بهآنچه من مشاهده کرده و از نزدیک مورد مطالعه قرار دادهام و هنوز هم بهمطالعه و مشاهدهی ادامه میدهم، آنچه در داروخانههای هلند جاری است، صرفنظر از ویژگی مربوط بهنوع و چگونگی کار و میزان آموزشهای مربوطه، در همهی دیگر رشتهها و حوزههای کار در هلند نیز جاری است.
من شخصاً شاهد همین روند در رابطه با کارکنان غیرپزشک بیمارستانها هم بودهام. بدینترتیب که طی دوسال گذشته بهواسطهی جابجاییهایِ ناشی از تعدیل ساختاری، هفتهای دو شب در بیمارستان کار میکنم؛ و بهدلیل ارتباط نسبتاً الزامی با بعضی از کارکنان بیمارستان، فراتر از مشاهدات شخصی، از طریق گفتگو با کارکنان غیرپزشک بیمارستان هم پیبردم که آن بلایی که سر کارکنان داروخانهها آوردهاند، بهطور مضاعفی در مورد کارکنان غیرپزشک بیمارستانی نیز اِعمال کردهاند. سه برابر شدن لیستهای انتظار بیماران برای دسترسی بهدکتر و بخشهای تخصصی، برخوردهای خشن با بیماران که قبلاً سابقه نداشت، کاهش تقریباً 50 درصدی پرستارها، افزایش توقع «تمکینِ» دکترها از پرستارها (که عموماً زن هستند) و مسائلی از این قبیل نشاندهندهی این استکه آنچه در مورد کارکنان داروخانهها اِعمال شده، تصادفی و استثنایی نیست. حقیقت این است که این روندی عمومی، سرمایهدارانه و جهانی است. بههرروی، بهجرأت میتوانم بگویم که روند تعدیل ساختاری که در داروخانههای هلند جاری است، براساس مشاهده و مطالعه و پُرسوجوهای من، همهی حوزههای کار و زندگی در اروپای غربی و شمالی را نیز دربرمیگیرد.
عباس: بهاین ترتیب، بهتره برگردیم روی جزییات و اینکه چگونه ظرف یک سال گذشته 5 نفر از کارکنان داروخانهای که تو در آن کار میکنی، از کار بیکار شدهاند؟
پوریا: یکی از کارگرهای داروخانه بهسن بازنشستگی رسید و بهطور طبیعی رفت. دو نفر دیگه از آنها قراردادهای موقت داشتند و با وجود اینکه کارشون هم خوب بود، قراردادشون تمدید نشد و درواقع اخراج شدند. در هلند هم قانون اینطور هست که کارفرما تنها سهبار میتونه قرارداد موقت با کارگر ببنده و درواقع چهارمین بار یا باید کارگر رو اخراج کنه و یا باید قرارداد دائم ببنده. این قراردادهای موقت 6 ماهه و یا یکساله هستند، و یکی از این افرادی که قراردادش تمدید نشد، 3 بار قرارداد موقت گرفته بود و اینبار یا باید قرارداد دائم میگرفت و یا اخراج میشد که اخراج شد.
عباس: اون دونفر دیگه چطور اخراج شدند؟
پوریا: قبل از اینکه این مسئله رو توضیح بدم باید بگم که اخراج غیرموجه کارگرانی که در هلند قرارداد دائم دارند، بسیار سخت بود و هنوز هم تااندازهای (البته نه مثل 10 سال پیش) سخت هست. بهاین معنی که کارفرما نمیتونه بهاین دلیل که مثلاً کارگری کند کار میکنه اون رو بهراحتی اخراج کنه. برای این کار باید مراحل قانونی بسیاری رو طی کنه. این تا جایی است که کار میتونه به دادگاه هم بکشه. البته این بستگی بهآگاهی کارگر از حقوق و امکاناتش و همچنین روحیه خودش داره. البته چند سالی است که در پارلمان هلند بحث بر سرِ ساده کردن اخراج کارگران است. بههرروی، اون دو نفر دیگه اخراج نشدند، ولی آنقدر بهطور سیستماتیک زیر فشار روانی و انواع تحقیرهای «قانونی» قرار گرفتند که خودشون استعفا دادند و رفتند. داستان از این قرار بود که چهارتا از داروخانههای بزرگ که بهدلیل فشار کار با مخالفت و کمکاری کارکنان مواجه شده بودند، شرکتی رو استخدام کردند که کارش تحت عنوان «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» (یا آنچه از شماها شنیدهام: «تولید بارآوری تولید»!) درواقع تعدیلساختاری بود. این شرکتها در حوزههای مختلفی کار میکنن و فقط مخصوص داروخانهها نیستن. کار این نوع شرکتها قبل از هر چیز جلب اعتماد کارگرهاست تا اطلاعات کافی بهدست بیاورند و براساس اطلاعاتی که خود کارگرها بهاین اشخاص میدهند، شروع بهپروندهسازی برعلیه همون کارگرها میکنن. مثلاً اگر کارگری بهواسطهی اعتمادی که بهاین اشخاص میکنه، پیش اینها درد دل کنه و از وضعیت خانه و خوانواده خودش حرف بزنه، همین امر تبدیل بهموضوعی میشه که کارفرما از اون بهعنوان بهانه برای فشار آوردن بهکارگر استفاده میکنه. مثلاً این شرکتها برای بهبود وضعیت روابط کارفرما و کارگر پیشنهاد میدن که کارگرهای «مورد دار» هفتهای یک بار با کارفرما صحبت کنند و هم کارفرما و هم کارگر مذکور پای چنین پیشنهادها و جلسات رو امضا میکنن و در این صحبتها هفتگی کارفرما شروع بهپروندهسازی میکنه و اگر همانطور که گفتم کارگر از حقوق خودش آگاه نباشه گورِ خودش رو با دست خودش میکنه. یعنی پای مدارکی رو امضا میکنه که میتونه در اخراجش مؤثر واقع بشه. همین شرکت باعث شد 17 نفر از کارکنان این داروخانهها استعفا بدهند و یا اخراج شوند. اخراج بهاین معنی که قراردادهای موقت تمدید نشد. البته این فقط جنبهی حقوقی و قانونی مسئله است که بهدنبال «طراحیهای بارآورانهی» این شرکتها بهجریان میافتد.
عباس: منظورت از طراحی بارآورانه که با لحنی طنزآمیز بیان میکنی چیست؟
پوریا: خیلی ساده: سیستم کار رو چرخشی کردند. بهاین معنی که هیچ یک از کارگرها وظیفهی ویژهای نداره. بنابراین، همه باید همهی کارها رو بلد باشن. قبل از این، وظایف کاری افراد هفتگی تعیین میشد، و این تعیین وظیفه بهتوانایی هرکارگری بستگی داشت. مثلاً اگر کسی در تایپ کردن نسخهها سریع بود، معمولاً نسخه تایپ میکرد؛ و اگر یکی از کارگرها اضافه وزن داشت و پاهایش براثر راه رفتن زیاد درد میگرفت، وظیفهای براش تعیین میکردند که بیشتر در حالت نشسته انجام میگرفت. ولی همهی اینها تحت عنوان افزایش بارآوری تولید حذف شدند.
عباس: البته «حُسن» این سیستم چرخشی این است کهکارفرما بابت اون کارگرهایی که مریض میشوند و یا بهمرخصی میروند، نیروی جدیدی جایگزین نمیکنه. چون وظایف کاری آنها بهگردن مابقی کارگرها میافته. بهنظرم این شیوهی کار برای اولینبار در ژاپن انجام گرفت.
پوریا: درسته همین اتفاق هم افتاد. درضمن یک سیستم «چراغ قرمز» هم روی کامپیوترها نسب کردند که در صورت عدم عکسالعمل بهموقع (یعنی: زمانی که توسط همین شرکتها تعیین شده است)، صفحهی کامپیوتر کارگر مربوطه بلوک میشه و کار موقتاً متوقف میگردد. البته بهغیر از اینکه سیستم کامپیوتر بلوک میشه، کارفرما هم روی تلفن دستیاش پیامی دریافت میکنه که حاوی این است چه شخصی و در چه ساعتی مطابق زمان تعیین شده عکسالعمل نشون نداده. این سیستم از اونجایی عملی است که هر فردی با کُد مخصوص بهخودش وارد سیستم میشه؛ و «چراغ قرمز» هم بستگی بهتعداد بیمارانی داره که منتظر داروهاشون هستن. اگر زمان انتظار بیشتر از 4 دقیقه طول بکشه، سیستمهای کامپیوتری شروع بهبلوک شدن میکنن. نتیجه اینکه کارفرما از همهی این بلوک شدنها لیست برداری میکنه و در پروندهی شخص مذکور قرار میده و طبیعی است که هم برای فشار آوردن بهکارگر و هم برای اخراج او مورد استفاده قرار میگیره. بههرحال، از این سیستم برای زیر فشار گذاشتن دو نفر که استعفا دادند، استفاده شد.
عباس: اینها که تو گفتی بیش از هرچیز نشاندهندهی افزایش فشار مستقیم بهکارگر برای کار شدیدتر و سریعتر است. بنابراین، بههمان چماقی شباهت دارد که صاحبان سرمایه همیشه و همواره از آن استفاده کردهاند و هنوز هم استفاده میکنن. منظورم اینه که چرا از عبارت «تولیدکنندگان بارآوری تولید» استفاده کردی؟
پوریا: خودشون از عبارتهایی استفاده میکنند که همین معنی رو داره!
عباس: آیا کاری هم میکنند که واقعاً کار سبکتر بشه؟
پوریا: آره، اما هرکاری که میکنن درجهت افزایش شدت کاره. مثلاً طرز قرار گرفتن کامپیوترها رو طوری عوض کردن که برای رسیدن بهپیشخونی که مشتری پشتش ایستاده دوـسه قدم کمتر برداریم. اما تعداد قدمهایی که امروز برمیداریم، حدود دوبرابر قدمهایی است که مثلاً 5 سال پیش برمیداشتیم.
عباس: مثلاً چند قدم برمیدارید؟
پوریا: من که عادت دارم تند کار کنم، چون درصورت کار عادی خوابم میگیره، روزانه بهطور متوسط 14000 قدم برمیدارم که گاهی به 10 کیلومتر هم میرسد.
عباس: در صورت امکان، در مورد «ابتکارات» این «تولیدکنندگان بارآوری تولید» و یا در واقع افزایشدهندگان فشار کار بیشتر توضیح بده.
پوریا: دوتا «کار» بسیار مهم هم انجام دادن. یکی اینکه دیوارهای دفتر مدیریت را شیشهای کردند تا کارکنان دائم نگاه مدیر و رئیس را پشت گردن خود احساس کنند؛ و دیگر اینکه تا اونجا که تونستن دوربین نصب کردند تا همهچیز رو تحت کنترل داشته باشن. همین دوتا «ابتکار» میزان عصبیت و رقابت را حداقل 3 برابر افزایش داده است.
عباس: یعنی آدمهایی از شرکت خاصی با عنوان «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» اومدند، پول گرفتند که از طریق بهکارگرفتن و جابهجاییها در بعضی از ابزارهای کار، درست کردن پاپوشهای قانونی برای کارگران بهنفع کارفرما، ایجاد فضای روانی در محیط کار، ایجاد رقابت بین کارگرها و در واقع ایجاد ستیز بین آنها فضایی ایجاد کنند که راندمان کار بالا بره و عدهای یا زیر فشار کار و یا از طریق پروندهسازیِ قانونی و عدهای هم بهدلیل فضای روانی استعفا بدهند و بروند تا کار آنها توسط بقیه و بهطور مجانی انجام شود. بدینترتیب، بهلحاظ حقوقی کسی رو هم اخراج نکردهاند و خسارتی هم نباید بدهند. و بالاخره اینکه: طی یک سال گذشته 30 درصد از نیروی کار کم شده است؟!
پوریا: البته همونطور که قبلا هم گفتم کار ما نسبت بهگذشته بیشتر شده. مثلاً 10 سال پیش بیمه پول داروهای بیشتری رو نسبت بهالان پرداخت میکرد (یعنی: امروزه هزینهی تعداد روبهافزایش از داروها توسط بیمار ـو نه بیمهـ پرداخت میشود)؛ بنابراین، بخش بسیار زیادی از کارهای اداری، پرکردن فرمهای مربوطه، و حسابداری و دریافت و پرداخت پول هم بهگردن ماست. نتیجه اینکه نه تنها 30 درصد از نیروی کار کنار رفته، بلکه میزان مطلق کار هم افزایش پیدا کرده است.
عباس: بنابراین، آنچه بهواسطهی «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» یا «تولیدکنندگان بارآوری تولید» نصیب طبقهی کارگرِ هلند، در بخش داروخانه و فقط در شهر کوچکی با 100 هزار جمعیت شده، بیکاری 17 نفر و انتقال فشار کار روی بقیه است که حدوداً 30 نفر هستن؟
پوریا: البته این تنها «موفقیت» مدیران سازمان تولید و افزایش بهرهوری نبود. کارفرما بهجز افزایش بسیار زیاد شدت کار، توانست با استفاده از مشاورههای حقوقی پازهی 15 دقیقهای بعد از ظهر را هم حذف کنه.
عباس: شما چقدر استراحت بین کار یا پازه دارید؟
پوریا: قبل از این ماجراها دوتا 15 دقیقه پازه داشتیم. یکی صبح و یکی ساعت دو نیم بعد از ظهر، و یک ساعت وقت ناهار که از وقت خودِ کارگر است. براساس قانون کار هلند کارفرما باید بابت 8 ساعت کار تنها 15 دقیقه اجازهی تنفس یا پازه بدهد. اما در بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی دوتا 15 دقیقهای بهتنفس میروند که هردو را کارفرما میدهد. علت این امر مبارزهی کارگری بوده است. بدینترتیب که در بسیاری از قراردادهای دستجمعیْ کارفرما پذیرفته که علاوهبر تنفس قانونی، یک تنفس 15 دقیقهای هم برای رضایت کارگران و پایین آمدن حوادث ناشی از کار بدهد. بههرصورت، پایهی این تنفس دومْ سنت، و نه قانون است. بههمین دلیل هم در شرایط کنونی که اتحادیهها منهای طرح بعضی از مطالبات در شکل حداقلی آن، عملاً بهبازوی کنترلکنندهی صاحبان سرمایه تبدیل شدهاند و جنبش کارگری افت بسیار کرده است، پازهی دوم از طرف صاحبان داروخانههای حذف شد. بهجز این، یک سری از پاداشها هم که البته زیاد هم نبود، حذف گردید. مثل دادن پول بهعنوان هدیه برای روز تولد و مانند آن. البته این در هلند قانونی نیست، ولی بههرحال مزایایی بود که حذف شد.
عباس: پس با این حساب طی همین یک سال گذشته 50 درصد افزایش شدت کار داشتهاید. و کار از 12 سال پیش تا بهحال چیزی حدود 220 تا 250 درصد شدیدتر شده است. نتیجه این که شرکتهایی در هلند هستند که از طریق ارائهی پیشنهاد بهکارفرما و راهنماییِ او (یعنی: از طریق کم کردن نیرویکار و نیز کاهش اتلاف وقت (یا در واقع کاهش استراحتِ کارگر)، هزینهها رو کاهش میدهند و بارآوری سود را افزایش میدهند!؟
پوریا: کاملا درسته. درضمن نکتهی جالب اینجاست که این آدمها، آدمهای تحصیلکردهای با مدرک فوق لیسانس در روانشناسی، اقتصاد و حتی رشتههای محتلف مهندسی هستن.
عباس: حالا یک سئوال دیگر. تو بهعنوان کسی که کار میکنی و در واقع بهعنوان یک کارگر در مورد این آدمها چه احساس و دریافتی داری؟ نه، اجازه بده سئوالم رو جور دیگهای مطرح کنم: آیا تو با پیشزمینه و تجربهی درگیری و بازداشت توسط پلیس هلند در تظاهراتها، پلیس بهتو بیشتر فشار آورده یا این آدمها که تحت عنوان «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» یا تولیدی بارآروی تولید، نان کارگر را بهنفع سرمایهدار میبُرند؟
پوریا: خب مسلماً اینها. اولاً که پلیس خُب معلومه که چهکاره هست. یعنی موضع تو با پلیس بهعنوان کسی که تظاهرات میره و درگیر میشه مشخصه. هرچند که من خودم شخصاً از وجود مخرب اینها و اقدامات ضدکارگری و غیرانسانیشان از ابتدای امر آگاه بودم. ولی در مجموع فشار و ضرری که اینها برای آدم دارند بهمراتب مخربتر است و مخوفتر عمل میکنه.
عباس: من هم این رو میدونم و عمداً پرسیدم تا تو احساست رو بیان کنی. واقعیت این است که پلیس کارگزار نظام سرمایهداری است. و هیچ فرقی هم نمیکنه؛ از پلیس راهنمایی-رانندگی گرفته تا پلیس امنیتی و مابقی بخشهای پلیس. کار پلیس حفظ این نظام است. اگر فردای روزگار لازمهی سودِ سرمایه این باشد که روزی 500 نفر توی جادهها کشته بشن، پلیس راهنمایی-رانندگی مقرراتی رو تعیین میکنه که آدمها کشته بشن. مثلاً میگه که از این پس خوردن مشروبات الکلی پشت فرمون اجباریه! پلیس بهراحتی این کار رو میکنه. سرمایه نشون داده که هیچ نوع عطوفتی بهغیر از عطف بهانباشت خودش نداره. چونکه اگر نرخ معینی از انباشت رو در زمان و مکان معینی که امروز بیشتر جهانی است، نداشته باشه، نابود میشه. سرمایه برای بقای خودش باید شدت استثمار رو افزایش بده. این ذاتی سرمایه است؛ و شدت استثمار بهوسیلهی جنگ، گنگستریسم، دزدی، قتل، قاچاق مواد مخدر، شکنجه، تیرباران و در یک کلام: در سود و افزایش نرخ آن خلاصه میشه؛ و در واقع، راستای همهی اینها که نام بردم، بههمراه همهی آنها که خودِ خوانندهی این نوشته نام خواهد برد، مقصدی جز افزایش نسبی و مطلق سرمایه ندارد. پلیس که براین کارها نظارت میکنه، جزیی از کارگزاران صرفا اجرایی سرمایه است. پلیس در واقع در مشاورت نهادهای حقوقی این کار رو میکنه. مثل دادستان و قاضی و غیره. بهاین معنی که پلیس یک دستور دهندهای داره که براش تصمیم میگیره. اما همون دستور دهنده هم تحت فضای معین طبقاتی و اجتماعی عمل میکنه. در واقع تحت یک سیستم معین ایدئولوژیک حرکت میکنه. تعدیل ساختاریْ بُروز عملیِ ایدئولوژی سرمایهداری حاکمِ امروز (یعنی: نئولیبرالیسم) است که پلیس هم برآن نظارت میکند تا درست انجام شود. ضمناً باید بهاین هم توجه کنیم که لیبرالیزم و نئولیبرالیزم فرق چندانی با هم ندارند؛ چراکه همهی اینها بهلحاظ کارکردی ذات سرمایه را تداوم میبخشند. آنچه در اینجا (یعنی: در نئولیبرالیسم) تغییر کرده، نه ذات آن، بلکه در واقع نوع تبیین از آن است که بهعنوان چیزی اساساً دگروگونه بهنمایش گذاشته میشود. مثل این میمونه که من آدم خیلی خوشاخلاقی باشم و بگم که زهرمار خوب است. اما خب طبیعتاَ خوشاخلاقی من تغییری در زهرمار بودن زهرمار ایجاد نمیکنه. حالا میشه بهیک نفر گفت که زهرمار چیز خوشمزهای است و طرف هم بخوره و بمیره؛ و درواقع با خوشنودی و خوشحالی بمیره. ویا همچنین میشه از اول گفت که زهرمار خطرناکه و طرف بترسه و بخوره و بمیره! فرق لیبرالیزم و نئولیبرالیزم عین این دو نوع برخورد با زهرمار است. ولی هردوی اینها بهاین دلیل که ذات سرمایهاند، همان کاری را میکنند که تمثیل زهرماره میکنه. اما کسانی مثل این خانم در داروخانه که اعتماد کارگرها رو جلب میکنند و نهایتاً از این اعتماد و ابزارهای دیگر برای تعدیلساختاری استفاده میکنند، درواقع یکی از مجریان نئولیبرالیزم هستند. یعنی اینها بازتولیدکنندگان ایدئولوژی حاکم برجامعه و مناسبات شاکلهی آن هستند. اگر پلیس جنایتکاره، این بهاصطلاح تولیدکنندگان بارآوری تولید ـدرواقعـ تولید کنندهی جنایت و جنایتکارها نیز هستند. یعنی شخص، تشکیلات، مناسبات و بهطورکلی آن کنشهایی که در حوزهی تعدیلساختاری واقع میشود، بهمراتب جنایتبارتر از کنشهایی است که پلیس در کلیت خویش و در راستای بقای سرمایه بهآن مبادرت میورزد. حالا اگر این کنشهای سخیفتر از کنشهای پلیسی را تولیدکنندهی بارآوری تولید یا «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» هم بنامیم، بازهم تفاوتی در ماهیت مسئله نمیکند. حقیقت این استکه در دنیای واقعی (یعنی: در دنیایی که زیر پوشش توجیهات و ابهامها پنهان نشده باشد) چیزی بهعنوان تولیدکنندگی یا تولیدشوندگی بارآوری تولید و همچنین «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» وجود واقعی ندارد و این مفهوم فقط یک حقهی کاملا خردهبورژوایی برای فریب کارگران است.
مفهوم تولیدکنندگی بارآوری تولید و بهلحاظ گروهبندیها و مناسبات اجتماعیْ عبارت «تولیدکنندگان بارآوری تولید» مفاهیمی بودند که ما قبلاً در «سازمان سرخ» بهاین دلیل طرح کردیم تا بتوانیم یک گام تاریخی از بلشویکها پیشتر برویم و روی اشکالی از سازماندهی طبقاتی و کمونیستی تودههای کارگر و زحمتکش متمرکز شویم که بیشترین امکان و احتمال را برای زایش و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا دربرداشته باشد. تصور ما این بود که جامعهی شوروی نظامی سوسیالیستی ـاما طبقاتیـ است؛ و استثمار انسان از انسان بهشکل دیگری بهجز جذب و بلع ارزش اضافی در آن برقرار است. علاوه براین، براین باور بودیم که شرط تحقق دیکتاتوری نفیشوندهی پرولتاریا و آغاز پروسهی لغو و نفی استثمار انسان از انسان در شوروی (سابق) یک انقلاب اجتماعی با مضمون، محتوا و رهبری پرولتاریایی است. تصور دیگری که زمینهساز این تصورات بود، این دریافت غلط و غیرمارکسیستی بود که مثلاً مخترین، مکتشفین، سازماندهندگان تولید، متخصصین درجهی یک در رشتههای مختلف و امثالهم در رابطه با تولید اجتماعی سازای مناسباتی هستند که مستقیم یا غیرمستقیم نه ارزش اضافی جذب میکنند و نه بهواسطهی فروش نیرویکار ارزش اضافی تولید میکنند.
گرچه در تصور ما شرط تبدیل این افرادِ ویژه (و در واقع: نخبه) بهروشنفکر انقلابی همسویی نظری و عملی با سازمانیابی کمونیستی کارگران بود؛ اما حقیقت این استکه دلیل همهی این مقولهسازیها این بود که بتوانیم با توضیح ویژگی جامعهی شوروی، تاریخاً بهفراسوی آن گام برداریم. بنابراین، بدون اینکه در اینجا بخواهم بهجزییات تحلیلی مسئله بپردازم، باید بگویم که فروپاشی شوروی نشان داد که تصورِات، معیارها و دریافتهای ما در مورد مرحلهبندیهای تاریخی، سوسیالیسم ایستا یا نظام (که تصویر آن پایینتر میآید)، روشنفکران انقلابی، سازمانیابی طبقاتی و کمونیستی و بسیاری از باورهایی که مجموعاً یک سیستم فکریـآرمانی را تشکیل میدادند، ضمن دارا بودن جنبهی آرمانی و طبقاتی و کمونیستی، اما در جزییات غلط (و نه منحرف) بودند. فروپاشی شوروی، سرکوب بسیار سنگین جمهوری اسلامی (که بهاحتمال بسیار زیاد در همآهنگی با مهمترین نهادهای پلیسیِ قدرتهای برتر دنیا واقع شد)، شکست جنبش چپ، غلطیدن جنبش کارگری بهمحاق مطالباتِ نه تنها دفاعی، بلکه از اساس بازتولیدکنندهی همین نظام موجود، بههمراه نتایج و شواهد بسیارِ دیگر نشان میدهند که «سازمان سرخ» یک اعتلای طبقاتی، فوقالعاده پیشرو، بهلحاظ دانش طبقاتی بسیار پیشتر از آن چیزی بود که طیف سوسیالدمکراسی مینامیدیم. با همهی این احوال، سازمان سرخ بهسختی شکست خورد، بهسرعت بهانحراف چرخید و امروز در فراموشی (یا در واقع در دفنِ) جنبههای مثبتاش، آنچه با نام و نشان آن بهتبادل درمیآید فقط لجنزار را تداعی میکند.
سازمان سرخ حاصل یک برنامهی تحلیلی متمرکز نبود که بتوان از نقطهی آغاز آن حرف زد، این جریان که حتی تعیین نامش نیز تلویحی بود، در پیدایش خودْ بیش از هرچیز حاصل برخورد دو نفر بود که بدون گفتگوی چندانی بههم اعتماد کردند. یکی از دو نفر من بودم و دیگری روشفکر شریفی بهنام (ن ـ ل). گرچه در ابتدا حق تعیین ملاکها و ضوابط و معیارها تماماً بهمن تفویض شد؛ اما بهتدریج و بهطور شتابیابندهای در عمل بهتابعیت (ن ـ ل) درآمدم. بهجز سلطهی خردمندانه و عاطفی (ن ـ ل) روی من، بقیه کارگرانی که بهنوعی با وساطت من و برای آموزش ماتریالیسم دیالکتیک به(ن ـ ل) معرفی شده بودند بهپلی تبدیل شدند تا من را بهعقب بزنند. این آغاز عقبگرد از آرمانهایی بود که موضوع تبادل بین من (ن ـ ل) بود؛ و اساساً توسط کارگرانی جنبهی عملی بهخود گرفت که بدون تجربه در امر سازمانیابی کارگری، زندانی سیاسی بودند و از اعتبارات چپ (یا بهعبارت درستتر: از اعتبارات سوسیال دمکراتیک) بهاندازهی کافی برخوردار بودند. بههمین دلیل، من بهعنوان عباس ضمن اینکه یکی از دو نفر آغازگران سازمان سرخ بودم، درعینحال مغضوبترین فردِ این جریان هم بودم!؟
بدینترتیب بود که جریانات مختلف سوسیال دمکرات از همان نخستین گامها، هم از درون (بهواسطهی کسانیکه بههرصورت عنوان کارگری داشتند) و هم از بیرون برعلیه آرمانگرایی کمونیستی و پرولتاریایی شمشیر کشیدند. اثرات درونی زخم چرکین این شمشیر کشیدن را امروز در یکسان انگاشتن مفهوم غلط و هرگز بهطور مکتوب ویا حتی در گفتگویی جدی تعریف نشدهی «تولید بارآوری تولید» با کنشهایی میبینیم که تحت عنوان «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» ـدر واقعـ چیزی جز اجرای طرح تعدیل ساختاری و کارگزاری نئولیبرالیسم ایرانی نیستند.
نکتهی دیگری که در اینجا باید روی آن تأکید کنم، این استکه آنچه ما در «سازمان سرخ» سوسیال دمکراسی و سوسیال دمکرات مینامیدیم، همین چپ خردهبورژوایی است که در طیف رنگارنگ و گستردهاش (از منتهاالیه راست گرفته تا منتهاالیه چپ) درمقابلهی صرفاً اجتماعی با بقایای استبداد ایرانی و نیز سرخورده و خشمگین از عقبماندگی بورژوازی در ایرانْ بهدنبال سرابی میگردد که اسمش «کمونیسم» و واقعیتاش یک بورژوازی مدرن، پیشرفته و مطرح در جهان (مانند سوئد یا همین هلند) است. شکی در این نیست که تا زمانی که طبقهی کارگر نتواند عناصر رهبری خودرا در درون خویش پرورش بدهد، این چپ در کلیتاش همچنان بهدنبال سراب «تاریخی» خود میدود؛ و در صورت لزوم هیچ ابایی هم از سرکوب جنبش کارگران و زحمتکشان ندارد. سازمان اکثریت نه تنها نوک این تپهی نمکِ خنثیساز را نشان میدهد، بلکه آیندهی همهی گروهها و فرقههایش را نیز پیشگویی میکند. البته تحقق این پیشگویی مشروط بهپیدایش بورژوازی «خوب» است؛ وگرنه در مقابل بورژوازی «بدِ» فیالحال موجود سرنگونطلبان فراطبقاتی رنگارن و بسیارند.
این توضیح نیز لازم استکه «سوسیالیسم ایستا یا نظام» بهمعنی سوسیالیسمی بود که قشر تولیدکنندگان بارآوری تولید درآن بهقدرت میرسند، مناسبات طبقاتی نوین و تاریخاً متکاملتری براساس بلع اشکال مختلف مازاد (طبیعی، اجتماعی، طبقاتی و تاریخی) برقرار میسازند و این سوسیالیسم (که نمونهی بارز آن شوروی پنداشته میشد) بدون یک انقلاب پرولتاریایی بهآن سوسیالیسمی تبدیل نمیشود که راستای جهانیـکمونیستی داشته باشد و در استقرار دیکتاتوری پرولتاریا با سازوکارهایی همراستایی کند که فراتر از سودای آرمانی، در عمل هم پویشگر لغو استثمار انسان از انسان باشند.
سرانجام اینکه فروپاشی شوروی نشان داد که چیزی بهنام سوسیالیسم ایستا یا نظام واقعیت نداشت؛ و اگر در جامعهی مفروضی بهواسطهی کنش و برهمکنشهای تودهایـانقلابی پارهای از بارقههای سوسیالیستی پدیدار شود، تنها درصورتی بازگشتِ بورژوایی نخواهد داشت که تا استقرار دیکتاتوری پرولتاریا پیش بتازد؛ و این بهطور خودبهخود با وجودِ سوسیالیسم ایستا متناقض است. بنابراین، میتوان از انقلابات پیدرپیِ در راستای تحقق سوسیالیسم گفتگو کرد؛ اما آنجا که سوسیالیسم بهایستایی میرسد، در واقع، ایستایی بورژوایی جای روندگی انقلابی و کمونیستی را گرفته است. نتیجه اینکه امکان شکلگیری و وقوع چیزی قابل توصیف بهسوسیالیسم ایستا اگر غیرممکن نباشد، اما قطعاً بعید بهنظر میرسد.
با وجود این، افراد و محفلهایی وجود دارند که هنوز از سوسیالیسم ایستا و چگونگیِ مقابله با آن حرف میزنند، تا ضمن لیسیدن ماتحت جسدی که حتی خاک هم از آن باقی نمانده است، رانت یا اضافه اعتبار اجتماعی بهجیب بزنند. غافل از اینکه جذب رانت اجتماعی (که یکی از ویژگیهای پایدار چپهای ایرانی است) بههرصورت که باشد، ناگزیر بهرانت سیاسی و اقتصادی تبدیل میشود و ناگزیر راستای بازتولید مناسبات سرمایهدارانه پیدا میکند، و بالاخره در تقابل با جنبش کارگران و زحمتکشان بهتحقق نهایی خویش دست مییابد.
بههرروی، بحثی که بهنام تولید بارآوری تولید مطرح بود، منهای جزییات و نادرستیها و کارکردهای مثبتاش در آن روزگار، با آنچه امروز دوست دوران جوانیام مشاهده کرده و بهپرسش درآورده است، نه تنها کاملاً فرق دارد، بلکه این دو از اساس متناقض نیز هستند. خلاصه اینکه اون اشخاص، نهادها، مناسبات و شرکتهایی که اسم بارآوری تولید را روی خودشون میگذارند، در واقع کارشون چیزی جر بازسازی سرمایه و سرکوب مستقیم نیرویکار نیست.
سرکوب در واقع سهبُعد معین داره. سرکوب یا اجتماعی است، یا اقتصادی و سیاسی. مثلاً جمهوری اسلامی تظاهرات خیابونی رو سرکوب میکنه و یا فعال کارگری رو بهزندان میاندازه، اما منهای پلیس و عملکرد استبداد سرمایه در پوشش اسلامی (که بهلحاظ مناسبات اجتماعی و معیارهای توجیهگرانهی سیاسی) ریشهی باستانی هم داره، یکی از عوامل خفقانی که کارگران در ایران دچار آن هستند و ناگزیر بیشتر سکوت میکنند تا سازمان بیابند و مطالباتشان را مطرح کنند، همین شرکتهای تعدیلساختاری و امثالهم هستند. چراکه کارگر از یکطرف دائم در خطر بیکاری و قرارداد موقت و سفیدامضاست؛ و از طرف دیگر، دولت هم بهطور دائم قوانین کار رو شُلتر و بورژواییتر میکنه. بدینترتیب، آنچه شرکتهای تعدیل ساختاری تحت عنوان «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» و همچنین بنگاههای دلالی کارگر میبُرند، توسط دولت چنان دوخته میشود که برازندهی قامت جنایتکار سرمایه ایرانی و بهویژه گفتمان و رویکرد نئولیبرالی آن باشد.
گرچه این روندِ عمومی سرمایه است، جنبهی جهانی دارد و در هلند هم شاهد آن هستیم؛ اما استاندارهای هنوز پابرجای زندگی در اروپای غربی و شمالی چنان با ایران تفاوت دارد که کارگر هلندی را از آن بلایی نجات میدهد که کارگر ایران بهآن دچار میشود و بهخاک سیاه میافتد. با وجود این، اینجا هم قرارداد دائم کار درحال تبدیل شدن بهافسانه است.
پوریا: تقریباً همینطوره. درسته.
عباس: یعنی 90 درصد کارگران ساده و یاغیرمتخصص که در اروپا و بهطور مشخص در هلند سر کار میروند (و حتی کارگران متخصص هم) قراداد دائم ندارن. قراردادهای ششماهه و یکساله دارند که کارفرما الزامی بهتمدید آن ندارد. حتی پزشکهای اینجا هم قرارداد موقت دارن. [برای دریافت تصویر کلی از مسئله بهاین لینک مراجعه شود که توسط بزرگترین فدراسیون کارگری هلند منتشر شده است: )اینجا(].
پوریا: البته نباید یادمون بره که الان 4 سالی هم هست که در پارلمان بحث بر سر ساده کردن اخراج هست. یعنی تاوانی که اخراج غیرموجه برای کارفرما داره رو کمتر و یا کلاً حذف میکنه.
عباس: خب. همهی اینها (یعنی: قوانین، ایدئولوژی، اون قاضی و درواقع اون متفکرینی که این ایدهها رو بهاصلاح طرح و بیان میکنند، مثل اتاقهای فکر و مانند اون، بههمراه مجریان این افکار) دستگاه سرکوب سرمایه هستن. اینها یعنی نهادها و شرکتهای تعدیلساختاری درواقع ابزار سرکوب اقتصادی و بازوی مشخص سرمایه هستن و هیچ ربطی هم به تولید ندارن. اینها هیچ نقشی در تولید ندارن و اساسا تنها نیرویی که در تولید ارزش ایجاد میکنه، فقط و فقط کارگران هستند. و براساس تمامی 9 جلد کتاب اقتصادی مارکس (از گروندریسه و کاپیتال و تئوری ارزشاضافه و مقدمه نقد اقتصاد سیاسی گرفته تا نوشتههای پراکندهی او) و صدها کتاب و هزاران مقالهای که در واقع انبان جنبش کمونیستی جهانی را تشکیل میدهند، فقط و فقط کارگر در رابطهی فروش نیرویکار است که ارزش و نتیحتاً ارزش اضافی تولید میکند. کسی که اختراع میکنه و ماشین تولید میکنه[1]، یا کارگر و فروشندهی نیرویکار است و یا اینکه خودش چیزی رو درست کرده و درواقع جنس خودش رو بهعنوان خدمات بهسرمایه میفروشه و بهمثابهی جزیی از سرمایه ثابت بهحساب میآید که فینفسه برآمده از ارزش اضافی است. کار این آدمها در بهترین صورت (یعنی: نه آنجاکه اجراکنندهی تعدیل ساختاری هستن)، مثل بستنیفروشی است که سرمایهدار در خیابان از اون بستنی میخره.
[لازم بهتوضیح استکه بحث کار مولد و غیرمولد رو ما پیشتر بهطور نسبتاً جامع نوشتهایم و خوانندهی کنجکاو و جستجوگر میتواند بهآن مراجعه کند: اینجا ، اینجا و اینجا].
بنابراین، چیزی بهعنوان تولید کنندهی بارآوری تولید یا «مدیریت سازمان تولید و افزایش بهرهوری» نداریم. در ازای این داستانِ دیروز مثبت و امروز کاملاً منفی و بازدارنده، ما در جامعهی سرمایهداری میتونیم مقولهای بهنام «تولید کنندهی بارآوری انقلابی و پرولتاریایی» داشته باشیم. یعنی: روشنفکران و کارگران انقلابیای که در مناسبات و شبکههای غیرمجازی در امر سازماندهی، سازمانیابی و آموزش کمونیستی طبقهی کارگر فعلیت دارند. بههرروی، بحث تولید کنندهی بارآوری تولید، امروزه بحثی پاسیویستی است و منهای توجیه تعدیل ساختاری در قالب آن، در واقعیت امر نیز چیزی جز بیتخم کردن و یا بورژواسازی بحث سازماندهی بارآوری روشنفکران و کارگران در مناسبات انقلابی و کمونیستی نیست.
پوریا: بهنظر من هم همینطوره.
عباس: پوریا، رفیق عزیز، اگر موافق باشی، بحث و گفتگو را در همینجا متوقف کنیم؟
پوریا: موافقم؛ فقط یادآور میشوم که بهنظر من انتشار بخش اول گفتگو هم میتواند مفید باشد.
عباس: کاملاً موافقم. و بهتو بهخاطر دقت، مطالعه و کاری که در رابطه با تعدیل ساختاری کردهای تبریک میگویم. امیدوارم که از این بهبعد تجربیاتات را خودت و بهطور مستقل بنویسی.
پوریا: باشه، رفیق عباس. یواش یواش این کار را هم خواهیم کرد.
پانوشت:
[1] نتیجهی یک تحقیق: دیجیتالیزه شدنِ بیشتر فشار کار را بالا میبرد [اینجا]:
یک تحقیق جدید در آلمان نشان میدهد که دیجیتالیزه شدن بیشتر محیط کار گرچه منجر به بالا رفتن سرعت کار میشود اما در عین حال باعث میشود که کارکنان فشار روحی بیشتری را هم متحمل شوند.
گوشیهای هوشمند، ای میل، پاور پوینت؛ دیجیتالیزه شدن زندگی هم میتواند مایه راحتی باشد و هم مایه عذاب. در بسیاری موارد زندگی با وسایل دیجیتال آسانتر میشود، اما در عین حال فشار کار هم با آن افزایش مییابد.
میلیونها نفر به دلیل افزایش استفاده از ابزارهای دیجیتال احساس میکنند که استرس و فشار زمان بر آنان نیز بیشتر شده است.
نتیجه تحقیقی که به درخواست سندیکاهای کارگران و کارکنان آلمان انجام گرفته است نشان میدهد که استفاده از وسایل و دستگاههای دیجیتال در محیط کار اگر چه از فشار بدنی کار میکاهد، اما به فشار روحی میافزاید.
کارکنان از افزایش میزان کار و فشار برای انجام آن در مدتی کوتاه سخن میگویند. آنها همچنین از مزاحمتها و عواملی که بوسیله ابزار دیجیتال ایجاد و موجب حواس پرتی در سر کار میشود شکوه کردهاند.
نزدیک به ۶۰ درصد شاغلان در آلمان با وسایل دیجیتال کار میکنند.
این تحقیق در سال ۲۰۱۶ صورت گرفته و ۶۵۰۰ نفر از بخش خدمات در آن شرکت داشتهاند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه
دیدگاهها
استثمار هر چه شدیدتر خود و دیگر پرسنل بخش های مختلف بهداشت و درمان هستم دوست عزیز پوریا را خوب میفهمم. گرچه من در کشور دیگری زندگی میکنم اما تصویری که پوریا میدهد دقیقا تصویری از شرایط و محیط کار من نیز هست. زمانی که من بعنوان پرستار شروع به کار کردم . یعنی بیست سال پیش در بخش جراحی هر پرستار مسیولیت سه یا چهار بیمار را داشت. الان این تعداد به دوازده و بعضی اوقات به پانزده نفر رسیده. راستش وضعییت پزشکان نیز بی شباهت به پرستاران نیست. تعداد پرستار ها و کارکنان بهداشت که به دلیل استرس بیش از حد از کار افتاده اند هر روز افزایش مییابد. امروز دیگر از مفهوم بهداشت و درمان صحبت نمیشد. بلکه بعنوان کالا مطرح است و از کلمه بیمار هم استفاده نمیشه بلکه بعنوان مشتری و خریدار کالایی بنام درمان. کلیه جلساتی که به شکل هفته ای و بخشا ماهانه تخت نام جلسه محیط کار برگزار میشود از سوی نماینده کارفرما هدایت میشه و موضوع بحث اقتصاد بخش و چگونگی افزایش درامد بخش مورد بحث است. حتی بخش نامه های پزشکی هم از سوی مسیول ویژه امور بازاریابی اعلام میشود. در بخشی که من کار میکنم در عرض یکسال شش بار پرسنل عوض شده. همگی بدلیل فشار بالای استرس کار و محیط کار.