خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
نمیدانم چند وقت بعد بیژن از زندان آزاد شد، اما باخبر شدم که بهفرانسه رفته، با دختری ایرانی ازدواج کرده و فرزند پسری هم دارد. با مرگ او در پاریسْ دوستان و آشنایانش گردهمآئی و تجلیل از او را با شکوه بهجا آوردند. بهجز مقالات و تحلیلهای نسبتاً فراوان از او، ترجمهی اثر برجستهی «کمون پاریس»، نوشتهی لیزا گاره، و ترجمهی النور مارکس (دختر کارل مارکس) از فرانسه بهانگلیسی نیز از او بهجا مانده که نشانههایی از نقد و تحول فکری او را از جریان چریکی تا حدی نشان میدهند. چنانکه رفقای نزدیک بهاو هم از این تحول صحبت میکنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازداشتگاه عشرتآباد
این بازداشتگاه در محدودهی خیابان کورش (شریعتی بعدها) یا همان جاده شمیران واقع بود. ضلع جنوب پادگان بهمیدان عشرتآباد، سه راه تخت جمشید (سه راه طالقانی فعلی) منتهی میشد. شمالش تا باغ صبای آن زمان میرسید. این محل باغی با بناهایی از عهد ناصری بود. بنایی که بهزندان(بازداشتگاه موقت ساواک) اختصاص داشت ساختمانی قدیمی از نوع قزل قلعه در فاصلهای حدوداً دویست قدمی درِ غربی پادگان عشرت آباد بود. جائیکه هم ماشین حمل زندانیها از آن تردد میکرد و هم خانوادهها برای ملاقات بهآنجا مراجعه میکردند و در صورتیکه زندانی مجوز ملاقات داشت، ملاقات کننده بههمراه پاسدار مسلحی تا زندان هدایت میشد و ملاقات در پشت درِ نگهبانی، با حضور مسئول بند، انجام میشد. در آن موقع که من بهاین بازداشتگاه منتقل شدم، افراد بسیار معدودی در این زندان ملاقات داشتند و آنهم از قسمت بازجویی (اوین) دستورش داده شده بود.
ساختمان زندان عبارت بود از قسمت اداری و پاسدارخانه که در سمت چپ درِ ورودی و در محل اتصال دو راهرو قرار داشت که بهشکل حرف L انگلیسی بود. انتهای راهروی بال کوتاه حرف L (یعنی، راهروی شمالیـجنوبی) دیوار بود؛ و انتهای راهروی بال بلند حرف L (یعنی، راهروی شرقیـغربی) بهدرِ ورودی حیاطی منتهی میشد که بهموازات آن قرار داشت. در سمت شمالی این حیاط که بهشکل مستطیل و ابعاد تقریبی (18 تا 20 و 35 تا 40 متر) بود، دو اطاق نسبتاً بزرگ قرار داشت.
هر دو طرف بال کوتاه L (یعنی، راهروی شمالیـجنوبی)، و فقط یک طرف بال بلند L (یعنی، سمت شمالی این راهرو) اطاقکهایی بهعنوان سلول قرار داشت که درشان باز بود.
این بنا گرچه مربوط بهعهد ناصری و باغ عشرتکدهی شاه (عشرت آباد) بود، اما محلی برای نگهداری اسبها و خدمه بود که آخور اسبها بهسلول تبدیل شده بود. در این آخورهای سابق، سکویی مفروش با پتو قرار داشت که محل خواب یکی از دو یا سه نفر زندانی مستقر در هریک از این سلولها بود.
اولین سلولهای سمت چپ ورود بهراهروی واقع در بال کوتاه L، روبروی درِ ورودی، بلافاصله بعد از اتاق نگهبانی، سلول شکرالله پاکنژاد و علی پاینده بود. نفرات دیگری که در آنجا بودند را فراموش کردهام. اولین سلول سمت راست این راهرو سلولی (بدون سکو، آراسته، با امکانات تااندازهای خاص و در مقایسه با بقیه سلولها اندکی بزرگتر) قرار داشت که بیژن جزنی بهتنهایی در آن بود. این ترتیب و تنظیم با نظر مسئول بند و بازجوی ناظر بند تنظیم شده بود. کسی در این اتاق(سلول)ها تردد نداشت. فقط میشد بیرون در ایستاد و با شخص داخل اتاق حرف زد. اما رفت و آمد بهسلولهای دیگر منع خاصی نداشت. در دورهی حضور من در آنجا رویه ادارهی بازداشتگاه اینطور بود که نگهبانان برای صدا زدن کسی برای کاری در بیرون بند و سرشماری صبح و عصر بهداخل بند میآمدند. این زندان دارای چند چشمه (بهاحتمال زیاد سه چشمه) توالت در سمت شرقی حیاط بود و دوش یا حمام نداشت. بسیاری از بچهها بعد از ورزش صبح یا عصر در همین توالتها «دوش آفتابه» میگرفتند. یعنی آفتابه را پُرِ آب میکردند و بهسرشان میریختند. روشی که بعدها همهجا متداول شد. برای حمام در روز یا روزهای معینی زندانیها را در دستههای ده-پانزده نفری با صف و همراه با مأمورینی بهمحل دیگری از پادگان میبردند که دارای یک حمام عمومی با چند دوش بود. زندانیها با خودشان صابون و حوله و برخی هم شامپو (که آن زمان چندان متداول نبود و کالای لوکسی بهحساب میآمد) میبردند.
چندی قبل از انتقال ما بهاین زندان؛ یکبار چند زندانی از دیوار بالا رفته و قصد فرار کرده بودند. بعد از این اتفاق و بگیروببندهای بعدش، بالای بام زندان دو نگهبان (سرباز) مسلح در جهت عکس هم قدم میزدند و پاسداری میدادند. همینطور در بیرون ساختمان با حدود طول و عرض کمتر از هشتاد تا صد متر سرباز مسلح دیگری نگهبانی میداد. او هم از نزدیک، در جهت دیوار شرقی دور میزد و دیوار شمالی را هم طی میکرد تا لبهی دیوار غربی حرکت میکرد. شاید لزومی نداشت که دو ضلع دیگر را هم ادامه بدهد. دیواره ضلع جنوبی از نگهبانی ورودی و مسئولین زندان پوشش میگرفت و دیواره غربی در دید برج طرف نگهبانی واقع در ورودی پادگان بود. دیوارههای ساختمان خشتوگِلی و بیش از هفتاد سانتی متر قطر داشتند.
*****
طرح فرار از زندان عشرت آباد
طول و تفصیلی که از ساختمان و موقعیت و جزئیات آن دادم از جهت طرح فرار از این زندان بود که توسط دکتر غلام (و احیاناً علی شکوهی بهحدس بعدی من) ریخته شده بود. روزی غلام در حال قدم زدن دو نفریمان داخل راهرو، وقتی کسی آنجا نبود، طرح را بهمن گفت: «دیوار سلول (من) تا پوستهی بیرونی محوطه تدریجاً سوراخ میشد، اما پوستهی سیمانی برداشته نمیشد. در شبِ (هنگامِ) حادثه، آخرین پوشش برداشته میشد. افرادی که از قبل تعیین شده و آماده بودند، در هر فاصلهی گشتِ بیرون از سوراخ، از دیوار سلول خارج شده و از محلی که در شمال غربی در نظر گرفته شده بود، بهخیابان اصلی میرسیدند». این فاصله آنطور که بهیاد دارم، در وضعیت خاصی که برای رفتن در نظر گرفته شده بود، حدود ششـهفت دقیقه میشد. درباره پیشبینیها و احتمالات و نحوه مواجهه با آن هم برایم گفت. تا جایی که بهیادم میآید جمعاً نه نفر در جریان اجرای برنامه بودیم. و باز آنقدر که بهیادم مانده، چهار یا پنج نفر از اعضای گروه ستاره سرخ بودیم.
برای تدارکات مقداری لباس تیره (سیاه)، کفش کتانی و کلاه بافتنی از طریق ملاقاتی خانوادههای تهرانی تهیه شده بود. طبعاً هر کسی قدری هم پول (اسکناس) دراختیار داشت. دیوار را شبانهروزی تراشیدیم و حفرهای مناسبِ عبور ایجاد کردیم. مسئولیت این کار با من و ب. بود. مقداری گچ هم تهیه کرده بودیم که اگر در میانه راه لازم شد، دوباره دیوار را ترمیم کنیم. خاک و نخالههای کَنده شده را در روکشهای پارچهای که شکل متکا بودند ریخته و بهدیوار تکیه داده بودیم. قبل از شروع کَندهکاری، بهدیوار روزنامه چسبانده شده بود که مانع خاکی شدن لباس و پتو در هنگام تکیه دادن بهدیوارهای کهنه و قدیمی که شوره زده و پوسته پوسته شده بود، شود. این کمک میکرد که در فواصلی بتوانیم در اتاق را باز بگذاریم تا بازدیدهای شیفتی انجام شود و اوضاع را عادیسازی کنیم. همه چیز خیلی خوب پیش میرفت. تا دو روز قبل از برنامه که هوا نیمه ابری بود و آسمان مهتابی نداشت باید اقدام نهایی را انجام میدادیم.
اما همه چیز بهناگهان بههم ریخت. غلام بهمن گفت سریعاً حفره دیوار را ترمیم کرده، سوراخ را گچ کنم. بچه بنا بودنم داشت بهدرد میخورد. نگهبانهای بیرون و روی بام دوبل شده بودند. درِ اول بند که بهکریدور نگهبانی و پاسبخش باز میشد و باز بود، قفل زده شد. یک مأمور اضافه در بین درِ راهرو و درِ بیرون بهپادگان گذاشته بودند.
بهسرعت و با قدری اضطرابْ داخل حفره را از نخالهها پر کرده و برای آنکه نریزد بهگل آغشته میکردم. ب. وردست من شده بود. آب میآورد، گل و گچ درست میکرد. نخالهها را دم دست میآورد. دو نفر هم در راهرو کشیک میدادند. رفتوآمدهای گاه و بیگاه داخل راهرو هم وقفههایی به کار میداد. با همهی اینها کار انجام شد. پاکسازی و محو آثار خاک و خُل هم تمام شد. دست و صورت و لباسهایمان را هم تمیز کردیم. حالا میشد یک نفس راحت کشید!
آمدم پیش غلام که قدری خُلقش گرفته بهنظر میآمد. گفتم چرا اینجور شد؟ گفت گزارش دادند! مسئول روز هم خودش با تمهیداتی سریع آمادهباش اجرا کرده بود. سئوالم این بود که چطور؟ چه کسی متوجه شده؟ مرا بهسلول اول سمت چپ راهرو برد. جائیکه علی پاینده و شکرالله پاکنژاد آنجا سلولشان بود. آنها جوری مراودهی دوجانبه با نگهبان داشتند. آنها هر یک از قول نگهبان گفتند که یکی از زندانیهای قدیمی موضوع را «لو داده» است. منظورشان ج. بود که مرتب بهسمت سلولش با نگاه اشاره میکردند.
برایم باور کردنی نبود. تا آن موقع نمیدانستم که طبق مناسباتی که درون زندان بوده بهغیرِ افراد تیم فرار، موضوع با دو نفر از قدیمیها که اسم بردند، درمیان گذاشته شده بود. هردو در قبول اقدام بهفرار اظهار مخالفت کرده بودند. یکی از آنها الآن داشت خبر لو رفتن اقدام را (بدون لو رفتن افراد مسئول و یا طریق و نقطه عمل) بهما میداد و نفر دیگر (یعنی، قدیمی دوم) خود بهنحو سربستهای موضوع را بهنگهبان رسانده بود.
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همهجا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
پس فردای آن روز ما را از این بازداشتگاه بهزندان موقت(قرنطینه) شهربانی بردند و بعد از زمان کوتاهی بهقصر منتقل شدیم. نمیدانم آثار کار ما را دیده بودند و یا اثری پیدا نشده بود. زندان عشرتآباد (که موقتی بود) با یک بار اقدام بهفرار و یک بار خبر (احتمال و) تدارک بهفرار زمانی چندانی پابرجا نماند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه