rss feed

22 خرداد 1398 | بازدید: 2185

تحریم‌ها به‌مثابه‌ی سلاح کشتار جمعی: جنگ آمریکا برعلیه ونزوئلا

نوشته شده توسط پویان فرد

Venezuelaرسانه‌های آمریکایی بی‌تردید از فاسدترین مؤسساتِ آمریکایی هستند. رسانه‌های این کشور ممکن است که درباره‌ی سیاست‌های ترامپ ظاهراً دچار شگفت‌زدگی شوند، اما آن‌جایی که موضوع آغاز جنگ برای نفت‌های برون‌مرزی است، همگی آوازی فوق‌العاده هم‌آهنگ می‌خوانند. فاکس‌نیوز Fox News، سی‌ان‌ان CNN و نیویورک‌تامیز New York، همگی آمریکایی‌ها را تشویق به‌جنگ با عراق بر سرِ سلاح‌های هسته‌ای واهی کردند، و این درحالی بود که آمریکا عملاً از تحریم‌های اقتصادی به‌مثابه‌ی سلاحِ کشتار جمعی در برابر مردم عراق استفاده می‌کرد.

                                     

                                                                       تحریم‌ها به‌مثابه‌ی سلاح کشتار جمعی:

                                                                             جنگ آمریکا برعلیه ونزوئلا

 

نوشته‌ی: گاراکای چنگو

ترجمه‌ی: پویان فرد

منبع:https://www.counterpunch.org/2019/02/01/sanctions-of-mass-destruction-americas-war-on-venezuela/

 

تحریم‌های اقتصادی آمریکا از جنگ جهانی دوم به‌بعد یکی از وخیم‌ترین جنایت‌ها علیه بشریت به‌شمار می‌رود. تحریم‌های اقتصادی آمریکا بیش از هر سلاح هسته‌ای، بیولوژیکی ویا شیمیایی که در تاریخ بشر مورد استفاده قرار گرفته، موجب کشتار مردم بی‌گناه شده است.

واقعیت این است که مسئله‌ی اساسی برای آمریکا در ونزوئلا، نه دموکراسی بل‌که نفت است، واقعیتی که برای آن دسته از افرادی تعجب‌برانگیز است که اخبار را دنبال می‌کنند، اما تاریخ را نادیده می‌گیرند. ونزوئلا دارای بزرگ‌ترین ذخایر نفتیِ جهان در این سیاره است.

آمریکا به‌این دلیل به‌دنبال کنترل ونزوئلا است که این کشور بر فراز تقاطع استراتژیکِ جزایر کارائیب، جنوب و مرکز آمریکا قرار دارد. کنترل براین کشور همیشه به‌طور قابل ‌توجهی مؤثرترین روش برای اعمال قدرت در این سه ‌منطقه و ورای آن بوده است.

از همان لحظه‌ی نخستینی که هوگوچاوز ‌زمام حکومت را در دست گرفت، آمریکا با استفاده از تحریم‌ها درجهت کودتا تلاش کرد، و با تأمین بودجه‌ی احزاب مخالف سعی بر سرنگونی جنبش سوسیالیستیِ [بولیواری] ونزوئلا کرده است. و حقیقتاً هیچ چیزی غیردموکراتیک‌تر از یک کودتا وجود ندارد. [لازم به‌توضیح است‌که سوسیالیسم بولیواری را نباید با سوسیالیسم مارکسی یک‌سان فهمید که جوهره‌ی آن سازمان‌یابی انقلابی و خودآگاهانه‌ی توده‌های کارگر و زحمت‌کش و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا از طریق نهادهای خودگردان (مانند شوراها و انجمن‌های متشکل از کارگران و زحمت‌کشان) است. مراد از سوسیالیسم بولیواری آن کنش‌ها،‌ واکنش‌ها و برهم‌کنش‌های سیاسی‌ـ‌اقتصادی‌ـ‌اجتماعیِ سوسیال دمکراتیکی است‌که سال 1998 با انتخاب هوگو چاوز به‌ریاست حمهوری در ضدیت با نئولیبرالیسم و سیاست‌های آمریکا در آمریکای لاتین آغاز شد و هم‌اکنون نیز به‌طور نسبی جاری است‌. م].

گزارش‌گر ویژه‌ی شورای حقوقِ بشر سازمان مللِ متحد به‌ نامِ آلفرد دی زایاس Alfred de Zayas تنها چند روز پیش [یعنی اواخر ژانویه‌ی 2019] توصیه کرد که دادگاه بین‌المللی جنائی، تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه‌ی ونزوئلا را به‌عنوان جنایتی محتمل علیه‌ی بشریت مورد بررسی قرار دهد.

تحریم‌های آمریکا در 5 سال گذشته موجب قطع رابطه‌ی ونزوئلا با اکثر بازارهای مالی جهان، و به‌همین دلیل نیز منجر به‌کاهش تولید نفت محلی در ونزوئلا شده است. از این‌رو، ونزوئلا وسیع‌ترین کاهش سطح استانداردهای زندگی تاکنون در آمریکای لاتین ثبت شده را تجربه کرده است.

سوسیالیسم در ونزوئلا، پیش از تحریم‌های آمریکا، در حالی‌که حقوق بازنشستگی را گسترش داد، موفق به‌کاهش نابرابری و فقر نیز شد. در همین ‌دوره‌ی زمانی اوضاع برای مردم آمریکا کاملاً معکوس بود. رئیس‌جمهور چاوز درآمد‌های نفتی ونزوئلا را هزینه‌ی مخارج اجتماعی مانند بهداشت و آموزش رایگان، و شبکه‌های تأمین مواد غذایی و ساخت و ساز مساکنی کرد که به‌آن‌ها یارانه تعلق می‌گرفت.

برای درک کامل این موضوع که چرا آمریکا جنگی اقتصادی را برعلیه‌ی مردم ونزوئلا به‌راه انداخته است، باید رابطه‌ی تاریخیِ میان سیستمِ دلارهای نفتی و تحریم‌ها به‌مثابه‌ی سلاحِ کشتار جمعی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد: ارزش پول قبل از قرن بیستم با طلا مرتبط بود. بانک‌ها در قرض دادن پول، به‌میزان ذخایر طلای خود محدود بودند. اما ریچارد نیکسون، رئیس‌ جمهور آمریکا در سال 1971 استاندارد طلای این کشور [به‌مثابه‌ی ذخایر مالی] را حذف کرد. نیکسون و عربستان سعودی به‌توافقی به‌نام نفت دربرابر دلار رسیدند که مسیر تاریخ را تغییر داد و تبدیل به‌عنصر اصلی جنگ‌های بی‌شماری برای نفت گردید. دلار تنها پولی بود که عربستان سعودی می‌توانست نفت خود را تحتِ توافق‌نامه‌ی دلارِ نفتی به‌فروش برساند. عربستان سعودی نیز تضمین می‌داد که درآمد‌های حاصل از فروش نفت را در خزانه‌ها و بانک‌های آمریکایی به‌گردش درآورد.

در عوض آمریکا متعهد شد که حمایت‌ها و تسلیحات نظامیِ رژیم خانواده‌ی سلطنتی را تأمین کند. و این آغاز روندی به‌راستی عالی برای آمریکا بود. دست‌رسی به‌نفت، امپراتوری‌های قرن بیستم را تعریف می‌کرد و توافق‌نامه‌ی دلارِنفتی کلید رشدِ اقتصادی ایالات‌ متحده به‌مثابه‌ی تنها ابرقدرت جهان بود. ماشینِ جنگی آمریکا با بودجه‌ی نفت و برای محافظت از نفت به‌کار خود ادامه می‌داد.

هرگونه تهدیدی توسط هرملتی که در راستای تضعیف سیستم دلارِنفتی باشد، از طرف واشنگتن به‌مثابه‌ی اعلان جنگ در برابر ایالات متحده‌ی آمریکا در نظر گرفته می‌شود.

طیِ دو دهه‌ی گذشته، عراق، ایران، لیبی و ونزوئلا تهدید کرده‌اند که نفت خود را به‌پول‌های رایجِ دیگری به‌غیر از دلار خواهند فروخت. از این‌رو تمامی این کشورها متحمل تحریم‌های فلج‌کننده‌ی آمریکا شده‌اند.     

سیستم دلارِ نفتی با گذشت زمان خود را فرای نفت و دلارِ آمریکا گسترش داده و به‌تدریج ـ‌اما یقیناً‌ـ تبدیل به‌ذخایر ارزیِ معاملات جهانی بسیاری از کالاها و محصولات گردیده است. این سیستم به‌آمریکا اجازه می‌دهد که با وجود 23 تریلیون دلار بدهیِ سرسام‌آور خود، موضعِ سلطه‌ورزانه‌ی خویش به‌مثابه‌ی تنها ابرقدرت جهانی را حفظ کند.

ونزوئلا با وجود داشتن مواد معدنی نهفته در خاک خود که میلیاردها دلار قیمت دارد و بزرگترین ذخایر نفتی جهان، نه‌تنها باید ثروت‌مند باشد، بل‌که مردمش به دلیل این ثروت باید مورد حسادت کشورهای در حال توسعه نیز قرار بگیرند. اما این کشور از اساس برشکسته است، چراکه تحریم‌های آمریکا رابطه‌ی این کشور را با سیستم‌های مالی جهانی قطع کرده و در 5 سال گذشته 6 میلیارد دلار هزینه برای ونزوئلا به‌بار آورده است. ونزوئلا بدون وجود این تحریم‌ها به‌آسانی می‌تواند وضعیت اقتصادی خود را بهبود بخشیده و این کار را از طریق وثیقه گذاشتن بخشی از منابع [طبیعی] وافر و یا ذخایر طلای خود انجام خواهد داد، منابع و ذخایر طلایی که 8 میلیارد دلار ارزش داشته و می‌توانند به‌منظور دریافت وام‌های ضروری‌ای استفاده شوند که‌ به‌مثابه‌ی تلنگر آغازین اقتصاد عمل می‌کند.

به‌منظور درکِ کاملِ ماهیتِ دسیسه‌آمیز بحران ونزوئلا، ضروری است که منشاءِ پیدایش تحریم‌های اقتصادی را دریابیم. در اوج جنگ جهانی دوم بود که رئیس‌ جمهورِ [آمریکا] ترومن Truman به‌هواپیماهای بمب‌افکن آمریکایی فرمان پرتاپِ بمب‌های هسته‌ای به‌نام‌های «مرد چاق» و «پسر کوچک» را بر شهرهای هیروشیما و ناگازاکی داد؛ بمب‌هایی که بلافاصله 140 هزار انسان را به‌کام مرگ کشید. تصاویر مخوف و نفرت‌انگیزی که تلویزیون‌های سراسر جهان از این ویرانه‌ها پخش کردند، خشم بی‌سابقه‌ای را در جهان برانگیخت. واکنش‌های سیاسی شدید [مردم جهان]، سیاست‌گذاران آمریکایی را مجبور به‌اختراع سلاح کشتارجمعیِ ظریف‌تری کرد: تحریم‌های اقتصادی.

اصطلاح «سلاح‌های کشتار جمعی» (WMD) برای اولین‌بار در سال 1948 توسط آمریکا تعریف شد، «سلاح‌های انفجاریِ اتمی، سلاح‌های حاوی مواد رادیو‌ اکتیو، سلاح‌های کشنده‌ی شیمیایی و بیولوژیکی، و یا هرگونه سلاحی که در آینده اختراع شود و مشخصات قابل‌ مقایسه‌ و مخربی مانند سلاح‌های اتمی و دیگر سلاح‌های ذکر شده را داشته باشد، شامل این تعریف می‌شود». [اما براساس تجارب موجود می‌توان چنین گفت که] تحریم‌ها آشکارا مرگ‌بارترین سلاح کشتار جمعی در قرن 21 هستند.

دولت آمریکا در سال 2001 به‌تمام جهان گفت که عراق از سلاح‌های کشتار جمعی برخوردار است؛ دولت عراق، دولتی تروریستی و به‌القاعده متصل است. اما همه‌ی این حرف‌ها دروغ از آب درآمد. درواقع آمریکا پیش از این نیز می‌دانست که تنها سلاح‌های کشتار جمعی‌ای که عراق در اختیار دارد نه سلاح‌های هسته‌ای، بل‌که سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی‌اند. و آمریکا به‌این موضوع واقف بود که پیش‌تر (یعنی در سال 1991) این سلاح‌ها را خودش به‌صدام ‌حسین برای استفاده در جنگ با ایران فروخته بود.

آن‌چه که دولت آمریکا به‌ما نگفت این بود که صدام ‌حسین در این‌ سال‌ها یکی از قوی‌ترین متحدان آمریکا بوده است. و دلیل اصلی سرنگونی صدام و اعمال تحریم‌ها علیه مردم عراق این بود که عراق از فروختن نفت در برابر دلار سرباز زد.

سازمان ‌ملل متحد برآورد کرده که به‌دلیل اعمال تحریم‌های بیل ‌کلینگتون، 1.7 میلیون عراقی کشته شدند که 500 هزار نفر آن‌ها کودک بودند. روزنامه‌‌نگاری در سال 1996 از وزیر امور‌خارجه‌ی سابق آمریکا به‌نام مادلین آلبرایت Madeleine Albright در مورد گزارش‌های سازمان‌ملل و به‌ویژه درباره‌ی کودکان کشته شده توضیح خواست. و آلبرایت، مقام ارشد سیاست‌های خارجی آمریکا در پاسخ گفت: «فکر می‌کنم که انتخاب بسیاری سختی بود، و فکر می‌کنیم که با احتساب هزینه‌ی جانی‌ آن، ارزشش را داشت». واضح است که سیاست‌های تحریمی آمریکا چیزی به‌غیر از نسل‌کشی حکومتی نیست.

تحریم‌ها در 5 سال گذشته باعث شده‌اند که درآمد سرانه‌ی ونزوئلا 40 درصد اُفت کند، اُفتی که برابر با افتی است که عراق در جنگ، و سوریه در اوج درگیری‌های مسلحانه با آن مواجه شدند. میلیون‌ها ونزوئلایایی مجبور به‌فرار از این کشور شده‌اند. اگر آمریکا تا این‌اندازه نگران پناهندگان است، ترامپ باید از گسترش سیاست‌های فاجعه‌آمیزی دست بردارد که سبب آوارگی پناهندگان شده است. رئیس ‌جهور چاوز، ونزوئلا را تبدیل به‌ثروت‌مند‌ترین جامعه در آمریکای جنوبی و کشوری کرد که بالاترین سطح برابری درآمد‌ها در آن حاکم است.

یکی دیگر از رهبران بدنام شده‌ی دیگری نیز که ثروتِ نفت را صَرف غنی‌سازی مردم کشور خود کرد و تحت شدیدترین انواع تحریم‌ها قرار گرفت معمر قذافی بود. کُلنل قذافی در سال 1967 یکی از فقیرترین کشورهای آفریقا را به‌ارث برد؛ با این حال زمانی که وی ترور شد، لیبی را تبدیل به‌‌یکی از ثروت‌مندترین ملت‌های آفریقا کرده بود. شاید بزرگ‌ترین جنایت قذافی از نقطه‌نظر ناتو تلاش وی در سرباز زدن از فروش نفت در ازای دلار آمریکا، و فروش آن در برابر ارز مشترک و جدید آفریقایی با پشت‌بانه‌ی طلا بود. در واقع، در آگوست 2011 بود که رئیس ‌جمهور اوباما 30 میلیارد دلارِ بانکِ مرکزی لیبی را ضبط کرد، 30 میلیاردی که قذافی آن را برای تأسیس بانک مرکزی آفریقا و ارزی به‌نام دینار با پشت‌بانه‌‌ی طلا اختصاص داده بود.

آفریقا سریع‌ترین صنعتِ نفتِ در حالِ رشد در جهان را داشت و فروش آن در برابر ارز مشترکِ آفریقایی اثری بسیار مخرب؛ به‌ویژه بر دلار آمریکا، اقتصاد ایالات متحده، و منحصراً برای سرآمدانِ در قدرتِ سیستمِ دلارهای نفتی را داشت.

به‌همین دلیل نیز رئیس‌جمهور کلینتون قانون ننگ‌آورِ تحریم‌های ایران-‌لیبی که هم‌اکنون نیز در جریان است را امضا کرد، قانونی که به‌گفته‌ی صندوق کودکان مللِ متحد به‌واسطه‌ی «محدود کردن شدیدِ تأمین سوخت، دست‌رسی به‌پول نقد، و عدم وجود ابزارهایی برای بازتأمین غذا و داروهای ضروری» باعث درد و رنجی گسترده در میان افراد غیرنظامی شده است. پس، واضح است که تحریم‌های ایالات متحده‌ی آمریکا به‌واقع سلاح‌‌ کشتار جمعی است.

تا همین چندی پیش عراق و لیبی هر دو کشورهایی بودند مدرن و غیرمذهبی در خاورمیانه و شمال آفریقا، و از لحاظ استانداردهای منطقه‌ای از بالاترین سطح زندگی برخوردار بودند. اما مداخلات نظامی و تحریم‌های آمریکا باعث شد که این دو کشور امروزه به‌‌دو کشور تماماً از دست‌رفته در جهان تبدیل شوند.

چاوز در پیِ مداخلاتِ غرب در سال 2011 در لیبی اظهار کرد که: «آن‌ها می‌خواهند نفت لیبی را تصاحب کنند و زندگی مردم لیبی هیچ اهمیتی برای‌شان ندارد».

رئیس ‌جمهور مادورو در سپتامبر 2017 به‌وعده‌ی چاوز که گفته بود نفت را به‌جای دلار دربرابر یوان خواهد فروخت عمل‌ کرد. چند هفته بعد ترامپ یک ‌دوره‌ی تحریم‌های فلج‌کننده را برعلیه‌ی مردم ونزوئلا آغاز کرد.

جان بلوتون John Bolton، مشاور امنیت ملی ایالات متحده در روز دوشنبه‌ی همان ماه تحریم‌های جدیدی را اعلام کرد که اساساً به‌معنای سرقتِ 7 میلیارد دلار از شرکت نفتیِ دولتیِ ونزوئلا بود. بلوتون در کنفرانسی مطبوعاتی به‌طور بی‌شرمانه‌ای برگه‌ای را ضمناً در معرض دید گذاشت که روی آن نوشته بود: «5 هزار سرباز به‌طرف کلمبیا». زمانی که از بلوتون در مورد آن برگه سئوال شد، به‌سادگی گفت که:«رئیس‌جمهور ترامپ اعلام کرده است که تمامی گزینه‌ها بر روی میز است».

رسانه‌های آمریکایی بی‌تردید از فاسدترین مؤسساتِ آمریکایی هستند. رسانه‌های این کشور ممکن است که درباره‌ی سیاست‌های ترامپ ظاهراً دچار شگفت‌زدگی شوند، اما آن‌جایی که موضوع آغاز جنگ برای نفت‌های برون‌مرزی است، همگی آوازی فوق‌العاده هم‌آهنگ می‌خوانند. فاکس‌نیوز Fox News، سی‌ان‌ان CNN و نیویورک‌تامیز New York، همگی آمریکایی‌ها را تشویق به‌جنگ با عراق بر سرِ سلاح‌های هسته‌ای واهی کردند، و این درحالی بود که آمریکا عملاً از تحریم‌های اقتصادی به‌مثابه‌ی سلاحِ کشتار جمعی در برابر مردم عراق استفاده می‌کرد. این کار را بعدها در لیبی و هم‌اکنون نیز در ونزوئلا انجام می‌دهند. [کلماتِ] دموکراسی و آزادی همیشه به‌مثابه‌ی هاله‌ا‌ی از دود برای گسترش سرمایه‌داری برای تصاحب نفت عمل کرده است، و تملک این دست‌گاه دودساز در د‌ستان رسانه‌های غربی است. زمان مدیدی است که آمریکا جنگی اقتصادی را با ونزوئلا آغاز کرده، اما آغاز جنگی نظامی اکنون قریب‌الوقوع است.

ترامپ به‌تازگی الیوت ‌آبرامز را به‌عنوان نماینده‌ی ویژه‌ی آمریکا برای مسائل ونزوئلا انتخاب کرده است، یعنی کسی که تاریخچه‌ای طولانی و پرهیاهو در آمریکای لاتین دارد. آلبرامز دررابطه با دروغی که به‌کنگره درباره‌ی ماجرای ایران‌ـ‌کُنترا یا ماجرای مک‌فارلِین که آمریکا را درگیر کمکِ مالی به‌گروهِ چریکی و کمونیستیِ مرگ‌باری می‌کرد، گناه‌کار شناخته شد و بدترین رسوایی در دوران ریگان به‌شمار می‌رود. آلبرامز بعدها در دوران جورج‌ بوشِ پدر عفو شد. سرکرده‌ی جدید آمریکا در رابطه با مسائل ونزوئلا کسی است که هم‌چنین در مورد بزرگ‌ترین کشتار جمعی در تاریخ معاصر آمریکای لاتین به‌دست نیروهای تعلیم ‌داده شده‌ی آمریکایی در ال‌سالوادور دروغ گفت.

هیچ‌چیز غیردموکراتیک‌تر از یک کودتا نیست.  گزارش‌گر سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر به‌نام آلفرد زایاس Alfred de Zayas اشاره کرد که هدف آمریکا در ونزوئلا این است که: «دولت کنونی را درهم کوبیده و دولت نئولیبرالی را جای‌گزین آن کند که همه‌چیز را خصوصی کرده و به‌شرکت‌های سهامی فراملیتی که آماده‌ی به‌جیب زدن سودهای هنگفت‌اند، بفروشد؛ شرکت‌های فراملیتی‌ای که محرکه‌ی اقتصاد آمریکا هستند».

ایالات‌ متحده از سال 1980 به‌بعد، به‌طور پیوسته از کشوری که در مقام بزرگ‌ترین طلب‌کار جهان بود به‌کشوری با بیش‌ترین بدهی تبدیل شده است. اما به‌یُمنِ تقاضای تصنعیِ عظیم جهانی در سیستم دلارهای نفتی برای دلار آمریکا، ایالات‌ متحده می‌تواند ارتش خود را به‌طور تصاعدی گسترش داده و هم‌چنان در مقام رکورد‌ـ‌دار کسری بودجه‌ی جهان پیش بتازد و به‌هزینه‌های نامحدود خود ادامه دهد.

بزرگ‌ترین صادرات آمریکا پیش‌تر کالاهایی بودند که سرافرازانه در آمریکا تولید می‌شدند. اما امروز بزرگ‌ترین صادرات آمریکا دلار آمریکا است. هرکشوری که مانند ونزوئلا اولین صادرات آمریکا [یعنی دلار] را تهدید کند، با دومین صادرات آمریکا روبرو خواهد کرد، یعنی با: اسلحه‌هایی که در میان آن‌ها تحریم‌ها نیز یکی از این سلاح‌ها ست و به‌مثابه‌ی سلاح کشتار جمعی عمل می‌کند.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وششم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وپنجم

[به«نظرم» عموئی یک توده­ای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمان­های»پایه­ای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» به‌قوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان می­کند. در نتیجه آن‌چه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن به‌همان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها به‌وقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره می­کنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریان‌سازی، توده­ای  بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وپنجم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وچهارم

یکی از سرگرمی­ها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندی­ها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیت­های مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسنده­ای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابی­ای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسنده­ی داستان سرمست از موفقیت­های حرفه­ایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازه­گی منتشر کرده می­باشد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top