امپریالیسم و سازمانهای غیردولتی در آمریکای لاتین
اما درحالیکه انبوه سازمانهای غیردولتی بهگونهای فزاینده بهابزار نئولیبرالیسم تبدیل میشوند، اقلیت کوچکی از این سازمانها میکوشند تا با پرداختن بهپیشبرد نوعی استراتژی جایگزین از سیاستهای طبقاتی و ضدامپریالیستی پشتیبانی نمایند. این دسته از ان.جی.اوها هیچگونه بودجهای از کارگزاران بانک جهانی، دولتهای اروپایی یا ایالات متحده آمریکا دریافت نمیکنند. آنها براین تلاشاند تا نیروهای منقطهای را در مبارزه علیه قدرت دولتی پیوند دهند.
امپریالیسم و سازمانهای غیردولتی
در آمریکای لاتین
نوشتهی: جیمز پتراس[1]
ترجمه: رضا[2]
ویرایش: عباس فرد
منبع: https://monthlyreview.org/1997/12/01/imperialism-and-ngos-in-latin-america/
مقدمهی ویراستار
از چندی پیش جسته و گریخته شنیده میشود که زمان تلاش در راستای تشکیل حزب پرولتاریایی (یعنی: حزبی که بهلحاظ نظری حاصل بازآفرینیِ نقادانه و امروزیِ حزب بلشویک باشد) بهپایان رسیده و بهجای آن باید به«شبکههای اجتماعی» و بهویژه به«سازمانهای غیردولتی» تکیه کرد.
صرفنظر از نظر «محفل رفاقت کارگری» نسبت بهدرستی یا نادرستی چنین نظری (که بعداً بهطور مشروحی بهآن میپردازیم)، اما برای بررسی این نظر، مقدمتاً باید تصویر نسبتاً انضمامی (یعنی: تجربه شده و تااندازهای جامع) در مورد «شبکههای اجتماعی» و نیز «سازمانهای غیردولتی» داشته باشیم. از «شبکههای اجتماعی» بهاین دلیل که اساساً مفهومی تعبیریـتفسیریاند و دربرگیرندهی ساختار معینی نیستند، موقتاً صرفنظر کنیم، میرسیم به«سازمانهای غیردولتی» یا ان.جی.ا.ها که امروزه انواع آن در ایران و جهان فعالیت دارند و چنین مینماید که بهلحاظ تعداد نیز روبهافزایشاند.
گرچه مقالات متعددی در مورد «سازمانهای غیردولتی» بهزبان فارسی وجود دارد؛ اما تصور ما این استکه برای شناخت چیستی و چگونگی این شکل از تشکلیابی میبایست بسیار بیشتر بدانیم، دانستههایمان حتیالامکان دربرگیرندهی جنبههای مختلف مسئله باشد، و برای پرهیز از نگاه تکبعدی از منابع گوناگون استفاده نیز کنیم. برهمین اساس تصمیم گرفتیم تا مجموعهای از مقالات را در زمینهی جنبههای مختلف «سازمانهای غیردولتی» منتشر کنیم که اغلب آنها مقدمتاً میبایست بهفارسی برگردانده شوند.
اینکه چرا مجموعهی مذکور را با این مقاله شروع میکنیم، دو دلیل دارد: یکی اینکه، این مقاله آماده و در دسترس بود، اطلاعات مفیدی دربردارد که بهدرد محموعهی فوقالذکر میخورد، و قبلاً هم منتشر شده است؛ دیگر اینکه، همین مقاله توسط آقای کاظم علمداری در جلد دهمِ «مجموعه مقالات جنبس دوم» مورد نقد قرار گرفت که نقد او نیز توسط من تحت عنوان «بازخوانی مقالهی نقادانهی یک استاد در رابطه با ان.جی.اوها» نقد و بررسی گردید و در اردیبهشت 1382 (در شمارهی 22 نشریه کمون) منتشر گردید. بهطورکلی، یکی از دلایل انتشار این مقاله ایجاد زمینهی عینی برای انتشار مقالهای استکه نقد آقای علمداری را مورد بررسی قرار داده است؛ و در آیندهی نزدیک در همینجا منتشر خواهد شد.
امپریالیسم و سازمانهای غیردولتی
در آمریکای لاتین
در نخستین سالهای دههی ۱۹۸۰ بخشهای آيندهنگرتر طبقهی حاکمهی نئولیبرال بهاین امر پیبرند که سیاستهایشان نارضایتی گستردهای را ایجاد کرده و جامعه را بهشدت قطبی نموده است. این سیاستمداران بهمنظور تقویت سازمانهای دربرگیرندهی «لایههای پائینی» جامعه بهسرمایهگذاریها و سلسله استراتژیهای موازی و «از پائین» پرداختند. آنها با «ایدئولوژی غیردولتی»، برای مداخله بین طبقات متضاد و با هدف ایجاد نوعی «پادتنشهای اجتماعی» بهبرپایی سازمانهای [جدیدی] دست زدند. این سازمانها بهگونهای با سرمایهگذاری منابع نئولیبرالی وابسته و بهطور مستقیم درگیر رقابت با جنبشهای اجتماعیـسیاسی بوده و برای رویارویی با مقاومت رهبران منطقهای و فعالین اجتماعی بهکار برده میشوند. در سالهای ۱۹۹۰ این سازمانها، درحالیکه تعدادشان بههزاران هزار میرسید، با بیش از چهار میلیارد دلار بودجه، «سازمانهای غیردولتی» -[ان.جي.او]- نام گذاری شدند و در پهنهی جهان ريشه دوانیدند.
نئولیبرالیسم و ان.جی.اوها
با نگاهی اجمالی، ريشهی ان.جی.اوها بهسالهای ۱۹۷۰ و روزگار دیکتاتوریهای نظامی بازمیگردد. در آن روزها این سازمانها در زمینهی پشتیبانیهای بشردوستانه از قربانیان دیکتاتورهای نظامی فعالیت داشتند و زیرپا گذاشتن حقوق بشر را محکوم میکردند. آنها با خوراندن «سوپ مجانی» بهاطعام مردم فقیر میپرداختند و سبب میشدند تا خانوادهی قربانیانْ نخستین موج شوکدرمانیِ تجویز شده از سوی دیکتاتوری نئولیبرال را از سر بگذرانند. ان.جی.اوها ـاماـ در این دوران، حتی در میان چپها تصاویر مورد پسندی از خود برجای میگذاشتند و بهعنوان بخشی از چالشهای ترقیخواهانه مورد پذیرش قرار میگرفتند.
سرانجام، نارساییهای این نهادهای بهاصطلاح غیردولتی نمایان گرديد. بدینمعنی که در مواقع اعتراض بهنقض حقوق بشر توسط دیکتاتورهای محلی، اربابان آمریکایی و اروپایی را که مشاوران و سرمایهگذاران این دولتها بودند، بهندرت مورد اعتراض قرار میدادند و حتی کوششی برای نشان دادن رابطهی بین سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیسم و نقض حقوق بشر بهعمل نمیآوردند که با جلوهای دیگر در سیستم امپریالیستی در جریان بود. بههرروی، منابع مالی خارجیْ جو انتقاد [از ساختار و کنش سرمایهارانهی این دولتها] و دفاع [اصولی و طبقاتی] از حقوق بشر را آشکارا محدود ساخته بود.
ایالات متحده، دولتهای اروپایی و بانک جهانی در برابر رشد نئولیبرالیسم در اوایل ۱۹۸۰، بودجهی ان.جی.اوها را افزایش دادند. بین رشد جنبشهایی که الگوی نئولیبرالیسم را بهچالش میطلبند و تلاشهایی که بهعنوان «آلترناتیو» و در شکل فعالیتهای اجتماعی (اما بهمنظور تخریب و فروپاشاندن این جنبشهای اجتماعی) از مجرای ان.جی.اوها صورت میگیرد، رابطهی مستقیمی وجود دارد. نقطهی اساسیِ همگرایی بین ان.جی.اوها و بانک جهانی در شكل فعالیتهای اجتماعی آنها و مخالفت مشترکشان نسبت بهدولتگرایی (statism) است. ان.جی.اوها تنها در سطح، دولت را از موضع «چپ» و بهنام دفاع از جامعهی مدنی مورد انتقاد قرار میدهند. درحالی که راستها همین کار را تحت عنوان بازار انجام میدهند. در واقع، بانک جهانی، رژیمهای نئولیبرال و بنیادهای مالی غربْ ان.جی.اوها را با ارائهی خدمات اجتماعی و بهمنظور جبران [و درواقع: آرامسازی] قربانیان شرکتهای چندملیتی یاری داده و تشویق میکنند تا از خدمات رفاهی دولتی بکاهند. بهبیان دیگر، درحالیکه رژیمهای نئوليبرال از بالا (با غرق نمودن کشور زیر بار واردات ارزان، افزایش بدهیهای خارجی، لغو قانون کار، ایجاد انبوه و هر دم فزایندهی کارگران بیکار و یا با مزد پائین) جامعه را بهویرانی میکشانند؛ ان.جی.اوها با پروژههای «خودـیار»، «آموزش مردمی» و تربيت شغلی برای جذب موقت گروههای کوچکی از ناداران و بهمنظور همکاری با رهبران محلی و نیز زیرگرفتن مبارزات ضدنظامْ بهلحاظ مالی کمک میشدند.
ان.جی.اوها به«سیمای اجتماعیِ» نئولیبرالیسم تبدیل گردیده و بهگونهای جداییناپذیر وابسته بهبالا، در پروژههای محلی، تکمیلکنندهی ویرانگریهای نئولیبرالها هستند؛ و عملاً همراه با آنها نوعی عملیات گازانبری ويا استراتژی توأمان را سازمان میدهند.
متأسفانه بسیاری از چپها «نئولیبرالیسم» را فقط از بالا مورد بررسی قرار میدهند و مسئلهی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را از بیرون نگاه میکنند؛ ویا بهبیان دیگر، نه از زاویه ان.جی.اوها شرکتهای خُرد و از پائين. دلیل اصلی چنین بینشیْ تجديدنظر بسیاری از مارکسيستهای پیشین نسبت بهفرمول و عملکرد ان.جی.اوهاست. ازنظر ایدئولوژیکْ ضددولتگرایی AntiStatism بلیط عبور ایدئولوژیک از مبارزهی طبقاتی به«توسعهی اجتماعی» و از مارکسیسم بهان.جی.اوهاست.
بهعنوان نمونه، استدلال نظریِ ان.جی.اوها مخالفت با قدرت دولتی و بهسود قدرت «محلی» است. آنها چنین دلیل میآورند که قدرت دولتی فاصلهای بین شهروندان، اختیار آنها و خودمختاری است و بیشتر بهرشد دلبستگیهای متفاوت و مخالف با شهروندان خودی میانجامد؛ در صورتی که قدرت محلی ضرورتاً بهمردم نزدیکتر بوده و بیشتر بازتابدهندهی آنهاست.
اما گذشته از موارد تاریخی که گاهاً عکس چنین امری را نشان میدهند، آنها رابطهی لاینفک بین دولت و قدرت محلی را کنار میگذارند. حقیقت این است که قدرت دولتی [مجموعهی] عملیاتی از سوی طبقه حاکم و بهرهکش است که ابتكارات پیشرو محلی را فرومیکاهد؛ درحالیکه چنین قدرتی در دست نیروهای مترقی سبب تقویت ابتکارهای محلی میگردد. با وجود این، ان.جی.اوها تخالف قدرت دولتی و محلی را بهکار میبرند تا نقش سازمانهای غیردولتی را بهمثابه دلال بین سازمانهای محلی، وامپردازان نولیبرال خارجی (بانک جهانی، بازار مشترک اروپا و ایالات متحده)، و رژیمهای بازار آزادِ منطقهای را توجیه کنند. اما تأثیر آن، گسستن حلقهی پیوند بین مبارزات منطقهای، سازمانها و جنبشهای سیاسی داخلی و بینالمللی و [طبعاً] تقویت رژیمهای نئولیبرال است. بههرروی، پافشاری روی «فعالیت محلیِ» رژیمهای نئولیبرال درخدمت آن است که: حامیان مالی، منطقهای و خارجی را در نقش اقتصادی-اجتماعی کلان خود، غالب گردانند و منابع دولتیِ هرچه بیشتری را بهسوی یارانهها برای صدور نیازهای سرمایهای و مالی کانالیزه نمایند.
بدینترتیب، مادامی که نئولیبرالها، درحال انتقال مالكیتهای سودآور دولتی بهسوی مالكيت خصوصی بودند، ان.جی.اوها در کنار مقاومت اتحادیههای کارگری نبودند. برعکس، آنها با تمرکز بر شرکتهای خُرد در پروژههای خصوصی محلی و موعظههای مربوط بهترویج شرکتهای خصوصی «خودـیار» در میان جمعیتهای محلیْ فعالیت میکردند
ان.جی.اوها مجموعاً تحت عنوان «ضددولتگرایی» و ایجاد جوامع مدنی، بین سرمایهداران کوچک و انحصارگرانی که از پس خصوصیسازیها سود میبرند، پلهای ایدئولوژیک ایجاد میکنند. درحالیکه ثروتمندان از پس خصوصیسازی امپراتوریهای مالی فراوانی را برپا میکنند، حرفهایهای وابسته بهسازمانهای غیردولتی و طبقات میانی نیز برای تأمین ادارات، حملونقل و فعالیت اقتصادی کمدامنه مبلغ ناچیزی دریافت میکنند.
از منظر سیاسی، نقطهی پراهمیت این است که ان.جی.اوها بخشهایی از جامعه را قطبی نموده، تعهد آن بخشها را نسبت بهکارکنان بخش عمومی کاهش داده و رهبران کارآ را در پروژههای ناچیز پیرامونِ خود درگیر ساختهاند؛ و درحالیکه رژیمهای نولیبرال بهبخش آموزش و آموزگاران بخش عمومی هجوم میآورند، ان.جی.اوها از مبارزات آموزگاران آموزشگاههای بخش عمومی دوری میجویند. بههرصورت، ندرتاً اتفاق میافتد که ان.جی.اوها از اعتصابات کارگری و مانند آنها پشتیبانی کرده ویا عليه دستمزدهای کمْ و همچنین کاهش بودجهها اعتراض کنند. از آنجاکه بودجهی آموزشی ان.جی.اوها از دولتهای نئولیبرال میآید، آنها از همبستگی مبارزانی با آموزگاران بخش عمومی دوری میجویند. بدینسان، غیردولتی -در عمل- ترجمان فعالیتهای ضدعمومی، مشغول بودن و آزادی سرريز پول انبوه بهكسهی نئوليبرالها) بهمنظور یارانهی صادرکنندگان سرمایه) معنا میدهد؛ و این درحالی است که مقدار کمی ار هزینههای دولتی بهکیسهی ان.جی.اوها ریخته میشود.
در واقع، سازمانهای غیردولتی، غیردولتی نیستند. آنها از دولتهای آنسوی دریاها بودجه میگیرند ویا بهعنوان مقاطعهکاران خُرد، کنار دولتهای محلی «کار» میکنند. بنابراین، ان.جی.اوها ـآشکارا- با عوامل دولتی در منطقه ويا آنسوی دریاها همدستی میکنند. اینگونه «پیمانکاریها»، حرفهایها را با کنترانتهای ثابت بهتثبیت میکشاند و شغلهای غیردائم را دائم میسازد! ان.جی.اوها قادر بهپیشبرد برنامههای درازمدتی نیستند که دولت رفاه تدارک میبیند؛ و بهجای آنْ خدمات محدودی بهلایه نازکی از جامعه ارائه میدهند و مهمتر اینکه برنامههای آنها با نیازهای مردم منطقه سازگار نیست، بلکه بنا بهنياز وامدهندگان فراسوی دریاها شکل میگیرد. از اینرو، ان.جی.اوها با خارج ساختن برنامههای اجتماعی از دست مردمِ منطقه و مأمورین منتخب آنها، و با ايجاد وابستگی بهمأمورين غيرانتخابیِ فراسوی دریاها و مأمورین چرب شدهی منطقهای آنها، دموکراسی را فرو میکاهند.
ان.جی.اوها توجه و مبارزهی تودهها را از بودجهی ملی دور ساخته و برای تضمین و نجات خدمات اجتماعی منطقهی خود، آنها را بهسوی خودـاستثماری میکشانند. این بهنئوليبرالها اجازه میدهد تا بودجهی خدمات عمومی و هزینههای دولتی را بهیارانهی بدهیهای افزایشیابنده بهبانکهای خصوصی واریز کنند؛ و برای صادرکنندگانْ وام فراهم آورند. خودـاستثماری (بهزعم ان.جی.اوها: «خودـیاری) بهآن معناست که انسانهای کارگر، گذشته از پرداخت مالیات بهدولت و در برابر آن چیزی دریافت نکردن، ناچار باشند ساعتها بهاضافهکاری بپردازند و با حداقلترین اندوخته، شیرهی جان خود را مصروف دریافت خدماتی نمایند که بورژوازی همیشه از دریافت آن از دولت برخوردار است. و بسیار ریشهایتر آنکه ایدئولوژیِ «فعالیت داوطلبانهی خصوصیِ» سازمانهای غیردولتی، مفهوم «مردم» را، یعنی این ایده را كه دولت بهعنوان یک اجبارْ موظف بهمراقبت و پیگیریِ زندگی، آزادی و شادی برای شهروندان خودی است؛ و اینکه مسؤلیت سیاسی دولت اساساً فراهم کردن رفاه شهروندان است، بیرنگ میسازند. در مخالفت با وظيفهی عمومی دولتْ ان.جی.اوها ایدهی نئولیبرالی مسئولیت خصوصی در قبال مسائل اجتماعی و برجسته نمودن منابع خصوصی برای حل اینگونه مسائل را پرورش میدهند. و با شدت هرچه تمامتر، بار سنگین چندگانهای را بهدوش تهیدستان میافکنند تا با پرداخت مالیاتْ دولت نئوليبرال را تأمین مالی نموده و در خدمت ثروتمندان باشند. آنها خودـاستثمارگران خصوصی را بهحال خويش رها میکنند تا نیازهای خویش را خود برآورده سازند.
ان.جی.اوها و جنبشهای اجتماعیـسیاسی
سازمانهای غیردولتی روی پروژهها (نه جنبشها) پافشاری میکنند. آنها مردم را برای تولید در حد حاشیهها و نه مبارزه برای کنترل ابزار تولید و دارایی «بسیج» میکنند؛ آنها روی کمکهای مالیـفنی پروژهها و نه روی شرايط ساختاری که زندگی روزمره مردم را شکل میدهد، متمرکز میشوند. ان.جی.اوها با زبان چپ (مانند: «قدرت خلق»، «خودگرانی»، «برابری جنسیتی»، «توسعه مداوم» و «رهبری از پائین») همنوا میشوند. [اما] مسئله اینجاست که این زبان مربوط بهشبکه یا چارچوبی است که در همدستی با اعطاکنندگان [کمک مالی] و عوامل دولتی، فعالیت عملی را پیرو سیاستهایی میکند که بهدور از تقابل است. سرشت منطقهای فعالیت ان.جی.اوها بهآن معناست که «توانمندی یافتن» هرگز از محدودههای زندگی اجتماعی در محلات کوچک، با منابع ناچیز و از شرایطی که دولت نئوليبرال و اقتصاد کلان مجاز دانسته، فراتر نرود.
ان.جی.اوها و کارمندان حرفهای پسامارکسیستِ آنها بهمنظور نفوذ بین تهیدستان، زنان و قربانیان نژادۍْ بهطور مستقیم با جنبشهای سیاسیـاجتماعی رقابت میکنند. ایدئولوژی و کارکرد آنها گمراهسازی افکار عمومی از سرچشمه و راهحلهای غلبه بر فقر)يعنی: نگریستن بهپایین و درون، بهجای نگاه کردن بهبالا و از بیرون) است. آنها با سخن گفتن از شرکتهای خُرد بهعنوان راهحل، بهجای خواستِ نابودی بهرهکشی بانکهای فراسوی دریاها، براین پندارند تا چنین وانمود سازند که چنین وضعیتی پیامد ابتکارات فردی است، نه نتيجهی انتقال درآمدها بهفراسوی دریاها. کمک ان.جی.اوها بخش کوچکی از جمعیت جامعه را دربرمیگیرند و برای دستیابی بهمنابع کمیاب بهرقابتهای درونـاجتماعی و بینـاجتماعی دامن میزنند، و درنتیجه همبستگی طبقاتی را تضعیف میکنند. این امر در مورد حرفهای ها نیز درست است: هریک برای اغوا و دلبری بودجه از فراسوی دریاها سازمان غیردولتی خود را بنيان مینهند. آنها درحالیکه برای پیروان خود ادعاپردازی میکنند، با ارائهی پیشننهادهای هرچه دمسازتر با منافع سرمایهگذاران بهرقابت نیز برمی خیزند.
برآمد خالص چنین تأثیری، افزایش ان.جی.اوها برای تکهتکه کردن جوامع فقير بهگروهها و زیرگروههای پیرامونی است تا تهیستان را از دیدن تصویر اجتماعی بزرگتری که بهرنجشان میافکند، محروم نموده و نیز همبستگی آنها را برای پیشبرد مبارزهای متحدانه علیه نظام، سست گردانند. تجربهی اخيره همچنین نشان دهندهی آن است که سرمایهگذاران خارجی، پروژهها را در اثنای «بحرانها» و چالشهای سیاسیـاجتماعی نسبت بهوضع موجود سرمایهگذاری میکنند. زمانیکه جنبشها فروکش میکنند، آنها بههزینهگذاری بهروش سازمانهای غیردولتی و «همکاری» و دمساز نمودن پروژههای مربوط بهاین سازمانها با برنامههای نئولیبرال روی میآورند. پیشرفت اقتصادی سازگار با «بازار آزاد» بهجای سازمان[یابیِ] اجتماعی برای دگرگونی جامعه، بهدستور کار عمدهی بودجهگذاری تبدیل میشود.
ساختار و سرشت ان.جی.اوها، ژست «غیرسیاسی» آنها و تمرکزشان بر خودـیاری، تهیدستان را غیرسیاسی و زمینگیر میکند. آنها روند انتخاباتی مورد تائید احزاب نئولیبرال و رسانههای گروهی را تقویت کرده، و از آموزش سیاسی دربارهی سرشت امپریالیسم، پایههای طبقاتی نئولیبرالیسم و مبارزهی طبقاتی بین کارگران [که موقتاً کار بهدست میآورند] و صادرکنندگان پرهیز میکنند. ان.جی.اوها بدون آنکه از معلولهای سطحی فراتر بروند و بهآن سیستم اجتماعی که عامل ایجاد چنین شرایطی است، بپردازند: از «بهانزواکشیده شدگی»، «ناتوانی»، «نهایت تنگدستی»، «تبعیض جنسیتی یا اجتماعی» سخن میگویند. سازمانهای غیردولتی با دمساز نمودن تهیدستان در اقتصاد نئولیبرالی از طریق عمل داوطلبانهی خصوصیِ خالصْ چنان دنیای سیاسیای میآفرینند که جلوهی همبستگی و عمل اجتماعی ناپدید میگردد و نوعی سازگاری محافظهکارانه با ساختار قدرت در سطح ملی و بینالمللی برقرار میشود.
تصادفی نیست که در هر منطقهای و هرآنجاکه ان.جی.اوها سلطه یافتهانده، عمل مستقل طبقاتی ـبدون هيچ اعتراضیـ فروکش کرده و نئولیبرالیسم دربرابر آن پیش رفته است. علت اصلی در اینجاست که در همهجا، رشد ان.جی.اوها با سرمایهگذاری فزایندهی نئولیبرالیسم و با ژرفایابی فقرِ هر دم گسترش یابندهای همرویداده بوده است. علیرغم ادعاهای برخی دستآوردهای محلی، قدرت تام نئولیبرالیسم بدون چالش مانده، و ان.جی.اوها بهگونهی فزایندهای در درزهای قدرتْ در جستجوی یک جای پای محکماند.
مسئلهی فرموله کردن جایگزینها بهگونهی دیگری نیز سد شدهاند. بسیاری از رهبران پیشین جنبش چریکی و اجتماعی، اتحادیههای صنفی و سازمانهای تودهای زنان بهوسيلهی ان.جی.اوها بههمدستی گرفته میشوند. برخی بدون تردید بهآن امید -يا پندار- جذب شدهاند که شاید از این راه بتوانند بهوسیله اهرم قدرتْ انجامِ برخی کارهای سودمند را عملی سازند. اما بههرروی، بخششها و حقوق بیشتر (اغلب با ارز سنگین) و بهرسمیت شناخته شدن بهوسیله دهشگران فراسوی دریاها، کنفرانسها و شبکههای آنها و همچنین برخورداری از کارمندان دفتری و امنیت نسبی درمقابل اختناقْ اغواگر این دسته از فعالين است. برعکس، جنبشهای سیاسیـاجتماعی منافع مادی کمتری در بردارند؛ اما از احترام، استقلال و اهمیت بیشتر و نیز از آزادی بهچالش کشیدن سیستمهای سیاسی و اقتصادی برخوردارند.
بههرروی، سازمانهای «غیردولتی» از سوی سیستمهای بانکی فراسوی دریاها (و همچنین بانک توسعه، بانک سراسری آمریکا و بانک جهانی)، بههمراه روزنامههای زینتیافته از داستانهای پُر آبوتابْ مورد پشتیبانی قرار میگیرند. این روزنامهها با سکوت در مورد نوسان نرخ سود (برای مثال: وضعیت کنونی مکزیک) و بدون نام بردن از درصد بالای شکستهایی مانند کاهش مصرف اجتماعی و سرازیر شدن واردات ارزان قیمت بهبازار، سرشار از دستآوردهایی هستند که شرکتهای کوچک و دیگر پروژههای «خودـدیار» بهدست آوردهاند!
این «دستآوردها» حتی بخش کوچکی از تهیدستان را نیز دربرنمیگیرد و تنها از این زاويه دستآورد خوانده میشوند که دیگران نتوانند بههمان بازار وارد شوند. بههرروی، ارزش تبلیغی پیروزی شرکتهای کوچک و منفرد در ایجاد این پندار واهی که نئولیبرالیسم پدیدهای مردمی است اهمیت مییابد، [اما] وجود شورشهای تودهای خشونتبار که اغلب در مناطق زير ترويج شرکتهای کوچک اتفاق میافتند، بیانگر این واقعیت است که ایدئولوژی سازمانهای غیردولتی هنوز هژمونی نیافته و تاکنون جای جنبشهای مستقل طبقاتی را نگرفته است.
سرانجام «سازمانهای غیردولتی» بهپرورش نوعی استعمار جدید و وابستگی فرهنگی و اقتصادی دست میزنند. بدینمعنی که پروژههایی برپايه «رهنمود» و اولویتهای مراکز امپریالیستی و همچنین نهادهای مربوط بهآنها طراحی یا دستکم مورد تصویب قرار میگیرند. این پروژهها بهاصطلاح مدیریت میگردد و بهجامعه «فروخته» میشوند. ارزیابی این پروژهها بهوسیلهی نهادهای امپریالیستی و برای آنها انجام میگیرد. جابهجایی سرمایهگذاریها ویا ارزیابی بد؛ بهکنارگذاریِ گروههای جوامع، کشتزارها و همیاریهای مردم در همهی امور میانجامد. همهچیز و همهکس بهاجبار بایستی با خواستهای سرمایهگذار و ارزیاب پروژهها همساز گردد. جانشين جديد، نظارت و تضمین سازگاری با اهداف، ارزشها و ایدئولوژی سرمایهگذار، کاربرد درست بودجه را بهاجرا درمیآورند. هرآنجاکه دستآوردی بهكف آيد، این دستآوردها با پشتیبانی پیگیر از بیرون که بدون آنها فروپاشیده میشوند، بهشدت وابسته میگردند.
ساختهای هرمی و اشکال مختلف انتقال «کمک» و «آموزش» پرداخته میشود که بهنوانخانههای سدهی نوزده میماند؛ و کارگزاران اجراییِ این پروژهها تفاوت چندانی با میسیونرهای مسیحی ندارند. سازمانهای «غیردولتی» با حمله به«پدرسالاری و وابستگیِ» دولتی، بر«خودـیاری» پا میفشارند؛ و در این رقابتْ جهتِ گرفتن قربانیهای بیشتر برای نئولیبرالیسم از سوی شرکای اروپایی-آمريکاییِ خود، یارانههای هنگفتی دریافت میکنند. ایدوئولوژی خودیاریْ بر جایگزینی داوطلبانه بهجای شاغلین بخش عمومی پافشاری دارد؛ و حرفهایهای بهتحرکت درآمده از بالاْ بهصورت موقت جایگزین میشوند. فلسفهی پایهای روشنفکران سازمانهای غیردولتی عبارت است از: دور کردن توجه از منابع دولتی طبقات دارا، كانونی نمودن توجه بهخود-استثمارگری ناداران، مسخ همبستگی و تبدیل آن بهوابستگی و مردم را بهزیر فرمان اقتصاد کلانِ نئولیبرالیسم درآوردن.
اما درحالیکه انبوه سازمانهای غیردولتی بهگونهای فزاینده بهابزار نئولیبرالیسم تبدیل میشوند، اقلیت کوچکی از این سازمانها میکوشند تا با پرداختن بهپیشبرد نوعی استراتژی جایگزین از سیاستهای طبقاتی و ضدامپریالیستی پشتیبانی نمایند. این دسته از ان.جی.اوها هیچگونه بودجهای از کارگزاران بانک جهانی، دولتهای اروپایی یا ایالات متحده آمریکا دریافت نمیکنند. آنها براین تلاشاند تا نیروهای منقطهای را در مبارزه علیه قدرت دولتی پیوند دهند. این دسته از سازمانهای کمشمار، پروژههای منطقهای را بهجنبشهای اجتماعیـسیاسی پیوند میزنند: اشغال املاک کلان، دفاع از داراییهای اجتماعی و ملی در برابر سرمایههای چندملیتی، و ایجاد همبستگی سیاسی و اجتماعی بین جنبشهایی که درگیر مصادرهی ارضی هستند. آنها همچنین از پیوند مبارزات زنان با چشماندازهای طبقاتی پشتیبانی میکنند. این گروهها اهميت مبارزات سیاسی را در تبیین خواستهای فوری تشخیص داده و سرانجام براین باورند که سازمانهای منطقهای بایستی در عرصهی کشوری مبارزه نموده و رهبران کشوری آن میبایستی پاسخگوی کارکردهای منطقهای باشند.
چند نمونه
اجازه بدهید تا در بارهی نقش سازمانهای غیردولتی و روابط آنها در برخی کشورها با نئولیبرالیسم و امپریالیسم، چندین نمونه بیاوریم:
بولیوی: در سال ۱۹85 دولت بوليوی سياست نوین اقتصادی (NEP) خود را اینگونه پیاده کرد: درحالی که نرخ تورم پانزده هزار درصدی در نوسان بود، حقوق و دستمزدها را برای چهار ماه ثابت نگهداشتند. (NEP) کنترل قیمتها را بهصفر رساند و یارانهی مواد غذائی و سوخت را کاهش ویا پایان داد. این دولت همچنین بهخصوصیسازی بازهم بیشتر شرکتهای دولتی و اخراج کارکنان بخش عمومی پرداخت؛ و بدینوسیله خط پایان بربسیاری از خدمات اجتماعی کشید. این «سياست» که سیاست تعلیل ساختاری (SAP-structural adjustmen policy) نام دارد، از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برنامهریزی و فرمان داده میشد؛ و [طبیعتاً] بهتصويب ایالات متحده آمریکا، دولتهای اروپایی و دیگر بانکها نیز رسيده بود.
[با اِعمال چنین سیاستی] شمار فقرزدگان در بولیوی بهطور تصاعدی افزایش یافت؛ و اعتصابات عمومی دراز مدت و درگیریهای خشونتآمیز نیز پیامد آن بود. در واکنش، بانک جهانی و دولتهای اروپایی و ایالات متحده بهفراهم آوردن كمکهای سنگینی برای برآوردهسازی بودجهی برنامهی فقرزدایی دست زدند. بیشتر این پولها یکراست بهآژانسهای دولت بولیوی زیر نام «مركز اضطرارهای اجتماعی» (ESF) فرستاده شد که سرمایهها را برای پیشبرد برنامههای ان.جی.اوها كانالیزه میکند. بودجهها چشمگیر بودند: درسال ۱۹۹۰ در مجموع کمکهای خارجی افزون بر 7۳۸ میلیون دلار بود.
شمار «سازمانهای غیردولتی» در بولیوی در واکنش بهسرمایهگذاریهای بینالمللی رشد سریعی داشتند: پیش از سال ۱۹۸۰ شمار ان.جی.اوها ۱۰۰؛ در سال ۱۹۹۲، 530؛ و این رقم همچنان روبهافزایش است. تقریباً تمام سازمانهای غیردولتی بهسوی آن دسته از مسائل اجتماعی جهت داده شدهاند که عامل آنها بانک جهانی و سیاستهای بازار آزاد دولت بولیوی است و بنگاههای برچیده شدهی دولتی دیگر نمیتوانند پاسخگوی آنها باشند. از دهها میلیونی که بهسازمانهای غیردولتی اختصاص داده شد، تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد بهنداران میرسد و بقيه سيفونوار بهحلقوم هزینههای مدیریت و پرداخت حقوق حرفهایها سرازیر میشود. در اینجا نیز ان.جی.اوها بهمثابهی دنبالچههای دولتی عمل نموده و برای تثبیت قدرت دولت خدمت میکنند. میزان فقر مطلق در بولیوی ثابت ماند، و اهداف درازمدت ساختاری سیاستهای نئولیبرال بهوسيلهی ان.جی.اوها پیش برده میشود. درحالی که مسئله فقر حل نشده، برنامههای کاهش فقر ـبهمدیریت ان.جی.اوهاـ نیز بهتوانمندتر ساختن رژیم و بهناتوانترسازی اپوزیسیون انجامیده است. ان.جی.اوها با بودجههای کلان خود گروههای آسیبپذیر را بهبهرهکشی گرفته و توانستند شماری از رهبران اپوزیسیون را بهاین باور بکشانند که در همکاری با دولت میتوانند سود ببرند. بنا بهبیان یک نظارتكننده برنقش ان.جی.اوها در زمينهی «برنامه فقرزدایی»: «اگر این پروژه (برنامهی ان.جی.اوها) پشتیبانی چشمگیری را جلب نکرده، دستکم از اپوزیسیون نیرومند علیه دولت و برنامههای دولتی کاسته است».
هنگامی که آموزگاران آموزشگاههای لپاز عليه حقوق ۵۰ دلار در ماه بهاعتصاب پرداختند و در کلاسهای درس گردهم آمده بودند، ان.جی.اوها ـاماـ آنها را نادیده گرفتند. هنگامی که اپیدمی وبا و تب زرد در روستاها همهگیر شد، درحالی که یک برنامه فراگیر بهداشت همگانی میتوانست در پیشگیری این بیماریها بسیار کارساز باشد، برنامههای خودـیار ان.جی.اوها در کمک بهروستائیان ناكافي از آب درآمدند. از همه مهمتر اینکه ان.جی.اوها بسیاری از روشنفکران چپ پیشین بولیوی را بهخود جلب نموده و آنها را بهتوابین سیستم نئولیبرال تبدیل کردهاند. سمینارهای آنها دربارهی «جامعهی مدنی» و گلوبالیزاسیون، این حقیقت را لاپوشانی میکند که: بدترین استثمارگران (صاحبان معادن خصوصی، بهرهکشان جديد و مرفه کشاورزی و همچنین مشاورین پرهزينهی آنها) از اعضای «جامعه مدنی» بوده و سیاستهای دمسازگردانی ساختاری نقشهای امپریالیستی برای گشودن سرچشمههای کانیِ آن سرزمین بهروی چپاول بیحد و مرز است.
شیلی
ان.جی.اوها در شیلی، تحت حاکمیت دیکتاتوری پینوشه در سالهای 89-1973، در محکومشماریِ زیرپا گذارده شدنِ حقوق بشر، آمادهسازی بررسیهای انتقادی الگوی نئولیبرال، توزیع «دانش نظری» و دیگر برنامههای مربوطه نقش مهمی بازی کردند. با گسترش و شدتیابی مبارزات اجتماعی بین سال های ۸۲ و 86، همراه با بالا گرفتن خطر سرنگونی حکومت دیکتاتوری، شمار ان.جی.اوها نیز چندین برابر میشوند، تا آنجاکه بهبیان نوعی ایدئولوژی بازمیگردد، ان.جی.اوها در جهت «دموکراسی» و «توسعه و برابری» جهت داده شده بودند. بدینمعنی که از حدود ۲۰۰ سازمان غیردولتی، تنها 5 ان.جی.او ارزیابیِ انتقادیِ روشن و يا افشاگرانهای نسبت بهروابط امپریالیسم آمریکا با دیکتاتوری پینوشه و نیز رابطهی سیاستهای بازار آزاد (بهراهبرداری بانک جهانی و میزان 4۷ درصدی فقر، بدست میدادند.
در ژولای 1986 درپی یک اعتصاب عمومیِ پیروزمند و هنگامیکه یک گروه چریکی نزدیک بود ینوشه را بهقتل برساند، ایالات متحده نمایندهای (Gelbard) را بهعنوان میانجی نوعی انتخابات انتقالی بین بخشهای محافظهکارتر اپوزیسیون و پینوشه بهشیلی فرستاد. بدینترتیب، یک زمانبندی انتخاباتی تعیین گردید، نوعی همهپرسی سازمان داده شد و احزاب انتخاباتی دوباره از لاک خود بیرون آمدند. ائتلافی بین دموکرات مسیحیها و سوسیالیستها شکل گرفت که سرانجام در همهپرسی پیروز گردید و فرمانروایی پینوشه را پایان داد؛ اما نه فرماندهی وی برارتش و پلیس مخفی. بههرروی، این ائتلاف سرانجام ریاست جمهوری را از آن خود کرد.
بدینسان، جنبشهای اجتماعی که نقش بسیار مؤثری را در پایان دادن بهدیکتاتوری ایفا کرده بودند، بهحاشیه رانده شدند؛ و ان.جی.اوها با پشتیبانی جنبشها بههمکاری با دولت رویآور شدند. حرفهایهای سوسیالیست و دموکرات مسیحیهایِ سربرآورده از ان.جی.اوها بهوزرای دولت جدید تبدیل شدند؛ و منتقدین سیاستهای بازار آزادِ پینوشه، بهستایشگران آن تبدیل گرديدند. رئیس پیشین بنیاد تحقیقات مرکزی {CIEPLAN}، آلخاندرو فاكسلی (Alejandro Foxley) آشكارا وعده داد که ادارهی بنگاههای اقتصاد کلان را بههمان شیوهی وزير پینوشه ادامه خواهد داد. بنابراین، ان.جی.اوها بهاین منظور ـبهوسیله وامپردازان خارجی- ساخته شده بودند تا [فعالين آنها] بهپشتیبانی خود از جنبشهای مستقل تودههای تهیدست پایان داده و با رژیم غیرنظامی نولیبرال بههمکاری بپردازند.
یکی از شناختهترین پژوهشها ازطرف ان.جی.اوها بررسی گرایش بهخشونت در میان آلونکنشینان است. این گزارش که بهمنظور سرکوب جنبشهای اجتماعی مستقل انجام گرفته، تنها برای پلیس و رژیم جدید سودمند بود. دو نفر از سرپژوهشگران آن (کارشناس جنبشهای اجتماعی) وزرای دولت جدید شدند و با پیشبرد سیاستهای اقتصادی که موجد درآمدهای نامتوازن در تاریخ معاصر شیلی است، گمارده شدند.
بههرروی، ارتباطات خارجی ان.جی.اوها و زیادهطلبی رهبران حرفهایِ آنها نقش مهمی را در فروکاهی رویش جنبشهای مردمی ایفا کرده است؛ بیشتر رهبران ان.جی.اوها همزمان با جذب رهبران محلی و تلاش در راستای ناتوانسازی گروههای اجتماعی تودهای بهکارگزاران دولتی تبدیل شدهاند. گفتگو با زنان فعال در آلونکنشین «لو هرميدا» نشان دهندهی یک دگرگونی در دوران پس از انتخابات است:
«ان.جی.اوها بهما گفتند چون دموکراسی فرارسيده دیگر نیازی بهبرنامهی "سوپ مجانی" نیست، شما دیگر بهما نیازی ندارید». بدينترتيب، ان.جی.اوها فعالیتهای خود را بهگونهای فزاینده در پشتیبانی از رژیم «دموکراتیکِ» بازارِ آزاد همآهنگ کردند. کارگزاران «سازمانهای غیردولتی» بهدخالتهای خود ادامه دادند تا با یک نوع لفاظی روسپیگرانه برای احزاب خود -در دولتـ رأی گردآوری کنند و قراردادهای دولتی را ایمن نگهدارند. ازجملهی جنجالیترین برخوردِ سازمانهای غیردولتی در رابطه با «جنبش زنان» در شیلی بود. جنبشی که بهعنوان یک گروه استوار و فعال در نیمههای 1980 آغاز شد و رفته رفته بهوسیلهی ان.جی.اوها در دفاتر مبلمان شدهی تمیزی که روزنامههای لوکس و پرهزینه منتشر میکردند، بلعيده شد. «رهبران» که در محلات باشكوه زندگی میکرند، زنان انگشتشماری را نمایندگی میکردند. در اثنای کنفرانس فمینیستیِ آمریکای لاتین در شیلی بهسال ۱۹۹۷ یک گروه مبارز فمینیست مردمی ـ«اتونومیستها»ـ عليه فمنیستهای ان.جی.اوها بهمثابه خوشرقصان یارانههای دولتی، انتقادات رادیکالی بهراه انداختند.
برزیل
پویاترین جنبش اجتماعی در برزیل جنبش کارگران روستایی بیزمین (MST) است. این جنبش با بیش از پنج هزار سازمان و صدها هزار سمپات و عضو فعال، در چند سالهی اخیر، در صدها مصادرهی زمین شرکت مستقیم داشته است. در کنفرانسی که بهوسیلهی حنبش بیزمینان در ماه می ۱۹۹۶ برگزار گردید و در آن من سخنرانی نمودم، یکی از موضوعات اصلی مورد بحثْ نقش ان.جی.اوها بود. نمایندهای از يک سازمان غیردولتی هلندی روی صحنه پدیدار شد و با سماجت خواهان شرکت در بحث بود. زمانی که بهوی گفته شد که جلسه بهپایان رسیده، بهآنها گفت که بهمنظور توسعه اجتماعی «پیشنهادی» برای سرمایهگذاریِ سیصدهزار دلاری دارد و برای ادامهی گفتگو پافشاری میکرد. رهبران جنبش (MST) با کوبندگی بهوی گفتند آنها بههیچوجه فروختنی نیستند؛ و «پروژهی» خودرا بنا بهنیازهای جنبش برنامهریزی میکنند، نه براساس احتياجات معلم سرخانههای سازمانهای غیردولتی.
پس از آن، زنانِ جنبشِ کارگران بیزمینِ روستائی با سازمانهای غیردولتی فمینیست، واقع در روستاها، گفتگو داشتند. زنان جنبش راجع بهچشمانداز مبارزهی طبقاتی، همراه با اقدام مستقیم (یعنی: اشغال زمین) و مبارزه برای اصلاحات ارضی و برابری جنسیتی پافشاری میکردند. حرفهایهای ان.جی.اوها در جداسازیِ زنان جنبش کارگران بیزمین از سازمانهایشان و کشاندن آنها بهپشتیبانی از برنامههای حداقل و محدود بهرفرمهای فمینیستی تأکید داشتند. نتیجهی پایانی این نشستْ یک پیمان تاکتیکی در مخالفت با خشونت خانگی، تثبیت زنان بهعنوان رئیس خانواده و تشويق برابری جنسیتی بود. بدينترتيب، زنان جنبش کارگران بیزمین با شرکت دخترانی عمدتاً با خاستگاهی از میان تهیدستان بیزمین دریافتند که حرفهایهای ان.جی.اوها نقش تفرقهافکنانه دارند و خواهان بهچالش کشیدن نخبگان سیاسی و اقتصادی نیستند؛ نخبگانی که تمامی تھیدستان روستائی را بهاستتمار میکشانند. آنها علیرغم انتقاد بهرفقای مردشانْ آشکارا گرایش بیشتری بهجنبش نشان دادند تا بهان.جی.اوهای «فمینیستیِ» مشارکتطلبِ فراطبقاتی.
لازم بهتأکید است که در گفتگوی ما (يعنی، جنبش کارگران بیزمین) بین آن دسته از ان.جی.اوهایی که بهجنبش (با پول، منابع و غیره) کمک میکنند تا از مبارزه طبقاتی حمایت کنند، و آن ان.جی.اوهایی که بنا بهالزام میسیونری خویش جداسازی و پراکنده نمودن تهیدستان روستائی را پیش میبرند، تفاوت گذارده میشود؛ اینها بسیاری از ان.جی.اوهایی هستند که از سوی ایالات متحده و بانک جهانی حمایت مالی میشوند [تا پروژههای مورد نظر آنها را در مقابله با جنبش پیگیر باشند].
السالوادور
از سوی بخش گستردهای از دهقانان مبارزِ فقیر آمریکای لاتین نسبت بهنقش و سیاست بسیاری از ان.جی.اوها (بهویژه دربارهی رفتارهای اربابمنشانه و شيوهی ولايتگونهی آنها) که پشت لفاظیهای تملقآميز «وكالت عامه» و «خودمشارکتی» بهنمایش گذاشته میشود، انتقادات شدیدی بهگوش میرسد.
در دیدار اخیرم از السالوادور بهطور مستقیم در سمیناری در ائتلاف دموکراتیک روستائیان فقیر ADC یا Democratic Peasant Allianceکه ۲۶ سازمان مربوط بهکارگران بیزمین و روستائیان فقیر را نمایندگی میکرد، با چنین مواردی روبرو شدم. بخشی از همکاریهایمان دربرگیرندهی مشارکت و گسترش پروژهایی برای تأمین هزینهی مالی یک مرکز پژوهشی و آموزشی دهقانان تهیدست بود. همراه با رهبران ائتلاف دموکراتیک (ADC) با یک آژانس کانادایی که آژانس مددکار خارجی دولت کانادا بشمار میآید، دیدار داشتيم. آنها ۲۵ میلیون دلار کانادایی برای السالوادور هزینه کرده بودند. پیش از دیدار ما یکی از رهبران ADC با یکی از همکاران السالوادوری آژانس کانادایی گفتگویی غیررسمی داشت. نماینده مزبور تصویر یک انسان را روی یک تکه کاغذ رسم نموده و به کلهی وی اشاره میکند: «کله، این ان.جی.اوست که میانديشد، مینویسد و برنامه را آماده میسازد»؛ و سپس بهدستها و پاها اشاره کرده و میافزاید «آنها دادههای [جزیی] را آماده میکنند و پروژهها را بهاجرا درمیآورند».
این واقعهی آشکار، پیشزمینهای شد برای دیدار رسمی ما با مدير آژانس کاناداییCRC SOGEMA. مدير مزبور میگفت که همین تازگیها پول هنگفتی بهیک سازمان غیردولتی السالوادوری بهنام «بنیاد ملی برای توسعه» Fundacion Nacional para el Desarrollo, the National Foundation for Development که یک شرکت مشاورهای بسیار حرفهای است، اختصاص داده شده است. این خانم بهعنوان مدير آژانس کاناداییْ رهبران دهقانان فقیر را با توجیهات گوناگون بههمکاری و درآمیختن با ان.جی.اوها تشویق میکرد؛ و در طول گفتگوهایش معلوم شد که عضو [سابقالذكر] السالوادوریِ [آژانسِ] CRC SOGEMA گفته است که: چهرهی هولانگیز رابطه بین ان.جی.اوها (یعنی: سر) و دهقانان تهیدست (یعنی: دستها و پاها) رابطهای است بین «بنیاد ملی برای توسعه» و [آژانس].SOGEMA
بههرروی، رهبران ADC بدین باورند که مادامی که «بنیاد ملی برای توسعه» از لحاظ تکنولوژیک کارایی داشت، «راهها» و پژوهشهای آن، نیازهای دهقانان فقیر را برآورده نمیساخت؛ و از آن گذشته، بهلحاظ رفتاری نیز نسبت بهدهقانان شدیداً پدرسالارانه عمل میکردند. هنگامی که مدیر کانادایی خواست که بهعنوان مثال نمونهای نشان داده شود، رهبران ADC بهقضيه «جذب سیاسی» و نقشی که برای فروکاهی برزگران فقير داشتند، اشاره نمودند.
رئیسِ SOGEMA در پاسخ گفت: «این رخداد بسیار تأسفباری بود»؛ اما [چنين رویدادهایی] بهمانعی در برابر همکاری با «بنیاد ملی برای توسعه» منجر نگردید، [وی چنین نتیجه گرفت که] اگر ADC خواهان تأثیرگذاری است، بهتر است که بهنشستهای «بنیاد ملی برای توسعه» بپیوندد، رهبران ADC برآن انگشت گذاردند که برنامهها و اهداف پروژهها بهوسيلهی حرفهایهای طبقهی میانی آراسته شده است، درحالیکه دهقانان فقير دعوت شده بودند تا با در اختیار گزارش آمار و شرکت در «سمینارهایشان» با دشمنان خود بههمکاری بپرازند. بدینترتیب، مدیر با نوعی دلخوری آشکار بهنشست پایان داد. رهبران دهقانان فقير برافروخته شده و میگفتند: «اینها که حتی یک دهقان فقير را هم نمایندگی نمیکنند چرا بایستی ما را بهاین باور بکشانند که مدیران کانادایی بهحضور دهقانان فقير، بهدموکراسی و بهتمامی آن چرت و پرتها که درحال حاضر ان.جی.اوها را فراگرفته، باور دارند؟ چنین مطالعهای هرگز ازسوی هیچ دهقانی خوانده نمیشود و بهمبارزه برای زمين نیز ربطی ندارد، بلکه مربوط بهمدرنیزاسیون است و بهاین منظور نوشته شده که چگونه با کلاهبرداری، دهقانان را از زمینهایشان بهسوی مزارع تجارتی و مناطق توریستی بکشانند».
جمعبندی
مدیران ان.جی.اوها در طراحی پروژهها مهارت یافتهاند. آنها لفاظیهای نوپردازانهی «هويت» و «گلوبالیسم» را بهجنبشهای مردمی سرایت میدهند. فعالیتها و موعظههایشان تبلیغ همیاری بینالمللی و خودـیاری شرکتهای کوچک بوده و با پیوندهای ایدئولوژیک با نئولیبرالهاْ افراد را بهوابستگیهای اقتصادی بهوامپردازان خارجی ناچار میسازند. این حرفهایها پس از یک دهه، با فعاليت ان.جی.اوها در تمامی سطوح (ازجمله سازمانهای زنان، محلات و جوانان)، زندگی اجتماعی را غیرقطبی و غیررادیکال ساختهاند. در پرو و شیلی (یعنی در آنجاها كه ان.جی.اوها بهگونهای جاافتادهاند)، جنبشهای رادیکال اجتماعی فروکش کرده است.
مبارزات منطقهای، پیرامون موارد ضروری (مانند: غذا و مسائلی که برآمدِ جنبشها را میپروراند) دور میزند. [از طرف دیگر] يقيناً ان.جی.اوها برمسائل «منطقهای» پافشاری دارند؛ اما پرسش حياتي این است که فعالیتهای منطقهای چه سمتوسویی میگیرد: آیا موضوعات مهمترِ مربوط بهسیستم اجتماعی را برمیانگیزانند، با دیگر نیروهای اجتماعی پیوند میخورند، و برعلیه دولت و امپراتورهای پشتیبان آنها بهمبارزه برمیخیزند؟ ویا درحالیکه بهوامدهندگان خارجی چشم نیاز دوخته و بهمثابهی شماری از دریوزگان رقابتگر یارانههای خارجی را [بهجیب میزنند] و جدا جدا میشوند؟ [و سرانجام]، آیا برآن هستند که بهدرون بچرخند [یا وابسته بهخارج باقی میمانند]؟ بههرصورت ایدئولوژی ان.جی.اوها نشاندهندهی این است که آنها مورد آخر [یعنی وابستگی بهخارج] را تقویت میکنند.
روشنفکران ان.جی.اوها اغلب دربارهی «همیاری» قلمفرسایی میکنند، ولی بدون آنکه دربارهی بها و شرایط لازم برای امنیتِ همکاری رژیمهای نئولیبرال و آژانسهای سرمایهگذار ماوراءِ دریاها مکثی داشته باشند. آنها بنا بهنقش خود، بهعنوان میانجی و دلال، سرمایههای فراسوی دریاها را هدایت کرده و بودجهها را با پروژههای مورد پذیرش تأمینکنندگان مالی و دریافتکنندگان محلى آنها جفتوجور میسازند. «بنیادهای سرمایهگذار» سیاستهایی را بهپیش میبرند که شبیه «پیمانکاران کارگری» است. این سیاستها زیرعنوان «آموزش»، زنان را گلهوار بهگونهای تعلیم میدهند که آنها با دائر کردن فروشگاههای کوچک، پیمانکاری تولیدکنندگان بزرگتر یا صادرکنندگان نیرویکار ارزان را مورد پشتیبانی قرار دهند. [بنابراین] سیاست جدید ان.جی.اوها، سیاستهای الزامی كمپرادورها بشمار میآیند که فرآوردههای غیربومی تولید میکنند تا با ایجاد پیوند بین سرمایهگذاران خارجی و نیرویکار منطقهای (شرکتهای خُرد و خودـیار) تداوم رژیمهای نئولیبرال را آسان سازند. مدیران ان.جی.اوها در اساس هنرپیشهگان سیاسیای هستند که پروژه و کارگاهای آموزشی آنها هیچ تأثير اقتصادی چشمگیری در افزایش درآمدهای اقتصادی کارگران و روستائیان فقیر ندارد. اما فعالیتهایشان بهلحاظ انحراف انسانها از مبارزهی طبقاتی بهسوی نوعی همکاری با بهرهکشان تأثير بسزائی دارد.
ان.جی.اوها برای دستیابی بهاهداف فوق، اغلب بهگونههای ایدئولوژیک به«مصلحتجویی» یا «واقعگرایی» چنگ میاندازد؛ و از تتزل چپ انقلابی، از پیروزی سرمایهداری در شرق، «بحران مارکسیسم»، از دست رفتن آلترناتیوها، قدرت ایالات متحده آمریکا، کودتا، و سرکوبهای نظامی سخن میگویند. این امکانگرایی (posiblism) ازاینرو بهكار گرفته میشود تا چپ بهانحلال در وضعیت دلخواه بازار آزاد (که از سوی بانک جهانی و برنامههای ناسازگردانی ساختاری تحمیل میگردد) قانع شود.
امکانگرایی نااميدانهی مسلکپردازانِ ان.جی.اوها الزاماً یکسویه است. آنها روی بُردهای انتخاباتی نئولیبرال و نه روی اعتراضات تودهایِ پساز انتخابات: ويا اعتصابات عمومی که بخش عظیمی از مردم را درعرصههای عملیِ غیرانتخاباتی بهحرکت درمیآورد، متمرکز میشوند. آنها فروکش کمونیسم را در اواخر دههی هشتاد میبینند، ولی تجدید حیات جنبشهای رادیکال اجتماعی در نیمههای دههی نود را ناديده میگیرند. آنها در مورد بازداشتن ارتش از شرکت در انتخابات (جهت انتخاب سیاستمداران) سخن میگویند، بیآنکه از درگیریهای ارتش با چریکهای زاپاتیست، شورشگران روستائی در کاراکاس و یا اعتصابات عمومی در بولیوی حرفی بزنند. در یک کلام، امکانگرایان بر پویایی مبارزاتی که در سطح منطقهای جاری است و همچنین مناسبات درونی شاخصهای انتخاباتی ـدر مورد ارتشـ چشم ميپوشند تا بهسوی بالا و فراتر از محدودیتهایی که پیامد ناکامیهای آنها در برآورده ساختن نیازها و خواستهای پایهای مردم است، کشيده شوند. بدینترتیب، مصلحتجوئی ان.جی.اوها با افراطگرایی نئوليبرالها بههم پهلو میزنند.
سالهای ۱۹۹۰ گواه هرچه عمیقتر شدن سیاستهای برنامهریزی شدهی نئوليبرالی برای پیشی گرفتن از بحران، بهوسيلهی تفويض سرمایهگذاریهای هرچه سودآورتر و ایجاد فرصت برای بورسبازی بانکهای ماورای درياها و سرمایههای چندملیتی بود. این سیاستهای برنامهریزی شده (در برزیل، آرژانتین، مکزیک و ونزوئلا) با کاهش دائمالتزاید دستمزدها، سير نزولی تأمین اجتماعی و معافیتهای مالیاتی افزایشیابنده همراه بود که نتیجهای جز حذف کلیه قوانین مربوط بهکار و مقررات مربوط بهایمنی [کارگران] نبوده است. بدینترتیب، همچنانکه ساختار طبقاتی آمریکای لاتین هرچه خشکتر و انعطافناپذیرتر میگردید، دولت نیز بیشتر از همیشه بهطبقات حاکمه گره میخورد. و مضحکتر اینکه نئولیبرالها در حال ایجاد ساختار طبقاتی قطبی شدهی هرچه نزدیکتر بهالگوهای مارکسیسم هستند تا بهپندارهی ان.جی.اوها!
از همینروست که مارکسیسم یک آلترناتیو واقعی را بهان.جی.اوهاگراهای آمریکای لاتین ارائه میدهد: یعنی در جایی که روشنفکران مارکسیست هنوز موجودیت دارند و برای جنبشهای اجتماعی درحال مبارزه و باورمند بهدخالتگری سیاسی مینویسند و سخن میگویند. اینها روشنفکران «ارگانیکی» هستند که در پایه، خود جزئی از جنبشی هستند که برخلاف پسامارکسیستها (یعنی روشنفکران ان.جی.اوها که در بنگاههای جهانی، سمینارهای آکادمیک، بنیادهای مالی خارجی، کنفرانسهای بینالمللی و گزارشهای بوروکراتیک جاسازی شدهاند) خودْ سرچشمههای انسانی برای فراهم آوردن بررسی و آموزش ضروریِ مبارزهی طبقاتی بشمار میآیند. این روشنفکران مارکسیست، محور بودن مبارزات منطقهای را تشخیص دادهاند، اما براین ملاحظهاند که ورای قدرت دولتی در سطح کشوریْ موفقیت این مبارزات تا حد بسیار زیادی بهتضاد بین طبقات [متخاصم] بستگی دارد.
آنچه آنها پیشنهاد میکنند، نه «همبستگی» سلسلهمراتبی یارانههای خارجی و همدستی با نئولیبرالیسم، بلکه همبستگی طبقاتی و درون طبقاتی و همچنین همبستگی گروههای زیرستم (زنان، رنگینپوستان و...) عليه بهرهکشان داخلی و خارجیشان است؛ تمرکز اصلی آنها نه بر بخششها که طبقات را بخش بخش نموده و گروههای کوچک را برای کوتاه مدت بهسکوت میکشاند، بلکه بر عمل مشترک اعضای همان طبقه در منافع اقتصادی مشترک و مبارزهای پیچیده برای پیشرفت مشترک است. قدرت روشنفکران مارکسیستِ منتقد، در این حقیقت نهفته است که ایدههای آنها همآوای دگرگونی واقعیت اجتماعی است. [از طرف دیگر] رشد قطبی شدنهای طبقات و افزایش رویاروییهای خشونتبار آشکارا جلوهگر است. بنابراین، درحالیکه مارکسیستها از نظر شمار و از لحاظ كانونی کمتوانند، [اما] از نظر استراتژیک توانمند بوده و در حال آغاز پیوند با نسل نوینی از رزمندگان انقلابی از زاپاتیستها در مکزیک گرفته تا جنبش کارگران بیزمین و دهقانان فقیر در برزیل ميباشند.
پانوشتها:
[1] جیمز پتراس استاد جامعهشناسی در دانشگاه دولتی نیویورک در بینگهامتون است. وی نویسندهی کتاب نئولیبرالیسم و تضاد طبقاتی در آمریکای لاتین (مكمیلان ۱۹۹۷) است و یکی از نویسندگان و همکاران ماهنامهی سوسیالیستی و مستقل مونتلیریویو است.
[2] این مقاله برای دومینبار در نشریه کمون شماره 21 (خرداد 1380 ـ ژوئن 2001) منتشر شد که توسط شخصی با نام مستعار سعید ترجمه شده بود. اولین انتشار این مقاله در جلد نهم «جنس دوم» در اواخر سال 1379 منتشر شد که توسط من (عباس فرد) ویرایش شده بود. بههرروی، ازآنجاکه درحال حاضر رابطهای با سعید ندارم، انتشار این مقاله بدون اطلاع سعید و تماماً بهمسؤلیت من انجام میشود. تصورم این استکه ویرایش این مقاله و همچنین ویرایش درصد بسیار بالایی از دیگر مقالات نشریه کمون (از شماره 15 تا 22 که آخرین شمارهی آن نیز بود) این اجازه را بهمن میدهد که مقالهی حاضر را برای بار سوم منتشر کنم. ازآنجاکه بهدلیل تغییرات نرمافزاری نتوانستم بهفرمت ورد مقاله دست پیدا کنم، فرمت پ د اف آن را از طریق تبدیلکنندهی گوگول بهورد تبدیل کردم تا از تایپ دوباره اجتناب کرده باشم؛ اما حداکثر 40 درصد کلمات بهدرستی تبدیل گردید و مابقی را ضمن تغییرِ رسمالخط و نقطهگذاری، دوباره تایپ کردم. ضمناً بخشهایی از مقاله را که بهنظرم ثقیل میآمد با اصل آن مقایسه کردم که نتیجهاش تغییرات جزیی درجهت فهم آسانتر مطلب است.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه