اپوزیسیونِ «چپِ» نیکاراگوئه و انجیاوها
رازی که در اینجا نهان است و نیکاراگوئه را از کشورهای دیگر مجزا میکند، این است که [در این سرزمین] حافظهای تاریخی در شکست دادن رژیم سوموزا و نیز بهشکست کشاندن سرآمدانْ در ایجاد پایهای مردمی برای یک ملت وجود دارد. و این حافظهی تاریخی آن چیزی است که بهمردم نیکاراگوئه توان رویارویی با امپریالیسم را میدهد. و این منبعی دائمی از قدرت و توانایی [برای این مردم] است، و آن چیزی است که آنها دنبال میکنند.
آیا اپوزیسیونِ «چپِ» نیکاراگوئه (MRS) رژیمچنج توسط غرب را
در پوشش انجیاوها لابیگری میکند؟
نوشته: ماکس بلومنتال (Max Blumenthal)
ترجمه: پویان فرد
منبع: [اینجا]
{لازم بهتوضیح استکه این مقاله یک «فایل صوتی» ضمیمه دارد که گزارش نسبتاً جامعی از کودتای 18 آوریل 2018 است که از ماناگوا (پایتخت نیکاراگوئه) گزارش میدهد. از جمله موضوعاتی که این گزارش بهآن اشاره میکند، حمایت مالی اتحادیه اروپا و ایالات متحده بهان.جی.اوها، و حرکت همسوی این نهادها با کمککنندگان مالی خویش و نیز نگرانی آنها نسبت بهتداوم ای کمکهای مالی است. این گزارش همچنین اشاراتی بهاین دارد که انقلابات رنگی یا کوششهای رژیمچنجی در آمریکای لاتین زمینهی کودتاهای نظامی را فراهم میسازند. نکتهی دیگری که در این گزارش صوتی مطرح میشود، تبلغات دروغین مدیای غربگرا و غربی از پیشزمینههایِ رژیمچنجیِ کودتای 18 آوریل 2018 در نیکاراگوئه است. این رسانهها پیشزمینهی سازمان داده شدهی رژیمچنجی را بهعنوان جنبشی مردمی و دمکراتیک تبلیغ میکردند که در واقع جزیی از سناریوی از پیش نوشته شدهی عملیات رژیمچنجی بود. از همهی اینها مهمتر، این فایل صوتی از دخالتهای چندجانبهی «اعانه ملی برای دموکراسی» (the National Endowment for Democracy) [که بازوی بهاصطلاح نَرم ایالات متحده برای دخالت در کشورهای آمریکای لاتین است] گفتگو میکند. بعضی از این دخالت عبارتند از: پرداخت یک میلیون کمک مالی بهرسانهها در نیکاراگوئه که زمینهی کودتا را فراهم میآوردند؛ پرداخت 5 میلیون دلار بهجریانهای بهاصطلاح اپوزیسیون توسط «آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده» (USAID- United States Agency for International Development)؛ حضور کلیسا در طرف کوتاچیهای رژیمچنجی؛ و تربیت 5000 جوان از طرف کلیسا برای اینکه رژیمچنج را بهگفتمان عمومی تبدیل کنند}.
*****
در آخرین قسمت گفتگوهای اینترنتیام دربارهی «شورشیان میانهرو»ی نیکاراگوئه[اینجا]، با حضور بننورتون Ben Norton، از نیل مَککیون Nils McCune دربارهی نقش حزبِ «جنبش بازسازی ساندنیست» (MRS - Sandinist Renovation Movement) در زمینهسازی کودتای اخیر این کشور [18 آوریل 2018] بهمثابهی بسیج مترقی مردمی سئوالاتی داشتم.
مککیون یکی از ساکنین قدیمی شهر تیپیتاپا Tipitapa در نیکاراگوئه بهطور منسجم با جنبش روستایی کار کرده و کودتا را از آغاز شکلگیری آن بهدقت مورد بررسی قرار داده است. او همچنین ناظری موشکاف در سیاستها و تاریخ این کشور بوده است.
نیلمَککیون: براین باورم که برای چندین دهه و شاید چندین قرن است که سرآمدانْ سیاستها را تعیین کردهاند، اینطور نیست؟ و کار مابقی [جامعه] بهنوعی تنها اجرای فعالیتهای اقتصادی بوده تا این امکان را برای سرآمدن فراهم آوردند که بر مسند [قدرت] باقی بمانند. و این مدل در نیکاراگوئه برای دهها سال تا دههی1920 دوام داشت، یعنی زمانی که جنگ داخلی درگرفت و ایالات متحده در آن دخالت کرد و از آن بهعنوان دستآویزی برای اشغال این کشور استفاده کرد، و شخصی بهنام آگوستو سزار ساندینو Augusto César Sandino ارتشی تشکیل داد تا در مقابل حضور ایالات متحده بجنگد.
و این ارتش براساس ایدهی مبارزهای سخت بنا شده بود که در آن سرآمدان میبایست زمینها را بهکارگران و دهقانان واگذار میکردند، چراکه تنها کارگران و دهقانان بودند که توانایی پیشبردِ مبارزهای طولانی در راستای [تحقق] منافع خود را داشتند و قادر بهشکستدادن امپریالیسم نیز بودند. این تزِ آگوستو سزار ساندینو بود، و او بهواقع در حالِ توسعهی جنگ چریکی در قارهی آمریکا و اولین کسی بود که این روش را بهکار برد.
این مبارزه موفقیتآمیز بود. ناوها و دریانوردان ایالات متحده پس از 6 سال اشغالِ نیکاراگوئه این کشور را ترک کردند. و سپس بهساندینو خیانت شد و بهدست سوموزا Somoza [دیکتاتور نیکاراگوئه و رئیسجمهور رسمی این کشور از اولِ میِ 1967 تا اول مه 1972 و از اول دسامبرِ 1974 تا 17 جولایِ 1979] بهقتل رسید و رژیم سوموزا آغاز گردید. اما آنچه بهخاطر سپردن آن حائز اهمیت است، این است که زمانی که انقلاب ساندینیستا با موفقیت قدرت را در سال 1979 بهدست گرفت، [بهلحاظ سیاسی] ترکیبی از خانوادههای الیگارشی [متشکل از] همهی طبقات اجتماعی وجود داشت که از سوموزا و همچنین از انقلابیون جوان بهشدت ناراضی بودند.
[دلیل بهخاطر سپردن این انقلاب این است که] چندین تن از افراد عالیرتبه در سطح هیئت دولت و کادرهای جبههی ساندینیستا در دههی 80 در واقع فرزندان خانوادههای همین ترکیب الیگارشی بودند؛ بهطور مثال، برادران کاردنال Cardenal که وزرای آموزش و پرورش و فرهنگ بودند و همینطور کارلوس فرناندو خامورو Carlos Fernando Chamorro که مالک [روزنامهی] لا باریکاداLa Barricada بود. بنابراین، در آن دوران برای خانوادههای الیگارشی ننگ بود که [فرزندانشان] در انقلاب نقشی داشته باشند.
اما بهمحض اینکه جبههی ساندینیستا در سال 1990 قدرت را از دست داد، فرزندان این خانوادههای الیگارشی از حزب خارج شدند، چراکه آنها عادت داشتند که وزیر باشند. آنها نمیخواستند در حزب اپوزسیون چهره باشند، آنها نمیخواستند از دستآوردهای انقلاب در خیابانها دفاع کرده و با پلیس مبارزه کنند. آنها نمیخواستند پایبهپای مردم نیکاراگوئه رنج بشکند.
بسیاری از آنها از نیکاراگوئه رفتند و خانههایی در لسآنجلس، میامی ویا اسپانیا خریدند. بسیاری از آنها مشغول نوشتن کتاب شدند. و آنچه جالب است، این است که {[این روند] لحظهای بهواسطهی انتشار کتابِ «کشور زیر پوست من» (Country under My Skin) توسط ماکس Max متوقف میشود}؛ آری نویسندهی این کتاب جیوکوندا بلی Gioconda Belli بود. و بلی عضو یکی دیگر از خانوادههای معروف الیگارشی است که در نیکاراگوئه زندگی میکنند.
بدینترتیب این افراد بهزندگی مجلل خود پرداختند. آنها در برخی از موارد رابطهی خود با فعالان همبستگی ایالات متحده را که وقت، انرژی، تلاش وافر و گاهی حتی جان خود را صَرف حمایت از انقلاب ساندینیستا کرده بودند، حفظ کردند. این فعالینْ اغلب قادر بهایجاد دوستیهای خوبی با افرادی بودند که انگلیسی صحبت میکردند، [یعنی با] افرادی که از موقعیتهای بلندپایه در جبههی ساندینیستا برخوردار بودند.
بنابراین، ساندنیستهای سابق همیشه بهنوعی گوش شنوایی برای چپهای آمریکایی و اروپایی داشتند. این بخش از حزب MRS که از ترکیبِ شکایات قانونی و جبههی ساندنیستا در کنگرهی 1994 برآمده بود، همچنین نوعی گرایش سوسیال دموکراتیک داشت که در آن زمان کنارهگیری از مارکسیسم را طلب میکرد. آنها میگفتند که سوسیالیزم باوری کهنه و قدیمی است، و تشکیل اتحادهای جدیدی را خواستار بودند.
بنابراین، هنگامی که این حزب تشکیل شد، آنها بهسرشتن باورهای خود در این زمینه آغاز کردند که چه کاری از آنها ساخته است. آنها هرگز از حمایت مردمی برخوردار نبودند؛ هرگز آنطور که جبههی ساندنیستا سازماندهیهای محلی میکرد، سازماندهی نکردند؛ و هرگز بهمنظور دفاع از دستآوردهای انقلاب بهحرکت در نیامدند. بدینسان، بهمحض اینکه وارد انتخابات شدند، تنها موفق بهکسبِ 2 درصد آرا شدند.
در ضمن، جبههی ساندنیستا و تمامی وارثان آن، که توسط اکثریت وسیعی از مردم یاری میشدند و بههمراه آنها رنج میکشیدند، هیچوقت حمایتِ مردمیشان کمتر از 35 درصد نبود. در نتیجه، این امر [یعنی: میزان حمایت مردمی] کلیدِ فهم این دو نیروی سیاسیای است که هر دو مدعی سنت ساندینویی بودند.
البته این مسئله جنبههای دیگری هم دارد. شخصیتی بهنام مونیکا بالتودانو Monica Baltodan وجود دارد که تجزیه و تحلیلهایش بهنوعی اولتراچپ است.
پس، ما MRS را داریم که تجزیه و تحلیلهای سوسیال دموکراتیک دارد، [یعنی] جنبشی برای بازسازی ساندنیستاست؛ و از طرفی بخش اولتراچپ حزب MRS وجود دارد که برای رهایی و نجات ساندینیسمو میکوشد.
در هر دو مورد، آنها بازوی روشنفکرِ چپِ سیاستهای ارتجاعی در نیکاراگوئه هستند که دائماً سعی در نابودی جبههی ساندنیستا و حافظهی تاریخی مبارزات در این کشور دارند، و این کار را از آنرو انجام میدهند تا سرآمدان بتوانند نیکاراگوئه را بهکپیِ کشورهای دیگری تبدیل کنند که چپ هرگز در آنها بهطور موفقیتآمیزی قادر بهکسب قدرت و ادارهی کشور نبوده است.
رازی که در اینجا نهان است و نیکاراگوئه را از کشورهای دیگر مجزا میکند، این است که [در این سرزمین] حافظهای تاریخی در شکست دادن رژیم سوموزا و نیز بهشکست کشاندن سرآمدانْ در ایجاد پایهای مردمی برای یک ملت وجود دارد. و این حافظهی تاریخی آن چیزی است که بهمردم نیکاراگوئه توان رویارویی با امپریالیسم را میدهد. و این منبعی دائمی از قدرت و توانایی [برای این مردم] است، و آن چیزی است که آنها دنبال میکنند.
این نظر من دربارهی MRS است. این حزب در خارج از کشور بسیار قوی و در داخل بسیار ضعیف است. در شهر تیپیتاپا حتی یک نفر نیز عضو MRS نیست، چراکه این شهر بهطور چشمگیری کارگری است. من اصولاً شک دارم که حتی یک نفر هم از طبقهی کارگر نیکاراگوئه عضو این حزب باشد. این حزب خیلی زیاد گِردِ ان.جی.اوها میپلکد، و این ان.جی.اوها از هوشیارترینِ سازمانها در دریافت کمکهای [مالی] از کشورهای خارجیاند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه