هفتادوپنج سال پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی
آنچه در ادامه آمد، شتاب برای به کار گیری و انداختن بمب ها بود. تاریخ بمباران ها نه از روی الزام نظامی برای شکست دادن ژاپن، بلکه بیشتر برای پیشدستی برای ورود به جنگ در منطقه اقیانوس آرام پیش از اتحاد شوروی بود. واشنگتن می خواست جلوی گسترش نفوذ شوروی بر آسیا و به ویژه ژاپن را بگیرد. به همین دلیل نیز نخستین بمب در ۶ آگوست، یعنی دو روز پیش از شروع حمله نظامی شوروی، و بمب دوم در ۹ آگوست، یک روز پس از اشغال شوروی و قبل از این که دولت ژاپن حتی زمانی برای درک یا پاسخ به نابودی هیروشیما داشته باشد، انداخته شد.
هفتادوپنج سال پس از بمباران اتمی
هیروشیما و ناکازاکی
نوشتهی: رامین جوان
امروز هفتاد و پنجمین سالگردِ بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، یکی از هولناک ترین جنایات جنگی در کل تاریخ بشر است که توسط امپریالیسم آمریکا بر ضد توده های مردم غیرنظامی بی دفاع به کار رفته است.
تا آنجا که مشاهده می شود، نشانه های زیادی وجود ندارد که نشان دهند که سالگرد این اقدام جنایتکارانه، که بشریت را با وحشت های ابرهای قارچیشکل، مسمومیت رادیواکتیو، و چشم انداز نابودی جهان آشنا کرد، با هیچ یادبود رسمیِ درخور وشایسته ای در سطح بین المللی همراه خواهد بود. اما رابطه این فرداشت با دنیایی که امروز درمتن آن زندگی می کنیم، هیچ گاه بیشتر از حال حاضر بهنگام نبوده است، چرا که امپریالیسم آمریکا بدون آگاهی مردم کشورش و مردم جهان در حال ساختن یک زرادخانه اتمی گسترده و دنبال کردن دکترین جنگ تجاوزکارانه اتمی است.
در ساعت ۸:۱۵ بامداد در هوای صاف روز ۶ آگوست ۱۹۴۵، یک بمب افکن سوپرفورترس بی-۲۹ آمریکایی به نام انولا گی یک بمب اتمی به اسم رمز «پسر کوچولو» Littel Boy را بر شهر هیروشیمای ژاپن و جمعیت ۲۵۰ هزار نفری آن انداخت. این بمب با قدرتی بین ۱۵ تا ۲۰ هزار تن تیانتی منفجر شد، و قدرت تخریب آن هزاران بار بیشتر از هر توپخانه ای بود که قبل از آن در جریان دو جنگ جهانی به کار رفته بود. تاثیرات این جنگ چنان دهشت آور بود که مورخین ارزیابی کردند که ۸۰ هزار نفر بلافاصله یا پس از چند ساعت جان سپردند. آنها در اثر طوفانی از آتش و موج انفجار همراه آن، که شهر را با خاک یکسان کرد، دود شدند، خاکستر شدند، یا به طرز وحشتناکی سوختند. تنها سه روز پس از آن، یک بمب افکن آمریکایی بمب اتمی دیگری را بر روی شهر ناکازاکی انداخت که باعث مرگ آنی ۴۰ هزار نفر دیگر شد. تخمین زده شده است که تعداد قربانیانی که بین این دو حمله بلافاصله یا در طول روزها و هفته های بعد از آن به خاطر سوختگی، جراحت، یا بیماری رادیواکتیو ناشی از آنها جان دادند بین ۲۵۰ و ۳۰۰ هزار نفر بودند، که ۹۰ درصد آنها را مردان، زنان، و کودکان غیرنظامی تشکیل می دادند.
داستان هایی که نجات یافتگان از بمباران هیروشیما تعریف کردند، تصویری دوزخی از قتل عام و مصائب انسانی است.
دکتر میچیکو هاچیا صحنه ای غیر قابل تصور پس از بمباران را توصیف کرد:
«ترامواها سر جای خود بودند، و ده ها جسد در درون آنها چنان سوخته و سیاه شده بودند که نمی شد آنها را تشخیص داد. من آب انبارهایی را دیدم که تا لبه پر از جنازه هایی بودند که به نظر می رسید زنده زنده جوشیده بودند ... شکل های غیرقابل تشخیصی از مردم دیده می شدند که شبیه به ارواح راه می رفتند. سایرین به شکلی حرکت می کردند که انگار عذاب می کشیدند، همانند مترسک ها دست ها را به جلو گرفته بودند، دست ها و بازوهایی که آویزان شده، تاب می خوردند. گیج شده بودم، تا این که متوجه شدم آنها سوخته بودند و دسته ای خود را جلو گرفته بودند تا از ساییده شدن دردناک پوست به بدن جلوگیری کنند.»
یک نجات یافته دیگر نوشت که چگونه شاهد آن بود که:
«صدها نفر از آن هایی که هنوز زنده بودند... همانند مردگان در اطراف سرگردان بودند. برخی از آنها تقریبا مرده بودند و از عذاب به خود می پیچیدند... آنها چیزی جز جنازه های زنده نبودند.»
یا پدر ویلهلم کلاین سورگه، یک کشیش ژزوئیت آلمانی، از روبرو شدن با گروهی از سربازان سخن گفت که:
«چهره هایشان به طور کامل سوخته بود، جای چشم هایشان کاملا خالی بود، مایع چشم های ذوب شدهی آنها به صورتشان ریخته بود... دهان هایشان باد کرده، پر از زخم هایی بود که از چرک پوشیده شده بودند. آنها حتی نمی توانستند درد آن را تحمل کنند که دهانشان را به اندازه یک نی باز کنند تا یک جرعه چایی بخورند.»
جنگ جهانی دوم، وحشیانه ترین و خونبارترین جنگ تاریخ بشری، ۷۰ میلیون نفر را به کام مرگ کشاند. این جنگ شاهد شناعت هایی بود که از وحشتناک ترین کابوس های تاریخ انسانی فراتر بودند. از بین بردن جمعیت های غیرنظامی به صورت سیاست رسمی کشوری دنبال می شد، امری که به کشتار آگاهانه، با برنامه و سیستماتیک شش میلیون انسان یهودی به دست آلمان نازی منجر شد. به این دلیل بود که آدورنو پس ازاین فاجعه هولناک نوشت :«پس از آشویتس دیگر نمی توان شعری سرود».
خود رژیم امپریالیستی ژاپن مسئول جنایات جنگی شنیعی بود که به خاطر دنبال کردن سیاست سلطه طلبانه امپریالیستی بر آسیا به وجود آورده بود. این جنایات شامل کشتار جمعی در نانجینگ می شود که در آن ژاپنی ها تا ۳۰۰ هزار نفر نظامی و غیرنظامی چینی را اسیر و در سال ۱۹۳۷ آنها را قتل عام کردند.
جنایت جنگی حساب شدهای که با تبلیغات دروغین توجیه شد
با تمام این اوصاف، وحشیگری بمباران هیروشیما و ناکازاکی نمونه بارز حساب گری عاری از احساس و عاطفه بشری در نابودی کامل مردم غیرنظامی، بی هیچ الزام نظامی، و دروغ ها و تحریف های پروپاگاندیستی است که جهت توجیه این جنایت گفته شدهاند.
سوسیالیست های انقلابی در ایالات متحده بین نخستین افرادی بودند که این بمباران ها را به عنوان جنایات جنگی محکوم کردند. جیمز. پ. کانن در گرد هم آیی ۲۲ آگوست ۱۹۴۵ در شهرنیویورک به مناسبت یادبود لئون تروتسکی (که به دست ماموران استالین در ۲۱ آگوست ۱۹۴۰ در مکزیک به قتل رسیده بود) گفت:
«در دو ضربه حسابشده، امپریالیسم آمریکا با دو بمب اتمی نیم میلیون نفر را کشته یا مجروح کرد. پیر و جوان، کودک شیرخوار و پیر فرتوت، تازه عروس و تازه داماد، بیمار و سالم، مرد، زن، کودک ... تمام اینها باید به خاطر کشمکش بین امپریالیستهای وال استریت و دارودسته مشابه آنها در ژاپن در دو ضربه از بین می رفتند... عجب شناعت وصف ناپذیری! عجب ننگی به آمریکا وارد شد، آمریکایی که روزگاری در بندر نیویورک مجسمه آزادی را بنا کرد تا چراغی برای نورافشانی به دنیا باشد. اینک دنیا از ترس نام آن به خود می پیچد.»
او ادامه داد:
«سال ها پیش مارکسیست های انقلابی گفتند که بشریت با دو گزینه روبروست، سوسیالیسم، یا وحشیگری مدرن؛ گفتند که سرمایه داری تهدیدی است که در ویرانی سقوط خواهد کرد، و تمدن[بشری] را نیز با خود به زیر خواهد کشید. اما با توجه به آنچه در این جنگ دیدیم و به سوی آینده نشانه رفته، فکر می کنم بتوانیم بگوییم که اینک گزینه ها را دقیق تر می شناسیم: سوسیالیسم، یا نابودی کامل! مشکل ما انتخاب بین این دو گزینه است: آیا به سرمایه داری اجازه می دهیم به وجود خود ادامه دهد، یا آیا انسان قادر خواهد بود به حضور خود در این سیاره ادامه دهد.»
کابینه حکومتی هری ترومن، که دستور بمباران اتمی را صادر کرد، آن را به عنوان این که ابزاری ضروری و حتی بشردوستانه برای اجبار توکیو به تسلیم (و در نتیجه جلوگیری از حمله خونین آمریکا به ژاپن) بود به مردم قبولاند.
در نظر مردم خسته از جنگ آمریکا، که سه ماه پیش «روز پیروزی در اروپا» و شکست نازیسم را جشن گرفته بودند، استدلال ترومن کاملا قابل قبول بود. دستورات مبنی بر انتقال تقریبا یک میلیون سرباز از میدان های جنگ اروپا جهت جنگ در منطقه اقیانوس آرام به اطلاع عموم مردم رسانده شده بود. علاوه بر این، ارتش ایالات متحده درباره دامنه کشتارهمگانی در هیروشیما و ناکازاکی پنهان کاری کرده بود.
اما ادعاهای ترومن درباره این که او جان آنچه گاه «۲۵۰ هزار»، گاه «نیم میلیون» و حتی «یک میلیون» آمریکایی را نجات داده است، دروغی بیش نبود. این گفته فقط نتیجه گیری منتقدان خودی جناح منتقد درون هیئت حاکمه آمریکا یا تاریخ نویسان «تجدیدنظرطلب» نبود، بلکه نتیجه گیری مقامات ارشد کابینه حکومتی خود او و ارتش ایالات متحده بود که کاملا یقین داشتند که ژاپن آماده بود تا بدون حمله اتمی یا حتی اشغال نظامی از سوی آمریکا تسلیم شود.
سپهبد آیزن هاور، فرمانده کل ستاد مشترک در اروپا و رئیس جمهور آینده ایالات متحده، در خاطرات خود درباره واکنش خود هنگامی که هنری لوئیس استیمسون، وزیر جنگ، درباره نقشه بمباران اتمی به او خبر داد، نوشته است: «هنگامی که او درباره واقعیات مربوطه حرف میزد، آگاه بودم که حس افسردگی مرا دربرمی گیرد. برای همین نیز درباره سوءظنهایی که داشتم با او حرف زدم. نخست، براساس اعتقادم به این که ژاپن هم اکنون هم شکست خورده و نیازی به بمباران ژاپن نیست، و دوما به دلیل این که فکر می کردم کشورمان باید از شوکه کردن باور دنیا به آمریکا، به خاطر استفاده از سلاح هایی که به نظرم دیگر برای نجات جان آمریکاییان ضروری نبودند، اجتناب کند.»
دریادار ویلیام لیهی وزیر جنگ ترومن، از آیزن هاور هم رکتر بود و در سال ۱۹۵۰ نوشت: «استفاده از این سلاح غیرمتمدنانه در هیروشیما و ناکازاکی هیچ نفعی در جنگ با ژاپن برای ما نداشت... هنگامی که ما اولین کسی شدیم که از آن استفاده کرد... از معیار اخلاقی وحشیان سده های تیره اروپا پیروی کردیم. من آموزش ندیده بودم که جنگ را به آن شکل پیش ببرم، و در جنگ نیز نباید با کشتن زنان و کودکان به پیروزی رسید.»
و در ۱۹۴۹، فرمانده نیروی هوایی ارتش، سپهبد هنری آرنولد، اتفاقی فاش کرد: «همیشه به نظر ما می رسید که ژاپن ـبا یا بدون بمب اتمیـ درست در لبه فروپاشی قرار داشت.»
تا ۱۹۴۵، واشنگتن پیام های ارتباطاتی ژاپن را رهگیری می کرد و به خوبی آگاه بود که از بهار آن سال رژیم امپریالیستی ژاپن در حال جستجوی شکلی پذیرفتنی از تسلیم است، در حالی که خود امپراتور ژاپن نیز آماده است تا به ارتش خود دستور دهد جنگ را به پایان برسانند. با این حال، ایالات متحده صلح جویان ژاپنی را پس زد و «تسلیم بیقیدوشرط» این کشور را خواستار شد. تنها شرطی که ژاپن بر آن تاکید داشت این بود که امپراتور هیروهیتو بر تخت باقی بماند و همچون سایر رهبران جنگی (مانند رهبران رایش سوم آلمان) به عنوان یک جانی جنگی محاکمه نشود. در نهایت، ایالات متحده در هر حال با این امتیاز موافقت کرد.
در سال ۱۹۴۶، بررسی بمباران استراتژیک ایالات متحده، انجمن مشورتی وابسته به وزارت جنگ این کشور، به این نتیجه رسید که:
«حتی بدون بمباران اتمی، برتری هوایی بر ژاپن می توانست فشار کافی برای تسلیم بیقیدوشرط ژاپن را فراهم کرده، نیاز به اشغال نظامی را برطرف کند... حتی بدون بمب اتمی نیز ژاپن تسلیم میشد، حتی اگر روسیه وارد جنگ [بر علیه ژاپن] نمی شد، و حتی اگر هیچ اشغال نظامی نیز مدنظر نبود یا برنامه ریزی نمی شد.»
بمب اتمی و انگیزه ای برای سلطه ایالات متحده برجهان
اگر بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم ضروری نبود؛ اما، نشان دهنده گام های سرنوشت ساز در راهی بود که منجر به جنگ جهانی سوم می شد، و انگیزه پشت سر آنها نیز تلاش جنایتکارانه امپریالیسم ایالات متحده برای تحمیل برتری درسلطه طلبی جهانی خود بود.
این بمباران ها دقیقا نمونه ای بارز از عملیات تروریستی بودند. هیروشیما به عنوان یک هدف انتخاب شد، دقیقا به این دلیل که تا آن زمان هدف بمبارانه ای عادی قرار نگرفته بود و بنابراین می توانست همانند یک موش آزمایشگاهی برای نشان دادن تاثیرات هولناک این سلاح جدید به کار برود. یک کمیته موقت شکل گرفت و خلاصه مذاکرات آنها نشان می دهد که آنها از بمباران با هدف ایجاد «یک فشار روانی بنیادین» استفاده کردند، و این که «بهترین منطقه هدف می تواند یک کارخانه جنگی باشد که کارگران بسیار زیادی دارد و دورادور آن را خانه های کارگران فراگرفته است.»
این عمل تروریستی طراحی شده بود تا نه تنها مردم ژاپن، بلکه مردمان سراسر جهان، به ویژه اتحاد جماهیر شوروی و طبقه کارگر و مردمان سرکوبشده تمام کشورهای جهان، را مرعوب کند.
ایالات متحده، بریتانیا، و اتحاد جماهیر شوروی بر ضد آلمان نازی متحد شده بودند. با وجود این، در حالی که آمریکا و بریتانیا با ژاپن در جنگ بودند، مسکو و توکیو به توافق بیطرفی بین خود، از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵، عمل می کردند.
در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵، که فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا، وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا، و جوزف استالین شخصِ اول اتحاد جماهیر شوروی حضور داشتند، استالین پذیرفت که توافق صلح با ژاپن را در دوره سه ماهه پس از شکست آلمان نازی بشکند و به جنگ با ژاپن برود. استالین بر اساس قربانی ها و دست آوردهای ارتش سرخ فشار آورد که باید منطقه نفوذ شوروی در شرق و مرکز اروپا به رسمیت شناخته شود و، همچنین، کنترل این کشور بر مغولستان و قلمروهای آسیایی، که در جنگ بین ژاپن و روسیه در ۱۹۰۵ از سرزمین روسیه خارج شده بودند، پذیرفته شود.
در آوریل ۱۹۴۵، مسکو به توکیو خبر داد که توافق صلح را می شکند و ۸ آگوست را به عنوان تاریخ آغاز جنگ با ژاپن تعیین کرد.
با این که اینک ایالات متحده، بریتانیا، و روسیه در ظاهر برای جنگ با ژاپن متحد شده بودند، همانند اتحاد آنها برای جنگ با آلمان نازی، اما تنش های بین قدرت های امپریالیستی (آمریکا و بریتانیا) با شوروی به صورت فزاینده ای در حال افزایش بود. علیرغم انحطاط بوروکراتیک اتحاد جماهیر شوروی، که در آن بوروکراسی قدرت سیاسی را بطور کامل از طبقه ی کارگر ربوده بود، اما از آنجا که مناسبات جدید با سمت گیری سوسیالیستی، که با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ برنشانده شده بود، همچنان حاکم؛ و علیرغم تلاشهای استالین برای سازگاری وهمزیستی مسالمت آمیز با قدرت های امپریالیستی، هیچ گاه بورژوازی حاکم در بریتانیا و آمریکا از دشمنی با اتحاد شوروی دست برنداشتند، چراکه از این مهم وحشت داشتند که مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جدید و برخی از سنت ها و میراث های انقلابی و انترناسیونالیستی به جا مانده از انقلاب اکتبر در اتحاد شوروی کماکان می تواند الهام بخش جنبش سوسیالیستی/کارگری بین المللی در راستای درهم کوبیدن بساط نظم و سلطه سرمایه داری در سطح بین المللی و شکل گیری انقلابات پرولتاری شود.
رهبران ایالات متحده، بریتانیا، و اتحاد جماهیر شوروی یک بار دیگر در یولی ۱۹۴۵ در شهر پتسدامِ آلمان گردآمدند. این کنفرانس به خاطر تحریک ترومن، که پس از مرگ روزولت در آوریل ۱۹۴۵ رئیس جمهور آمریکا شده بود، به تعویق افتاده بود. ترومن می خواست زمان داشته باشد، چرا که می خواست کشورش پیش از ملاقات با استالین به بمب اتمی دست یابد.
لحن صحبت رئیس جمهور جدید آمریکا در پتسدام تفاوت های بسیار زیادی با لحن روزولت در یالتا داشت. ترومن از شادی در پوست خود نمی گنجید، چرا که بمب اتمی (که نخستین باردر ۱۶جولای درآلموگوردوی نیومکزیکو با موفقیت آزمایش شده بود) «چکشی برای کوبیدن آن پسران»، یعنی مردم اتحاد شوروی، به او داده بود، و در مکالمات خود با استالین تکبر و پافشاری بیشتری داشت. استالین نیز به خوبی از موفقیت سلاح جدید ایالات متحده آگاه بود، چرا که جاسوسانی که در پروژه منهتن برای شوروی کار می کردند به او خبررسانی کرده بودند.
کنفرانس پتسدام با این اولتیماتوم به پایان رسید که ژاپن باید بلافاصله و بدون قیدوشرط تسلیم شود یا با «نابودی سریع و قاطع» خود روبرو گردد. لحن این اولتیماتوم به گونه ای نوشته شده بود که رد شدن آن از سوی ژاپن تضمین شده باشد. این اولتیماتوم به امضای ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، و چیانگ کای-چک از چین رسیده بود، اما اتحاد جماهیر شوروی آن را امضا نکرد.
آنچه در ادامه آمد، شتاب برای به کار گیری و انداختن بمب ها بود. تاریخ بمباران ها نه از روی الزام نظامی برای شکست دادن ژاپن، بلکه بیشتر برای پیشدستی برای ورود به جنگ در منطقه اقیانوس آرام پیش از اتحاد شوروی بود. واشنگتن می خواست جلوی گسترش نفوذ شوروی بر آسیا و به ویژه ژاپن را بگیرد. به همین دلیل نیز نخستین بمب در ۶ آگوست، یعنی دو روز پیش از شروع حمله نظامی شوروی، و بمب دوم در ۹ آگوست، یک روز پس از اشغال شوروی و قبل از این که دولت ژاپن حتی زمانی برای درک یا پاسخ به نابودی هیروشیما داشته باشد، انداخته شد.
روش امپریالیسم ایالات متحده در پایان دادن به جنگ جهانی دوم، یعنی با استفاده از بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، نشان داد که تمام ادعاهای آمریکا مبنی بر ورود به جنگ به خاطر دموکراسی و شکست دادن نازیسم، دروغی پیش نبوده است. در حالی که میلیون ها آمریکایی با انگیزه های دموکراتیک وآنتی نازیستی/آنتی فاشیستی وارد جنگ شده بودند، ولی دولت آمریکا اهداف کاملا متفاوتی در سر داشت.
همچنان که گابریل جکسون پژوهشگر تاریخ جنگ نوشته است:
«استفاده از بمب اتمی نشان داد که یک مدیر اجرایی، که از نظر روانشناختی در وضعیت عادی است و با روشهای دموکراتیک انتخاب شده است، می تواند همانند یک آدمکش و آدمخوار نازی از این سلاح استفاده کند. با این کار، ایالات متحده تفاوت بین فاشیسم و دموکراسی را (در نظر هر کسی که بایسته است به تمایز بین [گونه های حکومتی] دولت [سرمایه داری] اهمیت قائل شود) از بین برد.»
صرف نظر از تفاوت های سیاسی بسیار بین شکل حکومتی بورژوا-دموکراسی دولت سرمایه داری در واشنگتن و شکل حکومتی فاشیستی دولت سرمایه داری درآلمان نازی، هر دو در پی رسیدن به اهداف امپریالیستی خود در جنگ بودند: برای برلین، سلطه بر اروپا؛ و برای واشنگتن، سلطه بر جهان.
در نهایت، مشخص شد که بمب اتمی «چکش» مد نظر تنها ترومن نبوده است. در آگوست 1949، که اتحاد جماهیر شوروی بمب اتمی خود را آزمایش کرد، تلاش ایالات متحده برای تروریسم اتمی (برای متوقف کردن انقلاب ۱۹۴۹ چین یا ریشه کن کردن جنبش های ضداستعماری پس از جنگ جهانی دوم) نیز با شکست مواجه شد.
تهدید جنگ هستهای
با این که دولت ترومن استفاده از بمب اتمی در جنگ کره را بررسی کرده بود، اما خودداری کرد؛ چون می ترسید باعث تحریک شوروی و شروع یک جنگ هسته ای با آن کشور شود. ارتشبد داگلاس مکآرتور، فرمانده نیروهای ارتش ایالات متحده در کره، به فشار آوردن جهت استفاده از این سلاح ها ادامه داد.
در هر دو بحرانِ برلین (۱۹۶۱) و بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) دولت جان کندی دنیا را تا مرز یک جنگ هسته ای آخرالزمانی پیش برد. به شکلی مشابه، تهدیدات جنگ هسته ای، که می توانست پایانی بر جامعه انسانی باشد، چندین بار در اوایل دهه ۱۹۸۰ و در اوج جنگ سرد برطرف شد.
واقعیت این است که برای تک تک کابینه های حکومتی دولت سرمایه داری در آمریکا که پس از ترومن بر سر کار آمده اند، چه دموکرات و چه جمهوری خواه، گزینه یک جنگ هسته ای همیشه «بر روی میز» بوده است.
پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد در تقریبا سه دهه پیش، باور گستردهای وجود داشته است که تهدید یک هولوکاست هسته ای تقریبا دیگر از بین رفته است. واقعا توهمی خطرناک تر از این باور نمی تواند وجود داشته باشد؛ چراکه امپریالیسم و نظام سرمایه داری بدون جنگ، میلیتاریسم، نژادپرستی، فقر و فلاکت اکثریت توده های مردم اساسا نمی تواند به حیات ضد بشری خود ادامه دهد.
پس از چندین دهه از جنگ هایی که میلیون ها تن را در مستعمره های سابق، از کره و ویتنام تا عراق، افغانستان، لیبی و سوریه به کام مرگ کشید، امپریالیسم ایالات متحده از دکترین نظامی به اصطلاح «جنگ با ترور» به آماده سازی برای مناقشه «قدرت بزرگ» با قدرتهای هسته ای روسیه و چین تغییر سیاست داده است.
کابینه حکومتی اوباما یک برنامه یک تریلیارد دلاری مدرنیزه کردن سلاحهای هسته ای را شروع کرد که با ورود ترامپ به کاخ سفید بر شتاب آن نیز افزوده شده است، حتی با این که این کار به معنای تخلف آشکار از تمام معاهده های بین المللی کنترل سلاح های هسته ای بوده است.
وقاحت، قلدری و یکجانبه گرایی سیاست خارجی ایالات متحده، که از بحران داخلی نظام سرمایه داری در خود آمریکا و تلاش های ناامیدانه واشنگتن برای به دست آوردن دوباره سلطه امپریالیستی خود برجهان نشات می گیرد، به نحو خطرناکی افزایش یافته است: از استفاده تحریک کننده نیروی دریایی آمریکا در دریای جنوب چین تا استقرار سربازان نیروی زمینی در مرز روسیه و لهستان.
استراتژیست های نظامی امروز ایالات متحده این استراتژی را اتخاذ کرده اند که جنگ هسته ای نه تنها مشروع است، بلکه می توان در آن پیروز نیز شد. سلاح های هسته ای به اصطلاح تاکتیکی، که با نام «تخریب پایین» مشهور، و کوچکتر از آنهایی هستند که در هیروشیما و ناکازاکی منفجر شدند، اینک با این بهانه که می توانند بدون به راه انداختن یک جنگ هسته ای تمام عیار کل یک منطقه ای را از بین ببرند، در حال تولید انبوه هستند.
تولید چنین سلاح هایی تنها به معنای تهدید دشمنان خارجی واشنگتن نیست. اینک مقامات آمریکایی اعتراضات گسترده خیابانی را با استفاده از واژگانی نظیر «فضای نبرد» توصیف می کنند که باید سرکوب و تحت سلطه درآید، و بعید نیست که طبقه حاکم ایالات متحده اقدام به استفاده از سلاح هسته ای باصطلاح با تخریب پایین را برای از بین بردن خیزش محرومین، ستم دیدگان و نیروی انقلابی کار و زحمت در آمریکا بکار برد. درمقاله ای که در ۳ آگوست ۲۰۲۰ درمهم ترین مجله سیاست خارجی متعلق به دولت ایالات متحده، در امور خارجیForeign Affairs ، منتشر شد، نخست وزیر سابق استرالیا کوین راد به بسته شدن اخیر کنسول گری های چین درایالات متحده و سرنگونی حزب کمونیست چین اشاره کرد و نوشت:
«سوالی که اینک به شکلی بی صدا اما با نگرانی کامل در پایتخت های مختلف جهان مطرح می شود این است که این امر کجا به پایان می رسد؟ آن خروجی که زمانی غیرقابل تصور بود (جنگ تمام عیار بین ایالات متحده و چین) اینک برای اولین بار پس از جنگ کره امکان پذیر به نظر می رسد. به عبارت دیگر، ما با چشم انداز یک جنگ دیگر روبرو هستیم که نه تنها می تواند یک جنگ سرد دیگر باشد، بلکه احتمال دارد که گرمای زیادی هم داشته باشد.»
اگر این سوالی است که «به شکلی بی صدا اما با نگرانی کامل» در تمامی پایتخت های جهان، خاصه کشورهای امپریالیستی مطرح شده است، بدیهی است که سوال اصلی این نیست که آیا چنین جنگی (برعلیه چین، روسیه و...) اتفاق خواهد افتاد یا نه، بلکه چه زمانی اتفاق خواهد افتاد و چگونه میتوان از آن جلوگیری کرد.
سخن کوتاه
همه گیری ویروس کووید-۱۹ و عمیق تر شدن بحران ساختاری اقتصادی-سیاسی سرمایه داری جهانی تنها بر ناامیدی، وقاحت، بی پروایی، پااندازی ولات بازی طبقه حاکم ایالات متحده افزوده است. در دوران نزول هژمونی امپریالیسم آمریکا، تهدیدات جنگی و خود جنگ به ابزاری برای سرکوب اعتراضات اجتماعی و سیاسی درخود آمریکا و بیرون از آن تبدیل شده اند.
امروزه، تهدید یک جنگ جهانی جدید و نابودی هسته ای بیش از هر زمان پس از جنایات و شناعات هیروشیما و ناکازاکی احساس می شود.
یک یادبود صادقانه از هفتادوپنجمین سالگرد بمباران اتمی ژاپن و تجلیل از صدها هزار قربانی بیگناه آنْ تنهاوتنها از طریق برپایی یک جنبش قدرتمند ضدجنگ از سوی فرودستان بی شمار در خود آمریکا در اتحاد با نیروی کار و زحمت درسطح بینالمللی به عنوان بخشی از پیکارجهانی برای رسیدن به جامعه ای دموکراتیک، آزاد و همبسته یعنی نبرد برای جامعه جهانی سوسیالیستی امکان پذیراست.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه