rss feed

27 آذر 1393 | بازدید: 11883

دو نوشته‌ی مستند در مورد افزایش فقر و مبارزه‌ی طبقاتی در آمریکا

نوشته شده توسط ناصر فرد

دو نوشته‌ی مستند در مورد افزایش فقر و مبارزه‌ی طبقاتی در آمریکا

بیش از یک ماه است‌که اعتراضاتی ـ‌گاه آرام و گاه همراه با شدتِ عمل‌ـ در ایالت‌های مختلف آمریکا در جریان است. موضوع و مطالبه‌ی اغلب این اعتراضات، عدالت قضایی برای غیرسفیدپوستان و در رابطه با رفتار خشونت‌بار پلیس‌های عمدتاً سفیدپوست است‌که بدنه و کله‌ی این دستگاه سرکوب را پُر کرده‌اند. 

 

 


 ترجمه: ناصر فرد
ویراستار: محسن لاهوتی
منابع: http://time.com/2943653/us-census-bureau-poverty/
http://stateofworkingamerica.org/great-recession/falling-income-rising-poverty/


مقدمه‌ی ویراستار

بیش از یک ماه است‌که اعتراضاتی ـ‌گاه آرام و گاه همراه با شدتِ عمل‌ـ در ایالت‌های مختلف آمریکا در جریان است. موضوع و مطالبه‌ی اغلب این اعتراضات، عدالت قضایی برای غیرسفیدپوستان و در رابطه با رفتار خشونت‌بار پلیس‌های عمدتاً سفیدپوست است‌که بدنه و کله‌ی این دستگاه سرکوب را پُر کرده‌اند. هم‌چنان‌که نیروهای حاضر در دستگاه پلیس فقط سفیدپوستان نیستند، معترضان نیز فقط آفریقایی‌تبارهای آمریکایی یا فقط لاتیتی‌ها نیستند و بخشی از سفیدپوستان نیز در این اعتراضات حضور دارند. صرف‌نظر از شکل بروز و پاره‌ای از ایدئولوژی‌های فی‌الحال حاکم براین اعتراضاتِ تقریباً سراسری، اما جان‌مایه و آن جوهره‌‌ای که این توده‌ی گسترده را به‌اعتراض کشانده است، نمی‌تواند طبقاتی نباشد.

نحوه‌ی شکل‌گیری و توسعه‌ی بورژوازی در ایالات متحده، و به‌ویژه گستره‌ی سرکوب بین‌المللی به‌همراه پیچیدگی سرکوب داخلی در این ناب‌ترین شکل بروز سرمایه به‌گونه‌ای بوده است که مانع از انکشاف نهادهای صراحتاً و اساساً طبقاتی شده است. مقایسه‌ی شکل بروز مبارزه‌ی طبقاتی فی‌الحال موجود با شکل بروز مبارزه‌ی کار برعلیه سرمایه در ‌اواخر قرن 19، گذشته از تحلیل دقیق و جامع، اما از همین حقیقت حکایت می‌کند.

با همه‌ی این احوال، اعتراضات چند ماه گذشته نشان از این دارد که مبارزه‌ی طبقاتی در اثر شدت‌یابی فقر، در آمریکا نیز درحال گسترش است. یکی از دلایل ماجراجویی‌های تازه‌ی آمریکا (به‌خصوص در خاورمیانه و اوکراین) همین گسترش مبارزه‌ی طبقاتی در درون مرزهای این اَبَرسرمایه‌دار جهان است.

به‌هرروی، ترجمه‌ی دو مقاله‌ی کوتاه، اما مستند و معتبر زیر، گوشه‌ای از گسترش فقر و نتیجتاً جان‌مایه اعتراضات اخیر را نشان می‌دهد. ترجمه‌ی این‌گونه مقالات یکی از ملزومات شناخت درست‌ترِ جهان کنونی است؛ در در این راستا نیز باید کوشا بود.


1) افزایش تعداد فقرا در محله‌های فقیرنشین

براساس گزارش اداره‌ی آمار ایالات متحده‌ی آمریکا محققان به‌این نتیجه رسیده‌اند که بیش‌ترین فشار زندگی در محله‌های فقیرنشین [آمریکا] روی دوش خانوادهای با درآمد پایین است.

گزارش اداره‌ی آمار ایالات متحده آمریکا که حدود 5 ماه پیش منتشر شد، نشان می‌دهد که مردم ساکن محله‌های فقیرنشین از سال 2000 تا 2010، 7,7 درصد فقیرتر شده‌اند. آخرین آمار جمع‌آوری شده توسط «بررسی جامعه آمریکا» (ACS) در سال 2008 تا 2012 نشان می‌دهد که 1 نفر از هر 4 نفر سکنه‌ی ایالات متحده در مناطقی با نرخ فقر حداقل 20٪ زندگی می‌کند. 

این گزارش، (یعنی: تغییر درآمدها در سال‌های 2000 تا 2010 در مناطقی با فقر متمرکز): اطلاعات جدید جمع‌آوری شده توسط «اداره آمار» را با داده‌های سال 2000 مقایسه می‌کند تا تغییر درآمدها در سراسر کشور را به‌دست بیاورد. برطبق آخرین محاسبات 30٪ از این جمعیت در منطقه‌ی فقیرنشین کلمبیا و 14 ایالات دیگر زندگی می‌کنند ـ [این نشان‌دهنده‌ی] افزایشی از تنها چهار ایالت و منطقه‌ی کلمبیا در سال 2000 به‌میزان کنونی است. ایالاتی که [از سال 2000 تا کنون] بیش‌ترین افزایش فقر را تجربه کرده‌اند، عبارتند از: تنسی، اورگان، آرکانزاس و کارولینای شمالی.

این یافته‌ها هم‌چنین نشان می‌دهد داد که کل کشور، ‌صرف‌نظر از نژاد[ها و اقوام مختلف]‌، از افزایش فقر تأثیر پذیرفته است. گرچه این گزارش نشان می‌دهد که اقلیت‌ها و خانواده‌های تحت سرپرستی مادران مجرد بیش‌تر در خطر زندگی فقیرانه بوده‌اند؛ با وجود این، نسبت سفیدپوستان ساکن مناطق فقیرنشین بیش‌ترین افزایش را داشته است: از 11.3٪ در سال 2000 به 20.3٪ در سال‌های 2008 تا 2012.

نویسنده این گزارش، ایِمِیهو بیشهو (Alemayehu Bishaw) که از کارکنان اداره‌ی آمار ـ‌شعبه‌ی فقر‌ـ است، در بیانیه‌ای می‌گوید نهادهای فدرال و دولت مرکزی با استفاده از این آمارها می‌توانند به‌افراد نیازمند کمک کنند. او گفت: «محققان دریافته‌اند که زندگی در محله‌های فقیرنشین فشار زیادی به‌خانوادهای با درآمد پایین (مانند کسانی‌که در مسکن‌های نامناسب زندگی می‌کنند و آن‌هایی که فرصت‌های شغلی کم‌تر دارند)» وارد می‌کند.

گزارش هم‌چنان نشان می‌دهد که با وجود افزایش کلی فقر در سراسر کشور، فقر در همین مدت مشابه و در رابطه با ساکنینِ مناطق فقیرنشینِ غرب ویرجینیا و نیز آلاسکا، لوئیزیانا، ناحیه کلمبیا و هاوایی ـ‌در واقع‌ـ کاهش 0.4 درصدی نیز داشته است.


2) سقوط درآمدها، افزایش فقر

بازار کار پایه و اساس درآمد برای اکثریت قریب بهاتفاق خانوادههاست. درآمد خانواده‌ها به‌دلیل کسادیِ بازار کار (هم به‌واسطه‌ی از دست دادن شغل، و هم به‌دلیل کاهش ساعت کار و دستمزد)، برای کسانی که هنوز اشتغال دارند، به‌طور ناخوشایندی تحت تأثیر قرار گرفته است. نمودار زیر میانگین ‌یا نمونه‌‌ی‌ درآمد خانواده را به‌طورکلی و هم‌چنین درآمد خانوارهای واجد شرایط کار را نشان می‌دهد. این نوع خانوارها شاهد کاهش درآمد به‌میزان 2700 دلار از سال 2007 تا 2009 بودند. علاوه براین، با توجه به‌این‌که رکود اقتصادی یکی از بدترین چرخه اقتصادی را، از نظر ایجاد شغل، از سال 2000 تا 2007 دربر داشت، چیزی که این چرخه به‌طور نمونه‌وار برای خانوارهای واجد شرایط کار به‌ارمغان آورد، حدود 5000 هزار دلار کاهش درآمد در 2009 نسبت به‌سال 2000 بود.

poverty2

 

 

ازآن‌جاکه اقلیت‌های نژادی و قومی [همیشه] در اثر ضربات بحران [اقتصادی] بیش از حدِ میانگین و معمول شغل‌های خودرا از دست می‌دهند، [از این‌رو] کاهش درآمد آن‌ها نیز بیش از سفیدپوستان بوده است. درآمد آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار به‌ویژه در دوره‌ی رکود بزرگ (2008-2007) کاهش بسیار بالایی داشت.

رکود بزرگ (2008-2007) افزایش فقر قابل توجهی را شاهد بوده است. در سال 2009 یک نفر از هرهفت نفر، و یک کودک زیر 18 سال از هر پنج کودک در فقر زندگی می‌کردند. کودکان جوان‌تر بیش‌ترین ضربه را در رکود اقتصادی دیده‌اند، یعنی از هرچهار کودک زیر 6 سال یک کودک در فقر زندگی می‌کند. 

صرف نظر از این‌که اقتصاد در حال رونق یا رکود باشد، احتمال زندگی در فقر برای خانواده‌های در اقلیت‌های نژادی و قومی بیش‌تر از کارگران غیراسپانیولی [و غیرلاتینی] است. با این حال، در رکود اقتصادی گذشته آن‌هایی که به‌طور ویژه‌اش افزایش فقر را تجربه کرده‌اند، کارگران لاتینی [و آمریکایی‌های آفریقاتی‌تبار] بوده‌اند. تقریباً یک نفر از هرچهار نفر لاتینی‌ و آمریکایی‌های آفریقاتی‌تبار در فقر زندگی می‌کنند.

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top