بیژن هیرمنپور (مرد همهی فصول) درگذشت
گرچه بیژن یکی از بنیانگذاران سازمان چریکها فدایی خلق بهحساب میآید، و حتی کتاب «مبارزهی مسلحانه هم تاکتیک، هم استراتژی» را بهطور گروهی و با مسئولیت مسعود احمدزاده نوشتهاند؛ اما هیچوقت نه تنها از هیچیک از پارهگروههای مدعی میراثداری سازمان چریکهای فدایی خلق جانبداری نکرد، بلکه این موضع را در مورد همهی دیگر گروههای سیاسی نیز ملحوظ نظر داشت.
********************************************************
بیژن را همچون برادری بزرگتر و خردمند دوست داشتم. او را پس از 35 سال که دوباره دیدم، همچنان همان بیژنی بود که دست درست هم دور حیاط قزلقلعه میدویدیم.
پس از اینکه پرویز بابایی (مهمان عزیزم در اوائل سال 1386) از من خواست که با استفاده از تلفن برای بیژن کتاب بخوانم، از صمیم قلب پذیرفتم و عمو پرویز هم بلافاصله بهاو زنگ زد و پس از سلام واحوالپرسی گفت: بیژن یکی از آشناهای قدیمی میخواد با تو حرف بزنه. بیژن که روی گشادهای برای همهی آشنایان و ناآشنایانی داشت که در موضع دولتی و ارتجاعی قرار نداشتند، بدون هرگونه درنگی گفت: گوشی رو بده بهش. هنوز دو دقیقه از گفتگوی تلفنی نگذشته بود که من را نه با نام، بلکه با مشخصاتم شناخت. وقتی اول اسمم را بهاو گفتم، نام و شغل و پروندهام را هم بهیاد آورد.
چند جلسهای با استفاده از تلفن برایش کتاب خوانده بودم که گفت: من کتاب «کمون پاریس»، نوشتهی لیسا گاره، ترجمهی النور (دختر مارکس) را از انگلیسی بهفارسی برگرداندهام. اگر تو یکبار این کتاب را بخوانی و جاهای نامفهومش را یادآور شوی، کار ارزشمندی برای من و جنبش کردهای. استدلال بیژن این بود که کتاب لیسا گاره بهواسطهی النور بهنوعی حاوی دیدگاههای کارل مارکس در مورد کمون پاریس نیز هست. بههرروی، من بلافاصله پیشنهاد بیژن را پذیرفتم.
بهپاریس رفتم تا ضمن اینکه دوباره بیژن را میبینم، فایل تایپی کتاب را هم بگیرم. شگفتآور بود. این انسان کوشا، مطلع و مهربان که دارای این توانایی بود که با هرآدمی نوعی رابطهی مبتنیبر همدردی را سازمان بدهد، هنوز همان بیژنی بود که در تابستان سال 50 در قزلقلعه در دست با هم میدویدیم. البته من تنها کسی نبودم که با او میدویدم. بیژن آنقدر سمپاتیک و محترم بود که خیلیها دوست داشتند با او بدوند و او هم با خیلیها میدوید؛ اما در مورد من که طرفدار چریکها هم نبودم، کمی پارتیبازی میکرد. شاید بهخاطر اینکه من از معدود کارگرانی بودم که در آن زمان در قزلقلعه حضور داشتم؛ شاید هم علت دیگری داشت، حقیقتاً نمیدانم چرا.
پس از مطالعهی فصل اول کتاب، از بیژن خواستم که متن انگلیسی آن را برایم بفرستد. بدون اینکه از طرف بیژن مأموریت داشته باشم و البته با این اجازه که در بعضی از جملهها دست ببرم، همهی متن فارسی را (نه کلمه بهکلمه، اما کلیت هرپاراگراف و در موارد نه چندان معدودی کلیت جملهها) با متن انگلیسیِ لنگانم مقایسه کردم. جاهایی که بهنظرم نیاز بهتصحیح داشت و این تصحیح از من برنمیآمد، مطلب را برای بیژن میفرستادم تا خودش انجام بدهد. گرچه زیاد نبود، اما بعضی از پارگرافها جا افتاده بودند و بعضی از پارگرافها نیز باهم مخلوط شده بودند. این بهمریختگی بهویژه در مورد پیوستها بود که کاملاً مخلوط بودند.
بههرروی، پس از 9 ماه کار فشرده که با تکیه بهتوانایی، صبر و روحیه آموزگارانهی بیژن صورت گرفت، کتاب «کمون پاریس» از نظر من ویرایش شده بود.
ازآنجاکه زبان انگلیسیام بهاصطلاح پرفکت نبود و برای بیژن و خودِ کتاب هم احترام بسیاری قائل بودم، بهبیژن پیشنهاد کردم که همهی کتاب را با کمک هم از ابتدا تا انتها مطابقت کنیم. بیژن هم با خشنودی این پیشنهاد را پذیرفت. مرخصی گرفتم و رفتم پاریس. طی 21 روز که در منزل بیژن بودم، روزانه بهطور متوسط 14 ساعت کار کردیم. من فارسی کتاب را میخواندم و کامپیوتر هم انگلیسی و در موارد متعددی فرانسهی کتاب را میخواند. اینکه روزانه بهطور متوسط 14 ساعت کار میکردیم، بهاین علت بودکه من بیشتر از آن را نمیکشیدم. اگر قرار بود با توان بیژن حرکت کنیم، شاید کار بهروزی 20 ساعت هم میرسید.
من بعضی از رفقای فدایی را بهویژه در زندان دیدهام و با روحیه و تواناییها آنها بهطور نسبی آشنایی دارم؛ اما بیژن تنها کسی بود که با تصور من از یک چریک مسلح مطابقت داشت: آدمی منظم، فوقالعاده مقاوم، پرکار، مطلع نسبت بهاوضاع ایران و جهان، کم توقع، با گذشت، تا سرحد تصور مهربان و بهویژه نقاد.
بیژن بدون اینکه بهلحاظ سیاسی طرفدار گروه، فرد ویا سایت اینترنتی خاصی باشد، انتشار کتاب «کمون پاریس» را بهعهده من گذاشت. این کتاب ابتدا با استفاده از سایتی که بهنام من ثبت شده بود، منتشر شد تا با فراهم کردن امکان مالی بهشکل کتاب کاغذی هم منتشر شود. این انتشار با هزینهی شخصی من انجام شد؛ اما نتیجهاش تنها 24 مجلد از کتاب بود که چگونگی آن بماند برای زمانی که حقیقتاً لازم باشد. بههرروی، ضمن اینکه بیژن هیچ نقشی در انتشار «کمون پاریس» نداشت؛ اما بنا بهبرآورد من این کتاب بیش از 25 هزار بار از سایتهای مختلف و از جمله سایت رفاقت کارگری دانلود شده است.
بیژن کتاب دیگری هم بهنام روبسپیر و انقلاب فرانسه تألیف کرده بود. گرچه این کتاب در یک سایت اینترنتی منتشر شده بود، اما هم بهلحاظ شکل ارائهی مطلب و هم بهلحاظ پردازش فارسی نیاز بهتجدیدنظر داشت. بههمین دلیل بهاو پیشنهاد کردم که این کتاب را بازخوانی و دوباره منتشر کنیم. او هم پذیرفت. بههرروی، این کتاب پس از بازخوانی من و همچنین کنتزل خودش و شهین عزیز (همسر او) درسایت رفاقت کارگری منشر شد که تاکنون حدود 7 هزار بار دانلود شده است.
بیژن تاریخ فرانسه و سبک زندگی دورههای مختلف این سرزمینِ عشق و انقلاب را حتی در جزئیاتش میشناخت. یکبار که بهرانندگیِ شهین (همسرِ بسیار عزیز، محترم و فوقالعاده دوست داشتنیِ بیژن) پاریسگردی میکردیم، بیژن با اشاره بهجزئیات معماری ساختمانها، تاریخ آنها را برایمان میگفت. بهجز پشتکار و جدیدیت و نظم، بیژن ـاماـ حافظهی حیرتآوری هم داشت.
بیژن زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه را بهخوبی بلد بود. او که در ایران حقوق را تا مقطع فوقلیسانس خوانده بود، در سوربون هم تحصیل حقوق را ادامه داد. گرچه مطمئن نیستم، اما فکر که تا مقطع دکترای حقوق در سوربون درس خواند بوده. بیژن تاریخ ایران و ادبیات فارسی را تا آن حدی میدانست که میتوان گفت بهاین هردو عرصه مسلط بود.
تاآنجاکه من دیدهام و از نزدیکان بیژن شنیدهام، او هرروز ساعت 6 صبح بیدار میشد، ضمن اینکه بخشی از بساط صبحانه را آماده میکرد، درحین ورزش بهاخبار هم گوش میکرد. گرچه بیژن و شهین همیشه مهربان اغلب مهمان داشتند؛ اما آن روزهایی که مهمان نداشتند ویا مهمانها بیژن را بهحال خودش میگذاشتند، بهطور سیستماتیک مطالعه میکرد تا منهای اخبار و رویدادها، فراز و فرود جنبشها و نظریههای سیاسی و اجتماعی را بهطور نسبتاً جامعی بشناسد.
گرچه بیژن یکی از بنیانگذاران سازمان چریکها فدایی خلق بهحساب میآید، و حتی کتاب «مبارزهی مسلحانه هم تاکتیک، هم استراتژی» را بهطور گروهی و با مسئولیت مسعود احمدزاده نوشتهاند؛ اما هیچوقت نه تنها از هیچیک از پارهگروههای مدعی میراثداری سازمان چریکهای فدایی خلق جانبداری نکرد، بلکه این موضع را در مورد همهی دیگر گروههای سیاسی نیز ملحوظ نظر داشت. تا آنجا که من از لابلای حرفهای بیژن فهمیدهام، او بیش از هرچیز بهبررسیها و تحقیقاتی باور داشت که نتیجهاش میبایست دستمایه پایهگذاری جنبش نوینی باشد که ضمن بازآفرینی رساییها گذشته، نارساییها آن را نیز باجدیتی پراتیک بهنقد بکشد. بهبیان دیگر، بیژن همانند همهی کمونیستهای حقیتقتاً کمونیست از عامترین و رادیکالترین زاویه بهجنبش نگاه میکرد که در تغییر و حرکت دائمْ حقیقی و دستیافتنی است. اما مشکل بیژن این بود که بهدلیل ناتوانی جسمیاش شخصاً توان انجام پروژههایش را نداشت، و تجربه نیز بهاو نشان داده بود که اغلب کسانی که برای همکاری اعلام آمادگی میکردند، پس از مدت کوتاهی منصرف میشوند. شاید علت این کنار کشیدنها، سختی کار و نیز نداشتن هیاهوهای سیاسی رایج و هویتبخشندهای باشد که از طریق همکاری با بیژن قابل اکتساب نبود. با همهی این احوال، بیژن با چپِ پستمدرنِ تقلیدی ایرانی، تحت عنوان «کمونیسم کارگری»، بهطور جدی مرزبندی داشت. برای مثال، میتوان بهمقالهی یادداشتهایی پیرامون مانیفست حزب نوساز آقای منصور حکمت مراجعه کرد.
بارها از بیژن خواستم که دربارهی شکلگیری «سازمان چریکهای فدایی خلق»، اهداف آن، چگونگیِ ضربههای اولیهاش، نقش و جایگاه بیژن جزنی در این جنبش و مسائلی مانند آن بهطور شفاهی مصاحبه کنیم تا پس از پیاده کردن مطالب ضبط شده و ادیت این مطالب توسط خودِ او منتشر شوند. اما او قبول نمیکرد، چون براین باور بود که نتیجهی اینگونه مصاحبهها و بهاصطلاح روشنگریها جنجالهایی خواهد بود که بیش از اینکه روشنگر حقیقت باشند، مورد سوءِاستفادهی رژیم قرار میگیرند. من ضمن اینکه با نظر او موافق نبودم، درعینحال فاقد این توان نیز بودم که بهانجام این کار متقاعدش کنم.
ایکاش زندگی شخصی و اجتماعی این فرصت را بهمن میداد تا میتوانستم همکاری دائم با بیژن را انتخاب کنم. آنچه من را رنج میدهد، حقیقتی استکه از زبان یکی از دوستانم نقل میکنم: «هنگامی که ماشین کشتار براه میافتد راد مردیِ قهرمانان زیر آوار مظلومیت قربانیان دفن میشود و از یاد میرود».
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه